روز دوشنبه مورخ ۱۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- عرضهی اعتقادات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به محضر امامِ معصوم
- خداوند عالِمی که عامل باشد را به دَرجات رفیع میرساند
- مقام بالای شهید نزد پروردگار عالَم
- مقام بینظیر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در کلام حضرت امام هادی (علیه السلام)
- ویژگیهای همنشین خوب در کلام حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)
- دعوت به سوی خداوند بهترین گفتار در عالَم است
- روضه و توسّل به حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
عرضهی اعتقادات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به محضر امامِ معصوم
«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ[۲]»؛ آیات مبارکات سورهی فصلت، آیهی پیش از این آیهی کریمه در برجستگی موحّدانِ سنگرنشینِ مقاومت، خداوند دادِ سخن را داده است و آن چنان توصیف و تجلیلی کرده است از کسانی که در مسیر دینشان، در مسیر پذیرش ربوبیّت خدواند متعال استقامت کردند و تا آخر ایستادند، در وسط راه، راهِ خود را کَج نکردند و همواره خداوند متعال را بندگی کردند و در مسیرِ فرهنگِ توحیدی در برابر طوفانهای نَفس اَمّاره، وَسوسهی وَسوسهگَران و تَهدیدها و تطمیعها و قِلّت عدد و کَثرت عَدوّ خم به ابرو نیاوردند و ایستادند. خداوند متعال نسبت به اینها اموری را که اگر انسان به این امور با گوشِ جان حرف خداوند را بشنود و وعدههای الهی را باور داشته باشد، تصمیم میگیرد که در همهی عُمرش آنچه بندگی و رضای خداوند متعال است، در زندگی خودش نهادینه کند. هم در بُعد اعتقادات که مانند حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) یک عُمر موحّد بودند، مؤمن بودند، ولایی بودند، نسبت به قبر و قیامت باورمند بودند، نسبت به عبادات از افرادِ موفّق خطّ شکن بودند و در تبلیغ دین و پاسخگویی به سؤالات پیروانِ اسلامِ ناب کارامد بودند، مُجتهد بودند، مَرجع بودند و نسبت به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) دل را گِرو گذاشته بودند و رهنِ محبّت و طاعت حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) بودند. ولی مُراقبهی ایشان بهقَدری قوی بود که به کارهای خودشان و باورهای خودشان، جُدای از امضای معصوم دَغدغه داشتند و بالاخره در کِبَر سنّ در محضر مولای ما، صاحب سُفرهی زیارت جامعهی کبیره و صاحب زیارت غدیریه که متن مستندِ کامل و گویای تاریخی و قرآنیِ حضرت امام هادی (علیه السلام) در اثبات غدیرخُم و وصایت بلافَصل حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، بهقَدری این عالِم بزرگوار، جناب عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در چشم حضرت امام هادی (علیه السلام) مرغوب قرار گرفت که این عبارت را حضرت امام هادی (علیه السلام) دربارهی ایشان فرمودند: «أنتَ وَلِیُّنا حَقا[۳]»؛ تو حقّاً ولیّ ما هستی. همّت را بالا ببرید. طلبههای جوان! انشاءالله راهی را در پیش بگیرید و در طیّ راهِ تحصیل رضای خداوند متعال با دو بالِ علم و عمل صالح استقامت کنید و با چاشنی دعوت مردم به هدایت دلها یک رُتبهای به دست بیاورید که مدال رضایت امام زمان (ارواحنا فداه) نصیب شما بشود و از دولت مبارک حضرت حجّت (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) بشنوید: «أنتَ وَلِیُّنا حَقا»؛ تو حقّاً ولیّ ما هستی. خوشا به حالت ای سِبط امام حسن مجتبی (علیه السلام)، ای عالِم کمنظیر، ای مُهاجر الی الله، ای دَربهدَرِ هدایتِ کوی دلها و ای سنگر اهل ایمان که از ری حفاظت کردی و اینکه کشور ایران مَهد علم و فقاهت و تشیّع شد، حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) سَهم بسزایی در این جهت دارند. با این قُلّهنشینی در اوجِ فقاهت و علم و عَمل صالح و عبودیّت خودشان را مُحتاج امضای صاحبکار میدانند. لذا از حضرت امام هادی (علیه السلام) اذن خواستند تا حضرت به ایشان فرصتی بدهند و در مقابل امام زمانش زانوی ادب بر زمین بزند و حضرت امام هادی (علیه السلام) هم اعتقادات ایشان را و هم همهی شئون دینیشان را بررسی کردند که نکند به عالَم قبر و خانهی بَرزخ با مشکل وارد بشوند. میخواهند راه صاف باشد و هیچ مشکلی در طیّ طریق الی الله و الی الجنه برایشان وجود نداشته باشد. وجود نازنین حضرت امام هادی (علیه السلام) هم عنایت فرمودند و بعد از عرض اعتقادات و عرض دین به دینشناس معصوم و خلیفهی خداوند، حضرت امام هادی (علیه السلام) قسم خوردند که آن دینی که خداوند راضی است، همین دینی است که تو آن را دارا هستی. به او خاطر جمعی دادند و سپس دستور استقامت دادند. فرمودند که تا به حال خوب آمدی، ولی از این به بعد هم ثباتقَدم را تا آخر داشته باش و با همین دین زندگی کن.
