اولین قدم اجرای دستورِ «إذهَبوا» است، حرکت است، از زندانِ نفس بیرون بیاییم، حصارهای خودبینی و خودخواهی و خودپرستی و خودنمایی… ای گوینده! خودت هم کمی در این الفاظِ خودت دقّت کن! این‌ها زشتیِ زندگیِ بشر است، اینکه انسان خودخواه و خودبین و خودپرست باشد و در تمامِ عمرِ خود مشغولِ خودنمایی باشد…گاهی حساسیت‌های ما نسبت به یکدیگر، گاهی امر به معروف‌های ما به بعضی از آدم‌های بدظاهرِ جامعه… مطمئن نباشید که برای خدای متعال است، انسان حتّی می‌خواهد همانجا هم خود را نشان بدهد، خودنمایی در درس و بحث و حرکت‌های جهادی و خدمات و… آیا جایی را سراغ دارید که خودتان را کنار زده باشید؟ کاری کنید که دوست نداشته باشید کسی شما را ببیند و چیزی به نامِ شما ثبت بشود؟ آیا از خودمان سراغ داریم؟ تا زمانی که از خودمان بیرون نیاییم و خودِ کثیفمان را زیرِ پا نگذاریم… خودم را می‌گویم… تا زمانی که خودمان را زیر پا نگذاریم ما زنجیریِ خودمان هستیم، خودمان باتلاق هستیم، تا زمانی که ما خودمان را از این باتلاق کنار نکشیم به یوسف نمی‌رسیم. اولین کاری که این «عنوان بصری» انجام داد این بود که نشست و خلوت کرد، خانه‌نشین شد، در این خلوت به اینجا رسید که باید برود، اما رفتنِ من بدونِ توفیقِ الهی و جذبه «رفتن» نیست، «إِلٰهِى لَاحَوْلَ لِى وَلَا قُوَّهَ إِلّا بِقُدْرَتِکَ، وَلَا نَجاهَ لِى مِنْ مَکارِهِ الدُّنْیا إِلّا بِعِصْمَتِکَ»[۱]، «اِلهی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ»[۲]، خدایا! خواب هستم، ولی مرا با لگد بیدار نکن، مرا با چوب بیدار نکن، مرا با آتش بیدار نکن، مرا با جهنّم بیدار نکن، مرا با چکمه‌ی دشمن بیدار نکن، مرا با مهربانی و نوازشِ خودت بیدار کن، «اِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ».


[۱] مناجات شاکین

[۲] مناجات شعبانیه