«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ سَیِّدُ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنُوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللَّهُ تَعَالَی فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللَّهُ صُحْبَتَهُ وَ نَصَرْتُهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»[۲].‏

ویژگی‌های اعراب از دیدگاه قرآن کریم

اعراب جامعه‌ی صدر اسلام کسانی بودند که جاهلیّت آن‌ها خیلی شدید بود و تغییر آن‌ها مشکل بود، به راه نیامدند، دل‌های آن‌ها بسته بود. منظور از اعراب هر عرب نیست. این بدوی‌های لجوج، این‌ها اعراب بودند. قرآن کریم گاهی تعبیر قریه می‌کند، گاهی اعراب از آن‌ها یاد می‌کند. کسانی که دل نورانی دارند، در پذیرش حق مشکل ندارند، این‌ها ولو در ده باشند، در غار زندگی بکنند، در بیابان باشند این‌ها برای مدینه الرّسول هستند، تمدّن دارند. امّا کسانی که قلب آن‌ها بیگانه‌ی از حقایق است، از نور، از معرفت، از تواضع، از ارزش‌ها گریزان هستند؛ آدم نیستند، این‌ها در هر شهری باشند یا در شهرهای مذهبی هم باشند اعراب هستند. این‌ها اهل قریه هستند، این‌ها را نمی‌شود متمدّن گفت.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (1)

علّت اسامی مختلف شهر مکّه در قرآن کریم

لذا گاهی خدا از مکّه تعریف کرده است، گاهی از آن به عنوان قریه یاد کرده است. به اعتبار اولیای الهی مثل حضرت اسماعیل، ابراهیم علیهم السّلام که در آن‌جا پایه‌گذار تمدّن بشری بودند و اوّل خانه‌ای بود که سایه شد و اجتماعات را فراهم آورد؛ «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدىً لِلْعالَمینَ‏»[۳] اوّل خانه‌ای که وُضِعَ لِلنَّاسِ» برای توده‌ها ساخته شد، قرار داده شد. آن خانه‌ای است که در بکّه است، بکّه یکی از اسم‌های مکّه است. به اعتبار این‌که آن‌جا مدنیّت است، اجتماعات موحّدین است، یک خانه‌ای است که پراکنده‌ها را جمع می‌کند. از این جهت این‌جا قریه نیست. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»[۴] خدا به بلد یاد کرده است قسم خورده است. هم تعبیر بلد نشانه‌ی اعلان مرکز تمدّن بودن آن‌جا است، مدنیّت دارد و هم قسم خوردن خدا به آن‌جا نشانه‌ی تقدّس آن‌جا است. از چه جهت بلد است، از چه جهت منشأ قسم خدا است نسبت به آن‌جا؟ «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»[۵] وجود نازنین تو این‌جا است. جایی که پیغمبر آن‌جا متولّد شده است، جایی که حضرت زهرا سلام الله علیها در آن‌جا متولّد شده است. جایی که امیر المؤمنین علیه السّلام از آن‌جا طلوع کرده است. این‌جا بلد است، این‌جا شهر است. امّا از این جهت که ابو جهل در آن‌جا است، ابو لهب در آن‌جا است «تَبَّتْ یَدا أَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ‏»[۶] از این جهت هم قریه گفته شده است، هم امّ القری گفته شده است. قریه به معنای روستا است. این اعراب هم حیثی است، اعتباری است.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (5)

علّت مطالبه‌ی ایمان در قرآن کریم

 «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»[۷]. این‌ها غیر از عربی است که یکی از امتیازات حضرت رسول هم این است که العربی، مکیٌّ، مدنیٌّ، قرشیٌّ، عربیٌّ. این عربی است، عربی بودن مشکلی ندارد ولی اعراب بودن بیابانی بودن، وحشی بودن، معرفت پذیر نبودن، لجوج بودن، حق گریز بودن، اجتماع گریز بودن این‌ ویژگی‌ها است که خدا از این‌ها به عنوان اعراب یاد می‌کند. اعراب گفتند: «آمَنَّا»؛ «قالَتِ» این‌ها قول آن‌ها بود، گفتار آن‌ها بود. گفتند: «آمَنَّا»؛ وجود ذات احدیّت می‌فرمایند که: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» پیغمبر به این‌ها بگو: شما ایمان نیاوردید. پیغمبر به این‌ها بگو، گاهی این‌ها خودشان هم خبر ندارند که بی‌ایمان هستند. گمان می‌کنند که ایمان دارند. خیلی از ما هم این‌طور هستیم. اگر این‌طور نبودیم، خدا از ما ایمان مطالبه نمی‌کرد. خدا فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ»[۸] ای مؤمنین بیایید ایمان بیاورید. حالا این‌ها یا زمینه‌ی ایمان داشتند، نمی‌دانستند. ایمان ظاهری، ایمان نیست. ایمان به خاطر تظاهر به شهادتین، به خاطر این‌که از امتیازات مادی مسلمان‌ها بهره بگیرند یا امنیت خود را در سایه‌ی شهادتین تأمین بکنند. خیال می‌کردند که ایمان شناسنامه‌ای، اسلام شناسنامه‌ای برای آن‌ها ایمان است. وجود نازنین پیغمبر مأمور شد که به این‌ها بگوید: نه، ایمان شما هنوز ایمان نیست. چه وقت ایمان شما ایمان است؟

