آیت الله صدیقی روز دوشنبه بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل به درس اخلاق پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
- مقدّمه
- داستانی از مرحوم ملاآقاجان زنجانی اعلی الله مقامه الشّریف دربارهی باطنِ عمل
- داستانی از شهید طیّب رضوان الله تعالی علیه درباره باطنِ عمل
- داستانی از مرحوم نراقی اعلی الله مقامه الشّریف دربارهی مکافاتِ اعمال
- مقام حضرت داوود علیه السلام و نقلِ داستانی از ایشان
- برخی ویژگیِ مخلَصین
- روضه امام جواد علیه السلام
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۱].
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِین طَبِیبِنَا حَبِیبِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّدٍ و آلِهِ الأطْهَرینَ سِیَّمَا مَولَانَا بَقیَّهَ اللهِ فِی العَالَمینَ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ رِضَاهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * إِنَّکُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الألِیمِ ﴿٣٨﴾ وَمَا تُجْزَوْنَ إِلا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٣٩﴾ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ﴿۴٠﴾ أُولَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ ﴿۴١﴾ فَوَاکِهُ وَهُمْ مُکْرَمُونَ ﴿۴٢﴾ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿۴٣﴾»[۲].
صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
یکی از مباحثِ قرآنی که در آیات فراوانی با شفافیت مطرح شده است این است که دنیا مزرعهی آخرت است، هر کسی در اینجا زرع نکند در آن دنیا حاصلی ندارد، اگر باغبانی بخواهد حاصل داشته باشد باید نهال بکارد و به انتظار بنشیند که میوهی آن را بچیند، یک کشاورز یا یک دهقان باید در فصلِ مناسب شخم بزند و تخم بپاشد و آبیاری کند تا به موقع حاصل برداشت کند و به خاکِ سیاه ننشیند.
همهی اعمالِ ما در این عالَم بذرهایی است که ما در اینجا میکاریم و بعد از مرگ میوه و حاصلِ عملِ خودمان را برداشت میکنیم.
برای روشن شدنِ قضیّه بنده در ابتدا چند قصه را به محضرِ شما عرض میکنم و بعد هم توضیح میدهم.
داستانی از مرحوم ملاآقاجان زنجانی اعلی الله مقامه الشّریف دربارهی باطنِ عمل
مرحوم ملا آقا جان زنجانی که از اعجوبههای زمانِ خود هست، یک انسانِ دلشده و بیچارهی امام حسین علیه السلام بوده است، به او «عتیق الحسین علیه السلام» میگویند، او معتقد بود که محبّتِ امام حسین علیه السلام او را آزاد کرده است.
غلامِ همّتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود از آنچه رنگِ تعلّق پذیرد آزاد است
وجودِ او در امام حسین علیه السلام ذوب بود و از همهی تعلّقاتِ ماسوی الله آزاد بود.
بعد از وفاتِ ایشان هم مرحوم آیت الله خوشوقت برای من گفتند و هم از یکی دو مجرای دیگر گفتند که از ایشان پرسیدهاند که در چه حالی هستی؟ (بعد از مرگِ ایشان در عالَمِ رویا از ایشان پرسیدهاند) ایشان گفتهاند که من اینجا هم دربانِ امام حسین علیه السلام هستم؛ چون در این عالَم دربانیِ امام حسین علیه السلام را میکرده است… تا یک صاحبدل و اهلِ سوزی به یادِ امام حسین علیه السلام قفلِ دلها را باز نکند سیمِ دل به امام حسین علیه السلام وصل نمیشود، اما با آن سوزِ خود اینجا سیمها را وصل میکرد، گویا او جلوی در ایستاده است و باید در را باز کند که شما به مجلسِ حضرت سیّدالشّهداء علیه الصلاه و السلام بیایید.
سِمَتِ او در اینجا ارتباط دادنِ دلها به امام حسین علیه السلام بوده است و در آن دنیا هم… باطنِ آنچه در اینجاست در آنجا هست.
