روز دوشنبه مورخ ۱۹ تیرماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- امام مظهر قدرت حقتعالی است
- عنایت حیات مُجدد به «شیخ حُرّ عاملی» توسط امام زمان (ارواحنا فداه)
- چهار ویژگی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
- بیعت خصوصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- بیعت عُمومی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عالَم را پُر کرده است
- فضائلی در وصف جناب «میثم تمّار»
- روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
امام مظهر قدرت حقتعالی است
مسألهی امامت از اَرکان دین است و از اصول اعتقادی یک موحّد است. در عین اینکه از اصول دین است و عُلمای ما در مباحث اعتقادی مورد بحث قرار دادهاند و امامت را ادامهی نبوّت و رسالت انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) برشمردهاند و بالاتر از آن این است که امامت ثبات ربوبیّت خداوند متعال است. همینگونه که انکار رسالت و نبوّت نَقص در توحید است، انکار حکمت خداوند متعال است، انکار عدالت خداوند متعال است، انکار ربوبیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. نمیشود که خداوند، خدا باشد و خَلقی را مُحتاج بهشت آفریده باشد، اما برای آنها بَلدچی نفرستد. یا باید بَلد نباشد، یا باید توان آن را نداشته باشد و یا باید جودِ آن را نداشته باشد و لَجبازی نماید و نخواهد و بگوید اصلاً مهم نیست که به جهنّم میروید. خداوند متعال سبحان است، یعنی از همهی نواقص و عُیوب مُنزّه است. چون خداوند متعال ربّالعالمین است، لازمهی ربوبیّت این است که برای بَشر پیامبر بفرستد تا به بَشر بر سر دوراهیها و سرگردانیها آدرس بدهد و راه درست را در اختیار بَشر قرار بدهد. به همین دلیل وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا میروند، لازم است تا کسی به جای ایشان باشد و حکمت الهی را نشان بدهد، عدالت الهی و صفات حقتعالی را برای تخلّق بندگان خداوند متعال به اخلاق پروردگار متعال هم در وجود خودش و هم در گُفتار خودش به صورت هدایت الهی قرار بدهد و دست بندگان خدا را بگیرد و پیش ببرد. بر این اساس امام دارای شئونی است. یکی از دلایلی که مُتکلّمین برای لزوم امامت نقل میکنند، حفظ نظام است. نظام توحیدی، نظام عدالت، نظام حکمت و معرفت ناظم میخواهد، راهنما میخواهد. لذا شئونی که برای امام معرّفی کردهاند، در قدم اوّل مظهریّت قدرت خداوند متعال است. امام مظهر قدرت خداوند متعال است.
عنایت حیات مُجدد به «شیخ حُرّ عاملی» توسط امام زمان (ارواحنا فداه)
خداوند متعال همهی عُلمای بزرگ ما را که این دینِ زندگیساز و سعادتآفرین را با خونِ جگرشان برای ما حفظ کردهاند و به ما رسیده است، نگاه دارد. یکی از این بزرگواران صاحب کتاب «وسائل» یعنی «شیخ حُرّ عاملی[۲]» (اعلی الله مقامه الشریف) است که رضوان خداوند بر ایشان باد. ایشان اهل «جَبل عامل[۳]» هستند و مربوط به شهر آمل در شمال کشور نیستند. مرحوم شیخ حُرّ عاملی (اعلی الله مقامه الشریف) در دورهی جوانی مرگ برایشان پیش میآید و این روایات ما که فرمودهاند هرکسی به هنگام احتضار ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را میبیند، ایشان هم همهی امامان (سلام الله علیهم اجمعین) را میبینند. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام عرض میکنند و جواب سلام را میشنوند. به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) سلام عرض میکنند. خوشا به حالشان! به امام حسن مجتبی (علیه السلام)، به امام حسین (علیه السلام)، به امام باقر (علیه السلام) هم سلام عرض میکنند؛ ولی میگویند وقتی به حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسیدم و سلام عرض کردم، ایشان بیشتر از بزرگواران قبلی از ما تفقّد کردند و لحظات بیشتری را در محضر ایشان بودم. سپس به محضر حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)، حضرت امام رضا (علیه السلام) و امامان دیگر عرض ادب کردم و وقتی به حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) رسیدم، گریهام گرفت. به ایشان گفتم که من آرزو داشتم تا عُمرم برکت داشته باشد تا برای دینِ خداوند یک کاری کرده باشم. من جوان هستم؛ نه دلی را هدایت کردهام و نه کسی را به راه آوردهام، نه تألیفات آثاری دارم. با دست خالی در حال آمدن به عالَم آخرت هستم. حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) به حال بنده رقّت کردند و دیدند که واقعاً بیچاره هستم و خودم را دست خالی میبینم، یک جامی را به بنده دادند. من این جام را سر کشیدم و متوجّه شدم که اطراف من شلوغ است و همه در حال گریهکردن هستند و باور کردهاند که من از دنیا رفتهام. چشمانم را بستهاند، انگشتان پایم را بستهاند. من تکان خوردم و اینها تعجّب کردند و وقتی این بندها را باز کردند، دیدند که من زنده هستم؛ در حالی که مُرده بودم و حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) به من حیات مُجدد عنایت کردند. خوشا به حال ایشان! و این حیات مُجددی که به برکت عنایت حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) به ایشان داده شد، ایشان دو اثر ماندگار دارند که به صورت مجموعه هست و دارای مُجلّدات مختلفی است. ایشان کتابهای دیگری هم دارند، ولی این دو بخش از کتاب ایشان که یکی در اعتقادات است و دیگری در شرعیّات است، خیلی برجسته است. ایشان در فقه روایی کتاب «وسائل الشیعه[۴]» را نوشتهاند. در اعتقادات کتاب «اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات[۵]» را نوشتهاند. برای هر امامی یک جلد کتاب نوشتهاند و امامت آن امام را اثبات کردهاند، ولی به دو چیز این کار را کردهاند.