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (2)

ایمان در قلب، ایمان کامل

 آن وقتی که ایمان در قلب شما محقّق بشود. «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ»[۹] خود این هم یک اشعاری دارد. «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» یعنی هنوز ایمان در دل‌های شما داخل نشده است. در مورد مارقین وجود نازنین پیغمبر خدا صلوات الله علیه… مارقین خوارج هستند، مارقین همین منافقینی که دم از نهج البلاغه و قرآن می‌زدند، بعضی از آن‌ها هم نماز شب و این‌ها می‌خواندند. مارقین همین داعش هستند. قتل امیر المؤمنین علیه السّلام را واجب می‌دانستند. خود را اسلام شناس می‌دانستند. دین خود را دین پیغمبر می‌دانستند. حاضر بودند کشته بشوند امّا تسلیم امیر المؤمنین علیه السّلام نشوند. حضرت رسول این‌ها را پیش‌بینی کرده بود؛ فرمود: این‌ها قرآن می‌خوانند ولی قرآن از گلوی آن‌ها پایین‌تر نمی‌رود، فقط در فضای سر و ذهن آن‌ها است، به زبان می‌آورند امّا در روح آن‌ها، در جان آن‌ها در سویدای قلب آن‌ها خلأ است. باد است، خیال است، توهّم است، آن‌جا نور نیست. آن‌جا حقیقتی وجود ندارد. «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» هنوز ایمان در قلوب شما وارد نشده است.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (4)

مذمّت ریا در اعمال انسان

عرض کردیم باید دل را آماده کرد. اگر دل آماده نباشد، آدم عبادت ثقلین را هم بکند، فقط ظاهری است و روز قیامت پشیزی از او نمی‌خرند. یک عمر نماز شب خوانده است، یک عمر یتیم خانه ساخته است، به گرفتارها کمک کرده است امّا عمق جان او را بروی، همه شیطان بوده است، خود بزرگ کردن بوده است. در قرآن کریم دو تا تعبیر است؛ یکی بطر است، دومی ریا است. «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ»[۱۰] این در مورد رزمنده‌ها است. نکند یک کسی جبهه می‌رود برای دفاع از حرم می‌رود، برای دفاع از مظلوم می‌رود جوان است، پای روی جوانی خود گذشته است تازه ازدواج کرده است، از تازه عروس خود گذشته است خدا تازه یک کودکی به او داده است، از دست گل خود می‌گذرد «لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ» مثل آن هایی نباشید که از دیار خود، از وطن خود از خانه‌ی خود می‌روند امّا انگیزه‌ی آن‌ها یا بطر باشد یا خودارضایی است، می‌خواهد خودش را… می‌گوید: ما هم می‌توانیم بگذریم. دوم برای دیگران نباشد، برای مردم نباشد مردم چه کار می‌توانند برای آدم بکنند. آدم بخواهد خلق خدا را راضی بکند، خلق چه کار می‌توانند برای آدم بکنند.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (3)

 بهلول از اولیای الهی بود، برای حفظ دین خود آبروی خود را گذاشت. به آدم دیوانه بگویند کار آسانی نیست. بهلول دانشمند است، بهلول محدّث است، بهلول شاگرد امام کاظم علیه السّلام است، شاگرد امام صادق علیه السّلام است. شخصیت ممتاز علمی و تقوایی است امّا وقتی دستگاه هارون به او پیشنهاد قضاوت کرد، گفت: من نمی‌توانم این کار را بکنم. گفتند: باید قبول بکنی. گفت: من که می‌گویم نمی‌توانم این کار را بکنم یا راست می‌گویم که از من قبول بکنید یا دروغ می‌گویم؛ قاضی که دروغ می‌گوید برای شما مناسب نیست، قاضی باید عادل باشد. قاضی یک دروغ بگوید، حقّ قضاوت ندارد، از عدالت ساقط می‌شود. آن وقت قاضی که حقّ قضاوت ندارد جامعه با احکام… حتّی احکام حقّ او باطل است، چون حقّ قضاوت ندارد آن وقت چه می‌شود؟ کار جامعه به کجاها کشیده می‌شود.

