روز دوشنبه مورخ ۱۶ آبان ماه ۱۴۰۱، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- تمام کارهای انسان در سراسر زندگی امتحان الهی است
- برکات، آثار و منافع امتحانات الهی
- همهی ما با خداوند تبارک و تعالی عهدی بستهایم
- مقام مصطفی و مجتبی که خداوند برای انسان قرار داده است
- هَوی باعث میشود تا انسان گرفتار فتنه بشود
- منشأ فتنه در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
- وجودی که مظهر خداوند بشود، نیازی به ابزار ندارد
- روضه و توسّل به حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ[۲]»؛ امشب با استعانت از ذات رُبوبی و استمداد از ذوات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) در ادامهی بحث هفتهی گذشته چند نکته عرض خواهم کرد و سپس عرض ادب مختصری به سُفرهگُستر اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) در ایران زمین، نائبهالزّهرا (سلام الله علیها)، مظهر جَلالت و کَرامت حضرت علیبنموسیالرضا (علیه السلام)، بیبی ما حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) خواهیم داشت.
تمام کارهای انسان در سراسر زندگی امتحان الهی است
خداوند متعال در این آیات کریمهی سورهی مبارکهی عنکبوت، به ما هشدار میدهد که زندگی امتحان است. مبادا لحظهای غفلت کنید. گاهی انسان یک عُمر با آبرو حرف میزند، با آبرو رفتار میکند، با آبرو رفتوآمد میکند؛ اما گاهی یک لحظه حرفی میزند که آبروی چندین سالهاش از بین میرود. امتحان اینگونه است و انسان یکمرتبه رُفوزه میشود، یکمرتبه با یک تقلّب برای همیشه محروم میشود. یادمان نرود که زندگی به معنای امتحان است. سراسر زندگی امتحان است. هیچ استثنائی وجود ندارد. هرکاری که شما انجام میدهید، هر حرفی که بنده به محضر شما عرض میکنم، هرکسی را دوست یا دشمن میداریم، همهی اینها جزءِ امتحان است که یا در آن قبول میشویم و یا در آن ردّ میشویم. اگر خداوند متعال به شما توفیق داد، ماه گذشته را در ذهنتان حاضر کنید و اگر می خواهید مقداری ارزیابی بیشتری در خودتان داشته باشید، روی کاغذ بیاورید و ببینید که قبولیهای شما با ردّیهای شما چه نسبتی دارد. ببینید آیا در این یک ماه در امتحان چشم نمره آوردهاید؟ در امتحان زبان نمرات ممتازی کسب کردهاید یا خدایی ناخواسته دچار شرمندگی هستید؟ در داد و سِتدتان، در رفتوآمدتان، در اظهار نظرهایتان، در قضاوتها و داوریهایتان ملاحظه و بررسی کنید. برای انسان بررسی یک ماه امکان دارد، زیرا انسان یک ماه را تقریباً به یاد میآورد که چه کارهایی انجام داده است. راجع به کارهایی که انجام دادهایم هم کار تمام نمیشود و باید ببینیم که باید چه کارهایی انجام میدادیم و انجام ندادهایم. ترک فعلها خودش دارای حساب و کتاب است. مثلاً انسان باید در جایی از اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) دفاع میکرد، ولی دفاع نکرده است. یا مثلاً اگر در جایی ایجاد صُلح میکرد، یک خانواده محفوظ میماند؛ ولی از آبرویش مایه نگذاشته است و یک حرف محبّتآمیز نزده است و دو تا دل را به یکدیگر پیوند نداده است، این فرصت ضایع شد و این خیر از دستش رفت؛ در این مورد هم روز قیامت مؤاخذه خواهد شد، حسرت خواهد خورد، گریه خواهد کرد و ندامت به همراه خواهد داشت. انسان در آن روز میفهمد که مَغبون شده است و آرزو می کند که ایکاش این دو نفر را آشتی میدادم. مثلاً جوانی در معرض گناه قرار داشت و میتوانست واسطه بشود تا ازدواجی صورت بگیرد؛ ولی کسی که میتوانست این کار را انجام بدهد، انجام نداد و او رفت و به گناه مُبتلا شد. آثار گناه او برای کسی که بیتفاوت بوده و اقدامی انجام نداده است، مشخّص نیست که در روز قیامت مورد مؤاخذه قرار نگیرد. اگر انسان در زندگیاش دقیق باشد و هرکاری که بخواهد انجام بدهد را به عنوان امتحان الهی در نظر داشته باشد تا خداوند از او ناراضی نشود و برای اینکه میخواهد به او نمره و امتیاز بدهد، کارها را انجام میدهد؛ اگر کاری را هم ترک میکند، همان چیزهایی است که خداوند متعال راضی به انجام آنها نیست و به خاطر خداوند متعال کاری را ترک مینماید. فعل و ترک زندگی ما سراسر امتحان است و یا موجب نجات ما میشود و یا موجب سقوط و بیآبرویی ما میشود.