چهار ویژگی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
ایشان برای اثبات امامت دو چیز را ضروری میدانند. یکی نَصّ است. باید امام قبلی یا پیامبر قبلی در حضور جمعی معرّفی کرده باشد که امامِ بعد از من ایشان است. کما اینکه نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برای امامت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) از هیچ فُرصتی دَریغ نداشتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به میزان تبلیغ توحید، تبلیغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) را انجام دادند. از روز اوّل که «یوم الدّار» نامیده شد، اوّلین روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت خودشان را به اَمر پروردگار متعال آشکار کردند و ۴۰ نفر از سران قُریش را به منزل خودشان دعوت کردند و در آنجا مُعجزه نشان دادند. به وسیلهی یک رانِ گوسفند که برای آنها درست کردند، این ۴۰ نفر همگی سیر شدند، ولی گوشت تمام نشد. سپس هم مطلب را بیان فرمودند که من از جانب خداوند متعال آمدهام و اینها همهچیز را بهم زدند. «ابولَهب» در روز اوّل بساط پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بهم زد. برای بار دوّم هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کردند و در این دعوت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اینها پرسیدند: تا کنون از من دروغی شنیدهاید؟ پاسخ دادند: خیر؛ پرسیدند: آیا خیانتی از من دیدهاید؟ پاسخ دادند: خیر. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از نبوّتشان هم لقَب «امین» را در جامعهی خودشان داشتند و بدون اینکه کسی باعث شده باشد، اساساً امینبودنِ ایشان در زبانها جاری شد. به ایشان «محمّد امین» میگفتند و اعتماد و اعتقاد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان اَعراب جاهلی اتّفاقی بود. یعنی احدی حتی «ابوجَهل» و «ابولَهب» هم قبل از اینکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبری خودشان را اعلان بفرمایند و ادّعای نبوّت داشته باشند، کسی با پیامبر ما درگیری نداشت. همه ایشان را قبول داشتند. در نصب «حَجرالأسود» که اختلاف پیش آمد که چه کسی این حَجر را نصب نماید، وقتی دیدند که نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریف میآورند، همهی رُقبا که سران و گَردنکُلُفتها بودند و با یکدیگر در افتخارات رقابت داشتند و نصب حَجر هم افتخار محسوب میشد، نزدیک بود که کار به جاهای باریک کشیده شود و وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدند، همگی آرام شدند. گفتند: ایشان فرد امینی هستند و هرچه بگویند به نَفع همهی ماست. لذا از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست کردند که ایشان بیایند و داوری کنند که چه کسی این حَجر را نصب کند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم حکیمانه مشکل را برطرف کردند. عَبای خودشان را پَهن کردند و حَجرالأسود را داخل عَبای خود قرار دادند و این عدّهای که مُنازعه داشتند، گفتند که هرکسی یک گوشهای از این عَبا را بگیرد و آن را بلند کنید. همه را سَهیم کردند و دعوا را تمام کردند و وقتی به محل نصب رسید، با دست مبارک خودشان که یکی از چیزهایی که در حَجرالأسود وجود دارد، این است که دست معصوم (علیه السلام) او را نصب کرده است. لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم خودشان نصب کردند و هم همه را راضی کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک چهرهی مقبولی بودند که هیچکسی در مورد ایشان هیچ شُبهه و حاشیهای نداشت و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن روز این اقرار را از آنها گرفتند. وقتی به صداقت و امانت ایشان اعتراف کردند، فرمودند که اگر من به شما اطّلاع بدهم که در پُشت کوه «ابوقُبیس» یک دَرندهای وجود دارد و اگر بروید شما را میدَرد، آیا تردید پیدا میکنید؟ گفتند: خیر. فرمودند: تا حال که در این مدّت ۴۰ سال از من دروغی نشنیدهاید و کار خلافی از من ندیدهاید، من یک خبری برای شما آوردهام که اگر این را از من بپذیرید، در دنیا و آخرت سیادت و عزّت خواهید یافت. آن کسی که بعد از اعلان من، من را تصدیق نماید، او وصیّ من و برادر من و خلیفهی من و امام بعد از من است. چهار صفت را فرمودند. یکی اخوّت بود، یکی وصایت بود، یکی خلافت بود و عنوان چهارم امامت بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این چهار چیز را در چه زمانی فرمودند؟ در اوّلین روزی که دعوت نبوّت را به اینها رساندند. همه از این ادّعا ناراحت شدند و وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تنها کسی بودند که بلند شدند و فرمودند: یا رسول الله! من به شما ایمان آوردم و شما را تصدیق کردم که این عبارت در تاریخ مشهور است: «اوّل من أمن بالله و رسوله و صدقه و صلی معه علی بن ابیطالب علیه السلام»؛ لذا از روز اوّل که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مسألهی توحید را مطرح کردند، به مردم گوشزد کردند که قبول توحید در مَجرای ولایت است. هرکسی میخواهد توحیدِ او توحید باشد، باید علی (علیه السلام) را به ولایت بپذیرد. بعد هم به مناسبتهای مختلف و به هر مناسبتی که اقتضاء داشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فضائل حضرت علی (علیه السلام)، مناقب حضرت علی (علیه السلام)، امتیازات حضرت علی (علیه السلام)، جَلالت حضرت علی (علیه السلام) و تقرّب حضرت علی (علیه السلام) را بیان میکردند و در تمام سفرهای معراجیشان پیامی برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داشتند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از ۱۲۰ به معراج رفتهاند و فرمودند: خداوند متعال در هر سفر معراج بیش از آنکه احکام را به من توصیه نماید، ولایت علی (علیه السلام) را به من توصیه کرده است. این مسألهی اعلانِ امامتِ بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلافت بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، وصایت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اخوّت بود.
بیعت خصوصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اما در مورد مسألهی بیعت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مرتبه بیعت گرفتند. یکبار بیعت خصوصی بود و یکبار بیعت عمومی بود. بیعت خصوصی ایشان در جریان «حدیث بساط» است. حدیث بساط را اهلسنّت هم نقل کردهاند. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بعضی از موارد دیدهام که قالیچهی حضرت سلیمان (علیه السلام) است و در بعضی دیگر از موارد نامی از حضرت سلیمان (علیه السلام) هم نیست؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قالیچهای را پَهن کردند و ۹ نفر را داخل این قالی نشاندند و به این قالی تصرّف ولایی کردند و این را در حُکم هواپیما قرار دادند. ولی هواپیما از جنس آهن است و زُمخت است و با بنزین کار میکند؛ یک شخصی میگفت که در هواپیما به سرویس بهداشتی رفته بودیم و در آنجا سیگار میکشیدم. یکمرتبه دیدم که مأمورین فشار آوردند که دَرب را باز کنند و من هم در شرایطی بودم که نباید اجازه میدادم که دَرب باز بشود. به من گفتند: ای بدبخت! اگر این سیگاری که روشن کردهای در داخل بنزین هواپیما بیفتد، همهی ما آتش میگیریم و کار خطرناکی است. اعلام کردم که من با آب آن را خاموش کردم. هواپیما چیز خطرناکی است. این «جورج جُرداق[۶]» که صاحب «الامام علی صوت العداله الانسانیه[۷]» است و در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ۷ جلد کتاب نوشته است و این فرد مسیحی مطالب بسیار با ارزشی را در مورد مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار داده است و بهترین هُنر او نام این کتاب است. چه اسم زیبایی گذاشته است! صوت العداله الانسانیه. علی (علیه السلام) نَوای عدالت است، صدای عدالتِ انسانیّت است. خودِ شخصیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آوای عدالت است. طَنین عدالت در عالَم امکان حضرت علی (علیه السلام) است. صوت العداله الانسانیه. ایشان در طول عُمر خود سوار هواپیما نشدند و میگفتند که انسان عاقل خودش را با اختیار هوا نمیکند که برود و از آن بالا سقوط نماید. ولی این قالیچهای که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پَهن کردند، خطرات هواپیما را نداشت. این قالیچه با ارادهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت میکرد. این قالیچه با عشق حضرت علی (علیه السلام) حرکت میکرد. سریعترین مَرکب، مَرکب عشق است. ما به «غار حراء» رفته بودیم. انشاءالله خداوند متعال قسمت کند که با همهی شما عزیزانمان، عُلما و مؤمنین همسفر بشویم. خیلی آرزو دارم که خداوند متعال یک سفر دیگری هم قسمت ما بکند و برویم و بقیع را ببینیم، برویم و گُنبد خضراء را ببینیم و از قدرت خداوند متعال دور نیست که وهابیّت در همین یکسال از بین بروند و انشاءالله شیعیان به بقیع بروند و برای ائمهی بقیع (سلام الله علیهم اجمعین) گنبد و بارگاه درست کنند. انشاءالله برویم و آن جَلال را ببینیم و مشاهده کنیم که ائمهی بقیع (سلام الله علیهم اجمعین) هم از این مظلومیّت بیرون آمدهاند. ما به غار حراء رفته بودیم و نماز خوانده بودیم و مشغول پایینآمدن بودیم. آن زمان بنده هم جوان بودم و یکی از طلبههای جوان از رُفقای ما به صورت نَفَسزنان بالا میآمد. به بنده گفت: فُلانی! پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرسال ۴۰ روز به اینجا میآمدند و خلوت میکردند. چگونه حضرت علی (علیه السلام) یا حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) هر روز این مسیر را طی میکردند و برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غذا میآوردند؟ عرض کردم: آنها بر مَرکب عشق سوار میشدند. مَرکب عشق هم انسان را با نشاط میبرد، انسان با لذّت میرود و هم خستگی ندارد.«هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق[۸]». عاشق مرگ ندارد، عشق مرگ ندارد. عشق خستگی ندارد. کسانی که در محبّت تامّ و تمام هستند و همیشه زندگیشان حُبّی هست، بدانید که همیشه شاداب هستند و خستگی ندارند.
«هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم ***** هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم[۹]»
اینها را بر بساط نشاندند و بعد به بساط فرمودند که این میرود و شما را و به غار «اصحاب کساء» میبَرد. در آنجا این ۹ نفری که نشستهاید، به جلوی غار بروید و آن کسانی که در غار آرمیدهاند و خوابیدهاند، به آنها سلام کنید و آنها را مورد خطاب قرار بدهید. جواب هرکسی را دادند، او وصیّ من است، او خلیفهی بعد از من هستند. «عُمر» و «ابوبکر» هم در کنار «سلمان فارسی» و دیگران بودند که ۹ نفر بودند. اینها هم بودند، ولی سلمان هم بود، «مقداد» هم بود، «ابوذر» هم بود. رفتند و چقدر طول کشید که شاید زمانی طول نکشیده باشد و مانند طیّالارض میماند. یکمرتبه دیدند که قالی در جلوی غار اصحاب کساء به زمین آمد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اینها را مأمور کردند و پیش از ایشان همگی رفتند و سلام دادند و خطابی کردند؛ اما هیچ اعتنایی از آن بزرگانی که در آنجا آرمیده بودند که خداوند متعال از اینها تَجلیل کرده است و فرموده است: «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ[۱۰]»؛ با وجود اینکه روایت دارد که بعضی از آنها پیر بودند، ولی خداوند متعال اینها را جوان معرّفی فرموده است، جوانمَرد معرّفی فرموده است. چگونه فرموده است: «لا فَتی اِلاّ عَلی[۱۱]»، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از ابتدا تا انتها «فَتی» بودند. آن روحیه که پیر نشد. بدن پیر میشود، ولی خودِ انسان پیر نمیشود. وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «فَتی» هستند؛ «لا فَتی اِلاّ عَلی». خداوند متعال از این اصحاب کساء هم با عنوان فَتی یاد کرده است. «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ»؛ خداوند متعال هم فتوّت اینها را، جوانمَردی اینها را و هم ایمان اینها را به ما اعلان کرده است. اینها اُلگو هستند. اینها در چه شرایطی برای حفظ دینشان از جامعه کنار کشیدند و به آن غار آمدند. خداوند متعال هم اینها را آیات توحید برای همیشهی عالَم قرار داده است. اینها آیاتِ بیّنات هستند و اینها سیصد و چند سال در آنجا خوابیدند. هر روز مَلَک میآمد و آنها را جابجا میکرد که زَخم بستر نگیرند. سیصد و چند سال در آنجا خوابیدند. امام زمان (ارواحنا فداه) هم تشریف بیاورند، اینها هم همراه با ایشان خواهند آمد. خیلی عظمت دارند. تا آخرین فرد از این جمع حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به اینها سلام کردند و همگی برخاستند و در مقابل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعظیم کردند و جواب سلام ایشان را دادند و گفتند: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَه و أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلیّ اللَه»؛ به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم شهادت دادند. وقتی کار تمام شد، دوباره روی قالی نشستند و مجدداً قالی حرکت کرد و در مسجد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پایین آمد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: علی جان! تو میگویی یا من بگویم؟ و سپس به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور دادند که خودت بگو. در آنجا بعد از اینکه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جریان را نقل کردند، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیعت گرفتند. اوّلین بیعت در حدیث بساط بود. صرف فضیلت حضرت علی (علیه السلام) نبود؛ بلکه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان آغاز اَخذ بیعت به عنوان امام، به عنوان جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به عنوان حاکم بعد از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از اینها بیعت گرفتند.
بیعت عُمومی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
بیعت دوّم هم در غدیرخم بود که سال آخر عُمر شریف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در «حجّه الوداع» و دو ماه قبل از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خداوند منّان ایشان را مأمور کردند: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ[۱۲]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نگران بودند و خبر داشتند که عِناد اینها با حضرت علی (علیه السلام) در چه حدّی است. البته به والله قَسم که عِناد آنها با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. اینها پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری قبول نداشتند، اینها به خداوند متعال ایمان نیاورده بودند. حتّی لحظهای و طرفهالعینی خداوند متعال را قبول نکرده بودند و مُنافق بودند. کسی که خداوند متعال و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول دارد، نمیگوید که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هَذیان میگویند (معاذ الله). مشخّص است که هیچچیزی را قبول ندارند. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران بودند و خداوند منّان تضمین داد و فرمود: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ[۱۳]»؛ تو کار خودت را انجام بده، ما هوای تو را خواهیم داشت. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم کار خودشان را کردند.
فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) عالَم را پُر کرده است
اما در کنار این دو بیعتی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انجام دادند و عملاً یک کار سیاسی ـ الهی بود و مأموریت خداوند متعال بود و طرح دَوام حاکمیّت معصوم (علیه السلام) بود، در بیان فضائل دیگر حدّ ندارد. چقَدر فضیلت در مورد حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از شیعه و سنّی نقل شده است که حدّ و حَصر ندارد. همچنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «وَ لَوْ لاَ أَنِّی أَخَافُ أَنْ یَقُولَ فِیکَ اَلنَّاسُ مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَى فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لَقُلْتُ فِیکَ اَلْیَوْمَ قَوْلاً[۱۴]»؛ علی جان! اگر نگران نبودم که این اُمّت من در مورد تو به چیزهایی مُعتقد بشوند که مسیحیها در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) مُعتقد شدند، در حقّ تو چیزی میگفتم، فضیلتی را بیان میکردم که از هیچجایی عبور نمیکردی مگر اینکه خاکِ قدمت را به عنوان تبرّک برمیداشتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی نفرمودهاند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقیّه کردهاند و چیزی نگفتهاند. همهی دشمنان هم در طول تاریخ سعی کردهاند که بپوشانند و فضائل حضرت علی (علیه السلام) گفته نشود. امروز شما میبینید که زمین و آسمان پُر از فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و آوازهی حضرت علی (علیه السلام) تمام عالَم را پُر کرده است و به کوری چشم کسانی که میخواستند حضرت علی (علیه السلام) معرّفی نشود، میبینید که بساط غدیر در حال محشرشدن است. خصوصاً در این ۳-۲ سال اخیر به برکت خون شهدا و نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیهی که ادامهی ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و مقدّمهی ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) است و انشاءالله فاصلهای هم نخواهد داشت، انشاءالله همین پَرچم به صاحب اصلی خود خواهد رسید، اینها دلیل عنایت خداوند متعال، دلیل بر اعجاز ولایت است که هیچ قدرتی نتوانستند ولایت و فضائل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را از بین ببرند. هر کاری کردند، دیدند که انتشار آن در عالَم بیشتر شده است.
