آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ و آلِهِ الأطْهَرینَ سِیَّمَا مَولَانَا بَقیَّهَ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ * قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ * وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ * أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ * إِلا مَوْتَتَنَا الأولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ»[۲].
مقدّمه
گفتگویی بین انسانِ نجات یافتهی ره یافتهی بهشتی با جمعِ دوستانِ او در بهشت بود، بهشت محل انس است، محل صحبت است، یکی از نعمتهایی که خدای متعال بعنوان لطف و کَرَمِ خود به بهشتیها عطاء میکند این است که «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ»[۳] بهشتی قبل از آنکه به بهشت وارد بشود خدای متعال او را جراحی میکند، اگر کینهای یا ناراحتی نسبت به مؤمنِ دیگری در دلِ او باشد خدای متعال این موضوع را نزع میکند، معلوم میشود که بعضیها تا آن زمان مشکلاتِ روحی دارند و برای آنها در قیامت مانده است، ولی بهشت «دار السلام» است، بهشت خانهی سلامتی است، هیچ نوع بیماریِ روحی، بیماریِ فکری، بیماریِ اخلاقی و بیماریِ بدنی به بهشت راه ندارد، آنجا دارالسلامِ مطلق است، برای بهشتی هیچ نوع کمبودِ سلامتی در ابعادِ مختلف وجود ندارد، اینهایی که در برزخ هم فشارهای شب اول قبر و… دیدار حضرت عزرائیل که برای بعضیها خیلی سنگین است، مرگ قطع علاقه از همهی عزیزان است. وجود مقدّسِ امام حسن مجتبی علیه السلام هم برای این جهت گریه میکردند، با اینکه آنها همیشه در بهشت بودند و شهادتِ آن بزرگواران برای همیشه شهادت بود و این بزرگواران بودند که شهادت را شکوفا کردند و زیبا ساختند.
اعمالِ خیر جوششِ وجودِ ائمه علیهم السلام است
این بزرگواران مولّدِ شهادت بودند، مقامِ این بزرگواران بالاتر از مقامی است که با عمل به آن برسند، کامل آمده بودند، نماز را با نماز خواندنِ خودشان کامل کردند، روزه را با روزه گرفتنِ خودشان کامل کردند، عملِ خیر را با احسانِ خودشان به کمال رساندند، با ایثارِ خودشان به ایثار ارزش دادند، عفو را با عفو خودشان برای مردم زیبا ساختند، آنچه خیر است از وجودِ این بزرگواران جوشیده است، یعنی نماز که خیلی خوب است، همین نماز میوهی وجودِ امام حسن مجتبی علیه السلام است، میوهی وجودِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، این بزرگواران همهی کارهای خوب را که خوبان انجام میدهند را انجام دادهاند اما همه جلوههای ذاتِ خودشان بود، تبلورِ باطنِ خودشان بود، این بزرگواران با نماز کامل نشدند بلکه کامل بودند، نماز را به کمال رساندند، این بزرگواران جهاد را در اوج با عملِ خودشان به بالا بردند، درجاتِ اعمالِ خوب با این بزرگواران کیفیتر و عمیقتر شد، لذا در زیارت شریف جامعه کبیره اینطور به محضر آن بزرگواران عرضه میداریم، «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه»[۴]، اگر از خیری… این «خیر» مطلق است، نماز خیرالعمل است، نماز که خیرالعمل است و اعمالِ دیگری که برای ما نردبانی هستند که ما با عملِ عبادی و با عملِ حبّی از این اسفل السافلین بالا میآییم و با عمل پله پله به خدای متعال نزدیک میشویم و درجات بهشت را برای خودمان کسب میکنیم، همهی اینها که خیر است، همهی اینها که اعمالِ برگزیده است، اینها جوششِ وجودِ ائمه علیهم السلام است، آن بزرگواران چشمه هستند، از وجودِ آن بزرگواران نماز میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران جهاد میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران اخلاقِ حسنه میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران سخاوت میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران شجاعت میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران عدالت میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران عفّت میجوشد، از وجودِ آن بزرگواران نماز شب و ذکرالله میجوشد، اینها جوششِ وجودِ حضرات معصومین علیهم السلام است. لذا به حق این زیارت جامعه کبیره معرفتِ جدیدی به ما میدهد، اینطور نیست که آن جمله حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در موردِ دخترِ بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… فرمودند: اگر بنا بود «حُسن» شخصی باشد که در خارج دیده بشود تبدیل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میشد، «بَل هِیَ أحسَن»، نه! بلکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بهتر از آن خوبی است؛ چون خوبی تجلّیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، او اصلِ خوبی است، او ریشهی خوبی است، او مادرِ خوبیهاست، او سفرهگسترِ همهی خوبیهاست و همهی اهل بیت علیهم السلام همینطور هستند، این بزرگواران خوبیها را خوب کردهاند، خوبیها را رواج دادهاند، این بزرگواران بذرِ خوبیها را در دلهای ما افشاندهاند تا وجودِ ما به ثمر برسد و ما هم خوب بشویم.
