«السَّلَامُ عَلَیکَ بَا بَقِیَّهَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیکَ یَا دَاعِیَ اللَّهِ السَّلَامُ علیک یَا سَفِینَهَ النَّجَاهِ مَوْلَانَا أغثنا وَ أدرِکنا وَ لاَ تُهلِکنا»

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَیَّ سَیِّدُ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبٌ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّه مَوْلَانَا بَقیَّه اللَّهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاهُ وَ اللَّعْنَ عَلِیِّ أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ * فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ‏* وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتی‏ تَبْغی‏ حَتَّى تَفی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ‏».[۲]

پیروی از رسول خدا

در این آیات مبارکات خداوند عزیز به بندگان خود از روی محبّت و در جهت نجات بندگان خود توصیه کرد که از پیامبر اکرم تبعیّت کنید. انسان نابلد باید دنبال بلدچی برود. توقّع نداشته باشید کسی که راه بلد است به کسی که راه بلد نیست تمکین کند و دنبال او برود. این‌هایی که پیامبری هستند، علوی هستند، حسینی هستند، حسنی هستند، امام زمانی هستند، چطور شده است که این‌ها مخالفت نمی‌کنند و اطاعت پیغمبر برای آن‌ها سنگین نیست، شیرین است؟ علّت آن این است که خدای متعال ایمان را در دل این‌ها محبوب قرار داده است.

Sadighi-13950206-Masjed-ThaqalainSite (2)

محبّت سازگار با فطرت انسان

حب و محبوبیّت یک امر وجودی است. حکمای ما هم مرحوم ابن سینا در اشارات و هم بعدی‌ها گفتند محبّت درک ملایم است. یعنی چیزی که با وجود من سازگاری دارد، وقتی من نسبت به این یک ادراکی دارم، احساسی دارم این حالت به من دست می‌دهد، جاذبه‌ای نسبت به او در خود می‌یابم. عداوت درک چیزی است که با وجود انسان سازگاری ندارد.

جوشش ناپایدار یک احساس

 انسان مراتبی دارد. یک مرتبه، مرتبه احساس است. یک مرتبه، مرتبه‌ی ادراک است و مرتبه‌ی سوم مرتبه وجود است. مسائل احساسی با یک طوفانی می‌آید و با یک طوفانی هم می‌رود.

در مثل آورده‌اند که یک آقایی به یک خانمی اظهار علاقه کرد، گفت من برای تو می‌میرم، عاشق هستم، چنان هستم، او هم خواست که او را امتحان کند. حالا که این‌‌قدر من را دوست دارید دنبال من بیایید. دنبال او راه افتاد. او از یک گردنه‌ای رو به بالا حرکت کرد و او هم که ادّعای عشق و محبّت داشت به دنبال او حرکت کرد. در مسیر هم که بالا می‌‌رفت گفت: چه باعث شده است که شما به من این‌قدر علاقه پیدا کردید؟ گفت: قدّ تو چنان است، چشم تو چنان است، ابروی تو فلان است. گفت: عجب حالا اگر خواهر من را می‌دیدید چه کار می‌کردید! گفت: یعنی او از شما زیباتر است؟ گفت: بله. گفت: کجا است؟ گفت: دارد دنبال من می‌آید. تا برگشت ببیند او چطور است این یک تپانچه‌ای به سینه‌ی او زد و از آن‌جا او را پایین پرت کرد. گفت دروغ‌گو به همین سادگی از من دل برداشتید و می‌خواستید یکی دیگر را ببینید، اگر راست می‌گفتید که من را دوست دارید به همین سادگی به سراغ دیگری نمی‌رفتید.

