قرآن، روایات، ادعیه و زیارات حکایتگر آن است که اولین مخلوق خدا، انسان کامل بوده که بر وجود گرامى حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) منطبق است. در اینجا به مهمترین زوایاى این مسئله اشاره مىشود:

 

یک. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره او اولین مخلوق

ترکیب بدنى هر انسانى ـ به مقتضاى اینکه یک ترکیب مادى است ـ در مسیر زمان بوده و یک موجود زمانى است و در قطعهاى از زمان، تحقق مىیابد. قبل از آن زمان، وجود نداشته و بعد از آفرینش عوالم وجود (آسمان،  زمین و موجودات دیگر) است. همچنین معلول یک سلسله اسباب و علل بوده و داراى ترکیب مادى مخصوصى است که در شرایطى خاص، وجود مىیابد و قابلیت و استعداد تجلّى روح خدا و دمیده شدن آن را پیدا مىکند. پس به نقطهاى مىرسد که روح خدا، به آن دمیده شده و در آن ظهور مىیابد و به آن تعلّق مىگیرد.

آنچه به این ترکیب مادى نهایى و متأخر تعلق مىگیرد و در آن جلوهگر مىشود؛ قبل از زمان و مکان و پیش از همه عوالم وجود و آفرینش آسمانها و زمین و موجودات دیگر است.

چنان که «روح خدا»، پیش از همه مخلوقات دیگر وجود داشته است و هر وقت ترکیب صالح مادى و مستعد را بیابد، در آن مىتابد.

حال روشن مىشود آن دسته از روایات که بیانگر صادر نخستین و مخلوق اوّل بودن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه هدى (علیهمالسلام) است، هیچ منافاتى با ظهور «مخلوق اوّل» در بدن و ترکیب مادى خاص، در زمان و مکان معیّن ندارد؛ زیرا حقیقت آنان، همان «مثل اعلا» است که قبل از همه مخلوقات وجود داشته و در زمان معین و مکان خاص، در بدنى مخصوص تجلّى کرده است. در روایات گوناگونى، مخلوق اوّل بودن رسول خدا و ائمه اطهار بیان شده است:

الف. امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: «ان اللّه خلق نور محمد (صلیاللهعلیهوآله) قبل المخلوقات…»؛[۱] یعنى، اولین مخلوق نور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود.

ب. جابر گوید: به رسول خدا عرض کردم: اولین مخلوق چه بود؟ آن  حضرت فرمود: «نور نبیک یا جابر خلقه الله ثم خلق منه کل خیر…»[۲]؛ «نور نبى تو است و سپس از او هر خیرى خلق شد».

ج. امام رضا (علیهالسلام) به نقل از پدران خود مىفرماید: «انّ اول ما خلق الله عزوجل ارواحنا…»[۳]؛ «نخستین چیزى که خداى متعال خلق فرمود، ارواح ما است».

به هر حال رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه اطهار (علیهمالسلام)، هر چند به لحاظ «بدن مادى»، از لحاظ «زمانى» متأخر از مخلوق اولاند؛ ولى از نظر رتبه وجودى و حقیقت روحى، نخستین مخلوقاند.

لا جرم گفت آن رسول ذو فنون

رمز نحن الآخرون السابقون[۴]

در این رابطه توجه به چند نکته بایسته است:

۱ـ۱ –  نور معصومان از نور خداوند است؛ در زیارت جامعه مىخوانیم: «و  انتجبکم لنوره»؛ «خداى متعال شما را براى نور خود برگزید»؛ «و نوره و برهانه عندکم»؛ «نور و برهان حق نزد شما است» و «السلام على الائمه الدعاه و… صراطه و نوره و برهانه»؛ «سلام بر امامان بزرگوارى که دعوت کننده به سوى خدا… و صراط او، نور او و برهان او هستند». در عبارت دوم گفته مىشود: نور حق در نزد شما است و در عبارت سوم خود آنان را نور حق مىگوییم.

