خوارزمی با سند خویش از عبد الله بن حسن نقل میکند:
چون عمر سعد سپاه خود را برای جنگ با حسین (ع) سامان داد و هر کس را در جایگاه خود قرار داد و پرچمها را در جایگاههای خود برافراشت و حسین (ع) هم یاران خود را آراست و آنان را در جناح چپ و راست قرار داد، از هر سو حسین (ع) را احاطه کردند و دور او حلقه زدند. امام از جمع یاران خود نزد آنان آمد و خواست که سکوت کنند، امّا گوش نکردند. فرمود: وای بر شما! چرا ساکت نمیشوید و به سخنم گوش نمی دهید؟ من شما را به راه درست فرا میخوانم. هر که اطاعتم کند راه یافته است و هر که نافرمانی کند از هالکان است. همۀ شما از دستور من سرپیچی میکنید و به حرفم گوش نمیدهید. عطایای شما از حرام است، شکمهایتان نیز از حرام انباشته است و خدا بر دلهایتان مهر زده است. وای بر شما! چرا ساکت نمیشوید و گوش نمیدهید؟
اصحاب عمر سعد یکدیگر را سرزنش کردند و گفتند گوش دهید. حسین (ع) فرمود: هلاکت بر شما باد ای گروه! آیا آن هنگام که سرگشته و حیران ما را به فریادرسی خواندید و ما شتابان و آماده به یاریتان آمدیم، شمشیر بر گردن ما کشیدید و آتش فتنه را که علیه دشمنان شما و ما افروخته بودیم، علیه ما برافروختید و به سود دشمن با دوستان خود دشمنی کردید، بی آنکه دشمنان برای شما عدالتی آشکار کرده باشند یا آرزویی از شما برآورده باشند، مگر دنیای حرام که به شما دادهاند و زندگی پستی که طمع داشتید، بیآنکه از ما گناهی سر زده باشد یا اندیشهای از ما به سستی گراییده باشد.
وای بر شما! اگر ما را نمیخواستید، به حال خود میگذاشتید. پس چرا در حالی که شمشیرها در نیام است و سینهها آرام و افکار پا نگرفته، بر ما فتنه فراهم کردید و همچون ملخها شتابان بر ما تاختید و مثل همخوانی پروانهها، یکدیگر را علیه ما فرا خواندید؟ بدا بر شما! شما از طاغوتهای امّت و نابابهای گروهها و دور افکنان قرآن و بارورشدگان شیطان و هواداران گناهید و تحریفگران قرآن و خاموش سازان سنّتها و کشندگان فرزندان انبیاء و نابود کنندگان اولاد اوصیا و نسب سازان برای حرامزادگان و آزار دهندگان اهل ایمان و فریادرس پیشوایان استهزا کنندهاید، آنان که قرآن را پاره پاره کردند. شما بر ابوسفیان و هوادارنش تکیه دارید و ما را تنها میگذارید. آری به خدا قسم، یاری نکردن شما معروف است و ریشههایتان به آن آمیخته و شاخ و برگ شما از ریشههایتان ارث برده و دلهایتان از آن آکنده است. شما برپا دارندۀ پلیدترین نهال و غصب خوران روزگارید. لعنت خدا بر پیمان شکنانی که پس از عهدهای استوار، پیمانها میشکنند. شما خدا را ضامن پیمان خود گرفتید. به خدا شما همانهایید. آگاه باشید که ناپاک ناپاک زاده، مرا بین دو چیز میخکوب کرده است، بین کشته شدن و ذلّت. هیهات که ما به پستی تن دهیم! خدا و پیامبر و نیاکان پاک و دامنهای مطهّر و غیوران دلاور و جانهای سرفراز، آن را بر ما نمیپذیرند. اطاعت از فرومایگان را بر شهادت پر افتخار ترجیح نمیدهیم. آگاه باشید که من عذر آمدن آوردم و بیم دادم. من با همین خاندان و با همین کمی ساز و برگ و یاری نکردن اصحاب، با شما میجنگم. سپس این اشعار را خواند:
«اگر پیروز شویم و دشمن را بشکنیم، از دیرباز دشمنشکن بودهایم و اگر مغلوب شویم، شکست نخوردهایم. ما را از مرگ، باکی نیست، ولی این مرگها و اجلهای ماست و دولت دیگران.»
