«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۱].

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

مقدّمه

«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ».[۲]

شبِ عرفه از جهتی شبِ عید است، عرفه روزِ نجات از ظلماتِ نفس است، روزِ ارتباط با خدای متعال است، در میان ایام سال سفره‌ای که خدای متعال برای اهل دل در روز عرفه گسترده است و از دل‌ها پذیرایی می‌کند، غیر از شب قدر نظیر ندارد.

از این جهت عید عبادت و نیایش و شکستنِ دل و پناه بردنِ به خدای متعال و فتح ابوابِ رحمتِ حق است.

از جهتی شهادتِ غریبانه و مظلومانه‌ی رادمردِ روزگار، نماینده‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، معتمد امام حسین علیه السلام، تعبیراتی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در نامه‌ای که به اهل کوفه مرقوم فرمودند و حضرت مسلم علیه السلام را بعنوانِ نماینده‌ی خودشان منصوب نمودند، «وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ ابْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی مُسْلِمَ بْنِ عَقِیل»،[۳] تعبیراتِ خیلی بلندی است، برادرم! حضرت مسلم علیه السلام مقامی دارند که امام زمان او، ایشان را در حدّ برادری قرار داده است، کسی است که امام زمان او به ایشان اعتماد دارد، مورد وثوق امام زمانِ خودش یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، چه مقامی، چه عصمتی، چه طهارتی.

شهادتِ چنین شخصیتی، و پیمان‌شکنی و عهدشکنی و بی‌وفایی و نامردیِ اهلِ کوفه و رذالت و خباثت و حرامزاده‌ی ابن زیاد، از این جهات جای دارد که انسان تسلیت بگوید. مخصوصاً شهادتِ غریبانه‌ی حضرت مسلم علیه السلام را به امام زمان ارواحنا فداه و ارواح طیّبه‌ی شهدای کربلا و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و به شما موالیان تسلیت عرض می‌کنم.

چند نکته در ارتباط با عرفه به خدمت شما عرض می‌کنم، در ارتباط با حضرت مسلم صلوات الله علیه هم اگر خودشان اجازه بدهند عرض ادبی خواهیم داشت، ان شاء الله در ارتباط با عید قربان هم نکات مختصری را به قلوبِ پاکِ شما عرفه‌ای‌ها عرضه می‌دارم.

نکاتی در مورد عرفه و عرفات

عرفه در میان ایامِ سال آنقدر عظمت دارد که با شب قدر پهلو می‌زند، شب قدر سیّدِ لیالی سال است و روز عرفه سیّد ایامِ دعا و نیایش است، هیچ روزی در زمان‌هایی که خدای متعال آفریده است به شرافتِ روز عرفه، از نظر موقعیتِ ارتباطی با خدای متعال و دعا و نیایش وجود ندارد.

عرفه را «عرفه» می‌گویند، خوشا به حال حجاجی که در صحرای عرفات حضور پیدا می‌کنند، و تنها روز و تنها مکانی است که هر حاجی یقین دارد که امام زمان ارواحنا فداه در آنجا تشریف دارند، امام زمان ارواحنا فداه همه ساله حج انجام می‌دهند، امیرالحاج هستند، و سفره‌گسترِ حج برای حاجیانِ همه‌ی اعصار و قرون تا ظهور خودشان و بعد از ظهورشان هستند، تنها وقتی که همه‌ی حاجیان از نظرِ احکام مناسکی الزام دارند که در صحرای عرفات حضور پیدا کنند «عصر عرفه» است، یقیناً حضرت طواف هم می‌کنند، ولی انسان زمان آن را نمی‌داند، حضرت در منا حضور پیدا می‌کنند، اما منا هم احکامی دارد که حاجی می‌تواند در نیمه دوم شب بیاید و کعبه را زیارت کند، نمی‌دانیم در چه وقت از شب در منا هستند، بعلاوه اینکه منا پراکندگی دارد، همه‌ی حجاج در یک جا جمع نیستند، اما عصر عرفه در صحرای عرفات، چون امام زمان ارواحنا فداه حاجی هستند و امیر حجاج هستند یقیناً حضور دارند، و شاید یکی از جهاتی که عرفات «عرفات» نامیده شده است، آنجا اوجِ معرفه الحجّه است، اگر کسی اهل باشد آنجا در اثر شدّت معرفت به امام زمان خود اتّصال پیدا می‌کند و حضرت را زیارت می‌کند، کمااینکه بعضی‌ها در عصر عرفه در خیمه‌ی حضرت حضور پیدا کردند، و کسانی که با امام زمان ارواحنا فداه نماز می‌خوانند آن‌ها را دیده‌اند و با حضرت نماز خوانده‌اند.