۱ـ۲ – نور معصوم، اولین مخلوق؛ در روایات، اولین مخلوق و نخستین صادر، نور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و سیزده معصوم دانسته شده است. آن حضرت مىفرماید: «اوّل ما خلق الله، نورى»؛ «نخستین چیزى که خداوند خلق کرد، نور من بود».[۵] خداى سبحان به پیغمبرش دستور مىدهد که: «بگو من اولین مسلمانم».[۶]

از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد: شما قبل از آنکه آسمانها و زمین خلق شوند، کجا بودید؟ حضرت در پاسخ فرمود: «کنّا انوارا حول العرش نسبح الله و نقدسه حتى خلق الله سبحانه الملائکه …»؛ «انوارى بودیم حول عرش و مشغول تسبیح و تقدیس خدا بودیم تا اینکه خداى متعال ملائکه را خلق فرمود…».[۷]

در روایتى آمده است: «یا جابر! انّ اللّه اول ما خلق خلق محمدا و عترته الهداه المهتدین، فکانوا اشباح نور بین یدى الله، قلت: و ما الاشباح؟ قال: ظل النور، ابدان نوریه بلا ارواح، و کان مؤیدا بروح واحد و هى روح القدس …» ؛ «[امام باقر (علیهالسلام) فرمود:] اى جابر! نخستین مخلوقى که خداوند خلق فرمود، محمد و عترت هدایت شده آن حضرت بودند. پس آنان اشباح نور در برابر خداوند بودند. جابر مىگوید: به حضرت عرض کردم اشباح چیست؟ فرمود: سایه نور، بدنهاى نورى بدون روح که مؤید به یک روح یگانه و واحد بودند و آن روحالقدس بود…».

روایت بالا، نشانگر این حقیقت است که «مخلوق اول» در عین اینکه یک حقیقت و موجود واحد است، حقیقت همه چهارده معصوم است؛ یعنى، هم  حقیقت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است و هم حقیقت تک تک عترت آن حضرت. آنان در عین یکى بودن، متعدد هم هستند و همه آنان، ظهورات روح واحد و حقیقت واحد مىباشند. این روایت با صراحت کامل مىفرماید: آنان بدنهاى نورى بودند که ارواح متعدد نداشتند؛ بلکه مؤید به یک روح بودند و آن عبارت است از: «روحالقدس» و به روشنى به این نکته اشاره دارد که حقیقت روح و جان همه، یکى بود و ظهورات (بدنهاى نورى و یا اشباح نورى) متعدد بود.

اینکه در زیارت جامعه مىخوانیم: «و ان ارواحکم و طینتکم واحده»؛ اشاره به این حقیقت دارد که چهارده معصوم، یک نورند و در این جهت با هم اتحاد دارند. ایشان در عین تعدد صورى و ظاهرى، با همدیگر وحدت و اتحاد دارند.[۸]

چون مرا دیدى خدا را دیدهاى

گرد کعبه صدق برگردیدهاى

خدمت من طاعت و حمد خداست

تا نپندارى که حق از من جداست

چشم نیکو باز کن در من نگر

تا نبینى نور حق اندر بشر[۹]

۱ـ۳ – نور معصوم، جسم مستعد مىخواهد؛ «نور معصوم»، نخستین مخلوق و قبل از همه مخلوقات دیگر موجود بوده است و هر وقت ماده ـ با ترکیب و استعداد خاص ـ خود را در معرض تابش آن قرار دهد و با آمادگى پذیرش آن، در برابر آن قرار گیرد، در آن تجلّى مىکند.

نور یابد مستعد تیز گوش

کاو نباشد عاشق ظلمت چو موش[۱۰]

از این رو جسم معصومان (علیهمالسلام)، بدن ویژهاى است که توان تحمّل و تجلّى آن نور را در خود دارد؛ نورى که «نخستین و برترین مخلوق» است. این جسم باید قابلیت و کشش آن همه عبادتها و سیرها را داشته باشد؛ تا این نور در آن تجلّى کند. بر این اساس جسم آنها نیز از نور است.

جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند

تا ز روح و از ملک بگذشتهاند[۱۱]

 

دو. نامهاى متعدد مخلوق اول

در متون اسلامى و روایات، اولین مخلوق یک چیز مشخص و معیّن بیان نشده است و حقایق ـ به ظاهر مختلف و موجودات متعدد ـ به صورت اولین مخلوق مطرح گشتهاند؛ براى مثال گاهى اولین مخلوق «عقل» معرفى شده و گاهى «قلم» و گاه نیز «نور محمد (صلیاللهعلیهوآله)» و «انوار معصومین (علیهمالسلام)». امّا باید توجه داشت که این از باب اختلاف در کلام و در بیان حقیقت نیست؛ بلکه به جهت ظهور و جلوههاى مختلف «مخلوق اول» و بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف است؛ مثلاً به لحاظ اینکه مخلوق اول، صورت جمعى و واجد کمالات و صفات کمالى مبدأ متعال است، «ن»[۱۲]نامیده مىشود و به اعتبار اینکه همین مخلوق اول، واجد همه کمالات وجودى مبدأ متعال است و به امر و اراده حضرت حق، منشأ وجودات و عوالم وجود و صورتها و حقایق وجود است، «قلم» گفته مىشود. همچنین صورت تفصیلى این مخلوق ـ که همه کمالات را واجد است و به امر و اراده حق و به اذن او، منشأ وجودات و  عوالم وجود است ـ «لوح» نامیده مىشود.

همچنین به لحاظ اینکه مخلوق اول، در صورت اصلى خود و قبل از تعیّنها و جلوهها، از هر رنگ و تعیّن پاک است و تجلّیات او، در هر کدام از تعیّنات و مراتب، وجود دارد و اصل و باطن هر تعیّن و جلوهاى است، «روح» مىباشد. به لحاظ اینکه مخلوق اول، با این صورت و در رتبه اصلى خود، همه کمالات وجودى مبدأ را واجد است و در این مرتبه از مبدأ متعال، بدون واسطه سرچشمه مىگیرد و جمال و جلال او را نشان مىدهد، «روح خدا» نامیده مىشود. به لحاظ قدس و طهارت از نقایص وجودى، «روح القدس» گفته مىشود و به جهت اینکه در وجود رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و معصومین (علیهمالسلام) ظاهر گشته و تجلى نموده است و عین حقیقت آنان مىباشد، «نور محمدى» و و «انوار معصومین» است.

بنابراین، نامهاى مختلف براى مخلوق اول، بر اساس لحاظها و اعتبارهاى مختلف وجود دارد و نباید تصور کرد که مخلوق اول، چند چیز «مختلف الحقیقه» است.[۱۳]

 

سه. انحصار مخلوق اول در پیامبر و امامان (علیهمالسلام)

بر اساس آیات قرآن و روایات، مصداق حقیقى مخلوق اول و روح خدایى، تنها حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره آن حضرت است. ازاینرو هر چند پیامبران دیگر، انسان کاملاند؛ ولى این کامل بودن، با واسطه و میانجىگرى رسول خدا و نور عترت طاهره بوده است. از این جهت نبىخاتم  و خاندان آن حضرت، از پیامبران دیگر کاملتراند؛ زیرا آنان بدون واسطه مشمول این عنایت الهى و مخلوق اوّل بودهاند و انبیاى دیگر با وساطت آنان، از مرتبه کمال انسانى برخوردار شدهاند.

براى اثبات این امر، شواهد گوناگونى وجود دارد که به دو مورد از آنها اشاره مىشود:

۱ – خداى سبحان به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور مىدهد که: «بگو من اولین مسلمانم»[۱۴] و حال آنکه به هیچ پیامبرى چنین دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین»، اوّلیت ذاتى یا رتبى است، نه زمانى و تاریخى؛ زیرا اگر اولیت زمانى بود، هر پیغمبرى نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود. پیامبران پیشین نیز به طریق اولى مىتوانستند مصداق این اولیت باشند. حال آنکه خداوند مىفرماید: «بگو من اولین مسلمانم». این امر نشان مىدهد که حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله)، اولین صادر یا اولین ظاهر و یا اولین مخلوق است؛ یعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هیچکس قرار ندارد.[۱۵]

