«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تأسی مظلومان و ستم‌دیدگان جهان از انقلاب اسلامی ایران

«أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ[۲]»؛ خداوند متعال را شاکر هستیم که در کشوری زندگی می‌کنیم که کانون ایمان به خداوند متعال، التزام به ارزش‌های اسلامی، داشتن عواطف و وِجدان بَشری، کمک به افتادگان و یاری مظلومان می‌باشد. کشوری که کشور اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) است، کشور قرآن کریم است، کشور جهاد است، کشور شهیدان است، کشور‌ امام حسین (علیه السلام) است. به تعبیر شهید عزیز «حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) «ما ملّت شهادتیم، ما ملّت امام حسینیم». و خداوند منّان این منّت را بر این ملّت روا داشت که یک مَرجع تقلید و یک فقیه پَرچم انقلاب اسلامی و مقابله‌ی با اسرائیل و آمریکا و شرق و غَرب را بدون چشم‌داشت از هیچ کشور دیگری و بدون داشتن عِدّه و عُدّه‌ی لازم به احتزاز درآورد و در عمل اسلام ناب را به جهانیان اعلان کرد و «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه[۳]» امام حسین (علیه السلام) را هم شعار قرار داد، هم شُعور و فرهنگ ساخت و هم به خارج از مَرزها صادر کرد. امروز اگر مظلومین و پابرهنه‌ها جرأت پیدا کرده‌اند تا در برابر قدرت‌های اتمی و در برابر گُرگ‌های تا دندان مُسلّح، فرعون زمان و قارون‌های زمان جان بر کف بگیرند و به مرگ لبخند بزنند و به تَبعیّت از ولایت ایران و شهدای ایران باورشان بیاید که خون بر شمشیر پیروز است، همه‌ی این‌ها برای مَکتب حضرت امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) و ائمه‌ی طاهرین (سلام الله علیهم اجمعین) است و در زمان غیبت آن چیزی را که امامان ما (سلام الله علیهم اجمعین) برای مردم به عنوان ولی و زَمامدار مُعرّفی کرده‌اند، این آوازه‌ها همگی از غدیر است، همگی از عاشوراست و همگی از حوزه‌های اهل‌بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) است. و هر قدمی که در عالَم در خاموش‌کردن آتش ظلم برداشته می‌شود و هر خونی که از هر مظلومی ریخته می‌شود و او را در لیست شهدا مَکتوب می‌دارد، در ثَواب آن امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای سرافراز ما، ملّت ما و رهبری عزیز ما سَهیم و شریک هستند.

آغاز انقلاب جهانی حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)

در ارتباط با حوادث اخیر که یک چشمه‌ی جدیدی از انقلاب مُستضعفین علیه مُستکبرین و یا شروع انقلاب جهانی حضرت مهدی (ارواحنا فداه) است که از کشور ایران آغاز شده است و سنگر به سنگر فتوحات خودش را پیش می‌بَرد و این آمادگی‌هایی که انسان فکر نمی‌کرد، ولی می‌بیند که ملّت‌ها در حال بیدارشدن هستند و توده‌های کشورهای مختلف در مقابل شیطان بزرگ و همه‌ی این فَجایع عکس‌العمل نشان می‌دهند. و این حمایت از مظلوم و طرفداری از عدالت و نِفرت از ظالم، آدم‌کُشی و کودک‌کُشی یک موجی است که قلوب عالَمیان را مَجروح و همه‌ی وِجدان‌ها را بیدار و مردم را در سنگر حماسه‌ی حضور به صورت یک حرکت جهانی درآورده است. این آمادگی‌ها مقدّمه‌ی ظهور حضرت حجّت (ارواحنا و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه) است.

آزار پیامبران الهی (سلام الله علیهم اجمعین) توسط قوم بنی‌اسرائیل در زمان‌های قدیم