مدائنی می‌گوید که من در عرفات با جمعی مشغولِ دعا و حضور بودیم، کنارِ ما هم یک حلقه‌ای بود که چند نفر دورِ یکدیگر نشسته بودند، سائلی آمد و از مردم درخواست می‌کرد، ما هم مقداری پول به او دادیم، به جمعِ کناریِ ما رجوع کرد و از آن‌ها درخواست کرد، ما دیدیم جوانی در آن جمع دستِ خود را به خاک عرفات برد و مُشتی خاک برداشت و در دستِ این سائل ریخت، ولی سائل آنچنان هیجانی شد که در پوست خود نمی‌گنجید، آقا! فدای شما بشوم، آقا! دور شما بگردم، آقا! آباد بشوید که مرا آباد کردید، آقا! مرا سرمایه‌دار کردید…

ما خیلی تعجّب کردیم، ما به او پول داده بودیم و او هیچ عکس العملی نشان نداده بود، اما این آقا به دست او خاک ریخت، پس چرا او اینطور از خود بی خود شد؟

او را صدا کردیم و علّت را جویا شدیم، دست خود را باز کرد و دیدیم اشرفی به دستِ اوست، تعجّب کردیم، این آقا کیست که وقتی دست به خاک می‌زند خاک طلا می‌شود؟ رفتیم، تا برسیم دیدیم که با ما فاصله گرفت، ما هرچه می‌دویدیم او آرام می‌رفت ولی کسی به ایشان نمی‌رسید.

برگشتیم به آن جمعی که با این آقا بودند، به آن‌ها عرض کردیم این آقا چه کسی بود که اینقدر عظمت دارد که وقتی دست به خاک می‌زند خاک طلا می‌شود؟ یکی از آن‌ها جواب داد: این آقا جوانی از قریش است که همه ساله با پای پیاده می‌آید و حج انجام می‌دهد. یعنی وجود نازنین امام زمان ارواحنا فداه بود.

حج مقدمه‌ی … اصلاً خدای متعال حج را قرار داده است که امّت به امام خود وصال پیدا کنند، این آیه خیلی لطیف است، در مورد حجّی است که حضرت ابراهیم علیه السلام مأمور شدند که اذانِ حج بگویند، قرآن کریم اینطور خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام می‌فرماید: «وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا»،[۴] ابراهیم! حج بگو تا مردم بیایند… ولی نمی‌گوید بخاطرِ کعبه بیایند، نزدِ تو بیایند، یعنی کعبه مقدّمه است، مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو، مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانست.

حج مقدّمه‌ی این است که همه‌ی مسلمین از اقطار عالم به مرکزیت توحید بیایند و در آنجا از امام زمان ارواحنا فداه پیام دریافت کنند، پیامِ توحید، پیامِ معرفت، پیامِ عشق به خدای متعال، پیامِ عبودیت، پیامِ استکبارستیزی و ظلم‌ستیزی و فسادستیزی را از امام دریافت کنند.

وجود مقدّس کشّاف حقایق حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: خدا بر مردم واجب کرده است که بیایند و دورِ این سنگ‌ها بگردند تا دستِ آن‌ها به ما برسد و پیام زندگی را از ما بگیرند و برگردند.

بنابراین حج یعنی، مقصود حجِ دل است، طوافِ دل است، و کعبه‌ی دل هم امام زمان ارواحنا فداه هستند.

وقتی آن مردم عهدشکنِ بیعت‌شکنِ مدینه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبانه با مظلومیت برای دفاع از حریم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درِ خانه‌ی مهاجر و انصار را می‌زدند و می‌فرمودند که چرا در خانه نشسته‌اید که حقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غصب شده است، می‌گفتند: چرا دیر آمدید؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: مَثَلِ علی مَثَلِ کعبه است، مردم به سراغ کعبه می‌روند، کعبه که به سراغِ کسی نمی‌رود.