۲ – این مطلب در جاى خود به اثباترسیده که هر فیضى که از جانب خداى سبحان نازلمىشود، با حفظ ترتیب درجات است؛ چنان که هر فیضى هم که به سوى خداى سبحان رجوع مىکند، به ترتیب درجات است. از این رو، نخستین فیض در «قوس نزول»، آخرین فیض نیز در «قوس صعود» خواهد بود. بر این اساس از آنجا که قرآن کریم، رسول خدا را  خاتم پیامبران دانسته است[۱۶] و روایات، وجود مقدس نبى اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را نخستین کسى مىداند که در قوس صعود به لقاى خداوند بار مىیابد. «انا اول وافد على ربّى»،[۱۷] مىتوان چنین نتیجه گرفت که مخلوق اول، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)است و او واجد همه مزایاى مشترک و مزایاى فرد فرد پیامبران و بعضى از خصایص ویژه است که آنان فاقد آن بودهاند. این نوع آیات و روایات، همچنین بیانگر این حقیقت است که تا روز قیامت، احدى بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا آن حضرت انسان کاملى است که اگر میلیونها سال نیز بگذرد، کاملتر از او نخواهد آمد و اگر کاملتر از ایشان یافت مىشد، حتما او به مقام خاتمیّت مىرسید؛ نه رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله). چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ یعنى، چون کسى جز رسول خدا به خاتمیت نرسیده است، مشخص مىشود که کاملتر از آن حضرت نیز وجود ندارد. به همین جهت از معصومان (علیهمالسلام)، نقل شده است: «ما حالاتى داریم که نبى مرسل و ملک مقرب هم به آن راه ندارند»[۱۸] و این کلامى متین است؛ زیرا کسى که در «قوس نزول»، اولین فیض و در «قوس صعود» آخرین و کاملترین آن است؛ نه نبى مرسل و نه ملک مقرب به مرحله او راه مىیابد.[۱۹]

منتهى در عشق چون او بود فرد

پس مر او را زانبیا تخصیص کرد

گر نبودى بهر عشق پاک را

کى وجودى دادمى افلاک را[۲۰]

با اثبات این نکته که نور حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره، مخلوق اول و مثل اعلا و روح خدایىاند، ویژگىهاى انسان کامل، براى وجود این عزیزان نیز به اثبات مىرسد؛ از جمله اینکه:

۱ – رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه (علیهمالسلام)، جانشین خداوند متعالاند؛[۲۱]

۲ – آنان مجارى فیض و ارکان عالم هستىاند؛[۲۲]

۳ – آنان مظهر اراده خداوند متعال و ولىّ او هستند: «قلوبنا اوعیه لمشیه الله»؛[۲۳]

۴ – آنان اسماى حسناى الهىاند: «نحن و الله الاسماء الحسنى»؛[۲۴]

۵ – آنان صراط مستقیماند: «إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛[۲۵] «نحن الصراط المستقیم»[۲۶] و «انا صراط الله»؛[۲۷]

۶ –  میزان اعمال و قسطاند: «نحن الموازین القسط»[۲۸] و «میزان الاعمال»؛[۲۹]

۷ – کلمات تامه الهىاند: «نحن الکلمات التامات»؛[۳۰]

۸ – مظهر و نشان خدایند: «ما لله آیه اکبر منّى»؛[۳۱]

۹ – بر تمام کائنات، حاکمیت تکوینى و احاطه وجودى دارند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) شاهد کل است[۳۲] و ائمه (علیهمالسلام) نیز این چنین هستند.

امام صادق (علیهالسلام)مىفرماید: «فلم یفتنى ما سبقنى و لم یعزب عنى ما غاب عنى ابشّر باذن الله و اودى عنه، کل ذلک من الله مکنى فیه بعلمه»؛ «گذشته را از دست نداده، آینده هم بر من پوشیده نیست. به اذن خداوند مژده خوشىها را مىدهم و از طرف خداوند به انجام دادن آنها مىپردازم. همه اینها از خداوند است که مرا با علم خود به آن کارها توانا ساخته است».[۳۳]

۱۰ – اشراف به ارواح انسانها: «و ارواحکم فى الارواح و نفوسکم فى النفوس»[۳۴] و «فخلق الله من انفاسها ارواح الاولیاء و الشهداء و الصالحین».[۳۵]

۱۱ – قرآن کریم در معیت ایشان است: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ».[۳۶] نور که همان قرآن است، با رسول خدا نازل شده است؛ نه اینکه آن حضرت با قرآن نازل شده باشد.

