آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ و آلِهِ الأطْهَرینَ سِیَّمَا مَولَانَا بَقیَّهَ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
خدای متعال در این آیاتِ کریمه بخشی از نعمتهایی که بهشتیها از آن برخوردار هستند را نام برده است و یکی از نعمتهای بهشتی «داشتنِ همنشینهای هماهنگ، باصفا و مکالمه و مذاکره و گَپ زدن با دوستان» است.
نعمتِ دورِ یکدیگر جمع شدنِ مؤمنان
وجود مبارک امام صادق علیه السلام به یکی از شیعیانِ خویش فرمودند: آیا شما دورِ یکدیگر جمع میشوید؟ آیا احادیثِ ما را مطرح میکنید؟ آیا (به تعبیرِ من) سخنِ دل میزنید؟ عرض کرد: بله آقا جان! گاهی جمعِ ما جمع است و مجلسِ ما به نورِ سخنانِ شما نورانی است، حضرت قسمِ جلاله خوردند و فرمودند: والله من شما را دوست دارم و بوی شما را دوست دارم. حضرت از اینکه جمعِ مؤمنین جمع باشد و در آن مجلس صحبتهای دلنشین و شادکننده مطرح بشود خوشحال میشوند، این کار امام زمان ارواحنا فداه را خوشحال میکند. امروز این اجتماعِ عظیمِ تهران که البته شهرستانها مقدّم بودند و خوشا به حالِ کسی که نفرِ اول است، زنجان شروع کرد، به دنبالِ آن تبریز آمد، به دنبالِ آن شهرستانهای دیگر آمدند، امروز هم بحمدالله جمعِ مؤمنین در تهران جمع بودند و این اجتماع چقدر شیطان را ناراحت میکند و جیغِ شیاطین را درمیآورد، این با هم بودن، این باصفا بودن، این با همدیگر حرفِ دل زدن، این همدل بودن، این همراه بودن، این همافزا بودن، تعاون بر بِرّ و تقوا داشتن، «یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَهِ»[۲]، یکی از ویژگیِ بهشتیها این است که با یکدیگر صمیمی هستند و یکدیگر را در آغوشِ رحمت و عاطفه میبینند ولی جهنّمیها با یکدیگر تخاصم دارند.
اهمیّتِ «حُسنِ ظن»
این را قدر بدانید، هر زمانی یک خانوادهای با یکدیگر خوش بودند، باصفا بودند، حرفِ یکدیگر را با دل میپذیرفتند، آنجا که مبهم بود توجیه میکردند، «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ»[۳]، این دستورِ همزیستیِ ایمانآمیز و نه مسالمتآمیز است، باصفا، بالاتر از مسالمت، همدل! یکی از دستورات این است که انسان اگر از خانوادهی خود، از فرزندِ خود، از پدرِ خود، از برادرِ خود، از دوستِ خود، از همسایهی خود، از یک مؤمن یک حرکتی دید و احتمال میدهد که این حرکت حرکتِ خوبی نبوده است، احتمال هم میدهد که یک دلیلی داشته است که ما خبر نداریم، فرمود: «ضَعْ أمرَ أخیکَ على أحسَنِهِ»، انسان که به کسی خوشبین بود احتمال نمیدهد که او کارِ بدی کند، نباید هم احتمال بدهد، باید بگوید ان شاء الله قصدِ او خیر بوده است و من در حالِ اشتباه کردن هستم، در روایات مطالبِ بیدارگرِ عجیبی آمده است، فرمود: اگر از برادرِ مؤمنِ خودت یک کاری دیدی، نود و نه احتمال است که این کار کارِ خلاف بوده است اما یک احتمال بدهی که این کار کارِ درست بوده است، میفرماید: اگر این یک احتمال را نگرفت و به دنبالِ آن نود و نه احتمال رفت معلوم میشود که در ژنِ او مشکل بوده است، (بنده سربسته عرض کردم).
انسانهای بددل، انسانهای بدجنس، انسانهایی که همه را متّهم میکنند، همه را بد میدانند، این ریشه در تکوینِ آنها دارد، یا مادرِ خوبی نداشته است، یا لقمهی خوبی نداشته است که اینطور عقدهای و کور است.
