روز دوشنبه مورخ ۱۵ خردادماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- هدف و مبارزهی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)
- همهی رسولان الهی (سلام الله علیهم اجمعین) با طاغوت مبارزه کردهاند
- ابزار ایمان و اُمید در جامعهی اسلامی
- توهّم و خوف از فقر بسیار بدتر از فقر است
- بزرگترین دستاورد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)
- حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) در مورد انقلاب اسلامی ایران
- روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ[۲]»؛ رحلت جانگُداز بُتشکن بزرگ دوران، حکیم بزرگ، عارف، فقیه و زَعیم عالَم تشیّع، صاحب دَم مسیحائی، احیاگر اُمید، خودباوری، توکّل و مبدأ تحوّل تاریخِ بَشر، عَبد صالح پروردگار عزیز، مُجاهد دوران، خطیب، مُحقّق، مُدرّس، مُزکّی نُفوس و صاحب دل عَرشی امام راحل عظیمالشأن (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای مظلوم ۱۵ خرداد، مظاهر ایمانِ خالص و قُربانیان مَسلخِ عشق به دیانت، امامت و مرجعیّت و شَرف و مکتب به محضر شریف امام زمانمان (ارواحنا فداه) تسلیت عرض میکنم. به شما عُلماء، افاضل، مؤمنین، موحّدان، رهروان راه شهدا، دلدادگان به ولایت، با همهی وجودم تسلیت عرض میکنم.
هدف و مبارزهی حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)
به همین مناسبت آموزههایی از سیرهی امام راحل عظیمالشأن (رضوان الله تعالی علیه) و نقاط برجستهای که در حدّ فرصت مرور و تذکّر آن مفید خواهد بود، عرایضی را تقدیم محضر شما صاحبدلان خواهیم داشت. نکتهی اوّل اهمیّت راه و هدف حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، آنچه که در ادیان الهی و ادیان توحیدی هدفگذاری شده است، دو چیز بوده است: یکی گُسستن از ماسِویالله و پیوستن به خداوند متعال یعنی «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ[۳]» است؛ آمدهایم که هم در زندگی فردی، هم در زندگی خانوادگی، هم در زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بنده باشیم. مأموریت همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) این بود که بَشر را به بندگی دعوت نمایند.
نکتهی دوّم مبارزه و مُعارضهی با طاغوت است؛ «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». در آیهی دیگر فرموده است: «الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ[۴]»؛ این جریان است، این تکلیف است. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ[۵]»؛ مؤمنین در طول تاریخ سنگرنشینِ جهاد فی سبیلالله بودهاند. هرگر جبههی آنها تعطیل نشده است، همیشه جان را بر کف گرفته اند و در راه خداوند مقاومت کردهاند. اما کُفّار هم زیر پَرچم شیطان با دین مقابله کردهاند و بر شُعلهی جنگ دَمیدهاند. این دو جریان، جریان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، آموختن به بَشر که در سَبک اندیشه، انگیزه و سبک زندگی عملی از خداوند متعال فرمان بگیرند و طبق دستور پروردگار متعال زندگی کنند و با کسانی که سرِ طُغیان دارند و در مَرز قانون خداوند مَحدود نمیشوند و تجاوز میکنند، باید مبارزه کرد و قِتال کرد و باید کُشت و کُشته شد. این سُنّت همیشگی همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بوده است. ولی در این هدف که بدون استثناء همهی ۱۲۴ هزار پیامبر که قرآن کریم میفرماید: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ[۶]»؛ چه بسیار پیامبرانی که «رِبِّیُّونَ» یعنی الهیوّن، کسانی که عالِم ربّانی بودهاند و یا در بندگی هرکسی نگاه میکرد، اینها را الهی و رِبّی و رَبّانی میدید، اینها در رکاب انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) چه بسیار، «وَ کَأَیِّنْ» یعنی چه بسیار از پیامبران که اینها در جبههی مُقابلهی با کُفّار قِتال کردند. خیلی از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) خون خودشان را نثار کردند و کُفّار را هم در حدّ توانشان سعی کردند تا از سر راه بردارند.