فضائلی در وصف جناب «میثم تمّار»
این ایّام ماه ذیالحجّه سراسر ازدواج است، ولادت حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) است، ولادت حضرت امام هادی (علیه السلام) است. همچنین نزول آیهی ولایت است، خاتمبخشی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این ماه قرار داشته است، «هَل أتی» در این ماه بوده است. همهی آنها در این ماه است؛ ولی یک مُصیبتی هم در این ماه واقع شده است و آن هم شهادت «میثم تمّار[۱۵]» است. چه میثمی بوده است! یک خُرمافروش به کجا رسیده است که جزء اصحاب سِرّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده است. میثم تمّار از تمام عُلمای ما عالِمتر است. علوم عُلمای ما علوم کتابی است، ولی علم میثم تمّار که تمّار به معنای خُرمافروش است. یک خُرمافروش چه صفایی داشته است، چه ظرفیّتی داشته است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ایشان «علم بَلایا و مَنایا[۱۶]» داده است. نه اینکه ذهنشان این بوده است، بلکه نشان داده بودند و میدیدند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چشم باطن میثم تمّار را باز کرده بودند. لذا شهادت خودش را میدانست. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده بودند که ۱۰ نفر را در مسیر محبّت من میکُشند، ولی چوبهی دارِ تو از همه کوتاهتر است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن درختی هم که میثم تمّار را در آنجا آویزان کردند و به دار آویختند را به او نشان داده بود. لذا میثم گاه و بیگاه به آنجا میآمد و به آن همسایه میگفت که من همسایهی شما خواهم شد. فکر میکرد که بناست در اینجا خانهای بسازد و همسایهی او بشود. تا اینکه «معاویه» (لعنت الله علیه) دستور داد و این ۱۰ نفر را دستگیر کردند و به جُرم عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُجازات کردند. «در مَسلخ عشق جز نکو را نکُشند[۱۷]». از میثم تمّار پرسید: مولای تو علی خبر داده است که من چگونه تو را میکُشم؟ میثم فرمود: مولا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به من خبر داده است که من را به دار میکِشی و زبان من را نیز میبُری. دست و پایم را قطع میکنی و زبانم را هم قطع میکنی. گفت که من دروغ مولای تو را برمَلا میکنم. دستور داد او را به دار آویختند و دست و پای او را بُریدند؛ ولی گفت که زبان او بُریده نشود تا دروغ علی اثبات بشود. وقتی میثم بالای دار رفت، عشق اجازه نمیدهد… اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد شهدای کربلا خبر دادند و فرمودند: حسین جان! کسانی با تو شهید میشوند که «أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ[۱۸]»؛ تمام این شمشیرهایی که بر بدن شهدای کربلا زده شد، آنچنان عشق حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وجودشان را پُر کرده بود که هیچکدام از آنها دردی احساس نمیکردند. این را قرآن کریم در مورد «زُلیخا» فرموده است که عشق مَجازی بود؛ «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ[۱۹]»؛ وقتی این زنها حضرت یوسف (علیه السلام) را دیدند، دستهای خود را بُریدند؛ ولی اصلاً حواسشان به خونریزی دستهایشان نبود و اصلاً دردی را احساس نمیکردند. آنچنان این جَمال آنها را شیدا کرده بود، حالا چه برسد به کسی که جَمال حضرت علی (علیه السلام) را دیده باشد. انشاءالله هنگام مرگ قرار است که ما هم او را ببینیم.
«ای که گفتی فمن یمت یرنی ***** جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من ***** مُردمی تا بدیدمی رویت»
میثم تمّار با وجود اینکه دست و پایش بُریده شده بود و در این وضعیّت باید از هوش میرفت و بیحال میشد؛ ولی با آن حال گفت که ایّها الناس قَلم بیاورید، کاغذ بیاورید، دَوات بیاورید تا من فضائل حضرت علی (علیه السلام) را برای شما بگویم و شما بنویسید. دیدند که او در حال بیان فضائل حضرت علی (علیه السلام) است. خوشا به حالش! در چه حالی به شهادت رسید! ناچار شد و گفت که بروید و زبان او را قطع کنید. زبان او را هم قطع کردند و در واقع همهی اعضای او را بُریدند و با آن حال با عشق حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شهادت رسید.
روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)
ولی امامان ما فرمودهاند: «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۰]»؛ خُرمافروشها شبانه آمدند و بدن میثم تمّار را برداشتند و به داخل آب بردند و جایی را کَندند که مشخّص نباشد. امروز قبر شریف او در کنار مسجد کوفه است. انشاءالله قسمت شما بشود و بروید. از زیارت جناب «عَمّار» و از زیارت میثم تمّار غفلت نکنید. اینها خواصّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. اصحاب سِرّ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فدائیان مَسلخ عشق علی (علیه السلام) بودند. انشاءالله نصیب ما هم بشود. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ»؛ برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دیگر بدنی نمانده بود. علاوه بر اینکه حضرت علی اکبر (علیه السلام) را ارباً اربا کرده بودند، در میان بدنها سه بدن بود که بسیار آسیب دیده بودند. اوّلین بدن متعلّق به حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. بهقَدری بهم ریخته بود که کار یک نفر نبود که پارههای بدن را جمع کند. حضرت سیدالشهدا صدا زدند: «یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا[۲۱]»؛ جوانها بیایید. دوّمین بدن متعلّق به مولایمان و بابالحوائجمان حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) بود. خیلی آسیبدیده بود. علّت اینکه در کنار نَهر علقمه بودند، همین بود که بدن به اندازهای آسیب دیده بود که حضرت امام حسین (علیه السلام) نتوانستند این بدن را جمع کنند. کار یک نفر نبود و دیگر جوانی هم نداشتند و بیکَس شده بودند. اما بدنی که بیشتر از همه آسیب دیده بود، بدن نازنین خودشان بود. هم زخمها قابل شمارش نبود و همهنوع زخم وجود داشت و بدن قطعهقطعه بود؛ و هم بر روی این بدن پارهپاره اسبها را نَعل کردند و بهقَدری تاختند تا پایمال سُم سُتوران بشود.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! دلهای ما را به نور معرفت و محبّت امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بگردان.
خدایا! به آبروی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسل جوان ما را از خطرات جوانی و نَفس امّاره و همهی این وَسوسهها و فسادها محافظت بفرما.
خدایا! نسل جوان ما را به ساحل دیانت، به ساحل اخلاق دینی، علوی، نبوی، به ساحل طاعت، به ساحل بندگی، به ساحل ازدواج، اشتغال، روزیحَلال و وسیع نائل بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم نگرانیها را از همهی مُوالیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و از مردم این کشور و نگرانیهای مورد نظر را برطرف بفرما.
الها! پروردگارا! مریضهای ما را شفا عنایت بفرما.
خدایا! رهبر بزرگوارمان را مُحافظت و مُستدام بدار.
