روز دوشنبه مورخ ۰۲ آبان ماه ۱۴۰۱، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- بهشت دارای مراتب و درجات مختلفی است
- خداوند دوست دارد بندگان نسبت به هم کینهای نداشته باشند
- حالات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله تعالی علیه)
- مؤمنین نباید نسبت به یکدیگر بیتفاوت باشد
- ولایت بعضی از مؤمنین نسبت به بعضی دیگر
- راهبردهای شیطان برای انسان
- آزمونهای سخت الهی و نتایج آن برای انسان
- خداوند میخواهد با سختی دادن عیار شما را بالا ببرد
- روضه و توسّل به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
بهشت دارای مراتب و درجات مختلفی است
این عالَم دار بلا و ابتلا است که این مطلب در کلمات حضرات معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و در قرآن شریف به وفور برای بیداری ما مطرح شده است؛ ولی شاید صریحترین کلام متعلّق به مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که فرمودهاند: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ[۲]»؛ اینجا به بَلاء پیچیده شده است. یعنی وقتی طومار زندگی باز میشود که در حال حاضر بسته است، به تدریج صفحات باز میشود، ولی قد به قد آن بلاست. خداوند متعال این عالَم را، عالَم سختی آفریده است. اینها را عرض میکنیم تا از زندگی در دنیا توقّع واقعبینانه داشته باشیم و آرزوهای ما بر اساس واقعیّت باشد تا در اثر بیتوجّهی و غفلت، خیال نکنیم که اینجا بهشت است و جای رفاه است و اگر به آن نرسیدیم، بگوییم که جا ماندهایم. چرا باید اینگونه باشد؟ پروردگار متعال فرمودند: «إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ[۳]»؛ خداوند به انسان خطاب میکند. همه به سوی ربّ هستند. صالح و طالِح همگی در سِیر الیالله هستند. «أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ[۴]»؛ این صیرورت تمام موجودات است. همه از خداییم و به سوی خداییم و بدون استثناء به محضر خداوند بازمیگردیم. بازگشت و رجوع ما به سوی حقّ متعال است. ولی هرکسی به یک مرحلهای از شئون الهی بازمیگردد. هرکسی در خزائنِ سرِّ الهی بوده است، در بازگشت نیز اوج خواهد گرفت. «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى[۵]»؛ ولی خزائنِ الهی دارای مراتب و درجات مختلفی است. هرکسی از مراحل پایین آمده است، بازگشت او نیز به سوی مراحل پایین است. فاصلهی درجات بهشت از یک درجه تا درجهی دیگر بیشتر از فاصلهی زمین تا آسمان است. گاهی این مرتبهی پایینی تصوری از مرتبهی بالایی ندارد؛ ولی چون بهشت جای حسرت و غُصّه نیست، به همین دلیل آن کسی که در رتبهی پایینی است، مقام آن کسی که در مرتبهی بالایی است را درک نمیکند. همانگونه که یک انسان بیابانی و بَدَوی از آنچه که یک علّامه، یک عارف، یک عالِم و یک دانشمند دارد سر در نمیآورد تا حسرت آن را بخورد که چرا آن را ندارد. در بهشت هم درجات پایینی نسبت به درجات بالایی درکی ندارند؛ والّا حسرت میخوردند، غُصّهدار میشدند و دیگر بهشتشان بهشت نبود. در حالی که بنا نیست تا در بهشت فَزع و حُزنی برای او باشد. یکی از نعمتها و الطاف ویژهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) این است که وقتی سرنوشت یک بندهای در روز قیامت مشخّص میشود، مشمول عفو قرار میگیرد، مشمول شفاعت قرار میگیرد و مشمول تبدیل سیئات به حسنات میشود و خداوند متعال هرآنچه که تجانُسی با بهشت و بهشتی ندارد، از وجود او پاک میکند.
خداوند دوست دارد بندگان نسبت به هم کینهای نداشته باشند
یکی از تعبیرات حضرت حقّ در قرآن کریم بسیار تعبیر عجیبی است که فرموده است: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ[۶]»؛ اگر کسی در درونش کینهای و گیری نسبت به برادر مؤمنش داشته باشد، خداوند در آنجا او را جراحی میکند و این کینه را از او میکَند. «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»؛ که در سورهی حشر یکی از خواستههایی که خداوند متعال به ما تعلیم میدهد تا همیشه آن را از خداوند بخواهیم، این است که فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا[۷]»؛ خدایا! هم خودم را مورد بخشش خودت قرار بده و هم آن کسانی را که در ایمان بر من سبقت دارند که هم میتواند سبقت زمانی باشد و در عبادت و بندگی تو مدّت بیشتری از من تلاش کردند و یا آنها در ایمان نُمرهی اوّل را دارند و سبقت گرفتهاند و در حال حاضر نیز آنها جلوتر از ما هستند. نسبت به آنها هم باید طلب مغفرت نمود. غفران الهی شامل انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) میشود، شامل اولیاء میشود و شامل حال سابقین هم میشود. «الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ»؛ خدایا! هم من توقّع دارم که مشمول غفران تو قرار بگیرم و هم نسبت به آنهایی که بر ما سبقت گرفتهاند و سابق و پیشگام هستند و در ایمان جلوتر از ما هستند، مغفرتت را شامل حالشان کن و ابر رحمتت را شامل حال آنها نیز بگردان. «وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا»؛ خدایا! دل من نسبه به مؤمنین چرکین نباشد. این موضوع خیلی هنر است. ما نوعاً به دنبال عیب برادرانمان هستیم و وقتی هم چیزی میشنویم، بیتوجّه هستیم که یک ظلمت و تاریکی و یک غبار و نِکبتی بر جان ما نشسته است. خداوند دوست دارد که بندگان نسبت به یکدیگر بیمسأله باشند و در حدیثی آمده است که شخصی به محضر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و خواست تا از شخص دیگری گِله نماید که او دچار فلان مشکل است. حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا اینگونه میگویی که قلب من نسبت به یک مؤمن دیگر چرکین باشد؟ بناست انسان به صورت انسان زندگی نماید و انسانیّت به اُنس است و دلهای چرکین مانع اُنس است. حدّاقل اُنس معنوی و اُنس باطنی ندارد. گاهی کنار یکدیگر هستند، ولی «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى[۸]» هستند و این علامت نفاق است. در ظاهر با یکدیگر سلام و احوالپُرسی دارند، ولی دلهایشان متشتّت است. هیچ گیرایی نسبت به یکدیگر ندارند، بلکه از یکدیگر گُریز دارند؛ این موضوع را قرآن کریم در مورد منافقین بیان مینماید. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا»؛ حبیب من! اینهایی که علیه تو به صورت احزاب و گروههای مختلف هستند که دور یکدیگر جمع میشوند، در ظاهر اینگونه است که اینها با همدیگر هستند؛ ولی در واقع باهم نیستند؛ «قُلُوبُهُمْ شَتَّى». علامت کُفر وو نفاق این است که اینها نمیتوانند نسبت به یکدیگر تمرکز باطنی داشته باشند و این از خصائص ویژهی مؤمن است که پروردگار عالَم در سورهی مبارکهی حجرات فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ[۹]»؛ خداوند متعال کلمهی «إِنَّمَا» را آورده است که این برای ما هشدار است. اگر ما به دنبال عیب یکدیگر هستیم و نسبت به یکدیگر حالت گُریز داریم، مشخّص میشود که ما مؤمن نیستیم. انحصاراً علامت مؤمن بودن در این است که مؤمن نسبت به مؤمن دیگر گرایش دارد، میل دارد و حالت تجاذُب دارد و اُخوّت لازمهی ایمان اوست. هرچند مؤمن کَسریهایی هم داشته باشد؛ ولی وجوه مشترکی که دارند، همگی با یک سیم به خداوند مرتبط هستند؛ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا[۱۰]». خداوند بندگانش را آبروداری کرده است. ما هم باید تخلّق به اخلاقالله داشته باشیم و به دنبال چیزی که آبروی مؤمن را در مُخاطره قرار بدهد و باعث بشود که در قلب من یک غِلّی نسبت به یک مؤمن دیگر پیدا بشود، هم خداوند اجازه نداده است و هم در این آیهی کریمه به ما تعلیم میدهد که شما هم اینگونه دعا کنید.
