مقصود از عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه معصومین چیست؟ در قرآن در مواردى نسبت به عملکرد پیامبران از جانب خداوند اعتراض مى شود؛ مثلاً در مسئله جدایى زینب از پسرخوانده رسول خدا یعنى «زید»، آیه اى به این مضمون نازل شد که: «تو ترسیدى از اینکه دیگران در مورد تو… در حالى که بهتر بود از خداى خود بترسى»؟ آیا وجود این نوع ترس با عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ناسازگار نیست؟ یا در ماجراى جنگ تبوک که پیامبر (صلی الله علیه وآله) منافقان را از جنگ معاف نمودند و آیه نازل شد به این مفهوم که «خدا تو را ببخشد؛ چرا به آنها اجازه دادى، حال آنکه بهتر بود به آنها اجازه ندهى تا کذب آنها آشکار شود»؛ آیا به نظر شما چنین برخوردى با مراجعان و این طور تصمیماتى براى کسى که در رأس حکومت است، ضعفى که نقض کننده عصمت باشد، محسوب نمى شود؟
مقصود از عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) و همچنین امامان این است: «مصونیت پیامبر و امامان در مقابل گناه و خطا، چه در ساحت اعتقادات و چه در ساحت عمل؛ همچنین مصونیت پیامبران از خطا در ناحیه تلقى و ابلاغ وحى»؛ از این رو معتقدیم: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، در افکار، عقاید و اعمال فردى و اجتماعى و نیز در مقام تلقى وحى و ابلاغ آن به مردم، از هرگونه گناه و خطا مصون است.
باید توجه داشت که منکران عصمت پیامبران، براى مستدل نمودن عقیده خویش، به پاره اى از آیات قرآنى استناد کرده اند. این مسئله از قرون اولیه اسلام مطرح بوده و هم اکنون نیز در برخى محافل مشاهده مى شود: ریشه این شبهات و اشکالات، ناشى از عدم تدبر در حقیقت عصمت و مباحث مربوط به آن و نیز عدم شناخت کافى از رویدادهاى تاریخى و آراى اندیشمندان دینى است.
به دلیل مجال اندک، تنها به تفسیر و تحلیل دو نمونه از شبهاتى که در سؤال به آن اشاره شده، مى پردازیم:
یک. داستان پسرخوانده پیامبر (صلی الله علیه وآله)
یکى از افسانه هاى دروغین که به ساحت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نسبت داده اند، افسانه عشق آن حضرت به «زینب» دختر جحش و همسر زید، پسرخوانده رسول خدا است. در طرح این اتهام به آیه ذیل تمسّک شده است:
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»؛[۱] «و آن گاه به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى، مى گفتى: «همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مى کردى و از مردم مى ترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى».
برخى داستان این واقعه را چنین گزارش کرده اند: زیدبن حارثه، پسرخوانده پیامبر اسلام، به شدّت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت؛ به گونه اى که اگر پیامبر مدتى او را نمى دید، به خانه اش مى رفت تا از احوال او آگاه شود. یک روز که پیامبر (صلی الله علیه وآله) براى دیدن زید به خانه او رفت، همسر او را مشغول آرایش خویش دید. پیامبر با دیدن او گفت: «سبحان الله خلق النّور تبارک الله أحسن الخالقین» و فورا بازگشت. زینب این سخنان پیامبر را ـ که حاکى از محبت و دلبستگى آن حضرت نسبت به او بود ـ شنید و آن گاه که زید به خانه بازگشت، ماجرا را براى او تعریف کرد. زید احساس نمود که پیامبر (صلی الله علیه وآله) به همسر او علاقمند شده است!! از این رو، به زینب پیشنهاد طلاق داد تا بعد از آن، با پیامبر ازدواج کند. زینب گفت: مى ترسم پس از طلاق گرفتن از تو، آن حضرت با من ازدواج نکند. از این رو، زید به نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) آمد تا از نظر وى در این زمینه مطلع شود. پس از شرح ماجرا براى رسول خدا (صلی الله علیه وآله) ، آن حضرت با این مطلب مخالفت کرد؛ اما این مخالفت ظاهرى بود؛ بنابراین، اینکه آیه شریفه مى فرماید «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»؛[۲] «و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مى کردى و از مردم مى ترسیدى، با آنکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسى». منظور اینکه عشق به زینب را در دل نهان مى کنى؛ در حالى که خداوند سرانجام آن را آشکار خواهد کرد و از مردم مى ترسى که مبادا از راز عشق تو به همسر پسرخوانده ات مطلع شوند؛ در صورتى که سزاوارتر آن است که از خدا بترسى.[۳]
از این رو، طبق این آیه، نمى توان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را معصوم از گناهان دانست؛ زیرا چه گناهى بزرگ تر از رضایت به از هم پاشیدن یک خانواده!! به علاوه، پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمى بایست با زید برخوردى منافقانه مى داشت؛ زیرا وقتى در باطن با این جدایى موافق بود، چرا ظاهرى خیرخواهانه از خود نشان داد؟!