اهمّیّت مسئله‌ی فرهنگ

این‌که امروز مسئله‌ی فرهنگ را باید مسئله‌ی اوّل جامعه به حساب آورد، هیچ اولویتی مثل اولویت فرهنگ نیست. باید دانشگاه‌ها درست بشوند، باید آدم درست بکنند، باید آدم بسازند. باید کانون تربیت مؤمن باشد و الّا خروجی آن می‌شود این رانت‌های میلیاردی، این وضعیت نفت، آن وضعیت معاملات خارجی؛ آن وارداتی که دارد تولید داخلی را از بین می‌برد و با بی‌رحمانه‌ترین وضع نه به جوان‌های مملکت رحم می‌کند، نه مشکل بیکاری دل آن‌ها را می‌لرزاند. می‌خواهند رانت بگیرند و ماشین‌های کذایی خارجی وارد بکنند. این‌ها از کجا آمدند، مگر خروجی همین دانشگاه‌ها نیستند؟ این است که باید مسئله‌ی اخلاق را، ایمان را، تقوا را، فرهنگ را جدّی گرفت و الّا همه چیز خراب است.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (6)

اهمّیّت کشش به سمت خدا

امروز بعضی از انتصاب‌های جدید را داشتیم می‌دیدیم، من خیلی غصّه می‌خورم چرا این‌طور می‌کنند؟ مگر نمی‌خواهند بمیرند؟ مگر تا چه زمانی هستیم؟ چرا دل آن‌ها به این مردم نمی‌سوزد؟ چرا اسیر جریانات سیاسی هستند؟ چرا سیاست زاده هستند، چرا بازی می‌کنند؟ با خود بازی می‌کنند، با سعادت خود بازی می‌کنند. طلبه‌های عزیز ما، حوزه‌های علمیّه بدانید در پیشگاه پروردگار متعال مؤاخذه می‌شوید، شما چه کردید؟ چند تا آدم ساختید؟ چقدر توانستید بذر ایمان در این قلوب مردم کشت بکنید؟ چند تا آدم در اثر معاشرت با شما خدا ترس شدند؟ این‌ها هر کجا رفتند، آلوده نشدند، چند نفر درست کردید، ما چه کردیم؟ آن وقت چه توقّعی از دیگران داریم. مسئله خیلی مهم است که آدم بتواند دل را درست بکند، فکر را درست بکند. کشش‌ها را جاذبه‌ها را، بتواند با خدا وصل بکند. افراد در جستجوی خدا بربیایند. عطش وصال او را داشته باشند، خدا را باور بکنند.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (8)

دسته‌بندی قلوب مؤمنین در آیات قرآن کریم

 «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی‏ قُلُوبِکُمْ»[۱۱] اگر دل فاسد بود، ایمان را جذب نمی‌کند. اگر دل مطبوع بود؛ مطبوع یعنی «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»[۱۲] طبع یعنی مُهر. خانه‌ای که می‌بندند، دادگاه می‌آید یک مغازه‌ای را می‌بندد، می‌خواهد به مردم اعلان بکند، چه کار می‌کند؟ آن را مهر و موم می‌کند. آن در را که می‌بندد، به بستن کفایت نمی‌کند. یک لاکی می‌آورند یک مهری دارند. آن مهر را می‌زند که هیچ کسی نتواند دست بزند، دست بزند آن مهر می‌ریزد. لاک مشخّص می‌کند که کسی دست زده است. یعنی دیگر کسی حقّ ورود در این‌جا ندارد. خدا در قرآن در مورد عدّه‌ای فرموده است: «طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» خدا دل این‌ها را مهر و موم کرده است، یعنی دیگر دست نمی‌خورد. در مورد بعضی‌ها خدای متعال دارد که «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»[۱۳] این‌ها وقتی خطّ خود را کج کردند. از خطّ مستقیم تقوا و عدالت و اجرای دستورات خدا پای خود را کج گذاشتند، از جاده‌ی مستقیم پای خود را کج گذاشتند در خطّ شیطان رفتند. همین که شما از جاده‌ی دین و دیانت و خدا ترسی، پای خود را کج گذاشتید «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» شما کج کردید، خدا هم این زاویه‌ی شما را بیشتر می‌کند. مدام فاصله‌ی شما بیشتر می‌شود. «أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» دل انحراف پیدا می‌کند، خدا هم زاویه‌ی دل منحرف را مدام کشش می‌دهد که دیگر نتواند برگردد. در بعضی آیات هم دارد که «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»[۱۴] رین به معنای زنگار است. آیینه‌ای که زنگار می‌گیرد، جیوه‌ی آن که می‌ریزد دیگر آیینه نیست. دیگر خاصیت انعکاس نور را ندارد. دل هم مثل آیینه است، زنگار می‌گیرد. وقتی زنگار بگیرد یا وقتی که کج بشود یا وقتی که مهر و موم بشود یا تعبیر روایت دارد که منکوس می‌شود، قلب منکوس یعنی وارو می‌شود.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (7)