در ارتباط با بنی‌اسرائیل چند نکته‌ی قرآنی عرض خواهیم کرد که برحسب آیات شریفه‌ی قرآن کریم این‌ها هم «قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ[۴]»، پیامبرکُش بودند. حضرت زکریا (علیه السلام) را این‌‌ها شهید کردند، حضرت یحیی نبی (علیه السلام) را در کودکی این‌‌ها شهید کردند که حضرت یحیی (علیه السلام) برای حضرت امام حسین (علیه السلام) یک دل‌مشغولی بودند و در سِیرشان از مدینه تا کربلای مُعلّی به صورت مُکرر از این پیامبر شهید یاد کرده‌اند. همچنین پیامبر مُنجی خودشان حضرت موسی کلیم (علیه السلام) را برحسب آنچه که خداوند متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی صف حکایت می‌کند که فرموده است: «وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ[۵]»؛ ای قوم من! ای بنی‌اسرائیل! چرا من را اذیت می‌کنید، با وجود این‌که می‌دانید من پیامبر هستم؟! و یک جمعیتی هستند که از دیرباز و از زمان پیامبران بنی‌اسرائیل روحیه‌‌ی غیب‌گُریزی، معنویّت‌گُریزی و مادی و حِس‌گَرایی داشتند. خداوند منّان بر این‌ها منّت گذاشت. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ[۶]»؛ شما ملّتی بودید که «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ[۷]»، کودکان‌تان را سر می‌بُریدند و زنان‌تان را برای اسارت نگاه می‌داشتند و بنا به احتمالی «استحیاء» یعنی حَیای آن‌ها را از بین می‌بُردند، از زنان‌تان جهت فَحشا استفاده می‌کردند. حضرت موسی (علیه السلام) با مُعجزاتی که داشتند، چه‌قَدر برای نجات این‌ها خطرات را با جان خریدند و بالاخره به صورت شبانه این‌ها را برای نجات از چَنگال فرعون جائرِ دیکتاتورِ خون‌‌آشام حرکت داد. مسافتی را طیّ کردند و متوجّه شدند که لشگریان فرعون در حال تعقیب‌کردن آن‌ها هستند. چون اعتماد و توکّل نداشتند، گفتند: ای موسی! چه می‌کنی؟ از پُشت آتش شرارت دشمن را داریم و از مقابل هم آب دریا را داریم. یا باید در آتش سِلاح‌های این‌ها بسوزیم و یا باید در آبی که در مقابل داریم، غَرق بشویم. حضرت موسی (علیه السلام) در نهایت اطمینان و ایمانِ عینی فرمودند: «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ[۸]»؛ نه از قُشون دشمن و از سِلاح یک ارتش قوی نگران باشید و نه از اَمواج سَهمگین آبی که در پیش دارید. چرا؟ زیرا خداوند با من است؛ «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی». اگر نُصرت الهی همراه با فردی، قومی و گروهی باشد، عنایت حق‌تعالی همراه با آن‌ها باشد، اگر تمام عالَم را آتش و یا آب فرا بگیرد، دامان این‌ها خیس نمی‌شود و مویی از این‌ها نمی‌سوزد. و برای تحقّق یک اِعجاز عظیم عینی حضرت موسی (علیه السلام) مأمور شدند: «أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ[۹]»؛ با این عَصای خود به دریا بزن. وقتی عَصای حضرت موسی (علیه السلام) به دریا برخورد کرد، این دریای خروشان به صورت یک جاده‌ی خُشک در مقابل پای این‌ها هموار شد و این‌ها از درون آب که کوچه باز کرده است و برای این‌ها یک شاهراه و یک اتوبان شده است، این مُعجزه‌ی با این عظمت را دیدند و با این مُعجزه به آن طرف آب که نجات قطعی از دست فرعونیان بود، خودشان را رساندند و دشمن غَدّار و کودک‌کُش این‌ها فکر کرد این جاده‌ای که درست شده است، برای این‌ها هم محلّ اَمنی است. به مَحض این‌که وارد شدند، خداوند متعال دستور داد و آب دهانش را بست و فرعون و همه‌ی فرعونیان را در کام خودش بَلعید. با دیدن یک مُعجزه‌ی قطعیِ حِسّی نجات‌بخش، وقتی به آن سوی آب رسیدند، جمعی را دیدند که این‌ها بُت دارند و بُت می‌پَرستند. در نهایت بی‌حیایی به پیامبر مُنجی و مُعجزه‌گَرشان خطاب کردند: «اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ[۱۰]»؛ گفتند که ما هم بُت می‌خواهیم. از پیامبر بُت طلب می‌کنند. چه جمعیّت لَجوجی بودند، چه جمعیّت جَهولی بودند، چه جمعیّت‌ ظَلومی بودند. عنوان کُلّی که قرآن کریم از این جمعیّت یاد می‌کند، می‌فرماید: «أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ[۱۱]»؛ این گوساله‌پَرستی و ماده‌پَرستی برای این‌ها به صورت یک جِبلّت بود. «أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ»؛ در دل‌های این‌ها مسأله‌ی گوساله‌پَرستی اشباع شده است، جُزء جانشان است. به‌قَدری در معنویّت‌ گُریزی، خدا گُریزی و پَرستش اُمور خیره‌کننده‌ی دنیا ریشه‌دار هستند که دیگر گویا قابل هدایت نیستند. این موضوع در وجودشان اشباع شده است. این مواردی از زمان‌های قدیم بود.

ظلم و سِتم یهودیانِ صهیونیست در سال‌های اَخیر نسبت به مسلمان‌ها

در این مدّت‌های اَخیر هم که دنیا غَرب به عنوان «دَجّال[۱۲]» زمان ما، به عنوان «سُفیانی[۱۳]» که هم قدرت فَریب «سامِری[۱۴]» را دارند، هم خزائن قارونی را دارند و هم قَساوت و بی‌رَحمی فرعون‌ها را دارند، همگی در وجودشان جمع است، هنر در اختیار دارند که کار سامِری بود و فَریب جوان‌ها و کسانی که زَرق و بَرق دنیا این‌ها را می‌لَغزاند، همه‌گونه قدرت تبلیغاتی و فَریب را در اختیار دارند، سِلاح‌های کُشتارجمعی را دارند و با غارت کشورهای جهان سوّم ثروت فراوانی هم در اختیارشان هست. این‌ها در ادامه‌ی جنایات‌شان برای مقابله‌ی با اسلام یک میکروب، یک ویروس و یک غُدّه‌ی سرطانی را در منطقه‌ی آسیای میانه در یک جای حاصلخیز در قلب کشورهای اسلامی آوردند و این گروه صهیونیستِ یهودِ گوساله‌پَرست را در این‌جا کاشتند و بَنای این‌ها از این کاشتن، مَحو اسلام بوده است. انگلیس بانی اوّل این توطئه برای از بین‌بُردن مسلمان‌ها و غارت ثروت‌های فرهنگی، اقتصادی و هویّت اسلامی این‌ها بود. ابتدا آن‌ها را به آن‌جا آوردند و با جنگ‌هایی این‌ها را مُستقر کردند و بعد هم دستور دکترین این‌ها این بوده است که سَکَنه‌ی آن‌جا را به زور آواره کنند و همه‌ی مسلمان‌ها را از آن منطقه پاک‌سازی کنند و از نیل تا فُرات را در اختیار بگیرند و بزرگ‌ترین قدرت منطقه باشند و هرچه خواستند بر سر دیگران هم بیاورند و  حدود ۷۰ تا ۷۵ سال است که کار این‌ها کُشتن، تخریب خانه‌ها، بیرون‌کردن بوده است. در طیّ این مدّت بر اساس آمارهایی که بعضی‌ها ارائه کرده‌اند، گاهی کُشتارهای جمعی بیش از صد هزار فلسطینی را این‌ها کُشته‌اند. این آواره‌هایی که امروز در کشور «اُردن» و کشورهای مختلف بی‌خانمان هستند، این‌ها به زور بر سرشان زدند و مسلمان‌ها را از خانه‌هایشان بیرون کردند و خودشان در این خانه‌های غَصبی مُستقر شدند و مدّتی هم هست که این‌ها می‌آیند و با بولدوزر خانه‌های این‌ها را خراب می‌کنند ـ که شما در تلویزیون مشاهده کرده‌اید ـ و سپس شهرک‌ می‌سازند. این شهرک‌ها هم در واقع پادگان هستند. از دوران کودکی هم دختران و هم پسران را آموزش نظامی می‌دهند. هرکدام مدّتی را دوره‌ی نظامی می‌بینند و همه آماده‌ی ترور مسلمان‌ها هستند. از ابتدا این‌ها را تروریست تربیت می‌کنند و بَنایشان بر این است که خونخواری و خونریزی و آدم‌کُشی را به صورت یک اعتقاد مذهبی به خُورد این‌ها بدهند. همچنین چون خودشان را نژاد برتر می‌دانند، همین‌گونه که کُشتن گوسفند برای ما اَمر عادی و مَشروع است، برای آن‌ها هم کُشتند غیر یهودی چه مسیحی باشد و چه مسلمان باشد، این حقّ را به خودشان می‌دهند و قائل به این هستند که این‌ها انسان برتر هستند، نژاد برتر هستند و مِلکی جُز برای این‌ها وجود ندارد و دیگران هم انسان نیستند. این هم در بعضی از کتاب‌هایشان تَصریح شده است و هم در عمل این را نشان می‌دهند که یک جمعیّت نژادپَرستی که نژادپَرستی را آیین خودشان قرار داده‌اند و این کارهایشان را برای خودشان کارهای مقدّسی می‌دانند.

