آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۲]، «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا ۖ قُل لَّا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُم ۖ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»[۳].
آخرین آیاتِ سورهی مبارکهی حجرات در زمینهی توجّه دادنِ مدّعیانِ ایمان به حقیقتِ وجودیِ خودشان و زندگیشان که آیا قولِ آنها با فعلِ آنها تطبیق دارد یا نه؟ آیا عملِ آنها ادّعای آنها را، گفتارِ آنها را تأیید و تصدیق میکند؟ یا نه فقط حرف میزنند، تظاهر میکنند، اما وقتی به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند، باطنِ آنها خراب، ظاهرِ آنها زیبا…
تفاوت کسی که ایمان آورده است با کسی که اسلام آورده است
از این رو در ابتدا فرمود: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا»[۴]، اعراب گفتند که ما مؤمن هستیم، به آنها بگو که نگویند ما مؤمن هستیم، بگویید ما مسلمان هستیم، «قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ»، هنوز ایمان در دلِ شما ریشه نکرده است، ایمانِ ما ظاهری است، باطنِ شما حقیقتِ ایمان را جذب نکرده است، ایمان امرِ قلبی است، باید باور کرده باشید، بعد هم فرمود که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را اطاعت میکردید از عملِ شما چیزی کم نمیشد، معنای آن این است که ایمان اگر ملازم با ادّعای ایمان، اگر ملازم با اجرای دستوران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، زندگیِ شما طاعت باشد و نه اینکه معصیت باشد، انقیاد باشد، باور باشد، پذیرش باشد، نه گردنکشی و خودبینی؛ یکی از علائم انقیاد و اطاعت است.
در این آیهی کریمه آیاتِ قبلی را تکمیل میکند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنین فقط کسانی هستند که «آمَنُوا» اینها باور کردهاند، اینها امنیّتِ باطنی پیدا کردهاند، ایمان ایجادِ امنیّتِ باطنی است، ثباتِ شخصیّت است، ریشه در اعماقِ حقیقت دواندن است، آنقدر در اعتقاداتِ خود ریشهدار است که هر طوفانِ شدیدی از هر طرف بیاید امنیّتِ باطنیِ او را بهم نمیزند، یک طمأنینه و آرامشی دارد، تحریم بشود، گشایش بشود، تهدید بشود، جنگ باشد، رفاه باشد، برای او هیچ تغییری حاصل نمیشود، این شخص با خدای متعال است، دستوراتِ خدای متعال را، شریعتِ انور را نصب العینِ خود قرار داده است و همیشه دغدغهی دین دارد، دنیا هر چه میخواهد برای او مهم نیست، اگر مرگ به سراغِ او بیاید یا او به سراغِ مرگ برود، همچنین امنیّتی دارد که نه مرگ او را به وحشت میاندازد و مه فقر او را متزلزل میکند و نه تنها ماندن او را ناراحت میکند، او دل به خدای متعال داده است، آرامشِ او هم با خدای متعال است، انس و رفاقتِ او هم با خدای متعال است، فراز و نشیبها، اقبال و ادبارها در او نوسان ایجاد نمیکند، در شخصیّتِ او ایجادِ تزلزل نمیکند.
«ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا» از این حقیقتِ باطنی که انسان یک آرامشی، یک ثباتی، یک استقراری در وجودِ او هست، لذا هیچ شکّ و ریبی حوادث در او بوجود نمیآورد، نه اینکه چون پیروز بشود دینِ خود را حق بداند، شکست هم بخورد دینِ خود را حق میداند، نه اینکه چون امتیاز به دستِ او آمده است و او را تعریف میکنند ایمان دارد، نه! اگر او را فحش هم بدهند مؤمن است، برای او هیچ فرقی نمیکند، زنده باد و مرده باد و اقبال و ادبار و تحریم و گشایش باطن و عقیده و وابستگیِ او را به خدای متعال و اولیاء خدای متعال از بین نمیبرد، «ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا».
«وَجَاهَدُوا» ایمان بدونِ جهادِ مالی، بدونِ جهادِ جان و نفس ایمان نیست، ایمان زمانی محرز میشود که انسان جبههای باشد، رزمنده باشد، منتظر باشد که فرمان صادر بشود.