برکات، آثار و منافع امتحانات الهی
امتحان لطف خداوند است؛ زیرا امتحان ما را میسازد. اگر امتحان نباشد، بچّه درس نمیخواند. اگر امتحان نباشد، کسی که میخواهد در یک حرفهای وارد بشود و مسئولیتی را بپذیرد و آن حرفه را مدیریّت نماید، تا زمانی که امتحان ندهد، مسئولیتی به او نمیدهند. بنابراین امتحان هم موجب ارتقاء است و هم محکزدن خودمان است. ما چقدر توان داریم؟ چه کارهایی از ما ساخته است؟ اگر امتحان نبود، خودم هم نمیتوانستم خودم را ارزیابی کنم؛ ولی وقتی امتحان باشد، انسان وَسوَسه میشود و اگر توفیق الهی شامل حالش بشود، انسان یک دِلگرمی پیدا میکند و خداوند را شُکر میگوید که توانستم در این گناه خودم را نگاه دارم و به آن آلوده نکنم. آن کسی هم که آلوده میشود، به ضعف خودش پِی میبرد و میگوید: وای بر من! گمان میکردم که من همیشه سالم هستم، ولی مشخّص شد که من هم زمین میخورم و در این جهت هم زمین خوردم. هم انسان به خودشناسی میرسد و هم اگر کسی امتحان را جدّی بگیرد، برای آن زحمت میکشد و امتیاز کسب میکند و رکورد میزند و مدال به دست میآورد و هم در روز قیامت در پیشگاه الهی دچار سرافکندگی نخواهد شد. اگر امتحان نبود، همه گمان میکردند که باید وارد بهشت بشوند؛ ولی امتحان بهشتی و جهنّمی را جدا میکند و در روز قیامت کسانی که جهنّمی هستند، میفهمند که در امتحان ردّ شدهاند و خوب امتحان ندادهاند و حجّت و بهانهای ندارند. هیچنوع طلبی از خدواند متعال نخواهند داشت و مشخّص میشود که خودشان این کار را انجام دادهاند. «خود کرده را تدبیر نیست». انشاءالله از خداوند بخواهید که خداوند هم این بیچارهی فرصت از دست داده در این روزهای آخر عُمر را دستگیری کند و گرفتار غفلت نشود و هم نزد شما بیآبرو نشود و هم اینکه انشاءالله نزد خدای خودش توبهای، اِنابهای، تحوّلی و انقلابی برایش پیش بیاید. شاید در این اواخر به برکت اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) یک نمره و امتیازی به ما داده بشود. این جهاتی است که میتوان در فتنه و امتحان از آن به عنوان برکات و منافع و آثار امتحان یاد کرد.
همهی ما با خداوند تبارک و تعالی عهدی بستهایم
ولکن چون خطرهای بَشر درونی است، در این امتحانات خیلی ترسی از بیرون نداشته باشید؛ اگر از درون حواسمان جمع باشد و خودمان را ساخته باشیم و سیممان را به مبدأ متعال وصل کرده باشیم و در کَشتی نجات اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم اجمعین) پناهندگی حاصل کرده باشیم، اگر طوفان همهی عالَم را فرابگیرد، آب همه چیز را غَرق نماید، ما درون کَشتی هستیم و خطری ما را تهدید نخواهد کرد. لذا این حدیث قدسی که در یک مضمونی در شهر نیشابور به زبان مبارک حضرت علیبنموسیالرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) جاری شد، و هم آنچه که از حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) نقل شده است و همه هم در ذهن خود دارید را جدّی بگیریم. یکی این است که فرمودند: «کلمه لا اله الا الله حصنى[۳]»؛ کسی که موحّد است، یعنی آن بلی که گفته است را به صورت مردانه روی قول خودش ایستاده است؛ خداوند متعال از ما پرسیده بود: «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ[۴]»؛ ما هم به خداوند متعال پاسخ دادیم: «قَالُوا بَلَى[۵]»؛ قبول دارم که تو همه کارهی من هستی و من در اختیار تو هستم. اگر آن بلی که گفتهایم مرد باشیم و بر سر قولمان بمانیم. «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ[۶]»؛ این شهدای ما، آن بلی که در آنجا گفتند، در اینها تصدیق کردند. عهدی با خداوند متعال داشتند که ما هم این عهد را داریم. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ[۷]»؛ ما عهدی با خداوند متعال داریم. در عالَم فطرت، در عالَم میثاق، در عالَم نور و در عالم اَلست با خدواند متعال عهدی را امضاء کردهایم. حال شهدای ما «صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» هستند. اینها اهل صدق بودند و بَلی را راست گفته بودند و خداوند متعال هم اینها را به عنوان مردان ممتاز صادق در قرآن کریم تابلو قرار داده است. عدّهای هم چشم به راه هستند تا با خون خودشان این بَلی را تصدیق کنند و اینها اَخیار هستند. «الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ[۸]»؛ اصطفا از صف است؛ خداوند در میان جامعهای که همه نوع وجود دارند، بنا دارد تا آنهایی که صاف هستند و چیزی در وجودشان مخلوط ندارند را با امتحان جدا نماید.
