هدف اصلى از بعثت انبیاى الهى، ابلاغ کلام خدا به مردم و آموزش روش صحیح زندگى است. اما برخى از مسائل دینى؛ مانند قوانین مالى، جهاد و … بدون در دست داشتن قدرت حاکم، تحقق نمی‌یابد. حال اگر مدیریت جامعه تسلیم خواسته‌هاى انبیا نگردد، بر خود ایشان واجب است که در پى اقدامى عملى، قدرت را به دست گرفته و در انجام دستورات الهى، تمام سعى خویش را به کار ببندند. از این‌رو، لازم بود تا برخى از انبیاى الهى، مانند سلیمان(ع)، محمد(ص) و… در قالب حکمرانان جامعه، دارای قدرت در مُلک و حکومت باشند تا هدف از رسالت انبیا به مشکل برنخورد.

اما این‌که چرا باید، سلیمان(ع) در میان دیگر انبیا داراى حکومتى منحصر و ویژه باشد؟! پاسخ‌هایی می‌توان گفت؛ مانند:
۱ – هر یک از انبیا، باید براى اثبات نبوّت خویش دلیلى به نام معجزه، از خود بروز دهد، که در طول تاریخ تکرار نشود؛ لذا به تناسب اوضاع جامعه‏ آن روز، خداوند حکومت بی‌مانند را به عنوان اعجاز سلیمان(ع) برگزید.
۲ – اعطاى حکومت منحصر به فرد، به سلیمان نبى به خاطر تقاضاى خود ایشان از خداوند متعال بود و هر پیامبر دیگرى هم، چنین چیزى می‌طلبید خدا به او می‌داد. بنابراین، سخن از افزون‌طلبى، انحصارجویى برای ارضای هواهای نفس امّاره نیست، بلکه سخن از این است که کمال نبوّت در این است که از نظر معجزات ویژگی‌هایى داشته باشد که آن‌را از نبوّت انبیاى دیگر مشخص کند، و سلیمان جویای چنین ویژگی‌هایی بود.

نکته‌ای در این‌جا، لازم به ذکر است و آن مقایسه حکومت حضرت مهدی(عج) با حکومت سلیمان(ع) است. طبق عقیده ما مسلمانان حکومت مهدى(عج) حکومتى است جهانى و مسلّماً گسترده‌تر از حکومت سلیمان؛ زیرا با تمام وسعتى که حکومت حضرت مهدى(عج) دارد و با همه امتیازاتى که آن‌را از سایر حکومت‌ها مشخص می‌کند، از نظر ویژگی‌ها با حکومت حضرت سلیمان متفاوت است، و این حکومت سلیمان(ع) مخصوص نبوّت خودش بود.

 

پیش از پاسخ؛ باید به عنوان مقدمه، به پرسش و پاسخ دیگرى توجه نمود. آن پرسش این است: می‌دانیم هدف پیامبران و علت ارسال ایشان از جانب خداوند؛ رساندن کلام الهى و برنامه‏ رستگارى به بندگان و دعوت به توحید ناب که بهترین ارمغان موحدان الهى است، می‌باشد. پس چرا باید هر کدام از آنان داراى سیره و شخصیت خاص باشد و اساساً انبیا چه نیازى به قدرت، مُلک و حکومت گسترده دارند؟

در پاسخ می‌توان گفت:
اوّلاً: ایجاد توازن در برخى امور و اجراى بسیارى از مسائل دینى، بدون در اختیار داشتن قدرت و حکومت ممکن نیست؛ مثل قوانین مالى، جهاد و … حال اگر حاکمان براى فرمایشات انبیاى الهى، احترامى قایل نشوند و در اجراى امور دینى کوتاهى نمایند، بر خود ایشان واجب است تا زمام امور را به دست گرفته و در عملى کردن خواسته‌هاى خداوند متعال، تمام سعى خود را مبذول کنند.

ثانیاً: اعطاى ملک و قدرت از جانب خداوند به پیامبران، به منظور اتمام حجت با حاکمان کافر بوده است تا ادعا نکنند که اگر هر کسى در موقعیت آنها قرار می‌گرفت؛ دچار وسوسه‌هاى شیطان می‌شد، فریب او را می‌خورد و در نهایت در ورطه‏ گناه و ظلم فرو می‌رفت!

ثالثاً: تبلیغ انبیا تنها براى مردم عادى نبوده و دولتمردان نیز مخاطبان ایشان هستند. ملوک و قدرتمندان جامعه نیز مانند دیگران نیازمند اسوه و پیشوا و راهنما می‌باشند تا در حکمرانى خود، به او تمسک نموده و از راه راست خارج نشوند. از این‌رو؛ لازم است تا برخى از انبیا در روند رسالت خویش صاحب ملک و قدرت شوند؛ تا الگویى مناسب براى حاکمان وقت و آینده باشند.
پس خدا به برخى از پیامبران چون سلیمان(ع)، طالوت، محمد(ص) و… حکومت را ارزانى داشت تا دیگران راه صحیح زندگى را از ایشان آموخته و بدانند که در هر موقعیتى که قرار بگیرند و عهده‌دار هر حکومتى که باشند؛ تحت اراده‏ الهى، بوده و موجود ضعیفى هستند که بود و نبودشان به خواست و تفضل او بستگى دارد. این مطلب را در جریان اعطاى ملک به سلیمان نبى(ع)، دعاهاى ایشان به درگاه خدا و یا داستان فوت حضرت سلیمان(ع)؛ به روشنى می‌توان دید.