داستانی از «اصبغ بن نُباتِه»
جناب «اصبغ بن نباته» فرماندهی گروهِ امنیّتی امیرالمؤمنین علیه السلام بود، رئیسِ شرطه بود، وجود مبارکِ ایشان گفت که دستِ ما همیشه به قبضهی شمشیر بود، لحظه شماری میکردیم که دستورِ امیرالمؤمنین علیه السلام برسد و ما قدم به میدانِ مصاف و جنگ بگذاریم و برای ما مهم نبود که کشته بشویم یا بکشیم، مهم این بود که دستورِ امیرالمؤمنین علیه السلام را اجراء کنیم، ما با امیرالمؤمنین علیه السلام شرط کرده بودیم که دست از سلاح برنداریم، یعنی همیشه پا به رکاب باشیم، همیشه مجهّز و مسلّح باشیم، همیشه آماده باشیم که وقتی فرمان صادر شد به میدان برویم، این انتظارِ امام زمان ارواحنا فداه تا به اینجا نرسد انتظارِ دروغی است، انتظارِ امام زمان ارواحنا فداه اینطور است که انسان زندگیِ خود را، وضعِ خود را، عبادتِ خود را به گونهای سامان داده است که اگر صدای مبارک امام زمان اروحنا فداه صبح از کنار کعبه بلند شد و کمک خواست نگوید آقا جان صبر کنید من با زن و بچّهام خداحافظی کنم، صبر کنید تا من وصیّت کنم، صبر کنید تا من فلان کارِ خود را انجام دهم، آنقدر اوضاعِ او منظِم است، دقیق است، آماده است که هر لحظهای که حضرت بگوید هیچ گیری ندارد که از حضرت مهلت بخواهد تا کارهایِ خود را انجام دهد. «اصبغ بن نباته» میگوید: ما با امیرالمؤمنین علیه السلام این حالت را داشتیم، دائماً آماده بودیم، در دلِ شب فرمان بدهد، در تابستانی که گرم باشد، در سرمای زمستان باشد، برای ما گرما و سرما هیچ فرقی نداشت، هر لحظه که حضرت دستور میدادند ما در جبهه بودیم، همیشه هم این آمادگی را داشتیم.
وجود مبارک مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علیه السلام هم به ما یک قول داده بودند، ایشان فرموده بودند: اگر شما این آمادگیِ دائمی را برای حضورِ در جبهه داشته باشید من هم ملتزم میشوم و بدونِ شما قدم در بهشت نمیگذارم، من از شما جدا نمیشوم و اجازه نمیدهم که شما را از من جدا کنند.
معنای این جهاد، جهادِ عملی و فیزیکی نیست، این آمادگی است، این شوق به جانفشانی است، این عشق به فداکاری برای امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمهی اطهار علیهم السلام است، عاشق لحظهای معشوق را از یاد نمیبرد و هیچ مشکلی هم در اجرای دستورِ معشوقِ خودش ندارد، هر چه بخواهد، هر چه معشوق بخواهد، ولو در توانِ عاشق نباشد هم نمیتوانم در قاموس عشق وجود ندارد، لذا گفتهاند: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد… اگر به عاشق بگویند کوه را بِکَن نمیگوید من کجا و کوه کجا؟… میگویند یک طرحِ هزار ساله، میگوید: عمرِ من که کوتاه است… اینها نیست! اگر دید رضای معشوق در چیزی است کارِ خود را شروع میکند و هیچ وقت خود را شکست خورده نمیداند، هیچ وقت نمیتوانم ندارد.
این است که آن زمان که مرحوم امام رحمه الله تعالی علیه میفرمودند «ما میتوانیم» علامتِ عشقِ ایشان بوده است، عاشق توانا است، عشق موتورِ محرّک است، «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[۵]، «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى»[۶]، آن چیزی که جبهههای ما را آباد کرد و دشمنِ ما را رسوا کرد عشقِ رزمندگانِ ما بود، اینها به خدمتِ امام میآمدند، حضرت امام فرمودند: اینها میآیند و گله میکنند و میگویند: دعا کنید تا ما شهید بشویم! اصلاً شهادتِ آرمان و آرزوی آنها بود که با دعای امام شربتِ شهادت نصیبِ اینها بشود، لذا دل کَنده بودند، از زرق و برقِ دنیا، از همهی تعلّقات رها بودند و پرواز میکردند، هر لحظهی آنها یک منزل و منزلتِ جدیدی در مسیرِ قربِ جوارِ الهی بود و طی میکردند.
جهادِ مالی
این حالت در این آیه آمده است، از ابتدا مسئلهی دل را میگوید، «آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»، مسئلهی ثبات شخصیّت را میگوید، در طوفانها جابجا نشدن، حالی به حالی نشدن، به تردید نیفتادن، تزلزل پیدا نکردن، و بعد هم مسئلهی عمل است، «جَاهَدُوا»، این «جَاهَدُوا» آن منشأ عمل است، هر وقت زمینه پیدا شد من پا به رکاب هستم و هیچ مشکلی هم ندارم، وصیّتهای خود را انجام دادهام، زن و بچّهام هم آماده کردهام که من این کاره هستم، من وابستهی به او هستم و به غیرِ شما وابستگی ندارم، «جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ»، اینها اهلِ جهاد هستند، مالِ خود را مالِ خدای متعال میدانند، جانِ خود را هم مالِ خدای متعال میدانند، برای خودشان شأنی قائل نیستند، خودشان را مالکِ چیزی نمیدانند، خودشان را امینِ خدای متعال میدانند، زندگی را عاریتی میدانند، داراییهایشان را امانت میدانند، هر لحظه که خدای متعال بخواهد تقدیم میکنند!