بنابراین آمدنِ این بزرگانِ ما، امامانِ معصومِ ما و رئیسِ همهی این بزرگواران یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این عالَم برای ماست نه برای خودشان، برای ما مزرعه است، اگر زرع نکنیم بعد از مرگ حاصل نداریم، اینجا برای ما تجارتخانه است، اگر با خدای متعال معامله نکنیم سودی برای شب اول قبر و برزخ و قیامت نداریم، چرا؟ «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى»[۵]، ما با سعیِ خودمان میرسیم، اما آن بزرگواران با دستِ پُر آمدهاند، این نماز و روزه و همهی اعمالی که آن بزرگواران انجام میدهند تجلّیاتِ گوهرِ پاکِ آنهاست، چون کامل هستند، مانندِ کارهای خدای متعال است، خدای متعال همهی کارهای خوب را انجام میدهد، خدای متعال جود دارد، کَرَم دارد، عفو دارد، گذشت دارد، ولی خدای متعال که با این اعمال کامل نمیشود، چون کامل است کارهای کامل انجام میدهد.
وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام هم همینطور هستند.
لذا اینهایی که از دنیا میروند چون در اینجا خودشان را کاملاً سالمسازی نکردهاند دیدار حضرت عزرائیل برای اینها یک رعبی دارد، آمدنِ حضرت عزرائیل یک وحشتی در وجودِ آنها دارد که این موضوع مدّتها همینطور در جانِ آنها میماند و خیلی میترسند و مرعوب میشوند.
فشارِ شب اول قبر برای ما قابل فهم نیست که چه نوع فشاری است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: حتّی بعضی از شهدا هم فشار شب اول قبر را میبینند، چون بداخلاقی در خانه داشتهاند فشار قبر را همراهِ خود دارند.
چطور مؤمنین با هم برادرند؟
بعضیها هم نسبت به مؤمنین باکینه بودند و تا زمانِ مرگِ خود نتوانستند دلِ خود را بیکینه کنند، خدای متعال در موردِ اینها میفرمایند: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»، خدای متعال روز قیامت اینها را جراحی میکند، این مشکلِ آنها را «نَزع» میکند، این «نَزع» یک نوع کندن است، اینطور نیست که خدای متعال یک نگاهی کند و این مشکل رفع شود، اگر کسی کینهی خود را در اینجا پاک نکند و دلِ خود را با مؤمنین صاف نکند و کدورت و حقد و حسد را از دلِ خود بیرون نکند در آخرین مرحله شرطِ ورود به بهشت این است که اینها را نداشته باشد، آنجا جراحی میکنند، «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ»، وقتی نزع شد و این غل رفت «إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ»، اخوت میآید، معلوم میشود که اخوت با کینه نمیسازد، با حسد نمیسازد، با عداوت نمیسازد، این برای مؤمنِ کامل است دیگر، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»[۶]، اخوّت اثرِ ایمان است، هرچه ایمان کاملتر بشود جامعه گرمتر است، مردم نسبت به یکدیگر مهربانتر هستند، ایثارِ آنها بیشتر است، جلوههای مهربانیِ آنها خود را در ابعادِ زندگی نشان میدهد، هرچه ایمان ضعیفتر باشد میبینید بگومگوها و ناسازگاریها و زودرنجیها و بیصبریها و کلاهبرداریها بیشتر است، طرف نماز هم میخواند ولی بر سرِ مؤمن کلاه میگذارد، دروغ میگوید، این ضعفِ ایمان است، ایمان اگر قوی بود… کلمهی «إنَّما» دارد، غیرمؤمن نمیتواند با مؤمن احساسِ برادری کند، این احساسِ برادری انگیزهی ایمانی است که در وجودِ انسان نور است، و آن نوری که در وجودِ دیگر مؤمنین از ولایت و محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام هست یک نوع وحدت بینِ ما و شما ایجاد میکند، شما چیزی دارید که من هم همان را دارم، بر سرِ یک سفره هستیم، زیرِ یک خیمه هستیم، دورِ یک پدر هستیم، لذا همه با یکدیگر گرم هستیم و با یکدیگر برادر هستیم؛ «أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»[۷]، پدرمان یکی است دیگر، پدرِ ما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، پدرِ ما حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، چه افتخاری بالاتر از این که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای ما همچنین شناسنامهای صادر کرده است.
