روز دوشنبه مورخ ۲۸ آذر ماه ۱۴۰۱، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- علم ذاتیِ خداوند متعال در لوح محفوظ ثبت شده است
- پروردگار متعال از بندگان خود امتحان میگیرد تا صادقین شناخته شود
- امتحان الهی برای کسانی که در آن پیروز شوند، کسب آبرو به همراه خواهد داشت
- لعنت الهی در مقابل غضب الهی قرار دارد
- رأفت و رحمت حضرت امیرالمؤمنین نسبت به بندگان خدا
- همهی مؤمنان نسبت به یکدیگر مسئول هستند
- دوستی با خداوند متعال باعث نجات خواهد بود
- انسان نباید نعمتهای الهی را از یاد ببرد
- هرکسی در کشتی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُستقر نباشد، هَلاک خواهد شد
- همه باید مُتمسّک به حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشند تا از نابودی نجات پیدا کنند
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ * مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * وَ مَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ[۲]»؛ ایّام ماتم اوّلین قربانی مَسلخ عشق به ولایت، حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را به محضر مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) و به شما عزیزان، برادران و خواهران تسلیت عرض مینمایم.
علم ذاتیِ خداوند متعال در لوح محفوظ ثبت شده است
این آیات سورهی مبارکهی عنکبوت، آیات هشدار دهنده است. اگر کسی گوش دل شنوایی داشته باشد، هم عبرت میگیرد و هم هدایت الهی شامل حال او خواهد شد که در امتحانات الهی کم نیاورد. پروردگار حکیم فرموده است: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا»؛ خداوند متعال در ابتدای آیهی کریمه مسألهی سنّت آزمایش را که یک سنّتِ عمومی و استثناءناپذیر است را مطرح فرموده است که خاطرتان به ادّعای ایمان خودتان جمع نباشد. خودتان را مَحک بزنید و ببینید که ایمان شما ایمانِ ادّعایی و لفظی است و یا ایمان قلبی و باور باطنی است. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»؛ اینکه ما به شما هشدار میدهیم، گمان نکنید که ادّعای ایمان بدون امتحان الهی نمرهی قبولی خواهد آورد؛ بلکه ما پیشینیان را آزمودهایم. دلیل آن چه چیزی بوده است؟ «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ خداوند متعال قصد دارد تا صادقین در علم فعلی الهی خودشان را نشان بدهند. خداوند یک علم ذاتی دارد، یک لوح محفوظ دارد، یک علم فعلی دارد و یک لوح مَحو و اثبات دارد. در مورد علم ذاتی حقتعالی که در لوح محفوظ نیز ثبت شده است، تمام عوالِم امکان معلوم خداوند متعال هستند، گذشته و آینده و ظاهر و باطن همگی در یک کتابی که نام آن لوح محفوظ است، نوشته شده است. گمان نکنید که این لوح محفوظ مانند یک سیدی است و یا مانند یک لوحی است که معمولاً در آثار باستانی نوشته شده است و بر روی دیواری قرار داده شده است، اینگونه نیست؛ بلکه یک نَشئاتی از عوالِم است، خداوند متعال یک وِعاءهایی مافوقِ عالَم مادّه خَلق کرده است که در آنجا ثبت است. حال ملاحظه بفرمایید که یک استاد قبل از آنکه استاد بشود، در ذهن خود نوشتهای نداشت؛ ولی پس از اینکه درس میخواند و در یک رشتهای مهارت به دست میآورد و دارای تخصص بالایی میشود، وجود او مراحل دارد. یک مرحله از آن، مرحلهی ذهن است، مرحلهی فکر و اندیشه است که در حال حاضر تمام اندوختههای علمی او در آنجا موجود است. شما اسم آن را لوح بگذارید. وقتی میگوییم که چیزی را در دلمان نوشتهایم، درون دل کاغذ و قلم و سطری وجود ندارد، ولی آن کاری که شما در نوشتهها از آن استفاده مینمایید، مثلاً کتاب را باز میکنید و مطالبی را میخوانید، اما در اینجا به جای اینکه کتابی را بخوانید، چشمتان را بر روی یکدیگر میگذارید و فکر میکنید و آن مطالب را به دست میآورید. مشاهده میکنید که همهی آنچه که شما قبلاً یاد گرفتهاید، گویا مانند کتابی است که در باطن شما قرار دارد و اینها درون آن نوشته شده است. با وجود اینکه یقین دارید که در اینجا نوشتهای وجود ندارد و کاغذ و لوح و قلمی وجود ندارد، ولی میگویید که واقعاً این موضوع در فکر و در دل من نوشته شده است و از یاد هم نخواهم برد.
پروردگار متعال از بندگان خود امتحان میگیرد تا صادقین شناخته شود
حال انسانی که متفکّر و اندیشمند است، مطالبی را با تفکّر خودش کشف مینماید و این مَکشوفه خود معلوم اوست؛ ولی گاهی نسبت به آن توجّهی ندارد و این علم ناخودآگاه است. وقتی به او توجّه میکند، علمی است که نسبت به آن آگاهی به دست آورده است. اگر بخواهد آن را به مرحلهی فِعل دربیاورد و برای شاگرد خودش بیان نماید تا مشخّص بشود که کدامیک از شاگردان او دارای استعداد هستند و میتوانند دانشمند بشوند و یا میتوانند استاد قابلی بشوند و کدامیک از شاگردان او از این استعداد محروم هستند و یا تلاش نمیکنند تا استعداد خودشان را بروز بدهند. استعداد دارند، ولی بازیگوشی دارند. این استاد برای اینکه مشخّص کند که چه کسی باسواد میشود و چه کسی بیسواد باقی میماند، کلاس تشکیل میدهد و درس میدهد و سپس امتحان برگزار مینماید. اما قبل از آنکه این استاد امتحان خود را برگزار نماید، نسبت به همهی شاگردان خود در این مدّت شناخت پیدا کرده است و میداند که کدامیک از آنها درس را میخوانند و کدامیک از آنها توجّهی نسبت به درس ندارند، چه کسی عُمر خود را ضایع مینماید و به دنبال تفریحات ناسالم است و چه کسی ارزش جوانی خود را میداند و از لحظات خود برای عالِم شدن، برای فَهیم شدن و برای داشتن آینده استفاده میکند. با وجود اینکه هم خودش درس داده است و هم در طول زمان خودش نسبت به شاگردانش شناخت به دست آورده است، ولی امتحان برگزار میکند و دلیل این کار نیز این است که در عمل بداند که چه کسی نمرهی قبولی را کسب کرده است و چه کسی نمرهی قبولی را کسب نکرده است و مردود شده است؛ چه کسی باسواد شده است و چه کسی بیسواد باقی مانده است. این موضوع با علم سابق هیچگونه منافاتی ندارد. خداوند متعال نیز در علم ذاتی و اَزلی خودش، از همهی خوبان اطّلاع دارد و همهی بدها را نیز میشناسد. اما امتحان میکند تا در خارج نیز مشخّص بشود. «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ خداوند متعال میخواهد تا کسانی که صادق هستند را شناسایی کند.
