آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن در اختیار شما قرار دارد.
- حکایت ایمان آوردن ظاهری برخی از اعراب
- شأن نزول آیه ۱۴ سورهی حجرات
- حکمتهای آیهی ۱۴ سورهی حجرات
- آشکار کردن هویت نفاق در قرآن
- شرایط دل آماده برای پذیرش ایمان
- چگونگی از بین رفتن اثر گناه
- اثرات احاطهی نفس و جان از گناه و خطیئه
- اثر تدریجی دوری و نزدیکی نسبت به گناه
- شدّت و اثر گناه
- توصیه به پاک کردن آلودگیهای دل
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ الرَّحْمنِ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أجمَعینَ».
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».[۲]
حکایت ایمان آوردن ظاهری برخی از اعراب
خداوند متعال در این آیهی کریمه، حکایت گفتمان جمعی از اعراب را مطرح میکند که اینها بر پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم منّت میگذاشتند، تظاهر میکردند و میگفتند: ما ایمان آوردهایم. خدای خبیر، خدای علیم خدای لطیف که از اسرار مطّلع است و سرّ و علن برای او یکسان است، باطنها را میداند، نیّتها را میداند. اسلام ادّعایی ممکن است اینجا دو روزی برای آدم مشکلی را حل کند امّا پیش خدا رسوا است. خدای متعال صریحاً اعلان فرمود: پیغمبر، بگو: شما ایمان نیاوردهاید (بلکه تنها) اسلام آوردهاید.
شأن نزول آیه ۱۴ سورهی حجرات
در شأن نزول آیه آوردهاند که جمعی از بنی اسد، گرفتار تنگنای زندگی شدند و با جمع قبیلهای خدمت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و عرضه داشتند یا رسول الله، عربها با شما جنگیدند تا مسلمان شدند، ما با همسر و فرزند خود و با خواست خودمان آمدیم و اعلان میکنیم که ما مؤمن هستیم. خدای متعال به پیغمبر خود صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر داد و میدانید و میدانیم که خدا ستّار العیوب است، رسم خدا بر آبروداری است. آنچنان خدایی است که یک عمر بندهی او بدی میکند و خدا پردهپوشی میکند، آبروداری میکند، «کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، ُ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ»[۳]. در دعای عرفه و غیر عرفه، مکرّر به خدا میگوییم: «لَوْ لَا سَتْرُکَ عَوْرَتِی لَکُنْتُ مِنَ الْمَفْضُوحِینَ»، اگر ستّاریت تو نبود، من مفتضح میشدم. اگر مردم میدانستند در عمرم چه کارهایی از من سر زده است، پیش مردم آبرویی برای من باقی نمیماند ولی تو پوشاندی، تو ستّار العیوب هستی.
حکمتهای آیهی ۱۴ سورهی حجرات
در این آیه نه اینکه خدای متعال خلاف ستّاریت عمل میکند، بلکه چند نکته در این آیه قابل توجّه است: یکی این است که با دین خدا، با پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، با خود خدا، نمیشود با فریبکاری رابطه داشت، آدم میتواند به مردم دروغ بگوید امّا به خدا و رسول نمیتواند دروغ بگوید. نکتهی دوم این است که نفاق از بیماریهایی است که منافق، میکروب ویروسی است که اگر هر جامعهای به آن مبتلا بشود این نفوذیها از درون، مملکتی را از بین میبرند، مثل موریانه از داخل میخورد. به همین دلیل مذمّتهایی که از منافقین در قرآن بیان شده است، بیشتر از کفّار است. خدای متعال در مورد منافقین فرمود: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»،[۴] کافر هم جهنّمی است، خلود در جهنّم دارد ولی جهنّم درکاتی دارد، منافق از همهی اینها پایینتر است، در پایینترین درکات جهنّم جای دارند.
