«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

استغفار سَحر اثرات بی‌نظیری دارد

«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَ لَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ[۲]»؛ تبریک عرض می‌کنم حلول ماه ذی‌القعده، دوران اربعینِ موسویّه که حضرت کلیم الهی چلّه‌ای را در حالِ انقطاعِ الی‌الله گذراندند. بنا بود حضرت کلیم یک ماه در حال انقطاع به خداوند متعال و گُسستن از ماسِوی باشند، ولی خداوند خوشش آمد و یک دهه‌ی دیگر هم ایشان را نگاه داشت. گفت که میهمان خوبی هستی و اجازه نمی‌دهم که بروی. بمان تا بیشتر تو را ببینم. این آیه‌ی کریمه‌ای که در ماه ذی‌الحجّه ان‌شاءالله زنده باشید و اگر ما هم عُمری داشتیم بار دیگر در آن دهه بین نماز مغرب و عشاء آن دو رکعت نماز را بخوانیم و در هر رکعت این آیه را پس از سوره‌ی فاتحه می‌خوانیم: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ[۳]»؛ آیه در ارتباط با ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و استمرار سُنّت الهی بر استقرار امامت در میان خَلق، درس‌ها و آموزه‌های خاصّ خودش را دارد. ولی برای سالکین الی‌الله مسأله‌ی اربعین که خداوند متعال می‌فرماید که با موسی (علیه السلام) مُواعده کردیم «ثَلَاثِینَ لَیْلَهً»؛ خداوند متعال نامی از روز نمی‌برد، زیرا روز شلوغ است و حَواس‌ها پَرت است. اما وقتی پَرده‌ی شب می‌افتد و انسان در خلوت بین خود و خداوند قرار می‌گیرد، آن‌گاه سیمِ دل خوب مُرتبط می‌شود و فضای جان، رادارِ باطنِ انسان گیرندگی‌اش از اَنوار الهی، از اَنوار اسماء حُسنی، جَمال و جَلال حقّ استعداد پیدا می‌کند و شب برای عبادت خصوصیّت خاصّ خودش را دارد. لذا خداوند متعال کسانی را که اهل سَحَر هستند، می‌ستاید: «وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ[۴]»؛ استغفار همیشه خوب است. در روایتی که مکتوب از حضرت امام جواد (علیه السلام) است که شاید در این محفل نیز عرض کرده باشم، روای به حضرت امام جواد (علیه السلام) نامه می‌نویسد و در این نامه درخواست نُسخه‌ای می‌کند که در اثر عمل به این نُسخه ان‌شاءالله ارتباط و اتّصالش به کانون نور ولایت و امامت دائمی بشود و این سیم قطع نشود و هنگامی که می‌میرد، همراه این‌ها باشد. حَشر او با امامان باشد و با شیاطین نباشد. وجود مقدّس حضرت امام جواد (علیه السلام) در پاسخ مرقوم می‌فرمایند: «أَکْثِرْ مِنَ اَلاِسْتِغْفَارِ وَ رَطِّبْ لِسَانَکَ بِقِرَاءَهِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ[۵]»؛ سوره‌ی قَدر را زیاد بخوانید. لب‌های خود را نیز دائماً با ذکرِ استغفار مرطوب کن و هیچ‌گاه اجازه نده تا بخشُکد. دَوام استغفار، این منشأ عاقبت به خیری و استجابت دعا و دفع بَلیّات است. استغفار زیاد بگویید، ولی استغفار سحر اثری دارد که استغفار آناتِ نَهار، اثر آن استغفار سَحر را ندارد. خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) شب را مطرح می‌فرماید: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً»؛ ما با موسی (علیه السلام) قرار داشتیم که یک ماه شب‌هایش متعلّق به ما باشد. «وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»؛ ولی اتمام کردیم و یک دهه‌ی دیگر سُفره را برایش استمرار بخشیدیم که این اربعین کامل بشود. کمال سنّ انسان در ۴۰ سالگی است. وقتی انسان به ۴۰ سالگی می‌رسد، دیگر سنّ او کامل است. لذا اگر کسی تا ۴۰ سال آدم نشده باشد، خودسازی نکرده باشد و بر نَفس خود مُسلّط نشده باشد، بر حسب روایت شیطان می‌آید و پیشانی او را می‌بوسد و می‌گوید: پدر و مادرم به قُربانت که دیگر درست نخواهی شد. فرصت‌ها را از دست داده‌ای. آن وقتی که دوران مردی و مردانگی و قوّت و قدرت تو بود، با شیطان مبارزه نکردی و سازش کردی. حال دیگر سوار بر تو شده است و دیگر نمی‌توانی او را پیاده کنی. پَناه به خدا می‌بریم.

استقامت اُسرای کربلا، خون شهیدان را برای همیشه زنده نگاه داشته است

لذا اربعین یک خصوصیّتی دارد. انسان که حاجت داشته باشد، یا ۴۰ نفر «یا الله» بگویند و یا اگر تنهاست، ۴۰ مرتبه «یا الله» بگوید، خداوند متعال لبیک می‌گوید و موجب استجابت دعا می‌شود. اربعین امام حسین (علیه السلام) نیز خودش شاهد بسیار گویایی است. خون حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) برای احیای دین و بقای راه امامت و ولایت و هدایت ریخته شد. دشمن گُمان کرد که با شهادت امام حسین (علیه السلام) دیگر جاده برای ظلم و بیداد او تخت شد و نورِ هدایت برای همیشه خاموش شد. اما در اربعین خداوند متعال «جابر ابن عبدالله انصاری[۶]» (اعلی الله مقامه الشریف) را مأمور کرد و بر سر قبر سید شهیدان عالَم آمد و ناله کرد که طنین صدای جابر به همه‌ی عالمَ می‌رسد که: مُرده بادا یزید و زنده بادا حسین (علیه السلام). امام حسین (علیه السلام) زنده است و مرگ ندارد. مرگ برای یزید است. ولی چه زمانی این ندا بلند شد؟ پس از یک چلّه. اُسرا در این یک چلّه ریاضت کشیدند و جهاد تبیین را در کنار خون شهیدان ادامه دادند تا در ابعین ثابت کردند که اگر کسی یک اربعین استقامت کند، می‌تواند خون شهید را به ثَمر برساند و مردم را با خون شهید زنده کند. لذا در این آیه‌ی کریمه که می‌فرماید: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»؛ خداوند در این ۳۰ شب از حضرت موسی (علیه السلام) خوشش آمد و ادامه داد تا ۴۰ شب با خدا باشد. در