داستانی از شهید طیّب رضوان الله تعالی علیه درباره باطنِ عمل
مرحوم طیّب که از شهدای عبرتآموزِ عصرِ ماست… طیّب در زمانِ شاه جزوِ داشها و لاتها و گردنکلفتهای تهران بود، ولی هم دل به امام حسین علیه السلام داده بود و هم مردانگیهای خاصّی داشت، ایشان را بعد از شهادتشان در خواب دیده بودند که دو قصرِ مجلل دارد، از ایشان پرسیده بودند که آیا این قصرها را در برابرِ شهید شدنِ تو به تو دادهاند؟ گفته بود: نه! اینکه بابتِ شهادت چه میدهند را که شما سر در نمیآورید، آن در حدّ فهمِ شماها نیست، پرسیده بودند که پس این دو قصر چیست؟ گفته بود: من شبی بیرون آمدم و دیدم اساسِ سیّدِ پیرمردی با عائلهی خود در هوای برفی در کنارِ خیابان گذاشتهاند و آنها در معرضِ سرمایِ شدیدِ زمستان هستند، از او پرسیدم که چرا اینجا هستید؟ گفتند: صاحبخانه اساسِ ما را بیرون ریخته است و جایی نداریم؛ من این سیّد را به کولِ خود گرفتم و او را با زن و بچّهاش به خانهی خود بردم، بعد هم نوچههای خود را جمع کردم و گفتم که این شخص پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، بیایید و یک خانه برای او تهیّه کنیم! یک خانه برای سیّد تهیّه کردیم و خدای متعال در اینجا به ما دو قصر داده است.
این بذر است و آن هم حاصل؛ این ظاهر است و آن هم باطن.
داستانی از مرحوم نراقی اعلی الله مقامه الشّریف دربارهی مکافاتِ اعمال
داستانهای دیگری هم هست، در بُعدِ مکافات و عذاب هم مرحوم حاجی نوری رحمه الله تعالی علیه استادِ محدّثِ قمی در کتابِ «دارالسّلام» مینویسد که یکی از بزرگان که ظاهراً مرحوم نراقی باشند به اصفهان آمدند تا بعضی از اقوامِ خویش را ببینند ولی آنها در منزل نبودند و ایشان گفتند که به قبرستان برویم و یک زیارتِ اهلِ قبور کنیم، بر سرِ قبری نشست و فاتحهای خواند و گفت: ما که رفتیم و قوم و خویشِ ما نبود، این راهِ طولانی را آمدیم و خسته هستیم، لااقل شما از ما پذیرایی کنید، ناگهان از قبر صدا درآمد: شما روز دوشنبه بیا من از شما پذیرایی میکنم.
روز دوشنبه رفتیم و دری باز شد و ما وارد شدیم، قصری دیدیم، در این قصر اتاقی یافتیم، در این اتاق تختِ مجللی بود، جوانِ خوشسیما و دلربایی بود که مانندِ ماه میدرخشید، من به نزدِ او رفتم، هنوز جای من گرم نشده بود که دیدم یک عقربی به اندازهی یک گوساله در حالِ آمدن است، من خیلی ترسیدم و وحشت کردم و نزدِ خود گفتم که این چه شوخیای بود که با یک ولیّ خدا کردیم، کسی که در عالَمِ برزخ این مقامات را دارد، لابُد وقتی ما به او گفتیم از ما پذیرایی کن خلافی بوده است که خدای متعال ما را به عذابی مبتلا میکند.
میگفت من در این وحشت بودم که دیدم این عقرب به ما متعرّض نشد و به سوی همان جوان میرود، تا نزدیکِ او شد زبانِ آن جوان بطورِ اتوماتیک بیرون آمد و این عقرب آمد و یک نیشی به این زبان زد و این جوان پودر شد!
برای من خیلی وحشتناک و عجیب بود! لحظاتی گذشت و دوباره زنده شد، آن جوان گفت که من به تو گفتم تا بیایی و این را ببینی، یک روز دوشنبه آمدند از من راجع به دخترِ همسایه سوال کردند، میخواستند به خاستگاریِ او بروند، من رضای خدای متعال را درنظر نگرفتم و یک عیبی به آن دختر بستم و آنها رفتند و خاستگاری بهم خورد، اینکه روز دوشنبهای با این زبان آبروی شخصی را خاکستر کردم و بختِ او بسته شد، حال هر دو شنبه آن عملِ من، آن تهمتِ من بصورتِ یک عقربی درمیآید و مرا میگزد و من چه عذابی میکشم، دوباره خدای متعال مرا برمیگرداند اما این موضوع هر هفته تکرار میشود.