لذا اینهایی که انقلاب را، تشیّع را، ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و موالیان را دائماً یک طوری… این وهابیها اینطور هستند دیگر! تمامِ کارهای شیعه را زیر سوال میبرند، همه جا گیر میدهند میخواهند بگردند و یک چیزی پیدا کنند، این گشتن و پیدا کردن خلافِ قرآن کریم است، در جامعهی ما و در خانوادهی ما اصل بر این است که مؤمن کارِ بد نمیکند، این بندهی خدا هم کارِ بد نکرده است، نهایتِ آن این است که اشتباه کرده است، در این حد!
لذا قرآن کریم دارد که جهنّمیها تخاصم دارند و بر سرِ یکدیگر میزنند، این میگوید تو باعث شدی و او هم میگوید تو باعث شدی، مدام به یکدیگر میپرند، یکی از عذابهای جهنّمیها همین است که آنها در آنجا اصلاً با یکدیگر سازگاری ندارند، اینجا با یکدیگر خوردهاند، با یکدیگر رانت گرفتهاند، با یکدیگر رشوه گرفتهاند، با یکدیگر بازیهای سیاسی کردند و انسانهای بد را با آراء بدِ خودشان به جامعه مسلّط کردند، ولی در آنجا همینها گرفتار هستند و یکدیگر را متّهم میکنند، او میگوید تقصیرِ تو بود و آن هم میگوید تقصیرِ تو بود! قرآن کریم هم میفرماید که تقصیرِ هر دوی آنها بوده است! عذابِ هر دوی آنها مضاعف است.
اما بهشتیها اینطور نیستند، در جهنّم «کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا»[۴]، هر گروهی که خدای متعال آنها را به جهنّم میاندازد، آن جهنّمی به قبلیها لعنت میفرستد، میگوید: آنها خراب کردند، مدام همینطور است، به گردنِ یکدیگر میاندازند، او میگوید: این آمد کشور را خراب کرد، این هم میگوید: او آمد کشور را خراب کرد، مثلِ بعضی از مسئولینِ ما که هر کسی که میآید آن قبلی را متّهم میکند! هیچ اینطور نیست که یکدیگر را تأیید کنند و بگویند خدای متعال به او خیر بدهد که تا اینجا آورده است و از اینجا به بعد هم… این علامتهای خوبی نیست.
بهشتیها با یکدیگر ندار هستند، واقعاً ندار هستند، لذا حرفِ دل را برای یکدیگر میگویند، حال این بهشتی در این محیطِ باصفا که به یکدیگر روی میآورند، اقبال میآورند، آغوشِ آنها باز است، یکدیگر را قبول دارند، به یکدیگر اعتماد دارند، در دلهای آنها نسبت به یکدیگر بدبینی وجود ندارد…
دعای مؤمنان در حقّ یکدیگر
در این سوره مبارکه «حشر» که اگر نتوانستید پنج سورهی مسبّحات را بخوانید حتما سوره مبارکه «حشر» را شبها بخوانید و ترک نکنید، مسبّحات خمس ترک نشود، اگر انسان خسته و خوابآلود بود و وقتِ او در مجالس و مطالعهای گذشت و نمیتواند پنج سوره را بخواند حتما سورهی مبارکهی «حشر» را ترک نکند، در دورانِ جنگ هم یکی از اموری که اولیای الهی برای نجات از جنگ توصیه میکردند قرائت سوره مبارکه «حشر» بود، چون سوره مبارکه «حشر» منطقهی اسم اعظمِ پروردگار متعال است، به اعتبارِ آن دوازده اسمی که در آخر سوره مبارکه «حشر» آمده است؛ آنجا خدای متعال یکی از ویژگیهای مؤمنین را برمیشمارد میفرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ»[۵]، یعنی پروردگارِ ما!… این «رَبَّنا» به قدری شیرین است، به قدری دلِ انسان را آرام میکند! من تو را دارم و بیکَس نیستم، ای همه کَسِ ما، ای رَبّ ما، ای مالکِ ما، ای پرورشدهندهی ما، «رَبَّنا»! پروردگارِ ما! ما را مورد مغفرت قرار بده، ولی آقاییِ شما نه تنها نسبت به من شامل بشود، لغزشهای من، قصورهای من، تقصیرهای من تحت پوشش قرار بگیرد بلکه این برادرانِ ایمانیِ من که اینها یک پیراهن بیشتر از من کهنه کردهاند و تو را یک بهار بیشتر عبادت کردهاند، خدایا! همهی مؤمنینی که سابقهی ایمانی دارند را هم مورد مغفرت و ارفاقِ خودت قرار بده!
