روز دوشنبه مورخ ۰۲ اسفند ماه ۱۴۰۰، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدمه
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ».[۲]
خداوند علی حکیم بر اساس محبّت جلوه کرد و همهی عالم را بعنوان مظاهر اسماء حسنی خودش آفرید و در این میان بشر را موجودی جامع قرار داد، آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری. آنچه جماد و نبات و حیوان دارد ملک دارد و انسان هم دارد، ولی موجودات عالم امکان بر سر دوراهی نیستند و صعود و سقوطشان هم محدود است و امکان تحول ذاتی هم در آنها نیست. گوسفند گاو نمیشود، گاو پلنگ نمیشود، گاو گاوتر نمیشود، اما بشر اینطور نیست، بشر اینطور است که همه در ظاهر آدم هستند اما باطن اینطور نیست، خدا ستار العیوب است، خداوند منان آبروداری میکند، باطنها را ظاهر نمیکند.
تفاوت صورت ظاهری و صورت قلبی
در ذیل این آیه کریمهی «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»[۳] در مجمع البیان صنوفی که در قیامت با صورت ملکوتیشان دیده میشوند را بیان میکند، گروهی بصورت بوزینه، گروهی بصورت کفتار…
ان شاء الله خدای متعال آیت الله علامه آقای حسنزاده آملی را رحمت کند، ایشان در الهینامه شان دارند که خلائق به باغ وحش میروند که وحوش را ببینند، اما ما در کوچه و خیابان کفتارها و وحوش را تماشا میکنیم. گاهی شده بود که ایشان از بعضیها فرار میکردند.
این خاصیتِ آدمیان است، گاهی هم ظاهر او آدم است و شکل آدمی دارد.
وجود مقدّس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه دارند: «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ»،[۴] گاهی ظاهر کسی آدم است اما باطن و قلب او گرگ است.
وجود مقدّس سالار شهیدان مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه در خطابهای که هنگام خروج از مکه کنار بیت الله الحرام ایراد فرمودند، آنجا هم تصریح فرمودند: «کأنّی أنظر إلى أوصالی تقطّعها وحوش»[۵] میبینم که گرگهای دشت کربلا بند از بند مرا پاره میکنم.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گرگها را میدیدند، اما ظاهر نشان نمیدهد، چشم برزخی ما باز نیست.
این موجود که خداوند علی حکیم قدرتنمایی کرده است، موجودی آفریده است که واقعاً محیرالعقول است، خدای متعال از عالم ربوبیت خودش، از عالم اسماء خودش یک بارقهای در وجود انسان قرار داده است و آن زمینه و استعداد و امکان است که اگر در خط و آدرسی که خدای متعال داده است حرکت کند از حالت مادیت تحوّل پیدا میکند و موجود مجرّد میشود و حائل و حجابی بین او و دیگر موجودات باقی نمیماند.
مانند ملائکه میشود، ملک جسم ندارد، وقتی هم به چشم حضرت مریم سلام الله علیها دیده میشود «تَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»،[۶] متمثل میشود.
سه عالمی که داریم
ما سه عالم داریم، عالم ماده، عالم مثال، عالم عقل.
عالم ماده همین عالمی است که سخت است، فیزیک است، مشت پر کن هست، اگر شما به دیوار دست بزنید دست شما فرو نمیرود، اما در عالم مثال ماده نیست، چیز سختی وجود ندارد، صورت وجود دارد، در آنجا خون و استخوان و گوشت و اعصاب و… نیست، در عالم مثال همان چیزی است که در خواب میبینید، بدن شما اینجاست ولی خودتان به کربلا میروید، به مشهد میروید، اینجا هستید و در شهرهای مختلف سیر میکنید، با صورت مثالی میروید، با صورت مادی نمیتوانید در یک لحظه کربلا و مکه باشید، ولی با صورت مثالی نقل و انتقال خیلی سریع است، شما در یک لحظه در نقاط مختلف عالم خودتان را حاضر میبینید.