همهی رسولان الهی (سلام الله علیهم اجمعین) با طاغوت مبارزه کردهاند
همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در زندگی فردی و حواریّون آنها موفّق بودند، الهی زندگی کردند و با طاغوتها هم سازش نکردند و به قیمت جانشان مُقابله کردند. قَلیلی از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در جامعهی عصر خودشان تحوّل را دامن زدند و موفّق به تأسیس حکومت شدند. به کوری چشم مُعاندین حکومت دینی، سِکولارها و کسانی که تحت تأثیر شیطان بزرگ حاضر هستند تا زیر پَرچم کُفر و آمریکا زندگی کنند، ولی زیر پَرچم توحید زندگی نکنند و میگویند که دین از سیاست جُداست و در حال حرفزدن خلاف قرآن کریم، خلاف تاریخ و خلاف فطرت هستند. خداوند متعال در میان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) وجود نازنین حضرت سیلمان (علیه السلام) را دارای قدرت عظیم سیاسی و اقتدار همهجانبه مُعرّفی میکند و تحت عنوان درخواست حضرت سلیمان فرموده است: «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ[۷]»؛ یک قدرت سیاسی را از خداوند متعال درخواست کرد که بینظیر و بیمثال باشد. خداوند متعال هم ایشان را بر همهی موجودات جنّی و اِنسی نافذ قرار داد، قدرت مُطلقه بود. طبیعت در اختیار ایشان بود، جنّ در اختیار ایشان بود. کسی مطلقاً قدرت مُقابلهی با حضرت سلیمان (علیه السلام) را نداشت. در مورد حضرت داود نبی (علیه السلام) فرمود: «وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ[۸]»؛ حضرت داود (علیه السلام) جالوت را کُشت و خداوند متعال در برابر این پیروزی سه مدال به او داد: «آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ[۹]»؛ خداوند به او مُلک و سلطنت و حکومت داد و به او حکمت داد. خداوند متعال حضرت داود (علیه السلام) را به عنوان مَلِک، به عنوان زَعیم سیاسی اُمّت توحیدی در برابر آن جهادی که انجام داد و سرکردهی کُفّار «جالوت» را با یک قُلوهسنگی از پای درآورد و موجب هَزیمت قُشون دشمن شد، به او مُلک داد و همچنین به او حکمت هم عنایت فرمود. جناب یوسف (علیه السلام) خودشان درخواست کردند: «اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ[۱۰]»؛ قدرت اقتصادی کشور مصر در اختیار حضرت یوسف (علیه السلام) قرار گرفت و ایشان اقتدار عظیمی پیدا کردند و از طریق آبادکردن زندگی مردم حتّی قبل از به قدرت رسیدنشان در تمام مراحل مردم را دعوت به توحید میکردند و با امکاناتی هم که خداوند متعال در اختیار ایشان قرار داد، گفت: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی[۱۱]»؛ این از فضل پروردگار من است. حضرت موسی کلیم (علیه السلام) فرعون را به کامِ دریا سپُردند و با لشکر جَرّارشان همه را نابود کردند و خودشان زِعامت و قدرت را به دست گرفتند. و وجود نازنین حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) قیام به سیف کرد و با کُفّار جنگید و لوط پیامبر را از اسارت آزاد کردند. و نهایتاً خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) ۱۳ سال در شهر مکّه کادرسازی کردند و با صبر و استقامت و با دست و پَنجه نَرمکردن با همهی خطرات و مشکلات مقاومت کردند تا این بَذر مقاومت و صبر حکومت مدینه را ثَمر داد و میوهی آن صبر ۱۳ ساله تشکیل حکومت بود که مدّت ۱۰ سال خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رئیس دولت و رئیس ملّت بودند و تشکیلات حکومتی را سامان دادند و برای بعد از خودشان تا دامنهی قیامت مسیر حکومت را مشخّص کردند و با جریان غدیر و مُعرّفی شخصیّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان ولیّ که نصّ صریح قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ[۱۲]»؛ علی (علیه السلام) ولیّ مؤمنین بود، حاکم مؤمنین بود، مَنصوب خداوند متعال بود و بَشریّت مُکلّف بود تا در زندگی سیاسی ـ اجتماعی تحت فرمان علی (علیه السلام) زندگی کند. ولکن جریان «سقیفه» بعد از جریان حضرت آدم (علیه السلام) که همهی ملائکه به غیر از «ابلیس» سَجده کردند، در جریان حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم باز ابلیس بود که به میدان آمد و بازار سقیفه را گرم کردند و حاکم واقعی مَنصوب از جانب خداوند متعال در اِنزوا قرار گرفت. این شومی سقیفه که در زیارت جامعهی ائمهالمؤمنین میخوانیم: «بَیْعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُؤْمُهَا الْإِسْلامَ[۱۳]»؛ یک بیعتی بود که شومی آن همهی عالَم اسلام را تحت تأثیر قرار داد. جریان برکنارکردن حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از جایگاه حکومت، آسیب جهانی بود، آسیب به عالَم توحید بود و نَسل در نَسل موجب خسارت بَشر گردید.