این دعا برای اخوان علامتِ ایمان است، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»[۶]، این تکوینی است، این قراردادی نیست، مؤمن اگر مؤمن باشد مؤمن را دوست دارد، مؤمن اگر مؤمن باشد نمیتواند بیش از سه روز با مؤمن قهر باشد، مؤمن بهشتی است، در بهشت هیچ تنازعی نیست، هیچ خصومتی نیست، هیچ کینهای وجود ندارد.
لذا در این سوره مبارکه از علائمِ مؤمنین درخواست از خدای متعال است که خدایا! هم مرا، هم برادرانِ من که سابقهی ایمانی دارند را مورد مغفرت قرار بده، این یک درخواست، درخواستِ دوم این است که «وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا»، خدایا! دلِ من را نسبت به مؤمن بدبین قرار نده، من در دلِ خود با مؤمنین صاف باشم، عقده، بدبینی، سوءظن و از این دست امور «غِل» است، یا قصدِ خیانت… انسان در دلِ خود گرفته است که یک کاری کنم تا این شخص ضایع بشود، یک کاری کنم که این شخص جا بماند، یک کار کنم که این شخص را از اینجا بیرون کنند، یک کاری کنم که مردم او را دوست نداشته باشند… این «غِل» همان خیانت است، همهی اینها مصادیقِ «غِل» است، و اگر مؤمن هستیم از خدای متعال دلِ زلال بخواهیم، قلبِ باصفا بخواهیم، قلبِ بیکینه بخواهیم، قلبِ بدونِ سوءظن و بدبینی نسبت به یکدیگر، نسبت به اقوام بخواهیم، اگر ما بنا را بر «حسن ظن» گذاشتیم آرام آرام طرف هم خوب میشود، میبیند من به او اعتماد دارم، انسان به کسی که اعتقاد ندارد که نمیتواند احترام کند، اما وقتی خوشبین بودی و او را تحویل گرفتی او هم متقابلاً به شما علاقهمند میشود و خوبیهای شما به او سرایت میکند و بدیهای خود را بخاطرِ شما کنار میگذارد و یک مدینهی فاضله تشکیل میشود.
درخواستِ بهشتی برای دیدنِ عاقبتِ همنشینِ خود در دنیا
در بهشت همچنین فضایی هست، بهشتیها با یکدیگر مینشینند و گَپ میزنند، چون همه خوب هستند ناگهان به یاد میآورد که در دنیا یک کسی با من قرین بود، یعنی نزدیکِ ما بود، ولی اینجا هیچ خبری از او نیست، نکند او در جهنّم باشد!
وقتی سراغِ و را میگیرد خدای متعال «فَاطَّلَعَ»[۷]… اطّلاع اشراف و احاطه است، بنا نیست که بهشتی چیزی بخواهد و به آن نرسد، در بهشت بنا بر این است که بهشتی هر چه میخواهد و هر آرزو و خواستهای که دارد برآورده شود و بهشتی گرفتارِ حسرت نشود، بهشتی هر چه بخواهد میشود، اینجا کمی خودمان را نگه داریم، «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً»[۸]، اگر ما این چند روز موقّت خودمان را کنترل کنیم و خدای متعال را از خودمان ناراضی نکنیم، اگر اولیاءالله را از خودمان نرنجانیم، مشکل همین است که به قبرِ خودمان برسیم، قبرِ ما روضهای از باغهای بهشت خواهد بود و وقتی واردِ بهشت شدیم دیگر آنجا حسرت وجود ندارد، هیچ!
حال یکی از خواستههایی که به دلِ این مؤمنِ بهشتی آمده است این است که یک نفر در دنیا کنارِ ما بود و اینجا خبری از او نیست، کمی مشکلِ اعتقادی داشت… تا آرزو میکند که از وضعِ او باخبر شود «فَاطَّلَعَ»، خدای متعال به او اشراف میدهد، احاطه پیدا میکند، بهشت بر جهنّم احاطه دارد، لذا هر زمان هر بهشتی به هر نقطهای از جهنّم که بخواهد اطّلاع پیدا کند اشراف و اطّلاع پیدا خواهد کرد، جهنّمی چنین اختیاری را ندارد، ولی خدای متعال برای اینکه دلِ او را بسوزاند جای بهشتیها را نشان میدهد، جایی را هم که خدای متعال برای او پیشبینی کرده بود اما خودِ او بر اثرِ بیتقوایی سوزاند و خود را محروم کرد را به او نشان میدهد، وگرنه حقّ جهنّمی نیست که هر چه دلِ او بخواهد بشود، اما بهشتی هر چه بخواهد میشود.