خداوند عالِمی که عامل باشد را به دَرجات رفیع میرساند
چون حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) از حضرت امام هادی (علیه السلام) امضاء گرفتند و خودشان را بیمهی عنایت ولایی حضرت امام هادی (علیه السلام) کردند، حضرت امام هادی (علیه السلام) پس از وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) آن سِرّی که هیچکسی نمیدانست و هیچکسی پیشبینی نکرده بود که حضرت امام هادی (علیه السلام) چنین مدالی را به یک عالِمی بدهند، نصیب حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) شد. خوشا به حال کسانی که از اینجا به صورت سالم عبور کنند و در آنجا هم در اعلی علییّن در دَرجات رفیعی که لازمهی عالِم عاملی است که وارثِ دَرجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ کسی که وارث علم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هست، «إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ[۴]»، این تنها وارثِ ذهنیّات نیست. «الْعِلْمُ نُورٌ[۵]»؛ آن نورانیّتی که یک عالِم دینی، یک طلبهی امام زمان (ارواحنا فداه) با اخلاص آنچه میداند، عمل میکند، قرآن کریم میفرماید که خداوند او را بالا میبرد. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ[۶]»؛ اگر این آیهی کریمه را در کنار آیهی دیگری قرار بدهید، این نتیجهای که عرض کردم، به دست میآورید. پروردگار متعال فرموده است: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۷]»؛ «علمِ حصولی که مقدّمهی علمِ حضوری است[۸]» و علمِ حضوری بَسط وجود است، اشتدادِ نورانیّت است. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»؛ جانی که با فُروغ علم الهی وجود انسان را ربّانی کرده است، به سوی خداوند صعود و پَرواز میکند، اما بُراق آن چه چیزی است؟ با کدام بُراق اوج میگیرد و به وصال جانان میرسد؟ «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ[۹]»؛ عمل صالح عالِم را بالا میبرد. اگر عالِم با علمی که اندوخته است، زندگی روشنی داشت و در عمل کوتاهی داشت، پَر و بال آن سوخته است. میخواهد پَرواز کند، موتور آن روشن است، ولی فشار و جَذبهای که این را بالا ببرد، وجود ندارد؛ لذا در پایین میماند. خداوند متعال میفرماید: کسانی که به آنها علم داده شده است و علمشان با ایمان که سه درجه دارد و آن سه درجه اعتقاد به جنان، اِقرار به لسان و عمل به اَرکان میباشد، اگر ایمانِ این چنینی در کنارش علم آن چنانی بود، خداوند متعال او را بالا میبرد. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا»؛ اگر خودش بالا برود، بُرد ندارد. قطعاً موجودِ ممکن توان عبور از حجابها و سِیر آسمانهای هفتگانه و وصول به عَرش الهی را ندارد. این عالَم دریای بیساحل است. یک شناگر چهقَدر میتواند دریای مُمتد را شنا کند؟ بعد از چند فَرسخ شناکردن نَفَس او بند میآید و گیر میکند. اما اگر خودش را به کشتی نجات رساند و کشتی او را در بَر گرفت، در آغوش گرفت و این کشتی او را حَمل کرد، قطعاً به ساحل وصال و ساحل قُرب الهی نائل میشود. «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»؛ خداوند متعال رفعت میدهد، خداوند متعال بالا میبرد که این رفعت، رفعتی است که معیّت خداوند متعال را با مُحسنین تضمینکنندهی این مسیر معرّفی فرموده است و جَذبه و محبّت موتور حرکتش را گرم میکند و او را به وصال جانان نائل مینماید. آنگاه انسان چه اندازهای میتواند بُرد داشته باشد؟ به جایی میرسد که جلوهی خداوند متعال بشود. یعنی فناء فیالله پیدا کند و بقاء بالله پیدا نماید. تا زمانی که خداوند خدایی میکند، او نیز جلوهی خداوند متعال است.