Sadighi-13950206-Masjed-ThaqalainSite (4)

یک احساس است، انسان یک نفر را می‌بیند و او را دوست دارد و یک نفر دیگر را می‌بینید و با این قطع می‌کند و با او وصل می‌کند. این وجود علاقه‌ای ندارد، یک احساس است. یک طوفان است، طوفان شدید‌تری بیاید، اگر آن طوفان این را این‌طرف می‌برد، از آن طرف این طوفان که شدیدتر باشد به آن طرف برمی‌گردد. این را محبّت نمی‌گوید، این‌ها غلیان است، جوشش است، احساس است و تمام می‌شود و می‌رود.

دروغ‌گویی و آثار آن

نکته‌ی دوم ادراک است. افلاطون بر این باور است که اگر بشر همه چیز را بفهمد و آگاهی او بالا برود این مدینه‌ی فاضله می‌شود. آدم اگر بداند که دروغ چه بلایی سر انسان می‌آورد، دروغ چقدر برکت‌ها را می‌برد، با دروغ چه نکبتی برای زندگی انسان حاصل می‌شود، دروغ‌گو دشمن خدا است. این را بفهمد که دروغ جزء گناهان کبیره است، آثار آن هم این است که اوّلاً خود آدم به خود نمره نمی‌دهد، خود را قبول ندارد، اعتماد به نفس ندارد که دروغ می‌گوید. می‌ترسد حقیقت بگوید، چون به خود اعتماد ندارد برای جلب اعتماد دیگران به دروغ متوسّل می‌شود. از این‌ها گذشته دروغ آبروی آدم را می‌‌برد. بعد از این‌که می‌فهمند این آدم دروغ گفته است دیگر چیزی برای او نمی‌ماند. اعتماد دیگران را نسبت به خود جلب می‌کند.

توسعه اجتماعی جامعه با بالا رفتن سطح دانش مردم

اگر کسی درست حساب کرده باشد که دروغ چه زیان‌هایی دارد، فهمیده باشد دروغ نمی‌گوید. غیبت هم همین‌طور است. خیانت هم همین‌طور است. ظلم هم همین‌طور است. دزدی هم همین‌طور است. مَثَل همه‌ی این‌ها مَثَل میکروب‌ها است، ویروس‌ها است. طبیبی  که از نتیجه‌ی میکروب‌ها و ویروس‌ها اطّلاع دارد در محیطی که ویروس دارد و آلوده است خود را حاضر نمی‌کند یا ماسک می‌زند که گرفتار این میکروب نشود. چرا طبیب این‌قدر حسّاسیّت نشان می‌دهد؟ دیگرانی که علم طب ندارند از آثار و عوارض میکروب‌ها اطّلاعی ندارند آن‌ها به اندازه‌ی طبیب مراقبت نمی‌کنند. علّت آن هم این است که او می‌داند و ما نمی‌دانیم. این‌ها گفتند که اگر معلومات آدم بالا برود، از نظر آگاهی روی جامعه کار کند، آگاهی‌ها را بالا ببرد قهراً جرائم کم می‌شود. این هم یک نظریه است.

تمایلات انسان، جرقّه‌ای برای حرکت

در قبال این نظریه نظریه‌ی تربیت است نه تعلیم. می‌گویند تعلیم ذهن انسان را تقویت می‌کند. تعلیم به انسان راه کج و راه راست را نشان می‌دهد. این چراغی که ماشین دارد کمک می‌کند آدم راه را ببیند. ولی چراغ جای موتور را نمی‌گیرد. اگر ماشین بخواهد حرکت کند باید موتور او سالم باشد، گرم کند، انرژی دهد و حرکت کند. هیچ وقت روشن بودن راه، نور داشتن راه ماشین را نمی‌برد. آن‌ چیزی که ماشین را می‌برد موتور آن است. علم انسان همان چراغ است، راه را روشن می‌کند ولی علم آدم را نمی‌برد. چه چیزی آدم را می‌برد؟ گرایش‌ها، تمایلات برای انسان ایجاد شوق می‌کند و انسان را راه می‌اندازد.