آشکار کردن هویت نفاق در قرآن
خدای متعال هم خواست اینها را متنبّه کند؛ حالا که آمدید، آمده باشید، چرا ظاهرسازی میکنید؟ حساب خدای متعال در مورد نفاق با سایر گناهان فرق دارد. از این رو خدای متعال هم مسئلهی ایمان را برای ما روشن کرد که ایمان تنها به گفتن به زبان نیست؛ ایمان، تظاهر نیست؛ ایمان، تزویر نیست؛ ایمان، ظاهرسازی نیست؛ ایمان، باطن میخواهد «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ »،[۵] دل باید ایمان را گرفته باشد، گویا ایمان، نوری از جانب خدا است، نور خدا است، نور عرش است، میتابد.
شرایط دل آماده برای پذیرش ایمان
اگر دل مسدود نباشد، محجوب نباشد، ریم نداشته باشد، ضیق نداشته باشد، اگر دل، دل سالمی باشد، ایمان که میتابد، دل، روشن میشود، دل، نورانی میشود. دل نورانی، عمل مؤمن را هم نورانی میکند، امّا اگر دل با کفر، با کفر پنهان مسدود باشد، با پردههای ضخیم ظلم و گناه محجوب باشد، با انواع بیماریهای اخلاقی، گرفتار انحراف شده باشد، از مسیر دل بودن خارج شده باشد، روزنهی ورود ایمان، مسدود میشود. ایمان باید داخل بر قلب بشود، درِ دل باید باز باشد. اگر درِ دل بسته باشد، ایمان داخل نمیشود، اگر باز باشد ولی رو به بالا نباشد… در سورهی مبارکهی مُلک، پروردگار عزیز میفرماید: «أَ فَمَنْ یَمْشی مُکِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ یَمْشی سَوِیًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»،[۶] آیا کسی که به رو افتاده است، رهیافته است و در مسیر مستقیم است یا کسی که سر پا ایستاده و چشمانداز دارد؟ آدمهای دنیاپرست، آدمهای بوالهوس، اینها همیشه رو به دنیا آوردهاند و همیشه خود را بر جیفهی دنیا انداختهاند، سر آنها بالا نیست، سرافرازی ندارند. سربلندی ندارند، انسانهای پولپرست، انسانهای تشنهی قدرت، انسانهای افزون طلب، انسانهای حسود و متکبّر، دل اینها اگر باز باشد رو به بالا نیست. باران که میبارد، اگر ظرف مسدود باشد، نمیشود آب درون آن برود و آب، ظرف را پر نمیکند، اگر مسدود نباشد ولی وارونه باشد، باز هم بارانی در آن جذب نمیشود؛ پس هم باید در دل باز باشد و با مهر گناه ممهور نشده باشد، با صفات رذیله مسدود نباشد و هم رو به بالا باشد.
دستی که به این شکل است (اشاره) که نمیگیرد. وقتی آدم میخواهد از کسی چیزی بگیرد، دست خود را به این شکل (اشاره) میگیرد. اگر دست تو خالی است، آن را باز کن، اگر دست تو بسته باشد، اگر چیزی هم بدهند تو نمیتوانی بگیری، اگر باز هم باشد و به این شکل باشد، باز هم شما نمیتوانید بگیرید. وقتی دعا میکنیم دست خود را باز میکنیم و آن را رو به بالا میگیریم. خدایا، دست من خالی است، من به این صورت آمدهام، چیزی در دست من بگذار. خدا ببیند دست بندهاش خالی است و دست خود را باز کرده است تا خدا آن را پر کند، خدای متعال ترحّم میکند و دست خالی کسی را خالی برنمیگرداند. دل مؤمن، هم باز است، هم روزنه دارد، دریچههای آن برای دریافت رحمت الهی، مغفرت الهی، هدایت الهی و نور الهی زمینه دارد، کشش دارد، جذب میکند، ایمان در آن داخل میشود، متمکّن میشود، جای میگیرد.