لذا در مالشان «فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»[۷]، اختصاصی به متمکّنین ندارد، اگر کسی مسلمان است جهادِ مالیِ او همیشه هست، «فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ»، بصورتِ یک واقعیّت بیان میکند، دستور نیست بلکه بیانِ واقعیّت است، مؤمن کسی است که درآمدِ کم داشته باشد یا زیاد جهادِ مالیِ او ترک نمیشود، جبههی مجاهدت در عرصهی مال و دارایی از همان کم شروع میشود که او گذشت دارد، با همان کم هم مجاهده میکند، «جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ».
«یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَهً»[۸]، این مولایِ ماست، مقدای ماست، باید به ایشان اقتدا کنیم.
لذا بزرگان میگویند هم صبح صدقه بدهید و هم شب، ولو کم، ولی دائماً این زنجیر را پاره کنید، اگر چیزی دارید که برای شما مهم است و به آن علاقه دارید، مدام آن را نگه ندارید که انس باعث بشود که دیگر نتوانید از آن بگذرید، مقداری صبح، مقداری شب، اگر هم کم داشتید نگران نباشید، شما بدهید و خدای متعال جای آن را پُر میکند، «مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّائَهُ حَبَّهٍ»[۹]، شما یک حبّه در زمینهی اخلاصِ دلتان میکارید و خدای متعال یک حبّهی شما را تبدیل به هفتصد حبّه میکند، نگران نباشید، «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّهِ»[۱۰]، کسی که بداند معاملهی با خدای متعال سود دارد و ضرر ندارد، اگر انسان چیزی به خدای متعال بدهد خدای متعال جایِ آن را پُر میکند، همچنین یقینی انسان را وادار میکند که همیشه عطاء داشته باشد، بخشش داشته باشد، مجاهدتِ مالی داشته باشد، به اندازهی سرِ سوزن تعلّق ندارد، این برای انسانهای خاک بر سر و بیعقیده است که میگویند اگر امروز بدهم برای فردا چه کنم، کسی که اعتقاد دارد خدای متعال رزّاق است، «وَ مَا مِن دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»[۱۱]، کسانی که همچنین عقیدهای دارند کار میکنند ولی اینطور نیست که فکر کنند روزیِ آنها با کار است، کار را برای وظیفه میکنند، کار را برای خدمت به مردم میکنند، کار را برای گرهگشایی میکنند، کار را برای رضای خدای متعال میکنند، چون خدای متعال بیکاری را مغبوض میداند، برای اینکه گرفتارِ بغض و غضبِ خدای متعال نشوند بیکار نمیمانند.
این مسئولین که زمینهی بیکاری برای جوانهای ما فراهم کردهاند، فرهنگسازی هم نکردهاند که جوان بداند برای مؤمن اساساً بیکاری مفهوم ندارد، انسان خیال میکند کار این است که پشت میز بنشیند، مردم آزاری کند، اشخاص را پشتِ میز نگه دارد، آقای منشی پرونده را امروز و فردا کند، آقای رئیس با غرور و تکبّر صبحانه دارد، جلسه دارد، برو فردا بیا، برو یک ماهِ دیگر بیا، خیال میکنند این کار است، این کار نیست! این وزر و وبال است، این جهنّم است، این کجا کار است؟ کار این است که انسان آنچه رضای خدای متعال است و برای آن شخص ممکن است را انجام دهد، اگر کسی عملگی خواست میروم…
داستانی بسیار زیبا از آیت الله حائری شیرازی
سردار سلیمانی حفظه الله نقل کردند که آیت الله حائری شیرازی که رضوان خدای متعال بر او باد، که هم در مسجد برای مسجدیهای ما منبر رفته بودند و هم الحمدلله در مدرسه منزل داشتند و برای طلبههای ما روزنهی رحمت و نور بودند، آیت الله حائری شیرازی استادِ ما بودند، من شنیدم که آقای حائری بعد از امام جمعه بودنِ شیراز در صفِ عملهها ایستاده بودند و اشخاص میآمدند و میگفتند این شخص پیر است و او را نمیبردند، امام جمعهی چندین سالهی شیراز، ولیّ خدا، استادِ اخلاق، عارف، نویسنده، آشنای به زبان، میدانید که ایشان سخنرانیهای انگلیسی داشتند و از افرادِ اروپایی به ایشان مراجعه داشتند و با آنها انگلیسی صحبت میکردند و هدایت میکردند، همچنین کسی که همچنین موقعیّت و همچنین شهرتی داشته باشد و رفته باشد و عملگی کرده باشد!
من به آقای حجازی گفتم که حاج آقا متأسّفانه من شنیدهام که آیت الله حائری شیرازی وضعِ زندگیِ خوبی ندارند و در صفِ عملهها میایستند و چون سنّ ایشان بالاست کسی هم او را برای عملگی نمیبرد، آقای حجازی خیلی ناراحت شدند، به من گفت: چون من اطّلاع دارم که بعد از مراجعتِ ایشان از شیراز حضرت آقا وجهِ مهمّی را برای ایشان حواله کردند و محضرِ ایشان بردند، آقای حائری یک نامهی متواضعانه و مؤدّبانه که یک کسی به مولای خود نامه مینویسد، با رعایتِ همهی مراتبِ ولایت و مرجعیّت برای حضرت آقا نامه نوشتند و پول را هم برگرداندند و گفتند: من نیازی به این پول ندارم.