حالات مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله تعالی علیه)
میگویند که مرحوم «آیت الله العظمی بروجردی[۱۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) که ایشان در فُقهای شیعه، در مراجع شیعه، در زُعمای شیعه و در رهبران تاریخ شیعه نقطهی عطفی هستند و یک تافتهی جُدابافته هستند. بندهی خدایی از یکز از خواص نقل کردند که او گفته بود من هرگاه حاجتی دارم، بر سر قبر مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) میروم و به عکس و چشمهای ایشان نگاه میکنم و صلواتی نثار ایشان می نمایم و حاجتروا بازمیگردم. ایشان میگفت یکی از دربهایی که بر روی من باز میشود، درب رحمت مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) است. بنده سالها قبل از دیگران شنیده بودم که گفته بود مشکل بسیار حادّی داشتیم که نتوانسته بودیم از مسیرهای مختلف این مشکل را رفع کنیم. بنده یک ختم قرآن برای مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) نذر کردم و خداوند متعال کَرَم کرد و مشکل بنده حل شد. مرحوم آیت الله بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) که سابقاً که در اصفهان تشریف داشتند، در وادی عرفان و حکمت بودهاند. بعد از اینکه به نجف رفته بودند، علاوه بر مرحلهی علمی اهل باطن بودند. مرحوم «آیت الله بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) بعضی چیزها از ایشان نقل فرمودند که بنده نمیتوانم در اینجا بیان کنم. ولی مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) اجمالاً اهل دل بوده است. نماز جماعت ایشان هم به دلیل ابتلا به کِبَر سن، خیلی طول میکشیده است تا نمازشان تمام بشود؛ اما در قنوت نمازشان این آیه را میخواندند: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»؛ خدایا! در دل من نسبت به مؤمن ظلمتی، سوء ظنّی، کینهای، توطئهای و بدخواهیای قرار نده و قلب من نسبت به مؤمن صاف باشد و در مقام حمایت از او باشم، در مقام کمک و نصرت او باشم.
مؤمنین نباید نسبت به یکدیگر بیتفاوت باشد
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ[۱۲]»؛ صریح کلام خداوند متعال است که مؤمنین نسبت به همدیگر ولایت دارند؛ «بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ». و آن کسی که تجویز میکند که انسان در کار مؤمن نظارت داشته باشد و جلوی بدیهای او را بگیرد و در خوبیها مُشوّق او باشد و حمایت کند، چون هم حمایت وظیفه است و هم اعتراض وظیفه است، ولی هر دو بر اساس ولایت است. «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»؛ نتیجهی ولایت چه چیزی است؟ اگر خداوند در من نسبت به شما و در شما نسبت به من یک سرپرستی قرار داده است، باید چهکار کنم؟ باید حواسم باشد که شما از بهشت جا نمانید و باید حواسم جمع باشد که شما در گودال نیفتید.
«و گر بینم که نابینا و چاه است ***** اگر خاموش بنشینم گناه است[۱۳]»
اگر انسان ببیند که شخصی در حال افتادن به داخل چاه است و منتظر بماند و او را تماشا کند تا او داخل چاه بیفتد، انسانِ بیرحمی است، انسان قسیّالقلبی است. نسبت به انحراف افراد هم به همین صورت است. اگر انسان ببیند یک گودالی است و شخصی که در داخل آن میافتد، در نهایت پای او خواهد شکست، خیلی باید بیوجدان باشد که ببینید یک کودکی در حال افتادن درون گودال است و به سمت او نرود و دستش را نگیرد و او را نجات ندهد. حال اینکه انسان تماشا کند که شخصی در حال افتادن در جهنّم است، شخصی گرفتار اشرار بشود، شخصی گرفتار انسانهای قَمهکِش و قَدّارهبند بشود، او را رها کند و بگوید به من ارتباطی ندارد. «عیسی به دین خود، موسی به دین خود». اینها از آن کلمات استعماری است و متعلّق به کُفّار است و برای دشمنان بَشریّت است که آنها بر اساس ایدهی شیطانی جهنّمساز «اُمانیسم» هستند و در «مکتب اُمانیسم[۱۴]» فرد اصل است و این حرف متعلّق به انگلیسیهاست. میگوید این مشکل توست؛ یعنی ارتباطی به من ندارد. قرآن کریم میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»؛ ولی نسبت به منافقین که میرسد، آنها ولایت ندارند و میفرماید: «الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ[۱۵]»؛ ولایت ندارند، ولی سِنخیّت دارند و جنسشان خراب است. آنها در این بدجنس بودن و خراب بودن جنس مشترک هستند. قُماش اینها قُماش فاسد است، قُماش اینها قُماش ناری است؛ ولی چون نور ندارند، ولایت ندارند. مؤمن نور دارد، جاذبه دارد، محبّت دارد، دلش نمیآید که کسی جهنّمی بشود. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اینقدر ناراحت میشدند که کسی با داشتن چنین طبیبی بیماریهایی را که او را به جهنّم میاندازد را معالجه نمیکند که قرآن کریم میفرماید: نزدیک است که جانت را از دست بدهی. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا[۱۶]»؛ حبیب من! در حال جاندادن هستی و اینها از این نسخههای نجاتبخش تو از جهنّم استفاده نمیکنند تا جهنّمی نشوند. «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»؛ آنچه که پدید آمده است و نور است، راه است، صراط مستقیم است و آدرس خداوند است و اینها نمیخواهند که با این آدرس بروند؛ اینقدر بر تو سخت میگذرد که در حال دِقکردن هستی و در حال از دست دادن جانت هستی. این شدّت محبّت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) و نجات آحاد بَشر اقتضاء کرد که خداوند متعال دست او را بگیرد و به او تسلّی بدهد. حبیب من! اینقدر غُصّه نخور، این اندازه به خودت فشار نیاور.