امتحان الهی برای کسانی که در آن پیروز شوند، کسب آبرو به همراه خواهد داشت
حال در کنار صادقین، کاذبین نیز شناخته میشوند. اوّلاً مُراد حضرت حقتعالی به این دلیل است که زیباییها تجلّی کند و زیباییها در این امتحانات تجلّی مینماید. اگر واقعهی عاشورا رُخ نمیداد و آن گروه اندک در آن چند روز و یا چند ساعت، آنگونه استقامت نمیکردند، آیا شما میتوانستید در طول تاریخ تابلویی به زیبایی استقامت و صبر و ایثار و عشق و ازخودگذشتگی یاران امام حسین (علیه السلام) پیدا کنید؟ با آن امتحان الهی، آن ۷۲ نفر در تاریخ خلقت برجستهترین تابلوی زیبای خداوند متعال شدند که نه در گذشتگان نظیر دارند و نه در آیندگان نظیری برای آنها وجود خواهد داشت. حتّی کسانی که در رکاب حضرت حجّت (ارواحنا فداه) کُشته بشوند و به شهادت برسند، مانند شهدای کربلا نخواهند بود. شهدای کربلا استثناء تاریخ خلقت و بینظیر و بیمثال هستند. اما اگر چنین امتحانی برای آنها پیش نمیآمد، آنها شناخته نمیشدند. پس وقتی خداوند متعال کسی را مورد امتحان قرار میدهد، در قدم اوّل چون خداوند متعال جوشش رحمت الهی است؛ یعنی رحمتِ او رحمت واسعه است، رحمت او بر غضب سبقت دارد؛ رحمت، غضب پروردگار متعال را امامت مینماید و رحمت پیشاپیش غضب حرکت مینماید و غضب خداوند بر رحمت خداوند پیشی نمیگیرد؛ لذا اوّل فرموده است: «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ خداوند متعال در مرحلهی اوّل به دنبال این است که صادقین مشخّص بشوند. میخواهیم ببینیم چه کسی مدال را کسب میکند، چه کسی رکورد میزند، چه کسی برجسته میشود، چه کسی اعتبار به دست میآورد، چه کسی آبرو کسب میکند.
لعنت الهی در مقابل غضب الهی قرار دارد
سپس پروردگار عزیز به دنبال آن فرموده است: «وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ»؛ وقتی حضرت نوح (علیه السلام) از هدایت امّت خودشان در طیّ چندین قرن نااُمید شدند که حضرت نوح (علیه السلام) حدّاقل مدّت ۹۵۰ سال امّت خودشان را دعوت به خداوند متعال کردند، ولی امّتی بودند که لَجوج بودند، امّتی بودند که پیامبر خود را آزار میدادند، امّتی بودند که قَسیالقلب بودند، امّتی بودند که بسیار ناحسابی بودند و پیامبرشان را اذیّت و آزار میدادند و او را کتک میزدند و ایشان را تا حدّ مَدهوش شدن میزدند و ایشان را مسخره میکردند. وقتی حضرت نوح (علیه السلام) اینها را نوازش میکرد و میگفت که حرفهای من را گوش کنید، شاید آن را پذیرفتید؛ اما اینها پَنبه در گوش خود میگذاشتند و یا انگشت در گوش خود قرار میدادند و فرار میکردند. هرچه حضرت نوح (علیه السلام) به اینها بیشتر لطف میکرد، بر نفرت اینها نسبت به حضرت نوح (علیه السلام) افزوده میشد و اینها پُشت به پیامبرشان کردند و با او فاصله پیدا کردند. قرآن کریم یک سوره بنام حضرت نوح (علیه السلام) نازل فرموده است. خداوند متعال فرموده است: «قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهَارًا[۳]»؛ من هم شبها و هم روزها قوم خود را دعوت میکردم و برای هدایت و نجات اینها آرام و قرار نداشتم؛ ولی در ادامه فرموده است: «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا[۴]»؛ ولی به جز فرار و نفرت چیز دیگری اضافه نمیشد. بعد از آنکه وجود نازنین حضرت نوح (علیه السلام) اینها را از همه طریق و در زمینههای مختلف امتحان کرد، امتحانات نشان داد که اینها زمینه را از دست دادهاند. خدا نکند که حقتعالی کسی را مانند شیطان از رحمت خودش براند. خداوند متعال به شیطان فرمود: «فَاخْرُجْ[۵]»؛ برو گمشو! بعد از آنها خداوند شیطان را طَرد کرد و به او گفت که برود، یک کار دیگر هم انجام داد که فرموده است: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ[۶]»؛ تا روز قیامت ملعون هستی. لعنت در مقابل رحمت است. یعنی دیگر هیچ زمینهای از رحمت در وجود تو نیست، هیچگاه درب هدایت بر روی تو باز نخواهد شد. قرآن کریم تهدیدهایی دارد و کسانی را به ما به عنوان هشدار نشان میدهد که خداوند متعال فرموده است: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ[۷]»؛ گاهی افراد نه گوش شنوایی دارند که حقّ را بشنوند و حقّ را بپذیرند و نه چشم بینایی دارند که این مرگها را ببینند، این بیماریها را ببینند، این تصادفات را ببینند، این بیآبروییها را که برای بعضیها پیش میآید و یکمرتبه آبروی یک نفر میرود و در جامعه بدنام میشود را ببینند؛ اینها عبرت است و انسان باید حواس خود را جمع کند؛ زیرا دنیا فَراز و نشیب دارد، مصیبت دارد، بیماری دارد، مرگ دارد، جنگ دارد و انواع حوادث ما را تهدید مینماید. اگر کسی چشم بصیرت داشته باشد، نباید از عاقبت به شرّی، شکست و مرگ بعضیها وجدانش بیدار بشود و تا دیر نشده است، برای خودش فکری کند که نکند من نیز مانند او بدبخت بشوم، نکند که من نیز مانند او با بَدها مرتبط بشوم و دیگر هیچ اُنسی با خوبان نداشته باشم؟ خداوند متعال در جایی اینها را به عنوان «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» نام میبرد و در جای دیگری نیز میفرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ[۸]»؛ خداوند متعال بر قلب اینها مُهر زده است. گاهی که میخواهند یک مغازهای را جریمه نمایند، آن را میبندند و بر درب آن مُهر میزنند که کسی مُهر را نشکند و این درب را باز نکند. اینکه خداوند متعال بعضی از دلها را میبندد تا در آن دَخل و تصرّفی نشود، آن را مُهر و موم نیز میکند که دیگر کار تمام شده است و دیگر قابل هدایت نیست. «إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ»؛ خداوند متعال پس از امتحانات این کارها را انجام میدهد.
