روز دوشنبه مورخ ۲۷ آذر ماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- سه شخصیّتی که در مورد آنها صلوات بینهایت مَطرح شده است
- حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای عالَمین کوثرِ مُطلق هستند
- دعاها و نمازهای ویژهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
- فَدک از جانب خداوند متعال به حضرت زهرا (سلام الله علیها) عنایت شد
- خُطبهی ماندگار حضرت فاطمهی صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
سه شخصیّتی که در مورد آنها صلوات بینهایت مَطرح شده است
«وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ[۲]»؛ حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) همانند همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و همانند خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) و همانند سُفرای الهی از اوصیای پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین)، بر آسمانیان و بر زمینیان حجّت علیالاطلاق هستند. نوری خداوند متعال هستند، صاحب صحیفه هستند، وجود نازنین ایشان فرودگاه اَمین وَحی خداوند متعال جناب جبرئیل (علیه السلام) است، خدمتگزار خانهی ایشان فرشتگان مُکرم پروردگار عالَم است و ورود ایشان با استقبال بانوان بهشتی بوده است و خروج ایشان از این عالَم با استقبال خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و مُقرّبین بارگاه حقّ (سبحانه و تعالی) انجام شده است. در نوع خودش این نوع امتیازات انحصاریِ حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) است. سُفرههایی که از این بانو، از این مادر، از این حجّت خدا، از این اُسوه، از این قُدوه برای خداجویان، موّحدان و آخرتطلبان باقی مانده است، بیحدّ است. این زیارت حضرت ثامنالحُجج (علیه السلام)، مولا و ولینعمتمان حضرت اباالحسن الرئوف علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) یک زیارت خیلی خاصّ الخاصّ است و جُزء دلنشینترین و پُر مضمومنترین زیارتنامههایی است که از طریق معصومین (علیهم السلام) برای شیعیان به عنوان ادب گفتاری با امام معصوم تنظیم شده است. در این زیارتنامه برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) انحصاراً ۹ صفت، ۹ وصف و ۹ اسم و لَقب گُنجانده شده است. زیارت، زیارتِ امام رضا (علیه السلام) است؛ برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و برای ائمهی دیگر این سُفره و این فَصل با این همه پیام نیامده است و مخصوص حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. و صلوات برای ۳ شخصیّت آسمانی و عَرشی بینهایت مَطرح شده است. یکی خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودهاند: «صَلاهً لَایَقْوَى عَلَى إِحْصَائِها غَیْرُکَ[۳]»؛ آنچنان صلواتی را بر پیامبرت نازل کُن که هیچکسی قدرت اِحصاء آن را نداشته باشد. یعنی قابل اِحصاء نباشد، یعنی مَحدود نباشد. این گُسترهی سُفرهی برکات حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که حدّ ندارد. همهی عوالِم بر سر سُفرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و این نُزول صلوات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن هم در گُسترهی بینهایت دلیل بر اِستضائهی همهی فرشتگان و همهی موحّدان عالَم در بُعد معنویّت است و اِرتزاق و تَغذیهی همهی کائنات در اَبعاد گرفتن وجود و ادامهی وجود است. دوّمین شخصیّتی که در زیارت حضرت امام رضا (علیه السلام) صلوت بیکَران و لایتناهی برایش خواسته شده است، حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است که باز دقیقاً همین تَعبیر است. «صَلاهً لَایَقْوَى عَلَى إِحْصَائِها غَیْرُکَ»؛ آنچنان صلواتی بر وجود نازنین فاطمهی اَطهر (سلام الله علیها) نازل بفرما که جُز ذات رُبوبی و ذاتِ لایَزال هیچکسی قدرت اِحصاء این صلوات را نداشته باشد. سوّمین نفر هم وجود نازنین خودِ حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام) است که در آن مورد هم میخوانیم: «صَلاهً لَایَقْوَى عَلَى إِحْصَائِها غَیْرُکَ».
حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای عالَمین کوثرِ مُطلق هستند
با اینکه برحسب آنچه که در زیارت «جامعهی کبیره» و در سایر مَجامع روایی استفاده میکنیم و فیالجمله از قرآن کریم اِستشعار میکنیم، اینها نورِ واحد هستند. «وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ[۴]»؛ امتیازی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام رضا (علیه السلام) دارند، به اعتبار دستیابی همهی موجودات از بَهرهگیری از فیوضات خاصّ اینهاست که در این جهت خداوند منّان خیلی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) برکت داده است که قرآن کریم هم ایشان را به عنوان عَطیهی خداوند متعال مُعرّفی میکند. برحسب قانون عَرضه و تقاضا «آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[۵]» ، «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[۶]»، این قانون، قانون عرضه و تقاضاست که هر موجودی هر مقداری در مَتن صُنع و خلقتش نیاز دارد و لازم دارد، خداوند متعال برای هیچ موجودِ نیازمندی کم نگذاشته است. خداوند متعال در رُبوبیّتش، در رَزاقیّتش، در حکمتش، در وهابیّتش و در جُودش سُنّت همیشگیاش این است که هر تشنهای را به آب برساند. اینکه به کسی تشنگی بدهد و آب به مقدار نیاز در اختیارش قرار ندهد، این موضوع از حکمت خداوند متعال دور است، از جُود و وهابیّت خداوند متعال دور است. لذا خداوند متعال به مار، به عَقرب، به گُرگ، به اِژدها، به پَلنگ و به همهی دَرندگان روزی میدهد و هیچکدام از اینها مُعطّل نیستند. خدا خدای همهی مخلوقات است؛ ولی مسألهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مسألهی تقاضای عالَم حتّی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم تقاضا میکند، موجودِ امکانی است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) به مُقتضای تقاضای وجودی عالَم و حتّی خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) نیست؛ بلکه عَطیه است. «إنّ الهَدَایا بِمِقدارِ مُهدِیهَا»؛ هدیه و بخشش هرکسی به مقدار داراییاش است. این سرمایهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. در مَخازن وجودی امکانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) عَطیه است و چون عَطیه است فوق نیازهای عالَمیان است و تجلّی کامل ذاتِ رُبوبی است و خداوند متعال ایشان را خیرِ کَثیر مُعرّفی فرموده است. کَثیر به این مَعنا نیست که یک قَلیل داریم و این کَثیر در برابر آن قَلیل است؛ کَثیر مُطلق است. مانند «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۷]» که یعنی هیچگاه خدا را از یاد نبَرید. نه اینکه اگر گاهی هم از یاد بُردید، اشکالی ندارد؛ این کَثرتِ مُطلق است. کوثربودن حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم مُطلق است. لذا هست و نیست بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. «مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ[۸]»؛ برحسب روایت نبوّت به کَمالش در مورد هیچ پیامبری نرسیده است، مگر به معرفت حضرت فاطمه (سلام الله علیها). تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) کلاس معرفت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را دیدهاند و بعد خداوند متعال دَرجهی نبوّت را به برکت این بانوی بزرگوار به آنها عَطا فرموده است.
دعاها و نمازهای ویژهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
اما آنچه که ما باید به دنبال آن باشیم و از غذاهایی که مادرمان بر سر سُفرهی نیازهای وجود ما قرار داده است استفاده کنیم، اگر اینها را بشناسیم و بیشتر به سُراغشان برویم، قَهراً «لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً[۹]»؛ حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) خوششان میآید که سائل به دَرب خانهی ایشان بیاید و گِره کسی را باز نمایند. هرچه بیشتر بروید، ایشان بیشتر به شما عَطا میکند. یکی از چیزهایی که ما از حضرت زهرا (سلام الله علیها) داریم، دعاهای فاطمه (سلام الله علیها) است. هم دعاهای هفته دارند که بیبی ما برای هر روز هفته یک دعای خاصّ دارند و انصافاً دعاها در شأن عصمت است. از این دعاها غفلت نکنیم. هم نمازهایی است که برای حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) پنج نوع نماز در کتاب «مفاتیح الجنان» آمده است که اینها سُفرههای عَرشی حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستند. چون در میان مَواهب الهی و فیوضات الهی، بالاترین نعمت نعمتِ دعاست. «اَلدُّعَاءُ مُخُّ اَلْعِبَادَهِ[۱۰]»؛ و بعد هم خیرالعمل نماز است. در هر دو وادی هم از حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) دعاهای خیلی دلنشین و دارای معارف بلند را شما میتوانید استفاده کنید و هم در مسألهی نمازهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) که نماز برای خداوند متعال است. «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ[۱۱]»؛ اما خداوند متعال سُفرهی نماز را بنام حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ویژهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار داده است و انواع نمازها در مورد حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) مایهی تقرّب ما به خداوند متعال و اَحیاناً مایهی گُشایش گِرههای زندگی ماست که مرحوم «مامَقانی[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) در این کتاب مُراقبهی خود میگویند: من هیچگاه در عُمرم مشکلی برایم پیش نیامد که نماز استغاثهی به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را بخوانم و مشکل من برطرف نشود. نماز استغاثه در آخر مفاتیح الجنان آمده است که دو نوع استغاثه است. یکی ۵۱۰ مرتبه با حالات مختلف در سَجده «یَا مَولاتِی یَا فاطِمَه أغیثِینی» هست و در نماز دیگر ۴۱۰ مرتبه «یَا فاطِمَه» میگوییم. در سَجده صورت راست و صورت چپ و مُجدداً در حال پیشانی بر روی خاک در یک نماز ۴۱۰ مرتبه و در نماز دیگر ۵۱۰ مرتبه «یَا مَولاتِی یَا فاطِمَه أغیثِینی» میگوییم. این دعای نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) که به جناب «سلمان[۱۳]» (علیه السلام) تَعلیم فرمودند. سلمان (علیه السلام) خودش «بَحْرٌ لاَ یُنْزَفُ[۱۴]» بود. عُمق علم حضرت سلمان (علیه السلام) طبق بیان مَعصوم که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: این دریایی است که عُمق آن را کسی ندیده است. در یک عبارتی از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داریم که در مورد جناب سلمان (علیه السلام) فرمودند: «چه بگوییم در مورد کسی که علم اوّلین و علم آخرین به او داده شده است[۱۵]». یک شخصیّتی که دریای علم است، افتخارش به این است که شاگرد حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است و چه افتخاری بالاتر از این که مورد نَوازش بیبی قرار بگیرد و حضرت به ایشان آموزههای خاصّی بفرمایند که برای همه مُفید باشد. این دعای نور را بیبی به حضرت سلمان (علیه السلام) تَعلیم دادند. جناب سلمان (علیه السلام) میگوید: به هزار نفر آموختم که اینها هیچگاه مُبتلا به تَب نشدند. دعای نور در مفاتیح الجنان آمده است. «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بِسْمِ اللّهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ[۱۶]»؛ این هم یکی از یادگاران حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که همهی شما بَلد هستید، ولی وقتی انسان تذکّر میکند و به یاد میآورد، انشاءالله قَهراً عمل میکنید و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را خُشنود میکنید که میهمان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هستید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) از میهماننَوازی خُشنود میشوند.