آقای حجازی به اطّلاعی که داشتند گفتند: چطور شما میگویید که ایشان در صفِ عملگی بوده است؟ در حالی که پول برای ایشان فرستادیم و ایشان پس فرستادند، پس فرستادنِ ایشان هم قهر نبوده است، از روی بیادبی نبود، در نهایتِ معرفت و در نهایتِ ادب نامه نوشته است و تشکّر کرده است و اعلانِ بینیازی کرده است؛ این در ذهنِ من ماند.
چون هم یقین داشتم آن کسی که به من گفت: آقای حائری شیرازی در صفِ عملهها بود، خودِ او دیده بوده است و به من گفته است، از طرفی هم آقای حجازی که خلاف نمیگویند و ایشان هم درست میگویند! تا اینکه سردار سلیمانی این معمّا را برای ما گشود. ایشان نقل کرد که آقای حائری بعد از دورهی نمایندگیِ ولی فقیه استانِ فارس، وقتی که به قم مراجعت کردند با همراهانشان به امامزاده داود علیه السلام رفتند، وقتی که به آنجا رفتند دیدند که این سرویسهای بهداشتی گرفته است، آقای حائری عمامه و لباسِ خود را تحویلِ همراهِ خود دادند و خودشان پاچهها را بالا زدند و دو ساعتی کار کردند و این مجرا را باز کردند و توالتها را شستشو کردند و تمیز کردند و وقتی از زیارت امامزاده داود کنار آمدند به این همراهانِ خود گفتند که سه دست لباس کارگری بخرید تا در صفِ کارگرها برویم، برویم مزه کنیم، اینها که اینقدر سختی میکشند ما هم ببینیم که اینها چه میکشند، گفت: سه دست لباس گرفتند و سه نفری در صفِ کارگرها ایستادند و اشخاص که میآمدند نگاه به این جوانها میکردند و میخواستند ببرند، وقتی به آقای حائری میرسیدند میگفتند: تو پیرمرد هستی و کاری از تو ساخته نیست، ولی این دو نفر جوان هم میگفتند که ما حاضر نیستیم بدونی این شخص بیاییم، بالاخره هر سه نفرِ آنها را برای کارگری و عملگی بردند.
رابطهی کار و روزی
این «اَلکادُّ عَلَی عِیالِهِ»[۱۲]، این کار کردن عبادت است، لذا انسان باید کار را برای عبادتِ خدای متعال، برای جلب رضای خدای متعال انجام دهد، هیچ کاری برای جلب رضای خدای متعال عیب نیست، رانندگی باشد، آبیاری باشد، صاف کردنِ راه باشد، مثلِ شهید بابایی رضوان الله تعالی علیه قبل از اینکه کلاسها شروع بشود صبحِ زود میرفت و با این فرّاشهای مدرسه آنجا را جارو میکرد، توالتها را آماده میکرد، اینها کار است، اینها که برای درآمد نیست، اینها برای رضای خدای متعال است.
در اسلام کار عبادت است ولی توقّع روزی از کار خلاف اخلاق است، خلاف معنویّت است، خلاف توحید است، ما کار بکنیم یا نکنیم خدای متعال روزیِ ما را میدهد و خدای متعال در آیاتِ متعدّدِ قران کریم با شفّافیّت روزیِ بندگانِ خود را بعهدهی خودش معرّفی کرده است و فرموده است که او روزی رسان است.
اما بیکاری چه؟ بیکاری خلاف رضای خدای متعال است، هیچ مسلمانی عمرِ خود را ضایع نمیکند، بیکاری عمر را ضایع کردن و بیهوده هدر دادن است، از این جهت هم علامهی بزرگوار علامه طباطبایی بعد از مراجعت از نجف اشرف مدّتی در روستای خود یعنی روستای شادآباد زراعت میکردند، این مفسّرِ بزرگ، این حکیمِ دوران آنجا عملگی و کشاورزی میکردند، تابستانها هم به در یکی از ییلاقهای تهران میآمدند در باغچهای مشغول بودند، یعنی اینها اصرار داشتند که سختکوش باشند، رنج بکشند، نازپرورده نشوند، رفاهزده نشوند، خودشان و بچّههایشان را بیچاره نکنند، بعنوانِ یک عبادت، بعنوان یک وظیفه…
اما روزی مسئلهی دیگری است، روزی را خدای متعال میدهد، خدای متعال مقدّر کرده است، هر چه هم که بدوی بیش از آنچه که خدای متعال در برنامهریزیِ خود برای شما مقدّر کرده است دستِ شما نمیرسد و اگر هرچه هم بخواهید زهد بورزید و خدای متعال برای تو وسعتِ رزق معیّن کرده باشد به دستِ شما میرسد.