آگاهی از تمایلات انسانی راهی جهت تعالی و پیشرفت

انسان‌هایی که اهل تربیت هستند، مربّی هستند، این‌ها اوّل روی مورد خود، سوژه‌ی خود مطالعه می‌کنند، گرایش‌های خود را تشخیص می‌دهد. بچّه‌ای که درس نمی‌خواند از اوّل در سر او نمی‌زنند که چرا درس نمی‌خواند. پیش یک مشاوری، پیش یک روانشناسی می‌برید و بررسی می‌‌کند ببیند این‌که درس نمی‌خواند استعداد درس ندارد یا این‌که به این مطالب علاقه ندارد. ذوق او را تست می‌کنند.

 یک آدمی که ذوق درس ندارد، این بافتنی‌هایی که در آموزش و پرورش است، افراد دیپلم می‌گیرند، لیسانس خود را می‌گیرند و از آن هیچ استفاده‌ای نمی‌کنند. در زندگی از این هیچ استفاده نمی‌کنند. عمر خود را تلف کرده است. با یک نمره‌های الکی یک مدرکی گرفته است که این مدرک آن؛ الآن این آقایانی که تخصّص دارند، کدام تخصّص این‌ها با مدرک این‌ها تناسب دارد. به چه درد می‌خورد. حالا اگر مدرک نداشت این کار را نمی‌توانست بکند!

 این آقایانی که الآن مسئولیّت‌های مختلف در وزارت اقتصاد، در وزارت راه، در وزارت‌های مختلف کارهای مختلف دارند، دکترای این‌ها چه ربطی به این مسائل دارد؟ هیچ ربطی ندارد. این‌ها برای انسان درد را دوا نمی‌کند.

هر کسی را بهر کاری ساختند…

 اگر مدیریّت مملکتی بخواهد درست شود بچّه از اوّل گرایش‌های خود را پیدا می‌کند ببیند هر کسی را بهر کاری ساختند. عشق آن کار را خدا در دل او انداخته است. یک کسی به کشاورزی علاقه دارد، یک کسی به صنعت علاقه دارد. یک کسی علاقه با بافتنی دارد، یک کسی علاقه به نقّاشی دارد. یک کسی علاقه به کارهای خاصّ هنری دارد. خود هنر رشته‌های مختلف دارد. باید این تمایلات را پیدا کنند و بعد به چیزهایی که انسان ذوق آن را ندارد علّت آن را پیدا کند که چرا فلانی ذوق فلان کار را ندارد؟ آیا واقعاً خداوند این استعداد را به او نداده است؟ یا نه از اوّل یک عوارضی پیش آمده است، عایقی پیش آمده است و استعداد او کور شده است. یک جایی مذمّت شده است، یک جایی به او توهین کردند، یک جایی او را تحقیر کردند و این تحقیر باعث شده است که این استعداد در وجود او خشک شود و قدرت شکوفایی پیدا نکند. این گرایش‌ها را که پیدا کردند با یک تمرین‌هایی این گرایش‌ها را احیا می‌کنند و هدایت می‌کنند. آن وقت هر کسی در رشته‌ی خود صاحب ابتکار می‌شود. چون ذوق آن را دارد، علاقه دارد، عشق آن را دارد. گفتند: بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد بود. عشق خیلی معجزه می‌کند.

تزکیه مقدّم بر تعلیم

 مربّی‌ها روی گرایش‌ها کار نمی‌کنند که اشخاص را در مسیری ببرند که به آن مسیر علاقه دارد. گرایش وجودی دارد. خدا شخصیّت او را در یک مسیری هدایت کرده است که در آن مسیر شکوفا می‌شود. این است که در قرآن کریم تزکیه را بر تعلیم مقدّم داشته است. صرف آگاهی و بلد بودن در آدم ایجاد ذوق نمی‌کند، امّا اگر چیزهایی که انسان به آن علاقه دارد، نسبت به این علایق به او آگاهی‌ بدهند، راه میان‌بر را کمک کنند، با ارشاد، با مشاوره‌ی با اهل تجربه راه‌ها را طولانی نکنند، در راه‌های فشرده او را به نتیجه برسانند.