ابزار ایمان و اُمید در جامعهی اسلامی
هُنری که خداوند متعال به حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) داد و با امدادهای غیبی ایشان را پیروز کرد، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) رِفراندومِ سیاسیِ دیپلُماسیِ غربی را پیاده نکردند، بلکه حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) ایمان را در جُمهوریّت تزریق کردند. یعنی مردم را در یک تحوّل فرهنگیِ فطریِ توحیدی قرار دادند که خواست مردم با خواست اسلام یکی شد. حال اگر همهی مردم جمع بشوند و «رضاخان» را بخواهند، همگی جمع بشوند و یکی مانند «ترامپ» را بخواهند، آیا مشروع است؟ هرگز مشروع نیست. اعتبار و ارزش این جمهوریّت ایران که خداوند متعال در این مدّت ۴۴ سال هیچگاه مَدد غیبیاش را از این مردم دَریغ نداشته است. زیرا اینها مردمی نبودند که درِ خانهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هُجوم آوردند. اگر امروز خدمت کردند، فردا بروند و از حضرت علی (علیه السلام) باج بخواهند و امتیاز بخواهند و وقتی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) چراغ بیتالمال را خاموش کردند، همین کسانی که مایهی حکومت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، اوّلین کسانی بودند که به شورش دامن زدند. این تبلیغات و نااُمید کردن مردم جزء برنامههای همیشگی اینهاست که مردم را نااُمید کنند و ایمان جوانها را نشان گرفتهاند. این کشف حجاب، این دامنزدن به هَرزگی، این قداستشکنی در این تبلیغات وَسیع فضای مجازی همه مقابلهی با انقلابی است که دو پایه دارد: یک پایهی آن ایمان و پایهی دیگر آن اُمید است. این دو ابزار بود.
توهّم و خوف از فقر بسیار بدتر از فقر است
حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) آمدند و «جمهوری اسلامی» را مطرح کردند. پس از خلیفهی دوّم که «عثمان» انتخاب شد، زمینه برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وجود داشت؛ اما گفتند که شرط آن قبولکردن قرآن کریم، سُنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیرهی شیخین است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: قرآن و سنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول دارم، اما سیرهی شیخین را نمیپذیرم. اگر پذیرفته بود، حاضر بودند تا پس از خلیفهی دوّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به عنوان خلیفه انتخاب بشوند. ولی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) حکومت را نمیخواستند، بلکه نجات بَشر را میخواستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) برای دنیای مردم نقشه نداشت، بلکه میخواستند دنیای مردم را برای اَبدیّت آنها آباد کنند. دنیا برای مردم میخواستند. هیچکسی به اندازهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت به مُستغضفان دلسوز نبودند. هیچکسی به اندازهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خدمت نکرد. در مسائل زراعتی، فلاحت و تجارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آبادگر بودند. دنیای مردم را آباد کردند، ولی اینگونه نبود که بگویند ما کاری به بهشت و جهنّم مردم نداریم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نجات اَبدیّت مردم را میخواستند. حکومت اسلامی مأمور نجات بَشر از جهنّم است و نجات بَشر از جهنّم لازم دارد تا در دنیا هم رفاه داشته باشند. فقر و کُفر هممَرز هستند. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دشمن فقر است، اسلام دشمن فقر است. نظام اسلامی با فقر در تضاد است. باید این فقر را ریشهکَن نماید و دشمنان ما نیز همهی امکاناتشان را متمرکز کردهاند تا با تحریم و غیر تحریم مردم فقیر باشند. و مهمتر از فقر، توهّم فقر است، خوفِ فقر است که مردم گمان کنند خیلی بیچاره هستند، خیلی بدبخت هستند، خیلی نکبت هستند. اینگونه نیست. بحمدالله در همهی ابعاد ما در این مملکت کمبودی نداریم و همه چیز وجود دارد. گرانی و تورّم وجود دارد، ولی هرکسی که دلسوز است به جای اینکه بیاید و آه بکشد و دست روی دست بگذارد و نظام را تضعیف نماید، بیاید و کمک کند. بیاید و ایجادِ تولید نماید. بیاید و کمک فکری بکند، کمک معنوی نماید.