ملائکه تمثل دارند، یعنی صورت مثالی پیدا میکنند و به شکل آدمیان و پرندگان دیده میشوند. این تمثل برای حضرت مریم سلام الله علیها حاصل بود. برای خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معمولاً جبرئیل که سیّد ملائکه است، بصورت یکی از اصحاب محبوب پیغمبر میآمد، به آن صورت دیده میشد.
بشر استعداد دارد، حال آیا روح بوده است، روح مجرد بود، هبوط کرده است، در قفس تن محبوس شده است، گرفتار شده است و مأمورِ آزادسازی خودش است از زندان تن و از حبسِ عالم ماده، یا نه، در ابتدا ماده بوده است ولی با طی مراحل حرکت جوهری تمدّن پیدا میکند به مثال، به صورت بدون ماده، بعد هم از صورت هم فراتر میشود و یک موجودی محیط بر عالم میشود و همهی عالم را در وجود خودش میبیند.
دو نظریه در مورد روح و جسم
هر چیزی باشد دو نظریه است، اما آن چیزی که از قرآن کریم استفاده میشود، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»،[۷] هم در ابتدا «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[۸] است و خدای متعال تجرّد خود روح را هم برای ما توضیح داده است، «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»،[۹] از روح سؤال میکنند، بگو روح از امر رب است.
عالم امر در برابر عالم خلق است، عالم امر عالم ارادهی قاهره است، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»،[۱۰] روح از نظر رتبه بالاتر از عالم ماده است، از عالم تجرّد برخوردار است، از عالم کن فیکون است، لازمان است.
خدای متعال این روح را در ابتدا در وجود ما قرار داده است و حقیقت ما همان روح است، در نهایت هم «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»، بدن ما روی زمین میماند، شستشو میدهند، در تابوت میگذارند، قبر میکنند و این بدنی که در خدمت روح آسمانی بوده است را با احترام زیر خاک میگذارند و روی آن خاک میریزند، اما خدای متعال میفرماید ما همهی حقیقت را گرفتیم، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ»، استیفاء کردیم، هیچ چیزی باقی نگذاشتیم، آن چیزی که داده بودیم، همه را گرفتیم.
آن یک حقیقتی است و از ظاهر آیه این است که خدای متعال آن حقیقت را از ما گرفت، معلوم میشود که آن بدن نیست، آن ماده نیست که خدای متعال آن را توفّی کرده است.
حال با این مقدّمه انسان در مسیر حرکت یا روح مجرّد میشود، روح مجرّد محدودیت ندارد و سریع الانتقال است، «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»،[۱۱] این طی الأرض که خیلی از بزرگان ما دارند، این یک حقیقتی است که روح قادر است، نقل و انتقال روح سریعتر از هواپیما انجام میشود، اراده میکند هر کجا باشد در آنجا حضور پیدا میکند.
طی الأرض با مرحوم بهلول رضوان الله تعالی علیه
پیرمردی میگوید پای منبر مرحوم آقای بهلول رضوان الله تعالی علیه بودیم، ایشان عطسه کردند و دماغ ایشان ریخت، کسی دستمال پیدا نکرد و او هم در عذاب بود، من کلاه خودم را انداختم و این محبت بزرگ را از ما دید، بعد از منبر خود به من گفت که چه آرزویی داری؟ گفتم آرزو دارم به کربلا بروم. بعد به من گفت غسل کن، من هم غسل زیارت کردم، گفت: چشم خودت را ببند و دستت را به من بده. ناگهان دیدم در کربلای معلی و حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودیم و بعد هم بین الحرمین را طی کردیم و به حرم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رفتیم و زیارت کردیم.
این تصرّف روح در بدن و عالم ماده فوق قدرت مادی است.
نقلی از جناب آصف علیه السلام
جناب آصف تخت و تاج بالقیس را به صراحت قرآن کریم در عالم کن فیکون حاضر کرد، در زمان نبود، او را با اراده حاضر کرد.
این قدرت تجرّد است.