اگر انسان یک چلّه برای رضای خدا قدم بردارد، خداوند به او نور عنایت می‌کند

در ماه ذی‌القعده چلّه‌ی حضرت موسی (علیه السلام) از ابتدای این ماه تا روز عید قربان ادامه داشت. روز عید قربان انسان دیگر به مرحله‌ی فَنا می‌رسد و حاضر است تا عزیزترین عزیزِ خود را هم ذبح کند، ولی رضای خداوند را کسب نماید. لذا تعلّقات را در یک دهه مراقبت می‌شود از خود دور کرد. این زنجیرهای شَهوات و تعلّقات به دنیا، جاه‌طلبی، خودخواهی، کینه، کدورت، رذائل اخلاقی و گناه را در یک چلّه مراقبت می‌شود همه‌ی بیماری‌های روحی و روانی و اخلاقی و عملی را معالجه کرد و قلب را به قلب سَلیم تبدیل کرد؛ «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۷]». لذا این چلّه، چلّه‌ی مراقبت حضرت موسی (علیه السلام) است. حال ما هم اگر نیستیم، خودمان را شبیه آن‌ها کنیم. فرمود: «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ[۸]»؛ اگر انسان حلیم و بردباری نیستی، حدّاقل خودت را شبیه انسان‌های بردبار قرار بده و به خودت تلقین کن و خودت را به شکل آن‌ها قرار بده. گاهی عصبانیّت را کنترل کن؛ گاهی که ناراحت شده‌اید و می‌خواهید داد بزنید، برای رضای خدا داد نزنید؛ می‌خواهید بد و بیراه بگویید، همیشه به این صورت نیستید؛ ولی حالا تحلُّم کنید و بگویید که حال یک مرتبه و دو مرتبه و چند مرتبه هم که شده است، ما شبیه آن‌ها باشیم. مقداری شخصیّت داشته باشیم. مُدام رنگ عوض نکنیم. مقداری قُرص و محکم باشیم و بتوانیم زبان‌مان را کنترل کنیم، بتوانیم چشم‌مان را کنترل کنیم، بتوانیم دست‌مان را کنترل کنیم. این چلّه تمرین است. این چلّه تکرار خوبی‌ها و تکرار مبارزه‌ی با بدی‌هاست. اگر کسی یک چلّه با خدا باشد، «مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعینَ صَباحا[۹]»، اگر توانستیم یک چلّه خداوند را از خودمان ناراضی نکنیم، با آبروی کسی بازی نکنیم، غیبت کسی را نکنیم، آرامش کسی را برهم نزنیم، یأس که کُفر است و از آثار شیطنت شیطانِ لعین و رَجیم است، اگر به جای ایجاد یأس به همه‌ی افرادی که گرفتارند، اُمید بدهیم، به این‌ها راه نشان بدهیم، به این‌ها بگوییم: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ[۱۰]»؛ نگران نباشید، دری را که خداوند متعال نبندد، باز می‌شود. از این بترسیم که خداوند دَرب را ببندد. لذا اُمید دادن، روشنگری کردن، بازکردن دَرب‌های بسته برای مردم، راه‌های دور را نزدیک کردن، سرگردان‌ها را به راه روشنی هدایت‌کردن و القاء کردن نور الهی در قالب مُستحبّات از کارِ خوب، اورادِ خوب، دعاهای مجرّب به اهل آن که عطش دارند، اگر یک چلّه انسان هر کاری می‌کند، در مسیر بازکردن گِره‌ها، افزودن اُمیدها، کاستن از افسردگی‌ها و ناراحتی‌ها و غَم‌های مردم باشد و نیّت نیز نیّت الهی باشد، انسان پس از یک چلّه حرکت بر محور رضای خداوند متعال، بدون این‌که انسان استاد ببیند، کتاب‌های اوراد و اَذکار و ریاضت را بکشد، خداوند متعال قول داده است که چشمه‌های حکمت از دل او بجوشد. مانند مرحوم «شیخ رجبعلی خیاط» (رحمت الله علیه) که آخوند نبودند؛ مرحوم «حاج هادی ابهری[۱۱]» (رضوان الله تعالی علیه) مُلّا نبودند و دانشگاه‌ هم نرفته بودند، در مدارس مذهبی هم نرفته بودند. انسان‌های معمولی بودند، اما اخلاص این‌ها را نور کرده بود. لذا حرف که می‌زدند، نورپاشی بود و دل‌ها را زنده می‌کردند. خداوند مرحوم «حاج اسماعیل دولابی[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ظاهراً آخوند نبودند، ولی در واقع آخوند بودند. حرف‌های ایشان نور بود، مایه‌ی آرامش بود.‌ هر اندازه‌ای انسان اضطراب و تشویش داشت، وقتی با ایشان هم‌صحبت می‌شد، خداوند یک آرامشی به انسان عطا می‌کرد.

پروردگار متعال پس از یک چلّه به انسان حکمت عطا می‌فرماید

پس به خودمان صدمه نزنیم. حال یک روز هم از ماه ذی‌القعده گذشته است، اما از همین امشب برای رضای خدا در خانه و بیرون از منزل‌‌مان شروع کنیم به: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا[۱۳]»؛ همه‌جا خودمان را با خدا ببینیم و هر حرفی می‌خواهیم بزنیم، یک لحظه فکر کنیم و ببینیم که اگر خداوند متعال با این حرف ما خشنود می‌شود، حرف بزنیم و اگر رضای خداوند در آن نیست، حرف نزنیم. حرف‌مان برای رضای خدا باشد، نگاه‌مان برای رضای خدا باشد، دوستی‌مان برای رضای خدا باشد، اخم‌مان نیز برای رضای خدا باشد و برائت‌مان هم برای رضای خدا باشد. هر کاری می‌کنیم، غافل نباشیم. یک لحظه بیدار بشویم و ببینیم که چه کاری می‌کنیم و برای چه چیزی و برای چه کسی انجام می‌دهیم. اگر این آگاهی برای انسان حاصل بشود و با توجّه آن چیزی که خداوند راضی است را انتخاب نماید، بعد از یک چلّه خداوند او را حکیم می‌نماید.

«نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت     *****     به غمزه مسئله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد[۱۴]»

انسان می‌تواند این‌گونه باشد. تجربه هم نشان داده است که افرادی که اهلِ مُراقبه بوده‌اند و خودشان را از حرام نگاه داشته‌اند، خداوند متعال به این‌ها نورِ دل، نورِ کلام و نورِ مُعاشرت داد و وجودشان برای همه‌ی عالَمیان خیر شد. این نکته‌ی اوّلی بود که راجع به ماه ذی‌القعده عرض کردیم. حال عُلما و فُضلائی که در محضرشان هستیم، یک نگاهی به کتاب «اقبال[۱۵]» اثر سیّد اهل مُراقبه مرحوم «سیّد ابن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) داشته باشند. در آن‌جا هم روزه‌ی سه‌روز با آثار عجیبی برای این ماه توصیه کرده است و روایت نقل کرده است و هم می‌گوید که کُفّار در جاهلیّت جنگ را در ماه حرام، حرام می‌دانستند. ذی‌القعده‌ الحرام ماهِ آتش‌بَس بود و در این ماه جنگ نمی‌کردند. ما هم حدّاقل در ماه حرام با خداوند جنگ نکنیم. ما هم گناه را تعطیل کنیم. مرحوم سیّد ابن طاووس (اعلی الله مقامه الشریف) در عظمت ماهِ ذی‌القعده‌ الحرام و این‌که ماه غلبه‌ی بر دشمن است، در آن‌جا چندین داستان هم نقل کرده است که افرادی بودند که در معرض تَهدید‌های جدّی قرار داشتند و منتظر بودند تا ماه ذی‌القعده بیاید و در این ماه دامان عَدل الهی را گرفتند و دشمنان خودشان را نابود کردند. با دعایشان، با حال خوش‌شان و با اطمینان‌شان که این ماه، ماهِ تعطیلی جنگ است و اگر کسی بخواهد به ما ظلم کند و با ما جنگ داشته باشد، ما در پَناه خدا می‌رویم و او را می‌زنیم و می‌شود که دشمنان را زد.