با توجه به حقیقت انسان کامل و ویژگىهاى حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و عترت طاهره آن حضرت، اذعان خواهیم کرد که تنها مصداق حقیقى «انسان کامل»، وجود مطهّر و نورانى آن انسانهاى متعالى است.

هست اشارات محمد المراد

کل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

صد هزاران آفرین، بر جان او

بر قدوم و دور فرزندان او

آن خلیفه زادگان مقبلش

زادهاند از عنصر جان و دلش

گر ز بغداد و هرى و یا از رىاند

بى مزاج آب و گل، نسل وىاند

شاخ گل هر جا که روید، هم گل است

خم مل هر جا که جوشد، هم مل است

گر ز مغرب بر زند خورشید سر

عین خورشید است، نه چیز دگر[۳۷]

چند تذکر براى راهیابى به حقیقت محمدى (صلیاللهعلیهوآله):

یکم. از آنجا که روح انسانها از روح خداوند است؛ ولى به دلیل عبور از عوالم گوناگون و دمیده شدن در بدن مادى، تیرگىها، ظلمتها و رنگها را مىپذیرد «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ»[۳۸] مىتوان با ریاضت شرعى و تهذیب نفس، در برگشت به سوى اصل خود، این حجابها، ظلمتها و تیرگىها را کنار زند و با نزدیک ساختن روح انسانى خود، به اصل خویش، کاملتر شود. امّا باید توجه کرد که این کمال، در مراتب پایینترى قابل تحقّق است؛ یعنى،  هر چند از نظر امکان عقلى و وقوعى، در رسیدن به مبدأ اصلى و مثل اعلا شدن، مشکلى وجود ندارد؛ امّا تحقّق نخواهد یافت. زیرا، مخلوق اول و فیض نخستین بودن در نور و حقیقت محمدى و عترت طاهره منحصر است و دیگران ـ هر چند به این مقام بار یابند ـ باز به مرتبه وجودى آنان نمىرسند؛ انسان کاملى که بالاصاله خلیفه  خداوند است، حقیقت نور محمدى (صلیاللهعلیهوآله) و انوار خاندان آن حضرت است. امّا انسانهاى کامل دیگر، بالعرض و به واسطه کمال و خلافت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، کامل و خلیفه شدهاند. از آنجا که ایشان صادر نخستیناند و همه به واسطه آنان، قدم به هستى مىگذارند؛ انسانهاى کامل ـ بالواسطه و بالعرض ـ اساسا از برکت وجود ایشان هستى یافته و از عدم تا به وجود این همه راه آمدهاند.

گرچه آهن سرخ شد او سرخ نیست

پرتو عاریت آتشزنى است

گر شود پر نور روزن یا سرا

تو مدان روشن مگر خورشید را

هر در و دیوار گوید روشنم

پرتو غیرى ندارم این منم

پس بگوید آفتاب اى نارشید

چونکه من غارب شوم آید پدید؟!!![۳۹]

دوّم. تحصیل کمالات انسانى، راهى جز برقرار کردن ارتباط معنوى با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) ندارد؛ زیرا قرآن، پس از تشریح این کمالات، مىفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»؛[۴۰] یعنى، ما آنها را به پیغمبر دادیم و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) اسوه و الگویى براى این ویژگىها است. به هر حال، براى رسیدن به این مقام منیع، انسان باید به کسانى که به آن منزلت راه یافتهاند، نزدیک شود؛ ولایت آنان را در جان و دل بپروراند؛ به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند. آنان، حقیقت محمدى (صلیاللهعلیهوآله) و اهل بیت عصمت و طهارت و شاگردان ایشان هستند؛ زیرا انسانهاى بزرگ، انسانهاى کوچک را مطابق خود مىسازند.

خوى شاهان در رعیت جا کند

چرخ اخضر خاک را خضرا کند[۴۱]

سوّم. براى طى کردن این راه پر خطر و آزمون، نیاز به استادى مجرب و راه طى کرده است؛ استادى که توانایىها، استعدادها، علایق، موانع و روحیات شخصى فرد را بداند تا راهى درست و صحیح در پیش روى او قرار دهد. باید توجه داشت براى هر انسان، نردبانى خاص به سوى آسمان نصب شده است.