در قرآن کریم فرموده است: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ»[۱۳]، خودِ ما معیشت را تقسیم کردهایم، یکی زیاد دارد، یکی کم دارد، این زیادی و کمی بر اساسِ کار و تلاش نیست، بر اساسِ تقدیرِ الهی است، در یک آیهای هم فرمود: «وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ»[۱۴]، خدای متعال میفرماید این اختلاف طبقاتی هم که هست برای امتحانِ شماست، به یک نفر زیاد میدهیم… سهمی فقیر را در مالِ غنی قرار دادهایم، «الفقراء عیالی والاغنیاء وکلائی»، تودههای مردم عیالِ من هستند، عائلهی من هستند، خانوادهی من هستند، ثروتمندها هم امنای من هستند، سهمِ عائلهی خودمان را در اختیارِ او قرار دهیم که ببینیم آیا میرسد یا نمیرسد.
انواعِ جهاد
لذا جهادِ مالی یکی از اعمالِ خودسازی، اخلاقی و عرفانی است که انسان زحمت بکشد، با عرقِ جبینِ خود، با قلمی که با آن قلم مینویسد، برای خدای و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کارِ پژوهشی میکند، کارِ تحقیقاتی میکند، چیزی را که در میآورد از این درآمدِ خودِ او بطورِ مستمر رابطهی علاقهی نفس به مال را قطع کند، وقتی انسان از مال دست میکشد یعنی دل میکَنَد، این دل کَندَن «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»[۱۵]، هرگز شما، هرگز، ابداً ممکن نیست شما آدمحسابی بشوید، ممکن نیست شما به درجاتِ قُربِ خدای متعال برسید مگر اینکه از آن چیزی که موردِ علاقهی شما هست بگذرید، پولی است که لازم دارید…
من دوستی داشتم، بنده یک زمانی به خانهی این بزرگوار رفتم و یک روحانی از تبریز آمده بود، عبای او کهنه بود و یک جایی از آن هم پاره بود، وقتی او برای وضو گرفتن رفته بود تا بیاید این دوستِ بزرگوارِ ما عبای نوی خود را جای عبای ایشان گذاشت و آن عبای کهنه را برداشت، اینها میخواهند با خدای متعال معامله کنند، معاملهی مالی، چون مسئلهی دِل کَندن یک جهاد است جهادِ مالی مانندِ جهادِ بذلِ جان است، «اَلکادُّ عَلَی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللهِ»[۱۶]، انسان نسبت به زن و بچّه خود را امانتدارِ خدای متعال بداند و برای جلبِ رضای خدای متعال اینها را از زحمات نجات بدهد، از شرمندگی نجات بدهد، زمینهی رشدِ اینها را، زمینهی آرامش و آسایشِ اینها را فراهم کند، همهی اینها میتواند عبادت باشد، میتواند در حکمِ رزمندگی باشد و ثوابِ جهادِ فی سبیل الله را بدهد.
لذا در قرآن کریم مکرّر آمده است، هم در سورهی مبارکهی صف فرمود: «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[۱۷]، دقیقاً مضمونِ همین آیهای است که موردِ بحثِ ماست، اینجا میفرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»[۱۸]، در آن آیهی کریمه بعنوانِ تجارت یاد میکند، اگر میخواهید در بازاری وارد بشوید و درآمدِ شما، حاصلِ تجارتِ شما نجاتِ از عذابِ ألیم باشد ابتدایِ آن ایمان است، بعد از آن مجاهدت است، جهاد هم بطورِ کلّی در دو جبهه تعریف شده است، یکی جبههی جان است و یکی هم جبههی مال، شما در جبههی جان هر طور که عمرتان را برای خدای متعال هزینه میکنید جبههی جان است، از عمرِ شما کاسته میشود ولی مطالعه میکنید، «سهرت فی طاعه الله»، شب تا صبخ مطالعه و تحقیق کرده است و قصدِ او هم این بوده است که شبهه را برطرف کند و معرفتِ جدیدی بدست بیاورد، یا اینکه در حالِ شبکاری است، میخواهد مملکتِ او وابسته نباشد و تولید تعطیل نشود، شبها هم میماند و در کارِ تولیدِ کارخانه دخیل است، یا برای بیماری پرستاری میکند و شب تا صبح نمیخوابد، او جزوِ کسانی است که روز قیامت در فزعِ اکبر آرامش دارد و وحشت ندارد، این سختی ندارد که آنجا به گریه در بیاید، چون اینجا «سهرت فی طاعه الله»، پرستاریِ بیمار باشد، یا مادری که مادر شده است، امروز مادر شدن جهاد است، هر گریهای که کودک میکند حسنهی مادر است، این نسلِ شیعه محدود بشود خیانتِ به تشیّع است، هر کسی مسئلهی تنظیمِ خانواده یا رکودِ ازدواج را دامن میزند خائن به جامعهی اسلامی است، خائن به جبهههای دینی است، مادر که تا صبح نمیخوابد «سهرت فی طاعه الله»، این برای خدای متعال بیخوابی را تحمّل میکند.