فَدک از جانب خداوند متعال به حضرت زهرا (سلام الله علیها) عنایت شد
از دیگر آثار و برکات ماندگار حضرت زهرا (سلام الله علیها) که برای همیشهی روزگار مانند قرآن کریم است و زمان آن را کُهنه نمیکند و هرقَدر دانش دانشمندان بیشتر بشود، عُمق پیدا کند، کیفیت پیدا کند، فَهم جدیدی از این اثر ماندگار حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) پیدا میکنند، خُطبهها و احادیث حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. عنوان یکی از خُطبهها «خُطبهی فَدکیه» است. یعنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای استیضاح خلیفهی غاصب بعد از غَصب فَدک، به مسجد آمدند و برای اِحقاق حقّ خودشان به تَعبیر حقوقی یک لایحهی حقوقی تَدوین کردند و به دادگاه تاریخ و دادگاه عَدل الهی عَرضه کردند. این ادّعانامه علیه حکومت غاصب بود و آنچنان جامع و کامل و مُصطلح و مُستند و مُستدل این لایحه تنظیم شده است که در عالَم نَظیر ندارد. این یک خُطبهی جامعی است که سِیر آن مَحکوم کردن غاصب در عمل غاصبانهی خودش، در تَعدّی و تصرّف عُدوانی خودش نسبت به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) هست و آن هم حقّی نبود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) اِکتساب کرده باشد؛ بلکه سَند فَدک در قرآن کریم آمده است: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۱۷]»؛ هم در سورهی مبارکهی حَشر و هم در یکی از سورههای دیگر دستور خداوند متعال به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که حقّ فاطمه (سلام الله علیها) را اَدا کن. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برحسب آنچه که جناب جبرئیل (علیه السلام) برای ایشان از جانب خداوند متعال آورد، فَدک بود. فَدک را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبخشیده است؛ فَدک را فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به ارث نبُرده است؛ فَدک را خداوند متعال برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُشخّص کرده است و دستور داده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این فَدک را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدهد. و فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) نسبت به فَدک مُتصرّف بود. کسی که بر مالی یَد دارد، این از اصطلاحات فِقهی است که یَد دلیل بر تصرّف مالکانه است. لباسی که بر تن من است، اگر کسی ادّعا کند که این لباس مُتعلّق به من است، کسی از بنده شاهد نمیخواهد که برای این لباسی که بر تنم هست شاهد بیاورم؛ همینکه بر تن من است، تمام عُقول و عُقلای عالَم قَضاوتشان این است که هرکسی چیزی دارد، برای خودش است. اگر کسی ادّعا کرد که این مال تو نبوده است و مُتعلّق به من است، باید او شاهد بیاورد. اما این حکومت غاصب نه اُصول را بهم زد؛ بلکه به قَوانین پذیرفتهشدهی در جوامع بَشری پُشت پا زد. قوانینی را که هم وَحی و هم عَقل و هم عُرف بَشر اعمّ از مسلمانها و غیر مسلمانها همگی قبول آن را دارند، لَگدمال کرد که اگر کسی بر مالی تصرّف دارد و شخص دیگری مُدّعی شد، باید او دلیل و شاهد بیاورد، نه کسی که مال را تصرّف کرده است. ولی وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمدند و فَدک را خواستند، اوّلاً فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) برحسب قرآن کریم و آیهی تَطهیر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) قِداست الهی دارد، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) عصمت خاتمی دارد، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از اَنبیاء سَلف مُقدّستر است، پاکتر است. اگر کسی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را دروغگو بداند، کافر است. وقتی به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میگویند که این مال تو نیست و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ادّعا میکند که مالِ من است، اِنکار صداقت حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودش کُفر است، اِنکار آیات قرآن کریم است، اِنکار آیهی تَطهیر است، اِنکار آیهی مودّت است، اِنکار آیهی مُباهله است، اِنکار آیات قرآن کریم است. علاوه بر اینکه این عصمت خاتمی حضرت فاطمهی طاهره (سلام الله علیها) قاطعِ دعوا بود و اگر کسی در مقابل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ادّعایی داشته باشد بَهرهای از قرآن و ایمان و اسلام ندارد، علاوه بر این در مَحافل حقوقی و قَضاییِ تمام اَعصار و قُرون و همهی مناطق جُغرافیایی این است که تصرّف را اَمارهی مالکیّت میدانند و از کسی که مُتصرّف است شاهد نمیخواهند؛ ولی وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد و اعتراض کرد و فرمودند: چرا کارگزاران من را از فَدک بیرون کردید و چرا مالِ من را غَصب کردید؟ گفتند: مالِ تو نیست، برای آن دلیل بیاور. این از آن بدعتهای ناروایی است که چنین ظُلمی کمتر در تاریخ بَشر اتّفاق میافتد. این جریان صهیونیستها و جریان شیطان بزرگ که وقتی گَردنکُلُفت هستند و زور دارند، برای کسی مالکیّت قائل نیستند، از کسی دلیل نمیخواهند و وقتی زور دارند مالِ مردم را میگیرند. اینها هم همینگونه بودند و ریشهی اینها همانها بودند. این از همانجا باب شده است.
خُطبهی ماندگار حضرت فاطمهی صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
اما حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) علاوه بر این جهاتی که به خدمت شما عرض شد، یک خُطبه خواندهاند که چه خُطبهای است! یک متنی به عالَم ارائه کرده است، یک تابلوی زیبایی را تَرسیم کرده است، یک چشمهی جوشانی را در دلهای پاکان جاری کرده است، یک اِکسیر اَعظمی را برای جَذب قُلوب مُستعده از خودش اعلان کرده است که نَظیر ندارد. سه جمله را به خدمت شما تقدیم کردم که همین را ترجمه میکنم. زیرا دیگر فرصت نشد تا توضیح آن را به خدمت شما عرض کنم، ولی شبهای گذشته راجع به امامت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و نَقش حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای حفاظت ولایت و امامت جملاتی از قرآن کریم و احادیث خدمت شما عرض کردیم. امشب هم این سه جمله را از خُطبهی بیبی انتخاب کرده بودم که انشاءالله اگر عُمری باقی بود، توضیح آن برای مَجالهای دیگر باشد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند: خداوند متعال عَدل را که واجب کرده است، یکی از واجباتی که در این خُطبه از زبان حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) به عنوان یک فَرض، به عنوان یک اَمری که خداوند متعال واجب کرده مطرح شده است، عَدل است. لذا شما شیعیان و پیروان مُواظب باشید که از عَدل فراتر نروید. وقتی غیبت میکنیم، از عدالت خارج میشویم. غیبت موجب فِسق است. بیایید با این بیان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بدانیم که عَدل واجب است. وقتی کسی تُهمت میزند، از عدالت خارج میشود، خِلاف فرمان خداوند متعال فاسق میشود. کسی که فاسق بشود، خداوند متعال او را رها میکند. «إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ[۱۸]»؛ بدبختی فاسق این است که خداوند متعال کمک خود را برمیدارد. خداوند متعال دیگر هوای او را ندارد و او را رها میکند. کسی را که خداوند متعال رها کند، رهای مُطلق است و به جایی نمیرسد، به مقصد نمیرسد، به عزّت نمیرسد، به سعادت اَبدی و بهشت نائل نمیشود. مُقابلهی با نظام اسلامی فِسق است. از اُوجب واجبات حفظ نظام است. کسی که آن را به بهانهی گرانی و اَمثال اینها تضعیف نماید، یا مثلاً فُلان تخلّف اداری این کار را بکند، در زمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «شُریح قاضی[۱۹]» قاضی مَحکمهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و خودِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چهقَدر نسبت به شُریح مَذمّت دارند؛ ولی شرایط حضرت علی (علیه السلام) را کسی نداشت و با همینها کار کردند. الآن هم نظام اسلامی مُبتلاست و انسانهای ناباب در ادارات ما وجود دارند؛ اما در عین حال کشور ما بهترین کشور در دنیاست. با همهی مشکلاتی که دارد، اما بهترین کشور در دنیاست. در رأس آن فساد نیست، در رأس آن نور خداست، نایب امام زمان (ارواحنا فداه) است. لذا حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) عَدل را به عنوان یکی از واجبات فرمودند که «فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ» همینگونه عَطف میکند تا میفرماید: «وَ الْعَدْلَ»؛ عَدل را خداوند متعال فَرض و واجب کرده است. چه حکمتی دارد که عدالت بر همگان واجب است؟ همه باید عادل باشند؟ همه باید اَحکام شَرع را رعایت کنند تا عدالتشان مُحرز باشد؟ «تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ»؛ زیرا اگر عَدل نباشد و ظُلم باشد، رَنجش میآورد. تَعدّی و ظُلم کُدورت میآورد. ظُلم اَرحام را قَطع میکند؛ ظُلم صفا و محبّت و گرایشهای عاطفی را مَخدوش مینماید؛ ظُلم باعث میشود که افراد در برابر هم قرار بگیرند و پُشت هم قرار نگیرند. وقتی عَدل حاکم شد و هرکسی به حقّ خودش قانع بود، این دعواها و مُنازعات و چاقوکِشیها و عَربدهکِشیها و پروندهسازیها پیش نمیآید. مدینهی فاضله میشود. اگر همه پایبند به عدالت بودند، مدینهی فاضله میشود. همگی در یک محیط آرام زندگی میکنند. یک اعتماد عُمومی است. خاطر همه نسبت به هم جمع است که از این به من ضرری نمیرسد و حقّ من را نمیخورد. اما وقتی در جامعه حَرامخوری باب شد، هیچکسی به دیگری اعتماد ندارد و همه فکر میکنند که دیگران گُرگ هستند. چهارچشمی مُراقب هستند، در عین حال به محض اینکه حَواسش پَرت شود، میبیند که حقّش را بُردهاند. یکجایی به او ضربه زدهاند. ظُلم دنیای آدم را جهنّم میکند، چه برسد به جهنّم. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند: اگر میخواهید قُلوبتان به همدیگر تَنسیق بشود، ارتباط قُلوب برقرار بشود، عَدل را رعایت کنید؛ «تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ». حال میخواهیم عدالت را برقرار کنیم، میخواهیم به حقّ خودمان قانع باشیم، ولی حقّ ما کجاست؟ اینکه حقّ چه چیزی است و حُدود حقوق هرکسی تا کجا هست، این را قانون مُعیّن میکند. لذا جملهی دوّم که بعد از لُزوم عدالت برای برقراری آرامش قُلوب جامعه، نه در ظاهر یک چیز تَحمیلی باشد که همه بگویند دیگر حالا نمیشود کاری کرد؛ بلکه دل آرام بشود و آدم مُطمئن بشود که در این شهر سرقت واقع نمیشود. دیگر لازم نیست که برود و دُزدگیر بگیرد یا قفل فرمان بگیرد؛ زیرا میداند اصلاً دزدی در این شهر جایگاهی ندارد. سطح فرهنگ و تمدّن مردم در حدّی است که به اینگونه جنایتها و پَلیدیها دست نمیزنند، همه با خیال راحت میخوابند. هیچکسی مشکلی ندارد. «تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ»؛ دلها آرام است، دلها با عدالت آرام است. اما عدالت یک چیز انتزاعی نیست که هرکسی حقّ خودش را طبق سَلیقهی خودش بگوید که این حقّ من بود و من بیش از حقّ خودم استفاده نکردم. چه چیزی حقّ را مُشخّص میکند؟ قانون. «وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ»؛ این گُفتار معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، رفتار اینها و تَقریر اینها حُدود را مُشخّص میکند، قانون را مُشخّص میکند. یعنی وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) و حَسَنین (روحی فداهُما) با اولاد طاهرینشان که پدر و مادرمان و دار و ندارمان به قربان این ۱۴ معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) که اینها قانون مُجسّم هستند، اینها عینیّت قانون هستند. لذا این فقهی که «صاحب جواهر[۲۰]» بیش از ۴۰ جلد کتاب نوشته است و ۴۳ جلد کتاب از ایشان چاپ شده است که دائرهالمعارف شَرع یعنی همان قانون است. ایشان حُدود حقوق را از ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) گرفته است و هر موضوعی هرحُکم و قانونی که دارد، مُشخّص شده است. اطاعت از این قانون، از این رسالهی عَملیه، از این تَحریرالوسیله، از این عُروهالوُثقی و از این جواهر و این حوادث واقعهای که امروز در این اَحکامی که از ناحیهی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در مسائل سیاسی و غیر سیاسی جاری است، قانون است. قانون از قرآن کریم و سُنّت و عقل و اجماع به وسیلهی فقیهِ جامعالشرایطی که امروز به نیابت از امام زمان (ارواحنا فداه) زَمام جامعه را در دست دارد، او قانون را مُشخّص میکند و طاعت ما از قانون چه در زمان معصوم که در زمان معصوم یک منبع بیشتر ندارد و آن هم قرآن ناطق و قرآن صامت است که هر دو یکی هستند. سُنّت و حدیث در زمان امام خودِ قرآن کریم است. اینها ترجُمان قرآن کریم هستند، اینها مُبیّن قرآن کریم هستند. لذا تمام اَحادیث ما از دیدگاه آنها ریشه در قرآن کریم دارد. اینها همهچیز را از خودِ قرآن کریم درمیآورند و خودشان هم قرآن ناطق هستند. پس پُشتوانهی عدالت این است که حقّ سلقیهای نباشد. همه میخواهند به حقّ خودشان قانع باشند؛ ولی بَشر زیادهطلب است و گاهی برداشت او از حقّ خودش موجب تضادّ و تنازُع میشود. اگر بخواهیم عَدل، عَدلِ مِنهای سلیقهی اَشخاص باشد، باید قانونی را که از منبع وَحی آمده است و از بستر معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) به ما رسیده است را اطاعت کنیم. قانونمَداری همان طاعت ائمهی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است. پس مسألهی دوّم قانون است. مسألهی سوّم چه چیزی است؟ حال اگر قانون هم بهترین قانون بود، اما مدیریت واحدی نبود، امامت نبود، زَمامداری نبود، قانون ضمانت اجرا نداشت، به چه دردی میخورد؟ هرکسی زور دارد، به قانون لَگد میزند و هرکسی ضعیف است، یَقهی او را میگیرند که چرا خلاف کردی؛ ولی هرکسی که قوی باشد به قانون عمل نخواهد کرد. باید یک قدرت مرکزی باشد که هیچکسی در برابر قانون نتواند گردنکُلُفتی کند. همگی متقاعد باشند و در چارچوب قانون عمل کنند و آن امام است. این سهچیز مثلث سعادت اجتماعی جامعه است. یکی عدالت است، دوّم قانون است که اگر تَعبیر شَرعی آن را خواستید بیان کنید، بگویید که شَریعت است. یکی عدالت است، دوّم شریعت است و سوّم ولایت است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ».
روضه و توسّل به حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
«السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَهُ الشَّهِیدَهُ»
شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی گران تمام شد. در واقع با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) حضرت علی (علیه السلام) هم پُشتوانهی خودشان را از دست دادند. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) یک اعتباری داشتند. غاصبین فَدک و غاصبین ولایت تصمیم گرفته بودند که حضرت علی (علیه السلام) را به قَتل برسانند. مولا را با سر برهنه بُردند، با پای برهنه کشانکشان علی (علیه السلام) را میکشیدند. به آنجا بُردند و «خالد بن وَلید[۲۱]» با شمشیر برهنه بالای سر ایشان ایستاده بود. خلیفهی دوّم هم اصرار میکرد که یا بیعت کند و یا گَردن او را بزن. اما وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزدیک دَرب مسجد آمدند، آن هیبت، آن صَلابت، آن تصرّف ولایی و آن اعتبار و جایگاهی که داشت، هروقت خلیفهی دوّم به خلیفهی اوّل دستور میداد و میگفت: بگو که کار را تمام کند، خلیفهی اوّل میگفت: فاطمهی زهرا در اینجاست. این اعتبار حضرت زهرا (سلام الله علیها)، این جایگاه فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) علی (علیه السلام) را از قَتل نجات داد. به همین جهت وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از دست اینها خَلاص کرد، در خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) باهم به سوی منزل میآمدند، حضرت زهرا (سلام الله علیها) این جُملات را بر زبان آوردند: «رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ و نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا[۲۲]»؛ علی جان! روح فاطمه (سلام الله علیها) سِپَر روح تو و جان فاطمه (سلام الله علیها) فدای جان تو! «اِن کُنْتَ فی خیرٍ کُنْتُ مَعَکَ و اِنْ کُنْتَ فی شَرٍّ کُنْتُ مَعَک[۲۳]»؛ علی تا فاطمه را داری، سنگر داری؛ تا فاطمه را داری، زِره داری و دِژ مُحکمی از تو حفاظت میکند. جانم را سِپَر تو میکنم و تو را نگاه میدارم. اما خودش همین بانو را در دل شب غُسل داد، با دست خودش کَفن کرد. اما چگونه او را دَفن کند؟ زیرا هیچ مَحرمی وجود ندارد. دو دست شبیه دست پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. این جُملات بر زبان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جاری شد: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ[۲۴]»؛ یا رسول الله! شب عروسی دست فاطمهات را در دست من گذاشتی و گفتی: علی جان! «هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ[۲۵]»؛ این اَمانت شما را برگرداندم؛ نگفت که برگرداندم، بلکه فرمودند: از دستم گرفتند. «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ»؛ «خَلَّصَه الزَّهرا»؛ دُزدیدند، این سرمایه را از من گرفتند. «وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ» ؛ «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی[۲۶]»؛ یا رسول الله! دیگر نمیکِشم. دیگر کم آوردهام، صبرم تمام شد. در اینجا وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدن نَحیف فاطمه (سلام الله علیها) را تَحویل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، میگفت: کاش جان علی هم همراه نَفس او بیرون میآمد. کاش بعد علی بعد از فاطمه نمیماند. فراق فاطمه را تحمّل نمیکنم. بیبی زینب کبری (سلام الله علیها) هم وقتی کنار بدن بیسر آمد، میگفت: حسین! کاش مُرده بودم، کاش نابینا بودم و بدنت را به این صورت نمیدیدم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! ما را برای انتظار امام زمان (ارواحنا فداه) موفّق بدار.