آیا میشود حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای سرِ فرزندانِ خود باشند و این فرزندان با یکدیگر بجنگند و یکدیگر را تحمل نکنند؟ امکان ندارد! انسانها وقتی پدر بالای سر ندارد با یکدیگر میجنگند، باید پدر بالای سرِ ما باشد، باید همیشه در محضرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام باشیم تا دلمان مشکل پیدا نکند، نظرِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام دلها را صاف میکند، «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَهٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَهٌ»[۸]، اینطور است دیگر! اصلاً سیّئهای نمیآید تا ضرر بزند، نگاهِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام وجودها را تمیز و پاک میکند، آن وقت «اخوّت» میآید، وقتی اخوّت آمد محبّت میآید، محبّت فراق را برنمیتابد، محبّت همیشه وصال میخواهد، هجران با محبّت سازگار نیست، محبّت دورها را نزدیک میکند، سختها را آسان میکند، با محبّت میشود کوه را آب کرد، عشق اینطور است.
نعمتِ همدمِ خوب
چون در بهشت غل وجود ندارد و دلها پاک است و محبّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در این دلهاست و وجه مشترک دارند و سنخیّت دارند، همهی اینها با یکدیگر انس و الفتی دارند، لذا خودِ صحبت کردن با بهشتیها لذّت دارد.
از جناب سلمان سلام الله علیه… چه سلمانی! چه افتخاری برای جوامعِ توحیدی! مکتبِ اسلام سلمان تربیت کرده است، جناب سلمان فرمودند: دو چیز است که اجازه نمیدهد من از خدای متعال مرگ بخواهم، یکی لذّتِ سجدههاست، وقتی انسان بمیرد دیگر توفیقِ سجده ندارد، دل از سجده برنمیکند، دوم: لذّتِ همصحبتی با مؤمنین، همصحبتی با حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جناب ابوذر و مقداد و…، اینها اجازه نمیدهد من از خدای متعال مرگ بخواهم.
بنابراین خودِ صحبت با اولیاء الهی، صحبت با بندگانِ صالحِ خدای متعال یک پذیرایی است، انسان از صحبتِ یار… بهشت صحبتِ یارانِ همدم است، دیدارِ یارِ نامتناسب جهنّم است، واقعاً اینطور است.
انس و الفت با مؤمنین برای انسان جاذبهای دارد، گاهی انسان در اثر همصحبتی رغبتی برای غذای لذیذ ندارد، در بهشت همچنین حالتی هست، آنجا هر کسی با هر بهشتی که مینشیند دوست دارد با او صحبت کند.
مقامِ وصیّ حضرت سلیمان علیه السلام
یک مورد از حرفهای آنها یادی از گذشتههاست، میگویند: در دنیا یک نفر بود که با ما بود اما مشکل داشت، ای کاش میدانستیم که او در چه حالی است. همینکه اراده میکند که ای کاش میدانستیم «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ»، معنیِ «سَواء» متن است، اینطور نیست که ملک برود و برای او یک گزارشی بیاورد.
