مقصود از عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و همچنین امامان این است: «مصونیت پیامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنین مصونیت پیامبران از خطا در ناحیه تلقى و ابلاغ وحى»؛ از این رو معتقدیم: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، در افکار، عقاید و اعمال فردى و اجتماعى و نیز در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است.

باید توجه داشت که منکران عصمت پیامبران، براى مستدل نمودن عقیده خویش، به پارهاى از آیات قرآنى استناد کردهاند. این مسئله از قرون اولیه اسلام مطرح بوده و هم اکنون نیز در برخى محافل مشاهده مىشود: ریشه این شبهات و اشکالات، ناشى از عدم تدبر در حقیقت عصمت و مباحث مربوط به آن و نیز عدم شناخت کافى از رویدادهاى تاریخى و آراى اندیشمندان دینى است.

به دلیل مجال اندک، تنها به تفسیر و تحلیل دو نمونه از شبهاتى که در سؤال به آن اشاره شده، مىپردازیم:

یک. داستان پسرخوانده پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)

یکى از افسانههاى دروغین که به ساحت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) نسبت دادهاند،  افسانه عشق آن حضرت به «زینب» دختر جحش و همسر زید، پسرخوانده رسول خدا است. در طرح این اتهام به آیه ذیل تمسّک شده است:

«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»؛[۱] «و آن گاه به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى، مىگفتى: «همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مىکردى و از مردم مىترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى».

برخى داستان این واقعه را چنین گزارش کردهاند: زیدبن حارثه، پسرخوانده پیامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت؛ به گونهاى که اگر پیامبر مدتى او را نمىدید، به خانهاش مىرفت تا از احوال او آگاه شود. یک روز که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) براى دیدن زید به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرایش خویش دید. پیامبر با دیدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارک الله أحسن الخالقین» و فورا بازگشت. زینب این سخنان پیامبر را ـ که حاکى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود ـ شنید و آن گاه که زید به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعریف کرد. زید احساس نمود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به همسر او علاقمند شده است!! از این رو، به زینب پیشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پیامبر ازدواج کند. زینب گفت: مىترسم پس از طلاق گرفتن از تو، آن حضرت با من ازدواج نکند. از این رو، زید به نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)آمد تا از نظر وى در این زمینه مطلع  شود. پس از شرح ماجرا براى رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، آن حضرت با این مطلب مخالفت کرد؛ اما این مخالفت ظاهرى بود؛ بنابراین، اینکه آیه شریفه مىفرماید «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»؛[۲] «و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مىکردى و از مردم مىترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى». منظور اینکه عشق به زینب را در دل نهان مىکنى؛ در حالى که خداوند سرانجام آن را آشکار خواهد کرد و از مردم مىترسى که مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخواندهات مطلع شوند؛ در صورتى که سزاوارتر آن است که از خدا بترسى.[۳]

از این رو، طبق این آیه، نمىتوان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را معصوم از گناهان دانست؛ زیرا چه گناهى بزرگتر از رضایت به از هم پاشیدن یک خانواده!! به علاوه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نمىبایست با زید برخوردى منافقانه مىداشت؛ زیرا وقتى در باطن با این جدایى موافق بود، چرا ظاهرى خیرخواهانه از خود نشان داد؟!

این داستان یاد شده بدین شکل، صحیح نیست. بر اساس پارهاى از روایات و نظر مفسران بزرگ قرآن – همچون علامه طباطبایى قدسسره – واقعیت بدین قرار است: ازدواج زینب دختر عمه پیامبر، با زید بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت، به عللى (چون بدخلقى زید) دوام نیافت و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) مأمور شد تا با ازدواج با همسر مطلّقه زید، یکى از سنتهاى غلط رایج در آن روز را از میان ببرد. آن سنت این بود که پسرخوانده در تمامى احکام همانند  پسر حقیقى محسوب مىشد: همچون فرزند حقیقى ارث مىبرد و همسر او نیز، حکم عروس پدر خوانده را داشت! و حتى پس از جدایى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به فرمان خداوند براى شکستن این سنت، خود با زینب ازدواج کرد. دقت در ادامه آیه و آیه بعد (پس چون زید از آن [زن ]کام بر گرفت [و او را ترک گفت]، وى را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش ـ چون آنان را طلاق گفتند ـ گناهى نباشد…)؛[۴] مؤیّد این مطلب است که انگیزه پیامبر از ازدواج با زینب، وضع این قانون الهى و از میان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است؛ نه انگیزههاى نفسانى.

اما اینکه مطلب قلبى خود را از زید پنهان داشت، به جهت عشق به زینب نبود؛ بلکه از آنجا که قبلاً به او وحى شده بود که ازدواج زید و زینب دوامى ندارد و او باید با زینب ـ پس از طلاق گرفتن از زید ـ ازدواج کند، حضرت مىدانست ازدواج آن دو به طلاق منجر مىشود. در عین حال، وقتى زید براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه کرد، ایشان این مسئله را از او پنهان کرده و ضمن سفارش به تقوا، از وى خواست همسر خود را طلاق ندهد.