بنابراین انواعِ کارهای بدنی که جهادِ نفس است، جهاد جان است، زندگیِ این شخص با سختی و مرارت در حال از دست رفتن است و مرارتها را تحمّل میکند تا به رضای خدای متعال برسد.
در جبههی مال هم خمس هست، زکات هست، اطعام هست، انفاق هست، احسان هست، صلهی رحم هست، خدای متعال انواعِ کارهای خیر و اعمالِ قُربی در زمینهی مال عنایت فرموده است، پیامبران را فرستادهاند و سفرههای مختلفی را برای فربه شدنِ جانِ شما که ایثار و نثار در آن هست، برای آن پیشبینی کردهاند.
فرمود به یکدیگر هدیه بدهید تا محبّتهای شما نسبت به یکدیگر جوشش کند، انسان با محبّت، با احسانِ به دیگران، با هدیه دادن به دیگران دلِ آنها را با خود مربوط میکند، این دلرباییها، این دل به دست آوردنها، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»[۱۹]، هدیهی به برادر مؤمن، صدقهی به بیچارگان، عاریه دادن، قرض الحسنه دادن، تعاون و کمک کردن، غیر مستقیم به مقاومت یمن کمک کردن، به مقاومت سوریه کمک کردن، رفتن و پرداختن به این جزامیها، پول دادن برای خانه سازیِ بیچارگان و زلزله زدگان و… جبههی جهادِ مالی آنقدر وسیع است که انسان هرکجا که باشد میتواند یک جبههای پیدا کند و خود را در زمرهی مجاهدانِ فی سبیل الله قرار بدهد تا در لیستِ آنها نوشته بشود و پروردگارِ متعال او را همرنگِ امیرالمؤمنین علیه السلام قرار بدهد، «الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَهً»[۲۰]، قرآن کریم این الگوهای ما را هم در جهادِ مالی و هم در جهادِ جانی معرّفی کرده است.
مهمترین کارها از دیدگاه قرآن کریم
یکی دیگر از نکاتی که میشود در این رابطه مطرح کرد، قرآن کریم در مرحلهی عمل مهمترین کار را دو چیز معرّفی کرده است، یکی نماز است «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ»[۲۱] و دوّمی مال است «یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ»، به جز یک یا دو جای قرآن کریم زکات و صلاه همیشه در کنارِ یکدیگر هستند، این نماز جهادِ نفس است و آن زکات جهادِ مالی است، و هر دو در کنار هم هستند و قابلِ انفکاک هم نیستند، در تعبیراتِ روایات صلاهِ مقبول بدونِ اینکه انسان زکات داشته باشد نفی شده است، زکات انواعی دارد که یک نوعِ آن خمس است، این زکاتی که در قرآن گفته شده است زکاتِ مصطلح نیست (یعنی همان گندم و جو و…)، یک چیزی است که عمومیّت دارد، هم شاملِ خمس میشود، هم شاملِ زکاتِ فقهی و اصطلاحی میشود و هم شاملِ صدقات و انواعِ مختلفِ آن میشود.
قرآن کریم با کلمهی «انّما»، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»[۲۲]…، کسی که بخیل باشد، دستِ بده نداشته باشد، در کارِ خیر حضور نداشته باشد، همیشه به دیگران بگوید و خودِ او هیچ کاری نکند، اینها را با کلمهی «انّما» از زمرهی مؤمنین خارج میکند، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»، اگر این صفات را احراز کردند خدای متعال مهرِ صداقت بر پروندهی آنها میزند، «أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»، اینها فقط ادّعا ندارند، اینها عمل دارند، فقط ظاهرسازی نیست، اینها باطن دارند، اینها تزویر ندارند، اینها اخلاص دارند، اینها خودشان و مالشان را مالِ خدای متعال میدانند و به غیرِ خدای متعال هم نمیدهند، با خدای متعال معامله میکنند.
روضهی حضرت رقیّه سلام الله علیها
این ایّام ایّامِ حضرت رقیّه سلام الله علیها است، امشب من هم میهمانِ بیبی هستم و همهی شما هم سرِ سفرهی این سه سالهی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بحمدالله مشرّف هستید، میهمانِ یک بابالحوائجی هستید که هیچ کسی از درِ خانهی این باب الحوائج ناامید نمیشود.
یک مریضی هم مورد نظرِ ما هست که مشکلِ غدّهی مغزی دارد که توقّع داریم این سه ساله یک نگاهی کند و امیدوارم امشب بیبیِ ما با همهی شما متوسّلینِ به آن بزرگوار کریمانه برخورد کنند.