هدایت انسان برای قدم برداشتن در راه ایمان

این مسئله‌ی محبوبیت ایمان یعنی صرف این‌که کسی را پای صحبت در کلاس با خدا آشنا کردید، لفظ ایمان را برای او توضیح دادید این کفایت نمی‌کند. باید در مروز زمان در مسیر پاکی‌ها، جامعه را، بچّه‌های خود را در خطّی ببریم که ایمان برای او محبوب شود، ایمان برای او معشوق شود، گرایش ایمانی داشته باشد. گرایش به پاکی‌ها و پاکیزگی‌ها داشته باشد. از آن طرف هم یاد دهیم که دروغ بد است و هم مراقبت کنیم که وجود او با دروغ آشنایی پیدا نکند. وقتی انسان با میکروب‌ها مقابله کرد، آرام آرام وقتی وجود او قدرت پیدا کرد خود او میکروب‌ها را دفع می‌کند. امّا اگر از اوّل مواظبت نکردیم و بچّه مریض شد باز مریضی دوم پیدا کرد، مریضی سوم پیدا کرد بنیه دفاعی خود را از دست می‌دهد. دیگر وقتی مریض می‌شود حتماً باید او را دکتر ببرید و با کمک دارو و تزریق و این‌ها این را راه بیاندازید. بعضی‌ها در عمر خود با دارو زندگی می‌کنند. هیچ دفاعی از خود ندارند. این کار، کار صحیحی نیست. باید در مقابل با میکروب‌ها هم وجود بیمه شود. در برابر میکروب‌ها واکسینه شده باشد. بتواند دست و پنجه نرم کند و سلامتی خود را از دست بدهد.

ایجاد علاقه در مسیر تقویت ایمان

 خدای متعال این دو جهت را دارد به ما؛ هم در بعد گرایش‌ها و علایق ما باید مربیّان همان پیغمبر اکرم و ائمّه (علیهم السّلام) نه تنها باید به امور خوب تعلیم دهند بلکه باید یک کاری کنند که برای او شیرین شود، برای او دوست داشتنی شود، تجربه بدست بیاورد که این کار خوب چه حاصل خوبی می‌دهد و آن کار بد چه زیان‌هایی دارد. این «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُم‏»،[۳] وقتی یک چیزی برای انسان مورد علاقه قرار گرفت باید این را مرتّب تجلّی داد، آراسته کرد، جلوه‌های جدیدی به او داد تا این‌که آن علاقه‌ی ابتدایی مرتّب در مسیر تقویت باشد.

خدا هم محبوبیّت ایمان را در این‌جا آورده است که مربوط به دل است و هم تزئین ایمان را. وقتی یک میوه‌ای خوب است، این میوه وقتی خاک گرفته است، گل گرفته است مشتری این را نمی‌پذیرد. این میوه یک چیزی است که انسان دوست دارد، شیرینی و بوی آن انسان را جذب می‌کند. امّا وقتی انواع آلودگی‌ها را دارد، پوشش‌های خوبی ندارد این‌ها را از شما نمی‌خرند.

تأثیر بسته بندی در افزایش فروش

 یکی از مشکلاتی که امروز تجّار ما دارند، وضعیّت اقتصادی داخل کشور ما، پسته‌ی ما به قیمت ارزانی به ترکیه یا در جای دیگر می‌رود، آن‌جا آن بسته بندی‌‌ها و آن تزئین‌ها باعث می‌شود که آن‌ها به قیمت خیلی بالاتری به جاهایی دیگری بفروشند. کالای شما که ارزش دارد، چرا کالای ارزشی را بسته بندی خوب نمی‌کنید؟ چرا در قالب‌های دلپذیر نمی‌ریزید؟ چرا کار هنری روی موضوعات محتوایی خود نمی‌کنید؟ اگر هنر دارید، اگر سرمایه دارید، اگر جنس خوبی دارید، این جنس خوب را در یک پوشش خوب ارائه دهید تا دل‌ها نسبت به او رغبت پیدا کند و شما کالای خود را به قیمت واقعی با سود بسیار بتوانید در بازار مصرف کنید.