آماده کردن قلب برای پذیرش ایمان

قلب باید همیشه حالت درخواست از خدا داشته باشد، کاسه‌ی گدایی او برای ریزش رحمت الهی باید هم باز باشد و هم رو به بالا باشد. اگر ظرف را وارو کرد، معلوم است که ولو این‌که عالم را باران بگیرد، این خود وارو کرده است. این هیچ گاه خدا را نمی‌خواهد، هیچ وقت آخرت را نمی‌خواهد. همه‌ی دل او به دنبال شهوات است، به دنبال پول است، به دنبال شهرت است، دنبال مقام است. این دل بالا نمی‌رود. این دل همین‌طور است. وارو است. از این دل دیگر خیری برنمی‌خیزد. اگر انسان بخواهد ایمان در دل داخل بشود، ایمان یک پدیده‌ی عرشی است. دل شما خالی است، باید این دل را آماده بکنید، حالت عطش داشته باشید تا باران ایمان بر این‌جا ببارد و در آن‌جا مستقر بشود؛ همین‌طور که با بارش باران آب در سفره‌های زیر زمینی می‌ماند و به موقع به صورت چشمه درمی‌آید، قنات‌ها با این سفره‌های آب زیر زمین جاری می‌شود. جان انسان، وجود انسان هم همین‌طور است.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (10)

وزش رحمت الهی

«إِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»[۱۵] گه گاهی نسیم رحمت الهی برای شما می‌وزد. خود را در مسیر رحمت خدا قرار بدهید تا وزش رحمت الهی دل شما را زنده بکند. دل شما روح بگیرد و حالت ابتهاج و نشاط پیدا بکند. خوشا به حال صاحب دلان از بعضی بزرگان مرحوم غبار همدانی است. مرحوم آیت الله آقا شیخ حسن پهلوانی که جزء چهره‌های اهل سر بود، اهل باطن بود، از اولیای الهی بود. این بزرگوار هم از دست ما رفت. اشعار غبار همدانی را می‌خواند، اشعار خیلی سوزناکی بود. دل این بزرگوار به تبعیّت از استاد خود مرحوم آیت حق، آقا شیخ جواد انصاری اعلی الله مقامه الشّریف خیلی با اشعار عرفانی مأنوس بود. هم با دعاها، هم با اسماء حسنای خدا خیلی مأنوس بود. هم با بعضی اشعار. ایشان یادی از غبار همدانی می‌کرد.

عنایت امیر المؤمنین علیه السّلام به غبار همدانی

 نقل کردند غبار همدانی -که جزء ادبا و شعرای زمان خود است، معاصر با مرحوم آقا شیخ محمّد بهاری همدانی است- می‌گوید: من به نجف مشرّف شدم و آن‌جا پول من تمام شد. آشنایی هم نداشتم؛ در حرم حضرت امیر علیه السّلام رفتم، به امیر المؤمنین علیه السّلام گفتم: یا امیر المؤمنین من این‌جا ابن السّبیل شدم، مسافر هستم، مهمان شما هستم و پول خود را تمام کردم، به چه کسی بگویم مهمان شما هستم. عرایض خود را به حضرت امیر علیه السّلام تقدیم کردم، از حرم که بیرون آمدم آقا شیخ محمّد بهاری اعلی الله مقامه الشّریف آمد ما را صدا زد، حال و احوالی کرد. ۱۲ لیر پول از جیب خود درآورد که به ما بدهد. من هم خواستم تعارف بکنم، نه آقا من نیازی ندارم. فرمود: مگر بنا است شما به امیر المؤمنین علیه السّلام دروغ بگویید؟ مگر الآن به حضرت علی علیه السّلام نگفتی من نیاز دارم؛ چطور به من می‌گویی من نیاز ندارم؟