حال یکی از خواستههای آن بهشتی این است که بداند آن انسانِ نابابی که با ما بود الآن در چه وضعی است؟ تا این را با برادرِ بهشتیِ خود مطرح میکند «فَاطَّلَعَ»، خدای متعال به او اشراف میدهد «فَرَآهُ»، نه اینکه به او خبر بدهد یا اینکه ملکی از جهنّم گزارش بیاورد، بهشتی سر میکشد و او را میبیند، بهشتی هر وقت که بخواهد سرکشی کند و جهنّمی را ببیند میبیند، یک سرکشی میکند و همینطور که سرِ خود را بلند میکند او را در «سَوَاءِ الْجَحِیمِ»، در آن متن و مرکزِ جهنّم میبیند.
وقتی دید میگوید: آیا در خاطر داری که ما اینها را میگفتیم و تو تصدیق نمیکردی؟ آیا حال دیدی؟
وقتی کفّارِ به درک واصل شدهی جنگ بدر را در آن چاه ریختند وجود نازنین حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر سرِ چاه آمدند و با اینها صحبت کردند، یکی از آنها این بود که فرمودند: ما آنچه را که خدای متعال وعده داده بود را حق یافتیم، «فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا»[۹] خدای متعال به شما هم فرموده بود و سزای کارِ شما را نشان داده بود و ما به شما گفته بودیم، آیا وعدهی خدای متعال را حق یافتید؟
خدای متعال این مطالب را قبل از اینکه ما به آنجا برویم به ما میفرماید که ما بیدار بشویم، این حرفها حق است، عمر خیلی زود تمام میشود.
آنجا میرویم، آنهایی که اعتقادِ صافی نداشتند و با تردید و شک زندگی کردند و حلالخوری و حلالبینی را جدّی نگرفتند و مسائلِ حفظِ حرمتِ مؤمن و حفظ حرمتِ جامعهی اسلامی و اهتمامِ به امورِ جامعهی اسلامی را جدّی نگرفتند مسلمان محشور نمیشوند، جای آنها جهنّم خواهد بود، اینجا هر چه به آنها میگویند توجّه نمیکنند.
خدای متعال در حالِ بیانِ حقیقتی است که بعداً برای آنها پیش میآید و این موضوع را برای ما مصوّر کرده است و به گوش ما میخواند که بفهمیم همچنین چیزهایی در آنجا پیش خواهد آمد.
«قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ»[۱۰]، خونِ من حتماً یک قرینی داشتم که «یَقُولُ أَئِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ»[۱۱] باور نمیکرد که ما به شوقِ بهشت، به شوقِ قربِ خدای متعال کارهای خیر میکنیم، عبادت میکنیم و با جامعهی مسلمین صفا داریم، او نمیتوانست، میگفت: آیا تو این حرفها را راست میگویی؟ «أَئِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ».
«أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ»[۱۲]، آن وقت استبعاد میکرد، حال میخواهد این شخص را گمراه کند، ابتدا به او میگوید: آیا واقعاً حرفهای شما تصدیق شده است؟ آیا واقعاً این حرفهایی که میگویید راست است؟ بعد میخواهد با مسخره کردن دلِ او را خالی کند و اعتقادِ این شخص را از او بگیرد، میگوید: «أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِینُونَ»، زمانی که ما میمیریم بدنِ ما را به زیرِ خاک میبرند، بعد بدن به خاک تبدیل میشود، مغز ما پوسیده میشود، استخوانهای ما پودر میشود، همهی ما خاک میشویم، آیا وقتی که میمیریم و خاک میشویم و استخوانها از ما میماند، آیا دوباره آن مُشتی از خاک و استخوان برمیخیزد و حیات پیدا میکند؟
با این استبعادها میخواهد عقیدهی یک مؤمن را سست کند، میگوید: یعنی تو باور میکنی که این خاک دوباره آدم میشود؟ ما خاک شدهام و تمام شده است! مگر ما دوباره مبعوث میشویم؟ یعنی به مقامِ جزاء و پاداش برمیآییم و خدای متعال به ما پاداش میدهد؟
«قَالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ»[۱۳]، حال این شخص به آن دوستِ بهشتیِ خود خطاب میکند: آیا شما از همچنین کسی که باور نداشت و میخواست در ما هم ایجادِ تردید کند اطلاعی دارید؟
همینکه میپرسد «آیا اطلاع دارید؟» نشان میدهد که میخواهد بفهمد چه خبر است، همینکه خواستهی خود را مطرح میکند «فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ»، خدای متعال یک اشرافی به او میدهد و او سر میکشد و آن شخص را در متنِ جحیم میبیند، اینجاست که وقتی جهنّمی را دید…
خدای متعال در حالِ مقایسه است و میخواهد ببیند که آیا اهلِ هدایت «هدایت» را یک نعمت میدانند یا نه؟
تا زمانی که انسان بلا نبیند قدرِ نعمت را نمیداند، تا آشوب و ناامنی نیاید مردم اینطور به اینجا نمیآیند، ولی وقتی دیدند متوجّه میشوند.