آن روحِ کعبه و باطنِ کعبه و حقیقتِ کعبه «امامت و ولایت» است، کعبه‌ی دل «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» هستند،

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گُم نشود           حاجی احرام دگر بند رخ یار ببین

پس یکی از جهاتی که عرفات «عرفات» است و عرفه «عرفه» است، برای این است که معرفه الحجّه بسترِ معرفه الله است، تجلّیِ توحید الهی است، و این موضوع روز عرفه جلوه دارد، حاجی که از زندگی دل کنده است و تا آنجا رفته است و در به درِ بیابان‌ها شده است، در عرفات می‌تواند به اوجِ قلّه‌ی معرفتِ حجّه نائل بشود.

سه نکته‌ی دیگر هم در مطلقِ عرفه وجود دارد، یکی این است که «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»،[۵] اگر کسی به دنبالِ معرفتِ یقینی است، یقین هم سه مرحله دارد، علم الیقین هست، عین الیقین هست، و حق الیقین، این سه در اثرِ اطاعت به انسان داده می‌شود، کسی با درس خواندن به یقین نمی‌رسد، ما درس‌خوانده‌ی بی‌دین کم نداریم، حتّی در طول تاریخ آخوندِ بی‌دین هم کم نداریم، از این جهت این یقین، که در قرآن کریم اوجِ بندگی برای یقین است، «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ»،[۶] اینجا دو مرحله‌ی یقین گفته شده است، در آخر سوره مبارکه واقعه مرحله‌ی سوم که «حق الیقین» است گفته شده است، «إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ * فَسَبِّـحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ».[۷]

این یقین با عبادت و عبودیت و اتّصال دل است که خدای متعال به انسان عطاء می‌کند، یقین نعمتی است که اکتسابی نیست و خدای متعال باید به انسان بدهد.

بالاترین نعمتی که خدای متعال به بنده‌ی خود می‌دهد یقین است، و روز عرفه روزِ استغفار است، روزِ توبه است، روزِ غسلِ توبه است، روزِ عرفه غسل دارد که انسان به موازاتِ طهارتِ بدن باطنِ خود را تطهیر می‌کند، نفسِ خود را تطهیر می‌کند، و در اثرِ طهارتِ قلب و تطهیرِ نفس از لوث گناهان و سوزِ ندامت، که ریشه‌ی گناه را می‌سوزاند، وقتی حجابِ گناه کنار برود یقین می‌آید، یقینِ به خدای متعال، یقینِ به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، و یقین به امام زمان ارواحنا فداه برای پاکان است، انسانِ آلوده همیشه شک و تردید دارد، این شک و تردید بیماری است که در قرآن کریم هم به این نکته اشاره شده است، خدای متعال باطنِ قضیه را اینطور فرموده است: «بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ * یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ»،[۸] تردید در قیامت شبهه‌ی علمی ندارد، شبهه نیست بلکه شهوت است.

این‌هایی که در حقانیتِ امامت و ولایت و قرآن و توحید تردید دارند برای ناپاکی‌شان است، برای ظلم‌شان است، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»[۹] اما «وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا»، ظالم نمی‌تواند به یقین برسد، ظلم حجاب است.

روز عرفه در اثر توبه‌ای که هر کسی از ظلم خود می‌کند، خدای متعال به او معرفت می‌دهد، این معرفتی که «علم الیقین» است یا «عین الیقین» است یا «حق الیقین» است، به تصریحِ قرآن کریم نتیجه‌ی عبودیت است و اوجِ عبودیت هم در روز عرفه است.

مسئله‌ی دوم که چرا عرفه «عرفه» است، برای اینکه روز عرفه انسان یک خلوتی می‌کند، خودِ انسان پرونده‌ی خود را ورقی می‌زند، نگاهی به گذشته‌های خود می‌کند، نگاهی به دوره‌ی جوانی خود می‌کند، نگاهی به عصبانیت‌های بی‌جای خود می‌کند، نگاهی به نیش زبان‌های خود می‌کند، نگاهی به انواع گناهانی که در پرونده‌ی خود می‌بیند می‌کند، یک مروری می‌کند، یک محاسبه‌ای می‌کند، خودِ اعتراف به گناه مهم است، اعترافِ به گناه در ریزشِ گناه خیلی تأثیر دارد.