بزرگترین دستاورد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)
لذا آن امتیازی که در مورد حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) کمتر گفته میشود، این است که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) ادامهدهندهی راهِ همهی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بودند و حکومت تشکیل دادند، ولی از نوع حکومتهای دموکراسی نبود که فقط شعارشان دموکراسی است و در واقع استبداد و زورگویی هست، از این نوع نبود. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فطرت مردم را بیدار کردند، حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) روحی بودند که در قلوب همه این روح دَمیده شد. بین حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و اُمّت گویا یک روح است و همهی مردم اعضاء فعّال این روح هستند که این فطرت آنچنان به نَفَس حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) و عنایت حضرت ولیعصر امام زمان (ارواحنا فداه)، چنان این یقظه و بیداری عمیق بود که حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) با قلب آرام از مردم خداحافظی کردند و مردم را حافظ انقلاب مُعرّفی فرمودند، مردم را نگهبان انقلاب مُعرّفی فرمودند و به مردم این انقلاب را سپُردند و فرمودند: «مواظب باشید کار دست نااهلان و نامَحرمان نیفتد». این مهمترین چیزی است که باید مُبلّغین ما، کسانی که در سنگر جهاد تبیین نشستهاند، این موضوع را که مردم چه عظمتی دارند، چه رُشدی دارند، چه آگاهی عمیقی دارند، چه بصیرتی دارند؛ مردم ایمان دارند، مردم فطرت الهی دارند و به خاطر خداوند ۸ سال جنگ را با فرستادن جوانهای خود به مَسلخ عشق قُربانی دادند و خسته نشدند.
یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) در مورد انقلاب اسلامی ایران
یک حدیثی که ما مصداق آن را این مردم میدانیم و یک حدیثی که مصداق آن را امامین انقلاب میدانیم، به محضر شما تقدیم میدارم و عرایضم را خاتمه میدهم. در کتاب بحارالانوار، جلد ۶۰، صفحهی ۲۱۶ آمده است: «عَن الکاظِم عَلَیه السَّلام: رَجُلٌ مِنْ اهْلِ قُمْ یدْعُو النَّاسَ الَی الْحَقّ[۱۴]»؛ مردی از شهر قُم قیام میکند. این جزء خبرهای غیبی حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) است. «یجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کزُبُرِ الْحَدیدِ[۱۵]»؛ اطراف این فردی که از شهر قُم قیام میکند، مردمی که با او همراهی میکنند و حولِ محور او اجتماع میکنند، دلهای اینها «کزُبُرِ الْحَدیدِ» است. مانند فولاد است. هیچ طوفانی، هیچ تُندبادی، هیچ تجهیزات و سِلاح روانی، اقتصادی و سیاسی دل اینها را مُتزلزل نمیکند. «کزُبُرِ الْحَدیدِ»؛ دلهای آنها مانند فولاد نفوذناپذیر است. «لاَ تُزِلُّهُمُ اَلرِّیَاحُ اَلْعَوَاصِفُ[۱۶]»؛ طوفانهای شدید کوه ایمان اینها را نمیلغزاند. «لاَ یَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ»؛ این واقعیّتی بود که همهی شما دیدید. این ملّت از جنگ خسته نمیشوند. نَستوه هستند. ۸ سال جنگ را شما در کجای دنیا سُراغ دارید؟ آن هم برای ملّتی که تازه انقلاب کرده است و از نظر اقتصادی و از نظر تجهیزاتی صفر باشد و در مقابل آن دشمن همهی امکانات جهانی را در اختیار داشته باشد. اما یک سال، بلکه ۸ سال تمام خَم به ابرو نیاورند و شعارشان این باشد: جنگ جنگ تا پیروزی. صادقانه ایستادند. حضرت موسیبنجعفر (علیه السلام) این موضوع را خبر داده است. ملّتی در اطراف این رَجُل مُجاهد قُم در صحنهی دفاع از اسلام حضور دارند که اینها «لاَ یَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ»، جنگ اینها را خسته نمیکند. جنگ نظامی خسته نکرد، جنگ فتنه مهمتر از جنگ نظامی بود و آنها را خسته نکرد. چون عوامل داخلی بودند، «طلحه» و «زُبیر» بودند، قوم و خویشهای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند، بیت بود، از بیوت دخالت داشتند. معذلک خداوند این دل مردم را با این انقلاب همراه کرد و نه از جنگ نظامی، نه از جنگ فرهنگی و تبلیغاتی و اقتصادی خسته نشدند. «وَ لاَ یَجْبُنُونَ»؛ این سه تعبیر بسیار عجیب است. یکی اینکه از جنگ خسته نمیشوند. دوّم اینکه طوفانهای شدید اینها را از مواضعشان مُنصرف نمیکند. سوّم اینکه اینها ترسو نیستند. «لاَ یَجْبُنُونَ»؛ نه از شرق میترسند و نه از غرب میترسند. اگر قدرتهای اتمی همگی دست به دست یکدیگر بدهند و همهی توطئههای جهانی به صورت یکجا به جنگ اینها بیاید، «لاَ یَجْبُنُونَ»، اینها اهل جُبن و ترس نیستند. «وَ عَلَى اَللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ»؛ توکّل اینها به خداست. میدانند دشمن هر اندازهای قوی باشد، «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۱۷]»؛ دست خدا بالای دستهاست. «وَ عَلَى اَللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ اَلْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ[۱۸]»؛ عاقبت هم برای مُتّقین است.
روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)
صَلّی الله عَلَیکَ یَا ابَاعَبدالله (عَلَیهِ السَّلام)
حسین جان! عجب درسی به ملّت ایران آموختی. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در شب عاشورا نگران بودند. نزد حضرت امام حسین (علیه السلام) آمدند. چه شب سختی بود. عرضه داشت: یا اباعبدالله! نکند که این عدّهی کمی که در اطراف شما ماندهاند، فردا تو را تنها بگذارند؟ «هلال[۱۹]» میگوید: من کنار خیمهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بودم و گفتگوی حضرت زینب کبری با حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را شنیدم. خیلی مُنقلب و ناراحت شدم. مستقیم به خیمهی «حبیب[۲۰]» رفتم. به حبیب گفتم: دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) به ما اطمینان ندارد. نگران است که ما فرزند فاطمه (سلام الله علیها) را تنها بگذاریم. حبیب بیرون آمد. انصار را ندا کرد و همگی جمع شدند. گفت: اینگونه که به من گزارش داده شده است، زینب کبری (سلام الله علیها) نگران فرداست که نکند ما حسین (علیه السلام) را تنها بگذاریم. همه به صورت دستهجمعی جلوی خیمهی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) آمدند. اذن گرفتند. در آنجا تجدید بیعت کردند و همقَسم خوردند تا زمانی که یک نفر از اصحاب زنده است، مویی از حضرت امام حسین (علیه السلام) کم نشود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: زینبم! در حقّ اینها دعا کن. بیبی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در حقّ آنها دعا کرد. ای بیبی عالَم! فاطمه زهرا (سلام الله علیها)! شما هم در حقّ این مردم دعا کنید. چهل و چند سال است که با همهی سختیها، جنگها، فشارها، مشکلات اقتصادی و گرانی این مردم در زیر پَرچم نایب امام زمان (ارواحنا فداه) دفاع کردهاند و کوتاه نیامدهاند. اما بمیرم. در عصر عاشورا یک نفر مهم باقی نمانده بود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) یک نگاهی به طرف راست انداختند و یک نگاهی به طرف چپ کردند. دیدند که نه اصحابی و از بنیهاشم نه عبّاسی، نه علی اکبری، نه بُریری، نه زُهیری! صدای مبارکشان بلند شد: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنی[۲۱]»؛ یک نفر هم جواب داد. برای بار دوّم فریاد زدند: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم[۲۲]»؛ ای مردم! من برای خودم کمک نمیخواهم، ولی حرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بیابان… آیا یک مرد پیدا نمیشود که از حرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کند؟ هیچکسی جز شش ماههی اباعبدالله الحسین (علیه السلام) لبیک نگفت. صدای نالهی اهل حرم بلند شد. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به خیمه برگشت. عرضه داشتند: یا اباعبدالله! وقتی صدای «هَلْ مِنْ ناصِرٍ» شما بلند شد، این ششماهه تکان خورد و صدا به گریه بلند کرد. آمد ولی با شمشیر دفاع نکرد. شش ماهه بود، نه شمشیری داشت، نه سِپری داشت. اما با گلوی نازک از امامت دفاع کرد.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را همواره از ما و از این ملّت عظیمالشأن راضی بفرما.
