چرا خداوند به عموم پیامبران خطاب میکند تا به مردم بگویند که هیچ پاداشی از آنان نمیخواهند، اما به پیامبر اسلام(ص) اجازه داده تا یک پاداش – و آن هم دوستی اهل بیت(ع) – را از مردم بخواهد؟
چرا خداوند بین خطاب به رسول اکرم(ص) و خطاب به انبیای دیگر فرق گذاشته است؛ در خطاب به رسول اکرم(ص) می فرماید: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودّه فی القربی»، ولی در خطاب به سایر پیامبران(ع) فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجراً ان اجری الا علی الله»؟
پاسخ اجمالی
علت این که پروردگار متعالی در مورد پیامبر اعظم(ص)، «دوستی اهل بیت» را به عنوان پاداش مطرح کرد؛ این بود که رسالت حضرتشان برای همه ی زمان ها و مکان ها است؛ یعنی خط رسالت پیامبر(ص) در همه ی زمان ها و مکان ها امتداد دارد و امتداد خط رسالت تا پایان جهان با ولایت اهل بیت(ع) است. آنان امتداد همان خط و مسیرند، نه مسیر دیگری! تمامشان یک نورند؛ تجلّیات مختلف یک حقیقت اند؛ همگی انسان کامل اند. به بیان دیگر، دلیل این مودتی که اجر رسالت قرار گرفته، آن است که اهل بیت پیامبر(ص)، «سبیل الی الله» هستند؛ یعنی تمام سلسله امامان، راهنمای به حق و بدون اشتباه می باشند. این همان چیزی است که برگرفته از قرآن بوده و شیعه اثناعشری بدان اعتقاد دارد.
پاسخ تفصیلی
مقدمه
رسول گرامی اسلام(ص) آخرین پیام آور وحی است که آخرین نسخه هدایت بشری را از سوی پروردگار برای بشر به ارمغان آورد؛ نسخه ی هدایتی که نه برای قطعه ای خاص از زمین، و نه برای دوره ای خاص از زمان، بلکه برای همه زمان ها و همه زمین ها است. رسالتی است که آمده تا بماند، نه آن که مانند رسالت های گذشته برای دوره خاصی از زمان یا برای مردم خاصی باشد. آمده است تا همه ی مردم در همه ی زمان ها را تا قیام قیامت هدایت کند.
تفاوت پیامبر اکرم(ص) با دیگر پیامبران در درخواست اجر رسالت
پیامبر اکرم(ص) با دیگر انبیا تفاوت هایی دارد.[۱] یکی از آن تفاوت ها مربوط به خطابات خداوند در قرآن است؛ در همین راستا، سخنی که مخاطب آن، پیامبر(ص) است، با سخنی که دیگر پیامبران، مخاطب قرار می گیرند، تفاوت هایی دارد. خداوند بارها به تمام پیامبران می گوید تا به مردم اعلام کنند در قبال این خدمت بزرگی که به آنان می کنند، هیچ اجر و مزدی نمی خواهند و اجرشان تنها با خدا است.[۲] اما هنگامی که رسالت خاتم مطرح می شود در خطاب به پیامبر اکرم(ص)، نوع سخن تغییر می کند. پروردگار به پیامبر(ص) اجازه می دهد تا از مردم پاداش دریافت کند، آن هم تنها یک پاداش که عبارت از دوستی اهل بیت(ع) است:
«به مردم بگو که من هیچ پاداشى از شما برای رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم] و هر کس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى اش مىافزاییم چرا که خداوند، آمرزنده و سپاس گزار است».[۳]
دوستی اهل بیت، پاداش رسالت است
چرا خداوند – برخلاف دیگر پیامبران – به پیامبر ما اجازه دریافت یک پاداش را داده است؟ مگر – برخلاف پیامبران دیگر – رسول خدا(ص) توقع پاداش از مردم را داشت که خدا چنین اجازه ای به ایشان داد؟! آیا «دوستی اهل بیت» به عنوان یک امر عاطفی آن قدر مهم بود که آیه ای در شأن آن نازل شود؟! آیا مقصود آیه تنها این است؟!
چرا دیگر پیامبران، دوستی خاندان خود را به عنوان پاداش نخواستند؟ چرا با وجود مادری مثل مریم(س)، حضرت عیسی(ع) نفرمود که من جز دوستی مادرم پاداش دیگری از شما نمی خواهم؟! چرا حضرت موسی(ع) برای بزرگ داشت مادر و خواهرش که در قرآن به بزرگی از آن دو یاد شده است، چنین درخواستی نداشت؟! چرا دریافت چنین پاداشی ویژه نبی اکرم(ص) می باشد؟!