اینطور که میگویند حضرت رقیّه سلام الله علیها خیلی شبیه حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است، ما زمانی در لبنان میهمانِ حزب الله بودیم، موقعِ مراجعت از لبنان به سوریه رفتیم و ساعت از نیمهی شب گذشته بود، رفتند کلیددار را پیدا کردند و آمدند درِ حرم را باز کردند و کنارِ ضریح رفتیم و عجب پذیراییای بود، انسان میهمان حزب الله بشود اینها دوست دارند، اینها از او پذیرایی میکنند… این جلالت را دیدم، این حرمِ باصفا را دیدم، گفتم: به قربانِ شما بروم، ای آیتی خدا… واقعاً این سه سالهی امام حسین علیه السلام آیت الله العظمی است، آیت الله الکبری است…
گفتم اینجا خرابه بوده است، شما قدم گذاشتید آباد شد، بیبی جان! یادگارِ امام حسین علیه السلام، این دلِ من هم خرابه است، یک قدمی هم در دلِ من بذارید که این دلِ ویرانِ من هم آباد بشود…
یکی از خصوصیّاتی که شباهتِ بینِ این دختر و مادر هست رازداریِ ایشان است، حضرت زهرا سلام الله علیها دردهای خود را به هیچ کس نگفتند، بازوی ایشان را نه حضرت زینب سلام الله علیها دیده بودند، نه امام حسن علیه السلام، نه امام حسین علیه السلام، همسرِ ایشان هم بازوی ایشان را ندیده بودند، وقتی غسل میداد نالهی ایشان بلند شد…
این سه ساله هم چهل منزل کتک خورد بود، من نمیدانم… شاید گوشِ ایشان هم پاره شده بود… بمیرم… چقدر پدرِ ایشان هوای ایشان را داشت… شبِ عاشورا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در اطرافِ حرم هرچه خار و خاشاک بود با دستِ مبارکِ خودشان کَندند، پرسیدند: آقا چه میکنید؟ فرمودند: فردا که این بچّهها در این بیابانها میدوند، میخواهم پاهایشان با این خارها آزرده نشود…
ولی حالا گاهی از محمل میافتادند… این دجّالهها به دنبالِ آنها میکردند، اینها روی خارها میدویدند، پاهایشان مجروح میشد، آبله داشت… علاوه بر این این حرامزادهها خیلی بیرحم بودند، کودک سرشان نمیشد، دلِ این دختر شکسته است و بابا ندارد، بچّهای که پدرِ خود را از دست داده است را نوازش میکنند، او را کتک نمیزنند، امّا آنقدر کتک زده بودند که گریهی این غسّاله در دلِ شب بلند شد و به سراغ بیبی حضرت زینب سلام الله علیها آمد، پرسید: بیبی جان! این بچّه چه بیماریای داشتند؟ بیبی فرمودند: بیمار نبود، غسّاله گفت: چون سر تا سرِ بدنِ ایشان کبود است… نمیدانم حضرت زینب سلام الله علیها چه حالی پیدا کردند و چه جوابی دادند، که بچّهی کوچک را تازیانه زدهاند، اینها جای تازیانه است…
یکی دیگر از شباهتها بابایی بودن بود، همینطور که حضرت زهرا سلام الله علیها بابایی بودند، موقعِ رحلتِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ناله میکردند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم مطلبی را نزدیکِ گوشِ ایشان فرمودند و ایشان آرام شدند، بعد از حضرت زهرا سلام الله علیها پرسیدند: شا خیلی پریشان بودید و ناله میکردید، چه چیزی به شما فرمودند که شما اینقد آرام شدید؟ فرمودند: پدرم فرمودند فاطمه جان ناراحت نباش، عمرِ تو طولانی نیست و زود به من ملحق میشوی…
این دختر هم بابایی بود، هم امام حسین علیه السلام خیلی به ایشان علاقه داشتند و هم حضرت رقیّه سلام الله علیها خیلی به پدرِ خود علاقهمند بودند، این بود که اظهارِ هیچ نیازی نمیکردند و فقط میفرمودند: پدرم را میخواهم، چه زمانی پدرم میآید؟
پدرِ ایشان هم در شرایطِ سختی جایِ آن بود که بیایند، حالا دیگر برای آنها بس بود، دیگر صبرِ ایشان در حالِ تمام شدن بود، بابا در دلِ شب به خرابه آمد… اما با سر آمد… با پا نیامد…
زبانِ حال است: بابا! منتظر بودم با پا بیایی و مرا بغل بگیری، فکر نمیکردم با سر بیایی و مرا در بغل بگیرم…
امیرالمؤمنین علیه السلام از حضرت زهرا سلام الله علیها پرسیدند: «سیّدتی، ما یُبکی؟»… بیبیِ من، دردت را به من بفرما، برایِ چه اینطور گریه میکنید؟ حضرت زهرا سلام الله علیها با آن سینهی سوخته، با آن پهلوی شکسته، با آن صورتِ درد گرفته اینها را نفرمودند، بلکه فرمودند: علی جان! من به مظلومیّتِ شما گریه میکنم…
این سه ساله هم وقتی سرِ پدرِ خود را دیدند دیگر دردهای خودشان را فراموش کردند و گفتند: «مَن ذا الذی قطع وریدک؟»[۲۳]، کدام بیرحمی رگهای گردنِ تو را بریده است؟…. بابا جان! میبینم که محاسنِ تو را خون گرفته است، چه کسی محاسنِ تو را با خونِ تو خضاب کرده است؟…
گفت و گفت… دیدند خاموش شد، گفتند: لابُد راحت شد و خوابیده است، شاید پدرِ خود را دید و آرام گرفت، ولی وقتی آمدند دیدند از پدر جدا نشده، همراهِ پدرِ خود به عالَمِ آخرت رفته است…
لا حول و لا قوّه الا با الله العلی العظیم
دعا
اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّیطانِ الرَّجیم، «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ»[۲۴]، «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ»، «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ»، «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ»…
یا مجیب المضطر نحن مضطرّون… أنتَ تُجیبُ المضطرّ…
نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بفاطِمَه وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها، یا الله…
یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین، یا غیاثَ المُستَغِیثِین، یا مُجِیبَ دَعْوَهِ السَّائِلِینَ، یَا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّینَ، یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ، یا قاِصمِ الجَّبارینَ، یا أَحْکَمِ الْحَاکِمِینَ، یا سَتّار، یا غَفّار، یا کَریمَ الصَّفْح…
خدایا! گناهانِ ما را ببخش.