خدایا! توفیق زمینهسازی برای ظهور را به ما عنایت بفرما.
خدایا! نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، مُقتدا و رهبرمان را با کفایت و کرامت مُستدام بدار.
خدایا! مُلحدین، مُشرکین، کُفّار، این آدمکُشها، این کودککُشها و همهی کسانی که با حقّ و عَدل و امامت و ولایت ستیز و دشمنی دارند، این تروریستها، اینهایی که بار دیگر جنایت آفریدند و عدّهای از مأمورین انتظامی را در شهرستان راسک به شهادت رساندند و پُشتوانههایشان و نفوذیهایی که به اینها خط میدهند و کمکشان میکنند، به خون این مظلومین قَسمت میدهیم هم صهیونسیتها، هم شیطان بزرگ، هم حکومتهای غَربی، هم این حکومتهای بیخاصیّت و غارتگَر و مُزدورِ اَجنبی که در این منطقه حکومتها را غَصب کردند و مردمشان را مورد ظُلم قرار دادند و هم نفوذیهای داخل کشور ما را از ریشه و بُن بَر کَن.
خدایا! شَرّشان را به خودشان برگردان.
بارالها! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم مشکلات کشور ما، مشکلات اقتصادی، مشکلات فرهنگی، مشکلات سیاسی را به دست این مسئولین رَدهی بالا که همگی با اعتقاد جانفشانی میکنند و میخواهند این گِرهها را باز کنند، ولی واقعاً بیش از این توان ندارند، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم در رَفع مشکلات کشور نُصرت خود را بر اینها نازل بفرما.
خدایا! این ملّت خوبِ شهیددادهی ما را از این آزارها نجات عنایت بفرما.
خدایا! نَسل جوان ما را به ساحل سعادت برسان.
الها! پروردگارا! اَموات و گذشتگان و حقّداران و مَشایخ ما را بر سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پذیرایی بفرما.
خدایا! روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و شهید «حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) را از همهی ما راضی نگاه دار.
خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
الها! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ما در آن است به ما مرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] فرازی از خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«…ثم التفت الی اهل المجلس و قالت: اَنْتُمْ عِبادَ اللَّـهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیهِ، وَ اُمَناءُ اللَّـهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیکُمْ، وَ بَقِیهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیکُمْ: کِتابُ اللَّـهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاهِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّـهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیّناتُهُ الْجالِیهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ. فَجَعَلَ اللَّـهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ. وَ النَّهْی عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّـعْنَهِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَهِ ایجاباً لِلْعِصْمَهِ، وَ حَرَّمَ اللَّـهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیهِ. فَاتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لاتَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّـهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یخْشَی اللَّـهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ…».
[۳] مفاتیح الجنان، فرازی از کیفیت زیارت امام هشتم، حضرت امام رضا (علیه السلام).
«اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی طَهُوراً وَ شِفَاءً بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ حَسْبِیَ اللَّهُ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ تَوَجَّهْتُ وَ إِلَیْکَ قَصَدْتُ وَ مَا عِنْدَکَ أَرَدْتُ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ وَجَّهْتُ وَجْهِی وَ عَلَیْکَ خَلَّفْتُ أَهْلِی وَ مَالِی وَ مَا خَوَّلْتَنِی وَ بِکَ وَثِقْتُ فَلاَ تُخَیِّبْنِی یَا مَنْ لاَ یُخَیِّبُ مَنْ أَرَادَهُ وَ لاَ یُضَیِّعُ مَنْ حَفِظَهُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (وَ آلِهِ) وَ احْفَظْنِی بِحِفْظِکَ فَإِنَّهُ لاَ یَضِیعُ مَنْ حَفِظْتَ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ لِی قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَی لِسَانِی مِدْحَتَکَ وَ مَحَبَّتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ فَإِنَّهُ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِکَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ قِوَامَ دِینِی التَّسْلِیمُ لِأَمْرِکَ وَ الاِتِّبَاعُ لِسُنَّهِ نَبِیِّکَ وَ الشَّهَادَهُ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی شِفَاءً وَ نُوراً إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ اللَّهُ أَکْبَرُ و لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ و سُبْحَانَ اللَّهِ و الْحَمْدُ لِلَّهِ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدِ خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَبْدِکَ وَ أَخِی رَسُولِکَ الَّذِی انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَ عَلَی مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاَتِکَ وَ دَیَّانَ (دَیَّانِ) الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَ (فَصْلِ) قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ وَ الْمُهَیْمِنَ (الْمُهَیْمِنِ) عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَهَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَهِ وَلِیِّکَ وَ أُمِّ السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ الطُّهْرَهِ الطَّاهِرَهِ الْمُطَهَّرَهِ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الرَّضِیَّهِ الزَّکِیَّهِ سَیِّدَهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَجْمَعِینَ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَبْدِکَ وَ أَخِی رَسُولِکَ الَّذِی انْتَجَبْتَهُ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَ عَلَی مَنْ بَعَثْتَهُ بِرِسَالاَتِکَ وَ دَیَّانَ (دَیَّانِ) الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَ (فَصْلِ) قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ وَ الْمُهَیْمِنَ (الْمُهَیْمِنِ) عَلَی ذَلِکَ کُلِّهِ وَ السَّلاَمُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَهَ بِنْتِ نَبِیِّکَ وَ زَوْجَهِ وَلِیِّکَ وَ أُمِّ السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ الطُّهْرَهِ الطَّاهِرَهِ الْمُطَهَّرَهِ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الرَّضِیَّهِ الزَّکِیَّهِ سَیِّدَهِ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَجْمَعِینَ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سِبْطَیْ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ الْقَائِمَیْنِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلَیْنِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ (بَعَثْتَهُ) بِرِسَالاَتِکَ وَ دَیَّانَیِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلَیْ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَبْدِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ الدَّلِیلِ عَلَی مَنْ بَعَثْتَ بِرِسَالاَتِکَ وَ دَیَّانِ الدِّینِ بِعَدْلِکَ وَ فَصْلِ قَضَائِکَ بَیْنَ خَلْقِکَ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ خَلِیفَتِکَ فِی أَرْضِکَ بَاقِرِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ وَ حُجَّتِکَ عَلَی خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ الصَّادِقِ الْبَارِّ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَبْدِکَ الصَّالِحِ وَ لِسَانِکَ فِی خَلْقِکَ النَّاطِقِ بِحُکْمِکَ (بِحِکْمَتِکَ) وَ الْحُجَّهِ عَلَی بَرِیَّتِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرْتَضَی عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ الْقَائِمِ بِعَدْلِکَ وَ الدَّاعِی إِلَی دِینِکَ وَ دِینِ آبَائِهِ الصَّادِقِینَ صَلاَهً لاَ یَقْوَی عَلَی إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ وَ الدَّاعِی إِلَی سَبِیلِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَامِلِ بِأَمْرِکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ وَ حُجَّتِکَ الْمُؤَدِّی عَنْ نَبِیِّکَ وَ شَاهِدِکَ عَلَی خَلْقِکَ الْمَخْصُوصِ بِکَرَامَتِکَ الدَّاعِی إِلَی طَاعَتِکَ وَ طَاعَهِ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی حُجَّتِکَ وَ وَلِیِّکَ الْقَائِمِ فِی خَلْقِکَ صَلاَهً تَامَّهً نَامِیَهً بَاقِیَهً تُعَجِّلُ بِهَا فَرَجَهُ وَ تَنْصُرُهُ بِهَا وَ تَجْعَلُنَا مَعَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ. اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ أُوَالِی وَلِیَّهُمْ وَ أُعَادِی عَدُوَّهُمْ فَارْزُقْنِی بِهِمْ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ اصْرِفْ عَنِّی بِهِمْ شَرَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ أَهْوَالَ یَوْمِ الْقِیَامَهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صِفْوَهِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِسْمَاعِیلَ ذَبِیحِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی کَلِیمِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ وَلِیِّ اللَّهِ وَ وَصِیِّ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ الْبَارِّ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْوَصِیُّ الْبَارُّ التَّقِیُ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاَهَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ (مُخْلِصاً) حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ اللَّهُمَّ إِلَیْکَ صَمَدْتُ مِنْ أَرْضِی وَ قَطَعْتُ الْبِلاَدِ رَجَاءَ رَحْمَتِکَ فَلاَ تُخَیِّبْنِی وَ لاَ تَرُدَّنِی بِغَیْرِ قَضَاءِ حَاجَتِی وَ ارْحَمْ تَقَلُّبِی عَلَی قَبْرِ ابْنِ أَخِی رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا مَوْلاَیَ أَتَیْتُکَ زَائِراً وَافِداً عَائِذاً مِمَّا جَنَیْتُ عَلَی نَفْسِی وَ احْتَطَبْتُ عَلَی ظَهْرِی فَکُنْ لِی شَافِعاً إِلَی اللَّهِ یَوْمَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی فَلَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ وَجِیهٌ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِحُبِّهِمْ وَ بِوِلاَیَتِهِمْ أَتَوَلَّی آخِرَهُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَهٍ دُونَهُمْ اللَّهُمَّ الْعَنِ الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَکَ وَ اتَّهَمُوا نَبِیَّکَ وَ جَحَدُوا بِآیَاتِکَ وَ سَخِرُوا بِإِمَامِکَ وَ حَمَلُوا النَّاسَ عَلَی أَکْتَافِ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِاللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ وَ الْبَرَاءَهِ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا رَحْمَانُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ صَلَّی اللَّهُ عَلَی رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ قَتَلَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُنِ اَللَّهُمَّ الْعَنْ قَتَلَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَتَلَهَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَتَلَهَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ وَ زِدْهُمْ عَذَاباً فَوْقَ الْعَذَابِ وَ هَوَاناً فَوْقَ هَوَانٍ وَ ذُلاًّ فَوْقَ ذُلٍّ وَ خِزْیاً فَوْقَ خِزْیٍ اللَّهُمَّ دُعَّهُمْ إِلَی النَّارِ دَعّاً وَ أَرْکِسْهُمْ فِی أَلِیمِ عَذَابِکَ رَکْساً وَ احْشُرْهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی جَهَنَّمَ زُمَراً».