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (9)

اثرات ورود ایمان در دل

 این‌ها برای کسی است که ایمان در دل او داخل شده است. باطن درست است. سرّ او درست است. ظاهرسازی نیست. ایمان او به خاطر دیدن این و آن نیست. به خاطر تعریف این و آن نیست. او با خدای خود رابطه‌ای دارد. شاید در یک وقتی برای شما عرض کرده باشم که مرحوم آقای پهلوانی می‌فرمودند: یک طلبه‌ای بود شبه جنون داشت. خیلی زبان تیز و تندی داشت، اشخاص از زبان او امنیت نداشتند. کسی نمی‌توانست به سمت او بیاید، مریض شد، به خاطر تندی زبان او کسی نمی‌توانست برود از او پرستاری بکند. این آقا شیخ محمّد بهاری در حجره‌ی او رفت و هر چه به او ناسزا می‌گفت این می‌خندید، به جان می‌خرید. چند روزی با این آدم بد زبان تند ساخت، از این پرستاری کرد، دارو داد تا این‌که حال آن طلبه خوب شد. یک وقت آقا شیخ محمّد بهاری…

ایشان صدای زیبایی داشت، اشعاری از مثنوی را می‌خواند و در آن فضای مدرسه مثنوی مذموم بود، طلبه جرأت نمی‌کرد مثنوی بخواند. اسلام خیلی از دست خشک مقدّس‌ها غربت‌ها کشیده است. متحجّرها کتاب‌های فلسفی را با انبر برمی‌داشتند و می‌گفتند: این نجس است. فرزند حضرت امام، مرحوم حاج آقا مصطفی که مجتهد بود، عارف بود، حکیم بود، عبد صالح خدا بود. از دنیا رهیده بود. دل به خدا داده بود. ایشان در مدرسه‌ی فیضیّه آب خورده بود، بعضی طلبه‌ها ظرف ایشان را آب کشیده بودند. چون پدر او حضرت امام- درس فلسفه می‌گفته است، او را نجس می‌دانستند. فضای نجف در آن مدرسه این‌طور بوده است.

sadighi-13961004-Masjed-Thaqalain_IR (11)

 آقا شیخ محمّد اشعار مثنوی را بلند خوانده بود و طلبه‌ها با ناراحتی به این حجره رو آورده بود، ببینند چه کسی است که این قرق را شکسته است، به تعبیر آن‌ها هنجار شکنی کرده است. وقتی می‌خواهند وارد حجره بشوند مرحوم آقا شیخ محمّد اشاره به این مریض می‌کند؛ آن‌ها فکر می‌کنند که این مریض این شعرها را خوانده است و به او یک مقداری انتقاد می‌کنند، تند می‌شوند و می‌روند. بعد مرحوم آقا شیخ محمّد به آن مریض گفته بود، گفته بود: در این مدّت خیلی به من ناسزا گفتی، بد گفتی در حالی که من به تو خدمت می‌کردم، محبّت می‌کردم، ترسیدم خدا گیر بشوی، هیچ بلایی نبینی، ترسیدم خدا گیر بشوی. عمداً خواستم این‌ها بیایند به تو حرف‌های ناگوار بزنند که جبران آن بشود که خدا تو را عذاب نکند. به خاطر خودم این کار را نکردم، به خاطر تو بود من این کار را کردم. این را  ایمان قلبی می‌گویند. کسی برای راضی کردن این و آن نمی‌تواند این‌طور تحمّل‌ها را داشته باشد یا آن‌طور با اسرار آشنایی داشته باشد.

(روضه‌خوانی)  

پایان

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]ـ سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۳]– سوره‌ی آل عمران، آیه ۹۶٫

[۴]– سوره‌ی بلد، آیه ۱٫

[۵]– همان، آیه ۲٫

[۶]– سوره‌ی مسد، آیه ۱٫

[۷]ـ سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۸]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۳۶٫

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۴٫

[۱۰]– سوره‌ی انفال، آیه ۴۷٫

[۱۱]– سوره‌ی حجرات، آیه ۱۹٫

[۱۲]– سوره‌ی توبه، آیه ۹۳٫

[۱۳]– سوره‌ی صف، آیه ۵٫

[۱۴]– سوره‌‌ی مطففین، آیه ۱۴٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۶۸، ص ۲۲۱٫