اعلان پروردگار متعال به عالَمیان در مورد ظلم بنی‌اسرائیل

پروردگار متعال در سوره‌ی مبارکه‌ی بنی‌اسرائیل در مورد این‌ها فرموده است: «وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ[۱۵]»؛ قضای حتمی ما این است: خداوند متعال آنچه را که خواهد شد، به عالَمیان خطر این گروه را اعلان کرده است. به بنی‌اسرائیل اعلان کردیم که شما دو مرتبه بر روی زمین فساد می‌کنید. «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا[۱۶]»؛ غَرض شما هم اعتلاء است، تَفرعُن است. می‌خواهید برتری خودتان را بر جمعیّت‌های دیگر بُروز بدهید. این «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا[۱۷]» ، «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ[۱۸]»، خاصیّت فرعونیّت و تَفرعُن این است که «عَلَا فِی الْأَرْضِ» است. آتش قدرت دارد و باید همه را زیر پای خودش لِه نماید و نَفَس‌کِشی در برابرش نباشد. این ویژگی را قرآن کریم در مورد این‌ها دارد؛ ولی در این دو مرتبه‌ای که این‌ها فساد کردند و عطش قدرت، استعلاء و بلندطلبی این‌ها را به جنایت و خونریزی کشاند، خداوند متعال هم در یک فقره‌اش می‌فرماید: «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ[۱۹]»؛ ما بندگانی را که دارای قدرت بودند، بنده‌ی تَکوینی نه انسان‌ها ظالم، «اَللّهُمَّ اشْغَلِ الظّالِمینَ بِالظّالِمینَ» کردیم. خداوند متعال «بُختُنَصَّر بابِلی[۲۰]» را به جان این‌ها انداخت و روزگار بنی‌اسرائیل را نابود کرد که هم کُشتار نظیر کُشتارهای بدتر از خودشان انجام داد، هم اسارت زنان و کودکان‌شان را در پِی داشت و هم غَصب سرزمین‌هایشان را بر عُهده گرفت. بعد از جریان شهادت حضرت یحیی (علیه السلام) که عَرش خداوند متعال لَرزید، زیرا ایشان هم کودک بودند، هم پیامبر بودند، هم بی‌گناه بودند و هم قُربانی مَلک بنی‌اسرائیلی شدند. لذا خداوند متعال هم کسی را که به این‌ها رَحم نکند، بر این‌ها مُسلّط کرد. این‌ها با دیدن این فشارها و تحمّل این خسارت‌ها و کُشتارها، برگشتند. طَبع بَشرِ غافل همین است؛ «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ[۲۱]». خداوند متعال این را هم برای بیداری ملّت‌ها بیان فرموده‌اند که اگر این بنی‌اسرائیل میدان پیدا کنند، اگر قدرت پیدا کنند به کسی رَحم نمی‌کنند و هم قانون و قاعده‌ای را در قالب نَقل این حادثه و واقعه‌ی تاریخی بیان فرموده است که نتیجه‌ی ظُلم این است که ظالم «یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ[۲۲]»، یک روزی ظالم از شدّت دردی که بر جانش می‌افتد، انگشت‌های خودش را می‌جَود. «یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ، أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ[۲۳]»؛ این فرمایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. آن روزی که خداوند متعال مظلوم را مُقتدر کند تا حقّ خودش را از ظالم بگیرد، روز مظلوم بر ظالم سخت‌تر از روز ظالم بر مظلوم است.

انقلاب حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) اُلگوی تمام گروه‌های مقاومت است