نتیجه‌ی اعمال انسان در دنیا پس از مرگ به او نشان داده می‌شود

اما در مورد دهه‌ی کرامت، کرامت از نظر قرآن کریم به معنای ارزش است، به معنای اعطاء ارزش‌هاست، کُلّی است. لذا خداوند متعال تعلیمش را بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مَعلول کرامت خودش مُعرّفی فرموده است. «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ[۱۶]»؛ می‌گوید: بخوان، قرائت کن؛ اما چرا ما خواندن را به تو یاد می‌دهیم؟ زیرا ربّ تو اَکرم است. اِکرام او به بنده‌اش این است که او را بی‌سواد نگذارد. او را به خواندن و به علم‌آموزی تشویق کند و عنایت کند تا او عالِم بشود؛ «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ[۱۷]». در سور‌ه‌ی مبارکه‌ی علق فرموده است: «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ[۱۸]»؛ به انسان آموخت آن‌چه را که بَشر با تجربه نمی‌توانست به آن برسد. تجارب در دنیاست، در محدوده‌ی حواسّ فیزیکی انسان است؛ ولی مسأله‌ی قبر، مسأله‌ی نَکیرِین، مسأله‌ی صراط، مسأله‌ی بهشت، مسأله‌ی جهنّم اگر پیامبران نیامده بودند و به ما خبر نداده بودند که این زندگی در این دنیا خیلی زود تمام می‌شود. اصلاً زندگی شما در این‌جا نیست و این‌جا مقدّمه است، این‌جا مزرعه است، این‌جا جبهه است، این‌جا آزمایشگاه است و آمده‌اید و نتیجه را پس از مرگ به شما نشان می‌دهند. شما اَبدی هستید و این یک مقطع کوتاهی است. اگر پیامبران این را نگفته بودند، ما خودمان را آماده می‌کردیم که فشار قبر نبینیم؟ آماده می‌کردیم که سَکَرات موت را لَمس نکنیم؟ مرگ وحشتناک است و سَکَرات دارد. وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اگر آن‌چه من از مرگ می‌دانم را شما می‌دانستید، سر به کوه‌ها می‌گذاشتید. مگر آرام می‌رفتید؟ این‌ها علومی نیست که بتوان در دانشگاه‌ها یا در آزمایشگاه‌ها یا با تلسکوپ و میکروسکوپ آن‌ها را کشف کرد. این‌ها علومی است که باید خداوند متعال به ما خبر بدهد و خداوند متعال پیامبران را فرستاده است که این‌ها را به ما خبر بدهند. و اطّلاع از چیزهایی که در محدوده‌ی تجارب برای ما حاصل نمی‌شود، بالاترین کرامت است. دهه‌ی کرامت یعنی توجّه به غیبِ این عالَم، توجّه به باطن این عالَم و ابدیّت خودمان. «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ» ، «عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ». سپس هم آن آیه‌ی کریمه فرموده است: «وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ»؛ این‌ها چیزهایی نبود که بَشر منهای وحی الهی و منهای ارسال رُسُل بتواند به این‌ها دست پیدا کند.

شهادت و حفظ آبروی انسان‌های آبرومند از کرامات به شمار می‌رود

قرآن کریم و دهه‌ی کرامت، مأموریت و رسالت ما این است که توجّه کنیم. زیرا خداوند فرموده است: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ[۱۹]»؛ می‌خواهید نزد خداوند ارزش پیدا کنید؟ می‌خواهید از چشم خداوند نیفتید؟ می‌خواهید امام زمان (ارواحنا فداه) رویش را از شما برنگرداند؟ بیاید و با تقوا باشید. تقوا مجهّزشدن به لباسی است که با آن لباس تیر شیطان به انسان اصابت نمی‌کند. وسوسه‌های شیطان دل انسان را خراب نمی‌کند؛ «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ». این سُفره‌ی کرامت را کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) با عمل‌شان، با قول‌شان، با شهادت‌شان، با همّت‌شان و با هجرت‌شان پَهن کردند که حاصل گُسترش سُفره‌ی کرامت کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، تربیت فقهای بزرگ در طول تاریخ از جمله امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) و این انقلاب تحوّل‌آفرین در تاریخ عالَم و تاریخ بین‌الملل و اقبال این همه شهادت‌طلب در همه‌ی عالَم است. این نیروی قُدس یکی از کانون‌ها و یکی از چشمه‌های جوشانِ ارزشی برای بشریّت است. بَشر به جایی رسیده است که اگر جانش را تقدیم خداوند کند، این برایش آرمان است، این برایش آرزوست، این برایش یک خواست فطری و الهی است که به دنبال آن می‌گردد. نمونه‌های بارز آن این شهدای عزیزِ ۸ سال دفاع مقدّس و شهدای مدافع حرم هستند که بی‌قرارِ شهادت بودند و در رأس آن‌ها «حاج قاسم سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) قرار دارد که مانند مولایش حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که وقتی فرقِ مقدّس حضرت علی (علیه السلام) شکافته شد، فرمودند: «ما فَجَأنی مِن المَوتِ وارِدٌ کَرِهتُهُ، و لا طالِعٌ أنکَرتُهُ، و ما کنتُ إلاّ کقارِبٍ وَرَدَ، و طالِبٍ وَجَدَ[۲۰]»؛ مانند تشنه‌ای که به آب رسیده است، من این عطش را داشتم و به چشمه رسیدم. مانند کسی که گُمشده دارد و دَربه‌دَر به دنبال گُمشده‌اش می‌گردد و می‌خواهد او را پیدا کند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی به شهادت رسیدند، گُمشده‌ی خود را پیدا کردند و به آن چشمه‌ای که تشنه‌ی آن بودند، رسیدند. شهدای ما بر سر آن چشمه‌ای بودند که ذاتِ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن چشمه بود و این‌گونه شهادت‌طلبی برای نسلِ جوانِ بیدارِ مُتدیّنِ انقلابیِ ما جزء کرامت‌هاست. دهه‌ی کرامت است و یکی آیه‌ی کریمه‌ی «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» بود و دیگری علم بود که فرمود: «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ»؛ و یکی هم فرمایش مولاست که فرمودند: «إِنَّ أَکْرَمَ اَلْمَوْتِ اَلْقَتْلُ[۲۱]»؛ با ارزش‌ترین مرگ، زیرا شما هم می‌خواهید خوب زندگی کنید و هم می‌خواهید خوب بمیرید؛ در میان مرگ‌هایی که ارزیابی می‌کنید، خداوند متعال مرگی با ارزش‌تر از شهادت را نیافریده است. «أَکْرَمَ اَلْمَوْتِ اَلْقَتْلُ»؛ بهترین نوع مُردن قتل است. این هم نکته‌ای بود که به محضر شما عرض کردیم.

نکته‌ی دیگر هم ایثار است. از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدند: کرامت چه چیزی است؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «اعطاء الشیء قبل أن یسأل»؛ اگر کسی احتیاجی دارد، شما پیشاپیش برای حفظ آبرویش او را بی‌نیاز کردید و مجبور نشد تا پیش شما دست دراز کند و یا زبان باز کند. این آبروداریِ آبرومندانی که هزینه و درآمدشان همخوانی ندارد، اگر اشخاصی و یا مؤسساتی و کانون‌هایی کَمر مردانگی ببندند و این‌ها را با آبرو اداره کنند که این‌ها نزد دیگران سرافکندگی پیدا نکنند، این هم جزء کرامت‌هایی است که باید در دهه‌ی کرامت از حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) و خواهر بزرگوارشان کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) دریافت کنیم.

حَرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) حَرم اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) است

اما در مورد وجود نازنین حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) یکی دو مورد از ویژگی‌های ایشان را عرض می‌کنم که فقط حضرت معصومه (سلام الله علیها) در میان امامزاده‌ها این ویژگی‌ها را دارند. یکی این است که چهار امام معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) برای زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) شیعیان‌شان را ترغیب کرده‌اند و بهشت را برای کسی که زائر حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) باشد، تضمین فرموده‌اند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در زمانی که حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به دنیا نیامده بودند، در زمانی که پدرشان حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) هم به دنیا نیامده بودند، فرمودند: خدا را حَرمی است، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را حَرمی است، جدّمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) را حَرمی است و سپس نام بردند. برای من و اولاد من ـ که ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) باشند ـ حَرمی است و آن در قُم است. قُم کوفه‌ی صغیره است. این‌ها عناوینی است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مطرح فرمودند. قُم کوفه‌ی صغیره است. «سَتُدفَنُ فیهَا امْرَأهٌ مِن أولادِی[۲۲]»؛ یک بانویی از اولاد من در آن‌جا دفن می‌شود. «تُسَمّى فاطِمَهَ[۲۳]»؛ نام مبارک او نیز فاطمه (سلام الله علیها) است. «فَمَن زارَها وَجَبَت لَهُ الجَنَّهُ[۲۴]»؛ هرکسی او را زیارت نماید، بهشت بر او واجب و حتمی می‌شود. اگر کسی با معرفت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را زیارت نماید، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) تضمینی فرموده‌اند: «وَجَبَت لَهُ الجَنَّهُ». حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) نیز همین تعبیر را دارند، حضرت امام رضا (علیه السلام) همین تعبیر را دارند و حضرت امام جواد (علیه السلام) فرمودند: «لَهُ الجَنَّهُ». تعبیر «لَهُ الجَنَّهُ» مقداری لطیف‌تر از تعبیر «وَجَبَت لَهُ الجَنَّهُ» است. این‌که بهشت واجب می‌شود، یعنی حتماً او را به بهشت راه می‌دهند. اما «لَهُ الجَنَّهُ» یعنی مالکِ بهشت می شود. یعنی می‌تواند برای دیگران نیز شفاعت کند و دست اشخاصی را بگیرد و همراه خودش به بهشت ببرد. چهار امام یک امامزاده‌ای را این‌قَدر تجلیل و تعظیم کردند و شیعیان را به زیارت آن بانو ترغیب فرمودند و عاقبت‌ به خیری و نجات او را تضمین فرمودند. این انحصاراً متعلّق به حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) است. شما این را برای هیچ امامزاده‌ای نمی‌بینید.