خدایا! رهبر نورانی ما، نایبالامام و امام ما را تا ظهور حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) با اقتدار و عزّت مُستدام بفرما.
خدایا! در این جنگ ترکیبی که دنیا با ما دارد، ما را از شرّ فقر و اختلاف و فتنه و از شرّ ننگ بیحجابی و کشف حجاب و هَرزگی و فَحشا، ملّت ما، مملکت ما، خون شهدای ما را مَصون و محفوظ بفرما.
خدایا! این خطرات را از این کشور مُجاهدان، از این کشور ولایت فقیه دور بگردان.
خدایا! ! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عاقبت به خیری نصیب خودمان و کَسانمان بگردان.
خدایا! پایان عُمر ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
خدایا! اگر تا کنون هر گناهی در نامهی عمل ما ثبت است، به خون گلوی علی اصغر (علیه السلام) السّاعه همهی ما را از همهی گناهان و بدیها پاک بگردان.
خدایا! سیّئات ما را به حسنات مُبدّل بگردان.
خدایا! اخلاص در عمل، توفیق مُجاهده، خدمت به مردم، گِرهگُشایی، نقش در تولید، پایینآوردن تورّم، اشتغال و ازدواج جوانها به همهی ملّت ما و این جمع روزی بفرما.
خدایا! همهی مریضها، مریضهای مورد نظر شِفای عاجل کَرَم بفرما.
خدایا! خیر و برکت به معیشت مردم ما نازل بفرما.
خدایا! این مردم را از شرّ شیاطینی که میخواهند ایمان مردم، ایمان جوانها را مورد هَجمه قرار بدهند و میخواهند مردم را نااُمید کنند، شرّ آنها را به خودشان برگردان.
خدایا! ایمان و اُمید را در مردم ما روزافزون بگردان.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
[۳] سوره مبارکه نحل، آیه ۳۶٫
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلَالَهُ ۚ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ».
[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۷۶٫
«الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا».
[۵] همان.
[۶] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۶٫
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکَانُوا ۗ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ».
[۷] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵٫
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۵۱٫
«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ ۗ وَ لَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ».
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۵٫
«قَالَ اجْعَلْنِی عَلَىٰ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ».
[۱۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰٫
«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
[۱۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۵٫
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ».
[۱۳] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت جامعه برای زیارت همه ائمه (علیهم السلام).
«…فَحُشِرَ سفْلَهُ الْأَعْرابِ وَ بَقایَا الْأَحْزابِ إِلَىٰ دارِ النُّبُوَّهِ وَ الرِّسالَهِ، وَ مَهْبِطِ الْوَحْیِ وَ الْمَلائِکَهِ، وَ مُسْتَقَرِّ سُلْطانِ الْوِلایَهِ، وَ مَعْدِنِ الْوَصِیَّهِ وَ الْخِلافَهِ وَ الْإِمامَهِ حَتَّىٰ نَقَضُوا عَهْدَ الْمُصْطَفَىٰ فِی أَخِیهِ عَلَمِ الْهُدَىٰ وَ الْمُبَیِّنِ طَرِیقَ النَّجاهِ مِنْ طُرُقِ الرَّدَىٰ، وَ جَرَحُوا کَبِدَ خَیْرِ الْوَرَىٰ فِی ظُلْمِ ابْنَتِهِ، وَ اضْطِهادِ حَبِیبَتِهِ، وَ اهْتِضامِ عَزِیزَتِهِ بَضْعَهِ لَحْمِهِ وَ فِلْذَهِ کَبِدِهِ، وَ خَذَلُوا بَعْلَها، وَ صَغَّرُوا قَدْرَهُ، وَ اسْتَحَلُّوا مَحارِمَهُ، وَ قَطَعُوا رَحِمَهُ، وَ أَنْکَرُوا أُخُوَّتَهُ، وَ هَجَرُوا مَوَدَّتَهُ، وَ نَقَضُوا طاعَتَهُ، وَ جَحَدُوا وِلایَتَهُ؛ وَ أَطْمَعُوا الْعَبِیدَ فِی خِلافَتِهِ، وَ قادُوهُ إِلىٰ بَیْعَتِهِمْ مُصْلِتَهً سُیُوفَها، مُقْذِعَهً أَسِنَّـتَها، وَ هُوَ ساخِطُ الْقَلْبِ، هَائِجُ الْغَضَبِ، شَدِیدُ الصَّبْرِ، کاظِمُ الْغَیْظِ، یَدْعُونَهُ إِلَىٰ بَیْعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُؤْمُهَا الْإِسْلامَ، وَ زَرَعَتْ فِی قُلُوبِ أَهْلِهَا الْآثامَ، وَ عَقَّتْ سَلْمانَها، وَ طَرَدَتْ مِقْدَادَها، وَ نَفَتْ جُنْدُبَها، وَ فَتَقَتْ بَطْنَ عَمَّارِها، وَ حَرَّفَتِ الْقُرْآنَ، وَ بَدَّلَتِ الْأَحْکامَ، وَ غَیَّرَتِ الْمَقامَ، وَ أَباحَتِ الْخُمْسَ لِلطُّلَقاءِ، وَ سَلَّطَتْ أَوْلادَ اللُّعَناءِ عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّماءِ، وَ خَلَطَتِ الْحَلالَ بِالْحَرامِ، وَ اسْتَخَفَّتْ بِالْإِیمانِ وَ الْإِسْلامِ، وَ هَدَمَتِ الْکَعْبَهَ…».
[۱۴] بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶، ح ۳۷٫
«وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى اَلْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو اَلنَّاسَ إِلَى اَلْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ اَلْحَدِیدِ لاَ تُزِلُّهُمُ اَلرِّیَاحُ اَلْعَوَاصِفُ وَ لاَ یَمَلُّونَ مِنَ اَلْحَرَبِ وَ لاَ یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اَللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ اَلْعٰاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
[۱۵] همان.
[۱۶] همان.
[۱۷] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫
«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».
[۱۸] بحارالانوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶، ح ۳۷٫
[۱۹] نافع بن هلال بَجَلی یا نافع بن هلال جَمَلی، صحابی امام علی (علیه السلام) و از شهدای کربلا. او در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت. نافع در عذیب هجانات به کاروان امام حسین پیوست و روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. او در سخنانی حمایت و وفاداری خود را نسبت به امام حسین نشان میداد. در بعضی از منابع تاریخی و مقاتل، نام نافع بن هلال با نام هلال بن نافع اشتباه ثبت شده است. در حالیکه هلال بن نافع نیز در واقعه کربلا حضور داشته ولی جزو سپاهیان عمر بن سعد و از گزارشگران آن واقعه است. نافع بن هلال از تیرۀ جمل، یکی از شاخههای قبیلۀ مَذحِج بوده و تبار یَمَنی داشته است. در منابع تاریخی با نسبت جَمَلی، بَجَلی، مُرادی، و بَجَلی مرادی از او یاد شده است. نافع از یاران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود و در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت جست. گفته شده که نافع فردی شجاع و تیرانداز بوده است. از ابومِخنَف نقل شده که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) او را آیین رزم آموخته بود.
نافع بن هلال قبل از شهادت مسلم بن عقیل از کوفه خارج شد. او یکی از چهار نفری بود که در عذیب الهجانات، به امام حسین (علیه السلام) پیوستند. حضرت از آنان احوال مردم کوفه را پرسید و آنان در پاسخ گفتند: اشراف و بزرگان کوفه به جهت رشوههایی که گرفتهاند علیه شما هستند و بقیه مردم، دلشان با شما ولی شمشیرشان علیه شما است. در برخی منابع به جای نافع بن هلال از جابر بن حارث سلمانی یاد شده است. روز دوم محرم، امام حسین (علیه السلام) وارد کربلا شد. حضرت اهل بیت (علیه السلام) و یارانش را جمع کرد و خطاب به آنان سپس سخنانی ایراد کرد. پس از سخنان امام (علیه السلام) اصحاب در حمایت از آن حضرت (علیه السلام)، یکی پس از دیگری برخاستند و بر بیعت مجدد خود با ایشان پای فشردند. نافع، پس از زُهِیر بن قِین سخنانی در حمایت از امام ایراد کرد. پس از این که به دستور عمر بن سعد، آب را بر اردوگاه امام حسین (علیه السلام) بستند، امام حسین (علیه السلام) حضرت ابوالفضل را شبانه با سی سوار و بیست پیاده از جمله نافع بن هلال، به سوی فرات برای آوردن آب فرستاد. نافع در جلوی آنان در حرکت بود تا به شریعه فرات رسیدند. آنان مقداری آب به خیمهها رساندند.