ولایت بعضی از مؤمنین نسبت به بعضی دیگر
در این آیهی کریمه فرموده است: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»؛ بعضی از مؤمنین نسبت به بعضی دیگر ولایت دارند. منظور ولایت به همراه مراتب آن است که یکی ازمراتب آن محبّت است. «نَظَرُ اَلْمُؤْمِنِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ اَلْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَ اَلْمَحَبَّهِ لَهُ عِبَادَهٌ[۱۷]»؛ اگر انسان مؤمنی را دوست بدارد و این دوستی را بر زبان بیاورد، مودّت، محبّت اشباعشده است. گاهی انسان شخصی را دوست دارد، ولی بر زبان نمیآورد. گاهی او را دوست دارد، ولی تظاهر میکند. تظاهر به معنای ریا نیست و به این منظور است که باطن خودش را در ظاهر هم ابراز مینماید. این بچّههایی را که آقای شمس جمع کرده است، وقتی ما وارد مسجد میشویم به سوی من میآیند و به بنده سلام میکنند، این بچّهها به زبانِ بیزبانی میگویند که ما این لباس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داریم. اینقدر من انرژی میگیرم که در اینها از کودکی بذر محبّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و راه محبّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دل اینها ریخته میشود. اگر انسان متقابلاً به این بچّهها محبّت کند و اینها را نوازش کند و گاهی یک هدیهای به آنها بدهد، مودّت شکل خواهد گرفت. اگر در خانه بین زن و مرد فقط محبّت باشد، کافی نیست. بلکه خداوند متعال فرموده است: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً[۱۸]»؛ خداوند متعال بین زن و مرد مودّت را مطرح کرده است. یعنی زن باید با افعال و با رفتار و با پاکیزگی و پذیرایی خودش در عمل نشان بدهد که همسرش را دوست دارد. همسر او هم با اغماض خودش، با عفو خودش و با تأمین نیازهای ضروری او باید این را به او القاء نماید که من تو را خیلی دوست دارم. این وُدّ در خانواده جزء مُصرحّات قرآن کریم است. «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا[۱۹]»؛ این زوجیّت زن و مرد که ازدواج جزء آیات الهی است و تشکیل خانواده و ازدواج خیلی قِداست و ارزش دارد و خداوند این را از آیات خودش قرار داده است. شما به کسی که خیلی مقام مُقدّسی دارد، «آیت الله» میگویید. آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) آیت الله العظمی بودند، آقای بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) آیت الله العظمی بودند، حضرت امام خامنهای (مدّ ظله العالی) آیت الله العظمی هستند. یعنی اینها بهترین آیینهای هستند که وقتی به آنها نگاه میکنید، یاد خداوند میافتید. حرکت او، حرکت به سوی خداوند است. خداوند متعال ازدواج را آیت الله معرفی فرموده است. «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا»؛ خیلی تعبیر مُشوّق و عجیبی است. «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا». و فلسفهی ازدواج هم آن انسجام است. آسایش و آرامش درونی است، «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا». خداوند دوست ندارد که بندهاش مُضطرب باشد و بندهاش تشویق باطنی داشته باشد. باید دل او در یکجا بنشیند و آرام بشود، «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا». سپس میفرماید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً»؛ این موضوع به خصوص در مورد خانواده است و در مورد جامعهی ایمانی فرموده است: «نَظَرُ اَلْمُؤْمِنِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ اَلْمُؤْمِنِ لِلْمَوَدَّهِ وَ اَلْمَحَبَّهِ لَهُ عِبَادَهٌ»؛ انسان باید هم مؤمن را دوست داشته باشد و هم در نحوهی تعارفش، نحوهی تعاملش، رفتوآمدش و گِرهگُشاییاش نشان بدهد که واقعاً او را دوست دارد. وُدّ المؤمن جزء عبادتهاست و در برابر آن غِش است که انسان در دلش نسبت به او بدبین و بدخواه باشد و این جزء مسائلی است که با ایمان سازگاری ندارد. ایمان از اَمن است و مؤمن اَمانِ مؤمن است، مؤمن امنیّت مؤمن است، مؤمن پناه مؤمن است، مؤمن پشتیبان مؤمن است؛ اما وقتی نفاق بیاید، برعکس میشود. برای او پرونده ایجاد میکند، آبروی او را میبرد، بدبین است و نگاه بدی میکند، برخورد بدی میکند؛ اینها اصولی است که اگر کسی سبک زندگی اسلامی داشته باشد، باید در معاشرت به اینها توجّه نماید.
راهبردهای شیطان برای انسان
شیطان دشمن قسمخوردهی فرزندان آدم است و تا انقراض عالَم، توپخانهی تیراندازی او به فرزندان آدم تعطیلی ندارد. همیشه جبههی شرارت و عِناد او آتشین است و دائماً هم در حال تیراندازی است و بر ما نیز اشراف دارد. «إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ[۲۰]»؛ او شما را میبیند، ولی شما او را نمیبینید. تاکتیکها و راهبردی که شیطان دارد، چند چیز است؛ یکی این است که فرموده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ[۲۱]»؛ این راهبرد شیطان است، استراتژی شیطان است. شیطان از این خط خارج نمیشود. شیطان تا زمانی که هست، میخواهد شما را نسبت به یکدیگر کینهدار کند. «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ»؛ شیطان فقط به دنبال این قضیّه است، «أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ»، به دنبال این است که بین شما هم عداوت و دشمنی ایجاد کند و هم اینکه بغض یکدیگر را ایجاد نماید تا به جان یکدیگر بیفتید و درگیر بشوید. گاهی انسان یک عداوتی در دل خود دارد، ولی حال درگیری ندارد و بغض او نمیترکد؛ ولی شیطان کاری میکند که دست به یَقه بشوید. اختلاف خانوادگی و طلاق راهبرد شیطان است. شیطان اصلاً آمده است تا فلسفهی ازدواج را باطل کند. ازدواج برای آسایش و آرامش بود، ولی شیطان میآید و همین ازدواج را مایهی بدبختی انسان قرار میدهد و میگوید عجب وَبالی درست شده است. یک حرف کوچک را بزرگ میکند، توقّعات را بالا میبرد، حوصلهها را کم میکند، ظرفیّتها را کم میکند و به دنبال بهانه میگردد که یک داد بزند و یک کاری انجام بدهد. فرمانده و امام این کار شیطان است و این شخص متوجّه نیست که به دنبال چه کسی است و در زیر پرچم چه کسی قرار گرفته است. «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ»؛ شیطان اراده کرده است که بین شما دو کار انجام بدهد؛ یکی این است که دلهای شما را نسبت به یکدیگر بِرَماند و آن گرایش و آن میل را به گُریز و محبّت را به عداوت تبدیل نماید و موضوع دوم هم این است که میخواهد بغضاء ایجاد نماید و شما نسبت به یکدیگر تباغُض داشته باشید و به جان یکدیگر بیفتید. «یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ».