این شخص آن جهنّمی را دید و حال متوجّه میشود که خدای متعال به او چه نعمتی داده است و چطور از دو دستگیری کرده است، او با این تردیدِ خود به آنجا افتاده است و ما هم در یک قدمیِ تردید قرار گرفتیم، از بس از این شبهات در گوشِ ما خوانده بودند نزدیک بود که من هم مانندِ او به تردید بیفتم و به جهنّم بیفتم؛ وقتی او را در جهنّم و خود را در بهشت میبیند وسوسههای این رفیقِ بد را که القاء شبهات میکرد به خاطر میآورد، میفهمد که او تا یک قدمیِ آتش برده بود، اما من بیصاحب نبوده است، من بیکَس نبودم، دستِ مرا گرفت، مرا از سقوط نگه داشت.
حضرت یوسف علیه السلام تا مرزِ خطر رفته بودند، آن زن آنجا خلوت کرده بود، آمادهی آماده بود، «وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّه»[۱۴]، این زن دلداده و شیدای حضرت یوسف علیه السلام بود و اهتمام کرد و خود را آماده کرد و گفت: بیا! اگر دستِ حضرت یوسف علیه السلام را هم نمیگرفتند ایشان هم میرفتند، «لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّه»، هر کسی سقوط نکرده است، هر کسی آلوده نشده است، هر کسی جهنّمی نشده است، هر کسی ضدّانقلاب نشده است، هر کسی بیولایت نشده است، هر کسی بیعقیده نشده است هنرِ خودِ او نیست، این عنایتِ خدای متعال است، این محبّتِ حق تعالی است، این او بود که منِ ضعیف و بیچاره را از بیچارگی نجات داد، اگر دستِ مرا نگرفته بود این دوستِ من مرا گرفته بود و تا جهنّم رسانده بود، اگر به این پارتی رفته بودم و در آن شرکت کرده بودم، اگر در این آتشسوزیها رفته بودم، اگر یک مرتبه رفته بودم کار تمام بود، مانندِ معتادها، مانندِ این هرزهها، مانندِ این منافقین، دفعهی اول انسان را میکِشند، منتها وقتی انسان رفت دیگر نمیتواند نجات پیدا کند.
قرآن کریم اینجا برای جوانهای ما قضیّه را خیلی روشن مجسّم میکند، رفیقِ بد را جدّی بگیرید، رفیقِ بد شما را میبرد، خودِ او میافتد و شما هم با او میافتید، با انسانهای بد نروید، با منافق، با بیگانهپرست، با دشمنانی که این همه جوان از ما کشتند، امروز اینها با سازِ آنها میرقصند!
این دو سه روز که مسئلهی اینترنت مجددا در عراق راه افتاد باز هم بغداد شلوغ شد، امروز چه میشد اگر شبکهی ملّی راه میانداختند که فرمانِ امنیّتِ ما به دستِ بیگانه نبود؟ هر لحظه اراده میکنند با این شبکه و با این اینترنت اراذل اوباش را در خیابانها میریزند، آموزش میدهند، آموزشِ ترور میدهند، آموزشِ آتش سوزی میدهند، این چه عقلی است؟ این چه دینی است؟ این چه انصافی است؟
خدای متعال در حالِ بازگو کردنِ اینها برای ماست، اگر رعایت نکنید و تا نزدیکیِ خطر بروید خواهید افتاد.