امّا کسی که قلبش مملو از حقد است، قلب او مالامال و پر از کینه است، آدم تنگ نظری است و از همه نفرت دارد، زودرنج است، تصمیم دارد اگر بتواند زهر خود را نسبت به همه خالی کند. این دلی که جای خالی ندارد با چه چیزی پر میشود؟ ظرف آدم باید یک مقدار جای خالی داشته باشد تا اینکه یک مایع مفید یا داروی شفابخش در آن نفوذ کند. اگر قلب، «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۷] تعبیر قرآن کریم این است که بعضی از دلها را خطیئه احاطه کرده است، تمام صفحهی دل را گرفته است. هیچ جای خالی ندارد. آن کسی که تمام صفحهی دلش تاریک شده است، ظلمانی شده است، آن کسی که ظرف دلش از خبائث پر شده است، آن کسی که ظرف دلش با حبّ دنیا مملو است، جایی برای ورود شیء جدید ندارد. وقتی یک محل پر از لجن بود، اگر نشود لجن آن را خالی کرد آنجا را مهر و موم میکنند، در آن را گل میکنند که به جاهای دیگر سرایت نکند. به همین دلیل ما را امر به تقوا کردهاند.
آیات اوّل سورهی مبارکهی بقره را ملاحظه میکنید که میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»،[۸] این آیات کریمهی اوّل سورهی مبارکهی بقره، بسیار اسرارآمیز است. این قرآن هدایتی برای متّقین است. قرآن یعنی قبل از نزول قرآن، کسی تقوا دارد که کسی او را هدایت کند یا با خود نزول قرآن، هدایت شروع میشود. بله، قرآن، هدایت قرآن نور است؛ قرآن، نزول باران رحمت الهی است، باران مغفرت الهی است، باران معرفت الهی است، باران محبّت الهی است. امّا ابو جهل هم از قرآن بهرهای دارد، امّا ابو لهب هم از قرآن بهرهای برد؟ آیا ابو سفیان هم از قرآن بهرهای برد؟ کسانی که بعد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، دختر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را کشتند، کسانی که درِ خانهی علی علیه السّلام را سوزاندند، مگر اینها با پیغمبر نبودند؟ مگر این همه آیات برای آنها خوانده نشد؟ امّا نه تنها خوب نشدند بلکه بدتر هم شدند. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ»،[۹] به همین دلیل است که به ما گفتهاند گناه نکنید، گناه، خطرناک است.
چگونگی از بین رفتن اثر گناه
گاهی اوقات گناه کثرت گناه، دل را مالامال از گناه میشود، صفحهی دل، پر میشود. در کافی شریف روایت دارد که وقتی انسان گناه میکند، یک لکهی سیاه در دل انسان ایجاد میشود؛ اگر توبه کرد، این لکه پاک میشود، اگر توبه نکرد -به تعبیر امروز ما- عین ویروسی است که تکثیر میشود، عین میکروب سرطان است، مرتّب تکثیر میشود و تولید مثل میکند و صفحهی دل را سیاهی میگیرد. وقتی تمام دل تاریک شد، صفحهی دل لکهی ننگ گرفت، دیگر زمینهی هدایت از او گرفته میشود. یکی اینکه باید گناه روی گناه نکنیم، «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۱۰] نشود. گناه روی گناه، گناهی که توبه پشت آن نیست، گناهی که حسنه پشت آن نیست، گناهی که شفاعت پشت آن نیست، گناهی که انکثار پشت آن نیست، گاهی انسان گناه میکند امّا خوبیهایی هم دارد و خدا بلا فاصله او را تنبیهی میکند تا این گناه او را بریزد، به نوعی او را تکان میدهد، با یک داغ، با یک تصادف، با یک معلولیت، با یک آبروریزی، خدا او را تکان میدهد و گناه او را میریزد. اگر شخص، زمینه داشته باشد، خدا توفیق توبه را به او میدهد یا توفیق کار خیر را به او میدهد که «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»،[۱۱] آدمی که کار خیر انجام داد، باید جبران کار بد او، بلا فاصله کارهای خوب باشد که مصداق بارز حسنات، نماز است. یا خدا شخص را به مصیبتی مبتلا میکند، یا وارد یک جمع میشود و خدا او را با آن جمع میپذیرد. به همین دلیل است که شرکت در مجالس امام حسین علیه السّلام، رفتن زیر قبّهی معصومین علیهم السّلام، بودن در جمعیت چند میلیونی اربعین امام حسین علیه السّلام، ولو کسی اهل توبه هم نباشد، ولی خدا اجلّ از این است که یک آدم بد را در بین این همه آدم خوب، به خاطر بدی که دارد جدا کند، خدا جدا نمیکند، خدا در هم میخرد، خدا جنس بد را در بین جنسهای خوب میخرد و آن را خوب میکند.