مقام بالای شهید نزد پروردگار عالَم
شهید هیچگاه فراموش نمیشود. خداوند متعال شهید را به مقامی بُرده است که بهشت را او اداره میکند. او مظهر ربوبیّت خداوند است. شهدا هم اهل ایمان را تا مرز مرگ میبرند و به فکر اینها هستند. پروردگار متعال در سورهی مبارکهی آل عمران فرموده است: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۱۰]»؛ اینها زنده هستند و رِزق اینها هدایت است. «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»؛ هر نمازی که خوانده میشود، به برکت خون شهید است. هر روزهای که انجام میشود، هر مُجاهدهای که واقع میشود، هر ترکِ گناهی که واقع میشود، در همهی اینها شهید جلوهی ربوبیّت پروردگار متعال است؛ اما شهید خودش رسیده است و چشم به راه دیگرانی است که راه دین را ادامه میدهند. «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ[۱۱]»؛ اینها چشم به راه هستند و با جَذبهی خودشان در این خطّ اینها را تثبیت میکنند و میگویند که ما رسیدیم، نکند که از این خطّ خارج بشوید؟ شما هم همین خطّ را ادامه بدهید که ما منتظر شما هستیم. خداوند متعال فرموده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ[۱۲]»؛ هم آنها منتظر هستند و هم این رَهرو منتظر است. آنها در این خط بودهاند و رسیدهاند، رَهروان این راه نیز در این خط هستند و منتظر هستند تا برسند. هم آنها چشم به راه هستند و هم اینها انتظار دارند که به او برسند. آنگاه این مقام از جَلوات مقام حسینی است. این جلوهی شهادت است.
مقام بینظیر حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) در کلام حضرت امام هادی (علیه السلام)
حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) چه شهیدِ به معنای اخصّ کلمه شده باشند و به قتل رسیده باشند که در برخی از گزارشات تاریخی ایشان را جزء شهدا و مقتولین فی سبیلالله نام بردهاند و چه به آن معنا شهید نشده باشند، حضرت امام هادی (علیه السلام) که بلندگوی خداوند متعال هستند و مُخبرِ صادقِ مُصدّق هستند، فرمودند: «لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ[۱۳]»؛ یعنی حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) فانی شده بودهاند و دیگر مُطلقا وجود نَفسانی نداشتهاند. از همهی گَردنههای صَعب العُبورِ غرائضِ طبیعی این عالَم عبور کردهاند و در آن اعلی علییّن به جایی رسیدهاند که حضرت امام حسین (علیه السلام) در آنجا قرار دارند. لذا حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) شعاع حرم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است. اگر کسی در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) حضور پیدا کند و این بزرگوار را زیارت نماید، مانند کسی است که در زیر قُبّهی حضرت امام حسین (علیه السلام) و در کنار قبر ششگوشه حضور پیدا کرده است. این مسأله ثواب نیست، چون ثواب حدّاقل است. این مقام است، بَسط وجود است، قدرت هدایت است. حضرت امام حسین (علیه السلام) اوّلاً چراغ هدایت هستند و دوّماً کشتی نجات هستند. این چراغ هدایتبودن، یعنی هر مسلمانی که پس از واقعهی عاشورا تا دامنهی قیامت در دایرهی توحید قَدم گذاشته است و قلب او از دینِ الهی اِرتزاق کرده است، بر سر سُفرهی حضرت امام حسین (علیه السلام) قرار دارد. همه هم هدایتشدهی حضرت امام حسین (علیه السلام) هستند، نور شهادت حضرت امام حسین (علیه السلام) دلها را روشن مینماید و اِکسیری است که انسانها را متحوّل میکند و الهی میکند و هم حرکت حسینی (علیه الصلاه و السلام) انسان را به ساحل سعادت، به ساحل شهادت، به ساحل تقرّب، به ساحب فناءِ الهی میرساند و حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) به آن مقام رسیدهاند. در میان حضرات ائمهی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) فرمودهاند: «کلّهم سفن النجاه[۱۴]»؛ همهی ما سفینههای نجات هستیم، ولی سَفینه الحُسین (علیه السلام) هم اَسرع است و هم اوسَع است. این باطنی که حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) دارند، عقل ما به آن نمیرسد که چگونه ایشان همانند حضرت امام حسین (علیه السلام) شدهاند. هم در هدایتگری، یعنی هدایتی که با روایات اهل بیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) حقایق را روشن کرده است و هم وجودِ مغناطیسی که خداوند متعال به حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) داده است و مَجرا و بستر هدایت حسینی قرار گرفته است.حال با این مقدّمه این آیه را میتوانید خوب هَضم بفرمایید که میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ انسانِ هُنرمند کسی است که هُنر وصلکردن دلها به خداوند متعال را دارد.