این داستان یاد شده بدین شکل، صحیح نیست. بر اساس پاره اى از روایات و نظر مفسران بزرگ قرآن – همچون علامه طباطبایى قدس سره – واقعیت بدین قرار است: ازدواج زینب دختر عمه پیامبر، با زید بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت، به عللى (چون بدخلقى زید) دوام نیافت و رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مأمور شد تا با ازدواج با همسر مطلّقه زید، یکى از سنت هاى غلط رایج در آن روز را از میان ببرد. آن سنت این بود که پسرخوانده در تمامى احکام همانند پسر حقیقى محسوب مى شد: همچون فرزند حقیقى ارث مى برد و همسر او نیز، حکم عروس پدر خوانده را داشت! و حتى پس از جدایى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به فرمان خداوند براى شکستن این سنت، خود با زینب ازدواج کرد. دقت در ادامه آیه و آیه بعد (پس چون زید از آن [زن ]کام بر گرفت [و او را ترک گفت]، وى را به نکاح تو درآوردیم تا [در آینده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش ـ چون آنان را طلاق گفتند ـ گناهى نباشد…)؛[۴] مؤیّد این مطلب است که انگیزه پیامبر از ازدواج با زینب، وضع این قانون الهى و از میان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است؛ نه انگیزه هاى نفسانى.
اما اینکه مطلب قلبى خود را از زید پنهان داشت، به جهت عشق به زینب نبود؛ بلکه از آنجا که قبلاً به او وحى شده بود که ازدواج زید و زینب دوامى ندارد و او باید با زینب ـ پس از طلاق گرفتن از زید ـ ازدواج کند، حضرت مى دانست ازدواج آن دو به طلاق منجر مى شود. در عین حال، وقتى زید براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه کرد، ایشان این مسئله را از او پنهان کرده و ضمن سفارش به تقوا، از وى خواست همسر خود را طلاق ندهد.
همچنین، ترس پیامبر (صلی الله علیه وآله) از مردم به جهت امر شخصى (همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى) نبود؛ بلکه مى ترسید عیب جویى و طعنه برخى از بیماردلان، ایمان عامه مردم را سست کند. پس این خوف هم رنگ الهى داشت، نه آنکه از غیرخدا مى ترسید!
به هر روى آیه شریفه در مقام سرزنش و عتاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیست؛ چرا که از پایان آیه بعد (آیه ۳۸) استفاده مى شود که ازدواج حضرت رسول با زینب، به فرمان الهى بوده؛ به صورتى که گویا اراده و انتخاب پیامبر (صلی الله علیه وآله) هیچ نقشى در آن نداشت؛[۵] زیرا تعبیر آیه شریفه این است که: «زَوَّجْناکَها»؛ «وى را به نکاح تو درآوردیم» و نیز مى فرماید: «وَ کانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً»؛[۶] «فرمان خدا انجام یافتنى است».
دو. آیه ۴۳ سوره توبه
یکى از آیات دیگرى که براى شبهه در عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) مطرح شده، این آیه شریفه است: «عَفَا اللّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ»؛[۷] خدایت ببخشاید، چرا پیش از آنکه [حال] راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى».