[۴] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ؛ إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی…».
[۵] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۳۴٫
«وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا ۗ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ».
[۶] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۲۹٫
«یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ».
[۷] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».
[۸] بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۷۳.
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ اَلْحَضْرَمِیِّ عَنْ حُذَیْفَهَ بْنِ أُسَیْدٍ اَلْغَفَّارِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ لِنَبِیٍّ فِی اَلْأَظِلَّهِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلاَیَتِی وَ وَلاَیَهُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ».
[۹] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف افتتاح.
«…اللّٰهُمَّ أَذِنْتَ لِى فِى دُعائِکَ وَ مَسْأَلَتِکَ، فَاسْمَعْ یَا سَمِیعُ مِدْحَتِى، وَ أَجِبْ یَا رَحِیمُ دَعْوَتِى، وَ أَقِلْ یَا غَفُورُ عَثْرَتِى، فَکَمْ یَا إِلٰهِى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها، وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها، وَ عَثْرَهٍ قَدْ أَقَلْتَها، وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها، وَ حَلْقَهِ بَلاءٍ قَدْ فَکَکْتَها، الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَهً وَ لَا وَلَداً ﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً﴾ ؛ الْحَمْدُ لِلّٰهِ بِجَمِیعِ مَحامِدِهِ کُلِّها، عَلَىٰ جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّها. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَامُضادَّ لَهُ فِى مُلْکِهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِى أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَاشَرِیکَ لَهُ فِى خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِیهَ لَهُ فِى عَظَمَتِهِ. الْحَمْدُ لِلّٰهِ الْفاشِى فِى الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْکَرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ یَدَهُ، الَّذِى لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِیدُهُ کَثْرَهُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ کَرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْوَهَّابُ. اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ قَلِیلاً مِنْ کَثِیرٍ، مَعَ حاجَهٍ بِى إِلَیْهِ عَظِیمَهٍ وَ غِناکَ عَنْهُ قَدِیمٌ وَ هُوَ عِنْدِى کَثِیرٌ، وَ هُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسِیرٌ؛ اللّٰهُمَّ إِنَّ عَفْوَکَ عَنْ ذَنْبِى، وَ تَجاوُزَکَ عَنْ خَطِیئَتِى، وَ صَفْحَکَ عَنْ ظُلْمِى، وَ سَتْرَکَ عَلَىٰ قَبِیحِ عَمَلِى، وَ حِلْمَکَ عَنْ کَثِیرِ جُرْمِى عِنْدَ مَا کانَ مِنْ خَطَإى وَ عَمْدِى أَطْمَعَنِى فِى أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَا أَسْتَوْجِبُهُ مِنْکَ الَّذِى رَزَقْتَنِى مِنْ رَحْمَتِکَ، وَ أَرَیْتَنِى مِنْ قُدْرَتِکَ، وَ عَرَّفْتَنِى مِنْ إِجابَتِکَ، فَصِرْتُ أَدْعُوکَ آمِناً، وَ أَسْأَلُکَ مُسْتَأْنِساً لَاخائِفاً وَ لَا وَجِلاً، مُدِلّاً عَلَیْکَ فِیما قَصَدْتُ فِیهِ إِلَیْکَ، فَإِنْ أَبْطَأَ عَنِّى عَتَبْتُ بِجَهْلِى عَلَیْکَ، وَ لَعَلَّ الَّذِى أَبْطَأَ عَنِّى هُوَ خَیْرٌ لِى لِعِلْمِکَ بِعاقِبَهِ الْأُمُورِ، فَلَمْ أَرَ مَوْلىً کَرِیماً أَصْبَرَ عَلَى عَبْدٍ لَئِیمٍ مِنْکَ عَلَىَّ، یَا رَبِّ، إِنَّکَ تَدْعُونِى فَأُوَلِّى عَنْکَ، وَ تَتَحَبَّبُ إِلَىَّ فَأَتَبَغَّضُ إِلَیْکَ، وَ تَتَوَدَّدُ إِلَىَّ فَلَا أَقْبَلُ مِنْکَ کَأَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَیْکَ؛ فَلَمْ یَمْنَعْکَ ذٰلِکَ مِنَ الرَّحْمَهِ لِى وَ الْإِحْسانِ إِلَىَّ، وَ التَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَیْهِ بِفَضْلِ إِحْسانِکَ إِنَّکَ جَوادٌ کَرِیمٌ…».
[۱۰] سلوه الحزین (الدعوات)، جلد ۱، صفحه ۱۸.
«وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلدُّعَاءُ مُخُّ اَلْعِبَادَهِ وَ لاَ یَهْلِکُ مَعَ اَلدُّعَاءِ [أَحَدٌ]».
[۱۱] سوره مبارکه جن، آیه ۱۸٫
«وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا».
[۱۲] عبدالله بن محمدحسن مامقانی(۱۲۹۰-۱۳۵۱ق) از رجالیان شیعه در قرن چهاردهم قمری. مامقانی از علمای نجف بود که شاگردان بسیاری از جمله سید شهابالدین مرعشی نجفی را تربیت کرد. از او تألیفاتی بر جای مانده که تنقیح المقال از مهمترین آنها است. برپایی مجالس عزاداری و تأسیس کتابخانهای در نجف از فعالیتهای اجتماعی او به شمار میرود. مامقانی در ۱۵ ربیعالاول سال ۱۲۹۰ق در نجف اشرف به دنیا آمد. پدرش محمدحسن مامقانی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و سید حسین کوه کمرهای بود. جدش، شیخ عبدالله بن محمدباقر (متوفای ۱۲۴۷ق.) نیز از عالمان و فقیهان بود و از نویسنده ریاض المسائل نیز اجازه روایت و اجتهاد داشت. مامقانی در ۱۳۴۶ق به قم سفر کرد و عبدالکریم حائری، جایگاه نماز خود در صحن حرم حضرت معصومه را به او واگذار کرد. تحصیلات عبدالله مامقانی در پنج سالگی همراه با یادگیری قرآن و خواندن و نوشتن آغاز شد. پدرش سرپرستی علمی او را خود به عهده گرفت و قسمت زیادی از علوم مقدماتی حوزه مثل: ادبیات، منطق و حساب را به او تعلیم داد. او علاوه بر پدرش، نزد عالمان و فقیهان نجف اشرف مراحل سطح را – که شامل کتابهای قوانین، ریاض المسائل، رسائل و مکاسب شیخ انصاری بود – به پایان برد. عبدالله مامقانی، ۱۸ ساله بود که درس خارج اصول و فقه را نزد پدرش – که از استادان درس خارج فقه و اصول در نجف بود – آغاز کرد و سالها بعد از پدرش – که در اعطای اجازه روایت و اجازه اجتهاد به شاگردان خود سختگیر بود – اجازه اجتهاد دریافت کرد. مامقانی، در یک شنبه ۱۶ شوال سال ۱۳۵۱ق (برابر با ۲۳ بهمن سال ۱۳۱۱ش) در ۶۱ سالگی، درگذشت. پیکرش را در مقبره پدرش محمدحسن مامقانی واقع در محله العماره نجف، به خاک سپردند. مامقانی دارای کتابهای متعددی در علوم گوناگون است اما تنقیح المقال فی علم الرجال را مشهورترین اثر او دانستهاند. کتابی مفصل در علم رجال که در آن درباره بیش از ۱۶۰۰۰ راوی بحث کرده است. آقا بزرگ تهرانی آنرا مفصّلترین اثر در علم رجال دانسته است. دیگر کتاب مشهور او مقباس الهدایه است که درباره علم درایه نوشته شده است. این کتاب با تحقیق محمدرضا مامقانی (نوه او) در ۷ جلد منتشر شده است. مرآه الرشاد فی الوصیه الی الاحبه و الاولاد کتابی است که در پنج فصل تدوین شده و وصیتنامهای به فرزندان و دوستان است.
[۱۳] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.
سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمتگذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این زن را در یثرب انجام میداد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد او را ببیند. سلمان که از قبل میدانست پیامبری در این سرزمین ظهور میکند و برای او نشانهایی است همچون اینکه صدقه نمیپذیرد، هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به “مقیع الفرقد” آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
در صدر اسلام بخاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با ابو درداء پیمان اخوت بست. اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب با خبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمانشکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلافاصله یاران خود را برای رای زنی فرا خواندند گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن رو به رو شدند همانجا دست به شمشیر ببرند ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند. در بحبوئه جنگ خندق بین مهاجر و انصار نزاع لفظی در گرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد “سلمان منا اهل البیت”سلمان از اهل بیت من است و لذا او را ” سلمان محمدی ” نیز شمردهاند. سلمان اولین کسی بود که قرآن را به فارسی ترجمه کرد و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کار مترجمی زبان فارسی به عربی و بالعکس را انجام میداد. او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران علی (علیه السّلام) میباشد. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگهای فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.
[۱۴] الإختصاص، جلد ۱، صفحه ۳۴۱.