در جریان حضرت سلیمان علیه السلام که حضرت آصف بن برخیا رفت یا آن هدهد نامه برد، اینطور نبود که حضرت سلیمان علیه السلام از آنها اطلاع نداشته باشند، این افتخاری بود که به هدهد دادند، چون او یک غیرتی را به خرج داده بود و محیط فاسد را برنتابیده بود و غیرتِ او وادار کرد تا او بیاید و به حضرت سلیمان علیه السلام بگوید، لذا به او افتخار دادند و او را سفیرِ خود کردند، و اینطور نبود که کاری از دست حضرت سلیمان علیه السلام برنمیآمد و باید وصیّ او ملکهی صبا را در هزار فرسخی در کمتر از چشم بهم زدن به اینجا بیاورد، مقامِ حضرت سلیمان علیه السلام بالاتر از حضرت آصف علیه السلام بود، میخواستند مقامِ وصیّ خود را به عالَم نشان بدهند تا عالَم بدانند بینِ حضرت سلیمان علیه السلام و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر فاصله است و بین حضرت آصف علیه السلام که یک نمونه از قدرتنماییها و قدرتِ ملکوتیِ او این است که تا اراده کردند آن ملکه را با تاج و تختِ او بدونِ هیچ قشون و امکانات و تجهیزات و ابزاری… تا حضرت سلیمان علیه السلام نگاه کردند دیدند ملکه صبا بلقیس با تاج و تختِ خود اینجاست، این قدرتی بود که بالاتر از آن در وجود حضرت سلیمان علیه السلام بود، منتها میخواست که دنیا مقامِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را بدانند، او وصیّ سلیمان علیه السلام بود و دارای همچنین قدرتی بود، اگر وصیّ پیغمبرِ آخرالزمان بود چه میشد؟ آن دیگر چه بود؟! دیگر عقل قد نمیدهد که انسان بداند حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه نسبتی با گذشتگان دارد.
نکاتی از گفتگوی دو بهشتی با یکدیگر
در اینجا هم خدای متعال میخواهد قدرتِ بهشتی را به ما برساند، بهشتی وقتی میخواهد سرنوشتِ دوستِ بدِ خود که در دنیا با او بوده است را بداند، اینجا خدای متعال هم قدرتِ بهشتی را به ما نشان میدهد تا ان شاء الله بهشتی بشویم، و هم علم و اشرافِ او را، لذا همینکه با مأنوسینِ خود میگوید که یک کسی با ما رفت و آمد داشت و با ما قرین بود، او الآن در چه حالی است؟ «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ»، وجودِ او توسعه پیدا میکند و جهنّمی را «فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ» در متنِ جهنّم میبیند.
هم قدرت است و هم علم است، هم سعهی تواناییِ بهشتی است و هم وسعتِ علمِ بهشتی است.
وقتی آن بهشتی میبیند این شخص که در کنارِ او بوده است… گاهی دو برادر در کنارِ یکدیگر هستند، یک نفر بهشتی است و یک نفر هم جهنّمی است، اینجا هر دو با یکدیگر هستند و اصلاً معلوم نیست که بعد چه خواهد شد، ولی وقتی مرگ میآید او را پایین میاندازد و این را بالا میبرد، خدای متعال میخواهد این موضوع را به ما بفرماید: حواسِ شما جمع باشد! اینطور نیست که شما با آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف بودید، با آقای بهاءالدّینی رحمه الله تعالی علیه بودید، بزرگان را دیدید، اینطور نیست که آنجا هم با یکدیگر هستید، نه! اینجا از نظرِ جسمی همه صورتِ انسانی داریم، با یکدیگر میجوشیم، الآن بعضی از نفوذیها در موضعِ قدرت هستند، امکاناتِ مملکت را دارند، اما فردا معلوم میشود چه کسی آن بالاست و چه کسی این پایین مانده است، قدرت ظاهری و جلالِ ظاهری به درد نمیخورد.
گفتند کسی به حضرت سلمان رحمه الله تعالی علیه جسارت کرد، گفت: ریشِ تو مانندِ دمِ روباه است (معاذالله)، حضرت سلمان رحمه الله تعالی علیه فرمودند: اگر از پلِ صراط نگذشتم که از آن بدتر هستم، اما اگر از پلِ صراط عبور کردم مثلِ آن نیستم.