نردبانهایى است پنهان در جهان

پایه پایه تا عنان آسمان

هم گره را نردبانى دیگرست

هر روش را آسمانى دیگر است[۴۲]

 


پی نوشت ها

[۱]– بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۱۷۰٫

[۲]– بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۱۷۰٫

[۳]– بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۵۸٫

[۴]– مثنوى، دفتر چهارم، بیت ۳۷۶۴٫

[۵]– بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۷، ح ۷٫

[۶]– انعام۶، ص ۱۶۳٫ ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج ۸، ص ۳۰ و ۳۱٫

[۷]– بحارالانوار، ج ۵۷، ص ۱۷۰٫

[۸]– ر.ک: انسان و خلافت الهى، صص ۱۳۹ ـ ۱۴۲٫

[۹]– مثنوى، دفتر دوم، ابیات ۲۲۴۷ – ۲۲۴۹٫

[۱۰]– مثنوى، دفتر پنجم، بیت ۲۵٫

[۱۱]– مثنوى، دفتر سوم، بیت ۸٫

[۱۲]– «ن والقلم و ما یسطرون» ؛ قلم ۶۸، آیه ۱٫

[۱۳]– انسان و خلافت الهى، ص ۱۲۵ و ۱۲۶٫

[۱۴]– انعام ۶، آیه ۱۶۳٫

[۱۵]– ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج ۸، ص ۳۰٫

[۱۶]– احزاب ۳۳، آیه ۴۰٫

[۱۷]– بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱ و ج ۳۶، ص ۲۸۰٫

[۱۸]– همان، ۷۹، ص ۳۴۳٫

[۱۹]– تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج ۸، ص ۵۳ و ۲۴؛ ج ۹، ص ۲۳۳٫

[۲۰]– مثنوى، دفتر پنجم، ابیات ۲۷۳۸ و ۲۷۳۹٫

[۲۱]– ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷؛ محمدى رى شهرى، اهل البیت فى الکتاب و السنه، دارالحدیث، قم: چاپ اوّل، ۱۳۷۵ ش، ص ۱۳۰، ح ۱۸۶ و ۱۸۸٫

[۲۲]– اهل البیت فى الکتاب و السنه، ص ۱۵۲، ح ۲۵۸٫

[۲۳]– بحار الانوار، ج ۲۵، ص ۳۳۷٫

[۲۴]– همان، ج ۹۱، ص ۶٫

[۲۵]– زخرف ۴۳، آیه ۴۳٫

[۲۶]– الغدیر، ج ۲، ص ۳۱۲٫

[۲۷]– بحارالانوار، ج ۸، ص ۷۰٫

[۲۸]– همان، ج ۶۸، ص ۲۲۶٫

[۲۹]– مفاتیح الجنان، زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسلام).

[۳۰]– بحارالانوار، ج ۵، ص ۹٫

[۳۱]– همان، ج ۲۳، ص ۲۰۶٫

[۳۲]– نساء ۴، آیه ۴۱٫

[۳۳]– به نقل از: سیدیحیى یثربى، فلسفه امامت، وثوق، قم: چاپ اوّل، تابستان ۱۳۷۸ ش ص ۸۵ و ۸۶ ؛ کلینى، کافى، ج ۱، ص ۱۹۷، تحقیق على اکبر آخوندى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ ۱۳۸۲٫

[۳۴]– فرمایش امام هادى (علیهالسلام) در زیارت «جامعه کبیره».

[۳۵]– المیزان، ج ۱، ص ۱۲۱٫

[۳۶]– اعراف ۷، آیه ۱۵۷٫

[۳۷]– مثنوى، دفتر ششم، ابیات ۱۷۴ ـ ۱۷۹٫

[۳۸]– تین ۹۵، آیات ۲ ـ ۴ و ۵٫

[۳۹]– مثنوى، دفتر اول، ابیات ۳۲۶۱ ـ ۳۲۶۴٫

[۴۰]– احزاب ۳۳، آیه ۲۱٫

[۴۱]– مثنوى، دفتر دهم، بیت ۲۸۲۰٫

[۴۲]– همان، دفتر پنجم، ابیات ۲۵۵۶ و ۲۵۵۷٫