مقام مصطفی و مجتبی که خداوند برای انسان قرار داده است
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا ابتَلاهُ[۹]»؛ اگر خداوند بندهای را دوست داشته باشد، او را مُبتلا میکند و گرفتار فتنههای زمان میشود. «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً[۱۰]»؛ همه چیز فتنه و امتحان است. در ادامه میفرمایند: «إن رَضِیَ اصطَفاهُ[۱۱]»؛ اگر در امتحان اهل مقاومت باشد و عقبنشینی نکند و از امتحان سرافراز بیرون بیاید، «اصطَفاهُ» خداوند او را صاف میکند. ناخالصیها را از او میگیرد و او را زُلال میکند. «فإن صَبَرَ اجتَباهُ[۱۲]»؛ اگر علاوه بر صبر و مقاومت، عاشقانه به میدان بیاید. مانند حضرت قاسم (علیه السلام) بود، «احلی من العسل[۱۳]» بود، مانند شهید حُججی بود، مانند شهید «آرمان علیوردی» بود که اینها با عشق رفتند و مبتلا به قتل صبر شدند. شهید «آرمان علیوردی» را یک نفر نکشته است؛ بلکه همه به صورت جمعی او را کشتهاند. اینگونه با زجر و با شکنجه او را کشتهاند. ولی خم به ابرو نیاوردند. اگر کسی بالاتر از کلاس صبر بود و در کلاس رضا وارد شد، وقتی در این شلوغیها به خیابان میرفت، یا طلبهای که شبها برای تأمین امنیّت مردم شهید داده و جان به کف میرفت، یک شوق و ذوقی داشت که ایکاش از آن شربتی که به شهید حججی دادند، یک جُرعه هم در کام ما بریزند و شهادت را برای ما هم شیرین نمایند. «وَ إن رَضِیَ»؛ اگر در برابر امتحان با رضایت رفت و از این ناراحت نباشد که چرا اینگونه شده است، بلکه بگوید این فرصتی است که برای من پیش آمده است. آرزو داشتم در کربلا باشم، ولی در آنجا نبودم؛ هزار مرتبه فریاد زدم: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً[۱۴]»؛ اگر دفاع مقدّس ۸ ساله قسمت نبوده است و نتوانستم در آن شرکت کنم، حال برای من چه فرصتی پیش آمده است. نه اینکه برای او سخت و تلخ باشد و در حال صبر کردن و مقاومت است؛ بلکه انگار در حال رفتن به حِجله است و خداوند را شُکر میکند که دربی برایش باز شده است. میگوید میروم که شاید خداوند متعال ما را نیز قبول بفرماید. «فإن صَبَرَ اجتَباهُ وَ إن رَضِیَ اصطَفاهُ»؛ اگر راضی بود، با شوق و با دل رفت، خداوند نه تنها او را «مصطفی» میکند، بلکه او را «مجتبی» میکند. صف به معنای این است که آلودگیها را تمحیص کرده است و در این گرفتاریها، تمام گناهانش ریخته است و مقداری که صاف و خالص است، باقی مانده است. وقتی در باغ گُلها را انتخاب میکنند و گُلهای خوب را میچینند و درون سبد قرار میدهند، زیباترین گُل و آن گُلی که نمود زیادی دارد و برای دیگران جلب توجّه مینماید را روی گُلهای دیگر قرار میدهند که به این «اِجتِبا» میگویند؛ یعنی او را برگزیدهاند و در حال نشان دادن آن هستند. خداوند متعال این شهدا را اِجتبا کرده است. اینها هم مصطفی هستند و هم مجتبی هستند.
هَوی باعث میشود تا انسان گرفتار فتنه بشود
اما اینهایی که گرفتار فتنه میشوند و در فتنه میسوزند، اینهایی که در فتنه جهنّمی میشوند، اینهایی که در فتنه بیآبرو میشوند، اینهایی که در فتنه به همه گذشته و هُویتشان پُشتپا میزنند، بر مرکب هَوی سوار هستند و به دنبال انسانهای بدعتگذار هستند که وجود مقدّس مولیالموّحدین حضرت امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه و سلام الله علیه) فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ[۱۵]»؛ همه هَوی دارند. بیشتر مردم به جز آنهایی که اهل مُراقبه هستند، گرفتار هَوی هستند؛ ولی عدّهای با هَوی مخالفت میکنند. هَوی دارد و دلش میخواهد و گاهی واقعاً به هم میریزد، یک جوانی که عَزَب است گاهی واقعاً به هم میریزد و خیلی مورد فشار قرار میگیرد، ولی بر هَوی مُسلّط است و خودش را در اختیار هَوی قرار نمیدهد تا این هَوی او را ببرد و به قعرِ جهنّم برساند. با هَوی خودش مخالفت میکند. «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى[۱۶]»؛ اگر کسی از مقام عَدل خداوند حساب میبرد و از آن میترسد، میگوید که اگر خداوند با چوب عدالتش مرا بزند و بخواهد مرا به این گناه مجازات نماید، یا پرده را کنار بزند و آبروی مرا ببرد، چه کسی میتواند جلوی خداوند را بگیرد؟ «خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ»؛ از مقام عدل خداوند حساب میبرد و میترسد. «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»؛ و نَفسِ خودش را از هَوی و هوس نَهی میکند و به او میگوید که گناه نکن، بترس، آرام بگیر و مقداری خودت را کنترل کن. این شخص هَوی دارد، هوس دارد، کِشش دارد، غریزه دارد، فشار دارد؛ اما مرد عاقلی است و عقل او نَفس او را مَهار میکند و آن را رها نمیکند. اما عدّهی زیادی اینگونه نیستند که اکثریّت همینگونهاند.
منشأ فتنه در کلام مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اکثریّت بَشر گرفتار هستند. اگر اینگونه نباشد و هَوای او، هوَای مُتّبع بود و هَوی مورد تبعیّت قرار گرفت، هَوی بر او امارت و فرماندهی کرد و تحت فرمان هَوی بود، «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ»؛ وجود مقدّس مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: سرمنشأ و سرچشمهی فتنهها هَواهایی است مورد تبعیّت قرار میگیرد. هَوی بر انسان امیر میشود و فرمانده میشود و انسان تحت فرمان هَوای نفس خودش عمل میکند. این به معنای فتنه است. مورد دیگر این است که فرمودهاند: «وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ[۱۷]»؛ این روشنفکرهایی که میآیند و اسلام را تفسیر به رأی میکنند و میگویند که اسلام قرائتهای مختلفی دارد، این بدبختها حقیقت اسلام که حقیقتی مُنطبق با فطرت است، نمیدانند. فطرتها چندین قرائت ندارند و تنها یک قرائت دارد. مگر نیازهای ما چند قرائتی هستند؟ نیازهای غریزهای و نیازهای فطری یک حقیقت است و قرآن کریم برای پاسخگویی به این نیازهای طبیعی و فطری ما احکام را با مصالح و تأمین مصالح مورد نیاز ما مُنطبق کرده است و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ[۱۸]»؛ وقتی جامعه به دنبال هَوی و هوس باشد، یک انسانهای روشنفکری هم پیدا میشوند که دست در احکام اسلام میبرند و احکام واقعی اسلام را نِسبی معرفی مینمایند و هَرج و مرج ایجاد میشود و حاصل آن بیدینی محض است. دین واقعیتی ندارد که هرکسی به هرگونهای دوست داشته باشد آن را تفسیر نماید و هَرج و مرج ایجاد شود، تضاد رُخ بدهد و اختلافات درونی به وجود بیاید. اما قرآن کریم فرموده است: «لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ[۱۹]»؛ ای پیامبر! وقتی برای تو وحی میفرستیم، خیلی نگران نباش؛ هم خودمان بر تو قرائت میکنیم؛ قرائت خداوند برداشتهای متفاوت ندارد و یک قرائت است. هم خودمان بر تو قرائت میکنیم و هم خودمان جمع میکنیم. در آیهی دیگری هم تضمین فرموده است که تو فراموش نخواهی کرد؛ «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى[۲۰]». این قرآن قرائت خداوند متعال است و تنها یک قرائت دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از خودش هیچ مایهای نگذاشته است و خداوند متعال ایشان را تهدید کرده است. فرمود: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ[۲۱]»؛ خیلی تهدید عجیبی است. احبّ خلائق، اشرف خلائق، مُقرّبترین فرد به خداوند متعال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ایشان عزیزکردهی خداوند متعال هستند. ولی خداوند ایشان را چگونه تهدید میکنند که اگر بخواهی چیزی را که ما به عنوان دین به تو نگفتیم، به ما نسبت بدهی و ما آن را نگفته باشیم، ما رگِ حیات تو را قطع میکنیم، دست تو را رو میکنیم؛ «لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ»؛ تهدیدی بالاتر از این وجود ندارد. لذا وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در اخذ وحی و در حفظ وحی و در تبلیغ وحی همان قرائت خداوند متعال را دارد. زیرا فراموش هم نمیکند که بعداً در ذهنش بهم بریزد و از روی فراموشی چیزی از آن کم کند و یا چیزی به آن اضافه کند؛ «سَنُقْرِئُکَ فَلَا تَنْسَى»؛ قطعاً ما خودمان قرائت را به او اقراء میکنیم، ما خودمان برای تو قرائت میکنیم. «فَلَا تَنْسَى»؛ چون ما خودمان قاری هستیم و به گوش جان تو میخوانیم، امکان نِسیان هم وجود ندارد. لذا هم حافظهی تو حافظهی عَرشی است و لوح محفوظ است، خودمان قرائت میکنیم، خودمان در دل تو قرار میدهیم؛ پس نه امکان فراموشی وجود دارد و نه امکان اینکه در آن دست ببری و چیزی از آن کم یا زیاد کنی. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) منشأ فتنه را این روشنفکرهایی میداند که در حال حاضر هم در کنار نشستهاند و آتش در معرکه میریزند و گاهی هم بیانیه میدهند.
وجودی که مظهر خداوند بشود، نیازی به ابزار ندارد
بنا داشتم راجع به بیبی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) که خداوند میداند بنده اعتقاد دارم که حقّ ایشان بر گردن ما بیشتر از مادرمان است، نسبت به همهی حوزههای علمیّه اینگونه است. حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) مادر فقاهت هستند، مادر مرجعیّت حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) هستند، مادر عرفان عُرفای حوزههای علمیّهی ما حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) هستند. ایشان مَثلِ مادرشان حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هستند، ایشان مَثلِ عمّهشان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) هستند. حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) دارای علم لَدُنی هستند و چهار امام زیارت ایشان را به صورت تضمینی سبب بهشتی شدن معرّفی فرمودهاند. این حرف به معنای این امر اعتباری نیست که مثلا فُلانی چند روزی مرجع تقلید هستند و سپس وفات میکند و مقلّدین ایشان بنابر مشروع دیگر نمیتوانند از ایشان تقلید نمایند و باید مرجع تقلیدی اجازهی این کار را بدهد؛ ولی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) نور خداوند متعال هستند و با وفاتشان از ولایتشان چیزی کاسته نشده است، از محدودهی هدایتشان چیزی کاسته نشده است. حضرت زینب (سلام الله علیها) در وجودشان نور خداوند و علم قرار دارد و در ذهن ایشان نیست، بلکه در وجودشان اینگونه است. «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه[۲۲]»؛ امام زمان ایشان حضرت امام سجّاد (علیه السلام) فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه[۲۳]»؛ معلّم شما خداوند متعال است. مفاهیم ذهنی از ذهن پاک میشود، نوشته میشود ولی پاک میشود؛ ولی حضرت آدم (علیه السلام) وجودش مظهر اسماء الهی بود و وجود ایشان علم بود. این وجود است و نیازی به ابزار ندارد. جسم ما ابزار است، جسم ما وجود ما نیست. وجود ما آن چیزی است که حضرت عزرائیل (علیه السلام) به هنگام مرگ میآیند و وجود را از ما میگیرند و به جای دیگری میبرند و این ابزار نیز در اینجا باقی میماند. این مرکب ماست، ماشین سواری ماست، تلفن و گوشی ماست و در اینجا باقی میماند؛ ولی آن کسی که حرف میزند، میرود و در اینجا باقی نمیماند. آن جان وقتی مظهر علم خدا بشود، خودش میبیند و نیازی به ابزار ندارد. اگر چشم ضعیف باشد، برای او عینک درنظر میگیرند؛ ولی اگر ضعیف نباشد، خود چشم میبیند. ولی اگر چشم کور باشد، چون خودِ جان بینا نیست، هنوز احتیاج به چشم سر دارد تا به وسیلهی آن ابزار ببیند. اما کسی که از ابزار بینیاز بشود، بدون چشم و بدون ابزار هم میشنود و هم میبیند و چون این یک حقیقت ولایی است، اگر کسی بخواهد شخصی را با چشم سر ببیند، باید مُحاذاتشان، اینکه اندازهی نور چه مقداری باشد و انعکاس پیدا کند و شکسته بشود و بازگردد تا ابصار حاصل بشود؛ ولی در مورد امام زمان (ارواحنا فداه) اینگونه نیست و مطلقا فاصله مانع دید نیست. ایشان عینالله ناظره هستند و همهی عالَم را میبینند. اینگونه نیست که فقط جسم را میبینند، بلکه نیّت ما را میبینند، قلب ما را میبینند، عشق ما را میبینند، برائت ما را از دشمنانشان میبینند. حضرت حجّت (ارواحنا فداه) از جسم بینیاز هستند و اینهایی که به آن مقام الهی و مقام ولیهاللهی میرسند، در بهشت نیز بینیاز هستند تا با جسمشان از لذائذ بهشتی بهرهمند بشوند. بهشت محتاج آنهاست، آنها محتاج بهشت نیستند. اگر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) داخل بهشت هم قدم میگذارند، به لحاظ پاسخگویی به نیاز بهشت است که در آن قدم گذاشتهاند؛ یا در مورد حضرت امام حسین (علیه السلام) هم به همین صورت است و اینها خودشان بالاتر از بهشت هستند. آنها بهشت را تبدیل به بهشت کردهاند. لذا مسألهی شهادت برای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) اینگونه است که حضرت امام حسین (علیه السلام) به شهادت ارزش دادهاند که شهادت به این اندازه برای عاشقان خداوند متعال دلبر شده است. ولی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خودشان مظهر اسماء الهی هستند، و وجود نازنین ایشان شهود دارد. اینگونه نیست که ایشان با قتل شهود پیدا کنند، بلکه بدون قتل هم شهید میشدند. این حرفی که بر زبان شهید حاج قاسم سلیمانی جاری شد که دارای عظمت بزرگی بود و مقام معظم رهبری (مدّ ظله العالی) ایشان را به عنوان یک مکتب معرفی کردند و به عنوان یک جریان مطرح کردند، این حرف عادی نبود که شهید سلیمانی گفتند: «تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود». این جمله خیلی مهم است که تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود. باید از این حُجُب بیرون بیاییم.