حال باید ببینیم چه کسی از پول گذشت و چه کسی از پل عبور کرد، از این پلِ نفس، از این موانعی که ما در درونِ خود با شهوات و غرایزمان داریم، اگر توانستیم عبور کنیم آن وقت آنجا معلوم میشود که چه مقامی داریم.
ولی این شخص با اینکه دوستِ من بوده است به آنجا افتاده است، و آن رفیق از آن بالا این رفیق را در این پایین در متنِ جهنّم میبیند. آن وقت این شخص با دیدنِ او… یکی از عذابهای جهنّمی همین است که چرا ما این فرصت را از دست دادیم، رفیقِ ما به کجا رسیده است و ما اینجا ماندهایم، آن بهشتی هم همانجا بعنوانِ یادِ نعمتِ خدای متعال لذّتی میبرد، میگوید: «وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»، اگر خدای متعال دستِ مرا نگرفته بود من هم مثلِ او میشدم، «قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ»، همینطور آهسته آهسته مرا وسوسه کردی و نزدیک بود که مرا به گناه وارد کنی و من هم آلوده بشوم، اما نعمتِ خدای متعال و فضلِ خدای متعال… بهشتی بودنِ خود را، نجاتِ خود را، آلوده نشدنِ خود را، تحتِ تأثیرِ رفیقِ بد قرار نگرفتنِ خود را بعنوانِ هنرِ خود مطرح نمیکند، بهشتی جز خدای متعال نمیبیند، بهشتی شدنِ خود را هم منّتِ خدای متعال میبیند نه حاصلِ عملِ خود، لذا بعنوانِ یادِ نعمتِ الهی آنجا لذّت میبرد و بعنوانِ نعمتِ الهی از آن یاد میکند، «وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ»، اگر نعمتِ خدای متعال نبود من هم مانندِ تو مجرم شناخته میشدم و برای من پروندهی جرم تشکیل میشد و مأمور انسانِ مجرم را احضار میکند، خودِ این احضار اهانت است، به یک کسی اطلاع میدهند، اما یک زمانی یک نفر را احضار میکنند، احضار حاکی از این است که تو نزدِ ما کوچک شدهای و باید مأمور تو را بیاورد، باید مأمور بالای سرِ تو باشد، «وَلَوْلا نِعْمَهُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ».
ما آزادانه به بهشت آمدیم، در به روی ما باز بود، نهایتِ راهی را که انتخاب کرده بودیم اینجا شد، ولی تو نرفتی تا تو را به زور بردند، کسی با ارادهی خود به زندان نمیرود، زندانی را احضار میکنند و با دستِ بسته میبرند، زندانی را با اهانت میبرند.
اگر نعمتِ خدای متعال نبود من هم مانندِ تو در پستیها و پلیدیها و پلشتیها به گناهانِ خود آلوده میشدم و سپس مرا احضار میکردند، یعنی مأمور میآمد و مرا به زور احضار میکرد و مرا به یک زندان میبرد، اینکه من آزاد هستم و تو گرفتار هستی، اینکه مأمور بالای سرِ من نیست اما بالای سرِ تو مأمور هست، این جزوِ نعمتهاست.
تا آزاد هستید، تا پرونده تشکیل نشده است… نمیدانیم عاقبت چیست، نمیدانیم! یک کسانی صاحبِ پرونده شدند که ما فکر نمیکردیم، لذا این آزادی، این در متنِ بهشت بودن که ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهشت است، ولایتِ اهل بیت علیهم السلام بهشت است، ما هم در این بهشت مبتهج هستیم، هر زمان که گیر کردیم «یا علی علیه السلام» میگوییم، دادرس داریم، فریادرس داریم، پشت و پناه داریم، اما اگر این بزرگواران را از دست بدهیم در تنگناهای زندگی خُرد و تباه میشویم و از بین میرویم.