این بهشتی به آن شخص جهنّمی میگوید: اگر نعمتِ خدای متعال نبود «قَالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ»[۱۵] مرا به پستی میکشاندی.
دعا
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم جوانهای ما را از شبکههای نفاق، اعتیاد، هرزگی و انواعِ انحرافات محافظت بفرما.
خدایا! کسانی که گرفتارِ این دامها شدهاند خلاص بفرما.
خدایا! ریشههای فساد و فتنه و انحراف و اعتیاد و بداخلاقیها را در این مملکت بسوزان.
خدایا! دستِ خیانت را کوتاه بفرما.
روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت ام البنین سلام الله علیها
دلِ من در این دو سه ماه مجروحِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این روزها بستری هستند، ایشان بعد از رحلتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که بیست و هشتم ماه صفر بود دیگر جانِ سالم ندیدند… مرتّب اشک میریختند… ایشان را کمک میکردند و به قبرستانِ بقیع میآمدند، آنجا مینشستند و اشک میریختند… آرام آرام زنها را به وادیِ بقیع کشاندند… در قالبِ اشکهای خویش مظلومیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به جهان مخابره میکردند…
بر سرِ این دخترِ پیامبرِ خدا چه آمده است که به این قبرستان میآمدند و مینشستند و شیون میکردند که هر کسی میآمد دلِ او با گریههای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آب میشد!… درختِ سدری بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در سایهی آن مینشستند و گریه میکردند… نامردها همینقدر هم تحمّل نکردند و آمدند و این درخت را قطع کردند تا دخترِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با این جانبازی و با این بدنِ نحیف زیرِ آفتاب فشار ببینند… حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و یک سایبانی درست کردند و نامِ آن را «بیت الأحزان» گذاشتند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میآمدند و در این بیت الأحزان مینشستند و گریه میکردند…
یک یادی هم از یک مادرِ دیگری کنیم، حضرت ام البنین سلام الله علیها مادرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بعد از شهادتِ حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام همین کار را میکردند… در گوشهی بقیع مینشستند… میگویند ایشان چهار صورتِ قبر تشکیل داده بودند و به فرزندانِ خویش خطاب میکردند و میفرمودند: عبّاسم! برای تو گریه نمیکنم، عثمانم! برای تو گریه نمیکنم، عونِ من! برای تو گریه نمیکنم، بعد میفرمودند: حسینِ من! برای تو گریه میکنم…
آنقدر باوفا بودند! وقتی که بشیر آمد و گفت: هر کسی از کربلاییها خبر میخواهد به مسجدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید، آنجا از این مسافرین خبرها دارم…
بشیر دید یک خانمِ مجلله دستِ یک پسر بچّهای را گرفته است و عصازنان میآید، جلوی بشیر را گرفت، بشیر پرسید: این خانم با این همه جلالت کیست که اینقدر محترم است؟ گفتند: این مادرِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است… بیبی سوال کردند: بشیر! از حسینِ من چه خبر؟ بشیر خبرِ شهادتِ فرزندانِ ایشان را داد، نهایتاً گفت: اباالفضلِ تو را جانباز کردند و دستانِ ایشان را قطع کردند… نحوهی شهادتِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را بازگو کرد، نالهی حضرت ام البنین سلام الله علیها بلند شد و فرمودند: بشیر! أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین… بچّههای من و همهی عالَم به قربانِ حسین… از حسینِ من بگو!
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
الا لعنت الله علی القوم الظّالمین
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ الاجَّلِ الأکرم اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین وَ بِالقرآن العظیم وَ بِدَمِ الشُّهَداء یا الله…
یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا غِیاثَ المُستَغیثین، یا اِلَهَ العَاصِین…
خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! حسرتِ دیدارِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، درکِ حکومتِ جهانیِ آن بزرگوار، خدمتگزاری در رکابِ ایشان، استشهاد در جهاد و حکومتِ آن بزرگوار را بر دلِ ما مگذار.
خدایا! قلبِ مبارکِ ایشان را همیشه از ما راضی بفرما.
خدایا! نسلِ جوانِ ما را از شرّ اشرار و انحرافِ منحرفین محافظت بفرما.
خدایا! این شبکههای جهنّمی را در دستِ مؤمنین برای مؤمنین برد و سلام قرار بده.