«بَلَغَنَا أَنَّ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیَّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ دَخَلَ مَجْلِسَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَاتَ یَوْمٍ فَعَظَّمُوهُ وَ قَدَّمُوهُ وَ صَدَّرُوهُ إِجْلاَلاً لِحَقِّهِ وَ إِعْظَاماً لِشَیْبَتِهِ وَ اِخْتِصَاصِهِ بِالْمُصْطَفَى وَ آلِهِ فَدَخَلَ عُمَرُ فَنَظَرَ إِلَیْهِ فَقَالَ مَنْ هَذَا اَلْعَجَمِیُّ اَلْمُتَصَدِّرُ فِیمَا بَیْنَ اَلْعَرَبِ فَصَعِدَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمِنْبَرَ فَخَطَبَ فَقَالَ إِنَّ اَلنَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى یَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ اَلْمُشْطِ لاَ فَضْلَ لِلْعَرَبِیِّ عَلَى اَلْعَجَمِیِّ وَ لاَ لِلْأَحْمَرِ عَلَى اَلْأَسْوَدِ إِلاَّ بِالتَّقْوَى سَلْمَانُ بَحْرٌ لاَ یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لاَ یَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ سَلْسَلٌ یَمْنَحُ اَلْحِکْمَهَ وَ یُؤْتِی اَلْبُرْهَانَ».
[۱۵] تهذیب تاریخ دمشق : ۶ / ۲۰۱ عن أبی البختریّ ، ونحوه فی أمالی الصدوق : ۲۰۹ / ۸ عن المسیّب بن نجیّه ، الاختصاص : ۱۱ ، رجال الکشّیّ : ۱ / ۵۲ / ۲۵ کلاهما عن زراره عن الإمام الصادق علیه السلام ، الطرائف : ۱۱۹ / ۱۸۳ عن ربیعه السعدیّ عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، الدرجات الرفیعه : ۲۰۹ عن أبی البختریّ.
«الإمام علیّ علیه السلام ـ فی وَصفِ سَلمانَ الفارِسِیِّ ـ : أدرَکَ عِلمَ الأَوَّلِ وعِلمَ الآخِرِ ، بَحرٌ لا یُدرَکُ قَعرُهُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَیتِ؛ امام على علیه السلام ـ در وصف سلمان فارسى ـ : به دانش اول و آخر رسیده است؛ دریایى است که ژرفایش ناپیداست. او از ما خاندان است».
[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای نور.
«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ، بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ أَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِى کِتابٍ مَسْطُورٍ، فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلىٰ نَبِیٍّ مَحْبُورٍ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ مَشْکُورٌ . وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».
[۱۷] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۶٫
«وَ آتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا».
[۱۸] سوره مبارکه منافقون، آیه ۶٫
«سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ».
[۱۹] شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی از چهرههای اجتماعی، قضایی و تا حدی سیاسی صدر اسلام. به دستور عمر بن خطاب قاضی کوفه شد و عثمان هم منصب قضای او را تثبیت کرد. او در زمان حکومت امام علی (علیه السلام) به دلیل بعضی قضاوتهای نادرست تبعید شد. برخی او را از عوامل اصلی در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین (علیه السلام) میدانند. مورخان مدت قضاوت شریح را از ۵۳ تا ۷۵ سال ذکر کردهاند. منابع، تاریخ دقیق تولد شریح را ذکر نکردهاند، ولی با توجه به اینکه اکثر منابع معتبر، سال وفات او را ۷۸ یا ۸۰ هجری و سن او را در هنگام مرگ ۱۰۶ تا ۱۱۰ سال دانستهاند، تاریخ ولادت او، حدودا ۳۰ سال قبل از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است. اما مطابق روایت ابن حجر عسقلانی که سن او را به هنگام رسیدن به منصب قضاوت کوفه ۴۰ سال دانسته، تاریخ ولادت او حدودا همزمان با تولد امام علی (علیه السلام) بوده است. از دوران کودکی و نوجوانی او جز چند خبر کوتاه، چیزی در دسترس نیست؛ یکی از این خبرها مربوط به اسارت وی و مادرش در دوران نوجوانی و دیگری در رابطه با خبر ازدواج وی با دختری از بنی تمیم به نام زینب است. خبری کوتاه از تعلیم و آموزش دیدن او در نزد معاذ بن جبل وجود دارد. اکثر منابع، مهاجرت شریح از یمن به حجاز را تأیید کردهاند. بعضی مقصد وی را شهر مدینه ذکر کردهاند و برخی دیگر از ذکر مقصد وی خودداری نمودهاند. درباره تاریخ این مهاجرت هم اختلاف است؛ تعدادی از مورخان، آن را در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عدهای آن را در دوران خلافت ابوبکر، ذکر کردهاند. در مورد اینکه شریح از صحابه بود یا تابعین، میان مورخان و رجالیان اختلاف نظر وجود دارد. بعضی او را در ردیف تابعین به حساب آوردهاند که زمان جاهلیت را هم درک نموده است، اما ابن حجر گزارشی از ملاقات کوتاه او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده و کوشش دارد که وی را جزء صحابه به حساب آورد. در حالی که ذهبی، صحابی بودن او را رد کرده است. ابن وکیع اسلام آوردن شریح را قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأیید کرده، ولی ملاقات او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مردود میداند.
به گفته ابن عساکر، در ابتدای خلافت امام علی (علیه السلام)، سه نفر به نامهای مره، میسره و شریح قاضی مورد اتهام قرار نگرفته بودند. بنابراین، با آغاز خلافت علی (علیه السلام) شریح از مقام خود عزل نگردید و حضرت وی را به همراه برخی قضات دیگر که مورد تأیید او بودند، برای قضاوت به شهرهای دور و نزدیک فرستاد. به تصریح منابع، مقام شریح در این دوره با عزل و نصب هم روبرو گردید، اما در عین حال، به هنگام شهادت علی (علیه السلام)، شریح بر مسند قضاوت کوفه قرار داشت. شریح بابت قضاوت در زمان علی (علیه السلام) ماهانه پانصد درهم دستمزد دریافت میکرده است. شریح در زمان حکومت علی (علیه السلام) به خاطر بعضی از قضاوتهای نادرستش، از طرف حضرت مورد مواخذه و بازخواست قرار گرفت. از جمله این قضاوتها، طبق گفته ابونعیم اصفهانی، قضاوت نادرست او در مورد اختلاف امام با مرد یهودی بر سر یک زره بود که پس از آن وی به منطقه بانقیا تبعید شد. ظاهرا تنفیذ منصب قضای شریح از طرف علی (علیه السلام) مشروط به اموری بود که یکی از آنها، نظارت حضرت بر نحوه قضاوتهای او بود. از مهمترین قضایایی که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمومنین (علیه السلام) نکوهش شده تا جایی که امام با نوشتن نامهای به او از کار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خرید خانهای مجلل به قیمت ۸۰ دینار در دوران تصدی مقام قضاوت بوده است که شرح آن، همراه با نامه امام (علیه السلام) در نهج البلاغه آمده است. مکارم شیرازی بر این باور است که نکوهش شریح توسط امام (علیه السلام) به جهت خریداری خانه از مال حرام نبوده است بلکه از این جهت است که قاضی باید ساده زیست بوده و الگوی مردم باشد.
با اینکه این دوران کوتاه بود، اما همین دوران کوتاه نیز با جنگ و درگیری میان امام (علیه السلام) و معاویه سپری گردید؛ به همین دلیل امام فرصت رتق و فتق امور اجرایی و به خصوص امور قضایی را به دست نیاورد. به گفته مسعودی، شریح در این دوران نیز همچنان به شغل قضا اشتغال داشته است. سن شریح در هنگام مرگ از یکصد تا یکصد و بیست و هفت سال گزارش شده است. ظن قوی وجود دارد که سن او در هنگام مرگ ۱۰۶ تا ۱۱۰ سال بوده است. دلایل اختلاف اخبار، نامشخص بودن سال دقیق تولد و وفات او و دور شدن وی از کارهای مهم جامعه در واپسین سالهای عمر بوده است. منابع مختلف، سال وفات او را از سال ۷۲ تا ۹۹ هجری گزارش کردهاند. در رابطه با مدت زمان قضاوت شریح، از آنجا که در تاریخ وفات او تناقض وجود دارد، بالطبع روایات مختلفی موجود است که آن را از ۵۳ تا ۷۵ سال ذکر کردهاند. دلیل دیگر اختلاف روایات، اختلاف نظر نویسندگان بر سر کناره گیری شریح از قضاوت و مدت زمان آن و به حساب آوردن یا نیاوردن این مدت است. ابن ابی الحدید مدت زمان قضاوت او را ۵۷ سال ذکر کرده است که یک سال از آن نیز در بصره بوده است.