حال در این زمان ما نقشه‌ی این‌ها دقیق بود و در کارهایشان موفّق بودند تا امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در آن زمانی که اسرائیلی‌ها سرزمین‌های ما را هم در دشت قزوین و بعضی از مناطق دیگر در حال غَصب کردن بودند و بنا بود تا اسرائیل دوّم را در این‌جا ایجاد کنند. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) با آن روشن‌بینی الهی حمله را به آمریکا و اسرائیل شروع کردند. شاه برایشان کسی نبود. عُمده از طرف حکومت آمدند و گفتند: حالا به هیأت حاکمه‌ی ایران هرچه می‌خواهید، بگویید؛ ولی به آمریکا و اسرائیل چیزی نگویید. بعضی‌ها که در زمان طاغوت کتاب علیه اسرائیل نوشته بودند، به اعدام محکوم شدند؛ ولی مَبانی باعث شد تا آن فرد اعدام نشود. وگرنه نفوذ اسرائیل در دستگاه سلطنت ایران و نقشه‌ی آن‌ها برای اشغال سرزمین ما نظیر سرزمین‌های اشغالی فلسطین بود. اما حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) به پا خاستند. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در دشمن‌شناسی، در جهان‌‌شناسی، در زمان‌شناسی در غیرِ سلسله‌ی جَلیله‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بی‌نظیر بودند. لذا خودشان هم فرمودند: «هرچه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید؛ همه‌ی گلوله‌هایتان را به طرف آمریکا نشانه بگیرید. اُمّ‌الفساد قرن آمریکاست. شیطان بزرگ آمریکاست». حالا که مشاهده کردید این گروه اندک که یک گروه از گروه‌های مقاومت بود، به پا خاستند و در یک حمله‌ی پیش‌بینی‌نشده‌ی مُعجزه‌آسا تمام مُعادلات جهان استکبار را بهم ریختند و این‌ها را مُبتلا به حیرت و ضربه‌ی مَغزی کردند و این‌ها همگی از برکات نَفَس امامین و جوشش خون شهدای ماست که یک جمعیّتی با آن سوابق ذلّتی که بر آن‌ها گذشته است، بالاخره کشور ایران برایشان اُلگو شد. به حلقه‌ی مقاومت پیوستند و در این «طوفان الاقصی» کاری کردند که با هیچ حسابی قابل پیش‌بینی نبود. لذا هم مُعادلات اطّلاعاتی، هم مُعادلات نظامی و هم مُعادلات سیاسی دنیا را بهم ریختند. و ضربِ شصتی که این‌ها وارد کردند، یکی از برکاتش این بود که مشخّص شد اسرائیل یکی از ایالت‌های آمریکاست. این اسرائیل نبود که در این منظقه بود؛ بلکه این خودِ آمریکاست، این خودِ انگلیس است، این خودِ فرانسه است، این آلمان است. مجموعه‌ی قدرت‌های شیطانیِ اِلحادی دنیا در این توطئه مُشترک هستند و این‌جا مرکز ثِقل و قرارگاه دنیای استکبار با عرض و طول و همه‌ی تجهیزاتی که دارند، بوده است. لذا تا دیدند که این در مَعرض زَوال قرار گرفت، سَران کشورهای کُفر حضور فیزیکی پیدا کردند و در ارسال سِلاح‌های کُشتارجمعی، سِلاح‌های ممنوعه‌ی در قواعد بین‌المللی را هم فرستادند. چرا؟ مگر چه خبر است؟ با چه کسی می‌خواهند بجنگند؟ با یک جمعیّت محدود که آن هم یک گروه بود که گروه «حماس» و گروه «جهاد» می‌باشند. این دو گروه در یک منطقه‌ی مَحدود که بیش از ۱۵ سال است در حِصار و زندان هستند، تمام قدرت‌های بزرگ از عُهده‌ی یک گروه کوچک که مُتّکی بر مَکتب با نوای «الله اکبر» و در زیر پَرچم مقاومت و با امامت امامِ اسلامِ ناب در حال کارکردن هستند، برنیامدند. این‌که شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) می‌گفتند: «نیازی به ارتش و دیگران نیست، من از عُهده‌ی شما برمی‌آیم». حالا می‌فهمید که این شهید بزرگوار چه‌قَدر روشن‌بین بودند و بیتِ عنکبوتی که سیّد مقاومت، قَهرمان عَرب، افتخار شیعه در آن جنگ ۳۳ روزه گفتند که بیتِ این‌ها بیتِ عنکبوت است و در برابر قدرت ایمان هیچ تابی ندارند، شهید سلیمانی (اعلی الله مقامه الشریف) خودش را یک‌تنه حریف آمریکا می‌دانست و می‌گفتند: «من حریف شما هستم». منظور از «من» همه‌ی ملّت بودند که او بودند. لذا گفتند: «ما ملّت امام حسینیم، ما ملّت شهادتیم».

هر مقاومتی دارای هزینه خواهد بود

ولی هر هرف بزرگ و هر قدم بین ‌المللی بدون هزینه نخواهد بود. بَنای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بر این بود که این اسلام ادامه پیدا کند تا جهان آماده بشود و امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف بیاورند. این اصلاحِ جهانی هزینه لازم داشت. اکنون شما می‌بینید که بیش از ۵ هزار کودک را کُشته‌اند و بعضی از قتل‌ها هم بسیار فَجیع است. تماشای آن برای ما مَرگبار است. آ‌ن‌گاه شما به صحنه‌ی عاشورا بازمی‌گردید و می‌بینید که ۵ هزار کودک که چیزی نیست، اگر میلیاردها کودک هم کُشته بشوند، یک تارِ موی حضرت علی اصغر (علیه السلام) نمی‌شود. این‌جا خانه ویران می‌کنند، این‌جا مریض‌ها را به اسارت می‌بَرند؛ اما حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) قبلاً همه‌ی این‌ تحمّل‌ها را کرده‌اند تا بگویند: انسانی که هدف بلندی دارد، باید در سنگر مقاومت هزینه‌ی آن را بپردازد؛ والّا به مقصد نمی‌رسد. این مختصر عرایضی بود که در اَبعاد مختلف قرآنی، تاریخی و سیاسی به محضرتان تقدیم شد.

تقدیر و تشکر حضرت استاد از قاریان محترم

از قُرّاء بسیار دوست‌داشتنی، عزیز، نور چشم‌های ما، افتخارات کشور ما که امشب با حضورشان واقعاً این مَحفل را نورانی کردند و هرکدام از این‌ها برای ما در فُرصت‌های مختلف دوست خوبی بوده‌اند، زینت خوبی بوده‌اند و اُمیدوارم برای همیشه زِینِ دین باشند، زِینِ قرآن کریم باشند، زِینِ ملّت ما باشند و بحمدالله همیشه این‌ها آوازه‌ی ایرانِ قرآنی را در پَهنه‌ی بین الملل بالا بُرده‌اند و این مدال‌هایی که این‌ها کسب می‌کنند، قابل مقایسه‌ با مدال‌های کُشتی و وزنه‌برداری و این موارد نیست؛ بلکه سراسر نور است و سراسر بَرکت است و حضورشان هم در این جمع برای ما بسیار مرغوب و مایه‌‌ی سپاس است. منّت این عزیزان را داریم و به‌جای همه‌ی کسانی که اِستماع کردند و لذّت برُدند، هم خداوند متعال را شُکر می‌کنیم که ما بر سر سُفره‌ی قرآن کریم لذّت می‌بَریم و اِبتهاج پیدا می‌کنیم و هم سُفره‌گُسترهای نازنینی داریم که بحمدالله این‌‌ها هم در انقلاب درخشیدند، فرزندان انقلاب هستند، فرزندان خون شهیدان هستند و فرزندان نَفَس امامینِ انقلاب ما می‌باشند.