خدایا! انقلابمان را از شَرّ اَشرار حفظ بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم در دنیا و در آخرت ما را از قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان جُدا نفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم ما را در همهی امتحانات سرافراز بفرما.
خدایا! گناهانمان و گناهان گذشتگانمان را ببخش و بیامُرز.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای ما را بر سر سُفرهی حضرت علی (علیه السلام) و اولاد ایشان مُتنعّم و روحشان را از ما راضی نگاهدار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] محمد بن حسن بن علی بن محمد بن حسین (۱۰۳۳ – ۱۱۰۴ق) معروف به شیخ حُرّ عاملی، محدث و فقیه امامیه در قرن یازدهم هجری قمری و مؤلف وسائل الشیعه است. او عالمی اخباری و معتقد به صحت تمام احادیث کتب اربعه بود و برای اثبات این ادعا، در بخش پایانی کتاب وسائل الشیعه بیش از ۲۰ دلیل ذکر کرده است. شیخ حر عاملی بر آن است که نمیتوان به ظن عمل نمود چون امکان دستیابی به علم در مورد احکام شرعی وجود دارد. شیخ حر به صاحب وسائل نیز شهرت دارد. شیخ حر عاملی در ۲۱ رمضان ۱۱۰۴ق در ۷۱ سالگی در مشهد درگذشت و در ایوان یکی از حجرههای حرم امام رضا (علیه السلام) (این حجره اکنون در صحن انقلاب قرار دارد) به خاک سپرده شد.خاندان «آل حر»، به تصریح خود شیخ حر عاملی و دیگران، از اهل علم و معرفت و علاقهمند به خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و فقها و دانشمندان بزرگی را پرورش دادهاند. حسن بن علی پدر شیخ حر عاملی، شخصیتی فاضل، دانشمند، ادیب، فقیه و آگاه به فنون عربی و مورد مراجعه عموم مردم بود. مادرش نیز دختر علامه شیخ عبدالسلام و از بانوان بافضیلت و ادیب بود. عمویش شیخ محمد بن علی بن محمد حر عاملی نویسنده کتاب الرحله، و دارای حواشی و تعلیقات و رسالهها و دیوان شعر بزرگی است.
پسر عمویش حسن بن محمد بن علی دانشمندی فاضل و ادیب بود. جدّش شیخ علی بن محمد حر عاملی، عالمی جلیل القدر و عابدی خوش اخلاق و اهل فضل و شعر و ادب بود. جد پدری او، شیخ محمد بن حسین حُر عاملی نیز اهل علم و دانش و افضل عصر خود در علوم شرعی بود همانگونه که فرزندش شیخ محمد بن محمد افضل عصر خود در علوم عقلی بود. جد مادری شیخ حر، عبدالسلام بن شمس الدین محمد حر عاملی در احکام فقهی بسیار متبحر بود. شیخ حر هنگامی که چهل ساله بود، در سال ۱۰۷۳ق برای زیارت عتبات عالیات از جبل عامل به عراق رفت و از آن جا برای زیارت امام رضا (علیه السلام) عازم مشهد گشت. او چون مشهد را جای مناسبی برای زندگی یافت، در آنجا ماندگار شد. در سال ۱۰۸۷ و ۱۰۸۸ق دو بار به سفر حج رفت. در سال ۱۰۸۸ق در آخرین سفر حج شیخ حُر عاملی، تُرکهای تحت امر حکومت عثمانی، عدهای ایرانی را به جرم اهانت به خانه خدا قتل عام کردند و بیاحترامی به خانه خدا را بهانهای برای قتل عام شیعیان اهل بیت قرار دادند. در این واقعه شیخ حُر توسط سید موسی بن سلیمان، یکی از اشراف مکه و از سادات حسنی نجات یافت و از طریق یمن به عراق رفت.
او در این مدت دو بار برای زیارت عتبات به عراق رفت. در یکی از این سفرها، به اصفهان نیز رفت و در آنجا با علمای بزرگ اصفهان مانند علامه مجلسی دیدار کرد. در این دیدار، وی به علامه مجلسی اجازه روایت داد و علامه نیز متقابلاً به شیخ حُر اجازهٔ روایت داد. در همین سفر، علمای اصفهان دیداری نیز از دربار شاه سلیمان صفوی برای او ترتیب دادند. شاه سلیمان صفوی، منصب قاضیالقضاتی و شیخالاسلامی خراسان را بدو سپرد. شیخ حر عاملی تألیفات متعددی را از خود برجای گذاشت. مهمترین اثر او، کتاب «وسائل الشیعه» است که از زمان نگارش تاکنون، همواره مورد توجه و عنایت فقها و مجتهدان شیعه قرار گرفته است. این کتاب شامل احادیث منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه و دیگر منابع حدیثی در مباحث فقهی است. صاحب وسائل در این اثر ۳۶ هزار روایت را با سند آن در موضوعات متعدد فقهی تحت عنوان یک باب آورده است. این اثر به دلیل اهمیت و جایگاه آن دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمههایی است.
[۳] جَبَلْعامِلْ، سرزمینهای ساحلی و کوهستانی جنوب لبنان. این منطقه سرزمین شیعیان شمرده میشود و اهالی آن پیش از دیگر شهرهای لبنان به تشیع گرویدهاند. در سدههای دهم و یازدهم هجری، بر اثر فشار دولت عثمانی از یک سو و دعوت حکومت شیعیِ تازهتأسیس صفوی از سوی دیگر، بسیاری از علمای جبل عامل به ایران هجرت کردند. با حضور شهید ثانی، حوزه علمیه جبل عامل رونق علمی یافت و به تدریج یکی از بزرگترین حوزههای علمیه شیعه شد و تا اواخر قرن دوازدهم، بزرگترین حوزه علمیه شیعی شناخته میشد. در تقسیمات کشوری کنونی لبنان، بیشتر منطقه جبل عامل جزء استانهای نبطیّه و لبنان جنوبی است و ۹۰ درصد جمعیت آن را شیعیان دوازده امامی تشکیل میدهند.
[۴] تَفْصیلُ وَسائلِ الشیعَه إلی تَحْصیلِ مَسائلِ الشَّریعَه معروف به وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی (درگذشت؛۱۱۰۴ق) و شامل ۳۶ هزار روایت با سند آن در موضوعات متعدد فقهی شیعه در بابهای جداگانه است. این احادیث از منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه گردآوری شده است. وسائل الشیعه دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمه است. سید حسن صدر (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) وسایل الشیعه را جامع و کامل دانسته و گفته این کتاب موجب حیرت علما گشته و مانند آیه قرآن در برابر دیگر سخنان مطرح شده است. عبدالحسین امینی (۱۳۲۰-۱۳۹۰ق) این کتاب را باعث ستایش نویسندهاش، حر عاملی بیان کرده است.