این نکته که او بد شد، انسانِ بد از ارزش ساقط میشود، بالای سرِ او مأمور میآید، او را اجبار میکنند، او را احضار میکنند، ولی کسی که محترم است، کسی که شخصیت است، او را دعوت میکنند، او را احضار نمیکنند، برای او دعوتنامه میفرستند، به استقبالِ او میروند، به هر جایی که میخواهد وارد بشود با احترام و با جلال است، افتخار میکنند که او به اینجا آمده است، اما کسی که پروندهی عملِ او خراب شد و جرائمِ او زیاد شد و بعنوانِ متّهم قلمداد شد، برای او مأمور میفرستند و او را بالاجبار احضار میکنند.
چند نکته در مورد شکر نعمتها
صلی الله عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ وَ أقامَت بِرَحلِک
وجود مبارک حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرّضا علیه آلاف التحیّه و الثّناء…
برای همهی گرفتاریها دعا کنید، برای این هوای آلوده هم دعا کنید، این نتیجهی عملِ خودمان است، ببینید زندگی چه شده است، اگر خدای متعال بخواهد انسان را خفه کند با همین هوا این کار را میکند و به هیچ چیزِ دیگری احتیاج نیست، اینها جزوِ بلاها است، آن شرارتِ اشرار جزوِ بلاها بود که دامانِ ما را گرفت، این هوا جزوِ بلاهاست، این منطقِ قرآن کریم است، من از خودم عرض نمیکنم، «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ»[۹]، تازه اگر عفوِ خدای متعال نبود چه بر سرِ شما میآمد، خدای متعال خیلی چیزها را عفو کرده است، این یک مختصری است که خدای متعال میخواهد بفهمیم که عذابی هم در کار هست.
لذا هم برای شفای بیمارها، برای نجاتِ جوانها، برای رونقِ تولید، برای افزایشِ قدرتمان، برای حفظِ نظاممان، در غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه یک رهبرِ بیبدیلی داریم، همهی شئون ایمانیِ ایشان تکمیل است، شئونِ ارزشی و اخلاقیِ ایشان تکمیل است، ان شاء الله خدای متعال این بزرگوار را از ما نگیرد و ما را به معاویهها مبتلا نکند، ما را به یزیدها و ابن زیادها مبتلا نکند، باید قدرِ این روزها را دانست و باید در این توسّلات برای ثبات قدم و حفظ نعمتها و سلامتی و امنیّت و عزّت دعا کرد.
روضه حضرت قاسم علیه السلام
دلم به سراغِ بابالحوائجی رفته است که بعنوانِ توسّل ایشان را یاد میکنم، و آن وجود مبارک حضرت قاسم سلام الله علیه است.
هم از خودِ امام حسن مجتبی علیه السلام کم یاد میشود و هم از فرزندانِ ایشان، مثل اینکه مظلومیّت برای این پدر و این خانواده تقدیرِ الهی است، هم پدر مظلوم است و هم فرزندان مظلوم هستند. ولی شبِ عاشورا چه درخشیدند!
عرضه داشتند: عمو جان! آیا من هم شهید میشوم؟… حضرت قاسم علیه السلام نگران بودند جا بمانند و شربتِ شهادت نصیبِ ایشان نشود، لذا دامانِ عمو را گرفتند… آیا من هم جزوِ شهدا هستم؟ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: مرگ را چطور ارزیابی میکنی؟ پاسخ دادند: «أحلی مِنَ العَسَل»، مرگ در رکابِ شما و فدای شما شدن برای من از عسل شیرینتر است… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام این آقازاده را به آغوش کشیدند و فرمودند: عزیزِ دلم! تو شهید میشوی، علی اصغرِ من هم شهید میشود… اما مبتلا به فتنهای میشوی که هیچ کسی به چنین فتنهای مبتلا نشده است…
مصیبتی که برای یادگارِ امام حسن مجتبی علیه السلام پیش آمد عجیب بود، اولاً به عشقِ شهادت آنچنان با عجله رفته بودند که بندِ کفشِ ایشان باز بود و فرصتِ این را نداشتند که بندِ کفشِ خویش را ببندند، جنگِ جانانهای کردند، وقتی که دورِ ایشان را گرفتند و ضربههای کاری زدند، زمانی که در حالِ افتادن از روی اسب بودند صدا زدند: عمو جان! به فریادِ من برسید…
مقاتل نوشتهاند که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام مانندِ بازِ شکاری خیلی با عجله و با شتاب خود را به معرکه رساندند، وقتی رسیدند دیدند نانجیبی شمشیر بلند کرده است و میخواهد کارِ این عزیز را تمام کند… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام حمله کردند، شمشیری زدند و دستِ آن نانجیب قطع شد… وقتی فریادِ آن نانجیب بلند شد لشکر هجوم آوردند… جنگ مغلوبه شد… ناگهان صدای نفسِ حضرت قاسم علیه السلام از زیرِ سُمِ اسبها شنیده شد…
حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آمدند… این پیکر را بلند کردند… پاهای مبارکِ این عزیز روی زمین کشیده میشد… حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام گریه میکردند… برای عموی تو خیلی سخت است که تو صدا بزنی و من پاسخ ندهم… یا جواب بدهم و دیگر کار از کار گذشته باشد…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
یا بقیّه الله! آجرک الله.