خداوند پاسخ این پرسش ها را در قرآن داده است: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته ام براى خود شما است، اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است». [۴] یعنی این اجری که من از شما مطالبه می کنم برای خودم نیست؛ اجر من نیز مانند پیامبران گذشته با خدا است، آنچه نیز که به عنوان پاداش از شما خواستم برای خودتان است؛ یعنی دوستی اهل بیت(ع) را اگرچه به عنوان پاداش خودم مطرح کردم، اما در نهایت سود همین پاداش نیز به شما خواهد رسید.
منفعت دوستی اهل بیت(ع) چگونه به مردم بر می گردد؟
خداوند در جای دیگری از قرآن، چگونگی برگشت این منفعت به مردم را نیز بیان می نمایند: «قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبیلاً»؛[۵] به مردم بگو من از شما مطالبه اجری نمی کنم مگر آن کسانی که در جست وجوی راهی به سوی خدا هستند.
اگر مجموع آیات را کنار هم قرار دهیم چند نتیجه به دست خواهد آمد:
۱ – مقصود از دوستی اهل بیت(ع) تنها منحصر به محبت عاطفی نبوده، بلکه منظور پیروی عملی از دستورات آنها است. البته برخی مطرح می کنند که این آیه از ما دوستی اهل بیت را خواسته و ما نیز آنان را دوست داریم و این موضوع ربطی به امامت و خلافت ندارد! در این زمینه باید گفت؛ چنین تفسیری مخالف با قرآن است. قرآن کریم در ابن باره می فرماید: «پاداشی که از شما خواسته شده به نفع شما است» و «فایده ٔ این پاداش به افرادی خواهد رسید که می خواهند در مسیر خدا گام بردارند». این آیات هنگامی که در کنار «آیه مودت» مورد تحلیل قرار گیرند[۶] این نکته به دست خواهد آمد که اهل بیت(ع) باید، امام و الگوی مسلمانان باشند؛ زیرا گام برداشتن در مسیر خدا نیاز به حرکت دارد و محبت عاطفی به تنهایی تأثیری در زندگی نخواهد داشت، مگر آن که باعث حرکتی در رفتار، گفتار و عقیده شود؛ یعنی ما به دنبال آنان حرکت کنیم؛ در گفتار، رفتار و عقیده، مسیر آنها را طی کنیم. برای همین است که ما شیعه(پیرو) هستیم؛ یعنی دنباله رو اهل بیت(ع) هستیم و مفتخریم که در این زمینه به دستور قرآن عمل می کنیم. «مودت فی القربی» یعنی پیروی از اهل بیت که البته برخاسته از محبت و عشق به آنان است.
بنابراین مفهوم این آیات از یک سو سخن اهل سنت را رد می کند که لزوم پیروی را از آیه استنباط نمی کنند، چنانچه سخن برخی افراد را نیز رد می کند که می گویند: محبت اهل بیت را داشته باش و هر کاری خواستی بکن! این سخن اشتباه است. اهل بیت(ع) کی و کجا چنین مطلبی را فرمودند؟ محبت اهل بیت هنگامی معنا دارد که ما پیرو آنها باشیم؛ آنها نیامدند که احکام شرعی را تعطیل کنند. آنها آمده اند تا راه و رسم عمل به وظیفه را به ما یاد دهند. خود آنها قهرمان صحنه عمل هستند. بنابراین ما که افتخار پیروی آنان را داریم، باید همان گونه باشیم که امام صادق(ع) فرمودند: «مَعَاشِرَ الشِّیعَهِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا»؛[۷] اى شیعیان، شما مایه سربلندی و افتخار ما باشید و باعث سرافکندگی ما نشوید.
