خدا کند نرود امشب و سحر نشود!
که روز ما زشب تار تیره تر نشود


چه فتنه ها که به دنبال این سحر نبود!
خدا کند نرود امشب و سحر نشود!


خدا کند که به حشر انتها شود امشب
که حشر واقعه ی کربلا دگر نشود


شب اسارت پرده نشین خاص خداست
چه می شود که اگر صبح پرده در نشود؟


شب شهادت نوباوگان فاطمه است
خدا کند که سحر گاه جلوه گر نشود


خدا کند نرود امشب و نیاید صبح!
که داغ زینب مظلومه تازه تر نشود


خدا کند نشود صبح باز! تا زینب
زداغ مرگ دو فرزند خون جگر نشود


خدا کند نشود صبح این شب عاشور
که یادگار حسن را کفن به بر نشود


خدا کند نشود صبح تا گلوی علی
نشان تیر ستم در کف پدر نشود


خدا کندکه فتد دست حرمله از کار
ویا هرانچه زند تیر کارگر نشود


شب وداع علی اکبر است با لیلی
وداع مادر و فرزند مختصر نشود


گمان به مردن لیلی بود زداغ علی
خدا کند که زداغ پسر خبر نشود


خدا کند نشود صبح تا به دشت بلا
به خاک و خون تن عباس غوطه ور نشود


سر حسین ز پیکر جدا شود فردا
خوش است ظلمت امشب بگو بسر نشود


خدا کند ندمد صبح تا که فردا  شب
خیام ال علی طعمه شرر نشود


ولی اگر نبود آبِ خونِِِِ این شهدا
نهال دین خداوند بارور نشود


قیام حق به قیام حسین پیوند است
قیام حق نشود این قیام اگر نشود


فراق کربلامی کشد مؤید را
مگر جوار پدر قسمت پسر نشود                   

 

شاعر: سیّدرضا مؤید