و اینکه میبینید «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ»،[۱۲] آن منشأ قدرتی که میتواند هزار فرسخ راه را در کمتر از یک چشم بهم زدن حاضر کند، آن قدرت علم است، و علم مادی نیست، علم مجرّد است.
مسئلهی تجرّد روح
یکی از دلایلی که از کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر تجرّد روح میشود استفاده کرد، همین است که «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ اَلْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ»،[۱۳] وقتی درون هر ظرفی چیزی میریزید پُر میشود و گرفتار تنگنا میشود و دیگر بیشتر جا نمیگیرد، مگر ظرف علم، شما هرچه علم را در ظرف دلتان بریزید، همهی علوم عالم در جان شما ریخته بشود اصلاً تنگ نمیشود بلکه وسعت پیدا میکند، علم مجرّد است و ظرف علم هم مجرّد است.
این شرح صدری که در قرآن کریم هست، این اشتداد تجرّد انسان است، انسان هر عبادتی که میکند یک قدم روی هوای نفس خود گذاشته است، یک قدم به خدای متعال نزدیک شده است، برای اینکه کمی از عالم ماده بالا آمده است، نوری در وجود او ایجاد شده است.
آن روح مجردی که بالامکان در او بوده است، تجرد این اشتداد پیدا میکند. اگر انسان اهل مراقبه باشد به مرحلهای میرسد که موت اختیاری پیدا میکند. موت اختیاری این است که انسان میتواند هم خودش را بمیراند و هم میتواند خودش را بعد از میراندن زنده کند، هیچ کدام از این امور مادی نیست، یعنی فوق ماده است.
شرح صدر و قساوت
در مقابل شرح صدر هم قساوت است، انسان در هنگام شرح صدر لطیف میشود، رقیق میشود، از حیطهی تکاسف و تکاثر بالاتر میآید، وحدت پیدا میکند، خدای واحد در وجود او حاکم میشود، دل واحد خودش را به خدای واحد میدهد و در اثر لطافت مانند بلور میشود که همه چیز در او دیده میشود، مانند دیوار آهنین نیست که آن طرفِ او دیده نشود، همهی عالم برای او مانند بلور است و دیده میشود.
اما اگر گرفتار معصیت شد، این معصیت نمیگذارد انسان صورت انسانی که حقیقت انسانی آن روح است، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»،[۱۴] حقیقت انسانی مقام خلیفه اللهی است، مقام کن فیکون است، هر گناهی که میکنیم درواقع نزول میکنیم، سقوط میکنیم، در ورطهی عالم کثرت میافتیم و تعلقات کثیره قلب ما را تجزیه میکند، آن شخصیت واحد را که مظهر خدای واحد است، آینهی خدای واحد است، به کثراتی تبدیل میکند که در عالم هست.
لذا انسان هیچ وقت تمرکز ندارد، همیشه حواس انسان پرت است، هنگام مطالعه تمرکز ندارد، هنگام نماز خواندن تمرکز ندارد، چون وجود او وجود واحد نیست، وجود او تجزیه شده است و امور مختلفی او را پراکنده کرده است، این رنگ خاک گرفته است، خاک پراکنده است، اجزای خاک از همدیگر خبر ندارند، ما هم به عالم ماده تبدیل میشویم و اجزائمان هم از یکدیگر بیخبر میشوند.
هنگامی که این حالت قساوت در دل حاصل میشود، حالت انسانی از انسان گرفته میشود.
اگر از مسیر تقوا جدا شویم
این آیه کریمه در سوره مبارکه اعراف فرمود: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»،[۱۵] یعنی بعضی از مخلوقات خدا راهی را که در پیش میگیرند، عاقبت سقوط در جهنّم را دارند. اینها کسانی هستند که قلب دارند ولی قلبشان خاصیت قلب را ندارد، قلب لطیف است و باید در آن فهم و علم و آگاهی باشد، اما دلی دارند که در آن فهم نیست، با اینکه دل دارد اما صاحب فهم نیست، نمیتواند عالم را بفهمد، نمیتواند معنی زندگی را بفهمد، نمیتواند عاقبت خودش را درک کند، نمیتواند باطن عمل خودش را بفهمد که این عملی که انجام داد، این گناهی که مرتکب شد، این چه باطنی برای من بوجود آورده است، نمیتواند اینها را بفهمد.