زیارت‌نامه‌ی بسیار لطیفِ حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

خصوصیّت دوّم است که امام معصوم (علیه السلام) برای حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) زیارت‌نامه انشاء فرموده است. دو امامزاده این خصوصیّت را دارند. اوّلین نفر حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) برای حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) این زیارتی که به حرم باب‌الحوائج‌مان می‌روید ـ که ان‌شاءالله قسمت‌مان بشود، خیلی دلمان تنگ شده است ـ زیارت‌نامه‌ی حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) زیارت‌نامه‌ی مأثور از امام معصوم (علیه السلام) است. بعد از حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام)، دیگر برای هیچ امامزاده‌ای از جانب امام زیارت‌نامه نداریم، مگر برای حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و این زیارت‌نامه‌ای که در حال حاضر متداول است که در حرم شریف ایشان می‌رویم و می‌خوانیم، انشاء حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) است. زیارت‌نامه هم دارای مضامین بلندی است که خودِ آن ساعت‌ها وقت لازم دارد تا انسان به لطافت این زیارت‌نامه‌ای که حضرت امام رضا (علیه السلام) برای حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) انشاء فرموده است، گفتگو نماید. بنده خیلی وَجد می‌کنم و این زیارت‌نامه مضامین بسیار عالی و زیبایی‌های خاصّ خودش را دارد و این مضمون در جایی هم تکرار نشده است. مخصوص زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) است. یکی از لطائف آن این است که در حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به ۱۴ معصوم سلامِ حضوری می‌دهیم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللّهِ[۲۵]»؛ یعنی این‌جا یک کُدی است که هرکسی برود، با این کُد می‌تواند حضوراً به محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام بدهد. با این کُد می‌تواند با امیرالمؤمنین (علیه السلام) متّصل بشود و خودش را در حضور حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) ببیند و سلام حضوری به ایشان بدهد. همین‌طور به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) همه را با اسم صدا می‌کند و حضوری هم صدا می‌کند و کُدی است که مرتبط شده است واقعاً هم صدایش به حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) می‌رسد و آن‌ها جواب سلام می‌دهند.

امام زمان (ارواحنا فداه) نورِ عالَم هستند

 ولی نامی از امام زمان (ارواحنا فداه) نمی‌برد. این از لطائف است. وقتی به آن‌جا می‌رسد، می‌خوانیم: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى نُورِکَ وَ سِراجِکَ، وَ وَلِیِّ وَلِیِّکَ، وَ وَصِیِّ وَصِیِّکَ[۲۶]»؛ حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۲۷]» هستند. لذا زائر در حرم کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) توجّه به روشنگری امام زمان (اروحنا فداه) می‌کند که آفتاب نهایی هدایت وجود نازنین مولای ما حضرت حُجّت‌ بن ‌الحسن المهدی (ارواحنا فداه) است. امام زمان (ارواحنا فداه) نور هستند، امام زمان (ارواحنا فداه) نور هستند، آقای ما نور هستند. خداوند این نور را به ما تبلیغ کرده است: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا». امام زمان (ارواحنا فداه) چراغ هستند. هرکسی گرفتار ظُلمت است، هرکسی دلش تاریک است، هرکسی زندگی‌اش را ابهام و ظُلمت غُبار گرفته است، به آقایمان امام زمان (ارواحنا فداه) وصل بشود، زیرا ایشان چراغ هستند. به خداوند قسم که ایشان ظُلمت‌ها را می‌برند.‌ زندگی‌تان را روشن می‌کند. هرکسی گرفتار هر ظُلمتی شده است، یک «یا صاحب الزمان» بگوید. خداوند مرحوم «آیت الله ناصری اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت نماید. ایشان جزء عُشّاق حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) بودند، جزء منتظرین حضرت امام زمان (ارواحنا فداه) بودند. ایشان یک داستانی را از یکی از اولیای الهی نقل می‌کردند و می‌گفتند که از مرحوم آقای «سیّد مرتضی کشمیری[۲۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) خواسته بودند که اسم اعظم را برای ما بگویید. ایشان گفته بودند: هرگاه گیر افتادید، بگویید: «یا مولانا یا صاحب الزمان اغثنی، یا مولانا یا صاحب الزمان ادرکنی». سپس فرزند مرحوم آقای سیّد مرتضی کشمیری (اعلی الله مقامه الشریف) آن وقتی که چراغِ برق وجود نداشت و خودرو به شکل امروزی وجودی نداشت، وسط شب به شهر قُم رسیده بود و خانه‌ی اقوام‌شان را نیز بَلد نبوده است. شروع به گفتن همین ذکر می‌کند. «یا صاحب الزمان اغثنی، یا صاحب الزمان ادرکنی». به ۷ عدد نرسیده بوده که احساس می‌کند گویا یک نسیم وَزیده است و او یک تکانی خورده است و مشاهده کرده بود که پُشت دَرب خانه‌ی فامیل خود قرار گرفته است. این سِراج است، این چراغ است. هرگاه گرفتار ابهام شدید، زندگی برایتان تاریک شد، راه برایتان نامُشخّص بود و نمی‌توانستید مقصد را پیدا کنید، از این چراغ استفاده کنید. «یا صاحب الزمان اغثنی، یا صاحب الزمان ادرکنی». «خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود[۲۹]».

روضه و توسّل به حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)

حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) خوش درخشیدند، ولی مانند مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) عُمر زیادی نکردند. عُمر بی‌بی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) مانند عُمر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) خیلی کوتاه بود. منتها فرقی که بین آن بانو و این بانو وجود داشت، این بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در خانه‌ی خودشان به شهادت رسیدند، محارم در اطراف ایشان حضور داشتند، تشییع جنازه‌ی ایشان غریبانه بود. فقط ۷ نفر به دنبال جنازه‌ی ایشان بودند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) را غُسل دادند، خودشان کفن کردند. اما بی‌بی حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بسیار غریب بودند. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده بودند که این دخترم در شهر قُم دفن می‌شود. بی‌بی آمده بودند تا به این وَعده‌ای که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) داده بودند، جامه‌ی عَمل بپوشند. می‌خواستند قُم را کعبه‌ی دل‌ها قرار بدهند. ایشان در ساوه مَسموم و یا مَجروح شدند. داغ چندین تن از برادران خود را دیدند. تا به شهر قُم برسند، مانند مادرشان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بدن ایشان آب شده بود. چیزی از ایشان باقی نمانده بود. قُمی‌ها خیلی تَجلیل کردند، اما رَمقی برای حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) نمانده بود. لذا ۱۷ روز بیشتر زنده نبودند و پس از ۱۷ روز وجود نازنین ایشان غروب کرد. وقتی قبر را آماده کردند، سرگردان بودند؛ زیرا این بی‌بی مَحرم ندارد، پس چه کسی بناست بیاید؟ دیدند که دو سواره‌ی ناشناس با نقاب رسیدند. به مردم خطاب کردند: کنار بروید. این جنازه مربوط به ماست. حضرت امام رضا (علیه السلام) و حضرت جوادالائمه (علیه السلام) بودند. آمدند و بدن بی‌بی را گرفتند و خودشان دفن کردند. اما به قربان آن بدنی که «مُلقی فِی الا رضِ جُثهً بِلا رَأسٍ وَ لاغُسْلٍ وَ لا کفنٍ[۳۰]»؛ حسین جان! «اگر کشتن چرا خاکت نکردن». حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) وقتی بدن نازنین حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را دیدند، بدن عُریان بود، آن‌قَدر فشار روحی پیدا کرد که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) گُمان کردند حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) دی حال جان‌دادن هستند. سراسیمه خودشان را رساندند و فرمودند: «یا بَقیَّهَ جَدّی وَ اَبی وَ اِخْوَتی؟[۳۱]»؛ ای همه‌کَسِ زینب! ما غیر از تو کسی را نداریم. می‌بینم که در حال جان‌دادن هستی. ما از این چیزها خبر داشتیم و خودمان قبول کرده بودیم و نُسخه‌ای بود که خداوند متعال برای ما پیچیده است و خودمان قبول کرده‌ایم، پس چرا به این حال افتاده‌ای؟ جواب فرمودند: عمّه‌جان! از این‌که پدرم را کُشتند و ما را اسیر کردند، مشخّص بود؛ اما چیزی که دلم را سوزاند، گویا این‌ها ما را مسلمان نمی‌دانند. زیرا بدن مسلمان را بر روی زمین نمی‌گذارند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عظمت امام رضا (علیه السلام) و کریمه‌ی ایشان لباس ظهور بر قامت مولایمان حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بپوشان.

خدایا! قلب مبارک امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! سایه‌ی عَلمدار امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه)، سُکان‌دار کشتی انقلاب، الگوی ما، پیرِ ما، مُراد ما، مرجع ما، راهنمای ما، عزّت ما، عمود خیمه‌ی استقلال کشورمان، تکیه‌گاه جبهه‌ی مقاومت‌مان، رهبر عزیزمان را با اقتدار و عزّت تا ظهور امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) و در کنار حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! به ما ثبات‌قَدم و حُسن عاقبت کَرَم فرما.

خدایا! پایان عُمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما و جوان‌های نورانی حاضر در این محفل را کفایت و لیاقت عَلمداری جبهه‌ی انتظار و جبهه‌ی خدمت به حضرت مهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از ظهورشان را عنایت بفرما.

الها! مملکت ما را از این مشکلات با عنایت خاصّ این مملکت نجات عنایت بفرما.

خدایا! هرزگی، کشف‌حجاب، میکروب برهنگی، ویروس وابستگی به دنیای نَجس غَرب و تقلید از آن‌ها را در این اَمر از این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! فساد، بی‌عدالتی، رِشوه و مردم‌آزاری را در هر اُرگان و نَهادی که وجود دارد، اگر قابل مُعالجه نیستند، شرّشان را کم بفرما.

خدایا! به حقّ محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این دولتِ مؤمنِ ولایت‌مدارِ جهادگرِ بی‌قرارِ موفّق در اَمر ارتباطات بین‌المللی و تأمین منافع کشور در سایه‌ی این ارتباطات را در مسأله‌ی اقتصاد و فرهنگ داخلی هم به پیروزی کامل برسان.

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به کرامتِ کریمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، دولت ما، ملّت ما، نظام ما و رهبر ما را دشمن‌شاد نکن.

الها! پروردگارا! به همه‌ی ما اُمید روزافزون عنایت بفرما.

خدایا! چراغ اُمید را در دل‌ها خاموش مگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم اَمر ازدواج، اَمر اشتغال، اَمر کسب فضائل اخلاقی و ترک رذائل اخلاقی را به نسل جوان ما، به رحمت واسعه‌ی خودت و رحمت رحیمیّه‌ی خودت عنایت بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها و مریض‌های سفارش‌شده را شِفا عنایت بفرما.

خدایا! حَوائج همه‌ی حاجت‌مندان، حاجت‌مندان در این محفل و التماس دعا کنندگان را برآورده بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه فصلت، آیات ۳۳ و ۳۴٫

[۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۲٫

[۴] سوره مبارکه ذاریات، آیه ۱۸٫

[۵] الکافی، جلد ۵، صفحه ۳۱۶.

«سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ إِنِّی قَدْ لَزِمَنِی دَیْنٌ فَادِحٌ فَکَتَبَ أَکْثِرْ مِنَ اَلاِسْتِغْفَارِ وَ رَطِّبْ لِسَانَکَ بِقِرَاءَهِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ».

[۶] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است.

پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت. در سال سوم هجرت و پیش از غزوه ذاتُ الرَقاع، جابر با بیوه ای به نام سُهَیْمه، دختر مسعود بن اوس، ازدواج کرد تا بتواند پس از شهادت پدرش، از نُه خواهر خود بهتر سرپرستی کند. در این هنگام جابر با مشکلات مالی دست به گریبان بود و دیونی از پدر خود برعهده داشت. چندی بعد در راه بازگشت از غزوه ذات الرقاع (سال چهارم هجرت) پیامبر اکرم جویای حال جابر شد و آبرومندانه مشکل مالی او را برطرف و برای وی استغفار کرد.

با مرور تاریخ مغازی رسول خدا، معلوم می شود که جابر سهم چشمگیر و برجسته ای در آنها نداشته است. وی جوان مؤمنی بود که همراه دیگر مجاهدان در برخی غزوه ها به همراه پیامبر می جنگید و بعدها گزارشگر برخی از غزوه ها شد. شمار غزوه هایی که جابر در آنها حضور داشت به اختلاف ذکر شده است. به گزارش خود او، از ۲۷ غزوه پیامبر در ۱۹ غزوه شرکت داشته است. جابر در برخی از سریّه ها نیز حضور داشته و در باره آنها گزارش داده است. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، جابر اعتبار خود را حفظ کرد، اما برخلاف شماری از اصحاب، به مشارکت در فعالیتهای سیاسی و نظامی آن روزگار علاقه‌مند نبود و بیشتر در همان مدینه ثبات داشت؛ تنها می دانیم که به روزگار عمر وی از سوی خلیفه به عنوان «عریف» و نمایندۀ قبیله‌ای از انصار که بدان تعلق داشت، برگزیده شد. شخصیت جابر در منابع رجالی شیعه محترم و تأیید شده است. وی از اصحاب ائمه علیهم السلام (از امام علی تا امام باقر)، دانسته شده است هرچند که جابر در زمان امامت امام سجاد از دنیا رفت و امام باقر هنگام مرگ جابر، در دوره کودکی یا نوجوانی به سر می برد. در برخی منابع رجالی آمده است که جابر، به دلیل شهرت روایات در مدحش، نیازی به توثیق ندارد.

جابر و امام علی علیه السلام: بر اساس آنچه در منابع امامی شهرت دارد، جابر در کنار سلمان و ابوذر، در شمار ۶ یا ۷ تن از صحابه است که در جریان سقیفه، نسبت به امام علی علیه السلام و شناختن حق امامت و جانشینی پیامبر صلی اللّه علیه وآله برای آن حضرت، به وی وفادار ماندند. جابر در شمار نخستین بیعت‌کنندگان با امام علی (علیه السلام) به خلافت بود و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به جنگ با معاویه برخاست. کَشّی از رجال شناسان شیعه، جابر را از اعضای گروهی دانسته است که فدایی حضرت علی و همواره گوش به فرمان آن حضرت بودند که به «شُرطه الخمیس» شهرت داشتند.