برخى گمان کرده اند: خداوند در این آیه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) خرده گرفته و از کار او اظهار نارضایتى کرده است!! همچنین جمله «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»را حاکى از آن دانسته اند که گناهى از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سر زده که نیاز به عفو دارد.[۸]
اما حقیقت آن است که این آیه، در مورد برخى از منافقان و یا سست ایمانانى است که مى کوشیدند به اندک بهانه اى، از شرکت در جنگ خوددارى کنند و براى آنکه ظاهرى مردم پسند به کار خویش دهند، به خدمت رسول خدا آمده، با طرح بهانه اى، اجازه عدم شرکت در جهاد را مى خواستند. پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز اینها را مى شناخت و از بى اعتقادى و سست ایمانى آنان مطلع بود.[۹] اما از آنجا که او رحمهٌ للعالمین است، براى آنکه پرده از اسرار آنان کنار نزند و نهان آلوده ایشان را براى دیگران نمایان نکند، با درخواستشان موافقت مى کرد.
همچنین پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خوبى مى دانست حتى اگر به اینان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذیرد، باز هم در جهاد شرکت نخواهند کرد. در این صورت هر چند چهره واقعى این گروه براى همگان آشکار مى گشت؛ اما مفاسدى نیز به دنبال داشت. از جمله اینکه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشیده و حرمت و قداست فرماندهى شکسته مى شد.
علاوه بر آن، با توجه به آیات بعد، خداوند نیز دوست نداشت اینان در جهاد حضور یابند؛ زیرا حضور آنها موجب تضعیف روحیه سایر رزمندگان مى گردید: «لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلاّ خَبالاً»؛[۱۰] «اگر با شما بیرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمى افزودند».
آنان با توجه به مطالب پیش گفته، هر چند براى رسوا شدن منافقان، مناسب تر آن بود که به آنان اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سیاست پیامبر (صلی الله علیه وآله) مناسب ترین کار ممکن بود.[۱۱]
اما عبارت «عَفَا اللّهُ عَنْکَ»، جمله اى دعایى به منظور مدح و تعظیم پیامبر (صلی الله علیه وآله) با ظاهرى عتاب آلود است و این به جهت ستایش از پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خاطر شفقت و مهربانى بى اندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنان که فى المثل مدیر مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مى گوید: «چرا فلان دانش آموز خاطى را از کلاس اخراج نکردى، تا همه او را بشناسند؟» این مدحِ عتاب نما، بدان معنا است که تو (معلم) آن چنان نسبت به دانش آموزانت لطف و مرحمت دارى که حتى حاضر نمى شوى افراد خطاکار را نیز رسوا کنى.[۱۲]
به هر روى، ما معتقدیم پیامبر و امامان، معصوم و کامل مطلق اند و شبهاتى هم که در مورد نقض این عصمت مطرح شده، همگى بى وجه است و با دقت در رویدادهاى تاریخى، تفاسیر، روایات و آیات قرآنى، چنین اشکالاتى برطرف مى شود.[۱۳]
آن که معصومِ ره وحى خداست
چون همه صاف است، بگشاید رواست
ز آنکه ما یَنْطِق رسولٌ بِالْهَوى
کى هوا زاید زمعصوم خدا؟[۱۴]
پی نوشت ها
[۱]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫
[۲]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫
[۳]– نگا: فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج ۷ ـ ۸، ص ۴۶۶٫
[۴]– احزاب ۳۳، آیات ۳۷ و ۳۸٫
[۵]– نگا: المیزان، ج ۱۶، صص ۳۲۶ـ۳۲۲٫
[۶]– احزاب۳۳، آیه ۳۷٫
[۷]– توبه ۹، آیه ۴۳٫
[۸]– محمود زمخشرى، الکشاف، ج ۲، ص ۲۴۷٫
[۹]– محمد ۴۷، آیه ۳۰٫
[۱۰]– توبه ۹، آیه ۴۷٫
[۱۱]– المیزان، ج ۹، ص ۲۸۵٫
[۱۲]– حسن یوسفیان و احمد حسین شریفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص ۲۲۲ـ۲۲۳٫
[۱۳]– براى آشنایى بیشتر با مسئله عصمت و مباحث مربوط به آن توصیه مى شود کتاب پژوهشى در عصمت معصومان را مطالعه فرمایید.
[۱۴]– مثنوى، دفتر ششم، ابیات ۱۶۰۲ ـ ۱۶۰۱٫
پاسخ دهید