قلب دارد ولی قلب او عاری از فهم است، چشم دارد ولی چشم او چشم حیوانی است، همانطور که حیوان فقط علف میبیند و آب و شکار، این هم چشم دارد ولی چشم انسانی نیست، چشم عبرتبین نیست، نتیجهی کار که فردا و پسفردا و آینده است را نمیفهمد، آخور خودش را میبیند و به دنبال خوراک مادی خود میگردد و فقط آن چیزی که شکم و شهوت او لازم دارد را میبیند که همهی حیوانات هم همینطور هستند، چشم انسانی پیدا نکرده است، گوش دارد ولی مانند گوش حیوانات و بلکه ضعیفتر از گوش حیوانات است، حیوانات زلزله را زودتر از ما متوجه میشوند، ما از نظر حواس مانند حیوانات نیستیم و ضعیفتر از حیوانات هستیم، ولی گوشمان از نظر تشریع همان گوش حیوانی است، ما صدای ملائکه را نمیشنویم…
مرحوم آخوند ملامحمد کاشی اعلی الله مقامه الشّریف در حال سجود در دل شب میگوید «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ»، همهی عالم از او تبعیّت میکنند، امام جماعت همهی کائنات میشود، آسمان و زمین با تسبیح او تسبیح میگویند.
همانگونه که قرآن کریم در مورد حضرت داوود علیه السلام میفرماید: «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْر»،[۱۶] هم کوهها به جناب داوود نبی علیه السلام اقتدا میکردند، با ذکر او ذکر میگفتند، هم پرندگان آسمان با او همراه بودند، او امام بود، کوهها، پرندهها به اقتدای او تسبیح میگفتند.
حاج آقا رحیم ارباب میگوید وقتی من برای نماز شب بلند شدم که بروم و وضو بگیرم دیدم در و دیوار و آسمان و زمین و آب حوض و سنگفرش مدرسه همه «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ» میگویند، تعجّب کردم و گفتم بروم و به استادم آخوند ملا محمد کاشی بگویم که گویا قیامت بپا شده است، همهی موجودات به نوا درآمدهاند، وقتی درِ حجره را باز کردم دیدم او در سجده «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ» میگوید، و با گفتن او این عوالم از او تبعیّت میکنند و با امامت او این تسبیحات را بازگو میکنند.
افراد وقتی از مرحلهی حیوانی بیرون بیایند، این صداها شنیدنی است، ولی ما نمیشنویم.
قرآن کریم تصریح دارد «وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»[۱۷] تمام موجودات در حال تسبیح هستند ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید، شما فقه تسبیح ندارید، آن یک فقه و فهم خاص میخواهد که شما ندارید.
بعد از آنکه خدای متعال کسانی را که در مسیر جهنّم قرار گرفتهاند، که مسیر رذائل اخلاقی است و مسیر گناه است، هر کسی در زندگی در مسیر غیبت و تهمت و دروغ و مردمآزاری و سرقت و خیانت و کینه و کدورت باشد، این خط خطِ جهنم است، این مسیر انسان را به جهنم میبرد، کسی که در زندگی ظالم است، ظلم ظلمتِ باطن است، حجاب است، نور که نیست، ظلم ظلمتِ قبر است، ظلمتِ قلب است، ظلمتِ جامعه است، عاقبتِ ظلم جهنّم است.
کسی که دائماً در زندگی خود با بداخلاقی ظلم میکند، با مزاحمت برای این و آن موجب اذیت شدنِ این و آن است، «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ»، کاری که تو شروع کردی، این مسیری که تو شروع کردی تو را به جهنّم میبرد، ولی قبل از آنکه جهنّم باطنت را بفهمی، «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»،[۱۸] برای آدم هنگام مرگ پرده را کنار میزنند، میبیند از ابتدا با این جهنّم بوده است، خودش جهنّم را برای خودش ساخته است، ولی پسِ پرده بوده است و توجّه نداشته است، هنگامی که حضرت عزرائیل علیه السلام میآید آدم جهنّم خود را بیپرده تماشا میکند، بعد بیچاره میشود.