نکتهی دیگر این است که شیطان همیشه سعی میکند شما را در زندگی از فقر بترساند. «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ[۲۲]»؛ وَعید میدهد و میگوید که اگر امروز این کمک مؤمنانه را انجام بدهی، فردا خودت میخواهی چهکار کنی؟ اگر امروز برای کمبود حقوقت به خیابان نروی و به فرمان شیطان بزرگ یک حرف بد نزنی و فردا حقوقت اضافه نشود، چگونه میخواهی با این حقوق زندگی کنی؟ اینها رَزّاقیّت خداوند را از یاد میبرند و یادشان رفته است که وقتی در رَحِم مادر قرار داشتند، خداوند برایشان حساب باز کرده بود، یادشان رفته است که وقتی کودک بود و اگر او را رها میکردند در کثافت خودش خفه میشد، خداوند چه دامنی و چه روزیای را در سینهی مادر قرار داد و دامن مادر را سنگر حفاظ او قرار داد و سینهی مادرش را نیز هم برای سیرابشدن و هم برای رفع گرسنگیاش قرار داد. آن موقعی که بدون دست و پا بودی، این خدا هوای تو را داشت؛ آیا حال که بزرگ شدهای تو را رها کرده است؟ چرا ما اینقدر نسبت به خداوند متعال بیخیال شدهایم؟ چرا خداوند را در مهربانی به یاد نمیآوریم؟ چرا خداوند را در رزّاق بودن به یاد نمیآوریم؟ خداوند متعال در مورد رزّاقیّتش آیات را برجسته کرده است. مکرر در مکرر به ما فرموده است. «وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا[۲۳]»؛ هیچ جُنبندهای وجود ندارد، حتی آن کِرمی که در قعر خاک قرار دارد، یا آن ماهی که در قعر دریا قرار گرفته است، یا آن پرندهای که در هواست و نه سیلو دارد و نه انبار دارد و نه ذخیرهای دارد، چه زمانی اینها از گرسنگی از بین رفتهاند؟ خداوند متعال روزی این پرندهها را به صورت روزانه میدهد و در آن نمیمانند. خداوند به وَحشیها روزی میدهد، به گُرگها روزی میدهد، به مار و عقرب روزی میدهد و این روزی که خداوند متعال در بدن انسان تقسیم مینماید، تمام اعضای ما قسمت مورد نظر خودشان را از آن روزی که از سوی قلب پُمپاژ میشود و به آنها میرسد، همه جا متناسب با خودش روزیاش را دریافت مینماید. چشم متناسب با چشم بودن خودش روزیاش را دریافت مینماید، گوش متناسب با گوش بودن خودش روزیاش را دریافت مینماید، این خالی که روی بدن ما قرار دارد، از اول نبوده است؛ بدن انسان هر هفت سال یک بار تغییر میکند و آن خال با وجود خال بودنش، تجدید وجود مینماید و روزی خودش را میبرد. خداوند کجا ما را فراموش میکند؟! چرا ما خداوند را به رزّاقیّت و به قدرت یاد نمیکنیم؟ چرا خداوند متعال را فراموش میکنیم؟ آن موقع این رزّاقیّت، رحمانیّت و رأفت خداوند متعال اقتضاء کرده است که شما در این عالَم با سختیها دست و پنجه نرم کنید.
آزمونهای سخت الهی و نتایج آن برای انسان
«دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ»؛ «إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ»؛ همه به سوی خداوند متعال میرویم. ولی باید با سختی و با موانع برویم و شما باید مقاومت کنید تا به خداوند برسید. رسیدن به خداوند به این آسانی نیست و باید رَنجها و مَشقّتها را تحمّل کنید. تکامل و پیشرفت و جَهش بَشر در تحمّل سختیهاست. لذا انسان سختی را نمیپسندد؛ ولی قرآن کریم فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ[۲۴]»؛ خداوند متعال بر شما قِتال را واجب کرده است، جنگ را واجب کرده است، جهاد را واجب کرده است. در مورد رفتن به مقابلهی با دشمن فرموده است: «کُتِبَ» یعنی این مکتوب است و فریضه است و شما نمیتوانید در مورد آن کاری انجام بدهید. خداوند این را فَرض کرده است، ولی هیچکسی جنگ را دوست ندارد. جنگ اسارت به همراه دارد، مجروح شدن به همراه دارد، کشته شدن به همراه دارد، داغ به همراه دارد، سختی به همراه دارد، دربهدری به همراه دارد، گاهی گرسنگی به همراه دارد، گاهی تشنگی به همراه دارد؛ در این مدّت هشت سال این جوانها و مُجاهدین ما چه سختیهایی را تحمّل کردند. ولی با وجود اینکه شما خوشتان نمیآید، ولی برای شما «کُرْه» است و سخت میباشد، «وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ[۲۵]»؛ شما خیلی چیزها را نمیپسندید، ولی خداوند صلاح و نفع و پیشرفت شما را در تحمّل این سختی دیده است. این سختی برای شما نعمت است. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً[۲۶]»؛ ما خیری که به شما میدهیم، امتحان است و خیر خودش سختیهایی به همراه دارد و شرّ هم که میدهیم امتحان است و هر دو برای شما فتنه است. ولی گوهر زندگی شما امتحان است و امتحان بدون سختی ممکن نمیشود. امتحان به معنی تحمّل کردن سختیهاست. چون دارِ امتحان است، دارِ بلاست و دارِ تحمّل سختیهاست؛ ولی در مورد تحمّل سختیها میفرماید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا[۲۷]»؛ آن وقت آیات بعدی هم بسیار لطیف است و پیامهای شیرینی به همراه دارد. یکی این است که میگوید شما از سختی وحشت نداشته باشید؛ زیرا با هر سختی، دو آسانی وجود دارد. یکی این تحمّل شماست که خود گُشایش است. اقتدار شماست و مردانگی و سختکوشی شماست. این موضوع که انسان با سختی دست و پنجه نرم میکند. موضوع دوم این است که وقتی سختی را تحمّل کنید، برای شما دربی باز خواهد شد. «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ[۲۸]»؛ تقوا سخت است، ولی میفرماید: «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا[۲۹]»، وقتی سختی را تحمّل کردید و دیدید که میتوانید هشت سال در جبهه بمانید، دیدید که توانستید در اثر بیخوابیهایی که کشیدید مُجتهد بشوید، دیدید که توانستید فُلان دارو را کَشف کنید، دیدید که توانستید فُلان صنعت را بسازید، در آن سختیهایی که هنوز نتیجه نگرفته است یک نشاطی وجود داشت و از کاری که میکرد لذّت میبرد؛ آن زمانی هم که به نتیجه میرسد و فرآوردهی خودش را در ویترین قرار میدهد و در نمایشگاهها به دنیا اعلان مینماید که بیایید و ببینید که ما به کجا رسیدهایم، این عُسر همراه با یُسر یک یُسر است و یُسری که بعد از عُسر قرار دارد، یک یُسر دیگری است. پیروزی است، رسیدن به مقصد است، باز کردن گِرههاست. حال که میبینید سختی دو گُشایش به همراه دارد و دو یُسر به همراه دارد، هیچگاه تَنآسایی و رفاه را نپسندید. «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ[۳۰]»؛ وقتی فارغ شدید، نگویید که کار تمام شده است، نگویی انقلاب کار تمام شده است، نگویید جبهه کار تمام شده است؛ زیرا اوّل کار شماست. وقتی نعمت جدیدی برای شما به وجود میآید، وقتی خداوند متعال در اثر زحماتت حاصل جدیدی به تو عنایت کرد، دشمن چشم دوخته است تا ببیند شما چه چیزی دارید و اجازه نمیدهد تا شما به این دارایی جدید به آسانی پیش بروید. او میخواهد این دارایی را از شما بگیرد. حال که دشمن دارید و شیطان دشمن غَدّار توست و قسم خورده است که تو را رها نکند و همیشه هم رصد میکند تا داراییهای شما را غارت کند و شیطان هم همیشه به صورت نامرئی و جِنّی نیست؛ «شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ[۳۱]»؛ خداوند متعال میفرماید: دو گونه شیطان دارید؛ یکی شیطان اِنسی است که همین آمریکا، صهیونیستها، انگلیسیها و همین آلمانیها هستند و این کُفّار و جهنّمیها با نور شبپرهای که دارند، نمیتوانند نور اسلام را در شما ببینند. اینها با بهشت تضاد دارند، با ایمان تضاد دارند و نمیتوانند شما و اسلام و قرآن را ببینند. حال که همیشه اینها پای کار هستند و دست بر نمیدارند، شما چرا باید دست بردارید؟ آنها از شرارت خسته نمیشوند، گاهی هم خسارت دارند ولی دست بر نمیدارند. آنها در راه باطلشان پابرجا هستند ولی شما میخواهید راه حقتان را رها کنید؟ «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ»؛ وقتی فارغ شدی، خودت را برای سختی بعدی آماده کن. «وَ إِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ»؛ میخواهد بگوید که اگر این سختیها نباشد، میل به خداوند ایجاد نمیشود. رفاه، لذّتگرایی، تَنآسایی اصلاً خوب نیست و حجابِ الهی با بدبختی و بیغیرتی سازگاری ندارد.
