داستان زیبای مرحوم میرداماد
کلیپ صوتی از آیت الله صدیقی
در حال لود شدن فایل های صوتی...
میگویند مرحوم میر داماد (اعلی الله مقامه) وقتی دختر شاه به حجرهی او آمده بود، در آن شب او را برای امتحان فرستاده بودند، جوان بود، وسوسه میشد. همین که انگیزهی گناه پیدا میشد یک انگشت خود را روی شمع میگرفت میسوخت. تمام انگشتان خود را تا صبح سوزاند، گفت آتش اینجا بهتر از آتش آنجا است. ولی خود را آلوده نکرد، دامن خود را نگه داشت. اوّل سوختن است، امّا خدای متعال «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا».
برای حضرت یوسف اینطور نبود که نیاز به سوزاندن باشد، برای حضرت یوسف نگاه کردن به او سوختن بود، اصلاً تنفّر داشت. کسی که او را میبیند، تو که هستی من به تو نگاه کنم؟ جمال مطلق را میبینم. «مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ».[۱]
پی نوشت
[۱]– سورهی یوسف، آیه ۲۳٫
پاسخ دهید