این مسیرِ گناه، مسیر رذائل اخلاقی، حسد، تکبّر، حرص، حقد، غضب، ظلم، عاقبت اینها گرفتاری جهنّم است، ولی قبل از آن این حالت حیوانی است که حجابِ بروز حالت خلیفه اللهی انسان است، و عجیب این است که خدای متعال میفرماید اینها مانند چهارپا هستند، خاصیت انسانی پیدا نکردهاند، چهارپایان کارشان رسیدن به شکم است، برای تولید مثل هم شهوت دارند، در مسابقات قدرت هم شیر درنده است، هر قوی ضعیف را طعمهی خودش قرار میدهد.
انسانی که از مسیر دین پرتاب شد و از مسیر دیانت منحرف شد که این مسیر مسیرِ نورانیت و تجرّد و رسیدن به روح خدای متعال است، حالت جنگل به خودش پیدا میکند، به یکدیگر چنگ و دندان نشان میدهند، هیچ وقت نوید آرامش و آسایش به یکدیگر نمیدهند، همیشه یکدیگر را میترسانند، «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ»، اینها مانند چهارپا هستند، «بَلْ هُمْ أَضَلُّ» بلکه از چهارپا هم پایینتر هستند، «أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».
در ابتدا انسان شبیه حیوان میشود، بعد خودِ حیوان میشود، بعد حجاب پیدا میکند، چشم و گوش انسانی او برای همیشه بسته میشود و «طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ»،[۱۹] خدای متعال مهر میکند و دیگر چشمِ امامزمانبین پیدا نمیکند، در اینجا نه میتواند جمال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در خواب ببیند، نه در روز قیامت میتواند جمال امام زمان ارواحنا فداه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببیند، نه جمال الله میبیند، نه بهشت میبیند، نه زیبایی میبیند، خودش درّنده است و همه را هم درّنده میبیند، با یک بدبینی همیشه ناامن است، میگوید انسان میخواهد با یک مشت گرگ چگونه زندگی کند؟
بنابراین وقتی انسان از مسیر تقوا و تدیّن و خودسازی و خودمراقبتی پرت شد، درواقع از مسیر آدم شدن پرت شده است، در ابتدا شبیه حیوان میشود، اگر در این خط پیش رفت خودِ حیوان میشود، که این خودِ حیوان شدن خیلی شواهد دارد.
خدای متعال میداند در این ماه رجب که ماه توبه است، ماه انابه است، ماه تضرّع است، ماه دعا و نیایش است، ماه تذلل در محضر پروردگار است، نگران باشیم که نکند مرگ ما مرگ آدمی نباشد و بصورت حیوانات بمیریم.
لذا هم از گناه و غضب و اذیت کردن و حرامخوری بپرهیزیم که نکند صورت برزخی ما حیوان بشود، بلکه از حیوان هم پستتر بشود، هم از هرچه تابحال انجام دادیم توبه کنیم و هم از این به بعد غافل نباشیم و حواسمان به خودمان باشد.
ان شاء الله تصمیم بگیریم در این ماه خدا، ماه نور، ماه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، ماه ولایت، ماهی که خدای متعال از شب تا به صبح شما را صدا میزند، سحرها بلند شویم و بگوییم خدایا آمدهام، تو دعوت کردی و من آمدم…
ان شاء الله اگر صورتمان آنطور هم باشد خدای متعال با توبه برمیگرداند و به ما صورت انسانی میدهد و شرح صدر پیدا میکنیم، شرح صدر همان تجرّد است، وسعت روح است، احاطهی به ظاهر و باطن است، در مقابل آن هم قساوت است که آن حجابهاست، گناه و رذائل اخلاقی است.