خداوند میخواهد با سختی دادن عیار شما را بالا ببرد
این رمز عزّت و اقتدار شماست که امروز در منطقه قدرت اوّل هستید و در جهان جزء قدرتهای برتر هستید. این حاصل شهادت شهدای شماست، حاصل جانبازی جانبازان شماست، حاصل مقاومت مردم شماست که خداوند متعال شما را یاری کرد، زیرا خداوند را یاری کردید. چون قبول کردید که بندگی سختی دارد و باید این سختیها را تحمّل کنید. خداوند هم روز به روز شما را عزیزتر و قدرتمندتر میکند و روز به روز فرهنگ معنویتان را بالا میبرد. در زمان قبل از انقلاب همه در فقر قرار داشتند، ولی عادت کرده بودند؛ آیا کسی میتوانست اعتراض نماید؟ ما آن زمانها را دیدهایم. بنده در اطراف اصفهان به یک روستایی برای منبر رفته بودم که در آن روستا حمام وجود نداشت. چند روزی ماندیم و گفتیم که به روستای مجاور برویم تا استحمام کنیم. وقتی به سوی آنجا راه افتادیم، یک ژاندارم و اَمنیهای از اَمنیههای آن محل در سر راه ما حاضر شد و پرسید: به کجا میروید؟ گفتیم که به فلان دِه میرویم. گفت که شناسنامهتان را بدهید و بنده به همراه نداشتم و او اجازه نداد تا از این روستا به آن روستا برویم. مگر در آن زمان آزادی وجود داشت؟ مگر کسی میتوانست نفس بکشد؟ من در مقابل این اَمنیه چه کاری میتوانستم انجام بدهم؟ در آن زمان نه راهی وجود داشت، نه برقی وجود وجود داشت، نه به این اندازه اتومبیل وجود داشت، نه هواپیما در حیطهی این تعداد مسافر بود که در حال حاضر ملاحظه میفرمایید. در مسائل فرهنگی هم مگر در آن روز کسی خواب این جمعیّت اربعین را میدید؟ این رشد فکری است، رشد معنوی است. جاماندگان کربلا در شهر تهران و شهرستانها چه محشری به پا کردند؟ روز میلاد پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، این جمعیّت عظیم که برای کم کردن روی این عدّهی قلیل فریبخوردهی بدبخت آمدند تا قُشون دین و انسجام ملّی را به نمایش بگذارند و همینطور در راهپیماییهای متعدد شرکت کردند، در مانورهای افراد چادری و تربیتشدگان حضرت زهرا (سلام الله علیها) حضور یافتند. مگر این چیزها در زمان شاه صورت میگرفت؟ هم رشد معنوی دارید، هم رشد نظامی دارید، هم رشد صنعتی دارید. امروز دشمن میخواهد تا ما را نسبت به داشتههایمان نااُمید کند. به والله قسم که امروز شرایط زندگی در اروپا خیلی ذلّتبار و خفّتبار است. مسئولینشان امر به ریاضت میکنند و در سختی بسیار قرار گرفتهاند. ولی این احساسی که بعضی از فریبخوردگان در اینجا دارند و گُمان میکنند که آنها در رفاه بسیار زیادی قرار دارند، در صورتی که اینگونه نیست. سختیهای شما هدفدار است و تحمّل شما برای خداوند است و خداوند متعال هم قول داده است؛ «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۳۲]»؛ بنابراین قدر این سختیها را بدانید. در زمانهای قدیم این شعر را خیلی میخواندند:
«لله در النائبات فانها ***** صدا اللئام و صیقل الاحرار[۳۳]»
خداوند پدر سختیها را بیامرزد! این سختیها «صدا اللئام» هستند. وقتی یک چَکُش به یک حَلبی بزنید، مُچاله میشود؛ اما به یک فولاد هراندازهای چَکُش بزنید، قرصتر و محکمتر خواهد شد. طلا را میجوشانند و سپس آن را قالبگیری میکنند و بر روی سِندان میکوبند. قیمت طلا بالا میرود، ولی قیمت حَلبی اینگونه نیست. ضایع میشود و در سختیها از بین میرود. گوهر شما طلائی باشد و در این سختیها تحمّل داشته باشید و شُکر نمایید و ذوق کنید که خداوند میخواهد شما را بالا ببرد که سختی به شما داده است. والّا شما را مالامال رفاه قرار میداد و دیگر نه نماز شب برایتان مهم بود که بیدار شوید و از خوابتان بگذرید و نماز شب بخوانید و نه این که در اول وقت نماز کسب و کار را کنار بگذارید و به نماز جماعت بپردازید. اینها ایثار و تحمّل سختیهاست، اینها نردبان قُرب به پروردگار متعال است و رسیدن به خداوند بدون سختیها خِلاف سُنّت الهی است.
روضه و توسّل به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها)
«السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَهِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَهِ[۳۴]»؛ دیگر ما بعد از ۲۸ ماه صفر، میهمان مادرمان هستیم. چه مادری هستند. نمیدانم در این روزها دل شما به عیادت مادر میرود؟ مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند که مرحوم «حاج شیخ هادی خراسانی» (رضوان الله تعالی علیه) حضرت زهرا (سلام الله علیها) را در خواب دیده بودند که ایشان در بستر هستند. بیبی فرموده بودند: حاج شیخ هادی! چرا به منبر نمیروی؟ چرا به شیعیان ما نمیگویی که هنوز زخمهای من خوب نشده است؟ همهی زخمهای بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) احصاء نشده است؛ زخمهای امام حسین (علیه السلام) را شمردهاند و میگویند که بیش از ۹۰۰ زخم بر روی بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بود. زخمهای بدن حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این اندازه نبوده است، ولی یک زخم و دو زخم نبوده است؛ هم زخم درب بود، هم زخم مِسمار بود، هم حادثهی کوچه بود که نمیدانم بر سر ایشان چه آورده بود. ولی سختتر از همهی اینها این بود که تماشا میکرد که امام زمانش را در کَمند انداخته بودند و میبردند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) در دفاع از امام زمانش برخاست و به دستور آن نامرد، بر سر حضرت زهرا (سلام الله علیها) ریختند. تنها «مُغیره» و «قنُفذ» نبودند که یکی با تازیانه میزد، دیگری با غلاف شمشیر میزد؛ گویا دیگران نیز همراهی میکردند و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) لگد میزدند. لذا وضعیّت بدن بسیار وخیم بود. اما «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۵]»؛ بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) زخم شمشیر، زخم نیزه، زخم سنگ و زخم عصا داشت، ولی بدن حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) این زخمها را نداشت. از همهی اینها مهمتر زخمهایی بودند که با نعل اسبها بر روی بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ایجاد کرده بودند.