در آستانۀ شهادت آن حضرت، آنگاه که در ۴۰ قمری بسر بن ارطاه از سوی معاویه به مدینه تاخت و مردم را به بیعت معاویه فراخواند، جابر این امر را «بیعت ضلال» خواند و رفتار معاویه با مردم مدینه را به نقد گرفت، و در سفری که به شام داشت، با وی برخوردی انتقادی کرد و صلۀ او را نپذیرفت. در نگاه جابر، حضرت علی چنان مقامی داشت که در زمان حیات پیامبر اکرم، میزان حق تلقی می شد و منافقان را با بغض داشتن به او می شناختند. جابر از کوچه های مدینه می گذشت و در مجالس انصار شرکت می جست و به ایشان نصیحت می کرد که فرزندان خود را با دوستی علی علیه السلام تربیت کنند و می گفت آن کس که علی را بهترین خلق خدا نداند، ناسپاسی کرده است. سخن معروف جابر درباره حضرت علی که می گوید: «علیٌّ خیرُ البَشر»، الهام بخش مؤلف شیعی به نام جعفر بن احمد قمی شد تا در کتابش به نام «نوادر الاثر فی علیّ خیر البشر»، ثلث روایات خود را از جابر نقل کند.

جابر و امام حسین علیه السلام: در واقعه کربلا و شهادت امام حسین علیه السلام، جابر بن عبداللّه از پیرمردان مدینه، و نگران ذریه رسول خدا بود. امام حسین در مقام احتجاج با لشکریان عبیداللّه بن زیاد، جابر را از جمله شاهدان سخن خود معرفی کرده است. در اربعین شهادت امام حسین، جابر اولین زائر قبر امام بود و عطیه عوفی او را در این سفر همراهی می نمود. در این زمان جابر نابینا شده بود و با توجه به جایگاه رفیع او در بین مسلمانان به عنوان صحابی بزرگ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله، زیارت او حاوی پیام ویژه تایید قیام امام حسین علیه السلام و اهتمام به زیارت آن حضرت بوده است.

در کتاب «بشاره المصطفى» چگونگی این زیارت به نقل از عطیه عوفى چنین آمده است: «همراه جابر بن عبداللّه انصارى، براى زیارت قبر حسین بن على علیه السلام حرکت کردیم. هنگامى که به کربلا رسیدیم، جابر به کرانه فرات نزدیک شد و غسل کرد و پیراهن و ردایى به تن کرد و کیسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشید و هیچ گامى برنداشت، جز آن که ذکر خداى متعال گفت تا این که به قبر، نزدیک شد و [به من] گفت: دست مرا بر قبر بگذار. چون دست او را بر قبر گذاشتم، بیهوش بر روى قبر افتاد. کمی آب بر او پاشیدم و هنگامى که به هوش آمد، سه بار گفت: اى حسین! آنگاه گفت: دوست، پاسخ دوست را نمى دهد؟! سپس گفت: چگونه پاسخ دهى، در حالى که خون رگهایت را بر میان شانه ها و پشتت ریختند و میان سر و پیکرت، جدایى انداختند؟! گواهى مى دهم که تو، فرزند خاتم پیامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پیمان تقوا و چکیده هدایت و پنجمین فرد از اصحاب کسایی و فرزند سالار نقیبان و فرزند فاطمه، سَرور زنانى؟! و چگونه چنین نباشى در حالى که از دست سَرور پیامبران غذا خورده اى و در دامان تقواپیشگان، پرورش یافته اى و از سینه ایمان شیر نوشیده اى و با اسلام، تو را از شیر گرفته اند. پاک زیستى و پاک رفتى؛ اما دلهاى مؤمنان، در فراق تو خوش نیست، بى آن که در این تردیدى رود که همه اینها به خیرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى مى دهم که تو بر همان روشى رفتى که برادرت یحیى بن زکریا رفت. آنگاه جابر، دیده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما، اى روح هایى که گرداگردِ حسین فرود آمده، همراهش شدید! گواهى مى دهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و به نیکى فرمان دادید و از زشتى، بازداشتید و با مُلحدان جنگیدید و خدا را پرستیدید تا به شهادت رسیدید. سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت، در آنچه به آن درآمدید با شما شریک هستیم. به جابر گفتم: اى جابر! چگونه [با آنان شریک باشیم]، با آن که ما نه به درّه اى فرود آمدیم و نه از کوهى بالا رفتیم و نه شمشیرى زدیم، در حالى که اینان سرهایشان از پیکر جدا شد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بیوه شدند؟! جابر گفت: اى عطیه! شنیدم که حبیبم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید: «هر کس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مى شود و هر کس کارِ کسانى را دوست داشته باشد، در کارشان شریک مى شود» و سوگند به آن که محمّد را به حق به پیامبرى برانگیخت نیت من و همراهانم همان است که حسین علیه السلام و یارانش بر آن رفته اند».

جابر و امام سجاد علیه السلام: در آغاز امامت امام سجاد علیه السلام یاران وی انگشت شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود و به سبب سالخوردگی از تعقیب حجاج بن یوسف در امان مانده بود. جابر و امام باقر علیه السلام: ماجرای ملاقات جابر بن عبداللّه با امام باقر علیه السلام در منابع گزارش شده است. جابر از پیامبر اکرم شنیده بود که تو چندان عمر می کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می کنی، او شکافنده علم (یَبْقَرُ العلم بَقْراً) است، پس سلام مرا به او برسان. جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که در مسجد مدینه صدا می کرد: «یا باقَرالعلم»! سرانجام روزی محمد بن علی را یافت و سخن پیامبر را یادآور شد، کودک را بوسید و سلام پیامبر را به او رساند. جابر انصاری از آن گروه صحابه است که احادیث فراوانی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله نقل کرده است؛ از این رو، او را حافظ سنّت نبوی و مُکْثِر در حدیث خوانده اند. در منابع روایی و سیره و تاریخ، به روایات جابر استناد بسیار شده و روایات وی مورد توجه مذاهب اسلامی بوده است.

جابر چندان جویای یافتن معارف دینی بود که برای شنیدن بی واسطه حدیث پیامبر از یکی از صحابه، به شام سفر کرد. این شوق، جابر را در پایان عمر بر آن داشت که چندی مجاور خانه خدا شود تا احادیثی بشنود. جابر انصاری در مسجد نبوی حلقه درس داشت و حدیث املا می کرد و شماری از تابعین از وی علم می آموختند و حدیث او را می نوشتند. نام جابر انصاری در نقل احادیث مشهور شیعی آمده است، از جمله در نقل حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث مدینه العلم، حدیث منزلت، حدیث ردّ شمس و حدیث سدّالابواب. وی همچنین راوی احادیثی بوده که در آن رسول خدا صلی اللّه علیه وآله امامان پس از خود را نام برده و نیز ویژگیهای حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را شناسانده است. «حدیث لوح» از جمله احادیث مشهور است که جابر آن را روایت کرده و نامهای دوازده امام جانشین پیامبر در آن آمده است.

از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است.

جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.

[۷] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫

[۸] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۱۵، صفحه ۲۶۸.

«قَالَ وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلاَّ وَ أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ».

[۹] نهج الفصاحه، ح ۲۸۳۶٫

«مَنْ اَخْلَصَ لِلّهِ اَرْبَعینَ صَباحا، ظَهَرَتْ یَنابیعُ الْحِکْمَهِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِهِ».

[۱۰] سوره مبارکه فتح، آیه ۱۰٫

«إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا».