روضه و توسّل به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه
شهادت حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه را در پیش داریم و دلها را به کاظمین ببریم…
«السَّلامُ عَلَى الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُونِ»… خدا کند که این ترجمه ترجمهی صحیحی نباشد، خیلی عجیب است، در میان امامها حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه هجده دختر مهربان دارند که در رأس آنها حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها هستند که بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب کبری سلام الله علیها شما بانویی به جلالت کریمه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها سراغ ندارید، معرفت ایشان نسبت به امام زمانشان که پدرشان بود خیلی بالا بود، اما میگویند هر وقت خواستگار برای دختران ایشان میآمد میگفتند پدرمان زندان است…
حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه مدتهای طولانی در زندان بودند، ولی آخرین در زندان که زندانبان سندی بن شاهک ملعون بود، او یک شکنجهگر بود…
هم مکان مکانِ سختی بود، بر حسب این زیارتنامه معلوم میشود که در خود این زندان گودالهایی درست کرده بودند که به اینها سیاهچال میگفتند و اگر کسی داخل این سیاهچالها میافتاد دیگر نمیتوانست بیرون بیاید، امام را در قعر سجون قرار داده بودند، اما تنها به این اکتفاء نکردند، بلکه دست و پای حضرت را بسته بودند، این زنجیرها و غلی که به پاهای مبارک حضرت بسته بودند… یا باب الحوائج…
ابوالعطاء یک شاعر بود که آمد و برای هارون شعر خواند، هارون خواست به او صله بدهد، گفت: امیر! من صله نمیخواهم، اگر میخواهی به من صله بدهی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه را آزاد کن.
قول داد و گفت: فردا به جلوی زندان برو که او آزاد میشود. ابوالعطاء خیلی خوشحال بود، میگفت دختران حضرت چشم به راه هستند، پدرشان برمیگردند و همه خوشحال میشوند…
اما ناگهان دید چهار کارگر با تابوت آمدند…
داخل رفت و یک پیکری را بیرون آوردند، میگویند: «هَذَا إِمَامُ اَلرَّافِضَهِ».[۲۰]
سلیمان پسرعموی هارون بود و قدرتی داشت، دید پیکری را غریبانه به طرف قبرستان قریش میبرند، تعجّب کرد، اگر قریشی است چرا او را غریبانه و با تحقیر میبرند، اگر از قریش نیست چرا به قبرستان قریش میبرند؟
مأموری را فرستاد و گزارش آوردند که این بدن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است…
قشون فرستاد و پیکر را تحویل گرفت، سه روز پیکر را نگه داشت تا همهی شیعیان برای تشییع بیایند…
لا یوم کیومک یا اباعبدالله…
سه پیکر از امامان ما سه روز روی زمین ماندند، یکی پیکر حضرت جوادالائمه سلام الله علیه بود که پیکر حضرت را سه روز جلوی آفتاب گذاشت که بدن نعوذبالله خراب شود…
یکی بدن حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه بود که این پیکر را احتراماً نگه داشتند.
اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله…
اگر کشتند چرا خاکت نکردند کفن بر جسم صد چاکت نکردند
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
أَسْتَغْفِرُ اللّه الَّذِی لَاإِلهَ إِلّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوْمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أتوبُ إلَیه
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ الأعظم الأعز الأجل الأکرم اِلَهَنا بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الحُسَین یا الله… یَا أرحَمَ الرّاحَمِین، یَا غیاثَ المُستَغیثین، یا مُجیبَ دَعْوَهِ الْمُضْطَرِّین، یَا اِلَهَ العَاصِین، یَا رَبَّ المُستَضعَفِین، یَا رَبَّ النَّبیّین، یَا رَبَّ الشُّهَداء وَ الصّدِیقِین، یَا رَبَّ الحُسَین، اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّه.
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! چشم ما را به جمال دلآرای امام زمان ارواحنا فداه با خشنودی قلب مبارک امام زمان ارواحنا فداه روشن بفرما.