 اخلاق نیکو نشانه‌ای از ایمان به خدا

ایمان باطنی تنها کافی نیست. این ایمان باید به گونه‌ای در جامعه مصرف شود که دلبری بکند. مؤمن با اخلاق خوب خود، «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ»[۴] اعتقادات پاکیزه دارید، امّا زبان خوب ندارید، امّا برخورد خوب ندارید. آدم هر چه مؤمن‌تر است گاهی فکر می‌کند باید اخموتر باشد، گاهی فکر می‌کند که باید منزوی‌تر باشد. گاهی فکر می‌کند که باید اعتنایی نکند، آمدند، آمدند و نیامدند، نیامدند. این قرآن کریم است می‌گوید هم ایمان محبوب است و هم این چیز محبوب را در پوشش قشنگ دادیم که برای شما وارستگی و آراستگی داشته باشد. آرایش شده تحویل شما می‌دهیم.

شما هم جنس‌های خوب خود را آرایش کنید، شما ایمان خوبی دارید، معرفت خوبی دارید این را در شکل اخلاق قشنگ، برخوردهای حساب شده، برخوردهای به موقع، بازاریابی کنید. هر سخن را در جای خود بگویید. همه جا این موعظه نیست، همه جا جای سکوت نیست، همه جا جای تذکّر نیست، بشناسید که کجا چه چیزی را مصرف می‌کنید. بازار را تشخیص دهید. کالا را متناسب با وقت خود تعیین کنید تا این‌که بازار شما همیشه بی‌ضرر و بدون خسارت برای شما سود داشته باشد.

علایق فطری انسان

معنویّت همین‌طور است. فرهنگ همین‌طور است، کالاهای اخلاقی همین‌طور است. همه‌ی این‌ها را هم باید کار تربیتی کرد تا علایق فطری انسان نمیرد . فطرتاً آدم عدالت را دوست دارد. فطرتاً آدم امانت را دوست دارد، فطراتاً آدم صداقت را دوست دارد. هم نگذارید فطرت کور شود، این محبوبیّت‌های فطری را با تربیت شکوفا کنید و هم این را در پوشش‌هایی که دلبری کند، دلربا باشد و شما را در دل‌ها، دین شما را، مکتب شما را، انقلاب شما را جا بیندازد.

آرایش ایمان با رفتارهای پسندیده

متأسّفانه گاهی بعضی از چهره‌های متدیّن سعه‌ی صدر ندارند، شرح صدر ندارند، حوصله‌ی کافی ندارند، تحمّل مخالف را ندارند. ظرفیّت شنیدن انتقاد را ندارد. شعار به تو چه و خواستم بکنم بی‌زینت است. بهترین چیز را شما با بدّترین پوشش دارید حرام می‌کنید. لذا کسانی که ادّعای انقلاب دارند، ادعای حزب الله‌گری دارند از این آیه درس مهم اجتماعی بودن، در اجتماع زندگی کردن، جامعه را به خوبی‌ها علاقه‌مند کردن؛ این‌که تنها خوب هستید و دروغ نمی‌گویید و خیانت نمی‌کنید و رشوه نمی‌گیرید این کافی نیست. باید یک پوشش‌هایی که جذب کند، که عنوان آن آرایش باشد. زن برای چه آرایش می‌کند؟ برای این‌که جلب توجّه کند. آرایش ایمان شما باید برخوردهای خوب شما و پرجاذبه‌ی شما باشد.