حال در جواب به اصل سؤال؛ یعنى علت انحصار گستردگى چنین ملک حکومتى در سلیمان نبى(ع)، می‌توان گفت:
۱ – اگر با اعطاى ملک مطلق و حکومتى فراگیر، به فردى از انبیا، هدف‌هاى بیان شده حاصل شوند، دیگر نیازى به تکرار آن حکومت از جانب خداوند، نیست. چرا که در کار خداوند حکیم تکرار عبث و بدون فایده وجود ندارد.

۲ – سلیمان(ع) از خداوند، حکومت و مُلکی را طلب می‌کند که به هیچ‌کس بعد از او چنین چیزی نداده باشد: «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ هَبْ لی‏ مُلْکاً لا یَنْبَغی‏ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»؛[۱] «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا مِلکى عطا کن که پس از من کسى سزاوار آن نباشد، که تو بخشاینده‌اى». پس علت انحصار حکومت سلیمان(ع) را باید در دعا و تقاضاى خود ایشان جستجو کرد. همان‌طور که در روایتی، درباره علت چنین درخواستی چنین نقل شده است: على بن یقطین از امام کاظم(ع) سؤال کرد آیا جایز است پیامبر خدا بخیل باشد؟ امام(ع) فرمود: «نه». عرض کرد پس چرا سلیمان مى‏گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» و دلیل و معنای این آیه چیست؟ امام(ع) فرمود: «حکومت دو گونه است: حکومتى که از طریق ظلم و غلبه و اجبار مردم به دست می‌آید، و حکومتى که از سوى خداوند است؛ مانند حکومت خاندان ابراهیم و طالوت و ذوالقرنین. سلیمان از خداوند خواست حکومتى به او دهد که هیچ‌کس نتواند بعد از او بگوید از طریق غلبه و ظلم و اجبار مردم به دست آمده است. لذا خداوند متعال باد را مسخّر فرمان او ساخت که به نرمى هر کجا او مایل بود جریان مى‏یافت، و صبحگاهان فاصله یک ماه را می‌پیمود، و عصرگاهان فاصله یک ماه را، و خداوند متعال شیاطین را مسخّر او ساخت که براى او ساختمان می‌ساختند و غواصى می‌کردند، و علم سخن گفتن پرندگان را به او تعلیم داد، و حکومت او را در زمین پا بر جا ساخت، لذا در همان زمان و زمان‌هاى بعد مردم دانستند که حکومت او هیچ شباهتى به حکومتى که مردم آن‌را برمی‌گزینند، و یا از طریق قهر و غلبه و ستم حاصل می‌شود، ندارد».[۲] از این روایت به دست می‌آید که سلیمان(ع) این حکومت را به عنوان معجزه‌ای برای خود طلب کرده است، نه به جهت ارضای هواهای نفس امّاره تا خواسته و کار او ناپسند باشد.

۳ – پیامبران الهی چیزى را براى خود نمی‌خواهند و صرفاً در پى انجام مأموریت خویش؛ یعنى رسانیدن کلام الهى به مردم هستند. اما گاه در این رهگذر از جانب کفار و شیاطین، مشکلات فراوانى بر سر راه ایشان قرار می‌گرفت. یکى از عمده‌ترین این مشکلات، در زمان حضرت سلیمان(ع) رخ داد. براى از بین بردن توطئه‏ دشمنان، باید از حربه‏ خودشان؛ یعنى قدرت دافعه‌اى از همان جنس استفاده کرد. البته به گونه‌اى که این قدرت دافعه فراتر از نیروى وارده باشد تا ضربه‌اى به پیکر شریعت و متدیّنان وارد نگردد.
همچنین با ضمیمه کردن روایت فوق با آیه‏ «و [یهود] از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروى کردند. سلیمان هرگز  [دست به سحر نیالود و] کافر نشد ولى شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند…»
[۳] و از درخواست خود حضرت سلیمان(ع)؛ روشن می‌شود در عصر آن پیامبر بزرگ الهى، راه نفوذ شیاطین به وسیله‏ قدرت‌هاى خاصى مانند سحر و طلسم بوده است که در ذهن آدمى و یا حیوانات اثر کرده و ایشان را مطیع می‌سازد. از این‌رو؛ سلیمان(ع) براى غلبه بر اوضاع آشفته‏ آن روز، باید قدرتى از همان نوع می‌داشت تا برایشان مسلط شود.
لازمه‏ چنین قدرتى؛ آشنایى با زبان حیوانات،
[۴] تسلط بر علوم ماورایى و به تسخیر در آوردن جنیان و … است. و وجود چنین قدرت‌هایى سبب ظهور حکومت بلامنازع و منحصر به فرد سلیمان(ع) می‌باشد.