خدایا! بین ما و حضرت حجّت ارواحنا فداه جدایی مینداز.
خدایا! عنایت حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را مستمراً شامل حال ما بگردان.
خدایا! ما را به خودمان وامگذار.
خدایا! ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! تو را به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه قسم میدهیم مریضهای ما را، مریضهای مورد نظر را شفای عاجل و کامل روزی بفرما.
خدایا! به ما توفیق شکر نعمت سلامتی را عنایت بفرما.
خدایا! به ما توفیق شکر نعمت امنیت و نظام اسلامی و رهبر نورانی و عادل و باکفایت را عنایت بفرما.
خدایا! نعمتها را با کفران نعمتِ ما از ما مگیر.
خدایا! ما را مبتلا به کفران نعمت مگردان.
خدایا! عاقبت به خیری، شهادت نصیب ما بگردان.
خدایا! امواتمان و خودمان را ببخش و بیامرز.
خدایا! سایه رهبر عزیزمان، علمای صالحمان، مردم انقلابیمان را با کرامت و کفایت و وسعت رزق و اقتدار و عزّت مستدام بفرما.
خدایا! شرّ دشمنان ما، خاصّه استکبار غرب، صهیونیستها، تکفیریها، تروریستها، جاسوسها، نفوذیها، خیانتکارها را از بیخ و بن برکن و اینها را به خودشان گرفتار بفرما.
خدایا! خیر و برکت، نزولات آسمانی را بر همهی مردم عزیز ما نازل بفرما.
خدایا! حاجات همگان را برآورده بگردان.
خدایا! حوائج ملتمسین ما، متوقعین ما، حقداران ما را برآورده بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم به همین زودی هر کسی آرزو دارد کربلایی باشد و به عتبات عالیات مشرّف بشود، آرزوی حرمین شریفین دارد، خدایا! با امنیت و معرفت و محبّت نصیب او بگردان.
خدایا! آل سعود و این مزدوران منطقه که همه نوکران کفّار هستند و مزاحمین دین هستند سرنگون بگردان و تبدیل به احسن بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم، خیر دین و دنیای ما در آن است را به ما روزی بفرما.
خدایا! شهدای ما، امام شهدا، گذشتگانمان را بر سر سفرهی حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیها متنعّم و ارواح طیّبهشان را همیشه از ما راضی نگه دار.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۲۵ (فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ ۖ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ ۚ کَذَٰلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ)
[۳] سوره مبارکه نبأ، آیه ۱۸
[۴] نهج البلاغه، خطبه ۸۷ (صفات الفسّاق: وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاکاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْکِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ کَبِیرَ الْجَرَائِمِ، یَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ؛ فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ.)
[۵] تسلیه المُجالس و زینه المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام) ، جلد ۲ ، صفحه ۲۷۶ (و روی عن زید بن علیّ، عن أبیه – بحذف الأسانید-، قال: خطب الحسین علیه السلام أصحابه، فحمد اللّه و أثنى علیه، ثمّ قال: أیّها الناس، خطّ الموت على بنی آدم خطّ القلاده على جید الفتاه، ما أو لعنی بالشوق إلى أسلافی، و إنّ لی مصرعا أنا لاقیه، کأنّی أنظر إلى أوصالی تقطّعها وحوش الفلوات قد ملأت منّی أکرشها، رضى اللّه رضانا أهل البیت نصبر على بلائه لیوفینا اجور الصابرین، لن تشذّ عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله لحمته و عترته، و لن تفارقه أعضاؤه، و هی مجموعه له فی حضیره القدس، تقرّبهم عینه.)