رأفت و رحمت حضرت امیرالمؤمنین نسبت به بندگان خدا
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تمامی جنگها کار را به تأخیر میانداختند. بعضیها گمان میکردند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از شکست در جنگ نگران هستند و میخواهند جنگ صورت نگیرد؛ میگفتند: یا امیرالمؤمنین (علیه السلام)! شما که شجاعت لازم را دارند، پس چرا جنگ را به تأخیر میاندازید؟ مگر از جنگیدن میترسید؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خیر، من از جنگ نمیترسم؛ بلکه به اینها فرصت میدهم تا شاید یک نفر از آنها هدایت بشود. تمام همّت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر نجات اینها بود. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از روی انتقام شمشیر نمیزدند، بلکه شمشیر زدن ایشان نیز از روی محبّت بود. شمشیر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند چاقوی جرّاحی طبیب بود. ایشان عضوی را که ماندن آن سایر اعضاء را خراب و نابود میکند، آن عضو را جُدا میکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) انتقام نداشتند و رأفت و رحمتشان به بَشریّت اقتضاء میکرد که در جنگها جرّاحیها را با دقّت انجام بدهند و میدانستند که باید چه کسی را جرّاحی کنند و شمشیرشان به چه کسی برخورد کند. لذا در «جنگ نَهروان[۹]» نیز که عدّهای از قاریان قرآن کریم بودند، از نمازشبخوانها بودند، از کسانی بودند که پیشانیشان پینه بسته بود؛ وجود مقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) «ابن عبّاس[۱۰]» را فرستادند که با اینها صحبت نماید. این موضوع جهاد تبیین که مقام معظم رهبری (مُدّ ظله العالی) بر آن اصرار دارند و مدّتهاست که از همه میخواهند که انسانهای نادان را آگاه کنید، انسانهایی که خواب هستند را بیدار کنید، انسانهایی که فریب خوردهاند، از این خطر نجات بدهید؛ خیلیها متوجّه نمیشوند که اسیر چه کسانی شدهاند و در حال رقمزدن چه سرنوشت بدی برای خودشان هستند.
همهی مؤمنان نسبت به یکدیگر مسئول هستند
لذا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ[۱۱]»؛ این شعاری است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما آموختهاند. همگی مسئول هستیم و در روز قیامت از همگی سؤال میشود که چرا جامعه را رها کردید و اینگونه شده است؟ چرا نسبت به یکدیگر تذکّر ندادید؟ چرا دلها برای حقّ شکار نکردید؟ چرا اوّلین روزی که یک جوانی را دیدید که راه را اشتباه میرود، با او رفاقت نکردید تا او را شکار کنید؟ اجازه دادید تا شیاطین آنها را شکار کنند. محبّتِ وجود مقدّس حقتعالی برای این بندگان آسیبدیده و بندگانی که در برابر وَسوسههای شیاطین زمینخوردهاند، اقتضاء میکند تا اینگونه به ما بفرماید: «لَو یَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ انتِظاری لَهُم ، و رِفقی بِهِم ، و شَوقی إلى تَرکِ مَعاصیهِم ، لَماتُوا شَوقاً[۱۲]»؛ خداوند متعال این را برای ما فرموده است. خداوند انفعال ندارد، وجود خداوند طوفانی نمیشود؛ ولی این را برای ما فرموده است تا ما مظهر رحمت الهی بشویم. فرموده است: اگر بندگان گناهکار من میدانستند که من چه اندازهای مُشتاق آنها هستم، چه اندازهای چشم به راه آنها هستم، «لَماتُوا شَوقاً»، از ذوق میمُردند. این بنده آلوده شده است، این بنده گناه کرده است، این بنده زمین خورده است؛ ولی دل خداوند برای او میسوزد. با وجود اینکه خداوند دل ندارد، ولی اگر بخواهیم مانند انسانها تعبیر کنیم، خداوند متعال از همه مهربانتر است و مهربانی او اقتضاء میکند که کسی پیدا بشود و به سراغ این بنده برود و او را از این گناه نجات بدهد.
دوستی با خداوند متعال باعث نجات خواهد بود
پروردگار متعال به حضرت موسی (علیه السلام) رسماً خطاب کرد: «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی[۱۳]»؛ ای موسی! اینها قدر مرا نمیدانند؛ برو و محبّت من را به اینها برسان و نعمتهایی که به آنها عطا کردهام را به آنها نشان بده، عنایات من را به آنها نشان بده که متوجّه بشوند در کجا و چگونه آنها را نجات دادهام و در هیچجایی برای آنها کم نگذاشتهام. «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی»؛ برو و کاری کن تا اینها متوجّه بشوند که چقدر به من احتیاج دارند. من چقدر اینها را دوست دارم، من چقدر به اینها نعمت دادهام؛ چه زمانی برای اینها کم گذاشتهام؟ چه زمانی من را صدا زدهاند و من جواب اینها را ندادهام؟ «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی»؛ برو و کاری کن تا اینها بیدار بشوند. کسی را مهربانتر از خداوند ندارند، کسی را قدرتمندتر از خداوند ندارند. مگر کسی میتواند مانند خداوند متعال از شما محافظت کند؟ مگر کسی جز خداوند متعال میتواند سرنوشت شما را تغییر بدهد؟ چرا این خدا را دوست ندارید و یک پول کثیف و یا یک انسان آلوده برای شما بیش از خداوند متعال جاذبه دارد. او شما را وَسوسه میکند که به سُراغش بروید و خدای خودتان را رها کنید. چرا اینگونه شده است؟ «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی»؛ وارد وادی محبّت بشوید، وارد بازار محبّت بشوید؛ بازار عشق و محبّت را گرم کنید. اینها را عاشق من کنید و اجازه ندهید به سُراغ کسانی بروند که عشقشان موجب ضررشان میشود و آبروی آنها را نیز میبرد و در آخر نیز به عشق خود نمیرسند. به هرکسی دل بدهند، روزی جُدا خواهند شد؛ پس دلشان را به من بسپارند که هیچگاه از من جُدا نخواهند شد. «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی»؛ من را محبوب خَلقم قرار بده. خداوند در حال منّت کشیدن از من و شماست. میفرماید که چرا دل به کسانی میدهید که در آخر کار ضرر خواهید کرد؟ به سوی من بیایید؛ زیرا من رفیق و دوست خوبی هستم. بیایید و مرا دوست بدارید که از من خیر خواهی دید. این همه با دیگران رفاقت کردی، چه فایدهای نصیب تو شد؟ مالک نفع و زیان آنها نیستی؛ «حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی، وَ حَبِّبْ خَلْقِی إِلَیَّ[۱۴]»؛ اینها را مقداری آموزش بده تا کارهایی انجام بدهند که من آنها را دوست بدارم. به عنوان مثال نماز یکی از مواردی است که خداوند متعال به صورت عاشقانه به نمازگزار مینگرد. فرمودند که اگر میدانستید وقتی نماز میخوانید، چه کسی در حال تماشای شماست، حاضر نبودید تا دست از نماز بردارید. به محض اینکه اللهاکبر میگویید، نگاه رحمت خداوند به سوی شما میشود و وقتی شما را میبیند، لذّت میبرد. وقتی وقتی گناه میکنید، خداوند روی خود را برمیگرداند و شما را نگاه نمیکند و از چشم او خواهید افتاد.