[۱۱] مرحوم حاج هادی ابهری روابط عجیبی با ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود. مرحوم مبرور سالک صادق و تقی متقی حاج هادی ازمردم با ایمان و پرهیزکار ابهر است و در زمان خود از بکائین شمرده می شد زیرا روزی نبود که از گریه آرام داشته باشد مردی عامی بی سوادی بود ولی روی اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و مودتی که داشت کلمات حکمت آمیزی روی زبانش جاری می شد. گویا مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم  که می فرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه) بود گریه بسیار می کرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایایی از آن مرحوم دارم که اگر بخواهم آن چه را که دیده و شنیده ام از آن مرحوم بنویسم یک کتابی خواهد بود.

در سال ۱۳۶۱ قمری که برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کردم با دست خالی به حضرت امیر علیه السلام عرض کردم اگر اجازه توقف به این عبد خود می دهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید. بعد از چند روز در صحن مطهر به مرحوم حاج هادی مزبور برخورد کردم و اصلا او را از قبل ندیده و نمی شناختم چون مرا دید گفت: اسمت محمد است؟ گفتم آری گفت اهل شاه عبدالعظیم هستی؟ گفتم آری گفت خدمت حضرت امیر تقاضایی دادی؟ گفتم آری گفت به من حواله کرده اند که ما یحتاج ماندن تورا فراهم کنم و هرچه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقی به من داد و مرا از آیت الله اصفهانی و غیره مستغنی نمود. خلاصه آن مرحوم روابط عجیبی با ائمه اطهار علیهم السلام داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمومنین عقد اخوت و برادری بسته و با بسیاری از علماء معاصر صیغه برادری خوانده بود.

[۱۲] محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن شد. درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی (علیه السلام) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین (علیه السلام) احساس می‌کند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمی‌گردد، در منزلش دچار مکاشفه‌ای می‌شود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین (علیه السلام) می‌بیند، به گفته خود وی در این حال به او می‌فهمانند که هر آنچه می‌خواستی از حالا به بعد بگیر. وی می‌گوید از همان‌جا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین (علیه السلام) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیت‌الله شاه آبادی به دیدار وی می‌رفتند.

گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاه‌هایی نو دارد. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانسته‌اند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمی‌کرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود. وی معتقد بود: از راه ائمه می‌توان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند. مهدی طیب از شاگردان دولابی، گفته‌ها و موعظه‌های استادش را در کتابی با نام مصباح‌ الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعه‌ای از مواعظ و جلسات وی را در کتاب‌های طوبای محبت و طوبای کربلا جمع‌آوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.

[۱۳] سوره مبارکه احزاب، آیه ۴۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا».

[۱۴] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷.

[۱۵] دو مجلّد اقبال الاعمال دو جزء از مجموعه ده جزئی دعا و زیارات و عبادات است که به عنوان تتمه و تکمیل کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی (رحمه الله علیه) تنظیم شده است. اقبال الاعمال که در سه مجلّد توسط انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی و به تحقیق آقای جواد قیّومی اصفهانی منتشر شده، به ترتیب جزء ششم، هفتم، هشتم و نهم مجموعه فوق است که اعمال و عبادات کل ماههای سال را در بردارد. بخش اوّل کتاب که به ماه رمضان اختصاص دارد، مشتمل بر فضیلت و اهمیّت این ماه، آمادگی برای ورود به آن و اعمال هریک از روزها و شبهای آن است و با وظایف روز عید فطر پایان می پذیرد. بخش دوّم کتاب در فصل کوتاهی به بیان ادعیه و اعمال ماههای شوال، ذیقعده و ذی الحجه پرداخته است. در بخش سوّم اعمال و وظایف بقیه ماههای سال آمده است. در لابلای اعمال ماه محرم، ابن طاووس رساله کوچکی در توصیف وقایع روز عاشورا نگاشته و آن را اللطیف نام نهاده است.

مؤلّف چون گنجینه عظیمی از منابع روایی و کتابخانه ای منحصر به فرد در اختیار داشته، در گردآوری این مجموعه بسیار موفق بوده و با ذوق سلیم خود در ترتیب کتاب اثر بدیعی به یادگار گذاشته است. بعضی از علما اقبال را بالاترین مرتبه عرفان معرفی می کنند. نام کامل کتاب الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه است. ابن طاووس این کتاب را همراه با ۸ جلد دیگر به عنوان تتمۀ «مصباح المتهجد» شیخ طوسی نوشته است. او در مقدمه کتاب «فلاح السائل»، که جلد اول از تتمات مصباح المتهجد است اسامی ۱۰ جلد کتاب را آورده است. کتاب حاضر شامل اعمال یازده ماه از سال است. اعمال ماه رمضان نیز، به خاطر اهمیت این ماه، در کتابی دیگر با نام «المضمار» آمده که توسط مصنف همراه با اقبال در یک مجموعه عرضه شده است.

کتاب اقبال الاعمال مانند دیگر کتابهای سید ابن طاووس از اعتبار و ارزش ویژه‌ای بین علمای شیعه برخوردار است. سید با تالیف این کتاب خدمت بزرگی به جهان اسلام نموده، به قسمی که تمام مؤلفان پس از سید در موضوع ادعیه و زیارات، خوشه چین خرمن پر برکت او هستند. از جمله شیخ عباس قمی در «مفاتیح الجنان» بسیاری مطالب را از این کتاب نقل می‌کند. علامه آقا بزرگ تهرانی نیز در الذریعه این مطلب را تایید کرده که سید با تالیف این کتاب حق بزرگی به گردن تمام شیعیان و هم دانشمندانی که در موضوع دعا و نیایش کتابی نوشته‌اند دارد و در حقیقت همه آنها سر سفرۀ این دانشمند بزرگ نشسته‌اند و از ثمرات آن عارف اندیشمند بهره برده‌اند و بر ما لازم است که از خدمت بزرگ ایشان تقدیر کنیم.

[۱۶] سوره مبارکه علق، آیه ۳٫

[۱۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۱۳٫

«وَ لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ مَا یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖ وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ۚ وَ کَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا».

[۱۸] سوره مبارکه علق، آیه ۵٫

[۱۹] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۳٫

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَىٰ وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ».

[۲۰] نهج البلاغه : الکتاب ۲۳٫

«الإمامُ علیٌّ علیه السلام: و اللّه ِ ما فَجَأنی مِن المَوتِ وارِدٌ کَرِهتُهُ، و لا طالِعٌ أنکَرتُهُ، و ما کنتُ إلاّ کقارِبٍ وَرَدَ، و طالِبٍ وَجَدَ، و ما عندَ اللّه ِ خَیرٌ للأبرارِ».

[۲۱] غرر الحکم و درر الکلم، جلد ۱، صفحه ۲۴۲.

«إِنَّ أَکْرَمَ اَلْمَوْتِ اَلْقَتْلُ وَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى اَلْفِرَاشِ».

[۲۲] . بحار الأنوار، ج ۶۰، ص ۲۱۶٫

«امام صادق علیه السلام: إنَّ لَنا حَرَما و هُوَ بَلَدَهُ قُمَّ و سَتُدفَنُ فیهَا امْرَأهٌ مِن أولادِی تُسَمّى فاطِمَهَ، فَمَن زارَها وَجَبَت لَهُ الجَنَّهُ».

[۲۳] همان.

[۲۴] همان.

[۲۵] مفاتیح الجنان، فضیلت و کیفیت زیارت حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم.

[۲۶] همان.

[۲۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۶۹٫

«وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ».