اثرات احاطهی نفس و جان از گناه و خطیئه
امّا اگر اینطور چیزها پیش نیامد و گناه، متراکم شد، وقتی گناه متراکم شد، نفس و جان انسان را خطیئه احاطه میکند. این یک نوع است، نوع دیگر این است که گناه از نظر تعداد زیاد نیست ولی کیفیت گناه طوری است که به همان یک گناه، آدم از چشم خدا میافتد. خدا درِ دل را مهر و موم میکند و زمینهی ورود ایمان و معرفت را از او میگیرد، محبّت او و اولیاء او نصیب آن دل نمیشود که در این رابطه، این آیهی کریمه اینطور میفرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»،[۱۲] او غیر از «أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»،[۱۳] است. گناه روی گناه، هر روز یک گناه نوشته بشود.
اثر تدریجی دوری و نزدیکی نسبت به گناه
بعضی از طلبههای عزیز ما، مراقبه دارند؛ روزها که میگذرد إنشاءالله یک گناه سراغ آنها نمیآید. چلّههای ترک گناه دارند. امّا کسانی که مواظب نیستند، غافل هستند، روزی چند گناه در دل آنها نشسته باشد خوب است؟! خدا از ما گله میکند: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا»،[۱۴] آیا وقت آن نشده است که دل به خدا بدهید؟ آیا کافی نیست، میخواهید همیشه دل به هوی و هوس و گناهان و شیاطن بسپارید؟ نمیخواهید دل شما نرم بشود و خدا به این دل بیاید؟ «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ». مراقبه، مراقبه، مراقبه. این، آخرین جملاتی بود که مرحوم علّامه طباطبائی به یکی از شاگردان خود گفته بودند. یکی از شاگردان ایشان پرسیده بودند چه کنیم؟ گفته بود: مراقبه، مراقبه، مراقبه. اگر حواس ما به خودمان نباشد، عین آدمی که حواسش نیست و در هوای آلوده وارد هوای آلوده میشود و یک وقت میبیند تمام لباسهایش کثیف شده است. پاک رفت امّا هنگام برگشتن تمام وجود خود را آلوده میبیند. گناه هم همینطور است، اگر آدم دقّت نداشته باشد، روزی چند گناه وجود انسان را نجس و آلوده میکند، یک وقت آدم متوجّه میشود که اصلاً هویت او عوض شده است و دیگر پذیرش خیلی از اعتقادات برای او سخت شده است، مرتّب شک میکند، مرتّب ارتباط او با آدمهای بد بیشتر میشود و به تدریج میگوید: این حرفها یعنی چه؟ این حرفها ساختگی هستند، دو روز دنیا است، باید از آن لذّت برد. به تدریج شعار عوض میشود، گفتمان عوض میشود، دوستان عوض میشوند، همه چیز عوض میشود. این به دلیل کثرت گناه است که انسان را احاطه میکند.
شدّت و اثر گناه
امّا گناهی که کیفیت بالاتری دارد، مثل بیادبی در برابر مقدّسات، کسی به امام جسارت کند، به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم جسارت کند، کسی به خون شهدا جسارت کند، به مقدّسات توهین کند، «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى»،[۱۵] «سوای» مونّث «أسْوَء» است، «أسْوَء» یعنی بدترین. گاهی گناه، سوء است، گاهی أسْوَء است، گاهی سیّئه است، گاهی «سوئا» است، گناه بدترین. مثلاً یک آدم با جایگاه بالا که از طریق شهدا به پست و مقام و موقعیت رسیده است، همهی امکانات را دارد، اگر کفران نعمت کند، مقابل خطّ شهدا، خطّ ولایت توهین کند، اگر یک بار هم توهین کند، این چندین بار نیست، گناه، زیاد نیست که بشماریم که کجا چه کرد و کجا چه کرد.