انسان نباید نعمتهای الهی را از یاد ببرد
خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) میفرماید که به اینها آموزهها و تعلیماتی را فرا بده تا من اینها را نگاه کنم، من اینها را دوست بدارم و اینها محبوب من بشوند. اجازه بدهم تا بیایند و به من نزدیک بشوند. نسبت به من قُرب پیدا کنند. «وَ حَبِّبْ خَلْقِی إِلَیَّ»؛ هم آنها کارهایی را انجام بدهند که نزد من دوستداشتنی بشوند و من آنها را نگاه کنم و عاشقشان بشوم و نظر لطف خود را از آنها برندارم و هم اینکه برخی از کارهایی را که من برای آنها انجام دادم را بازگو کن تا متوجّه بشوند که چه کارهایی برای آنها انجام دادهام. اگر چشمشان را کور کنم، چه کاری میتوانند انجام بدهند؟ در سورهی مبارکهی مُلک آیهای آمده است که تأویل آن امام زمان (ارواحنا فداه) است. «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ[۱۵]»؛ آیا در مورد آب گوارا فکر کردهاید که اگر خداوند آن را در اعماق زمین فرو ببرد و از دسترس شما خارج بشود، چه کسی این آب گوارا را در اختیار شما قرار میدهد؟ شخصی در مجلسی حضور داشته است و این موضوع را مورد تمسخر قرار میدهد و میگوید که وقتی آب درون زمین فرو بروید، مُغَنّی میآوریم و چاه حَفر میکنیم و آب را استخراج میکنیم. شب وقتی میخوابد، در عالَم رؤیا میبیند که هاتفی نِدا میدهد که ما آب چشم تو را میخُشکانیم؛ چشمهی چشم تو را خُشک میکنیم؛ برو و مُغَنّی بیاور تا آب به چشم تو بدهد و چشم تو ببیند. وقتی بیدار شد، متوّجه شد که کور شده است. این همه نعمت که خداوند به ما عنایت کرده است و اگر یکی از آنها را از ما بگیرد، بیچاره خواهیم شد. خداوند متعال این همه نعمت به ما داده است؛ اگر کسی محبّتی نسبت به ما داشته باشد، تا پایان عُمر خودمان را به آن شخص بدهکار میدانیم و میگوییم خداوند به او خیر بدهد که فُلان خدمت را به من کرده است، فُلان گِرهی من را باز کرده است، در فُلانجا آبروی من را حفظ کرده است؛ پروردگار عزیز دائماً به تو آبرو میدهد، دائماً همهی نعمتها را به تو میدهد؛ اما این خدا را دوست نداری و آن شخص را دوست داری و آن برای یک نعمت خود محبوب شده است. این همه نعمتی که خداوند متعال به تو داده است و اگر یکی از آنها را از تو بگیرد، بیچاره خواهی شد؛ ولی تو خدا را فراموش میکنی. در قدم اوّل این امتحان برای مطرح کردن صادقین، سرافرازان، آبرومندان است و در قدّم دوّم برای کاذبین است؛ «وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ».
هرکسی در کشتی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُستقر نباشد، هَلاک خواهد شد
در جریان حضرت نوح (علیه السلام) نیز به همین صورت است. حضرت نوح نبی (علیه السلام) اینها را در دفعات متعددی امتحان کردند و نزدیک به ۱۰ قرن به صورت مرتّب اینها را مورد آزمون قرار میداد و مُدام به اینها محبّت میکرد و با آنها اتمام حجّت میکرد و معجزه نشان میدادند، اما نتیجهی آن «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا» بود. دعوت من جز فرار چیزی بر آنها اضافه نکرد. این امتحانات نشان داد که دل اینها قُفل شده است؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ». حضرت نوح (علیه السلام) وقتی مشاهده کردند که اینها دیگر زمینهای برای هدایت ندارند، دست به سوی آسمان بردند و به خداوند متعال عرضه داشتند: «وَ قَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا[۱۶]»؛ ای پروردگار من! در اینجا دیگر حضرت نوح (علیه السلام) نیاز به حامی خصوصی دارند و نگفتند: «ربّنا» و فرمودند: «رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهَارًا»؛ حضرت نوح (علیه السلام) عرضه داشت که من تمام سعی خود را انجام دادم و برای آنها چیزی کم نگذاشتم؛ ولی اینها پُشت به من کردند و من را تحویل نگرفتند. حال تقاضا دارم: «رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا»؛ خدای من! دَیّاری از کافرین را بر روی زمین باقی نگذار. خداوند متعال نیست به او دستور دادند: «وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا[۱۷]»؛ تظاهراً اوّلین کسی که کشتی ساخته است و این کار را با دستور خداوند نیز انجام داده است، حضرت نوح (علیه السلام) است. اوّل وسیلهی حفاظت و سپس وسیلهی مرگ است. اوّل وسیلهی نجات و احیاء را مطرح فرمودهاند. حضرت نوح (علیه السلام) کشتی ساختند و حضرت داود (علیه السلام) زِره ساختهاند که هر دوی آنها جَنبهی دفاعی دارند. در مرحلهی اوّل به سُراغ سِلاحهای مرگبار نمیرود، بلکه در مرحلهی اوّل به سراغ نجات از مرگ میروند. حضرت نوح (علیه السلام) در مرحلهی اوّل مأمور شدند که کشتی بسازند. در آن مکان خشکی بود و آب و دریایی وجود نداشت. وقتی حضرت نوح (علیه السلام) در حال ساختن کشتی بودند، دیگران ایشان را مورد تمسخر قرار میدادند. میگفتند اینجا کشتی ساختن معنایی ندارد و عقل این شخص به خوبی کار نمیکند که در حال ساختن کشتی است. ولی تا زمانی که کار ساخت کشتی شروع نشده بود و وسیلهی نجات اهل ایمان تدارک دیده نشده بود، پروردگار متعال فرمان طوفان نفرستادند؛ ولی به محض اینکه کار ساخت کشتی پایان یافت و اهل ایمان سوار بر کشتی شدند، خداوند متعال دستور دادند و از آسمان باران میبارید و از زمین نیز آب میجوشید و حتّی از داخ تنورهای خانهها آب بیرون میآمد و در مدّت کوتاهی تمام کوههای سر به فلک کشیده همگی زیر آب رفتند. چه کسی باقی ماند؟ آن عدّهی قَلیلی که صادق بودند. «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا»؛ ما میخواهیم در عمل اهل صداقت را جُدا کنیم. وقتی صفهای آنها جُدا شد، حال کاذبین به دارالبَوار میروند و صادقین به دارالسلام میروند. اهل صداقت به دارالسلام میروند و اهل کِذب به دارالبَوار میروند؛ «فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ». خداوند متعال تا زمانی که وسیلهی نجات را با تمام لوازم آن آماده نکرده بودند، دستور طوفان را ندادند؛ اما وقتی آنهایی که اهل صداقت بودند، در کشتی مُستقر شدند، بَلای الهی و طوفان عالَمگیر نازل شد و هرکسی درون کشتی قرار نداشت، همگی نابود شدند. در حال حاضر نیز خداوند اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) را مانند کشتی حضرت نوح (علیه السلام) قرار داده است و آن کشتی حضرت نوح (علیه السلام) نیز با نام خَمسهی طیّبه که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و پدرشان بودند، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و همسرشان بودند، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و امام حسن (علیه السلام) بودند و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السلام) بودند که اسماء مقدّس اینها بر روی کشتی حضرت نوح (علیه السلام) قرار داشت که حقتعالی فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا[۱۸]»؛ کشتی حضرت نوح (علیه السلام) با بادبان حرکت نمیکرد، کشتی حضرت نوح (علیه السلام) موتور گازی نداشت، کشتی حضرت نوح (علیه السلام) موتور برقی نداشت و با «بِسْمِ اللَّهِ» حرکت میکرد و حقیقت «بِسْمِ اللَّهِ»، خَمسهی طیّبه هستند و نام مقدّس خَمسهی طیّبه بر روی این کشتی نقش بسته بود و از این کشتس محافظت میکرد. بدانید که هرکسی در کشتی اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُستقر نباشد، در این طوفانهای بیدینی و امتحاناتی که پیش میآید، هَلاک و طُعمهی شیطان و گُرگ استکبار خواهد شد، طُعمهی بدبختهای عربستانی خواهد شد و عاقبت به تروریست تبدیل میشود، خودفروش میشود، قَمهکش و چاقوکش میشود. آیا اینها هَلاکت نیست؟ آیا اینها بیآبرویی نیست؟ آیا اینها رُسوایی نیست؟ چرا اینگونه شدند؟ زیرا در کشتی نجات اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) نبودند. اگر در کشتی نجات اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُستقر میشدند و جزء صادقین بودند، خداوند متعال اینها را نجات میداد.
همه باید مُتمسّک به حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشند تا از نابودی نجات پیدا کنند
ایّام متعلّق به حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در صدر اسلام کسانی که به کشتی نجات اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) مُتمسّک نشدند، هو خودشان بیچاره شدند و هم نَسلها را تا ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) گرفتار هَلاکت بیدینی کردند. بدانید که امروز نیز لیلهالقدر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است و سرنوشتها به دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) رقم میخورد. همانگونه که سرنوشت سالیانهی همه در شب قدر نوشته میشود، بیبی عالَم حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرنوشتها را رقم خواهند زد. لیلهالقدر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ[۱۹]»؛ هرکسی حقّ فاطمه (سلام الله علیها) و حقّ معرفت او را شناسایی کند و نسبت به حضرت زهرا (سلام الله علیها) معرفت پیدا نماید، شب قدر را دَرک کرده است و کسی که شبقدر را درک نماید، «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ[۲۰]»، یعنی ثواب عبادت و معرفت یک عُمر را با آن سیم ارتباطی که به کانون معرفت الهی که حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) هستند، برقرار نموده است. در روایت از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) آمده است که میفرمایند: «وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى[۲۱]»؛ نه اینکه در حال حاضر نجات عالمیان با رشتههای چادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) صورت میگیرد که این رشتهها در دلهای شما موجود است و شما را بالا میبرد؛ بلکه نجات حضرت آدم (علیه السلام) به برکت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود، نجات حضرت نوح (علیه السلام) به برکت معرفت به فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بود، نجات موسی کَلیم (علیه السلام) از فرعونیان به برکت معرفت به فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بود. تصریح است که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند: «وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى»؛ از اَزل تا اَبد سُفرهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)، سُفرهی نجات است، سُفرهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)، سُفرهی عزّت است، سُفرهی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)، سُفرهی قدرت است. هرکسی بر سر این سُفره نباشد، نابود خواهد شد. خداوند متعال این معرفت را به ما داده است و امیدواریم که توفیق شُکر آن را نیز به ما عنایت بفرماید.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی کُبری (سلام الله علیها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: علیجان! مطالبی دارم که به کسی نگفتهام و میخواهم با شما درمیان بگذارم. اگر مَحذور دارید، شخص دیگری را صدا میزنم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: فاطمه جان! هر سخنی داری با خودم درمیان بگذار، من به آن عمل خواهم کرد. یا بقیهالله (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! دلم میخواهد برای خودتان روضه بخوانم. روضهی مادر جوان سخت است. عرضه داشت: علیجان! مدّتی در خانهی شما بودم، شریک زندگی شما بودم؛ «مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً[۲۲]»؛ از من دروغی نشنیدی و خیانتی ندیدی؛ اما علی جان! مرا حلال کن. حضرت زهرا (سلام الله علیها) چه معرفتی به مقام حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارند. میفرمایند اینکه جان فاطمه فدای تو شده است، هنوز حقّ شما اَدا نشده است، مرا حلال کنید. یعنی اینکه پَهلوی من شکسته است، بازویم زخمی شده است، سینهام بین درب دیوار سوخت که همگی اینها برای ولایت شما بوده است، ولی حقّ ولایت شما را اَدا نکردهام؛ من را حلال کنید، زیرا حقّ شما بالاتر از اینها بوده است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به گریه افتادند و فرمودند: فاطمه جان! مقام شما اَجل از این حرفهاست، تو باید علی را حلال کنید. در اینجا وداعی است که در واقع حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حال وداع با حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند و طلب حلالیت دارند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز گریه کردند و فرمودند: فاطمه جان! تو علی را حلال کن. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۳]»؛ وداع حضرت امام حسین (علیه السلام) با حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به گونهی دیگری بود. حضرت امام حسین (علیه السلام) پیراهن کُهنه طلب کردند. «اِیتینی بِثَوْبٍ عَتیقٍ[۲۴]»؛ یک لباسی به من بدهید که به درد کسی نخورد و کسی بر آن طمع نداشته باشد. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) متوجّه شدند که منظور امام حسین (علیه السلام) چه چیزی است؛ اما دلشان نمیآمد که این کار را بکنند، پس حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) رفتند و یک لباس نو برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آوردند. (به تعبیر بنده) حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: خواهرم! چیزی میخواهم که کفن من باشد و بدنم برهنه نشود. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) پیراهنی را که یادگار مادرشان بود را آوردند. این پیراهن را حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دوخته بودند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) این پیراهن کهنه را به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) دادند، اما علاوه بر اینکه این پیراهن کهنه بود، ولی امام حسین (علیه السلام) با نوک شمشیر چند جای دیگر این پیراهن را مخدوش کردند تا ناقابل باشد و کسی دست طمع برای آن دراز نکند. وقتی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) پیراهن را پوشیدند و سوار بر ذوالجناح شدند، به گونهای رکاب را کشیدند که گویا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در پُشت سر امام حسین (علیه السلام) قرار ندارد. چنان با شتاب به سوی جانان میرفت که در اینجا حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) مُضطرّ شدند. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به دنبال امام حسین (علیه السلام) میدویدند و فریاد میزدند: «مَهْلًا مَهْلًا یَا ابْنَ اَلزَّهْرا»؛ حسین جان! آهسته برو، زیرا میخواهم بار دیگر گلوی تو را بوسه بزنم.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به خَمسهی طیّبه، به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب مبارک امام زمانمان (ارواحنا فداه) را از ما خشنود بگردان.
خدایا! ما را عاقبت به خیر قرار بده.
خدایا! عزیزان و نَسل ما را شیعهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار بده و آنها را ثابتقدم بگردان.
الها! پروردگارا! مملکت ما را از همهی مشکلات نجات عنایت بفرما.
خدایا! اقتصاد مردم را برکت کرامت بفرما.
خدایا! دولت ولایتمدار و جهادگر ما را یاری بفرما.
خدایا! دشمنان نظام را ذلیل و خوار بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم توفیق روشنگری، تبیین و نجات جوانان با دلسوزی به همهی متدیّنین و این جمه روزی بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم قدرت، عزّت، کرامت و محبوبیّتی را که در دنیا به نظام اسلامی بخشیدهای، زَوال نیاور.
خدایا! مردم ما را قدردانِ نعمت نظام و ولایتشان، نعمت محبّت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین)، نعمت دلدادگی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و نعمت سوز امام حسین (علیه السلام) قرار بده.
الها! پروردگارا! نسل جوان ما را در ازدواج، در اشتغال، در تحصیل، در کسب کمال و تدیّنشان به ساحل نجات برسان.
خدایا! چشم ما را به جوانهایمان روشن بفرما.
خدایا! جوانانمان را مایهی نگرانی ما قرار نده.
خدایا! سایهی پُربرکت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، مرجع و رهبر بزرگ ما را با اقتدار و عزّت مُستدام بفرما.
الها! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) گِرهی کار همهی شیعیان را باز بگردان.
خدایا! به مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) حاجات مُلتمسین و عزیزانی که با ما عهد دعا دارند، کسانی که توقّع دعا دارند، حوائج منظوره و حوائج حاضرین برآورده بگردان.
خدایا! امام راحل (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا و گذشتگان ما را بر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُتنعّم و همهی آنها را از ما راضی بگردان.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیات ۲ الی ۶٫
[۳] سوره مبارکه نوح، آیه ۵٫
[۴] سوره مبارکه نوح، آیه ۶٫
[۵] سوره مبارکه ص، آیه ۷۷٫
«قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ».
[۶] سوره مبارکه ص، آیه ۷۸٫
[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۷۱٫
«وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً ۚ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ».
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۷٫
«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَ عَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ ۖ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».
[۹] جنگ نهروان، از جنگهای دوره خلافت امام علی (علیه السلام) که بعد از جنگ صفین و در پی ماجرای حکمیت در صفر سال ۳۸ق روی داد. یک سوی این جنگ، گروه موسوم به مارقین یا خوارج بودند. در این جنگ، خوارج شکست سختی از سپاه امام علی (علیه السلام) خوردند. گفتهاند کمتر از ده نفر از خوارج از صحنه جنگ فرار کردند که یکی از آنان عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل امام علی (علیه السلام) بود. بنا بر برخی روایات، خوارج در جنگ جمل و جنگ صفین، در سپاه امام علی حضور داشتند. پس از آنکه در صفین، سپاه معاویه قرآنها را بر سر نیزه کردند و پیشنهاد رجوع به حکم قرآن دادند، علیرغم مخالفت امام، بیشتر سپاهیان خواستار حکمیت شدند. تحمل خسارت جانی و خستگی و از سوی دیگر بافت قبیلهای، سطحینگری اعراب بدوی در سپاه امام، نیرنگ دشمن را کارساز کرد.