لشکر عمر بن سعد در حمله دسته جمعی او را محاصره کرده و هدف تیر و سنگ قرار دادند و بازوان او را شکسته و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهی از یارانش، او را نزد عمر بن سعد آوردند. عمر بن سعد به او گفت: «ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟» نافع در حالیکه خون بر محاسنش جاری بود گفت: «پروردگار من از قصد من آگاه است.» «به خدا سوگند، من به جز تعدادی که مجروح ساختم دوازده نفر از شما را کشتم و خودم را ملامت نمیکنم، اگر بازوان من سالم بود نمیتوانستید مرا اسیر کنید.» عمر بن سعد به شمر دستور داد تا او را بکشد! نافع به شمر گفت: «به خدا قسم ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالیکه خونهای ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس میگویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!» سپس به دست شمر به شهادت میرسد. نام نافع بن هلال در زیارت رجبیه امام حسین (علیه السلام) و زیارت ناحیه مقدسه آمده است.
[۲۰] حَبیب بن مُظاهِر اَسَدی (شهادت ۶۱ق) از شهدای کربلا. حبیب از قبیله بنیاسد و از اصحاب خاص حضرت علی (علیه السلام) بود. او از کوفیانی بود که پس از مرگ معاویه به امام حسین (علیه السلام) برای آمدن به کوفه نامه نوشتند. حبیب هنگامی که بیعتشکنی کوفیان را دید، مخفیانه از کوفه خارج شد و خود را به امام حسین رساند و در روز عاشورا در کربلا به شهادت رسید. قبر او در حرم امام حسین (علیه السلام) و در نزدیکی ضریح امام حسین (علیه السلام) است و ضریحی مستقل از دیگر شهدای کربلا دارد.
حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین (علیه السلام) در هر شب یک ختم قرآن میکرد. او در برابر پیشنهاد امان و پول برای دست برداشتن از یاری امام حسین: گفت: «ما نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مظلومانه به قتل برسانند». ابن کلبی و ابن حجر عسقلانی گفتهاند که وی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نموده است، اما با ایشان ملاقات نداشت. شیخ طوسی او را در میان فهرست اصحاب امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) قرار داده است، ولی در میان فهرست صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی یاد نمیکند. همچنین نویسندگان استیعاب و اُسد الغابه وی را در شمار صحابه نیاوردهاند. حبیب با حضرت علی (علیه السلام) به کوفه رفت و در همه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد. حضرت علی (علیه السلام)، حبیب را به علم منایا و بلایا(علم به اموری که بعدها اتفاق خواهد افتاد) آگاه ساخته بود. او عضو گروه ویژه شرطه الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی (علیه السلام) بودند. گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنیاسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی میکرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی (علیه السلام) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعه بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین (علیه السلام) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند (ببینید: نامههای کوفیان به امام حسین (علیه السلام)) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین (علیه السلام) رهسپار شدند و روزها از چشم جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند. حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین (علیه السلام) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد. حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا، کسی را که از طرف عمر بن سعد برای امام حسین (علیه السلام) نامه آورده بود، موعظه کرد که به طرف ستمپیشگان نرو. در عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که میخواستند به خیمههای امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت.
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. بنابر برخی از گزارشها، مردى از بنیتمیم بر حبیب حمله کرد و نیزهاى به او زد. وقتى حبیب خواست برخیزد، حصین بن نمیر با شمشیر ضربتى بر سرش زد و ایشان را از پاى درآورد، آنگاه آن مرد تمیمى سر مبارکش را از تنش جدا نمود. امام حسین (علیه السلام) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماه اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم. در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم میکردی. حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت. قبیله بنیاسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان خود بود، در ده متری قبر امام حسین (علیه السلام) جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین (علیه السلام) و در رواق جنوبی قرار گرفت. در زیارت امام حسین (علیه السلام) در نیمه شعبان و غیره نام حبیب بن مظاهر آمده است.
[۲۱] سید ابن طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ ش، ص ۱۱۶. / ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ ق، ص ۷۰. / محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱.
«هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَ».
[۲۲] همان.
پاسخ دهید