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! قلب نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بگردان.
خدایا! آقایمان را از ما راضی بدار.
خدایا! توفیق خدمتگزاری و نوکری امام زمان (ارواحنا فداه) را برای ما مستمر بفرما.
خدایا! به همهی ما اخلاص در عمل روزی بفرما.
خدایا! به همهی ما توفیق خوب دانستن، خوب عمل کردن و خوب تبلیغ کردن مرحمت بفرما.
خدایا! نعمت دلسوزی، امر به معروف، نهی از منکر و همّت بر نجات افراد از آتش جهنّم را روزی ما بفرما.
خدایا! ما را در آتش نسوزان.
خدایا! ما در برزخ هم در بهشت برزخی مستقر بفرما.
خدایا! در دنیا و آخرت بین ما و قرآن، بین ما و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و شهدا و عرفا و علمایمان جدایی مخواه.
خدایا! بر ایمان مردم ما بیفزا.
خدایا! بر عزّت و اقتدار مردم ما بیفزا.
خدایا! بر نعمتهایی که مردم ما لازم دارند، برکت مرحمت بفرما.
خدایا! معیشت مردم ما را در گُشایش قرار بده.
خدایا! مردم ما را محتاج بیگانگان نگردان.
خدایا! نسل جوان ما را از شرّ این میکروبها و این غُدّههای سرطانی در امان بدار.
خدایا! شرّ کُفّار، شرّ استکبار، شرّ منافقین و شرّ تکفیریها را به خودشان برگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم این ملّت عظیمالشأن، مقاوم، صابر، نجیب، متدیّن، ولایتمدار، غیور و این زنان و مردان خوب مملکت ما و نظام و رهبرمان را دشمن شاد مگردان.
خدایا! آنچه عنایت فرمودهای را از ما نگیر.
خدایا! آنچه ندادهای به ما عنایت بفرما.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به زخمهای بدن امام حسین (علیه السلام)، مریضها عموماً، مریضهای مورد نظر خصوصاً شِفا مرحمت بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قسمت میدهیم فرج امام زمان (ارواحنا فداه) را در همین سال و در همین ایّام قرار بده.
نثار روح بلند حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همهی شهدا صلواتی مرحمت بفرمایید.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] نهج البلاغه، خطبه ۲۲۶؛ بیوفایی و ناپایداری دنیا.
متن خطبه شریفه: «و من خطبه له (علیه السلام) فی التَنفیر من الدنیا: دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَهٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَهٌ؛ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا یَسْلَمُ نُزَّالُهَا؛ أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَهٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَهٌ؛ الْعَیْشُ فِیهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ؛ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَهٌ، تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا».
[۳] سوره مبارکه انشقاق، آیه ۶٫
«یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ».
[۴] سوره مبارکه شوری، آیه ۵۳٫
«صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ».
[۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۸٫
[۶] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷٫
[۷] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۰٫
«وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ».
[۸] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۴٫
«لَا یُقَاتِلُونَکُمْ جَمِیعًا إِلَّا فِی قُرًى مُحَصَّنَهٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْقِلُونَ».
[۹] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰٫
« ِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۰۳٫
«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا ۚ وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ».
[۱۱] سید حسین طباطبائی بروجردی (۱۲۹۲ق-۱۳۸۰ق/ ۱۲۵۴ش-۱۳۴۰ش) از مراجع تقلید شیعه که هفده سال زعیم حوزه علمیه قم و پانزده سال مرجع عام شیعیان جهان بود. آیت الله بروجردی از شاگردان آخوند خراسانی بود که بعد از بازگشت از نجف در بروجرد ساکن شد. چند سال پس از درگذشت عبدالکریم حائری یزدی به دعوت مراجع سه گانه (حجت، خوانساری، صدر) به قم آمد و ریاست حوزه علمیه قم را بر عهده گرفت. پس از درگذشت سید ابوالحسن اصفهانی، بروجردی مهمترین مرجع شیعیان بود و در دهه ۱۳۳۰ش مرجع عام شیعیان محسوب میشد. در دوران آیت الله بروجردی حوزه علمیه قم گسترش و تعداد طلاب افزایش زیادی یافت. با حمایتهای ایشان آثار حدیثی و فقهی متعددی احیاء و منتشر شد. مجموعه بزرگ جامع احادیث الشیعه تحت نظر او تدوین شد. بروجردی به تقریب مذاهب اسلامی اهمیت میداد و در این راستا نمایندهای برای عضویت در دارالتقریب به مصر فرستاد. فتوای معروف محمود شلتوت برای به رسمیت شناخته شدن فقه شیعه نزد اهل سنت نتیجه فعالیتهای آیتالله بروجردی بود. اعزام مبلغ به مناطق مختلف ایران و خارج کشور، ایجاد مراکز بزرگ علمی و مذهبی، ساخت مساجد و مدارس در ایران و کشورهای مختلف، درخواست برای گنجاندن درس تعلیمات دینی در دوره ابتدایی مدارس ایران و… از مهمترین اقدامات دینی، سیاسی و اجتماعی او است.
سید حسین بروجردی در صفر سال ۱۲۹۲ق در بروجرد به دنیا آمد. پدرش سید علی طباطبایی، از علمای شهر و مادرش سیده آغابیگم، دختر سید محمدعلی طباطبائی بود. نسب ایشان، با ۳۲ واسطه به امام حسن (علیه السلام) میرسد. آیت الله بروجردی از همسر نخست خود، دو پسر و سه دختر داشت که همه در کودکی وفات کردند؛ جز یکی از دختران، به نام آغا نازنین که دو سال پس از ازدواج با عموزاده خود به نام بهاء الدین طباطبائی، هنگام زایمان، درگذشت. ازدواج دوم ایشان با دختر حاج محمد جعفر روغنی اصفهانی بود که نتیجه این ازدواج دو دختر و دو پسر است. همسر سوم آیت الله بروجردی نیز دختر سید عبدالواحد طباطبایی عموزاده ایشان بود. سید محمدحسن طباطبائی بروجردی در سال ۱۳۰۴ش در بروجرد متولد شد. نوشتن اکثر امور استفتائی آیت الله بروجردی به عهده ایشان بود. وی در سال ۱۳۵۶ش در شهر قم دار فانی را وداع گفت. سید احمد طباطبائی بروجردی در سال ۱۳۱۶ش در بروجرد متولد شد و در جوانی و در سال ۱۳۵۲ش در قم از دنیا رفت. آغا فاطمه احمدی طباطبایی، دختر بزرگ آیت الله بروجردی و همسر سید جعفر احمدی، بود که در سال ۱۳۷۲ش و در ۸۰ سالگی در قم درگذشت. آغا سکینه احمدی، دختر دوم ایشان است و در سال ۱۳۱۲ش به دنیا آمد. او همسر سید محمدحسین علوی طباطبایی بروجردی بود. آیت الله سید حسین بروجردی در ۱۳ شوال ۱۳۸۰ق برابر با ۱۰ فروردین ۱۳۴۰ش، از دنیا رفت و پیکر ایشان تشییع و سپس با نظر آیت الله بهبهانی، محمدحسن طباطبائی بروجردی (فرزند آیت الله بروجردی)، بر جنازه پدرش نماز خواند و در مسجد اعظم به خاک سپرده شد. در پی درگذشت آیت الله بروجردی، سفرا و نمایندگان کشورهای اسلامی ابراز همدردی کردند. کشورهای شوروی، آمریکا و انگلیس پرچمهای سفارتخانهها و کنسولگریهای خود را در ایران به نشانه احترام به صورت نیمه افراشته نگه داشتند.
سید حسین بروجردی در ۷ سالگی وارد مکتبخانه شد و پدرش چون پیشرفتش را دید، او را به حوزه علمیه نوربخش بروجرد برد. وی در سال ۱۳۱۰ق برای ادامه تحصیل به اصفهان رفت و در درس حاج سید محمدباقر درچهای، میرزا ابوالمعالی کلباسی و سید محمدتقی مدرس شرکت کرد. ایشان در درس فلسفه آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی نیز شرکت کرد. بعد از چهار سال تحصیل در اصفهان، در ربیع الاول سال ۱۳۱۹ق به بروجرد مراجعت کرد. سید حسین بروجردی در ۲۷ سالگی از بروجرد به نجف رفت و در درس آخوند خراسانی شرکت و نه سال از محضر درس ایشان استفاده کرد. دیگر اساتید ایشان در نجف سید کاظم یزدی و شریعت اصفهانی بودند. در سال ۱۳۴۵ق رئیس اداره ثبت احوال بروجرد، شخصی بهایی را به معاونت خود منصوب کرد. همچنین مراسمی با حضور زنان برهنه، در سطح شهر به راه افتاده بود. این اخبار به گوش آیت الله بروجردی رسید، ایشان در اعتراض به این رفتار، قصد مسافرت به عتبات کرد؛ ولی فرماندار بروجرد مسئول اداره ثبت احوال را برکنار کرد. گرچه بعد از چند ماه بر اثر اعمال خلاف شرع مسئولین کشوری، به طرف عتبات رفته و در نجف ساکن گردید. در جریان تحصن علما در قم علیه اعمال رضاشاه پهلوی، علمای نجف تصمیم گرفتند اعتراض خود را به گوش رضاشاه برسانند، بنابراین آیت الله بروجردی و شیخ احمد شاهرودی را به نماینده خود انتخاب کردند تا با علمای قم دیدار کنند؛ اما ماموران شاه این دو را در قصر شیرین دستگیر کرده و به تهران منتقل کردند. وقتی رضاشاه به دیدار آیت الله بروجردی آمد، وی بعد از نصیحت شاه اعلام کرد قصد سفر به مشهد را دارد. ایشان بعد از ماجرای دستگیری در قصر شیرین و انتقال به تهران، مستقیماً از تهران به سوی مشهد حرکت کرد و مدت ۸ماه در مشهد اقامت داشت. به درخواست آیت الله محمد کفائی (فرزند آخوند خراسانی) و آیت الله سید حسین طباطبایی قمی، شبها در مسجد گوهرشاد، نماز جماعت اقامه میکرد.
آیت الله بروجردی بعد از ۸ ماه تصمیم گرفت به بروجرد برگردد که در راه بازگشت در قم توقف کرد و شیخ عبدالکریم حائری، از ایشان خواست در قم بماند و تدریس کند. اصرار طبقات مختلف بروجرد و درخواستهای مکرر از آیت الله بروجردی برای بازگشت به بروجرد، باعث شد ایشان تصمیم به بازگشت بگیرد. سید حسین بروجردی در سال ۱۳۶۴ق برای معالجه از بروجرد به تهران آمد. در این هنگام چند نفر از فقهای سرشناس حوزه علمیه قم خصوصا امام خمینی از آیت الله بروجردی جهت اقامت در قم و قبول مرجعیت شیعه و مدیریت حوزه دعوت کردند. سرانجام ایشان در ۲۶ صفر ۱۳۶۴ق وارد قم شده و برخی علماء از جمله امام خمینی، سید محمد محقق داماد و مرتضی حائری برای نشان دادن اهمیت دروس ایشان و تشویق فضلا به حضور درآن دروس، همراه با شاگردان خود در مجالس درس ایشان حضور می یافتند. همچنین سید صدرالدین صدر که در صحن حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) اقامه نماز جماعت می کرد، جایگاه نماز خود را به آیت الله بروجردی واگذار کرد. سید محمد حجت، جایگاه تدریس خود را در اختیار وی قرار داد. سید محمد تقی خوانساری نیز برای احترام در درس ایشان شرکت میکرد.
مجموعه تألیفات آیتالله بروجردی در دو بخش به زبان عربی و فارسی به بیش از بیست جلد میرسد و در چهار رشته رجال، حدیث، فقه و اصول فقه بوده و در فلسفه، منطق، عقائد و شعر هم، آثاری به وی نسبت داده شده است. مشهورترین اثر او جامع الاحادیث است که با نظارت آیتالله بروجردی و همکاری بیست تن از شاگردان او نگارش یافته است. فیشبرداری کتاب پس از هفت سال به پایان رسید و اسماعیل معزی ملایری، علیپناه اشتهاردی و محمد واعظزاده خراسانی آن را بازبینی کردند. باببندی کتاب هم توسط اسماعیل معزی ملایری صورت گرفت. اگر چه بسیاری از مردم و عدهای از بزرگان، در مدتی که آیت الله بروجردی در بروجرد بود، او را به عنوان مرجع تقلید خویش برگزیده بودند، دوره نخست مرجعیت ایشان به طور رسمی، با انتشار رساله عملیه آغاز شد. مراجع محلی که با آیت الله بروجردی آشنایی داشتند، مقلدان خود را به او ارجاع میدادند. یک سال پس از اقامت آیت الله بروجردی در قم و بعد از ارتحال آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، اکثر مقلدان ایشان به آیت الله بروجردی رجوع کردند و بعد از رحلت آیت الله سید حسین طباطبائی قمی، آیت الله بروجردی، شهرت وی بیشتر شد. اجازه نامه اجتهاد از آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سید ابوالقاسم دهکردی.