آگاه باشید! پس از کشتن ما جز به اندازهای که پیادهای بر اسب سوار شود مهلت نخواهید داشت، تا آنکه چرخش آسیاب مرگ بر سر شما باشد. وعدهای است که پدرم به نقل از جدّم به من داده است: «پس کار و نیرنگ شریکان خود را گرد آورید و همه بر من نیرنگ بزنید و مهلتم ندهید. من بر خداوند، پروردگار من و شما تکیه کردهام. هیچ جنبندهای نیست مگر آنکه اختیارش دست اوست. پروردگارم بر راه راست است.»
پروردگارا! رحمت آسمان را از ایشان بازدار و سالهای قحطی را همچون قحطی دوران یوسف بر آنان بگمار و غلام ثقیف را بر آنان مسلّط کن که جام تلخ مرگ بر آنان بنوشاند و کسی از آنان را باقی نگذارد، و هر کشتهای را به کشتهای و هر ضربتی را به ضربتی انتقام گیرد و انتقام من و دوستان و خاندان و پیروانم را از آنان بگیرد. اینان ما را فریب دادند و دروغ گفتند و یاریمان نکردند. تو پروردگار و تکیهگاه مایی؛ به سوی تو بازمیگردیم و سرانجام کار به سوی توست.
آنگاه فرمود: عمر سعد کجاست؟ صدایش کنید. او را صدا کردند. خوش نداشت که با امام روبهرو شود. امام فرمود: ای عمر! تو مرا با این خیال میکشی که ابن زیاد ناپاک، تو را به ولایت ری و گرگان خواهد گماشت. به خدا که هرگز به این مراد خود نمیرسی؛ عهدی است حتمی. پس هر چه میخواهی بکن، پس از من نه در دنیا و نه در آخرت شادمانی نخواهی داشت. گویا سر تو را در کوفه بر سر نی میبینم که کودکان آن را هدف سنگاندازی خود قرار دادهاند. عمر سعد از سخن حضرت برآشفت و از او روی برگرداند و با یاران خود خطاب کرد: منتظر چه هستید؟ همگی حمله کنید، این یک لقمه بیشتر نیست!
امام حسین (ع) سوار بر اسب رسول خدا (ص) شد، یاران خود را آماده ساخت. عمر سعد حمله کرد و به غلامش درید گفت: پرچم خود را جلو ببر. آنگاه تیر در کمان نهاد و به سوی امام پرتاب کرد و گفت: نزد امیر گواهی دهید که من اوّلین تیرانداز بودم. در پی او سربازانش یکباره باران تیر به سوی یاران امام رها کردند. هیچ یک از یاران امام نبود مگر اینکه تیری از آنان به او اصابت کرد.
قال الخوارزمیّ:
أخبرنا الشّیخ الإمام الزّاهد، سیف الدّین أبو جعفر محمّد بن عمر الجمحیّ کتابه، أخبرنا الشّیخ الإمام أبو الحسین زید بن الحسن بن علیّ البیهقیّ، أخبرنا السیّد الإمام النّقیب علیّ بن محمّد بن جعفر الحسنّی الاستر آبادی، حدّثنا السیّد الإمام نقیب النّقباء زین الإسلام أبو جعفر محمّد بن جعفر بن علیّ الحسینی، حدّثنا السیّد الإمام أبو طالب یحیی بن الحسین بن هارون بن الحسین بن محمّد بن هارون بن محمّد بن القاسم بن الحسین بن زید بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب (ع)، أخبرنی أبی، أخبرنی حمزه بن القاسم العلویّ، حدّثنی بکر بن عبد الله بن حبیب، حدّثنی تمیم ابن بهلول الضّبیّ أبو محمّد، أخبرنی عبد الله بن الحسین بن تمیم، حدّثنی محمّد بن زکریّا، حدّثنی محمّد بن الرّحمن بن القاسم التیمیّ، حدّثنی عبد الله بن محمّد بن سلیمان بن عبد الله بن الحسن بن الحسن، عن أبیه، عن جدّه، عن عبد الله بن الحسن، قال: لمّا عبّأ عمر بن سعد أصحابه للمحاربه الحسین بن علی (ع)، و رتّبهم مراتبهم و أقام الرّایات فی مواضعها. و عبّأ الحسین أصحابه فی المیمنه و المیسره، فأحاطوا بالحسین من کلّ جانب حتّى جعلوه فی مثل الحلقه، خرج الحسین من أصحابه حتّى أتى النّاس فاستنصتهم، فأبوا أن ینصتوا، فقال لهم: وَیْلَکُمْ مَا عَلَیْکُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَیَّ، فَتَسْمَعُوا قَوْلِی؟ وَ إِنَّمَا أَدْعُوکُمْ إِلَى سَبِیلِ الرَّشَادِ؛ فَمَنْ أَطَاعَنِی کَانَ مِنَ الْمُرْشَدِینَ، وَ مَنْ عَصَانِی کَانَ مِنَ الْمُهْلَکِینَ، وَ کُلُّکُمْ عَاصٍ لِأَمْرِی، غَیْرُ مُسْتَمِعٍ لقَوْلِی، قد انخزلت عطیّاتکم من الحرام، و مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ، فطُبِعَ الله عَلَى قُلُوبِکُمْ، وَیْلَکُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ؟ أَ لَا تَسْمَعُونَ؟ فَتَلَاوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَیْنَهُمْ وَ قَالُوا: أَنْصِتُوا لَهُ:فَقَال الْحُسَیْنُ: تَبّاً لَکُمْ أَیَّتُهَا الْجَمَاعَهُ وَ تَرَحاً، أَ فَحِینَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِینَ مُتَحَیِّرِینَ، فَأَصْرَخْناکم مُؤَدِّینَ مُسْتَعِدِّینَ، سَلَلْتُمْ عَلَیْنَا سَیْفاً فِی رِقَابِنَا، وَ حَشَشْتُمْ عَلَیْنَا نَارَ الْفِتَنِ الّتی جثاها عَدُوُّکُمْ وَ عَدُوُّنَا، فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً عَلَى أَوْلِیَائِکُمْ وَ یَداً عَلَیْهِمْ لِأَعْدَائِکُمْ، بِغَیْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِیکُمْ، وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَکُمْ فِیهِمْ، إِلَّا الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْیَا أَنَالُوکُمْ، وَ خَسِیسُ عَیْشٍ طَمِعْتُمْ فِیهِ، مِنْ غَیْرِ حَدَثٍ کَانَ مِنَّا، و
لَا رَأْیَ تَفَیَّلَ لَنَا فَهَلَّا لَکُمُ الْوَیْلَاتُ إِذْ، کَرِهْتُمُونَا وَ تَرَکْتُمُونَا فتجهّز-تموها وَ السَّیْفُ لَمْ یُشْهَرْ، وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ، وَ الرَّأْیُ لَمْ یُسْتَحْصَفْ، وَ لَکِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَیْنَا کَطَیْرَهِ الدبا، وَ تَدَاعَیْتُمْ إلیها کَتَدَاعِی الْفَرَاشِ، فَقُبْحاً لَکُمْ، فَإِنَّمَا أَنْتُمْ مِنْ طَوَاغِیتِ الْأُمَّهِ، وَ شُذَاذِ الْأَحْزَابِ، وَ نَبَذَهِ الْکِتَابِ، وَ نَفَثَهِ الشَّیْطَانِ وَ عُصْبَهِ الْآثَامِ، وَ مُحَرِّفِی الْکِتَابِ، وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ، وَ قَتَلَهِ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ، و مُبِیرِی عِتْرَهِ الْأَوْصِیَاءِ وَ مُلْحِقِی الْعُهَّارِ بِالنَّسَبِ، وَ مُؤْذِی الْمُؤْمِنِینَ، و صُرَّاخِ أَئِمَّهِ الْمُسْتَهْزِئِینَ، الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ، وَ أَنْتُمْ ابْنَ حَرْبٍ وَ أَشْیَاعَهُ تَعْتَمِدُونَ، وَ إِیَّاما تُخَذِلُونَ أَجَلْ وَ اللَّهِ الْخَذْلُ فِیکُمْ مَعْرُوفٌ، وَ شَجَتْ عَلَیْهِ عُرُوقُکُمْ، وَ تَوَارَثَتْهُ أُصُولُکُمْ وَ فُرُوعُکُمْ، وَ نبَتَتْ عَلَیْه قُلُوبُکُمْ، وَ غُشِیَتْ به صُدُورُکُمْ؛ فَکُنْتُمْ أَخْبَثَ شَیْءٍ سِنْخاً لِلنَّاصِبِ، وَ أُکْلَهً لِلْغَاصِبِ؛ أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى النَّاکِثِینَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها، وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا؛ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ هُمْ، أَلَا إِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیَّ؛ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ- بَیْنَ القله وَ الذِّلَّهِ، وَ هَیْهَاتَ مِنّا أخُذُ الدَّنِیَّهَ، أَبَى اللَّهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ، وَ جُدُودٌ طَابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ، وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ، وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ لَا تُؤْثِرُ طاعه اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ، أَلَا إنّی قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ، أَلَا إِنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَهِ عَلَى قِلَّهِ الْعَتَادِ، وَ خُذَلَهِ الْأَصْحَابِ. ثُمَّ أَنْشَد:
فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَیْرُ مُهَزَّمِینَا
وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَکِنْ مَنَایَانَا وَ دَوْلَهُ آخرینا
أما إنّه لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا کَرَیْثِ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ، حَتَّى تَدُورَ بِکُمُ دور الرَّحَى، عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ أَبِی عَنْ جَدِّی، (فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ جَمِیعاً فَلا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ)[۱]
اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ، وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ، وَ سَلِّطْ عَلَیْهِمْ غُلَامَ ثَقِیفٍ یَسْقِیهِمْ کَأْساً مُصَبَّرَهً؛ فلَا یَدَعُ فِیهِمْ أَحَداً، قَتْلَهً بِقَتْلَهٍ، وَ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ، یَنْتَقِمُ لِی وَ لِأَوْلِیَائِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ أَشْیَاعِی مِنْهُمْ، فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ کَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا، وَ أَنْتَ رَبُّنَا، عَلَیْک تَوَکَّلْنا، وَ إِلَیْکَ أَنَبْنا، وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ. ثُمَّ قَالَ (ع): أَیْنَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ؟ ادْعُوا لِی عُمَرَ. فَدُعِیَ لَهُ، وَ کَانَ کَارِهاً لَا یُحِبُّ أَنْ یَأْتِیَهُ. فَقَالَ: یَا عُمَرُ أَنْتَ تَقْتُلُنِی تَزْعُمُ أَنْ یُوَلِّیَکَ الدَّعِیُّ ابْنُ الدَّعِیِّ بِلَادَ الرَّیِّ وَ جُرْجَانَ؟ وَ اللَّهِ لَا تَتَهَنَّأُ بِذَلِکَ أَبَداً، عَهْد مَعْهُود، فَاصْنَعْ مَا أَنْتَ صَانِعٌ، فَإِنَّکَ لَا تَفْرَحُ بَعْدِی بِدُنْیَا وَ لَا آخِرَهٍ، وَ کَأَنِّی بِرَأْسِکَ عَلَى قَصَبَهٍ قَدْ نُصِبَ بِالْکُوفَهِ، یَتَرَامَاهُ الصِّبْیَانُ وَ یَتَّخِذُونَهُ غَرَضاً بَیْنَهُمْ. فغضب عمر بن سعد من کلامه، ثمّ صرف وجهه عنه، و نادی بأصحابه: ما تنظرون به؟ احملوا بأجمعکم، إنّما هی أکله واحده. ثمّ إنّ الحسین (ع) دعا بفرس رسول الله (ص) المرتجز، فرکبه و عبّأ أصحابه، و زحف عمر بن سعد فنادی غلامه دریداً: قدّم رایتک یا درید. ثمّ وضع سهمه فی کید قوسه، ثمّ رمی به و قال: اشهدوا لی عند الأمر أنی أوّل من رمی. فرمی أصحابه کلّهم بأجمعهم فی أثره رشقه واحده، فما بقی من أصحاب الحسین احد إلّا أصابه من رمیتهم سهم.[۱]
[۱]– مقتل الحسین (ع) ۲: ۵، اللهوف ۱۵۷، تاریخ ابن عساکر «ترجمه الامام الحسین (ع)»: ۲۱۶، تسلیه المجالس و زینه المجالس ۲: ۲۷۶ مختصراً، البحار ۴۵: ۸، العوالم ۱۷: ۲۵۱، موسوعه کلمات الامام الحسین (ع): ۴۲۱ ح ۴۰۲٫
[۱]– یونس: ۱۹۶ و هود: ۵۶٫
پاسخ دهید