وجود مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مناجات شعبانیه در محضر خدای خود اینطور به ما یاد داده‌اند: «إِلَهِی وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی [یَدْنُ ] مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی» خدایا! اگر اجلِ من نزدیک است، اگر فرصتی برای پاک کردنِ گناهانِ خود ندارم، اگر فرصتی برای جبرانِ بدی‌های من نمانده است، همینقدر اقرار به بدیِ خودم در محضرِ تو را وسیله قرار دادم.

این موضوع پوشش می‌دهد، اگر دست انسان کوتاه باشد و بیچاره باشد و حقوق الناسی به گردن داشته باشد و گناهانی کرده باشد که الآن توانِ جبرانِ آن‌ها را نداشته باشد، بگوید: خدایا! من بدبخت هستم، من بیچاره هستم، از من گذشت، دستِ من نمی‌رسد…

«فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی»، این عرفه از اعتراف است، انسان در محضرِ خدای متعال و در خلوت به جرائمِ خود و جنایات خود اعتراف می‌کند، وقتی خدای متعال دید ما کوتاه آمده‌ایم و ماه دل‌شکسته و سرشکسته هستیم و قبول داریم که بد کرده‌ایم و گردن‌کلفت نیستیم و تمرّد نداریم و خودمان با پای خودمان آمده‌ایم، قبل از آنکه مرا در روز قیامت محاکمه کنی آمده‌ام تا خودم اقرار کنم، با پای خودم آمده‌ام.

کسی که خود را معرّفی می‌کند با کسی که مأمور او را تحت تعقیب قرار می‌دهد و او را دستگیر می‌کنند و باز هم گردن‌کلفتی می‌کند تفاوت دارد. مجرمی که به جرمِ خود اعتراف می‌کند جای تخفیف است.

روز عرفه روز اعتراف است، روز اعتراف به گناهان است.

پس یک موضوع مسئله‌ی معرفت است، دوم مسئله‌ی اعتراف است، سوم هم «معارفه».

خدای متعال ما را میهمان کرده است، این دعای عرفه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بخوانید، آنجا می‌بینید که چه معارفه‌ای بین خدای متعال و بنده‌اش هست، آنجا انسان به خدای متعال عرضه می‌دارد: «أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ»، خدایا! این تو هستی که رزق می‌دهی، این تو هستی که آفریده‌ای، این تو هستی که عفو می‌کنی، این تو هستی که ستّار هستی و آبروی مرا حفظ می‌کنی، اما من چطور؟ «أَنَا الَّذِی عَصَیْتُ» من همان کسی هستم که گناهِ تو را کردم، من همان کسی هستم که مکرر به تو وعده دادم ولی عهد خودم را شکستم.

انسان مرتب بدی‌های خود را به یاد می‌آورد و می‌گوید من این‌کاره هستم، من بد سابقه هستم، من بد کردم، من آلوده هستم، من پرونده دارم، از آن طرف تو کریم هستی، تو مهربان هستی، تو بخشنده هستی، تو خدا هستی، تو کریم هستی. از این طرف خدای متعال را با این صفات یاد می‌کنیم، از آن طرف هم خودم را معرّفی می‌کنم.

این معارفه‌ای که بینِ بنده و خدا هست سبب شده است که روز عرفه را بعنوانِ «عرفه» نامگذاری کنند.

ان شاء الله فردا غفلت نکنیم، وقتی هم ظهر عرفه غسل می‌کنید، آداب آن را در مفاتیح الجنان نوشته‌اند، بحمدالله امور مساجد هم برنامه ریزی کرده است که دعای عرفه در همه‌ی مساجد خوانده شود، من خیلی احساسِ غبن و خسارت دارم، ما از زمانی که نتوانستیم به حج مشرّف شویم، حجِ ما کربلا بود… خداوند منان هم روز عرفه که روزِ بارشِ رحمت است، روزِ جوششِ رحمت است، قبل از آنکه به حاجی‌ها در عرفات نگاه کند، ابتدا به زوّار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاه می‌کند، امسال در به روی ما باز نشد، حسین جان! گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم، بُعدِ منزل نَبُوَد در سفرِ روحانی.