رفتار ما باید به گونه ای باشد که مورد رضای آنها باشد؛ همان گونه که پیامبر(ص) الگوی ما است،[۸] آنآن نیز الگوی ما باشند. ما باید از این الگوها پیروی کنیم؛ اینها ادامه همان مسیر پیامبرند؛ علت این که خداوند در مورد پیامبر(ص) دوستی اهل بیتش را مطرح کرد؛ این بود که آن رسالتی که همه ی زمان ها و مکان ها را دربر گیرد؛ برای تحققش باید خط رسالت امتداد پیدا می کرد و امتداد خط رسالت به ولایت اهل بیت(ع) است؛ آنها امتداد همان خط و مسیرند، نه مسیر دیگری. تمامشان یک نورند، تجلّیات مختلف یک حقیقت اند؛ همگی انسان کامل اند؛ اگرچه باب وحی بعد از رسول اعظم(ص) مسدود شد؛ اما این بدان معنا نیست که باب علم الهی هم مسدود شده باشد. اهل بیت(ع) از طریق وجود نازنین پیامبر(ص) به علم الهی راه دارند، اما معارف آنها از سنخ دیگری است و از سنخ معارف عادی که بشر از طریق عادی به دست می آورد نیست.
۲ – نکته دیگر برگرفته از آیات، این است که اظهار محبت به اهل بیت(ع) نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا آنها از خودشان چیزی ندارند؛ آنها راهی به سوی خدا هستند. بنابراین آنچه به شیعه نسبت می دهند که آنها اهل بیت را در مقام الوهیت قرار می دهند، دروغ است. هرکس اهل بیت را در مقام الوهیت قرار دهد به فتوای علمای شیعه از دین خارج شده است. هیچ شیعه ای اهل بیت(ع) را (نعوذ بالله) خدا نمی داند. اینها بندگان خالص خدا هستند که همه هستی شان را در راه خدا قرار داده اند. بله اینها راهی هستند به سوی خدا و الگویی برای خدا پرستان! آنها مانند پیامبر(ص)، بشری هستند مثل ما؛ اما بشری که در مراتب وجود به بالاترین قله انسانی و به تعبیر قرآن به مقام «قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنىَ»؛[۹] و «عِندَ سِدْرَهِ المْنتَهَى»[۱۰] رسیدند؛ یعنی به بالاترین مراتب هستی و قرب الهی دست پیدا کردند و به همین دلیل، برای کسانی که به دنبال راهی به سوی خدا هستند، دوستی اهل بیت راهگشا است.
۳ – بر این اساس، تفکر شیعی و مدرسه اهل بیت(ع) از متن قرآن برمی خیزد و پیروان مکتب شیعی در واقع به قرآن عمل کرده و پیرو قرآن اند.
مقصود از «قربی»
در این جا بحث در این است که قربی شامل چه افرادی می شود؟ آیا هر کسی که نسبتی با وجود نازنین پیامبر(ص) دارد قربی محسوب می شود؟! آیا هرکس در خاندان آن بزرگوار هست راهی به سوی خدا است؟! آیا …؟
پاسخ این پرسش را می توان در قرآن یافت. آن جا که می فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»؛[۱۱] آیا کسى که هدایت به سوى حق می کند براى پیروى شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر آن که هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داورى می کنید؟!
این آیه، پرسش را به خودمان برگردانده و از ما می پرسد که با توجه به عقل و وجدان، کدام یک از دو گروه یادشده سزاوار پیروی هستند؟ آیا کسی که به حق راهنمایی می کند، یا آن که باید دیگری دستش را گرفته و راه را نشانش دهد؟! هر عقل و فطرت سالمی پاسخش روشن است! بدیهی است فردی که به حق هدایت می کند سزاوار پیروی خواهد بود. چنین فردی به حق مطلق، دعوت و هدایت می کند؛ یعنی به چیزی هدایت می کند که واقعاً حق است؛[۱۲] نه این که مانند برخی افراد اشتباه کند و گمان کند که حق است.[۱۳] چنین کسی که به سوی حق هدایت می کند معصوم است و خطا و گناه نمی کند؛ آنچه که او دعوت می کند عین حق است؛ بنابراین کسی که معصوم است و خطا نمی کند، صلاحیت پیروی دارد.
بنابراین اگر نبی خاتم(ص) ده ها پسرعمو داشت در بین آنها تنها علی(ع) مصداق «قربی» بود؛ زیرا او بود که پیامبر(ص) در وصفش فرمود: «علی با حق و حق با علی است».[۱۴] همین طور اگر پیامبر(ص) ده ها نوه می داشت در بین نوادگان حضرتشان، حسنین(ع) مقصود از «قربی» در آیه خواهند بود؛ زیرا پیامبر(ص) تنها در مورد آنان فرمود: «حسن و حسین چه نبرد کنند و چه صلح، هر دو امام خواهند بود».[۱۵] و «حسن و حسین دو آقا و سرور جوانان بهشت هستند».[۱۶]
دلایل فراوان دیگری؛ مانند حدیث معروف کساء؛ [۱۷] آیه تطهیر؛[۱۸] و حدیث ثقلین[۱۹] وجود دارد که نشانگر آن است که مراد از «قربی» همان امامان معصوم اند.