«چشم دل باز کن که جان بینی ***** آنچه نادیدنی است آن بینی[۲۴]»
حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) دارای فضائل و اسراری هستند که انشاءالله اگر عُمری باقی باشد و اجازه فرمودند و حواله دادند، دل ما هم میخواهد که در روز قیامت ما هم جزء کسانی باشیم که برای حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) نوکری کردهایم و دلها را برای ایشان نورانی کرده باشیم.
روضه و توسّل به حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها)
ولی بنده در این ایّام تا فاطمیهی ایّام دوّم، دلم بهانهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را میگیرد. همراه با حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) باید به مدینه برویم. حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) پس از شهادت چهل منزل اسارت را تحمّل کردند که برای حفاظت از خون امام زمانشان بود. پاسدار خون شهدای کربلا بودند. چه مصیبتهایی کشیدند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) از نظر تحمّل مصیبت با توجّه به شعری که به ایشان منتصب است که فرمودهاند:
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا[۲۵]»
گاهی باران بلا بر کسی میبارد، ولی به صورت قطرهقطره میبارد؛ اما گاهی آبشار بلا تمام وجود کسی را میپوشاند. در آنجا میگویند: «صُبَّتْ». بیبی میفرمایند که من در دریای بلا افتاده بودم.
«صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا ***** صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا»
اما حضرت زهرا (سلام الله علیها) با آن همه مصیبت به عنوان اُمّالمصائب لقب نگرفتند؛ اما دختر ایشان لقب اُمّالمصائب را گرفتند. امان از دل زینب (سلام الله علیها)! حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) دربهدری کشیدند. بیبی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) در این جهت به عمّهشان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) شباهت دارند و ایشان هم دربهدر بودند. حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) به صورت کاروان تبلیغی تشریف آوردند تا امامشان حضرت رضا (علیه السلام) را کمک نمایند. برای تبلیغ ولایت از مدینه دور شدند. این مسیر طولانی را با مشکلات بسیاری طیّ کردند. در ساوه دشمنان ایشان را تحمّل نکردند و این کاروان تبلیغی را مورد هجوم قرار دادند. مانند عمّهشان حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داغهای زیادی دیدند و مَحارم ایشان را کُشتند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فقط داغ حضرت محسن (علیه السلام) را دیدند؛ ولی حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) داغ هجده جوان دیدند. حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) هم داغهای متعدّدی دیدند. بنا بر گزارشی ایشان را مسموم کردند و به محض اینکه وضعیّت ایشان برهم ریخت، با علم لَدُنّی و با خبری که از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) و از پدرشان حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) رسیده بود، میدانستند که باید به قُم بیایند و در آنجا سُفرهی فقاهت را برای فُقها پَهن نمایند. به مردم شهر قُم پیغام دادند که بیایید و مرا به شهر خودتان ببرید. بزرگان شهر قُم آمدند و با جَلالت حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) را به شهر قُم آوردند. ایشان مدّت ۱۷ روز در شهر قُم بودند و این شهر «بیت النّور[۲۶]» قرار دارد که محلّ عبادت حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) است که «مدرسهی سِتیّه» است. اما نوشتهاند که در این مدّت ۱۷ روز بیبی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) بسیار ضعیف شده بودند و دیگر چیزی از ایشان باقی نمانده بود. حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) غریبانه جان دادند. برادر و مَحرمی در کنار ایشان نبود. مردم شهر قُم ایشان را احترام کردند و تشییع جنازهی باشکوهی برگزار شد. اما در آن باغی که مربوط به «موسی بن خزرج[۲۷]» بود و از اشعریهای یمن و مدینه بود و انسان بامعرفتی بود؛ میدانست که در آینده در این محل چه گنبد و بارگاهی بنا خواهد شد. زیرزمینی درست کرد و در آن قبری آماده کرد. ولی همه مضطرب بودند که چه کسی میتواند این بدن را درون قبر قرار بدهد. ناگهان دیدند که دو سواره از سوی صحرا رسیدند. زیر تابوت را گرفتند و تا کنار قبر آمدند و در آنجا فرمودند: مردم! کنار بروید؛ این جنازه مربوط به ماست. مشخّص شد که حضرت امام رضا (علیه السلام) به همراه حضرت جوادالائمه (علیه السلام) آمده است. بدن حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) را با چه عظمتی دفن کردند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۸]»؛ حسین جان! ارباب جان!