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی کبری (سلام الله علیها)

از هرچه بگذریم، سخن دوست بهتر است. من روضه‌خوان هستم و این ایّام هم بوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) در همه‌جا پیچیده است. حضرت آقای «سعیدیان»! برادران عزیز! مادرتان حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرآن را بسیار دوست داشتند. «حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلَاثٌ تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ[۲۴]»؛ گویا این روزها دیگر از پای می‌اُفتند. تا وقتی توان و نَفَس داشتند، تا می‌توانستند به جبهه بروند، جبهه‌ای بودند؛ سنگرشان هم قبرستان بَقیع و «بیت‌الاحزان» بود. اسلحه‌ی ایشان هم گریه بود. می‌آمدند و از مظلومیت امام‌شان دفاع می‌کردند. ولی این روزها دیگر از پای اُفتادند. بانوان مدینه که عادت کرده بودند، می‌آمدند و با حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دفاع از این مظلوم و هَجمه‌ی به مُنافق شرکت داشتند. به صورت دست‌جمعی به بیت‌الاحزان آمدند و منتظر شدند، دیدند که خبری از بی‌بی نشد. نگران شدند. آمدند و دَرب خانه‌ی بی‌بی را زدند. «فضّه» بیرون آمد. گفتند: ما مُشتری‌های همه‌روزه‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستیم. امروز رفتیم، اما بی‌بی نیامدند. نگران شدیم که چه بر سر ایشان آمده است. فضّه پاسخ داد: بانوان! دیگر منتظر بی‌بی نباشید. دیگر کار او تمام است و از پای اُفتاده است. اما از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخواست کردند: علی جان! این روزها که دیگر من نمی‌توانم، من را تنها نگذار. کنار بستر من بنشین و برایم قرآن بخوان. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌نشستند و شروع به تلاوت قرآن می‌کردند. «چه خوش است صوت قرآن زتو دلرُبا شنیدن». اما نمی‌دانم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چه دیدند که طاقت‌شان تمام شد. خطاب کرد: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟[۲۵]»؛ بی‌بیِ علی! همه‌کَسِ من! چرا دردِ خود را به من نمی‌گویی؟ این‌گونه گریه‌کردن برای چه چیزی است؟ جواب این نبود که علی جان! بازویم شکسته است؛ مولا جان! خودت می‌دانی که استخوان‌های پَهلویم شکسته است. محسنم را شهید کردند. در کوچه نامَردی به قصد کُشت من را کُتک زد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) این‌ها را نگفتند. عرضه داشتند: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی[۲۶]»؛ علی جان! من به مظلومیّت شما گریه می‌کنم، به غُربت شما گریه می‌کنم. در این‌جا مادر برای امامش گریه می‌کرد، در کربلا هم «از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین»؛ اما بمیرم، «دست و پا می‌زد حسین».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! این خیزش را، این بیداری را به ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مُتّصل بگردان.

خدایا! پَرچم‌دار نهضت ما، سُکان‌دار کَشتی انقلاب‌مان، رهبر جبهه‌ی مقاومت و مُستضعفان، مَرجع عالیقدرمان، زعیم‌مان، رهبر نورانی‌مان را با اقتدار و عزّت و کفایت و کِرامت و مَحبوبیّت تا ظهور حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.

خدایا! رزمندگان غَزّه و یمن و حزب‌الله قهرمان را تحت رأیت رهبر عزیزمان به پیروزی عاجل و قاطع نائل بگردان.

خدایا! این کودک‌کُش‌های بی‌همه‌چیز را از صفحه‌ی روزگار برانداز.

خدایا! نفوذی‌ها و مُنافقینِ شناخته‌شده و ناشناخته‌ی داخل کشور ما را هم به این قوم هالِک مُتّصل بگردان.

خدایا! مملکت ما را از شرّ این‌ها حفظ بفرما.

الها! مریض‌ها عموماً، مریض‌های مورد نظر خصوصاً لباس عافیت بر اَندام‌شان بپوشان.

خدایا! نعمت‌هایی که به ما داده‌ای، در رأس آن‌ها نعمت نظام اسلامی، رهبر صالح، مردم خوب، جوان‌های باصفا و شهادت‌‌طلب‌های فراوانی که خودشان را نشان دادند، اسم نوشته‌اند تا به جنگ با صهیونیست‌ها بروند و این فَضای قرآنی و اهل‌بیتی و توسّلی که به ما داده‌ای، این نعمت‌ها از ما نگیر.

خدایا! شُکر این نعمت‌ها را به ما عنایت بفرما.

خدایا! به حقّ حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به ظِلع مَکسوره‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) فقر و فَحشاء را در این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! این ویروس بی‌حجابی و کَشف‌حجاب را برای همیشه از آسمان این مملکت دور بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۳٫

«أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ ۚ أَتَخْشَوْنَهُمْ ۚ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».

[۳] مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۳۸۴ ش، ص ۱۶۶.

«هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه به معنای «محال است تَن به ذلّت دهیم» جمله‌ای معروف از امام حسین (علیه السلام) که در روز عاشورا گفته شده است. براساس منابع تاریخی، در واقعه کربلا، عبیدالله بن زیاد به سپاهیانش دستور داد؛ امام حسین (علیه السلام) یا تسلیم گردد و یا به جنگ تَن دهد. امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا در خطبه‌ای در مقابل لشکریان عمر سعد چنین گفت: «این خوانده شده (عبیدالله) فرزند خوانده شده (زیاد بن ابیه) مرا بین دو امر نگاه داشته: شمشیر کشیدن، و یا ذلّت و خواری «هیهات منّا الذلّه؛ محال است تَن به ذلّت دهیم».

[۴] سوره مبارکه سنساء، آیه ۱۵۵٫

«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا».

[۵] سوره مبارکه صف، آیه ۵٫

«وَ إِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ ۖ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ ۚ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ».

[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۳٫

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ۚ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۹٫

«وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ ۚ وَ فِی ذَٰلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ».

[۸] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲٫

[۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۳٫

«فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ».

[۱۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۳۸٫

«وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَىٰ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَىٰ أَصْنَامٍ لَهُمْ ۚ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَٰهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ ۚ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۹۳٫

«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اسْمَعُوا ۖ قَالُوا سَمِعْنَا وَ عَصَیْنَا وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ ۚ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».