۴ – از دعاى حضرت سلیمان(ع) به درگاه خداوند؛ معناى دیگرى نیز، می‌توان فهمید و آن تقاضاى معجزه‏ ایشان از خداوند متعال است. هر پیامبرى، باید براى صحت ادعاى نبوّت خود، معجزه؛ یعنى عملى و یا چیزى که از دیگران برنیاید، ارائه دهد؛ از طرفى اعجاز انبیا باید مطابق با علوم زمانه و خواستگاه اجتماعى آن عصر باشد.
همان‌طور که گفته شد علوم ماورایى، بسیار مورد تقاضاى مردم هم در عصر سلیمان‏(ع) بود و مردم براى رسیدن به قدرت – آن‌هم از طریق غیر متعارف – علاقه‏ فراوانى نشان می‌دادند. به همین سبب، معجزه‏ حضرت سلیمان نیز باید در همین جهت صادر شود تا موجب اقبال عمومى شده و اتمام حجتى براى مردم باشد. از این‌رو، سلیمان(ع) تقاضاى مُلکى منحصر به فرد می‌کند و خداوند حکیم نیز، در پاسخ به تقاضاى پیامبرش، حکومتى فراگیر، به عنوان معجزه، به او عطا می‌کند، به گونه‌اى که باد را به تسخیرش در می‌آورد، جنیّان را در دست او اسیر می‌گرداند و زبان حیوانات را به حضرتش می‌آموزد.

۵ – اما شبهه‌ای که در این‌جا پیش می‌آید، بخیل بودن سلیمان(ع) است که چرا چنان حکومتی را از خداوند خواسته و گفته دیگران نیز بدان دست نیابند. آیا این تقاضاى سلیمان با مقام عصمتی که برای پیامبران وجود دارد، منافات ندارد؟
پاسخ، روشن است؛ زیرا این حکومت، معجزه‌ای بوده برای سلیمان و ویژگی معجزه، دست‌ نیافتن دیگران بدان می‌باشد. لذا او از خداوند یک نوع حکومتی می‌خواست که توأم با معجزات ویژه‌اى بوده باشد، و حکومت او را از سایر حکومت‌ها مشخص نماید. بنابراین، هیچ مانعى ندارد که دیگران حکومت‌هاى وسیع‌تر و گسترده‌تر از سلیمان پیدا کنند اما ویژگی‌هاى آن‌را (مانند تسخیر باد و شیاطین و …) نخواهند داشت.
[۵]
علامه طباطبائی(ره) در این‌باره می‌نویسد: «درخواست سلیمان(ع) درخواست براى خودش است، نه درخواست منع از دیگران، نمی‌خواهد درخواست کند که دیگران را از سلطنتى چون سلطنت او محروم کند و فرق است بین این‌که مُلکى را که مختص به خود است، درخواست کند، و این‌که اختصاص آن‌را برای خود بخواهد».
[۶]
خلاصه این‌که؛ سخن از کم و زیاد و افزون‌طلبى و انحصارجویى نیست، سخن از این است که کمال نبوّت در این است که از نظر معجزات ویژگی‌هایى داشته باشد که آن‌را از نبوّت انبیاى دیگر مشخص کند، و سلیمان جویای چنین ویژگی‌هایی بود.
[۷]

۶ – نکته‌ای در این‌جا، لازم به ذکر است و آن مقایسه حکومت حضرت مهدی(عج) با حکومت سلیمان(ع) است. طبق عقیده ما مسلمانان حکومت مهدى(عج) حکومتى است جهانى و مسلّماً گسترده‌تر از حکومت سلیمان؛ زیرا با تمام وسعتى که حکومت حضرت مهدى(عج) دارد و با همه امتیازاتى که آن‌را از سایر حکومت‌ها مشخص می‌کند، از نظر ویژگی‌ها با حکومت حضرت سلیمان متفاوت است، و این حکومت سلیمان(ع) مخصوص نبوّت خودش بود.[۸]
در پایان باید گفت: در داستان حکومت سلیمان‏(ع) و یا مبدأ قدرت وى و نیز برخورد و منش آن‌حضرت، خرافه‌هاى فراوانى میان برخى از عوام عمومیت پیدا کرده است. از این‌رو، لازم است تا پویندگان واقعیت، به مطالعه دقیق منابع صحیح اسلامى پرداخته و از نقل خرافات دورى گزینند.

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. سوره ص، ۳۵٫

[۲]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۷۱، قم، کتاب‌فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.

[۳]. بقره، ۱۰۲٫

[۴]. ر. ک: قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ۲، ص ۲۳۶ – ۲۳۷، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.

[۵]. ر. ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏۱۹، ص ۲۸۲ – ۲۸۳، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۶]. طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷، ص ۲۰۵، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.

[۷]. تفسیر نمونه، ج ‏۱۹، ص ۲۸۳٫ 

[۸]. همان.