خدایا! گذشتگانمان را بیامرز.
خدایا! پریشانیمان را برطرف بفرما.
خدایا! به ملّتِ ما، به نظامِ ما، به رهبرِ عزیزِ ما عزّتِ روز افزون و قدرتِ روز افزون عنایت بفرما.
خدایا! دشمنانِ ما را خار بگردان.
خدایا! دستِ نفوذیها، خیانتکارها، کارنابلدها را کوتاه بگردان.
خدایا! مشکلاتِ مردمِ ما را بدستِ متدیّنینِ داخلی برطرف بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد مفرما.
خدایا! عمومِ مریضها، بیمارِ موردِ نظر را به این باب الحوائجِ سه ساله شفای عاجلِ خوشحال کننده روزی بفرما.
خدایا! بحقّ محمّد و آل محمّد علیهم السلام ما را شرمندهی شهدا و سیّدالشّهداء علیه السلام و اولیاء خودت قرار مده.
خدایا! مرگِ ما را پروازِ ما، معراجِ ما، راحتیِ ما قرار بده.
خدایا! حشرِ ما را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و دودمانِ ایشان علیهم السلام قرار بده.
خدایا! جوانهای ما را از آفات و آسیبها حفظ بفرما.
خدایا! امرِ اشتغال و ازدواجِ جوانها را آسان و بیایراد محقّق بفرما.
خدایا! زندگیها را گرم کن.
خدایا! ناسازگاریها و وسوسهها را از خانوادهها دور کن.
خدایا! به همهی ما شرح صدر و وسعتِ نظر عنایت بفرما.
خدایا! این جوانهای ما را یارانِ خاصّ حضرت مهدی ارواحنا فداه محسوب بفرما.
خدایا! اسمِ ما را در لیستِ فداکارانِ امام زمان ارواحنا فداه بنویس.
خدایا! سایهی رهبرمان را تا ظهور با قدرت و عزّت مستدام بدار.
خدایا! آبروی ما را در دنیا و آخرت مبر.
خدایا! امواتِ ما را، امامِ ما را، شهیدانِ ما را در ثوابِ عبادتها و توسّلها و این مجلسِ ما سهیم بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵
[۳] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۷
[۴] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۴ (قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِن تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُم مِّنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۶۵ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ)
[۶] سوره مبارکه شوری، آیه ۲۳ (ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ)
[۷] سوره مبارکه معراج، آیه ۲۴ (وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ)
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۷۴ (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ)
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۱ (مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَهٍ مِّائَهُ حَبَّهٍ ۗ وَاللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ)
[۱۰] حکمت ۱۳۸ نهج البلاغه
[۱۱] سوره مبارکه هود، آیه ۶
[۱۲] کافی، جلد ۵، صفحه ۸۸، (امام صادق علیه السّلام فرمودند: اَلکادُّ عَلَی عِیالِهِ کَالْمُجاهِدِ فی سَبیلِ اللهِ)
[۱۳] سوره مبارکه زخرف، آیه ۳۲ (أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۚ وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِیًّا ۗ وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ)
[۱۴] سوره مبارکه نحل، آیه ۷۱ (وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ ۚ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَىٰ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ ۚ أَفَبِنِعْمَهِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ)
[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲ (لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ)
[۱۶] وافی، جلد ۱۷، صفحه ۹۷
[۱۷] سوره مبارکه صف، آیات ۱۰ و ۱۱ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ)
[۱۸] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵
[۱۹] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰
[۲۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۷۴ (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ)
[۲۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵ (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ)
[۲۲] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۵
[۲۳] المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، صفحات ۱۳۶-۱۳۷ (… فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنه له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمه حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا)
[۲۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲ (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ)
پاسخ دهید