خدایا! رشتهی ایشن شبکههای جهنّمی را با کانونهای شرارت، استکباری عالَمی قطع بفرما.
خدایا! کسانی که به عفّتِ زنانِ ما، به غیرتِ مردانِ ما، به امنیّتِ ما، به اقتصادِ ما خیانت میکنند و ضربه میزنند، شیشهی عمرِ آنها را بشکن.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهیم ما را دشمنشاد مکن.
خدایا! جبههی مقاومت را به پیروزی قطعی برسان.
خدایا! مردمِ مقاومِ یمن را بر دشمنانشان به همین زودی پیروزی قاطع عنایت بفرما.
خدایا! عراق را برای همیشه از دستِ معاندین و منافقین نجات بده.
خدایا! این مملکت امام زمان ارواحنا فداه را از همهی نگرانیها خلاص بفرما.
خدایا! خیر و برکت بر معیشتِ همگان نازل بگردان.
خدایا! غنای درونی، عزّت نفس، مناعت طبع به مردمِ ما و آحادِ ما روزی بفرما.
خدایا! سایهی پر برکتِ علمای صالحِ ما، خاصّه سکّاندارِ کشتیِ انقلاب، زعیمِ عالیقدرمان، رهبرِ بزرگوارمان مستدام بفرما.
خدایا! عمومِ مریضها، خصوصاً سید مریض سرطانیِ ما را، مریضهای مورد نظر را به حقیقتِ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عافیت کامل روزی بفرما.
خدایا! بانوی بزرگواری که مسافر و حمل دارد، خودِ ایشان و مسافرِ ایشان را سالم بدار و خانوادهی ایشان را به آرزویشان برسان.
خدایا! این دستهای خالیِ ما، این دستهای گداییِ ما به امیدی به بارگاهِ تو باز شده است، تو را به جلالتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهیم، تو را به عصمت حضرت فاطمه طاهره سلام الله علیها قسم میدهیم، حوائجِ ما، آنچه به ذهنِ ما آمده است و آنچه به ذهنِ ما نیامده است و خیرِ دین و دنیای ما در آن است به ما روزی بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷
[۳] تحف العقول، جلد ۱، صفحه ۳۸۷ (وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : مَنْ وَقَفَ نَفْسَهُ مَوْقِفَ اَلتُّهَمَهِ فَلاَ یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ اَلظَّنَّ وَ مَنْ کَتَمَ سِرَّهُ کَانَتِ اَلْخِیَرَهُ فِی یَدِهِ وَ کُلُّ حَدِیثٍ جَاوَزَ اِثْنَیْنِ فَاشٍ وَ ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ وَ لاَ تَطْلُبَنَّ بِکَلِمَهٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی اَلْخَیْرِ مَحْمِلاً وَ عَلَیْکَ بِإِخْوَانِ اَلصِّدْقِ فَإِنَّهُمْ عُدَّهٌ عِنْدَ اَلرَّخَاءِ وَ جُنَّهٌ عِنْدَ اَلْبَلاَءِ وَ شَاوِرْ فِی حَدِیثِکَ اَلَّذِینَ یَخَافُونَ اَللَّهَ وَ أَحْبِبِ اَلْإِخْوَانَ عَلَى قَدْرِ اَلتَّقْوَى وَ اِتَّقِ شِرَارَ اَلنِّسَاءِ وَ کُنْ مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ إِنْ أَمَرْنَکُمْ بِالْمَعْرُوفِ فَخَالِفُوهُنَّ حَتَّى لاَ یَطْمَعْنَ مِنْکُمْ فِی اَلْمُنْکَرِ.)
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۳۸ (قَالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِی النَّارِ ۖ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا ۖ حَتَّىٰ إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَٰؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ ۖ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَٰکِنْ لَا تَعْلَمُونَ)
[۵] سوره مبارکه حشر، آیه ۱۰ (وَالَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ)
[۶] سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۰ (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ)
[۷] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۵ (فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ)
[۸] نهج البلاغه، خطبه متّقین
[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۴۴ (وَنَادَىٰ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا ۖ قَالُوا نَعَمْ ۚ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ)
[۱۰] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۱
[۱۱] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۲
[۱۲] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۳
[۱۳] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۴
[۱۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴ (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ)
[۱۵] سوره مبارکه صافات، آیه ۵۶
پاسخ دهید