«از حرم تا قتلگه زینب صدا مى زد حسین *** دست و پا مى زد حسین زینب صدا میزد حسین»
نتوانست برای او کاری انجام بدهد. آمد و از کنار بدن عبور کرد. رگهای بُریده را بوسید و رفت. اما نتوانست حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را دفن کند.
«چون چاره نیست میروم و میگذارمت ***** ای پاره پاره تن بخدا میسپارمت»
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
الهی! حَصِّل مَقاصِدَنا.
الهی! یَسِّر مَطالِبَنا.
خدایا! دشمنان ما را بر ما مسلّط نکن.
خدایا! ریشهی فتنه را خُشک بگردان.
خدایا! فتنهگران را رسوا بفرما.
الها! پروردگارا! خیر و برکت، باران رحمت بر این کشور نازل بفرما.
خدایا! به معیشت مردم عزیزمان برکت عنایت بفرما.
خدایا! جوانهای نازنین ما را گرفتار این گُرگهای ایمان نکن.
خدایا! فرزندان ما و خانوادههای ما را از این فتنهها مصون و محفوظ بدار.
خدایا! عاقبت امرمان را ختم به خیر بگردان.
خدایا! چشم ما را به جمال امام زمانمان (ارواحنا فداه) روشن بگردان.
خدایا! ما را در حکومت امام زمانمان (ارواحنا فداه) صاحب منصب بگردان.
خدایا! ما را جاروکِش خیمهی امام زمانمان (ارواحنا فداه) قرار بده.
خدایا! سایهی پُر برکت نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، رهبر بزرگوارمان را با اقتدار و عزّت مُستدام بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم جوانهای ما را در تحصیل در معرفت، در ایمان، در اخلاص، در مراتب علمی، در ازدواج، در خدمت به مردم، در ایجاد ترقّی و جهش در کشورمان بیش از پیش مشمول عنایات خود قرار بده.
خدایا! حوائج همهی حاجتمندان، مُلتمسان، حاضرین و همهی کسانی که از ما توقّع دارند تا دعایشان کنیم، همه را حاجتروا بگردان.
خدایا! حوائج منظورهی امام زمان (ارواحنا فداه)، مقام معظّم رهبری (مدّ ظله العالی)، برادرانی که با ما عهد دعا دارند و حوائج مورد نظر را برآورده بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، شهدای اخیر ما، مشایخ ما و حقّداران ما را از ما راضی بگردان.
خدایا! طَبَقهایی از نور نثار آنان بگردان.
خدایا! مریضها عموماً، مریضهای مورد نظر خصوصاً شفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خدایا! آبروی ما را حفظ کن.
خدایا! دینمان را سالم نگاهدار.
خدایا! ما را با اعتقاد به ولایت علی (علیه السلام) و اولاد علی (سلام الله علیهم اجمعین) بمیران.
خدایا! ما را با اهلبیت (سلام الله علیهم اجمعین) محشور بگردان.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به ما روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۲٫
[۳] التوحید (للصدوق)، ص: ۲۵؛ حدیث سلسه الذهب.
«سلسله الذهب» نام حدیث معروفی است که امام رضا علیهالسلام هنگام عزیمت به خراسان در نیشابور برای جمعیت انبوهی که به دیدار ایشان آمده بودند نقل فرمودند. در این حدیث شریف توحید به عنوان حصار محکم برای در امان ماندن از عذاب خداوند دانسته شده و ولایت ائمه به عنوان شرط ورود به وادی توحید یاد شده است. این حدیث به جهت سند آن که از ائمه اطهار علیهمالسلام تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، به «سلسله الذهب» به معنای «زنجیرۀ زرّین» معروف شده است.
این حدیث شریف، در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنت با سندها و مضمون هاى گوناگونى نقل شده است. از جمله شیخ صدوق در سه کتاب التوحید، معانى الاخبار و عیون اخبار الرضا خود چنین آورده است: اسحاق بن راهویه مى گوید: چون حضرت رضا (علیه السلام) به نیشابور رسید و قصد خروج از آن (به سوى مأمون) را نمود، محدثان اطراف او گرد آمدند و عرضه داشتند: «اى پسر رسول خدا، آیا از میان ما کوچ مى کنى و حدیثى که از آن سود ببریم برایمان بیان نمى کنى؟». امام (علیه السلام) درحالى که در کجاوه نشسته بود، سرش را بیرون آورد و فرمود: «حدثنی ابی موسی الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال کلمه لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى»؛ شنیدم پدرم موسى بن جعفر فرمود شنیدم پدرم جعفر بن محمد فرمود شنیدم پدرم محمد بن على فرمود شنیدم پدرم على بن الحسین فرمود شنیدم پدرم حسین بن على فرمود شنیدم پدرم على بن ابى طالب فرمود شنیدم رسول خدا(ص) فرمود شنیدم جبرئیل گفت شنیدم خداوند جلّ جلاله فرمود: «لااله الاالله، دژ محکم من است؛ پس هرکس که داخل دژ من گردد، از عذاب من در امان است». راوى مى گوید چون قافله حرکت کرد حضرت فریاد زد: «بشروطها و انا من شروطها»؛ با شرایط آن، و من از شرایط آن هستم». بسیارى از محدثان بزرگ اهل سنت نیز این حدیث را با سندها و متنهاى گوناگونى نقل کرده اند، با این تفاوت که بخش پایانی حدیث که امام فرمودند «بشرطها و انا من شروطها» در هیچیک از منابع اهل سنت بیان نشده است. تنها قندوزى در ینابیع المودّه اشاره ای به آن داشته است. این حدیث را محدّثان شیعه و سنّى با سندهاى گوناگون نقل کرده اند و درباره سند حدیث، عباراتى که حاکى از اهمیت آن است، بیان کرده اند. افزون بر اینها، مضمون حدیث در بسیارى از آیات و روایات دیگر نیز آمده است؛ بنابراین، اگر نگوییم متواتر لفظى است، به طور قطع متواتر معنوى مى باشد. ابن صبّاغ می گوید: «تعداد نویسندگان صاحب قلم و دوات که حدیث سلسلهالذّهب را مى نوشتند، بیشتر از بیست هزار تن شمار کردند». حافظ ابونعیم از دانشمندان بزرگ اهل سنت مى نویسد: «این حدیث، با همین سند از انسانهاى پاک، از پدران پاکشان رسیده و یکى از محدّثان بزرگ پیشین، هنگامى که این حدیث با همین سند روایت شد، گفت چنانچه این سند بر فردى مجنون خوانده شود، سالم مى گردد».