مؤلف در مقدمه کتاب، انگیزه خود را نوشتن کتابی بدون دراز نویسی و تکرار اعلام کرده که در آن، از منابع مورد اعتماد و مشهور، فقط احادیث مورد نیاز یا کاربردی گردآوردی شده باشد. کتاب وسائل الشیعه را شاخصترین کتاب در زمینه تقطیع احادیث دانستهاند. تقطیع روایات به معنای بخشبخش کردن احادیث برخی از دانشمندان شیعه همچون موسی نجفی خوانساری، حجت کوهکمرهای، خوئی و مکارم شیرازی تقطیع اخبار را عادت صاحب وسائل دانستهاند. به باور برخی محققان جامع احادیث الشیعه توسط آیتالله بروجردی جمعآوری شد تا نقصان تقطیع احادیث در وسائل الشیعه جبران شود. البته برخی معتقدند که صاحب وسائل منافع تقطیع را بیش از مضرات دیده که دست به تقطیع زده است. همچنین گفته شده که شیخ حر عاملی با بیان اسناد و اشاره به نسخههای دیگر یک روایت در کتابهای دیگر، مواضع تقطیع را برای خوانندگان خود مشخص ساخته است. بعضی از محققان بر این باورند که درباره حجم اشکالات ناشی از تقطیع در وسائل الشیعه بزرگنمایی شده و موارد خطای ناشی از تقطیع در این کتاب نسبت به حجم تقطیع، بسیار نادر و اندک است.
[۵] إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات تألیف محدث شیعه، شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ق) است. این کتاب در شرح حال و اثبات امامت و ولایت معصومین از طریق روایتهای وارده و معجزات صادره از آنان است. مؤلف در ۳۵ فصل ساختار کتاب را تشکیل داده که هر فصل، دارای ابوابی است. موضوع کتاب بیان احادیثی است که دلالت بر نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) کرده و همچنین معجزات و کرامات آنان را در بر دارد. آقا بزرگ تهرانی مینویسد: تألیف کتاب در سال ۱۰۹۶ق پایان یافته است. شیخ حرّ عاملی چون کتابی را که در این باب کافی باشد و آنچه را که عقلا به گردآوریاش علاقمند باشند، دست نیافته و متوجه گردیده پراکندگی این مطالب به گونهای بوده که اگر کسی بخواهد بر آنها آگاهی یابد، نیازمند صرف وقت زیادی است، لذا دست به تألیف این کتاب زد. مؤلف به دلیل گرایش اخباری به همه روایات به دیده قبول نگریسته و هر روایتی که در منابع قدیم شیعه بوده جمع آوری نموده و جز توضیحات معمولی، از نقد و بررسی آنها سخنی نگفته است. همین موضوع موجب آسیب پذیری این اثر همانند دیگر آثار مشابه در مناقب و مثالب است. توضیحات مؤلف به شیوه کتاب دیگرش وسایل است و غالباً توضیح میدهد که شبیه این روایت در فلان باب نیز آمده یا خواهد آمد. شیخ حر مأخذ هر خبر را به طور دقیق در آغاز آن خبر بیان کرده و سند آن را هم آورده است.
[۶] جورج سَمْعان جُرْداق (۱۹۲۶-۲۰۱۴م)، مشهور به جورج (جرج) جرداق، نویسنده و شاعر مسیحی لبنانی و نویسنده کتاب مشهور امام علی صدای عدالت انسانی بود. این کتاب مورد استقبال گسترده اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان قرار گرفت. جورج جرداق در سال ۱۹۲۶م در یک خانواده مسیحی ارتودکس قحطانیتبار در شهرک «الجدیده» منطقه مرجعیون در جنوب لبنان زاده شد. تحصیلات ابتدایی خود را در یکی از مدارس همان روستا به پایان رساند. چنانکه خودش گفته است در دوران نوجوانی بارها از مدرسه گریخته و به آغوش طبیعت رفته تا به مطالعه نهج البلاغه، دیوان متنبی (شاعر شهیر عرب) و کتاب مجمع البحرین از شیخ ناصی الیازجی بپردازد. آشنایی وی با نهج البلاغه به واسطه برادرش فؤاد جرداق (مهندس، لغتشناس، شاعر) بود که وی را در این کار تشویق کرد. جورج در ۱۳ سالگی بیشتر مطالب نهجالبلاغه و دو کتاب ادبی دیگر را حفظ بوده است. جورج جرداق تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشکده پاتریاکیه (بطروکیه) در بیروت به پایان برد. وی در ۱۴ آبان ۱۳۹۳ش (پنجم نوامبر ۲۰۱۴م) درگذشت. و در مقبره خانوادگی مرجعیون در بیروت دفن شد. وی پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، تا سالها به تدریس ادبیات عرب و فلسفه عربی در تعدادی از مدارس و دانشگاههای بیروت اشتغال داشت و همزمان به کار ترجمه و نیز نگارش مقالاتی در روزنامهها و مجلات لبنان میپرداخت. وی در مطبوعاتی همچون الجمهوری الجدید، الحریه، الصیاد، الشبکه، نساء، الکفاح العربی، الامن و برخی روزنامههای عربی زبان چاپ پاریس و نیز دو سال بیوقفه در روزنامههای الوطن و الرای العام که هر دو در کویت چاپ میشدند نویسندگی کرده است.
[۷] الامام علی صوت العداله الانسانیه کتابی پنججلدی از جورج جرداق، نویسنده مسیحی، درباره امام علی (علیه السلام). نویسنده قبل از انتشار این پنج جلد، خلاصهای از آنها در یک جلد منتشر کرد و چون آن کتاب با تحسین و استقبال دانشمندان و مردم روبرو شد، مؤلف، متن اصلی کتاب را در ۵ جلد بزرگ و در بیش از ۱۳۰۰ صفحه منتشر ساخت. نویسنده در جلد نخست به امام علی (علیه السلام) و حقوق انسان میپردازد و جامعه مطلوب نزد امام علی را جامعهای خالی از طبقات معرفی میکند. او در جلد دوم به اصول انسانی اشاره میکند که متجددین خصوصاً در انقلاب فرانسه مطرح کردهاند و آنگاه مدعی است که بسیاری از این اصول قرنها پیش از زبان امام علی بیان شده است. جلد سوم در مقایسه امام علی (علیه السلام) و سقراط، هدف هر دو را سعادت فرد و جامعه از طریق فضیلت میداند. در جلد چهارم از زاویهای اجتماعی به صدر اسلام و وقایع زندگی و حکومت امام علی نگاه میشود. جلد پنجم با عنوان علی و ملیت، روحیه انقلابیگری و تلاش برای اصلاح، مهمترین مسئلهای دانسته میشود که امام علی به ملیت عربی آموخته است. اندیشمندان بسیاری از جمله سید محسن حکیم و سید عبدالحسین شرف الدین، کتاب و نویسندهاش را ستودهاند.
[۸] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۱.
[۹] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۲۱٫
[۱۰] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۳٫
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى».
[۱۱] طبری، تاریخ طبری،۱۳۶۲ ش، ج ۳، ص ۱۰۲۷. / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۱۰۷.
«لا سَیفَ اِلاّ ذُوالفَقار، و لا فَتی اِلاّ عَلی».
[۱۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۷٫
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».
[۱۳] همان.
[۱۴] شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار، جلد ۲، صفحه ۴۱۱.
«مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ ، بِإِسْنَادِهِ، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّهُ قَالَ: قَدِمَ عَلِیُّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مِنْ بَعْضِ غَزَوَاتِهِ اَلْمُبَارَکَهِ. فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَا عَلِیُّ إِنَّ جَبْرَائِیلَ یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ، وَ أَخْبَرَنِی أَنَّهُ عَنْکَ رَاضٍ. قَالَ: فَبَکَى عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ . فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أَ فَرَحاً بَکَیْتَ یَا عَلِیُّ ؟ قَالَ: فَکَیْفَ لاَ أَفْرَحُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ ، وَ أَنْتَ تُخْبِرُنِی بِرِضَاءِ جَبْرَائِیلَ عَنِّی. فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ رَسُولَهُ عَنْکَ رَاضُونَ، وَ لَوْ لاَ أَنِّی أَخَافُ أَنْ یَقُولَ فِیکَ اَلنَّاسُ مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَى فِی عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لَقُلْتُ فِیکَ اَلْیَوْمَ قَوْلاً مَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنْ أُمَّتِی إِلاَّ أَخَذُوا اَلتُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْکَ، یَرْجُونَ بِذَلِکَ اَلْبَرَکَهَ وَ اَلرَّحْمَهَ».
[۱۵] میثَم تمّار اَسَدی کوفی از یاران امام علی (علیه السلام)، امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام)، که پیش از واقعه کربلا در کوفه به شهادت رسید. از جزئیات زندگی میثم، اطلاعات روشنی در دست نیست. او در کوفه خرمافروشی میکرد. کرامات و پیشگوییهایی به او نسبت دادهاند. او به دستور ابن زیاد بهدار آویخته شد. مرقد میثم تمار، در نزدیکی مسجد کوفه قرار دارد. بعضی از محققان، میثم را ایرانی دانستهاند که چون برده زنی از بنیاسد بوده، به این قبیله منسوب شده است. حضرت علی (علیه السلام) میثم را از آن زن خرید و آزاد کرد. چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم. حضرت به او گفت پیامبر اکرم مرا آگاه کرده که والدین عجمیات، تو را میثم نامیدهاند. میثم سخن علی (علیه السلام) را تصدیق کرد و نامش را به میثم تغییر داد و کنیهاش ابوسالم شد. کنیه دیگر او ابوصالح بود. صالح، شُعَیب، عِمران و حمزه از جمله فرزندان میثم تمّار بودند که با مصاحبت اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بزرگ شدند. فرزندان آنان نیز از اصحاب و راویان امامان شیعه بودند. از آن جمله علی بن اسماعیل بن شعیب بن میثم از متکلمان شیعه امامیه و از نخستین مؤلفان کتابهای کلامی است. میثم در بازار کوفه خرما میفروخت و از این رو، به او لقب تمّار دادند. به روایتی نیز او در مکانی به نام دارالرزق (دار الزَّرق)، خربزه میفروخت.
میثم، شخصی حاضرجواب بود؛ هنگامی که به نمایندگی معترضان بازار کوفه، در دربار عبیدالله بن زیاد سخن گفت، ابنزیاد از منطق، سخنوری، فصاحت و بلاغت او در شگفت ماند. خطابههای او بر ضد حکومت امویان، وی را در میان دشمنان این حکومت بارز ساخت. میثم، مرگ معاویه را پیشگویی کرد. و خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) را برای زنی مکّی به نام جبله، گفت. او همچنین از پیش، از دستگیریاش توسط سرکرده طایفه خود و شهادتش به دستور ابن زیاد و آزادی مختار از زندان خبر داد. به این جهت میثم را صاحب علم منایا وبلایا میدانند که از مان مرگ و حوادث و امتحانات سخت آگاهی دارد. وجود این ویژگیها در میثم تمّار سبب شده است تا او را در شمار اصحاب، حواریون و یاران برگزیده امام علی (علیه السلام) به شمار آورند. میثم را از اصحاب سه امام نخست شیعیان، امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) برشمردهاند؛ اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی امام علی (علیه السلام) بوده است. میثم بسیار دوستدار اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. آنان نیز به او توجه خاصی داشتند. به گفته ام سلمه، همسر پیامبر، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها از میثم به نیکی یاد کرده و درباره وی به امام علی (علیه السلام) سفارش کرده است. میثم پس از آشنایی با امام علی در زمان خلافت ایشان در کوفه، از او دانش بسیار فراگرفت و امام (علیه السلام) او را از اسرار مقام وصایت خود آگاه ساخته و او را در زمره گروهی از مؤمنانِ آزموده، قرار داد تا در درک جایگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) به مقام والایی دست یابد.
امام علی (علیه السلام) میثم را از چگونگی شهادتش، قاتل وی و آویختهشدنش به درخت نخلی که آن را به او نشان داده بود، آگاه ساخته و به او بشارت داده بود که پاداش مقاومت او در برابر خواست ابن زیاد آن است که در آخرت، کنار امام در درجهای شایسته خواهد بود. گفته شده است میثم کنار آن درخت نماز میخواند و با آن سخن میگفت. میثم خبر شهادتش را که از زبان امام علی (علیه السلام) شنیده بود، برای دیگران نقل میکرد. بنا به روایتی، او و حبیب بن مظاهر در میان جمعی، خبر شهادت را بیان کردند، اما حاضران، آنان را تکذیب و تمسخر کردند. آگاهی وی از شهادتش تا بدان حد بود که وقتی او را برای به صلیب کشیدن می بدند کسی به او گفت ای میثم میتوانستی کاری بکنی که گرفتار این ساعت نشوی میثم در پاسخش گفت: به خدا سوگند که این در خت خرمایی که مرا بر آن میآویزند جز برای من رشد نکرده و من نیز جز برای چنین روزی خود را آماده نساختهام. (وَ اللَّهِ مَا نَبَتَتْ هَذِهِ النَّخْلَهُ إِلَّا لِی وَ لَا اغْتَذَیْتُ إِلَّا لَهَا). مرقد میثم تمار، در نزدیکی مسجد کوفه قرار دارد. در قرن چهارم عضدالدوله دیلمی، گنبدی بر قبر میثم بنا کرد. در قرن سیزده هجری قمری، شیخ ملاّ علی فرزند میرزا خلیل نجفی آل خلیلی (۱۲۲۶تا۱۲۹۷ق) دومین عمارت را ساخت. پس از آن نیز سید عطاءالله رومی (۱۳۲۱م) از مجتهدین نجف، حرم و گنبدی برای میثم بنا کرده، صحنی در کنار آن تأسیس نمود. در سال ۱۳۸۲ق. تمام عمارت خراب شد و توسط حاج محمّد رشاد، حرم زیبایی بنا گردید. بر روی قبر میثم، ضریحی کوچک و بر بالای آن گنبدی آبی رنگ وجود دارد.
[۱۶] علم مَنَایا و بَلایا از علومی است که ائمه (علیهم السلام)، اهلبیت (علیهم السلام) را صاحب این علم معرفی کردهاند. معنای این علم، آگاهی امامان شیعه از اتفاقهایی است که برای افراد در آینده روی میدهد. این اتفاقها در علم منایا درباره مرگ، چگونگی و زمان آن و در علم بلایا درباره حوادث و گرفتاریهای افراد است. بر طبق احادیث، ائمه (علیهم السلام) این علم را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراگرفتهاند. امامان معصوم این علم را به برخی از یاران نزدیک و رازدار خود میآموختند. حبیب بن مظاهر و رُشَید هَجَری از یاران خاص امام علی (علیه السلام) بودند که آن حضرت به آنها این علم را آموخت و به همین دلیل به رشید هجری لقب رشیدالبلایا دادند. علم منایا و بلایا، به معنای آگاهی ائمه (علیهم السلام) از اتفاقهایی است که برای اشخاص در آینده روی میدهد. این اتفاقها در علم منایا درباره مرگ، کیفیت و زمان آن است و در علم بلایا درباره حوادث و گرفتاریهای اشخاص. بنا به نقل حدیثی از امام علی (علیه السلام)، علم منایا و بلایا، یکی از علومی است که ائمه (علیهم السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراگرفتهاند. به گفته محمدنظیر عرفانی نویسنده مقاله «منابع و قلمرو علوم معصومان» علم به منایا و بلایا یکی از هفت دسته قلمرو علوم معصومان است. منایا جمع منیّه به معنای مرگومیر و بلایا جمع بلیّه به معنای رنجها و گرفتاریها است.