[۱۲] دَجّال شخص یا موجودی از دشمنان امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. خروج دجال، بنابر روایات شیعه، یکی از علائم ظهور امام دوازدهم شیعیان است و در هنگام سختی و قحطی ظهور می‌کند، جمعی را فریب داده و به سوی خود می‌کشاند و سرانجام به دست حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از میان می‌رود. بر اساس برخی از روایات اسلامی دجال ادعای الوهیت کرده و موجب خونریزی و فتنه‌های زیادی می‌شود. ویژگی‌های ظاهری دجال تنها در روایات نقل شده از راویان اهل سنت ذکر شده‌است؛ نشانه‌هایی از قبیل اینکه چشم چپ او در میان پیشانی‌اش واقع شده و در سحر و جادو ماهر است. البته سید محمد صدر و ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعه معتقدند که دجال یک فرد نیست بلکه جریان انحرافی است. در آثار روایی شیعه، تنها چند روایت نقل شده که بر اساس آنها، خروج دجال در کنار صیحه آسمانی، خروج سفیانی و قیام یمانی، یکی از علائم ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. این روایات، معتبر و قابل قبول دانسته نشده است. در روایاتی از اهل سنت، خروج دجال از نشانه‌های برپایی قیامت دانسته شده است. کتاب‌های روایی شیعه، اشاره‌ای به خروج دجال و فتنه‌های قبل از ظهور نداشته و تنها از کشته شدن دجال به دست امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا حضرت عیسی سخن گفته‌اند. این روایات هیچ اشاره‌ای به مباحث طرح شده در روایات اهل سنت، از جمله فتنه‌های دجال، چهره او و همچنین پیروانش ندارد. شیخ صدوق، روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که بر اساس آن، ذکر دجال در پیشینیان، ولی وجودش در آینده است.

دجال بنابر روایات، در هنگام سختی و قحطی ظهور می‌کند، جمعی را فریب می‌دهد و به سوی خود می‌کشاند. محل خروج دجّال در برخی روایاتِ غیرقطعی، اصفهان یا خراسان معرفی شده است. بنابر روایات اسلامی که بیشتر آنها از راویان اهل سنت نقل شده، دجال ادعای الوهیت کرده و موجب خونریزی و فتنه در عالم می‌شود. چشم چپ او در میان پیشانی‌اش واقع شده و مانند ستاره می‌درخشد و تکّه‌خونی در چشم اوست. بسیار بزرگ و تنومند و دارای شکل عجیب و غریب و بسیار ماهر در سِحْر است. در جلو او کوه سیاهی است که مردم آن را کوه نان می‌بینند و در پشت سرش کوه سفیدی که از سِحْر به نظر مردم آب‌های جاری می‌آید. او فریاد می‌زند: «بندگانم! من پروردگار بزرگ و والای شما هستم». بر اساس روایات، دجال در کوفه یا جایی نزدیک بیت المقدس توسط امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به دار آویخته می‌شود. بنابر نقلی دیگر، دجال در شام هلاک خواهد شد. واژۀ دجال در زبان عبری و در آموزه‌های یهود، به معنای دشمن خداست و از ترکیب دو واژه «دج» یعنی دشمن و ضد و «ال» یعنی خدا پدید می‌آید. به گفته سید محمد صدر (شهادت ۱۳۷۷ش) مرجع تقلید و نویسنده شیعه در کتاب تاریخ الغیبه الکبری، دجال، واژه‌ای رمزی و سمبولیک است که به حرکتی کفرآمیز و جریانی انحرافی سیاسی فکری و اقتصادی اشاره دارد. او طول عمر دجال که در روایات به آن اشاره شده را شاهدی بر درست بودن این دیدگاه دانسته است. همچنین به باور آیت‌الله مکارم شیرازی از مراجع تقلید، دجال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی کلی است برای افراد پرتزویر و حیله‌گری که برای جذب توده‌های مردم از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنند. به گفته او این مطلب از ریشه لغوی کلمه دجال و برخی منابع حدیثی استفاده می‌شود.

[۱۳] یکی از علایم حتمی ظهور امام‌ مهدی (علیه‌السلام)، خروج سفیانی است. سفیانی مردی سرخ‌رنگ، بور، چشم آبی، پیشانی پهن و چهار شانه است و صورتی خشن دارد و اثر آبله بر صورتش مشهود است. نقطه سفیدی در چشمش هست که هر که او را ببیند گمان می‌کند که کور است؛ در حالی‌که این‌طور نیست و او خبیث‌ترین مردم است که هیچ‌گاه خدا را نپرستیده است. و از نوادگان عثمان و نام پدرش عینیه و یا عنبسه می‌باشد. سفیانی به قدری بد‌دل و شکاک و سنگدل است که همسر خودش را که مادر فرزندانش است، زنده به گور می‌کند؛ برای این‌که می‌ترسد جای او را لو بدهد. او قبل از خروج با اظهار زهد و بی‌اعتنایی به دنیا و پوشیدن لباس‌های کهنه و مندرس و نان و نمک خوردن و بذل اموال فراوان، دل‌های افراد جاهل و اراذل و اوباش و هم‌چنین گروهی از علمای ساده‌لوح را نیز به خود جذب کرده، بدین‌ وسیله طرف‌دارانی پیدا می‌کند و از طرفی در این زمان سرزمین شام هم میدان تاخت و تاز چندین لشکر با یکدیگر هست که معروف‌ترین این لشکرها، لشکر اصهب و ابقع است و لشکرهای دیگر احتمالا حاکمان مناطق مختلف شام و مردمان آن سرزمین هستند. در این هرج و مرج است که سفیانی در ماه رجب از وادی یابس خروج می‌کند و آن سرزمینی خشک و بی‌آب و علف است و تقریباً در حوالی مرز سوریه و اردن قرار دارد. شعار او «یا رب یا رب یا رب ثم النار» و از نشانه‌های خروج او خسف در سمت غربی مسجد دمشق و زلزله و خسف در روستایی در جنوب دمشق به نام جابیه است. پس از خروج تا چندین ماه مشغول مبارزه و درگیری برای از بین بردن نیروهای مختلف در شام است که همان کافران هستند و در این زمان به شیعیان کاری ندارد. سفیانی یک لشکر به سوی عراق و لشکر دیگری به سوی حجاز می‌فرستد. لشکری که به سوی عراق می‌رود، در قرقیسیا با لشکری از کافران روبه‌رو می‌شود و جنگ بزرگی بین این دو گروه ستمگر درمی‌گیرد که به قولی صد هزار و به قولی دیگر شصت هزار کشته بر جای می‌گذارد. این حادثه پدیده‌ای را به وجود می‌آورد که تا آن هنگام چنین رخدادی برای زمینیان و آسمانیان بوجود نیامده و تا زمانی‌که آسمان و زمین هست، چنین اتفاقی نخواهد افتاد. کسی از آسمان طلوع می‌کند و صدا می‌زند: ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین ! بشتابید و خود را از گوشت ستمگران سیر کنید.