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ الاجَّلِ الأکرم اِلَهَنا بمحمّدٍ وَ علیٍ وَ فاطمَه و الحسن و الحُسین، بِدَمِ الشُّهَداء وَ بِمَولانا بابَ الحَوائج قاسم بن الحَسَن وَ بِکِتابِکَ العزیز یا الله…
یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا إلهَ العاصین، یا غیاثَ المُستَغیثین، یا غَفّار، یا سَتّار…
خدایا! تو را به حق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و دودمانِ ایشان، به عصمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، به قرآن منزل قسم میدهیم امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! قلبِ نازنینِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را همیشه از ما راضی نگه دار.
خدایا! حسرتِ دیدارِ جمالِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، زانو زدن در برابرِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف، شنیدنِ صدای دلانگیزِ امام زمان ارواحنا فداه و امتثال اوامرِ ایشان را بر دلِ ما مگذار.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم سایهی پر برکتِ خوبانمان، خصوصاً رهبرِ خوبمان را تا ظهورِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و در کنارِ حضرت حجّت ارواحنا فداه مستدام بفرما.
خدایا! مشکلاتِ اقتصادیِ این کشور را به دستِ مؤمنینِ باکفایت برطرف بفرما.
خدایا! دستِ بیلیاقتها، بیکفایتها و نفوذیها را برای همیشه از دامانِ نظام و مردمِ خوبِ ما کوتاه بگردان.
خدایا! حشر و نشرِ ما را با امینها و با صالحان قرار بده.
خدایا! فرزندانِ ما را اهلِ صلاح قرار بده.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم ما را مایهی شرمندگیِ گذشتگانمان، اولیاءمان و فرزندانمان قرار مده.
خدایا! فرزندانِ ما را مایهی سرافکندگیِ ما قرار مده.
خدایا! ما را دشمن شاد مگردان.
خدایا! به مریضهای ما لباسِ عافیت بپوشان.
خدایا! خیر و برکت به عمر و عبادت و علم و خدمت و مال و زندگیِ ما نازل بفرما.
خدایا! تو را به حضرت قاسم علیه السلام قسم میدهیم امشب گناهانِ ما را ببخش و بیامرز.
خدایا! بقیهی عمرِ ما را وقفِ دینِ خودت قرار بده.
خدایا! عاقبت به خیریِ خودمان و کسانِ ما را محتوم بفرما.
خدایا! امام راحل، شهدای عزیز، گذشتگانِ ما را همراه با طبقهایی از نور به محضر شهدای کربلا نازل بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه صافات، آیات ۵۵ تا ۶۱
[۳] سوره مبارکه حجر، آیه ۴۷
[۴] زیارت جامعه کبیره
[۵] سوره مبارکه نجم، آیه ۳۹
[۶] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)
[۷] بحارالانوار، جلد ۱۶، صفحه ۹۵
[۸] الکشفی الترمذی الحنفی، محمدصالح، المناقب المرتضویه، ص۹۲ چاپ بمبئی.
[۹] سوره مبارکه شوری، آیه ۳۰
پاسخ دهید