ان شاء الله امشب و فردا که روز زیارتی مخصوصه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هست…

شخصی به امام صادق صلوات الله علیه عرض کرد: بنا بود به مکه بروم ولی نشد و جا ماندم، اگر به کربلا بروم آن را جبران می‌کند؟ حضرت فرمودند: بله! به اندازه‌ی هزار حج! عرض کرد: هزار حج؟ حضرت فرمودند: هر قدمی که برای زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برمی‌داری یک حج نوشته می‌شود… این کجا و آن کجا؟ انسان خیلی غصّه می‌خورد، چنین گنجی از دست ما رفته است که نتیجه‌ی بی‌لیاقتی و غفلتِ ما بوده است، وگرنه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مهربانی بی‌نظیر هستند.

این مسئله‌ی عرفه و روز عرفات.

عظمتِ حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه

اما در پایان عرایض‌مان از حضرت مسلم علیه السلام بگوییم.

حضرت مسلم علیه السلام در جمع یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه… زبان من در مورد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و حضرت علی اکبر علیه السلام قاصر است و حقِ هیچگونه مقایسه‌ای را هم ندارم، ولی برجستگی که حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام دارند…

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خیلی به علمیّتِ مرحوم آمیرزا خلیل کمره‌ای اعتقاد داشتند، با اینکه انقلابی نبود امام خمینی رضوان الله تعالی علیه از او تفقّد می‌کرد، او را بعنوانِ یک ملای حسابی قبول داشتند، قلمِ ایشان قلمِ رسایی است، هم خیلی ملا بوده‌اند و تحقیقات ایشان تحقیقاتِ خیلی عمیقی است، یک کتاب در خطبه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نوشته است که نام آن را «ملکه اسلام» گذاشته است، انصافاً شرحِ خوبی برای خطبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارد، یک دوره کتاب در مورد شهدای کربلا بعنوانِ «عنصر شهادت یا هفت و دو تن و یک تن» نوشته است، یک کتاب مربوط به وقایع شب عاشورا نوشته است که کتاب مختصری است و «یک شب و یک روز عاشورا» نام دارد، می‌بینید که عناوین خیلی جاذب و جالبی هم دارد و ایشان اهل ذوق و اهل هنر بوده‌اند.

این بزرگوار یک کتاب هم در مورد حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام نوشته است که کتاب قطورِ خواندنی است، من در ارتباط با حضرت مسلم علیه السلام سعادت ندارم و زمان هم کم است، اما این چند نکته‌ای که از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نقل کردم: برادرم، مورد وثوق من، پسرعمویم را به سوی شما فرستادم؛ همین‌ها کافی است که انسان عظمت حضرت مسلم علیه السلام را بفهمد.

روضه و توسّل به حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه

حضرت مسلم علیه السلام بعنوانِ یک نایب رهبر حق مطلب را اداء کردند، آنجا مردم را بسیج کردند، هجده هزار نفر آمدند و بیعت کردند، اما حبّ دنیا، ترسیدنِ از مرگ، علاقه‌ی به پول و زندگی… وقتی ابن زیاد آمد، با فریب هم آمد، نقابی انداخته بود که مردم خیال کردند او امام حسین علیه السلام است، لذا دورِ او را گرفتند، آمد و با خریدنِ سرانِ عشایرِ کوفه…

بالاخره حضرت مسلم علیه السلام شب عرفه به مسجد آمدند و نماز خواندند و مسجد مملو از جمعیت بود، هزاران نفر بودند، وقتی نماز مغرب را تمام کردند فقط سی نفر مانده بودند، وقتی نماز عشاء تمام شد حتّی یک نفر هم باقی نمانده بود و حضرت مسلم بن عقیل غریبانه و یکّه و تنها از مسجد بیرون آمدند… نه یاری، نه یاوری، نه پناهگاهی، نه منزلی، «یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ»[۱۰]… در کوچه‌های کوفه سرگردان بودند و هیچ دری به روی ایشان باز نبود، تا بالاخره یک پیرزنِ شیرپاک‌خورده‌ای در به روی حضرت مسلم علیه السلام باز کرد و احترام کرد، اما پسرِ نااهلِ او لو داد و خانه محاصره شد، حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام یک‌تنه… ایشان شجاعت را به ارث برده بودند، آنچنان مردانه جنگیدند که آن‌ها دیدند از عهده‌ی این یک نفر برنمی‌آیند، برای ایشان کمین گذاشتند، وقتی حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام به داخل آن گودال افتادند دست‌های ایشان را بستند، ضربه‌های کاری بر بدنِ نازنینِ ایشان وارد شده بود، با شمشیر لبِ مبارکِ ایشان را زده بودند و خون دهان مبارکِ ایشان را پُر می‌کرد… وقتی حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام را با دست بسته با دارالعماره وارد کردند، آن حرامزاده جسارت کرد ولی حضرت مسلم علیه السلام با همان دست بسته کوتاه نیامدند و جوابِ آن ملعون را دادند.

نهایتاً آن ملعون دستور داد که جلاد حضرت مسلم علیه السلام را به پشت بام ببرد و سر از تنِ ایشان جدا کند…

حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام جنگ کرده بودند و تشنه بودند و آب خواستند، برای ایشان آب آوردند، اما هر اندازه که این آب را به دهان نزدیک کردند این خونریزی دهان آب را از خون پُر می‌کرد و چون آب نجس می‌شد خوردنِ آن حرام بود و ایشان آن آب را ننوشیدند، گویا بنا بوده است که حضرت مسلم علیه السلام مانند مولای خود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تشنه شهید بشوند، ایشان را به پشت بام بردند، آنجا حضرت مسلم سلام الله علیه گریه کردند، آن نامردِ جلاد زخم زبان زد و گفت: کسی که انقلاب می‌کند باید پی همه چیز را به خود مالیده باشد، تو که به گریه افتادی چرا از ابتدا واردِ این کارزار شدی و قیام کردی؟ حضرت مسلم صلوات الله علیه فرمودند: ای نامرد! من برای خودم گریه نمی‌کنم، من به مولایم امام حسین علیه السلام پیام داده‌ام که بیایند، می‌دانم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همراه با خانواده راهیِ این دیار هستند، کسی را ندارم که به ایشان پیغام برسانند که حضرت به کوفه نیایند…

حضرت مسلم علیه السلام در آخرین لحظه‌ی حیاتِ خویش یادِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کردند، اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم وقتی همه‌ی یاران خویش را از دست دادند نگاهی به طرف چپ و راست کردند و دیدند دیگر کسی باقی نمانده است، با صدای بلند فرمودند: «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی؟»… هیچ کسی لبّیک نگفت، وقتی از این مردمی که ظاهرشان زنده بود ولی مُرده‌دل بودند و لیاقتِ نصرتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نداشتند برگشت و به شهدا خطاب کرد: «یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی»،[۱۱] ای در خون خفتگان، ای بزرگمردان، ای یکّه‌سواران، شما که صدای من را بی‌جواب نمی‌گذاشتید، چه شده است که وقتی صدا می‌زنم پاسخ نمی‌دهید؟ «فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ»، شهیدان! برخیزید! من کمک نمی‌خواهم، اما ناموسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بیابان مانده است…

سپس یکایک شهدا را نام بردند، اولین کسی که نامِ ایشان به زبان مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، صدا زدند: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ»«فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ»


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۲] سوره مبارکه فرقان، آیه ۷۷ (قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً)

[۳] وقعه الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۹۶ (وَ: تَلاَقَتِ اَلرُّسُلُ کُلُّهَا عِنْدَهُ، فَقَرَأَ اَلْکِتَابَ، وَ سَأَلَ اَلرُّسُلَ عَنْ أَمْرِ اَلنَّاسِ. ثُمَّ کَتَبَ مَعَ هَانِئِ بْنِ هَانِئٍ اَلسَّبِیعِیِّ، وَ سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِیِّ – وَ کَانَا آخِرَ اَلرُّسُلِ-: « بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ ، مِنَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، إِلَى اَلْمَلَإِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُسْلِمِینَ، أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِیداً قَدِمَا عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ – وَ کَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ-، وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ اَلَّذِی اِقْتَصَصْتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ، وَ مَقَالَهُ جُلِّکُمْ: أَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ، لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَى اَلْهُدَى وَ اَلْحَقِّ. وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَیْکُمْ أَخِی وَ اِبْنَ عَمِّی وَ ثِقَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی (مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ) وَ أَمَرْتُهُ أَنْ یَکْتُبَ إِلَیَّ بِحَالِکُمْ وَ أَمْرِکُمْ وَ رَأْیِکُمْ. فَإِنْ کَتَبَ إِلَیَّ: أَنَّهُ قَدْ أَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ، وَ ذَوِی اَلْفَضْلِ وَ اَلْحِجَى مِنْکُمْ، عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُمْ، وَ قَرَأْتُ فِی کُتُبِکُمْ، أَقْدَمُ عَلَیْکُمْ وَشِیکاً، إِنْ شَاءَ اَللَّهُ، فَلَعَمْرِی مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْعَامِلُ بِالْکِتَابِ، وَ اَلْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ اَلدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ اَلْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اَللَّهِ، وَ اَلسَّلاَمُ»)