همچنین، ترس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از مردم به جهت امر شخصى (همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى) نبود؛ بلکه مىترسید عیبجویى و طعنه برخى از بیماردلان، ایمان عامه مردم را سست کند. پس این خوف هم رنگ الهى داشت، نه آنکه از غیرخدا مىترسید!

به هر روى آیه شریفه در مقام سرزنش و عتاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیست؛ چرا که  از پایان آیه بعد (آیه ۳۸) استفاده مىشود که ازدواج حضرت رسول با زینب، به فرمان الهى بوده؛ به صورتى که گویا اراده و انتخاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)هیچ نقشى در آن نداشت؛[۵] زیرا تعبیر آیه شریفه این است که: «زَوَّجْناکَها»؛ «وى را به نکاح تو درآوردیم» و نیز مىفرماید: «وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً»؛[۶] «فرمان خدا انجام یافتنى است».

دو. آیه ۴۳ سوره توبه

یکى از آیات دیگرى که براى شبهه در عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مطرح شده، این آیه شریفه است: «عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛[۷] خدایت ببخشاید، چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى».

برخى گمان کردهاند: خداوند در این آیه بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) خرده گرفته و از کار او اظهار نارضایتى کرده است!! همچنین جمله «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»را حاکى از آن دانستهاند که گناهى از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سر زده که نیاز به عفو دارد.[۸]

اما حقیقت آن است که این آیه، در مورد برخى از منافقان و یا سست ایمانانى است که مىکوشیدند به اندک بهانهاى، از شرکت در جنگ خوددارى کنند و براى آنکه ظاهرى مردمپسند به کار خویش دهند، به خدمت رسول خدا آمده، با طرح بهانهاى، اجازه عدم شرکت در جهاد را  مىخواستند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نیز اینها را مىشناخت و از بىاعتقادى و سست ایمانى آنان مطلع بود.[۹] اما از آنجا که او رحمهٌ للعالمین است، براى آنکه پرده از اسرار آنان کنار نزند و نهان آلوده ایشان را براى دیگران نمایان نکند، با درخواستشان موافقت مىکرد.

همچنین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به خوبى مىدانست حتى اگر به اینان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذیرد، باز هم در جهاد شرکت نخواهند کرد. در این صورت هر چند چهره واقعى این گروه براى همگان آشکار مىگشت؛ اما مفاسدى نیز به دنبال داشت. از جمله اینکه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشیده و حرمت و قداست فرماندهى شکسته مىشد.

علاوه بر آن، با توجه به آیات بعد، خداوند نیز دوست نداشت اینان در جهاد حضور یابند؛ زیرا حضور آنها موجب تضعیف روحیه سایر رزمندگان مىگردید: «لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً»؛[۱۰] «اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمىافزودند».

آنان با توجه به مطالب پیش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسبتر آن بود که به آنان اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سیاست پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) مناسبترین کار ممکن بود.[۱۱]

اما عبارت «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»، جملهاى دعایى به منظور مدح و تعظیم پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با ظاهرى عتاب آلود است و این به جهت ستایش از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به خاطر شفقت و مهربانى بىاندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنان  که فىالمثل مدیر مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مىگوید: «چرا فلان دانشآموز خاطى را از کلاس اخراج نکردى، تا همه او را بشناسند؟» این مدحِ عتابنما، بدان معنا است که تو (معلم) آن چنان نسبت به دانشآموزانت لطف و مرحمت دارى که حتى حاضر نمىشوى افراد خطاکار را نیز رسوا کنى.[۱۲]

به هر روى، ما معتقدیم پیامبر و امامان، معصوم و کامل مطلقاند و شبهاتى هم که در مورد نقض این عصمت مطرح شده، همگى بىوجه است و با دقت در رویدادهاى تاریخى، تفاسیر، روایات و آیات قرآنى، چنین اشکالاتى برطرف مىشود.[۱۳]

آن که معصومِ ره وحى خداست

چون همه صاف است، بگشاید رواست

ز آنکه ما یَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى

کى هوا زاید زمعصوم خدا؟[۱۴]

 


پی نوشت ها

[۱]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫

[۲]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫

[۳]– نگا: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج ۷ ـ ۸، ص ۴۶۶٫

[۴]– احزاب ۳۳، آیات ۳۷ و ۳۸٫

[۵]– نگا: المیزان، ج ۱۶، صص ۳۲۶ـ۳۲۲٫

[۶]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫

[۷]– توبه ۹، آیه ۴۳٫

[۸]– محمود زمخشرى، الکشاف، ج ۲، ص ۲۴۷٫

[۹]– محمد ۴۷، آیه ۳۰٫

[۱۰]– توبه ۹، آیه ۴۷٫

[۱۱]– المیزان، ج ۹، ص ۲۸۵٫

[۱۲]– حسن یوسفیان و احمد حسین شریفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص ۲۲۲ـ۲۲۳٫

[۱۳]– براى آشنایى بیشتر با مسئله عصمت و مباحث مربوط به آن توصیه مىشود کتاب پژوهشى در عصمت معصومان را مطالعه فرمایید.

[۱۴]– مثنوى، دفتر ششم، ابیات ۱۶۰۲ ـ ۱۶۰۱٫