دوستداران پیامبر اکرم

 باشد که «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[۵] پیغمبر چطور این عرب وحشی خشن خونخوار را چطور تربیت کرد؟ چطور پروانه‌ی شمع وجود خود قرار داد. ابوسفیان آن شبی که اسیر شد، از ترس نمی‌خوابید. رسول اکرم مختصری خوابیدند و بلند شدند وضو بگیرند این مؤمنین عاشقانه با یک شیدایی دور پیغمبر را مانند یک پروانه‌ای که پر می‌زند این‌طور دور پیغمبر پر می‌زدند و حضرت وقتی شروع به وضو گرفتن کردند، این قطره‌های وضو مبارک که از محاسن شریف این‌ها می‌چکید، این‌ها مسابقه گذاشته بودند که یک قطره از آب وضوی پیامبر به دست آن‌ها برسد. ابوسفیان یک نگاهی به این عشق، به این شیدایی، به این دلشدگی کرد و به جناب عبّاس که او را پناه داده بود، امان داده بود گفت که پسر برادر تو عجب سلطنتی است! در دنیا من چنین سلطانی ندیده بودم. این جاذبه‌ها برای اخلاق پیغمبر بود. «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ».[۶]

اخلاق خوب باعث محبوبیّت انسان می‌شود

 لذا اگر دین آدم زینت نداشته باشد، آرایش نداشته باشد، آدم دین قشنگ خود را بد می‌بیند. لذا همیشه حق آدم‌های بد اخلاق ضایع می‌شود. حرف حقّ آن‌ها را هیچ کسی قبول نمی‌کند. چون عصبی است و زود جوش می‌آورد و هیچ وقت حرف او جا نمی‌افتد. بنابراین این محبوبیّت باید با تزیین همراه باشد که آن آرایش نباشد، آن تزیین نباشد آن جنس با‌ارزش را هم تا این طلا را پرداخت نکنند، پشت ویترین هم که می‌گذارند نور افکن می‌اندازند و هر کسی می‌بینید دوست دارد. این کارها را باید یاد گرفت. مردم در کارهای دنیوی خود این کارها را می‌کنند. ما در کارهای دینی و انقلابی خود این کارها را کم می‌کنیم.

اعتکاف و بندگی

خوشا به حال شما که اهل اعتکاف بودید، چه ناله‌هایی، چه عبادت‌هایی، چه صفایی، چه اشک‌هایی امیدوارم که هر چه نصیب شما شده است برای شما بماند کسی نتواند از شما بگیرد مهم نگه داشتن است، مهم حفظ کردن است. به دست آوردن هم سخت است ولی به اندازه‌ی نگه داشتن سخت نیست. دعای غریق را زیاد بخوانیم «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِک‏»[۷]

 راه دیگری برای بیمه گری این است که می‌بینید دنیا طوفان است، طوفانی بی‌دینی، طوفان ظلم، طوفان آدم کشی، طوفان فریب، طوفان تزویر همه جا را گرفته است. وقتی دریا طوفانی است بدانید که بدون کشتی به مقصد نمی‌رسید.

Sadighi-13950206-Masjed-ThaqalainSite (3)

امام حسین، کشتی نجات

«مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَهُ نَجَاه»[۸] امام حسین وسیله نجات است. از بعضی از بزرگان سؤال شد اشدّ مصائب امام حسین کدام بود؟ جواب دادند مصیبت علی اکبر از همه سخت‌تر بود. روایت دارد «صَاحَ سَبعَ مَرَّات» امام حسین داد می‌زد و فریاد می‌کشید. وقتی کنار بدن نشست «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه‏»[۹] صورت خود را روی صورت علی اکبر گذاشت.


 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیات ۷ تا ۹٫

[۳]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۴]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۵]– سوره‌ی احزاب، آیه ۲۱٫

[۶]– سوره‌ی قلم، آیه ۴٫

[۷]– وسائل الشیعه، ج ‏۶، ص ۶۳٫

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۳۶، ص ۲۰۵٫

[۹]– بحار الأنوار، ج ‏۴۵، ص ۳۰٫