سید دوست داشت اگر کاری را انجام میدهیم با خلوص نیت و فقط برای خداوند انجام شود، نه برای دلایل دیگر.
سیّد، چه در هیئت و چه در کارهای دیگر، هرگز به دنبال مقامهای دنیایی نبود. در لباس سپاه آخرین درجهای که داشت، سروان بود. روزی به سیّد گفتم: «همهی هم دورههای شما سرگرد و سرهنگ هستند. چه جوریه که شما بعد از این همه سال، این همه خدمت و جنگ و… هنوز سروانی!؟»
گفت: «ولش کن! زیاد مهم نیست. آدم باید او دنیا درجهی بالایی داشته باشه.»
***
پس از شهادتش به خوابم آمد. گفت: «برو به فلانی بگو این قدر دنبال دنیا نباش. من هم فراموش کردم. به سراغ آن بنده خدا نرفتم.»
دوباره به خوابم آمد و همان را تکرار کرد. وقتی آن شخص را دیدم سفارش سیّد را به او گفتم. آن آقا سخت ناراحت شد و همان جا روی زمین نشست! نمیدانستم چرا.
بعد از مدتی شنیدم که خیلی به دنبال پست و مقام بوده. بعد از کلی تلاش توانسته بود به مقام مدیر کلی برسد.
علمدار، مادر و دوستان شهید، ص ۱۲۷ و ۱۲۸٫
پاسخ دهید