[۴] سوره مبارکه حج، آیه ۲۴ (وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ)

[۵] سوره مبارکه حجر، آیه ۹۹

[۶] سوره مبارکه تکاثر، آیات ۵ تا ۷

[۷] سوره مبارکه واقعه، آیات ۹۵ و ۹۶

[۸] سوره مبارکه قیامه، آیات ۵ و ۶

[۹] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۸ (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ۙ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا)

[۱۰] الإرشاد شیخ مفید، جلد ۲ ، صفحه ۵۴ (لَمّا رَأى [مُسلِمٌ‏] أَنَّهُ قَد أمسى ولَیسَ مَعَهُ إلّا اولئِکَ النَّفَرُ [ثَلاثونَ نَفَرا]، خَرَجَ مُتَوَجِّها نَحوَ أبوابِ کِندَهَ، وبَلَغَ الأَبوابَ وَمَعهُ مِنهُم عَشَرَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ وإذا لَیسَ مَعَهُ إنسانٌ، وَالتَفَتَ فَإِذا هُوَ لا یُحِسُّ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَى الطَّریقِ، ولا یَدُلُّهُ عَلى مَنزِلٍ، ولا یُواسیهِ بِنَفسِهِ إن عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضى عَلى وَجهِهِ یَتَلَدَّدُ فی أزِقَّهِ الکوفَهِ، لا یَدری أینَ یَذهَبُ، حَتّى خَرَجَ إلى دورِ بَنی جَبَلَهَ مِن کِندَهَ، فَمَشى حَتّى انتَهى إلى بابِ امرَأَهٍ یُقالُ لَها: طَوعَهُ…فَسَلَّمَ عَلَیهَا ابنُ عَقیلٍ، فَرَدَّت عَلَیهِ. فَقالَ لَها: یا أمَهَ اللّهِ اسقینی ماءً، فَدَخَلَت فَسَقَتهُ، فَجَلَسَ، و أدخَلَتِ الإِناءَ ثُمَّ خَرَجَت فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ، ألَم تَشرَب؟ قالَ: بَلى، قالَت: فَاذهَب إلى أهلِکَ! فَسَکَتَ. ثُمَّ عادَت فَقالَت مِثلَ ذلِکَ، فَسَکَتَ. ثُمَّ قالَت لَهُ: فِئ‏ للّهِ، سُبحانَ اللّهِ یا عَبدَ اللّهِ، فَمُرَّ إلى أهلِکَ عافاکَ اللّهُ! فَإِنَّهُ لا یَصلُحُ لَکَ الجُلوسُ عَلى بابی، ولا احِلُّهُ لَکَ. فَقامَ فَقالَ: یا أمَهَ اللّهِ، ما لی فی هذَا المِصرِ مَنزِلٌ ولا عَشیرَهٌ، فَهَل لَکِ إلى أجرٍ ومَعروفٍ، ولَعَلّی مُکافِئُکِ بِهِ بَعدَ الیَومِ؟ فَقالَت: یا عَبدَ اللّهِ وما ذاکَ؟ قالَ: أنَا مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ، کَذَبَنی هؤُلاءِ القَومُ وغَرّونی. قالَت: أنتَ مُسلِمٌ؟! قالَ: نَعَم. قالَت: ادخُل، فَأَدخَلَتهُ بَیتا فی دارِها غَیرَ البَیتِ الَّذی تَکونُ فیهِ، وفَرَشَت لَهُ، وعَرَضَت عَلَیهِ العَشاءَ…)

[۱۱] معالی السبطین، جلد ۲ ، صفحه ۱۷ (یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلى الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)