به باور شارحان و مفسران این حدیث، کلمه «لا اله الا الله»، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. کلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان معنا و مفهوم ریشه اى قرآن است که مایه سعادت جامعه بشری تا پایان جهان است، ولی کلمه لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلکه هیچ است. با این توضیح که، هنگام نصب على ابن ابی طالب به ولایت در روز غدیر، آیه اکمال نازل شد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ و قبل از آن، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب می کند: “یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته؛ ای پیامبر آن چه به تو نازل شد ـ نصب امیرالمؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو اگر تبلیغ نکنی، رسالت خود را نرسانیده ای. بنابر بسیارى تفسیرها، ماجراى حدیث سلسله الذهب امام رضا علیه السلام، با تاکید روى جمله «بشروطها و أنا من شروطها»، همان آیه اکمال و آیه تبلیغ را یادآوری می کند و مى گوید: شرط اساسی کلمه لا اله الا الله، پذیرش ولایت و رهبرى امام است و بدون پذیرش ولایت اساسا مسلمانى و رستگارى اخروى شما زیر سئوال است. در مجموع می توان گفت، این حدیث به دو نکته مهم اشاره دارد وصول به مقام توحید، انسان را در پناهگاهی وارد می کند که رهاورد آن، امنیت از عذاب الهی است. وصول به این جایگاه، بدون اعتقاد به امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام میسر نیست. در واقع امام که از ولایت ظاهری و باطنی برخوردار است، انسان کاملی است که در پناه او انسانها به پناهگاه توحید بار می یابند.
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۲٫
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ شَهِدْنَا ۛ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ».
[۵] همان.
[۶] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۳٫
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».
[۷] سوره مبارکه یس، آیات ۶۰ و ۶۱٫
[۸] سوره مبارکه ص، آیه ۴۷٫
«وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ».
[۹] بحار الأنوار : ۸۲/۱۴۲/۲۶٫
«رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إذا أحَبَّ اللّه ُ عَبدا ابتَلاهُ، فإن صَبَرَ اجتَباهُ ، و إن رَضِیَ اصطَفاهُ».
[۱۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۳۵٫
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۗ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً ۖ وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ».
[۱۱] بحار الأنوار : ۸۲/۱۴۲/۲۶٫
[۱۲] همان.
[۱۳] مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۷٫
[۱۴] مفاتیح الجنان، زیارت امام حسین(علیه السلام)، زیارتنامه ششم.
از حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) روایت شده است که به عمار ساباطی فرمود: چون به قبر امام حسین (علیهالسلام) برسی بگو: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ رَحْمَهُ اللّٰهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ رِضَاهُ مِنْ رِضَى الرَّحْمَانِ وَ سَخَطُهُ مِنْ سَخَطِ الرَّحْمَانِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ، وَ حُجَّهَ اللّٰهِ، وَ بابَ اللّٰهِ، وَ الدَّلِیلَ عَلَى اللّٰهِ، وَ الدَّاعِیَ إِلَى اللّٰهِ، أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللّٰهِ، وَ حَرَّمْتَ حَرامَ اللّٰهِ، وَ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَ آتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَ دَعَوْتَ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ مَنْ قُتِلَ مَعَکَ شُهَداءُ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّکُمْ تُرْزَقُونَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ قاتِلَکَ فِی النَّارِ، أَدِینُ اللّٰهَ بِالْبَراءَهِ مِمَّنْ قَتَلَکَ، وَ مِمَّنْ قاتَلَکَ وَ شایَعَ عَلَیْکَ وَ مِمَّنْ جَمَعَ عَلَیْکَ، وَ مِمَّنْ سَمِعَ صَوْتَکَ وَ لَمْ یُعِنْکَ، یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».
[۱۵] الکافی، جلد ۱، صفحه۵۴.
«اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَشَّاءِ وَ عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ جَمِیعاً عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلنَّاسَ فَقَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اَللَّهِ یَتَوَلَّى فِیهَا رِجَالٌ رِجَالاً فَلَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ یَخْفَ عَلَى ذِی حِجًى وَ لَوْ أَنَّ اَلْحَقَّ خَلَصَ لَمْ یَکُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ فَیَجِیئَانِ مَعاً فَهُنَالِکَ اِسْتَحْوَذَ اَلشَّیْطَانُ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى».
[۱۶] سوره مبارکه نازعات، آیه ۴۰٫
[۱۷] الکافی، جلد ۱، صفحه۵۴.
[۱۸] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۲٫
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ۙ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا».
[۱۹] سوره مبارکه قیامه، آیات ۱۶ و ۱۷٫
[۲۰] سوره مبارکه اعلی، آیه ۶٫
[۲۱] سوره مبارکه حاقه، آیات ۴۴ الی ۴۶٫
[۲۲] بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۱۹۹٫
[۲۳] همان.
[۲۴] هاتف اصفهانی، دیوان اشعار، ترجیعبند.