گروهی از یاران امام از همان آغاز با حکمیت مخالفت کردند و آن را به منزله برگشت از دین و شک در ایمان شمردند. برخی نیز بعدا به استناد دو آیه قرآن (سوره مائده، آیه ۴۴ و سوره حجرات، آیه ۹) خواهان ادامه جنگ با معاویه شدند و پذیرش حکمیت را کفر دانسته و از آن توبه کردند. آنان از امام خواستند از این کفر توبه کند و شروطی که با معاویه نهاده است، نقض کند. اما امام نقض حکمیت را نپذیرفت و فرمود: ما چیزی را پذیرفتهایم که نمیتوانیم آن را نقض کنیم. همچنین امام (علیه السلام)درباره حکمیت فرمود: «من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، بعد نیز که به اجبار مردم به آن تن دادم، شرط کردم که اگر آنها به کتاب خدا حکم کردند، به حکمشان پایبند باشم، زیرا در اصل، ما حکمیت قرآن را پذیرفتهایم نه حکمیت مردم را.» به علاوه، امام (علیه السلام) تصمیم خود را دایر بر ادامه جنگ با شام پس از جمعآوری خراج اعلام کرد. پس از توقف جنگ صفین و بازگشت امام به کوفه و معاویه به شام، مخالفان حکمیت از امام علی جدا شدند و به قریه حروراء نزدیک کوفه رفتند. بدین ترتیب، گروهی به نام خوارج شکل گرفت.
خوارج در شوال سال ۳۷ق در منزل زید بن حصین جمع شده و عبدالله بن وهب راسبی را به رهبری خود انتخاب کردند و بدین ترتیب اوضاع سیاسی و نظامی خود را سامان دادند. آنان پس از حکمیت، ماندن در کوفه را جایز ندانسته و تصمیم گرفتند به مدائن هجرت کنند، اما برخی از آنان رفتن به مدائن را به دلیل حضور شیعیان امام علی (علیه السلام) صلاح ندانسته و نهروان را بهعنوان مقصد خود برگزیدند. در همین ایام بود که نتیجه حکمیت مشخص شده و علی (علیه السلام) مخالفت خود را با آن ابراز داشت و پیروان خود را برای جنگ با معاویه به اردوگاه فراخواند. وی برای خوارج نیز پیام فرستاده و آنان را جهت حضور در جنگ فراخواند که این دعوت با پاسخ منفی این گروه مواجه گردید. خوارج در راه نهروان جنایات بسیار کرده و افراد زیادی را به قتل رساندند که از جمله آنها میتوان به عبدالله بن خباب بن ارت که پدرش از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام بود، اشاره کرد، خوارج وی را به همراه همسرش و جنینی که باردار بود به روشی بیرحمانه کشتند. اخبار این جنایات به امام رسید و وی لشکریان را از اردوی جنگ با معاویه به سمت نهروان هدایت کرد.
اعتراضات خوارج تا شش ماه پس از صفین ادامه داشت و به همین جهت علی (علیه السلام)، عبدالله بن عباس و صعصعه بن صوحان را برای گفتگو نزد آنها فرستاد. آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند. پس از آن امام (علیه السلام) از آنها خواست تا دوازده نفر را معین کرده و خود نیز همین تعداد را جدا کرده و با آنها به گفتگو نشست. علی (علیه السلام) نامهای نیز به سران خوارج نوشت و از آنها دعوت کرد که به سوی مردم بازگردند اما عبدالله بن وهب با یادآوری حوادث صفین، تأکید کرد که علی (علیه السلام) از دین خارج شده و باید توبه نماید. امام پس از این نیز بارها توسط افرادی همچون قیس بن سعد، ابو ایوب انصاری خوارج را بهسمت خود فراخوانده، به آنها امان داد. وی پس از آنکه از تسلیم خوارج ناامید گردید، سپاه خود را که مشتمل بر چهارده هزار نفر بود در مقابل آنها قرار داد و نبرد آغاز گردید، در حالی که علی (علیه السلام) تاکید کرد که سپاه وی آغازگر نبرد نباشند تا اینکه سرانجام نهروانیان جنگ را شروع کردند.
به دلیل رفتار مسالمتآمیز علی (علیه السلام) قبل از آغاز جنگ و دادن امان به خوارج و دعوتشان به بازگشت، تعدادی از این سپاه جدا شدند بهعنوان مثال فروه بن نوفل و پانصد نفر دیگر از این افراد بودند. بنابر روایات تاریخی، از چهار هزار خارجی، تعداد افرادی که برای مبارزه در برابر لشکر علی (علیه السلام) باقی ماندند تنها هزار و هشتصد نفر سواره و هزار و پانصد نفر پیاده بودند. با آغاز جنگ، به سرعت تمامی خوارج کشته و یا زخمی شدند، زخمیها به تعداد چهارصد نفر، به خانوادههایشان تحویل داده شدند، در مقابل از سپاه علی (علیه السلام) تعدادی کمتر از ده نفر کشته داشت، از اجتماع خوارج در نهروان کمتر از ۱۰ نفر فرار کردند که یکی از آنان عبدالرحمن بن ملجم مرادی قاتل امام علی (علیه السلام) بود.
[۱۰] عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب مشهور به ابن عباس (۳ سال پیش از هجرت-۶۸ق)، فرزند عباس بن عبدالمطلب و پسر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام)، از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یاران سه امام اول شیعیان بود. ابن عباس حضرت علی را شایسته مقام خلافت میدانست و با خلفای سه گانه نیز همکاری داشت؛ او در جنگهای جمل، صفین و نهروان به طرفداری از علی (علیه السلام) حضور یافت و از طرف امام استانداری بصره را بر عهده گرفت. روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی از ابن عباس نقل شده است. کتاب تفسیری منسوب به او، بارها به چاپ رسیده است. وی جد خلفای بنی عباس نیز به شمار میآید. در برخی احادیث آمده که پیامبر، ضمن دعا برای ابن عباس، از خدا خواسته است که علم تأویل قرآن را به وی بیاموزد. ابن عباس مشهورترین مفسر قرآن در قرن اول هجری است. او می گوید: من علم تفسیر را مدیون علی بن ابی طالب هستم. آنچه من می دانم در برابر علم او چونان قطره ای در برابر اقیانوس است. جایگاه علمی او چنان بود که در میان صحابه و تابعین هنگام اختلاف در تفسیر قرآن سخن وی را مقدم میداشتند. مجاهد روش تفسیری ابن عباس را مکتب تفسیری مکه می نامد. وی اول کس بود که برای توضیح مفردات قرآن شواهدی از اشعار کهن عرب می آورد. ذهبی او را از بزرگان منابع فقه، حدیث، تفسیر معرفی کرده است. به گفته ذهبی و زرکلی ابن عباس ۱،۶۶۰ حدیث نقل کرده است. که بخاری ۱۲۰ حدیث و مسلم ۹ حدیث از وی نقل کردهاند. بخش بزرگی از روایات پیشبینی خلافت بنیعباس به او منسوب است.