اجازه نامه روایی از آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی، شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی اصفهانی، سید ابوالقاسم دهکردی اصفهانی، آقابزرگ تهرانی و علم الهدی ملایری. روش ایشان در تدریس علم اصول، ساده گویی و کوتاه کردن مطالب و اجتناب از مباحث زائد بود. ایشان همچون علمای سلف مثل شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، شیخ طبرسی و علامه بحرالعلوم، در علوم اسلامی دارای جامعیت بود. در فقه شیوه ای استنباطی را به کار برد. علاوه بر این، به تتبع و جستجو در اقوال پیشینیان و نظریات قدما در فقه (چه شیعه و چه سنی) می پرداخت. او در علم رجال روشی منحصر به فرد و ابتکاری داشت. سندهای احادیث کتاب کافی، تهذیب، استبصار و… را از متون آنها جدا کرده و با دقت مطالعه میکرد و این کار دست آوردهای ارزشمندی نصیب محققان میکرد. برخی نقل کردهاند که آیت الله بروجردی در جلوگیری از تغییر خط در دوره رضاشاه نقش داشته است. بنابر این نقل، رضاخان به تقلید از آتاتورک تصمیم به تغییر خط گرفت و آیت الله بروجردی با این تصمیم به شدت مخالفت کرد: «هدف اینان از تغییر خط، دورکردن جامعه ما از فرهنگ اسلامی است، من تا زندهام، اجازه نمیدهم این کار را عملی کنند، به هر جا که میخواهد منتهی شود.»
[۱۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۱٫
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».
[۱۳] سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، حکایت شماره ۳۸.
[۱۴] این مکتب انسان را محور ارزشها قرار میدهد یعنی اصالت به اراده و خواست او داده میشود. در این نظریه همه چیز از انسان شروع شده و به انسان نیز ختم میشود و هیچ حقیقتی برتر از انسان وجود ندارد بنابراین اومانیسم در مقابل مکتب دین که بر اساس خدا محوری میباشد قرار گرفته است. این نگرش، اصالت را به انسان داده و در حقیقت انسان محوری را زیر بنا به حساب میآورد. استدلالشان بر این دیدگاه آن است که انسان اولین موجود شناخته شده در عالم و نیز موجود برتر است. این مکتب با نهادن انسان در مرکز تاملات خود، اصالت را به رشد و شکوفایی انسان میدهد. به طور کلی اومانیسم در تاریخ غرب، با دو قرائت یا در دو گرایش کلی بروز کرده است. یکی گرایش فردگرا و دیگری گرایش جمعگرا. فرد گرایی که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است، نه تنها اصالت را به انسان، که به فرد انسانی میدهد. در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی، گرایش جمعگرا معمولا در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم و گرایش فردگرایانه خصوصا در لیبرالیسم و کاپیتالیسم خود را نشان داده است.
از نظر تاریخی این جنبش اومانیستی بیشترین هم خود را صرف گریز از وضعیت حاکم در دوره قرون وسطا و نفوذ کلیسایی قرار داده بود، و چندان دغدغه نظم دادن به اندیشههای خود در چارچوبهای علمی و فلسفی اومانیستها، بیشتر از اندیشههایی استقبال مینمودند که در تقابل با نظام حاکم قرون وسطایی شکل میگرفت. آنها مفاهیمی از جمله اختیار و آزادی انسان را همواره میستودند. طبیعتگرایی، تصدیق جایگاه لذت در زندگی اخلاقی، تساهل و تسامح دینی از دیگر موضوعاتی بود که به تدریج مورد علاقه اومانیستها قرار گرفت. در مجموع از قرن چهاردهم میلادی تا به امروز، اومانیسم در معنای عام خود مؤلفههای زیر را مد نظر داشته است: محوریت انسان و پای بندی به خواستها و علایق انسانی، اعتقاد به عقل، شکگرایی و روش علمی به عنوان ابزاری تناسب برای کشف حقیقت و ساختن جامعه انسانی، بر شمردن عقل و اختیار به عنوان ابعاد بنیادی وجود انسان، اعتقاد به بنا نهادن اخلاق و جامعه بر مبنای خود مختاری و برابری اخلاقی، اعتقاد به جامعه باز و تکثرگرا، تاکید بر دموکراسی به عنوان بهترین تضمینکننده حقوق انسانی در برابر اقتدار فرمان روایان و سلطهجویی حاکمان، التزام به اصل جدایی نهادهای دینی از دولت، پرورش هنر مذاکره و گفت و گو به عنوان ابزار حل تفاوت و تقابل فهمهای گوناگون، اعتقاد به این که تبیین جهان بر پایه واقعیات ماورای طبیعی و توجه به جهان غیر دنیوی برای حل معضلات بشری، تلاشی است برای ضعیف و بیارزش کردن عقل انسانی. جهان موجودی خود پیدایش و انسان نیز بخشی از همین جهان طبیعت است که براساس یک فرآیند تحولی مداوم پدید آمده است و عقایدی مادی و ضد الهی فراوان دیگر از این قبیل.
۱. بیتردید، آن گونه که اومانیسم میپندارد، ایمان یگانه حقیقت هستی نیست؛ بلکه خود آفریدهای است که خاستگاه وجود او، حقیقتی برتر از او و تنها حقیقت جهان است. ۲٫ نگاهی اجمالی به پیشینه مکتب مزبور نشان میدهد که همین نگرش انسانگرایانه، در بسیاری از دورانهای تاریخی، آنگاه که چیزی را معارض با منافع خود و به اصطلاح ارزشهای انسانی مورد باور خود تشخیص داده، در صدد حذف و نابودی آن برآمده است؛ هر چند دیدگاه مقابل مزبور، نگرش انسان گرایانه دیگری بوده و هر چند به نابودی انسانها و ارزشهای انسانی بینجامد. ۳. در ادیان آسمانی، خصوصا دین اسلام، انسان افزون بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین، مسخر او قلمداد شدهاند، اما آنچنان در عرصه هستی وا نهاده نیست که غیر مسؤولانه تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد، آن را ناحق تلقی کند. شأن انسان نیز در تفکر اسلامی، در امور دنیوی محبوس و منحصر نیست؛ بلکه پایگاه و شان او در ارتباط با مبدا و معاد و ارزشهای اخلاقی معنا میشود.
[۱۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۶۷٫
«الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ ۚ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ ۗ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ».
[۱۶] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫
[۱۷] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۸۲.
[۱۸] سوره مبارکه روم، آیه ۲۱٫
«وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».
[۱۹] همان.
[۲۰] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۷٫
«یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».
[۲۱] سوره مبارکه مائده، آیه ۹۱٫
«إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاهِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ».
[۲۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۶۸٫
«الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلًا ۗ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ».
[۲۳] سوره مبارکه هود، آیه ۶٫
«وَ مَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا ۚ کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ».
[۲۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[۲۵] همان.
[۲۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۳۵٫
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ ۗ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً ۖ وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ».
[۲۷] سوره مبارکه شرح، آیات ۵ و ۶٫
[۲۸] سوره مبارکه طلاق، آیه ۲٫
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ وَ أَقِیمُوا الشَّهَادَهَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».
[۲۹] همان.
[۳۰] سوره مبارکه شرح، آیات ۷ و ۸٫
[۳۱] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۱۲٫
«وَ کَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا ۚ وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ ۖ فَذَرْهُمْ وَ مَا یَفْتَرُونَ».
[۳۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».
[۳۳] نصرالله منشی، کلیله و دمنه، باب الحمامه المطوقه و الجرذ والغراب والسلحفاه والظبی، بخش ۱۶.
[۳۴] مفاتیح الجنان، زیارت شریف جامعه کبیره.
[۳۵] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(ع) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(ع): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ(ص) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
پاسخ دهید