ویژگیهای همنشین خوب در کلام حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)
از حضرت امام محمّد باقر (علیه السلام) حدیثی نقل شده است که ایشان از حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) نقل میکنند. از جناب مسیح (علیه السلام) سؤال پرسیدند: «فَمَنْ نُجَالِسُ یَا رُوحَ اَللَّهِ[۱۵]»؛ ای روح خدا! بفرمایید که چه کسانی برای دوستی شایسته هستند که انسان با آنها رفیق شود و مؤانست و مُجالست داشته باشد؟ این پیامبر اولیالعَزمُ خداوند و پیامبر ویژهی خداوند متعال که با نَفخهی الهی متولّد شدند و ایشان پدر نداشتند، ولی خداوند به حضرت مریم (سلام الله علیها) دَمیدند و حاصل آن دَم حضرت عیسی (علیه السلام) هستند، لذا ایشان روحِ خداوند متعال هستند. جناب مسیح (علیه السلام) از ابتدا روحالله هستند. چنین پیامبر اولیالعَزمی نُسخهی شفابخش ارائه میکنند. ایشان فرمودند: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ»؛ با کسانی رفتوآمد داشته باشید، نشست و برخاست کنید، داد و سِتد انجام بدهید، دختر به همسری بدهید و از آنها همسر اختیار کنید، عروس و داماد از آنها بگیرید که دیدار آنها شما را به یاد خداوند متعال بیندازد. یعنی زندگی آنها بوی خداوند متعال و بوی دین بدهد و جهتِ دین باشد. وقتی شما به خانهی انسان مؤمن میروید، میبینید که چه زندگی پاکیزهای دارد و یک ریال حَرام در زندگیاش نفوذ پیدا نکرده است، یک مورد غیبت در این خانه راه پیدا نکرده است، یک دروغ در این زندگی گفته نشده است، چشمهای اهل این منزل به یک نامَحرم برخورد نکرده است. «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ»؛ این شخص نمیگوید که بروید، بلکه خودش رفته است و به شما میگوید که بیایید. این بوی خداوند میدهد، این خویِ خداوند را دارد، صفات الهی دارد. «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ»؛ اوّلین ویژگی دوستِ خوب و رَفیق الهی این است که دیدار او شما را به یاد خداوند متعال میاندازد؛ زیرا عَمل او نشانهی بندگیاش میباشد. بندهی خداست و بندهی هَوی و شیطان نیست. وَسوسههای دنیا دلِ او را نمیلرزاند. در طیّ طریق الی الله انسان مُستقیمی است. «وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ»؛ و گفتار او بر علم شما بیفزاید. سعی کنیم وقتی حرف میزنیم، لَغو نباشد. «یَزِیدُ»؛ گفتار او در علم شما اضافه میکند. لازم نیست که علم، علمِ ذهنی باشد. بعضیها وقتی حرف میزنند ولو عَوام باشند، اما راه را به انسان نشان میدهند و آدرس را بَلد هستند. آدرس امام زمان (ارواحنا فداه) را بَلد است، آدرس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) را بَلد است، آدرس خداوند را بَلد است. وقتی حرف میزند، آن حرفزدنش در شما یک نوری ایجاد میکند و دل شما به سوی دینداری کشیده میشود. سوّمین نشانهای که دوست شایسته دارد و باید با این شاخصها دوست انتخاب کنیم، این است که فرمودند: «وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ»؛ شما وقتی او را میبینید، بعضیها هستند که وقتی انسان وارد خانهی آنها میشود، میآید و حسرت میخورد و میگوید: چه زندگی مُرفّهی دارد، چه فرشهای قیمتی دارد، چه پَردههای زیبایی دارد. ولی بعضیها را وقتی میروید و بازمیگردید، میگویید خوشا به حالش که آخرتش آباد است؛ خوشا به حالش که بهشت در انتظارش است؛ خوشا به حالش که در همهی امتحانات الهی نُمره کسب کرده است، در هیچجایی مَردود نشده است، هیچ رُکود و وَقفهای ندارد، به صورت مرتّب در حال بالارفتن است، زندگیِ او نشان میدهد که با اعتقاد زندگی کرده است، مرگ را قبول دارد، آخرت را قبول دارد. لذا همهی زندگیاش را ذخیرهی آخرتش قرار داده است. اصلاً بوی دنیا و لَجن دنیا و تَعفُّن دنیا در زندگی او به چشم نمیخورد. یک انسانی که دل از دنیا کَنده است و جاذبههای دنیا هیچ تأثیری در او ندارد و وَسوسه ایجاد نمیکند، این سه ویژگی را داشته باشد.
