پرسش ۳٫ کسانی که از تز جدایی دین از سیاست دفاع میکنند، میگویند قرآن حکومت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نفی کرده است، جواب آنان چیست؟
چندی از سکولاریستهای عرب –چون العشماوی، علی عبد الرّزاق و… با تمسّک به آیاتی چند ادّعا میکنند: قرآن وظایف فراتر از مسئولیت تبلیغ دینی را از دوش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برداشته است.[۱] مهندس بازرگان نیز با پیروی از عبد الرّزاق از قرآن چنین برداشتی را مطرح کرده است.[۲] برخی از این آیات عبارت است از:
۱٫ «… إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ…»[۳] ؛«… بر عهدهی تو جز رساندین {پیام} نیست….».
۲٫ «… إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[۴]؛ «من چیزی بیم دهنده و بشارتگر برای گروهی که ایمان میآورند، نیستم»
۳٫ «فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً»[۵]؛ «… ما تو را برایشان نگهبان نفرستادهایم» و…
در پاسخ گفتنی است:
یکم. این آیات وظیفهی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمینهی رسالت و انذار را به صورت حقیقی حصر نمیکنند تا با دیگر مقامها و مناصب پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منافات داشته باشد. این کلام به قرینهی آیات دیگر –که مقام قضاوت و حکومت را برای آن حضرت اثبات کرده- فهمیده میشود. آیاتی که به طور مشخّص به این امر پرداخته، زیاد است؛ از جمله قرآن میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۶]؛ «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است». این آیه وجود مبارک مبارک (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در تصرّف در امور مؤمنان، سزاوارتر از خودشان دانسته است. به طور قطع این اولویّت در تصرّف، چیزی افزون بر مقام نبوّت آن حضرت است. امام باقر (علیه السّلام) در تفسیر آیهی یاد شده فرمود: «این آیه دربارهی مقام امامت نازل شده است».[۷]
دوم. در آیاتی از قرآن، یکی از اهداف بعثت پیامبران، اقامهی قسط در جامعه دانسته شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[۸]؛ «ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند». آیا میتوان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشکیلات حکومتی، عدالت را تحقّق بخشید؟
سوم. در یکی دیگر از آیات، هدف از ارسال پیامبران چنین بیان شده است: «کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ»[۹]؛ «مردم {در آغاز} یک دسته بودند {و تضّادی در میان آنان وجود نداشت؛ ولی به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد؛ در این حال} خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت میکرد، به آنان نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند».
در این آیه مسئله رفع اختلاف و داوری عادلانه در میان مردم، به عنوان هدف بعثت پیامبران مطرح شده است. اگر اختلاف میان انسانها، امری طبیعی و قطعی و رفع اختلافها، برای ایجاد نظم در جامعهی بشری و دوری از هرج و مرج بایسته است؛ مؤعظه و نصیحت و مسئلهگویی به تنهایی نمیتواند مشکل اجتماعی را حل کند. از این رو هیچ پیامبر صاحب شریعتی، نیامده؛ مگر آنکه علاوه بر بشارت و انذار مردمان، مسئلهی حاکمیّت را نیز مطرح کرده است.
خدای سبحان در این آیه نمیفرماید: پیامبران به وسیلهی تعلیم و یا بشارت و انذار، اختلاف جامعه را رفع میکنند؛ بلکه میفرماید: به وسیلهی «حکم» اختلافات را برمیدارند؛ زیرا حلّ اختلافات، بدون حکم و حکومت –که دارای ضمانت اجرایی است- امکان پذیر نیست. بنابراین هر مکتبی که پیامآور برنامهای فراگیر و جامع برای بشر است، به بقین احکام فردی و اجتماعی را با خود اورده است و این احکام، در صورتی مفید و کارساز خواهد بود که به اجرا درآیند و اجرای قانون و احکام الهی نیز، ضرورتاً نیازمند حکومتی است که ضامن آن باشد. در غیر این صورت اساساً احکام دینی به اجرا در نمیآید و یا اگر اجرای آنها بدون رعایت شرایط لازم در دست هر کسی باشد، هرج و مرج رخ مینماید.
چهارم. در خصوص آیاتی که طرفداران نظریهی تفکیک به آن استناد کردهاند، باید گفت: آیاتی که در آنها سلطه، قدرت، وکالت و اکراه به وسیلهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفی شده است؛ مربوط به فراخوانی اشخاص کافری است که به آیین اسلام نگرویدهاند و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیار کوشش کرد تا آنان در صراط مستقیم اسلام گام نهند. منظور از نفی وکالت و… بیان این نکته است که: ای پیامبر! هدایت امری اجباربردار نیست و تو از سوی کافران وکیل نیستی که متکفّل ایمان آنان شوی. پس این آیات از قلمرو بحث حکومت و سلطه –که لازمهی حاکم و حکومت است- خارج بوده و استدلال به آنها خروچ از محلّ بحث است.[۱۰]
پنجم. در مورد آیه ۸۰ سورهی «نساء»- که در آن حفیظ بودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نفی شده- گفتنی است: هر چند مخاطبان این آیه مسلمانان هستند؛ امّا با مراجعه به آیات پیش از آن، روشن میشود که مخاطب آیه، آن دسته از مسلمانانیاند که از جهاد و شهادت در راه خدا هراس داشتند و بر این باور بودند که پیروزیها و حسنات از جانب خداوند است؛ امّا ناکامی و بدیها از جانب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم).
خداوند در مقام دفع این توّهم میفرماید: ای پیامبر! حسنات از جانب خداوند و بدیها از سوی خود شما است و تو در تحقّق ناکامیها و بدیها نقشی نداری؛ چرا که شأن تو بیان رسالت الهی است و هر کس از تو اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر که با تو مخالفت ورزد، با خداوند مخالفت کرده است. ما تو را موظّف به حفظ آن نکردیم. این آیه به خوبی میفهماند که ناکامیهای جامعه در رسیدن به خواستههایشان، ناشی از کجرویهای خود و عدم پیروی شایسته از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
ششم. آیاتی که در آنها شأن و وظیفهی الهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، منحصر به ابلاغ و رساندن پیام الهی است؛ باید در تحلیل و تفسیر آنها توجّه نمود که حصر در این آیات، حصر اضافی است نه حصر حقیقی؛ یعنی، خداوند شأن و وظیفهی الهی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تنها در ابلاغ پیام الهی به مخاطبانی است که بیشتر آنها، نه تها از پذیرفتن آن شانه خالی میکنند؛ بلکه اقدام به اذیّت و آزار فیزیکی و روحی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز مینمایند.
[۱]– عبد الرّزاق، علی، الاسلام و اصول الحکم، ص ۱۷۱٫
[۲]– مجلهی کیان، شمارهی ۲۸، ص ۵۱٫
[۳]– شوری (۴۲)، آیه ۴۸٫
[۴]– اعراف (۷)، آیه ۱۸۸٫
[۵]– نساء (۴)، آیه ۸۰٫
[۶]– احزاب (۳۳)، آیه ۶٫
[۷]– طریحی، مجمع البحرین، ص ۹۲٫
[۸]– حدید (۵۷)، آیه ۲۵٫
[۹]– بقره (۲)، آیه ۲۱۳٫
[۱۰]– ر.ک: المیزان، ج ۵، ص ۵ و ج ۱۲، ص ۲۵۶ و ج ۱۰، ص ۱۳۶؛ آیه الله خویی، تفسیر البیان، ص ۳۲۷٫
پاسخ دهید