[۲۰] محمدحسن شریف اصفهانی یا محمدحسن نجفی (۱۲۰۲-۱۲۶۶ق) معروف به صاحب جواهر از فقهای شیعه در قرن سیزدهم قمری در نجف بود. مهمترین اثر او کتاب جواهر الکلام است و از این جهت در میان بزرگان شیعه به صاحب جواهر شهرت دارد. وی از شاگردان سید محمدجواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) و جعفر کاشف الغطاء بود و درس وی پس از شریف العلماء مازندرانی، از مهمترین دروس حوزه نجف به شمار میآمد. به توصیه او، شیخ انصاری، زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده گرفت. سال تولد صاحب جواهر بهطور دقیق مشخص نیست، اما بر اساس برخی شواهد و قراین، زمان ولادتش حدود سالهای ۱۲۰۲ق در نجف است. درگذشت او در ظهر چهارشنبه ۱ شعبان سال ۱۲۶۶ق در نجف اشرف بوده و آرامگاهش در محله عمارۀ نجف است. نیاکان صاحب جواهر، در اصفهان میزیستهاند. جد سوم وی، شیخ عبدالرحیم شریف، از اصفهان راهی نجف و در آنجا ساکن میشود. پدرش محمدباقر نجفی و مادرش از نوادگان ابوالحسن فتونی عاملی و از منتسبین به سادات عذاری معروف به آل حجاب بود. خاندان او، همه اهل علم و دانش در نجف بودهاند. شیخ محمدحسن در اواخر عمرش با دختر سید رضا بحرالعلوم ازدواج کرد. فرزندان وی هم غالباً راه پدر را پیمودند؛ از جمله شیخ محمد مشهور به شیخ حُمید، شیخ عبدالحسین معروف به علامه، شیخ حسین ادیب و شیخ حسن. در رجب ۱۲۶۶ق و اوج بیماری صاحب جواهر، بزرگان علمای نجف، به دعوت شیخ محمدحسن در منزلش گرد هم آمدند. صاحب جواهر امر میکند تا پیغام دهند ملامرتضی هم بیاید. در این مجلس صاحب جواهر رو به ملامرتضی کرده و وصیت میکند: زمام امور دینی را که به من مربوط میشود، بعد از خود به شما میسپارم و این امانتی الهی نزد شماست. پس از من شما مرجع تقلید شیعیان خواهید بود. محمدرضا مظفر درباره این انتقال مرجعیت نوشته است که «وقتی وارد مجلس شد ملامرتضی بود و هنگامی که خارج شد، شیخ مرتضی انصاری و اذعان داشته که صاحب جواهر، شیخ مرتضی را هرچند در برابر بسیاری از سرشناسان نجف، ناشناخته بود، از جهت اعلمیت و تقوا، به مرجعیت رساند.»
[۲۱] خالد بن ولید مخزومی از سرداران صدر اسلام، که در نزد اهل سنت به سیف الله یا سیف الله المسلول مشهور است. وی قبل از مسلمان شدن، در جنگهای بدر، احد و احزاب در مقابل مسلمانان جنگید و پیش از فتح مکه، اسلام آورد. وی در جنگ موته و فتح مکه شرکت کرد و در جنگ حنین جزو فراریان بود. مشهورترین قضیهای که درباره خالد بن ولید وجود دارد نحوه برخورد او با مالک بن نویره از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. با آنکه مالک بن نویره و قبیله او و بنی تمیم مسلمان بودند، خالد آنان را اسیر کرد و بعد دستور داد مالک بن نویره و افراد قبیلهاش را کشتند و همان شب با زن مالک بن نویره همبستر شد. وی در برخی اقدامات مخفیانه بر ضد امام علی (علیه السلام)، عضویت داشت و به همین دلیل و نیز به سبب کارهای دیگرش مورد نکوهش شیعیان بوده است. خالد در جاهلیت جزو اشراف قریش و از سلحشوران آنها بود و مسئولیت تدارک سپاه و سرکردگی سواران قریش را در جنگ برعهده داشت. او در سال ۲ هجری در جنگ بدر، بر ضد مسلمانان شرکت کرد و به گفته واقدی، اسیر شد. در سال سوم هجری در جنگ اُحُد، سرکرده سواران جناح راست قریش بود و براثر خطایی که چند تن از افراد سپاه اسلام در مراقبت از راه ورود دشمن مرتکب شدند، وی توانست مسلمانان را شکست دهد. او در سال پنجم قمری، در نبرد خندق یا احزاب نیز شرکت کرد و جزو کسانی بود که قصد داشت از خندق عبور کند ولی موفق نشد. در شوال سال ششم هجری، به قولی خالد در رأس دویست سوار از مشرکان قریش، برای جلوگیری از حرکت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ادای مناسک حج، از مکه به محل کُراع الغَمیم رفت. در سال هفتم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان برای ادای عمرهالقضاء روانه مکه شدند، خالد چنان از اسلام و مسلمانان نفرت داشت که شهر را ترک کرد.
مورخان درباره تاریخ اسلام آوردن خالد آرای متفاوتی داشتهاند، به نحوی که برخی اسلام آوردنش را در سال پنجم، پس از غزوه بنی قُرَیظه، یا در فاصله زمانی میان صلح حدیبیه (ذیقعده سال ششم) و فتح خیبر (محرّم سال هفتم) یا در سال هفتم بعد از فتح خیبر دانستهاند، اما بنابر مشهور، او در اول صفر سال هشتم، پیش از فتح مکه، اسلام آورد. روایاتی حاکی از آن است که خالد پس از استعفا یا برکناری، به مدینه رفت، پس از مدتی بیمار و در همانجا درگذشت و عمر در تشییع جنازهاش شرکت کرد. بنابر روایت دیگری که مشهورتر است، خالد پس از معزول شدن، عمره به جا آورد. سپس در حِمْص در انزوا زیست. وی عمر را وصی خود قرار داد و سرانجام بنابه قول مشهورتر در سال ۲۱ و به قولی ۲۲ در آنجا درگذشت. و در حومه شهر حِمْص به خاک سپرده شد. خالد هنگام مرگ شصت ساله بود. گفته شده است از وی فقط اسب و سلاح و غلامی باقی ماند. گفته شده که او هنگام مرگ میگفت در صد نبرد شرکت کرده است و جایی از بدنش نبودکه بر آن اثر زخم نباشد. پس از مرگ خالد، زنان بنی مخزوم برایش گریستند و برای سوگواری گیسوان خود را بریدند و روی قبرش گذاشتند. مسجد خالد بن ولید به خاطر داشتن ۹ گنبد و ۲ مناره از شهرت زیادی برخودار بود اما در جریان اتفاقات سوریه این مقبره نیز مورد حمله گروه های تکفیری واقع شد و قسمت هایی از آن صدمه دید. برخی مورخان خالدبن ولید را فرماندهی شجاع، بافراست، مهربان، خوش تدبیر، باوقار و خوش یمن دانسته و با این حال گفتهاند وی قرآن را به سبب جهاد حفظ نبود. با وجود این، گفته شده است در ماجرای اخذ بیعت از علی (علیه السلام) برای خلیفه اول، خالد از کسانی بود که در این اقدام مشارکت کرد.
[۲۲] کوکب الدری؛ مهدی حائری؛ ج ۱، ص ۱۹۶؛ نهج الحیاه، محمد دشتی؛ ص۱۴۷، ح ۷۵٫
«رُوحی لروحِکَ الْفِداءُ و نَفْسی لِنَفْسِکَ الْوِقا یا اَبَالحَسَنْ اِن کُنْتَ فی خیرٍ کُنْتُ مَعَکَ و اِنْ کُنْتَ فی شَرٍّ کُنْتُ مَعَک».
[۲۳] همان.
[۲۴] نهج البلاغه، خطبه ۲۰۲؛ در غم از دست دادن حضرت زهرا (سلام الله علیها).
«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ فَاطِمَهَ (علیها السلام) کَالْمُنَاجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) عِنْدَ قَبْرِهِ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَهِ اللَّحَاقِ بِکَ. قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ، فَ “إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ”. فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ. وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ. وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ، لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ».
[۲۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۲، صفحه ۴۸۴.
«وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ عَنْ عِیسَى اَلضَّرِیرِ عَنِ اَلْکَاظِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی فَمَا کَانَ بَعْدَ خُرُوجِ اَلْمَلاَئِکَهِ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَقَالَ ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِمَنْ فِی بَیْتِهِ اُخْرُجُوا عَنِّی وَ قَالَ لِأُمِّ سَلَمَهَ کُونِی عَلَى اَلْبَابِ فَلاَ یَقْرَبْهُ أَحَدٌ فَفَلَعَتْ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ اُدْنُ مِنِّی فَدَنَا مِنْهُ فَأَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَهَ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ طَوِیلاً وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ بِیَدِهِ اَلْأُخْرَى فَلَمَّا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْکَلاَمَ غَلَبَتْهُ عَبْرَتُهُ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَى اَلْکَلاَمِ فَبَکَتْ فَاطِمَهُ بُکَاءً شَدِیداً وَ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ لِبُکَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَتْ فَاطِمَهُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ قَطَعْتَ قَلْبِی وَ أَحْرَقْتَ کَبِدِی لِبُکَائِکَ یَا سَیِّدَ اَلنَّبِیِّینَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ یَا أَمِینَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَا حَبِیبَهُ وَ نَبِیَّهُ مَنْ لِوُلْدِی بَعْدَکَ وَ لِذُلٍّ یَنْزِلُ بِی بَعْدَکَ مَنْ لِعَلِیٍّ أَخِیکَ وَ نَاصِرِ اَلدِّینِ مَنْ لِوَحْیِ اَللَّهِ وَ أَمْرِهِ ثُمَّ بَکَتْ وَ أَکَبَّتْ عَلَى وَجْهِهِ فَقَبَّلَتْهُ وَ أَکَبَّ عَلَیْهِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَیْهِمْ وَ یَدُهَا فِی یَدِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ لَهُ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ عِنْدَکَ فَاحْفَظِ اَللَّهَ وَ اِحْفَظْنِی فِیهَا وَ إِنَّکَ لِفَاعِلُهُ یَا عَلِیُّ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَیِّدَهُ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ هَذِهِ وَ اَللَّهِ مَرْیَمُ اَلْکُبْرَى أَمَا وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِی هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَکُمْ فَأَعْطَانِی مَا سَأَلْتُهُ یَا عَلِیُّ اُنْفُذْ لِمَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْیَاءَ أَمَرَ بِهَا جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اِعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیَتْ عَنْهُ اِبْنَتِی فَاطِمَهُ وَ کَذَلِکَ رَبِّی وَ مَلاَئِکَتُهُ یَا عَلِیُّ وَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنِ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ هَتَکَ حُرْمَتَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَحْرَقَ بَابَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ آذَى خَلِیلَهَا وَ وَیْلٌ لِمَنْ شَاقَّهَا وَ بَارَزَهَا اَللَّهُمَّ إِنِّی مِنْهُمْ بَرِیءٌ وَ هُمْ مِنِّی بُرَآءُ ثُمَّ سَمَّاهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ ضَمَّ فَاطِمَهَ إِلَیْهِ وَ عَلِیّاً وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی لَهُمْ وَ لِمَنْ شَایَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِیمٌ بِأَنَّهُمْ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ وَ عَدُوٌّ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ ظَلَمَهُمْ وَ تَقَدَّمَهُمْ أَوْ تَأَخَّرَ عَنْهُمْ وَ عَنْ شِیعَتِهِمْ زَعِیمٌ بِأَنَّهُمْ یَدْخُلُونَ اَلنَّارَ ثُمَّ وَ اَللَّهِ یَا فَاطِمَهُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى ثُمَّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَى قَالَ عِیسَى فَسَأَلْتُ مُوسَى عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَکْثَرُوا فِی أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَمَرَ أَبَا بَکْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ ثُمَّ عُمَرَ فَأَطْرَقَ عَنِّی طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ لَیْسَ کَمَا ذَکَرُوا وَ لَکِنَّکَ یَا عِیسَى کَثِیرُ اَلْبَحْثِ عَنِ اَلْأُمُورِ وَ لاَ تَرْضَى عَنْهَا إِلاَّ بِکَشْفِهَا فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّمَا أَسْأَلُ عَمَّا أَنْتَفِعُ بِهِ فِی دِینِی وَ أَتَفَقَّهُ مَخَافَهَ أَنْ أَضَلَّ وَ أَنَا لاَ أَدْرِی وَ لَکِنْ مَتَى أَجِدُ مِثْلَکَ یَکْشِفُهَا لِی فَقَالَ إِنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا ثَقُلَ فِی مَرَضِهِ دَعَا عَلِیّاً فَوَضَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِهِ وَ أُغْمِیَ عَلَیْهِ وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَهُ فَأُؤْذِنَ بِهَا فَخَرَجَتْ عَائِشَهُ فَقَالَتْ یَا عُمَرُ اُخْرُجْ فَصَلِّ بِالنَّاسِ فَقَالَ أَبُوکِ أَوْلَى بِهَا فَقَالَتْ صَدَقْتَ وَ لَکِنَّهُ رَجُلٌ لَیِّنٌ وَ أَکْرَهُ أَنْ یُوَاثِبَهُ اَلْقَوْمُ فَصَلِّ أَنْتَ فَقَالَ لَهَا عُمَرُ بَلْ یُصَلِّی هُوَ وَ أَنَا أَکْفِیهِ إِنْ وَثَبَ وَاثِبٌ أَوْ تَحَرَّکَ مُتَحَرِّکٌ مَعَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُغْمًى عَلَیْهِ لاَ أَرَاهُ یُفِیقُ مِنْهَا وَ اَلرَّجُلُ مَشْغُولٌ بِهِ لاَ یَقْدِرُ أَنْ یُفَارِقَهُ یُرِیدُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَبَادِرْهُ بِالصَّلاَهِ قَبْلَ أَنْ یُفِیقَ فَإِنَّهُ إِنْ أَفَاقَ خِفْتُ أَنْ یَأْمُرَ عَلِیّاً بِالصَّلاَهِ فَقَدْ سَمِعْتُ مُنَاجَاتِهِ مُنْذُ اَللَّیْلَهِ وَ فِی آخِرِ کَلاَمِهِ اَلصَّلاَهَ اَلصَّلاَهَ قَالَ فَخَرَجَ أَبُو بَکْرٍ لِیُصَلِّیَ بِالنَّاسِ فَأَنْکَرَ اَلْقَوْمُ ذَلِکَ ثُمَّ ظَنُّوا أَنَّهُ بِأَمْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ یُکَبِّرْ حَتَّى أَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَالَ اُدْعُوا لِیَ اَلْعَبَّاسَ فَدُعِیَ فَحَمَلَهُ هُوَ وَ عَلِیٌّ فَأَخْرَجَاهُ حَتَّى صَلَّى بِالنَّاسِ وَ إِنَّهُ لَقَاعِدٌ ثُمَّ حُمِلَ فَوُضِعَ عَلَى مِنْبَرِهِ فَلَمْ یَجْلِسْ بَعْدَ ذَلِکَ عَلَى اَلْمِنْبَرِ وَ اِجْتَمَعَ لَهُ جَمِیعُ أَهْلِ اَلْمَدِینَهِ مِنَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ حَتَّى بَرَزَتِ اَلْعَوَاتِقُ مِنْ خُدُورِهِنَّ فَبَیْنَ بَاکٍ وَ صَائِحٍ وَ صَارِخٍ وَ مُسْتَرْجِعٍ وَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَخْطُبُ سَاعَهً وَ یَسْکُتُ سَاعَهً وَ کَانَ مِمَّا ذَکَرَ فِی خُطْبَتِهِ أَنْ قَالَ یَا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِی فِی یَوْمِی هَذَا وَ فِی سَاعَتِی هَذِهِ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ فَلْیُبَلِّغْ شَاهِدُکُمُ اَلْغَائِبَ أَلاَ قَدْ خَلَّفْتُ فِیکُمْ کِتَابَ اَللَّهِ فِیهِ اَلنُّورُ وَ اَلْهُدَى وَ اَلْبَیَانُ مَا فَرَّطَ اَللَّهُ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ حُجَّهُ اَللَّهِ لِی عَلَیْکُمْ وَ خَلَّفْتُ فِیکُمُ اَلْعَلَمَ اَلْأَکْبَرَ عَلَمَ اَلدِّینِ وَ نُورَ اَلْهُدَى وَصِیِّی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَلاَ هُوَ حَبْلُ اَللَّهِ فَاعْتَصِمُوا بِهِ جَمِیعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا عَنْهُ وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ کَنْزُ اَللَّهِ اَلْیَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْیَوْمِ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ اَلْیَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْیَوْمِ فَقَدْ أَوْفىٰ بِمٰا عٰاهَدَ عَلَیْهُ اَللّٰهَ وَ أَدَّى مَا وَجَبَ عَلَیْهِ وَ مَنْ عَادَاهُ اَلْیَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اَلْیَوْمِ جَاءَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ أَعْمَى وَ أَصَمَّ لاَ حُجَّهَ لَهُ عِنْدَ اَللَّهِ أَیُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تَأْتُونِی غَداً بِالدُّنْیَا تَزِفُّونَهَا زَفّاً وَ یَأْتِی أَهْلُ بَیْتِی شُعْثاً غُبْراً مَقْهُورِینَ مَظْلُومِینَ تَسِیلُ دِمَاؤُهُمْ أَمَامَکُمْ وَ بِیعَاتِ اَلضَّلاَلَهِ وَ اَلشُّورَى لِلْجَهَالَهِ أَلاَ وَ إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ آیَاتٌ قَدْ سَمَّاهُمُ اَللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ عَرَّفْتُکُمْ وَ بَلَّغَتْکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَ لٰکِنِّی أَرٰاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ لاَ تَرْجِعُنَّ بَعْدِی کُفَّاراً مُرْتَدِّینَ مُتَأَوِّلِینَ لِلْکِتَابِ عَلَى غَیْرِ مَعْرِفَهٍ وَ تَبْتَدِعُونَ اَلسُّنَّهَ بِالْهَوَى لِأَنَّ کُلَّ سُنَّهٍ وَ حَدَثٍ وَ کَلاَمٍ خَالَفَ اَلْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ اَلْقُرْآنُ إِمَامٌ هُدًى وَ لَهُ قَائِدٌ یَهْدِی إِلَیْهِ وَ یَدْعُو إِلَیْهِ بِالْحِکْمَهِ وَ اَلْمَوْعِظَهِ اَلْحَسَنَهِ وَلِیُّ اَلْأَمْرِ بَعْدِی وَلِیُّهُ وَ وَارِثُ عِلْمِی وَ حِکْمَتِی وَ سِرِّی وَ عَلاَنِیَتِی وَ مَا وَرِثَهُ اَلنَّبِیُّونَ مِنْ قَبْلِی وَ أَنَا وَارِثٌ وَ مُوَرِّثٌ فَلاَ تَکْذِبَنَّکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَیُّهَا اَلنَّاسُ اَللَّهَ اَللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی فَإِنَّهُمْ أَرْکَانُ اَلدِّینِ وَ مَصَابِیحُ اَلظُّلَمِ وَ مَعْدِنُ اَلْعِلْمِ عَلِیٌّ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَزِیرِی وَ أَمِینِی وَ اَلْقَائِمُ بِأَمْرِی وَ اَلْمُوفِی بِعَهْدِی عَلَى سُنَّتِی – أَوَّلُ اَلنَّاسِ بِی إِیمَاناً وَ آخِرُهُمْ عَهْداً عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ أَوْسَطُهُمْ لِی لِقَاءً یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ فَلْیُبَلِّغْ شَاهِدُکُمْ غَائِبَکُمْ أَلاَ وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً إِمَامَهً عَمْیَاءَ وَ فِی اَلْأُمَّهِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ کَفَرَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ وَ مَنْ کَانَتْ لَهُ قِبَلِی تَبِعَهٌ فَهَا أَنَا وَ مَنْ کَانَتْ لَهُ عُدَّهٌ فَلْیَأْتِ فِیهَا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ ضَامِنٌ لِذَلِکَ کُلِّهِ حَتَّى لاَ یَبْقَى لِأَحَدٍ عَلَیَّ تِبَاعَهٌ».
[۲۶] همان.
پاسخ دهید