دعوت به سوی خداوند بهترین گفتار در عالَم است
حال قرآن کریم این موضوع را زیباترین تابلوی عالَم آفرینش معرّفی فرموده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ زیباترین گفتار که این گفتار، گفتارِ زبانی نیست؛ اگر برنامهی زندگی پس از زندگی را دیده باشید، دیدهاید که در آنجا اینگونه نیست که لب تکان بخورد و گفتار را به یکدیگر منتقل نمایند. ولی طرف متوجّه میشود که چه میگوید. آن هم متقابلاً و بدون اینکه حرفی بزند، مطالبشان را با یکدیگر رَدّ و بَدل میکنند. این گفتار گاهی گُفتار قولی است، گاهی گفتار عینی و تکوینی است. این تصرّف میکند و طرف مقابل این را متوجّه میشود. «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ چه کسی قولش زیباتر از کسی است که او داعی الیالله است؟ او جارچیِ خداوند است. سابقاً که میخواستند به کربلا بروند، چاووشی میخواندند. میگفتند: «هرکه دارد هَوس کرببلا بسم الله». بعضی از عُلمای ما، بعضی از مُبلّغین ما، بعضی از صُلحای ما و بعضی از مُتدیّنین ما همیشه کارشان این است که جارچیِ خداوند هستند. اصلاً اجازه نمیدهند کسی مُعطّل بشود و به محض اینکه ببیند، حرکت میدهد و یک کارِ خیری جلوی پای او قرار میدهد که او یک کاری برای خداوند متعال انجام بدهد. «مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ»؛ کسی که جارچیِ خداوند است، بیدارگر است، از خوابِ غفلت بیدار میکند، انسان را از تعلّق به دنیا نجات میدهد و با خداوند عاشق و معشوقش میکند؛ «وَ عَمِلَ صَالِحًا»؛ هرکاری هم انجام میدهد، به جُز صَلاح در کارش چیز دیگری وجود ندارد. همیشه عملِ او عمل صالح است. «وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ ولی این دعوت الی الله و این عمل صالحی که دارد، برای او اَنانیّت نمیآورد و خودش را بزرگ نمیکند، دعوت به خودش نمیکند، مُرید بازی نمیکند، نمیخواهد فضای خودش شلوغ بشود، بلکه دستش بالاست. میگوید: من نوکر او هستم، تسلیم او هستم، او به من گفته است که شما را دعوت کنم و من کارهای نیستم. من واسطه هستم؛ «وَ قَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛ شُعار او تسلیم در برابرِ پروردگار متعال است و برای شخصِ خودش حسابی باز نکرده است.
روضه و توسّل به حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام)
ما روضهی حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) را هم تأسی به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانیم؛ پیامبر ما خودشان هم بر حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) سخت گریه کردهاند و میدانید که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى[۱۶]» هستند. گریهی ایشان، گریهی عاطفی نبود. گریهی بر حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) عبادت است و چه عبادت بزرگی است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان به این عبادت عمل کردهاند. هم خودشان سخت گریه کردهاند و هم مردم را به این عمل تشویق کردهاند. وقتی وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با پیشانی شکسته، با دندان شکسته از کوی اُحُد به مدینه بازگشتند، دیدند که در بسیاری از خانههای برای شهدایشان بساط عزاداری برپا کردهاند و نالهها بلند است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رقّت کردند و هم با اینها همدردی کردند و هم فرمودند: اما عموی من در این شهر گریهکننده ندارد. «وَ لَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بِوَاکِیَ لَهُ[۱۷]»؛ این تَرغیب مردم بود. لذا همهی مؤمنینِ داغدیده با یکدیگر تعهّد کردند که هرگاه میخواهند برای شهید خودشان ندیه و ناله کنند، ابتدا بر سیدالشهدای اُحُد حضرت حمزه (علیه السلام) گریه کنند و بعد برای شهید خودشان ناله سر بدهند. وقتی حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) اعزام شدند و خبری از ایشان نیامد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگران شدند و فرمودند: بروید و از عمویم برای من خبری بیاورید. هرکسی میآمد، اما میدیدند که بدن نازنین حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) رقّتبار است و نمیتوان آن را دید. هم شکم را دَریده بودند، جگر مبارک ایشان را بیرون کشیده بودند. مادرِ خطاکارِ معاویه جگر حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) را بیرون کشید که از شدّت غیظ جگر ایشان را بخورد. اما هرچه زیر دندانش میگذاشت، مانند سنگ میشد و بدن بهشتی حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) جَذبِ بدن جهنّمی «هندِ جگرخوار» نشد. اما بالاخره کسی توان اینکه نگاه بیندازد و ببیند چنین جنایتی در مورد حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) صورت گرفته است را نداشت. سراسرِ بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) پُر از جراحت بود. به این اکتفا نکردند و پس از شهادت ایشان جسارت به بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. هرکسی میآمد، جرأت نداشت تا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بگوید: یا رسول الله! فاجعهی عجیبی اتّفاق افتاده است و نمیدانید چه بر سر عموی شما آوردهاند. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طاقت نیاوردند و خودشان به مقتل تشریف آوردند و بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) را دیدند و سخت مُنقلب شدند. خبر دادند: یا رسول الله! فاطمیّات از مدینه حرکت کردهاند، بانوان در حال آمدن به سوی جبهه هستند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) میآمدند، عمّهی ایشان حضرت صفیّه (سلام الله علیها) بود، سایر فاطمیّات بودند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مانع نشوید، اجازه بدهید تا بانوان بیایند و شهدا را زیارت کنند. اما به عمّهام صفیّه (سلام الله علیها) بگویید که نیاید. زیرا خواهر نمیتواند بدن برادر شهیدش را اینگونه ببیند. پیام پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت صفیّه (سلام الله علیها) رسید و ایشان گفتند به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کنید: من قول میدهم که صبر کنم. مانع نشوند تا من عزیزم را ببینم، من شهیدم را زیارت کنم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عاطفه به خَرج دادند و گفتند: اشکالی ندارد، بگویید بیاید. اما عَبای مبارکشان را از روی دوششان برداشتند و روی بدن رقّتبارِ عمویشان کشیدند که پوششی بر روی زخمها باشد. بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) رَسا بود و ایشان قد بلندی داشتند و عبای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی بدن را پوشش نداد. فرمودند: از عَلفهای بیابان بیاورید که وقتی خواهرش میآید، از خود بیخود نشود. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۱۸]»؛ بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) کجا بود و بدن حضرت امام حسین (علیه السلام) در کجا بودند؟ بدن حضرت حمزه سیدالشهدا (علیه السلام) جراحات زیادی داشت، ولی چهار ستونِ بدنِ ایشان سالم بود. اما برای امام حسین (علیه السلام) بدنی باقی نمانده بود. وقتی حضرت امام سجّاد (علیه السلام) آمدند، به «بنیاسد» نفرمودند که بروید و کفن بیاورید، بلکه فرمودند: بروید و قطعه حصیری بیاورید، زیرا بدنی باقی نمانده بود تا کفن بشود. قطعات بدن را جمع کردند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۱۹]»
دعا
الها! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.