سپس عراق را وحشت فراوان فرا می‌گیرد و پس از آن وارد زوراء – که همان بغداد است می‌شوند و دست به کشتار وسیعی می‌زنند. امام حعفر صادق (علیه ‌السلام) در این رابطه می‌فرمایند: تا سه روز همه چیز را مباح اعلام می‌کند و شصت هزار نفر را می‌کشد و خانه‌هایشان را ویران می‌کنند و بعد از آن تا هجده روز اموال آنان را بین خود تقسیم می‌کنند سپس به طرف کوفه و نجف می‌روند و هزاران دختر باکره را به اسارت می‌گیرند؛ ولی پیش از آنکه بلایی سرشان بیاورند، سپاه یمانی و خراسانی همانند دو ناجی سر می‌رسند و اسیران را از چنگ آنان خلاص کرده و آنها را به قتل می‌رسانند؛ به طوری که حتی یک نفر از آنها هم زنده نمی‌ماند؛ اما لشکری که به سوی حجاز می‌رود، وقتی که به مدینه می‌رسد تا سه شبانه‌روز در مدینه قتل و غارت انجام می‌دهند و به قدری فجایع وحشتناک در آن‌جا به وجود می‌آورند که ناگفتنی است و بنابر بعضی از نقل‌ها از فاجعه حره سنگین‌تر است. پس از آن به سوی مکه می‌روند تا به مبارزه با حضرت مهدی بپردازند. وقتی به سرزمین بیداء که در میان مکه و مدینه قرار دارد می‌رسند، زمین آنها را با تمام ابزار و ادوات به امر خدا به کام خود فرو می‌برد و فرو رفتن آن‌ها سریع و بی‌صدا اتفاق می‌افتد و از آن لشکر فقط دو نفر باقی می‌مانند که صورت‌هایشان به پشت برگشته تا نشانه‌ای از عذاب الهی باشند و این دو نفر به نام‌های بشیر و نذیر بوده که بشیر این خبر را به امام زمان می‌رساند و نذیر هم به سفیانی و سپس لشکریان سفیانی و لشکریان حضرت ولی عصر (عجل‌ الله ‌تعالی ‌فرجه ‌الشریف) در کنار دریاچه طبریه به یک‌دیگر می‌رسند و جنگ سختی بین طرفین در می‌گیرد و تمام لشکریان سفیانی نابود می‌شوند و فقط خودش باقی می‌ماند که حضرت او را نیز در کنار دریاچه طبریه زیر درختی گردن می‌زند و جهانی را از شر فتنه‌اش آسوده می‌کند. بدین ترتیب قضیه سفیانی تمام می‌شود.

[۱۴] سامِری شخصی که در غیبت حضرت موسی (علیه السلام)، گوساله‌ای ساخت و بنی‌اسرائیل را به پرستش آن ترغیب کرد. قرآن در سه آیه از او نام برده که هر سه مرتبط با ساخت گوساله است. سامری از بنی‌اسرائیل بود و درباره نام و نسب او اختلاف وجود دارد. سامری از افرادی است که با بنی‌اسرائیل از مصر خارج شد، در ظاهر جزو مؤمنان به حضرت موسی (علیه السلام) بوده و از بزرگان بنی‌اسرائیل حساب می‌شده است. از برخی روایات به دست می‌آید که سامری فرد سخاوتمندی بود. درباره نام و نسب او اختلاف وجود دارد با این حال برخی منابع نام او را موسی بن ظفر دانسته‌اند که از نسل یشاکر فرزند حضرت یعقوب بوده است. سامری از جمله شخصیت‌هایی است که سه مرتبه در قرآن از او نام برده شده و هر سه مورد مرتبط با ساخت گوساله برای پرستش آن توسط بنی اسرائیل بوده است. حضرت موسی (علیه السلام) در پی وعده الهی، به مدت سی‌روز به میعادگاه رفت که این مدت ده روز تمدید شد: «سی شب با موسی وعده نهادیم و ده شب دیگر بر آن افزودیم تا وعده پروردگارش چهل شب کامل شد». در نهایت برگشت موسی (علیه السلام) طولانی شد و این امر بر بنی‌اسرائیل که از تمدید اقامت موسی بی‌اطلاع بودند، سخت آمد. سامری با استفاده از زیور آلات و طلاهای قوم، گوساله‌ای ساخت. او علاوه بر ساخت گوساله، مردم را به پرستش این بت دعوت کرد. زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) به نقش سامری در گوساله‌پرستی یهود پی برد و علت را از او جویا شد سامری چنین جواب داد: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لی نَفْسی؛ من چیزی دیدم که آنها ندیدند من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اینچنین نفس من این کار را در نظرم جلوه داد». این آیه با وجود ابهاماتی که دارد؛ محل روایات و نقل‌های مختلف شده و حجم بسیاری را در بر گرفته است که برخی از این نقل‌ها درباره گرفتن خاک زیر پای جبرئیل توسط سامری است. برخی محققان و مفسران در صحت بسیاری از این روایات و نقل‌ها تردید کرده‌اند. بنابر حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، حضرت موسی تصمیم گرفت سامری را به جهت اعمالش مجازات کرده و او را بکشد. اما خداوند، سامری را به جهت سخاوتمند بودن از مجازات مرگ رهانید. قرآن در مورد عاقبت سامری به نقلی از موسی (علیه السلام) اکتفا می‌کند: «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لامِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ؛ برو، در زندگی دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من نزدیک مشو. و نیز تو را وعده‌ای است که از آن رها نشوی». بخش اول این آیه اشاره به عذاب دنیایی سامری و بخش دوم اشاره به عذاب اخروی او دارد.

[۱۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴٫

«وَ قَضَیْنَا إِلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا».

[۱۶] همان.

[۱۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۸۳٫

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».

[۱۸] سوره مبارکه قصص، آیه ۴٫

«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ ۚ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ».

[۱۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۵٫

«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ ۚ وَ کَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا».