علم منایا و بلایا از علومی است که ائمه (علیهم السلام) مانند امام حسن مجتبی (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام)، امام سجاد (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) اهلبیت (علیهم السلام) را امین خداوند، وارث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صاحب علم منایا و بلایا معرفی کردهاند. از امام علی (علیه السلام) نقلشده که فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هزار باب علم به من آموخت که هر بابى هزار باب دیگر مىگشاید و مجموعاً مىشود هزارهزار باب، تا آنجا که از هر چه بوده و تا روز قیامت خواهد بود آگاه شدم و علم منایا و بلایا و … را فراگرفتم. بنا به نقل سُدَیر صَیْرَفی از امام صادق (علیه السلام)، علم منایا و بلایا از کتاب جفر گرفته شده که خداوند آن را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) پس از او اختصاص داده است. صفار قمی از اسحاق بن عمار روایت میکند که امام فرمود: ای اسحاق! رُشَید هَجَری علم منایا و بلایا را میدانست، امام سزاوارتر است. سلمان فارسی سه روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبهای که برای مهاجر و انصار ایراد کرد ضمن برشمردن فضائل امام علی (علیه السلام)، او را صاحب علم منایا و بلایا دانست.
ائمه (علیهم السلام) علم منایا و بلایا را به یاران نزدیک خود که رازدار آنها بودند، میآموختند. امام علی (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است که: خداوند مرا امر کرد که به سلمان علم منایا و بلایا بیاموزم. همچنانکه امام علی (علیه السلام) این علم را به عمار یاسر، حبیب بن مظاهر، میثم تمار و رشید هجری نیز آموخت. مؤلف رجال کشی (اختیار معرفه الرجال) به نقل از فُضَیل بن زُبیر، گفتوگویی از سه تن اخیر نقل میکند که آنها از کیفیت کشتهشدن یکدیگر در راه اهلبیت (علیهم السلام) خبر میدهند. این گفتوگو را نشاندهنده آگاهی این سه نفر از علم منایا و بلایا میدانند. امام علی (علیه السلام) به رشید، لقب رشیدالبلایا داده بود. به گفته محمدتقی مصباح یزدی (درگذشت ۱۳۹۹ش) از اساتید حوزه علمیه قم، حُجْر بن عَدِی و عمرو بن حَمِق خُزاعی از یاران امام علی (علیه السلام) نیز دارای علم منایا و بلایا بودند.
[۱۷] خاقانی، دیوان اشعار، رباعیات، رباعی شماره ۱۰۹.
[۱۸] الخرائج و الجرائح، ابن هبه الله الرّاوندی، ج ۲، ص ۸۴۸٫
«وَ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَیْلٍ حَدَّثَنَا سَعْدٌ الْجَلَّابُ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ × قَالَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ یُقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ |قَالَ یَا بُنَیَّ إِنَّکَ سَتُسَاقُ إِلَى الْعِرَاقِ وَ هِیَ أَرْضٌ قَدِ الْتَقَى بِهَا النَّبِیُّونَ وَ أَوْصِیَاءُ النَّبِیِّینَ وَ هِیَ أَرْضٌ تُدْعَى عَمُورَا وَ إِنَّکَ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ وَ تَلَا قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ تَکُونُ الْحَرْبُ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَى نَبِیِّنَا ثُمَّ أَمْکُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ فَأَخْرُجُ خَرْجَهً یُوَافِقُ ذَلِکَ خَرْجَهَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ × وَ قِیَامَ قَائِمِنَا وَ حَیَاهَ رَسُولِ اللَّهِ |ثُمَّ لَیَنْزِلَنَّ عَلَیَّ وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ یَنْزِلُوا إِلَى الْأَرْضِ قَطُّ وَ لَیَنْزِلَنَّ إِلَیَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ إِسْرَافِیلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ وَ لَیَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ أَنَا وَ أَخِی وَ جَمِیعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی حَمُولَات مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَیْلٍ بُلْقٍ مِنْ نُورٍ لَمْ یَرْکَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَیَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ |لِوَاءَهُ وَ لَیَدْفَعَنَّهُ إِلَى قَائِمِنَا مَعَ سَیْفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْکُثُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ یَخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ الْکُوفَهِ عَیْناً مِنْ دُهْنٍ وَ عَیْناً مِنْ لَبَنٍ وَ عَیْناً مِنْ مَاءٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ × یَدْفَعُ إِلَیَّ سَیْفَ رَسُولِ اللَّهِ |فَیَبْعَثُنِی إِلَى الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ وَ لَا آتِی عَلَى عَدُوٍّ إِلَّا أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّى أَقَعَ إِلَى الْهِنْدِ فَأَفْتَحَهَا وَ إِنَ دَانِیَالَ وَ یُونُسَ یَخْرُجَانِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ × یَقُولَانِ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یَبْعَثُ مَعَهُمَا إِلَى الْبَصْرَهِ سَبْعِینَ رَجُلًا فَیَقْتُلُونَ مُقَاتِلَتَهُمْ وَ یَبْعَثُ بَعْثاً إِلَى الرُّومِ فَیَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ کُلَّ دَابَّهٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّى لَا یَکُونَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّیِّبُ وَ أَعْرِضُ عَلَى الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَیِّرَنَّهُمْ بَیْنَ الْإِسْلَامِ وَ السَّیْفِ فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَیْهِ وَ مَنْ کَرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ وَ لَا یَبْقَى رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْهِ مَلَکاً یَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ وَ یُعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنَازِلَهُ فِی الْجَنَّهِ وَ لَا یَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَى وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًى إِلَّا کَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَتَنْزِلَنَّ الْبَرَکَهُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ حَتَّى إِنَّ الشَّجَرَهَ لَتَقْصِفُ بِمَا یُرِید اللَّهُ فِیهَا مِنَ الثَّمَرِ وَ لَیُؤْکَلَنَّ ثَمَرَهُ الشِّتَاءِ فِی الصَّیْفِ وَ ثَمَرَهُ الصَّیْفِ فِی الشِّتَاءِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَیَهَبُ لِشِیعَتِنَا کَرَامَهً لَا یَخْفَى عَلَیْهِمْ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَ مَا کَانَ فِیهَا حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ یُرِیدُ أَنْ یَعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَیُخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا یَعْلَمُون».
[۱۹] سوره مبارکه یوسف، آیه ۳۱٫
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَ قَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ».
[۲۰] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۲۱] تاریخ طبرى، ج ۴، ص ۳۴۰ .
«یا فُتْیانَ بَنِی هاشِم إحْمِلُوا أَخاکُمْ إلى الْفُسْطاطِ».
پاسخ دهید