خدایا! به خونِ سیدالشهدای اُحُد، عموی بزرگوار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، پَرچمدارِ غیرت، ولایتمداری و دفاع از حَریم دین، حضرت حمزه (علیه السلام) قَسمت میدهیم ما را عاقبت به خیر قرار بده.
خدایا! پایان عُمرمان را با مُهر شهادت مُزیّن بفرما.
خدایا! نسل جوان ما و فرزندان ما را خدا باوَر، آخرت باوَر و دین باوَر قرار بده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم در دودمان ما و نسلهای ما بیدین و بیولایت قرار نده.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم سایهی پُر برکت رهبر نورانی ما، پَرچمدارِ لایق و شایستهی نظام دینی ما را با اقتدار و عزّت و کَرامت و کفایت در رفع مشکلات کشور پیروز و تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بفرما.
خدایا! دولت مؤمن و ولایتمدار و جهادگر ما را از این پیچ خطرناک با سربلندی عبور عنایت بفرما.
خدایا! گِرههای معیشتی مردم را به دست این دولت باورمند باز بگردان.
خدایا! اَبر تیرهی گرانی و مَضیفهی معیشتی را از آسمان کشور اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) دور بگردان.
خدایا! خیر و برکت خود را بر معیشت مردم نازل بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دشمنان دین، دشمنان ولایت، دشمنان نظام اسلامی، دشمنان خطّ شهدا را اگر قابل هدایت نیستند، با چوب غضب خود اَدب بفرما.
خدایا! شرّشان را به خودشان برگردان.
خدایا! نظام ما و مردم خوب ما از شرّ اینها در اَمان بدار.
خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، حقّداران ما و مَشایخ ما را از ما راضی بفرما.
الها! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، از ما دَریغ نفرما.
خدایا! مریضها عموماً، سفارششدهها و منظورین خصوصاً به آن حالتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار جنازهی عمویشان حضرت حمزه (علیه السلام) داشتند و به آن حالی که حضرت امام زینالعابدین (علیه السلام) با دیدن بدن قطعهقطعهی پدرشان پیدا کردند، قَسمت میدهیم شِفای کامل به بیماریهای اخلاقی، روحی، روانی، بدنی و جسمی مریضها و مورد نظرها عطا بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه فصلت، آیه ۳۳٫
[۳] بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۲٫
«مَرحَبا بِکَ یا أبَاالقاسِمِ أنتَ وَلِیُّنا حَقا».
[۴] الکافی، جلد ۱، صفحه ۳۲.
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی اَلْبَخْتَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لاَ دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ اَلْغَالِینَ وَ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ اَلْجَاهِلِینَ».
[۵] مصباحالشریعه، ص ۱۶. نیز ر.ک: منیهالمرید، ص ۱۴۸و ۱۶۷؛ بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مشکاهالانوار، ص ۳۲۵.
«الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء».
[۶] سوره مبارکه مجادله، آیه ۱۱٫
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَ إِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».
[۷] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫
«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».
[۸] در اصطلاح فلسفی علم بر دو گونه است: علم حضوری و علم حصولی. علم حضوری یعنی علمی که عین واقعیت معلوم پیش عالم (نفس یا ادراک کننده دیگری) حاضر است و عالم شخصیت معلوم را می یابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود. علم حصولی یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست، فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است، مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسان های دیگر، اعضای بدن خود شخص ادراک کننده. در علم حضوری مطابق تعریف بالا علم و معلوم یکی است یعنی وجود علم عین وجود معلوم است و انکشاف معلوم پیش عالم به واسطه حضور خود معلوم است در نزد عالم و از این جهت این علم را (حضوری) می نامند به خلاف علم حصولی که واقعیت معلوم غیر از واقعیت علم است و انکشاف معلوم پیش عالم به واسطه مفهوم یا تصویری است که از وی در پیش خود دارد و به عبارت دیگر به واسطه حصول صورتی است از معلوم در نزد عالم و از این جهت این علم را (حصولی) می نامند. در رابطه با تاریخچه مطرح شدن این مسئله شهید مطهری می نویسد: چنین به نظر می رسد که این مسئله از خیلی پیش ترها و شاید در دوره ارسطو مطرح نبوده است. آن ها علم را بدون اینکه به علم حضوری و علم حصولی تفکیک کنند به کار می بردند ولی قدر مسلم در کلمات بوعلی و در باب علم شیء به ذات خود و و در باب علم نفس به ذات خود و در باب علم باری به خود مطرح است که این نحوه علم به خود علم حضوری است.