جناب جعفر کذّاب –به اعتبار اینکه فرزند و برادر امام است- آدم دروغگو که نیست که هزاران دروغ گفته باشد، امّا چرا به او کذّاب میگویند؟ برای اینکه دروغی که گفته است بسیار مهم است. او امامت را انکار کرده است. این یک دروغ است امّا همین یک دروغ او را کذّاب کرده است. بعضی از گناهان از نظر کیفیت یک طور هستند، همان یک گناه، آدم را از نظر امام زمان عجّل الله فرجه میاندازد، از چشم خدا میاندازد و آدم دیگر هدایت نمیشود.
توصیه به پاک کردن آلودگیهای دل
وقتی که خدای متعال در مورد کسی غضب کند او را با چون قساوت میزند. فرمود: «مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ»،[۱۶] هیچ یک از تازیانههای خدا به اندازهی تازیانهی قساوت او خطرناک نیست، دل را از زمینهی پذیرش حق خارج میکند، این دل دیگر خاصیت دلی ندارد. در این آیهی کریمه، این نکتهای که «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»،[۱۷] در داخل قلب شما، در خانهی ایمان شما، در خانهی دل شما، گوهر ایمان پیدا نمیشود، شما اصلاً ثروت ندارید. ارزش هر کسی به این است که دارای ثروت باشد امّا ثروت معنوی، ثروت ایمان. وقتی دل انسان، گنج ایمان نداشته باشد، مخزن، خزانه خالی باشد، هیچ کشوری با کشوری که فقیر است، خزانهاش خالی است معامله نمیکند. باید اسکناسهای بدون پشتوانه چاپ کند لذا مدام نرخ تورّم، بالا میرود، اعتباری ندارد. اگر قلب، گوهر ایمان نداشته باشد، سرمایهی ایمان نداشته باشد، ارزشی ندارد لذا نه خدا با او معامله میکند و نه دیگران اعتباری برای او قائل هستند از این جهت این تعبیر «لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ»، را بیان میکند که یعنی هنوز ایمان در دل شما داخل نشده است. خودمان را ارزیابی کنیم، در خلوتهای خود ببینیم آیا ما هم ظاهرسازی میکنیم؟ پیش مردم یک شخصیتی داریم ولی در محیط خانه شخصیت دیگری داریم؟ حرف ما یک چیز است ولی عمل ما چیز دیگری است، اگر اینطور باشد معلوم میشود که هنوز ایمان در دل ما حاصل نشده است. باید دل را از غیر، از اغیار پاک کنیم تا یار قدم بگذارد، ایمان بیاورد، معرفت بیاورد، پناه بیاورد، عرش الهی بشود، ملائکه در این دل مستقر بشوند و همهی غبارها و آلودگیها شسته بشوند، «وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ».
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
[۳]- زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۶۱٫
[۴]– سورهی نساء، آیه ۱۴۵٫
[۵]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
[۶]– سورهی ملک، آیه ۲۲٫
[۷]– سورهی بقره، آیه ۸۱٫
[۸]– همان، آیات ۱و ۲٫
[۹]– سورهی اسراء، آیه ۸۲٫
[۱۰]– سورهی بقره، آیه ۸۱٫
[۱۱]– سورهی هود، آیه ۱۱۴٫
[۱۲]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۱۳]– سورهی بقره، آیه ۸۱٫
[۱۴]– سورهی حدید، آیه ۱۶٫
[۱۵]– سورهی روم، آیه ۱۰٫
[۱۶]- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۲، ص ۹۳٫
[۱۷]– سورهی حجرات، آیه ۱۴٫
پاسخ دهید