[۲۸] یکی از علمای عامل که شخصیت و سیره او همواره مورد توجه و اعجاب اهل نظر بوده، آیت الله سید مرتضی کشمیری است. ذکر فضائل و مناقب او ورد زبان بزرگانی از اهل معرفت و نقل محافل اهل سلوک بوده و هست و خواهد بود. سید مرتضی رضوی کشمیری در هشتم ربیع الاول سال ۱۲۶۸ هـ . ق در ایالت کشمیر، در خانواده ای روحانی از سلسله سادات رضوی، به دنیا آمد. پدرش سید مهدی شاه، فرزند سید محمد، عالمی زاهد بود که در ایالت کشمیر به تبلیغ معارف اسلامی و تدریس علوم دینی، اشتغال داشت. مادرش بانویی دانشمند و با کمال بود. وی دوشا دوش همسرش سید مهدی شاه به تبلیغ و تدریس علوم مختلف می پرداخت که در تدریس و تعلیم دانش ریاضی دارای احاطه خاص و در این زمینه شهرت فراوانی داشت.

سید مرتضی کشمیری از نوادگان امام رضا ـ علیه السلام ـ بوده که نسبش با چند واسطه درخشان به آن حضرت می رسد، از این رو به «رضوی» مشهور است. نسبت دیگر او، «قمی» است چه این که اجدادش از مدینه به قم مهاجرت نمودند و در آن شهر ماندگار شدند. جد بزرگش سید محمد اعرج فرزند احمد ابی المکارم فرزند ابو جعفر موسی مبرقع، اولین فرزند از این خاندان بود که در سال ۲۵۴ هـ . ق به قم آمد. او در شب چهارشنبه ۲۱ ماه ربیع الاول ۲۹۶ هـ . ق در قم وفات یافت و در خانه ای که برایش خریده بودند، به خاک سپرده شد. محل دفن او هم اکنون به نام مقبره موسای مبرقع در محل چهل اختران قم معروف است. او را «کشمیری» می گویند، چون جد هفتم وی سید ابوالحسن شاه از عالمان و فقیهان قمی بود که برای ترویج احکام دین به مشهد رضوی و از آن جا به ایالت کشمیر هندوستان هجرت کرده و در همان جا ماندگار شد و سلسله خاندان کشمیری را تأسیس کرد. قبر سید ابوالحسن رضوی قمی در محلی به نام «بلبل لنکر» یا «بلبل لانکر» واقع است که یکی از زیارت گاه های معروف کشمیر به حساب می آید.

سید مرتضی رضوی کشمیری، بعد از فراگیری خواندن و نوشتن و قرائت قرآن، مقدمات علوم دینی را از همان کودکی آغاز نموده و تا نوجوانی در کشمیر ادامه داد. او نهج البلاغه، شرح هدایه ملاصدرا،ریاضیات، منطق و فلسفه را زیر نظر مدرسان، فقیهان و دانشمندن ماهر کشمیر و با کمک فهم سرشار، استعداد فراوان و حافظه قوی، به خوبی فرا گرفت. وی در سال ۱۲۸۴ هـ . ق در سن ۱۶ سالگی همراه دایی خود سید محمد کشمیری متوفای ۱۳۱۳ هـ . ق برای تکمیل یافته های خود راهی شهر های کربلا و نجف اشرف، شهر علم و فقاهت شد و در آن دو شهر نزد عالمان و فقیهان نامدار به کسب علوم عقلی و علوم نقلی پرداخت و پس از سال ها تحصیل و تحقیق و تهذیب نفس، به درجه بلند اجتهاد و کمال نایل آمده، در ردیف دانشمندان آن عصر قرار گرفت.  سید مرتضی کشمیری، در میان عالمان و فقیهان نجف و کربلا ازجایگاه علمی خاص برخوردار بود. وی علاوه بر احاطه بر زبان های فارسی، عربی و هندی در علوم حدیث، فقه، اصول، اخلاق، فلسفه، رجال و سایر علوم اسلامی داشت. به طوری که می توان گفت در همه آن دانش ها دارای تخصص و تبحر بود. آن گونه که در وصفش گفته اند؛ با هیچ کدام از فقیهان، فیلسوفان، عالمان اخلاق، روایت شناسان و دیگر دانشمندان نمی نشست. مگر آن که آن ها اعتراف می کردند که وی در همه دانش های اسلامی، دارای تخصص و احاطه کامل است. تحصیلات علمی و اخلاقی سید مرتضی کشمیری تا سال ۱۳۱۱ هـ . ق ادامه پیدا کرد و با وفات استاد اخلاق و عرفانش آیه الله ملا حسین قلی همدانی در این سال، تدریس علوم دینی را به طور رسمی آغاز و تا آخر عمر با برکتش ادامه داد. بسیاری از دانشمندان و جویندگان علوم اسلامی در درس های فقه، اصول و اخلاق وی حاضر شده، از اقیانوس دانش وی، گوهر های علم و معرفت به دست آورده، بهره های فراوان بردند.

جامعیت در علوم اسلامی، احاطه بر اصول و فروع در آن علوم، اطلاع از مبانی و اقوال و نیز تقوای عالی و وجود کمالات معنوی، عامل جذب شاگردان بزرگ به مکتب علمی او بود. شیخ آقا بزرگ تهرانی از دانشمندان اسلامی در این باره می گوید: من چندین سال در محضر آیه الله سید مرتضی کشمیری به تحصیل پرداختم. او را عالمی ربانی، جامع علوم فقه، اصول، حدیث، تفسیر و دیگر علوم رسمی و غیر رسمی حوزه یافتم.  سید مرتضی کشمیری نیز از زمره عرفای بزرگ عصر خویش بود که در سایه تربیت و ارشاد عارف بزرگی همچون ملا حسین قلی همدانی (متوفای ۱۳۱۱ هـ . ق) به درجات عالی عرفان رسید. این عالم ربانی در نهایت ورع و تقوا و پیوسته در جهاد نفس و ریاضت، عبادت سیر و سلوک عرفانی بود. سید مرتضی رضوی کشمیری علاوه بر آن که یک چهره علمی بزرگ بود، به عنوان عالمی ربانی در اذهان عوام و خاص کربلا، دارای تقدس خاصی بود. از این رو از او در خواست کردند تا در کربلا به اقامه جماعت بپردازد. او نیز درخواست آنان را پذیرفته، در حرم مقدس حسینی به اقامه جماعت پرداخت که تا آخر عمر شریفش ادامه داشت. مردم کربلا، خصوصا اهل علم آن شهر، علاقه خاصی به وی داشتند و در نماز جماعت به او اقتدا می کردند. آیت الله عارف سید مرتضی کشمیری بعد از سال ها تحصیل، تدریس و تهذیب نفس، در تاریخ ۱۳ شوال سال ۱۳۲۳ هـ . ق. در شهر مقدس کاظمین دار فانی را وداع گرفت و به دیار باقی شتافت. پیکر پاک او بعد از غسل و کفن و اقامه نماز بر آن، به کربلای معلی انتقال داده شد و بعد از تشییع در حجره سوم بیرون از باب زینبیه موسوم به حجره کابلیه به خاک سپرده شد.

[۲۹] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۰۷.

[۳۰] بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۱.

[۳۱] موسوی مقرّم، سید عبد الرزاق، مقتل مقرم، ص ۳۰۸. / قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص ۳۵۲. / بیضون، لبیب، موسوعه کربلاء، ج ۲، ص ۲۶۰. / نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص ۴۱. / قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص ۵۶۷. / علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج ۲۸، ص ۵۷. / بحرانی، عبدالله، العوالم، الإمام الحسین (علیه‌السّلام)، ص ۳۶۲.

«ما لی اراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ یا بَقیَّهَ جَدّی وَ اَبی وَ اِخْوَتی؟ فَقُلتُ: وکَیْفَ لااجْذَعُ و اَهْلَعُ وَ قَدْ اری سَیِّدی وَ اخْوَتی وعُمومَتی و وَلَد عَمّی وَ اَهْلی مُضَرَّجینَ بِدِمائِهِمْ مُرمَّلینَ بالعَراءِ مُسَلَّبینَ لایُکْفَنُونَ وَلا یُوارُونَ، وَلایَعْرجُ عَلَیْهِمْ اَحَدٌ».