[۹] همان.
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۰٫
«فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ».
[۱۲] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳٫
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».
[۱۳] کامل الزیارات، جلد ۱، صفحه ۳۲۴.
«حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى اَلْعَطَّارِ عَنْ بَعْضِ أَهْلِ اَلرَّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ أَیْنَ کُنْتَ فَقُلْتُ زُرْتُ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ اَلْعَظِیمِ عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».
[۱۴] الخصائص الحسینیه، ص ۱۴٫ / دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، محمدی ریشهری، جلد ۱، صفحه ۱۶٫
«فرأیت فی الحسین علیه السلام خصوصیه فى الوسیله إلى اللّه اتّصف بسببها بانّه بالخصوص، باب من أبواب الجنه و سفینه للنجاه و مصباح للهدى، فالنبى و الأئمه علیهم السلام کلّهم أبواب الجنان ؛ لکنّ باب الحسین أوسع ، و کلّهم سفن النجاه؛ لکنّ سفینه الحسین مجراها فى اللجج الغامره أسرع و مرساها على السواحل المنجیه أیسر ، و کلّهم مصابیح الهدى؛ لکنّ الاستضاءه بنور الحسین أکثر و أوسع ، و کلّهم کهوف حصینه؛ لکنّ منهاج کهف الحسین أسمح و أسهل».
[۱۵] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۱۲۱. / الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۱، ص ۳۹٫ / تحف العقول: ۴۴٫ / الأمالی للطوسی: ۱۵۷/۲۶۲ مع تفاوت یسیر فی اللفظ، و انظر الذکر: باب ۱۳۴۳٫ / میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۰۲، ح ۲.
«وَ قَالَ عِیسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لِلْحَوَارِیِّینَ اِرْضَوْا بِدَنِیِّ اَلدُّنْیَا مَعَ سَلاَمَهِ دِینِکُمْ – کَمَا رَضِیَ أَهْلُ اَلدُّنْیَا بِدَنِیِّ اَلدِّینِ مَعَ سَلاَمَهِ دُنْیَاهُمْ وَ تَحَبَّبُوا إِلَى اَللَّهِ بِالْبُعْدِ مِنْهُمْ وَ أَرْضُوا اَللَّهَ فِی سَخَطِهِمْ فَقَالُوا فَمَنْ نُجَالِسُ یَا رُوحَ اَللَّهِ فَقَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اَللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی اَلْآخِرَهِ عَمَلُهُ».
[۱۶] سوره مبارکه نجم، آیات ۳ و ۴٫
[۱۷] البدایه والنهایه – ط الفکر، ابن کثیر، جلد ۴، صفحه ۴۸٫
«… قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: فَلَمَّا انْتَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أَهْلِهِ نَاوَلَ سَیْفَهُ ابْنَتَهُ فَاطِمَهَ فَقَالَ: «اغْسِلِی عَنْ هذا دمه یا بنیّه، فو الله لَقَدْ صَدَقَنِی فِی هَذَا الْیَوْمِ» وَنَاوَلَهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ سَیْفَهُ فَقَالَ: وَهَذَا فَاغْسِلِی عنه دمه فو الله لَقَدْ صَدَقَنِی الْیَوْمَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَئِنْ کُنْتَ صَدَقْتَ الْقِتَالَ لَقَدْ صَدَقَهُ مَعَکَ سَهْلُ بْنُ حَنَیْفٍ وَأَبُو دُجَانَهَ» وَقَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَهَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ: وَلَمَّا رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَیْفَ عَلِیٍّ مُخَضَّبًا بِالدِّمَاءِ قَالَ: «لَئِنْ کُنْتَ أَحْسَنْتَ الْقِتَالَ فَقَدْ أَحْسَنَ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتِ بْنِ أَبِی الْأَقْلَحِ وَالْحَارِثُ بْنُ الصِّمَّهِ وَسَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ» وَرَوَى الْبَیْهَقِیُّ عَنْ سفیان ابْنُ عُیَیْنَهَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ عِکْرِمَهَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَاءَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ بِسَیْفِهِ یَوْمَ أُحُدٍ قَدِ انْحَنَى فَقَالَ لِفَاطِمَهَ: هَاکِ السَّیْفَ حَمِیدًا فَإِنَّهَا قَدْ شفتی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَئِنْ کُنْتَ أَجَدْتَ الضَّرْبَ بِسَیْفِکَ لَقَدْ أَجَادَهُ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَأَبُو دُجَانَهَ وَعَاصِمُ بْنُ ثابت والحارث ابن