[۲۰] بُختُنَصَّر پادشاه بابِل (حکومت: ۶۰۵ تا ۵۶۲ پیش از میلاد) که اورشلیم را فتح نمود و معبد سلیمان را به همراه خانه‌ها و دیوار شهر ویران کرد. او یهودیان را به‌عنوان اسیر به بابل برد. بُختُنَصَّر پادشاه بابِل بود. این نام در اصل بابلی و در برخی منابع «بُختُ‌النَّصر» و در زبان عبری «نَبوکَدنَصَّر» ذکر شده است. از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست. با این حال بر اساس آنچه دایره المعارف فارسی از برخی منابع یهود نقل کرده، بختنصر ثمره ازدواج سلیمان و ملکه سبا بوده است. به نوشته تفسیر جِلاءالاذهان و جَلاءُالاحزان، بخت در عبری به معنای فرزند یا بنده است و نَصَّر نام بتی بود. دلیل این نام‌گذاری بختنصر هم آن است که او را در نوزادی نزد بتی یافتند و پدرش را نمی‌شناختند و او را به آن بت منسوب کردند. بختنصر دومین فرمانروای کَلْدانی بابل بود و در سال‌های ۶۰۵ تا ۵۶۲ پیش از میلاد مسیح حکومت می‌کرده است. وی در حدود سال ۶۱۲ قبل از میلاد با دختر پادشاه ماد ازدواج کرد. «باغ‌های معلق بابل» که از عجایب هفت‌گانه دنیای قدیم دانسته شده به دستور بختنصر و در زمان او ساخته شد. قرآن نامی از بختنصر نیاورده است. اما آیاتی در قرآن وجود دارد که بنی‌اسرائیل دو بار به انحراف کشیده شدند و در زمین فساد کرده و ادعای برتری‌طلبی داشتند. به همین جهت دو بار مجازات شده و بندگانی «سخت جنگاور» بر آنها مسلط شد. برخی مفسران معتقدند مجازات اول آنها، توسط بختنصر بوده است. در کتاب مقدس یهودیان نیز دلیل حمله بختنصر و نابودی اورشلیم و معبد سلیمان، گناهان بنی‌اسرائیل دانسته شده است.

قرآن درباره افرادی که بنی‌اسرائیل را مجازات کردند، تعبیر «بَعَثْنَا: فرستادیم» و «عِبَادًا: بندگان» استفاده کرده است. برخی به گفته مفسران این تعبیر نشان از صالح بودن و خوب بودن افرادی مانند بخت‌نصر نیست، زیرا صالح و فاسد هر دو بندگان خدا هستند و فرد ظالم نیز می‌تواند وسیله انتقام خداوند قرار گیرد. علامه طباطبایی تعبیر «أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ: سخت جنگاور» در ادامه آیه را نشانه‌ای بر این مطلب دانسته است. بختنصر سه‌بار به اورشلیم حمله کرد و هر بار آنجا را فتح کرده و فردی را به پادشاهی می‌گمارد، اما پس از مدتی، پادشاه دوباره طغیان و شورش می‌کرد. در نهایت، بختنصر، برای بار سوم در سال ۵۸۷ قبل از میلاد یا ۵۸۶ اورشلیم را فتح کرد، حصارهای شهر را ویران و پادشاهی آنجا را از بین برد. او پادشاه یهودیان را به اسارت گرفت، فرزندانش را در مقابلش کشت، هر دو چشمش را از بین برد و سپس او را به اسارت به بابل برد. او معبد سلیمان و بسیاری از خانه‌های اورشلیم را به آتش کشید، مردم بسیاری را کشت و بسیاری را نیز اسیر کرده و با خود به بابِل برد. در عهد عتیق بارها از بختنصر یاد شده است؛ از جمله در داستان نابودی اورشلیم، اسارت و مهاجرت اجباری یهودیان. بر اساس تورات، ساکنان اورشلیم از مردان جنگی تا افرادی که در پیشه‌ای استاد بودند به بابل برده شدند و تنها مسکینان در شهر باقی ماندند. برخی روایاتْ بختنصر و حمله او به اورشلیم را برای‌انتقام از خون حضرت یحیی دانسته‌اند. همچنین برخی منابع نیز به انتقام خون یحیی (علیه السلام) توسط بختنصر اذعان کرده‌ و آورده‌اند که مسیحیان نیز بختنصر را علیه یهودیان کمک کرده‌اند. با این حال، حضرت یحیی هم‌عصر حضرت عیسی (علیه السلام) بوده و قرن‌ها پس از بختنصر می‌زیسته است. به همین جهت برخی عالمان این نوع نقل‌ها را اشتباه دانسته‌اند. برخی محققان نیز احتمال داده‌اند که این نقل‌ها مربوط به خرابی دوم معبد سلیمان توسط رومیان در سال هفتاد میلادی است. اینان احتمال داده‌اند که در ادبیات یهودی، بختنصر نمادی از شخص بدنام و قاتل بزرگ یهودیان به شمار می‌آمد و در خرابی معبد در سال هفتاد میلادی نیز یهودیان آنها را مجازاً بختنصر نامیدند.

[۲۱] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۵٫

«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».

[۲۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۲۷٫

«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا».

[۲۳] نهج البلاغه، حکمت ۲۴۱؛ انتقام سخت خدا از ظالمان.

[۲۴] وقایع الایام، ملا علی آقا خیابانی واعظ تبریزی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ اول، ۱۳۵۴ ش، ج صیام، ص ۲۹۵؛ فرهنگ سخنان فاطمه زهرا، محمد دشتی، انتشارات مشهور، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش، ص ۱۹۸، ح ۱۶۴.

«حُبِّبَ إِلَیَّ مِنْ دُنْیاکمْ ثَلَاثٌ تِلاوَهُ کِتَابِ اللهِ وَ النَّظَرُ فِی وَجهِ رَسولِ اللَّهِ وَ الاِنفَاقُ فِی سَبیلِ اللَّهِ».

[۲۵] البحار ۴۳: ۲۱۸ ضمن ح ۴۹٫

«روی المجلسیّ: عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ (عَلَیهِ السَّلام) قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَهَ الْوَفَاهُ بَکَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلام) یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟ قَالَتْ: أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی فَقَالَ لَهَا لَا تَبْکِی فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِکِ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اللَّهِ».

[۲۶] همان.