ابن عباس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام)، عمر، معاذ بن جبل و ابوذر روایت کرده است. وقتی عبدالله بن زبیر در مکه بساط خلافت گسترد٬ ابنعباس که آن زمان در مکه سکونت داشت از بیعت با او خودداری کرد. یزید بن معاویه در نامه ای از او تشکر کرد که از خلافت بنی امیه حمایت کرده است. اما ابن عباس در جواب شهادت امام حسین را یادآوری کرده بدو نوشت: تو و خاندانت برای خلافت بر مسلمانان شایسته نیستید. ابن زبیر در نهایت او را به طائف تبعید کرد. او در این شهر نیز مردم را از ظلم بنی زبیر و بنی امیه آگاه می کرد. و همواره در غم علی و حسنین اشک می ریخت. تا این که در اواخر عمر نابینا شد.
[۱۱] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۸۴.
«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلْأَمِیرُ اَلَّذِی عَلَى اَلنَّاسِ رَاعٍ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ اَلرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ اَلمَرْأَهُ رَاعِیَهٌ عَلَى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهَا وَ وُلْدِهِ وَ هِیَ مَسْئُولَهٌ عَنْهُمْ وَ اَلْعَبْدُ رَاعٍ عَلَى مَالِ سَیِّدِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُ أَلاَ فَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ».
[۱۲] المحجّه البیضاء: ۸/۶۲.
«المحجّه البیضاء: یا داوودُ ، لَو یَعلَمُ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ انتِظاری لَهُم ، و رِفقی بِهِم ، و شَوقی إلى تَرکِ مَعاصیهِم ، لَماتُوا شَوقاً إلَیَّ و تَقَطّعَت أوصالُهُم مِن مَحَبّتی».
[۱۳] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۱۵۶.
«وَ مِمَّا رَوَاهُ مِنْ تَفْسِیرِ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ : أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : حَبِّبْنِی إِلَى خَلْقِی، وَ حَبِّبْ خَلْقِی إِلَیَّ، قَالَ: یَا رَبِّ، کَیْفَ أَفْعَلُ؟ قَالَ ذَکِّرْهُمْ آلاَئِی وَ نَعْمَائِی لِیُحِبُّونِی، فَلَأَنْ تَرُدَّ آبِقاً عَنْ بَابِی أَوْ ضَالاًّ عَنْ فِنَائِی خَیْرٌ لَکَ مِنْ عِبَادَهِ سَنَهٍ صِیَامٌ نَهَارُهَا وَ قِیَامٌ لَیْلُهَا. قَالَ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : وَ مَنْ هَذَا اَلْعَبْدُ اَلْآبِقُ مِنْکَ؟ قَالَ: اَلْعَاصِی اَلْمُتَمَرِّدُ. قَالَ: فَمَنِ اَلضَّالُّ عَنْ فِنَائِکَ؟ قَالَ: اَلْجَاهِلُ بِإِمَامِ زَمَانِهِ یُعَرِّفُهُ اَلْغَائِبُ عَنْهُ بَعْدَ مَا عَرَفَهُ، وَ اَلْجَاهِلُ بِشَرِیعَهِ دِینِهِ یُعَرِّفُهُ شَرِیعَتَهُ وَ مَا یَعْبُدُ رَبَّهُ وَ یَتَوَصَّلُ بِهِ إِلَى مَرْضَاتِهِ».
[۱۴] همان.
[۱۵] سوره مبارکه ملک، آیه ۳۰٫
[۱۶] سوره مبارکه نوح، آیات ۲۶ و ۲۷٫
[۱۷] سوره مبارکه هود، آیه ۳۷٫
«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَ لَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ».
[۱۸] سوره مبارکه هود، آیه ۴۱٫
«وَ قَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَ مُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۹] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۶۵.
«فر، [تفسیر فرات بن إبراهیم ] ، مُحَمَّدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ بْنِ عُبَیْدٍ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ اَللَّیْلَهُ فَاطِمَهُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَهَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَهَ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا».
[۲۰] سوره مبارکه قدر، آیه ۳٫
[۲۱] امالی (طوسی): ۶۶۸؛ عنه البحار: ۴۳/ ۱۰۵، ح ۱۹٫
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَمْهَرَ فَاطِمَهَ ع رُبُعَ الدُّنْیَا فَرُبُعُهَا لَهَا وَ أَمْهَرَهَا الْجَنَّهَ وَ النَّارَ تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا النَّارَ وَ تُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا الْجَنَّهَ وَ هِیَ الصِّدِّیقَهُ الْکُبْرَى وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى».
[۲۲] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ابن فتّال نیشابوری، ج۱، ص۱۵۰-۱۵۱٫
«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِیداً فَلَمَّا نُعِیَتْ إِلَیْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَیْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَیْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِیٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنَّنِی لَأَرَى مَا بِی لَا أَشُکُّ إِلَّا أَنَّنِی لَاحِقَهٌ بِأَبِی سَاعَهً بَعْدَ سَاعَهٍ وَ أَنَا أُوصِیکَ بِأَشْیَاءَ فِی قَلْبِی قَالَ لَهَا عَلِیٌّ أَوْصِینِی بِمَا أَحْبَبْتِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْتِ ثُمَّ قَالَتْ یَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِی کَاذِبَهً وَ لَا خَائِنَهً وَ لَا خَالَفْتُکَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِی فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَکْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَکِ غَداً بِمُخَالَفَتِی فَقَدْ عَزَّ عَلَیَّ بِمُفَارَقَتِکِ وَ بِفَقْدِکِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَیَّ مُصِیبَهَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُکَ وَ فَقْدُکَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِیبَهٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِیبَهٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِیَّهٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَکَیَا جَمِیعاً سَاعَهً وَ أَخَذَ عَلِیٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِینِی بِمَا شِئْتِ فَإِنَّکِ تَجِدِینِی وَفِیّاً أُمْضِی کُلَّ مَا أَمَرْتِنِی بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَکِ عَلَى أَمْرِی ثُمَّ قَالَتْ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِّی خَیْرَ الْجَزَاءِ یَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِیکَ یَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلَائِکَهَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِیهِ إِلَیَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِی وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِکَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِیکَ أَنْ لَا یَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِی مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ ظَلَمُونِی وَ أَخَذُوا حَقِّی فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِی وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا یُصَلِّیَ عَلَیَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی اللَّیْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّیَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَى أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِیهَا».
[۲۳] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۲۴] مقتل لهوف، سید بن طاووس.
پاسخ دهید