الصِّمَّهِ» قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: وَسَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هَذَا هُوَ ذُو الْفَقَارِ، قَالَ: وَحَدَّثَنِی بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجِیحٍ قَالَ: نَادَى مُنَادٍ یَوْمَ أحد لا سیف الا ذُو الْفَقَارِ، قَالَ: وَحَدَّثَنِی بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَعَلِیٍّ: «لَا یُصِیبُ الْمُشْرِکُونَ مِنَّا مِثْلَهَا حَتَّى یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَیْنَا» قَالَ ابْنُ إِسْحَاقَ: وَمَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِدَارِ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَسَمِعَ الْبُکَاءَ وَالنَّوَائِحَ عَلَى قَتْلَاهُمْ فَذَرَفَتْ عَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ قَالَ: «لَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بِوَاکِیَ لَهُ» فَلَمَّا رَجَعَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَأُسَیْدُ بْنُ الْحُضَیْرِ إِلَى دَارِ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَمَرَا نِسَاءَهُنَّ أَنْ یَتَحَزَّمْنَ ثُمَّ یَذْهَبْنَ فَیَبْکِینَ عَلَى عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ. فَحَدَّثَنِی حَکِیمُ بْنُ حَکِیمِ بْنِ عَبَّادِ بْنِ حُنَیْفٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ قَالَ: لَمَّا سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بُکَاءَهُنَّ عَلَى حَمْزَهَ خَرَجَ عَلَیْهِنَّ وهن فی باب المسجد یبکین فَقَالَ: «ارْجِعْنَ یَرْحَمُکُنَّ اللَّهُ فَقَدَ آسَیْتُنَّ بِأَنْفُسِکُنَّ» قَالَ: وَنَهَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّوْحِ فِیمَا قَالَ ابْنُ هشام، وهذا الّذی ذکره مُنْقَطِعٌ وَمِنْهُ مُرْسَلٌ وَقَدْ أَسْنَدَهُ الْإِمَامُ أَحْمَدُ فَقَالَ: حَدَّثَنَا زَیْدُ بْنُ الْحُبَابِ حَدَّثَنِی أُسَامَهُ بن زَیْدٍ حَدَّثَنِی نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لما رَجَعَ مِنْ أُحُدٍ فَجَعَلَ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ یَبْکِینَ عَلَى مَنْ قُتِلَ مِنْ أَزْوَاجِهِنَّ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بِوَاکِیَ لَهُ» قَالَ: ثُمَّ نَامَ فَاسْتَنْبَهَ وَهُنَّ یَبْکِینَ قَالَ: «فَهُنَّ الْیَوْمَ إِذًا یَبْکِینَ یَنْدُبْنَ حَمْزَهَ» وَهَذَا عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ. وَقَدْ رَوَاهُ ابْنُ مَاجَهْ عَنْ هَارُونَ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ وَهْبٍ عَنْ أُسَامَهَ بْنِ زَیْدٍ اللَّیْثِیِّ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَّ بِنِسَاءِ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ یَبْکِینَ هَلْکَاهُنَّ یَوْمَ أُحُدٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بِوَاکِیَ لَهُ» فَجَاءَ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ یَبْکِینَ حَمْزَهَ فَاسْتَیْقَظَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «وَیْحَهُنَّ ما انقابن بعد مرورهن فلینقلین وَلَا یَبْکِینَ عَلَى هَالِکٍ بَعْدَ الْیَوْمِ» وَقَالَ مُوسَى بْنُ عُقْبَهَ: وَلَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَزِقَّهَ الْمَدِینَهِ إِذَا النَّوْحُ وَالْبُکَاءُ فِی الدُّورِ قَالَ: «مَا هَذَا» قَالُوا: هَذِهِ نِسَاءُ الْأَنْصَارِ یَبْکِینَ قَتْلَاهُمْ فَقَالَ: «لَکِنَّ حَمْزَهَ لَا بِوَاکِیَ لَهُ» وَاسْتَغْفَرَ لَهُ فَسَمِعَ ذَلِکَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَسَعْدُ بْنُ عُبَادَهَ وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَوَاحَهَ فَمَشَوْا إِلَى دُورِهِمْ فَجَمَعُوا کُلَّ نَائِحَهٍ بَاکِیَهٍ کَانَتْ بِالْمَدِینَهِ فَقَالُوا: وَاللَّهِ لَا تَبْکِینَ قَتْلَى الْأَنْصَارِ حَتَّى تَبْکِینَ عَمَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَإِنَّهُ قَدْ ذَکَرَ أَنَّهُ لَا بِوَاکِیَ لَهُ بِالْمَدِینَهِ …».
[۱۸] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۱۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
پاسخ دهید