[۲۵] شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبّه و الأولاد، ص ۱۱۲، قم، بصیرتی، بیتا.
[۲۶] بَیْتُ النّور محل اقامت و عبادتگاه حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم است. این مکان که در اصل، خانه موسی بن خزرج بود و بعد از وفات حضرت معصومه (سلام الله علیها) وقف شد، به نام محراب یا معبد فاطمه (سلام الله علیها)، بیت النور و بقعه ستیه نامیده میشود و در سالهای بعد در اطراف آن مسجد و مدرسهای به نام مدرسه ستیه بنا گردید. تولیت این مکان برعهده سادات میرهای است و هر ساله در سالروز ولادت، وفات و روز ورود حضرت معصومه به قم در این مکان مراسم مخصوصی برگزار میگردد. بیت النور، محل اقامت ۱۷ روزه حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم است که به عنوان مکانی زیارتی، مورد توجه مردم بوده است. بیت النور در محلهای به نام «میدان میر» (بین دو محله آذر و چهارمردان) از محلههای قدیمی قم واقع شده است که در گذشته در محدوده جنوب غربی شهر قم قرار داشت؛ اما با گسترش شهرسازی، به تدریج به یکی از محلههای مرکزی شهر تبدیل شد. بیت النور از قدمگاههایی است که در اسناد تاریخی از جمله کتاب تاریخ قم نوشته حسن بن محمد قمی، به آن اشاره شده و تاریخچه آن را به سال ۲۰۱ق سال ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم باز میگرداند.
بیت النور در اصل خانه موسی بن خزرج از بزرگان قم بود که با خبردار شدن از ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) از طرف ساوه به قم، به همراه دیگر بزرگان به استقبال او رفته، و او را به این مکان منتقل کرد. حضرت معصومه (سلام الله علیها) در این مکان به عبادت پرداخت و بعد از مدت کوتاهی بر اثر بیماری وفات یافت و در باغ بابلان دفن شد. بعد از وفات حضرت، موسی بن خزرج، محل عبادت حضرت و اطراف آن را وقف کرد.این مکان در اسناد تاریخی، به نام محراب یا معبد فاطمه (سلام الله علیها)، بیت النور و بقعه ستیه، نامیده شده که حجرهای به ابعاد ۳ در ۳/۵ متر است و با آینهکاری تزیین گردیده شده است. معماری و شیوه ساخت بنای محراب، متشکل از نمادهای است که زائر را به تقدس مکان رهنمون میسازد. سقف گنبدوار که در معماری اسلامی، نمادی از آسمان شمرده میشود، استفاده از سنگ و ترکیب آینه، کاشی، نورپردازی درونی اتاق، نقوش تزیینی و… از جمله این مواردند. بعدها در اطراف محراب حضرت معصومه (سلام الله علیها)، مسجد و مدرسهای به نام «ستیه» ایجاد شد و از مدارس علمیه معروف قم محسوب میشود. تولیت بیت النور، برعهده هیئت امنایی متشکل از سادات میرهای است که خدمتگزاری بیت النور از نسل به نسل آنان منتقل شده است و اموالی را برای آن وقف کرده و در تجدید بنای آن نقش داشتهاند. بیت النور امروزه زیارتگاه مردم است و علاوه بر برگزاری مراسم در روزهای عزاداری و ایام ولادت اهل بیت (علیهم السلام)، مراسمهای خاصی نیز در روز ولادت، روز وفات و روز ورود حضرت معصومه (سلام الله علیها) به قم در این مکان برگزار میگردد.
[۲۷] موسی بن خزرج بن سعد اشعری(درگذشته پس از ۲۰۰ق) از راویان امام رضا (علیه السلام) است. شهرت او در تاریخ تشیع به سبب میزبانی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هنگام ورود به قم دانسته شده است. موسی بن خزرج از خاندان اشعری است که در آبادانی قم و بیان روایات شیعه نقش داشتهاند. رسول جعفریان معتقد است به سبب خدمات این خاندان به تشیع است که امام صادق (علیه السلام)، «قم را شهر اهل بیت و شیعیان» دانسته است. از تاریخ ولادت و وفات موسی بن خزرج اطلاعی در دست نیست. او به هنگام درگذشت فاطمه معصومه در سال ۲۰۱ق زنده بوده است.
در کتاب تاریخ قم نقل شده وقتی حضرت معصومه (سلام الله علیها) در مسیر حرکت به سمت خراسان در ساوه بیمار شد از خادم خود خواست که او را به قم ببرد. وقتی به قم رسید در سرای موسی بن خزرج بن سعد ساکن شد. در خبر دیگری آمده است وقتی خبر به آل سعد اشعری رسید تصمیم گرفتند همگی نزد فاطمه معصومه رفته و از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان آنها موسی بن خزرج شبانه و به تنهایی رفت و مهار مرکب او را به دست گرفت و او را به خانه خود برد. فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هفده روز در خانه موسی بن خزرج ماندو گفته میشود بعد از درگذشت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، موسی بن خزرج عبادتگاه او را باقی گذاشت و به احترام او مسجدی بر آن خانه بنا کرد. خانه محل سکونت حضرت معصومه امروزه در میدان میر قرار دارد و عبادتگاه او به بیت النور معروف گردیده است. پس از درگذشت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) موسی بن خزرج بر جنازه او نماز گزارد و زمینی که در باغ بابلان داشت را به محل دفن او اختصاص داد و سایهبانی بر مرقد او بنا کرد. شهرت موسی بن خزرج در تاریخ تشیع به سبب میزبانی حضرت معصومه (سلام الله علیها) هنگام ورود به قم دانسته شده است. موسی بن خزرج از امام رضا (علیه السلام) روایت نقل کرده است. همچنین احمد بن خزرج برادر موسی، از وی روایت نقل کرده است.
[۲۸] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (علیه السلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (علیه السلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
پاسخ دهید