نتیجه آن شد که تنها افراد خاصی از خاندان پیامبر(ص) به عنوان امامی هستند که در فهم دین باید به آنان مراجعه کرد؛ و کلامشان در کنار کلام خدا و پیامبر می تواند منبع دین باشد، و این موضوع در حدیث ثقلین توسط پیامبر(ص) بازگو شده است: من از بین شما می روم، اما دو یادگار ماندگار برای شما دارم یکی کتاب خدا که منبع اصلی دین محسوب می شود و دیگر عترت و اهل بیتم.[۲۰]
اهل بیت، مفسران کتاب خدا و تجلی عینی مفاهیم قرآنی در شرایط گوناگون زندگی هستند. شیعه اثناعشری این افتخار را داشته و دارد که در کنار قرآن به ثقل دیگر – یعنی عترت – هم چنگ زده و با مراجعه به اهل بیت(ع)، قرآن را درست فهمیده است. سنت علمای ما در اجتهاد در واقع تبیین مکتب تفسیری اهل بیت(ع) در فهم قرآن است.
تخصص شرط فهم دقیق معارف قرآن
در پایان تذکر یک نکته ضروری است که فهم دقیق معارف قرآن نیاز به تخصص دارد. البته همه باید قرآن را بخوانند؛ قرآن باید کتاب زندگی باشد؛ اما این که گاه مطرح می شود که در هیچ مسئله ای لازم نیست به علما رجوع کنید و تقلید برای آدم های بدون فرهنگ است، سخن نادرست و خلاف مکتب اهل بیت و آیات قرآن است.
خود قرآن می فرماید: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون».[۲۱] اگر مطلبی را نمی دانید، به کسانی که متخصص هستند مراجعه کنید. این آیه ارجاع به یک امر عقلایی است که هر کس در هر زمینه ای تخصص ندارد باید به متخصص مراجعه کند. چگونه همه ی افراد حتی کسانی که تخصصی در فهم قرآن ندارند می توانند قرآن را تفسیر کنند؟ روشن است کسانی می توانند قرآن را تفسیر کنند که در مدرسه و مکتب اهل بیت تحصیل کرده باشند، به مرتبه اجتهاد برسند، مسیر را یاد بگیرند.
بر این اساس، این ادعا که قرآن نیاز به مفسر نداشته، بلکه خود بیان کننده همه چیز است؛[۲۲] قرآن نیاز به معلم ندارد؛ شما قرآن بخوان هر چه فهمیدی عمل کن! این حرف ها خلاف خود قرآن و خلاف سنت پیامبر(ص) و اهل بیت)ع) است. این شبهه مانند شبهات و خرافات دیگری است که از هرسو جامعه اسلامی را تهدید می کند.[۲۳]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
.[۱] برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به پاسخ ۶۴۰۹۳.
[۲]. یونس، ۷۲؛ هود، ۲۹ و ۵۱؛ شعرا، ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴و ۱۸۰ و …
[۳]. شوری، ۲۳٫
[۴]. سبأ، ۴۷٫
[۵]. فرقان، ۵۷٫
[۶]. چنان که در دعای ندبه کنار هم قرار گرفتند؛ اتفاقا همین منشأ الهام این نکته شده است.
[۷]. شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۰۰، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، ۱۴۰۰ق..
[۸]. احزاب،۲۱٫
[۹]. النجم، ۹٫
[۱۰]. النجم، ۱۴٫
[۱۱]. یونس، ۳۵٫
[۱۲]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۵۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۱۳]. «الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً». کهف، ۱۰۴٫
[۱۴]. ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، ج ۲، ص ۴۹۶، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
[۱۵]. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج ۲، ص ۳۰، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
[۱۶]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
[۱۷]. طوسى، محمد بن الحسن، الأمالی، ص ۵۵۹، قم، دار الثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۱۸]. احزاب،۳۳٫
[۱۹]. خزاز رازى، على بن محمد، کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، ص۱۶۳، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق.
[۲۰]. ر. ک: پاسخ ۱۷۳۴۴.
[۲۱]. نحل، ۴۳٫
[۲۲]. «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ». نحل، ۸۹٫
[۲۳]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پاسخ ۶۹۵۵۹.
پاسخ دهید