[۶] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۷ (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا)
[۷] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲ (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)
[۸] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲ (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)
[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵ (وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا)
[۱۰] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲
[۱۱] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰ (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)
[۱۲] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰ (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)
[۱۳] نهج البلاغه، حکمت ۲۰۵
[۱۴] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲ (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ)
[۱۵] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹
[۱۶] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۹ (فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ ۚ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ ۚ وَکُنَّا فَاعِلِینَ)
[۱۷] سوره مبارکه اسراء، آیه ۴۴ (تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا)
[۱۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۲ (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَٰذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ)
[۱۹] سوره مبارکه نحل، آیه ۱۰۸ (أُولَٰئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ)
[۲۰] عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۹۹ (حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ اَلْعَطَّارُ اَلنَّیْسَابُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَهَ اِثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلاَثِ مِائَهٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ اَلنَّیْسَابُورِیِّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّیْرَفِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: تُوُفِّیَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فِی یَدِ اَلسِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ فَحُمِلَ عَلَى نَعْشٍ وَ نُودِیَ عَلَیْهِ هَذَا إِمَامُ اَلرَّافِضَهِ فَاعْرِفُوهُ فَلَمَّا أُتِیَ بِهِ مَجْلِسَ اَلشُّرْطَهِ أَقَامَ أَرْبَعَهَ نَفَرٍ فَنَادَوْا أَلاَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَى اَلْخَبِیثَ بْنَ اَلْخَبِیثِ فَلْیَخْرُجْ وَ خَرَجَ سُلَیْمَانُ بْنُ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیُّ عَنْ قَصْرِهِ إِلَى اَلشَّطِّ فَسَمِعَ اَلصِّیَاحَ وَ اَلضَّوْضَاءَ فَقَالَ لِغِلْمَانِهِ وَ لِوُلْدِهِ مَا هَذَا قَالُوا اَلسِّنْدِیُّ بْنُ شَاهَکَ یُنَادِی عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَى نَعْشِهِ فَقَالَ لِوُلْدِهِ وَ غِلْمَانِهِ یُوشِکُ أَنْ یَفْعَلَ هَذَا بِهِ فِی اَلْجَانِبِ اَلْغَرْبِیِّ فَإِذَا عَبَرَ بِهِ فَانْزِلُوا مَعَ غِلْمَانِکُمْ فَخُذُوهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ فَإِنْ مَانَعُوکُمْ فَاضْرِبُوهُمْ وَ خَرِّقُوا مَا عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّوَادِ فَلَمَّا عَبَرُوا بِهِ نَزَلُوا إِلَیْهِمْ فَأَخَذُوهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ وَ ضَرَبُوهُمْ وَ خَرَّقُوا عَلَیْهِمْ مِنْ سَوَادِهِمْ وَ وَضَعُوهُ فِی مَفْرَقِ أَرْبَعَهِ طُرُقٍ وَ أَقَامَ اَلْمُنَادِینَ یُنَادَى أَلاَ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَى اَلطِّیِّبَ بْنَ اَلطَّیِّبِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَلْیَخْرُجْ وَ حَضَرَ اَلْخَلْقُ وَ غُسِّلَ وَ حُنِّطَ بِحَنُوطٍ فَاخِرٍ وَ کَفَّنَهُ بِکَفَنٍ فِیهِ حِبَرَهٌ اُسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَیْنِ وَ خَمْسِمِائَهِ دِینَارٍ عَلَیْهَا اَلْقُرْآنُ کُلُّهُ وَ اِحْتَفَى وَ مَشَى فِی جَنَازَتِهِ مُتَسَلِّباً مَشْقُوقَ اَلْجَیْبِ إِلَى مَقَابِرِ قُرَیْشٍ فَدَفَنَهُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ هُنَاکَ وَ کَتَبَ بِخَبَرِهِ إِلَى اَلرَّشِیدِ فَکَتَبَ اَلرَّشِیدُ إِلَى سُلَیْمَانَ بْنِ أَبِی جَعْفَرٍ وَصَلَتْکَ رَحِمٌ یَا عَمِّ وَ أَحْسَنَ اَللَّهُ جَزَاکَ وَ اَللَّهِ مَا فَعَلَ اَلسِّنْدِیُّ بْنُ شَاهَکَ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَى مَا فَعَلَهُ عَنْ أَمْرِنَا .)
پاسخ دهید