این آیه کریمه فرمود که «وَمَا تُجْزَوْنَ إِلا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» جزای هر عامِلی عملِ خودِ اوست، آنجا عقرب عقربی نیست که خدای متعال بعنوانِ یک عذاب برای او آفریده باشد، باطنِ خودِ این عمل عقرب است، نتیجهی اینکه انسان با زبانِ خود آبروی کسی را ببرد یا شخصیّتِ کسی را لکّهدار کند این است که او برای خود عقرب ساخته است، خودِ او درست کرده است، نه اینکه پاداشی خارج از وجودِ خودِ او باشد، این عملِ بد و این آبروریزی بصورتِ یک عقرب به جانِ کسی میافتد که آبروی کسی را برده است.
منتها بنای خدای متعال در کارهای خیر بر این است که برکت بدهد و آن را چندین برابر کند اما در کارهای شرّ فقط جزای عملِ شخص را در نظر میگیرد.
اما مخلَصین میهمانِ عملِ خویش نیستند، مخلَصین میهمانِ دلِ خویش هستند.
مقام حضرت داوود علیه السلام و نقلِ داستانی از ایشان
یک حدیث شریف که در کتاب شریف «مجمع الغرائب» دیدم و بر دلِ خود یادداشت کردم این است که حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام از زبورِ داوود علیه السلام نقل میکند که خدای متعال این پیامبرِ خاصّ خود را… حضرت داوود علیه السلام صاحبِ دل و صاحبِ ذکر و صاحبِ صوتِ حَسَن بود و از دلِ ایشان محبّت میجوشید، وقتی مناجات میکردند کوهها با ایشان همصدا میشدند و پرندهها هم با ایشان همخوانی میکردند، قرآن کریم در میانِ انبیاء علیهم السلام این نکته را فقط در مورد حضرت داوود علیه السلام دارد، ۱۸:۴۰ ؟؟؟، یکی از ویژگیهای حضرت داوود علیه السلام این است که خدای متعال آهن را برای ایشان نرم کرده بود و ایشان به هر فولاد و فلزِ سختی که دست میزدند و میخواستند آن را نرم کنند احتیاجی به ذوب کردن و مواد شیمیایی نداشتند، دست و ارادهی ایشان آهن را نرم میکرد، خصوصیّتِ دیگرِ ایشان این است که «الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ»[۳]، وقتی او میگفت: «سُبُّوح قدوس رب الملائکه والروح» کوهها با او همنوا میشدند، هر کسی آنجا بود میدید که کوهها هم مانندِ حضرت داوود علیه السلام با ایشان همراهی میکنند و «سُبُّوح قدوس رب الملائکه والروح» میگویند، علاوه بر کوهها این پرندگان با نوای حضرت داوود علیه السلام به نوا در میآمدند و ذکرِ خدای متعال را میگفتند و نوای محبّت و عشقشان ظاهر میشد و با حضرت داوود علیه السلام همراه میشدند.
حضرت داوود علیه السلام امامِ اهلِ دل بودند، وقتی جلو میافتادند نوای بقیّه هم با ایشان عالَمی ایجاد میکرد.
طبقِ نقلِ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خدای متعال به این پیامبر خطاب میکند: «یا داوود! من أتانی وهو یحبنی أدخلته الجنه»[۴]، ای داوود! اگر کسی به من برسد (یعنی بمیرد) اما وقتی مُرد با حالِ محبّت به من رسیده باشد، یعنی به من دل داده بود، دل دلِ او کسی به غیر از من نبود… نمیفرماید که با عملِ خود به بهشت میرود، میفرماید: من خود او را به «الجنّه» داخل میکنم.
«الجنّه» غیر از «جنّات» است، بهشتی که با عمل به ما داده میشود «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[۵] است، اما خدای متعال بهشتی دارد که در موردِ آن فرموده است «جَنَّتی»، در سوره مبارکه فجر میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی»[۶]، این «عبادی» همین «عبادی» است که در این آیه کریمه در هفتهی گذشته هم بحمدالله بر سرِ سفرهی آن نشستید و انوارِ این آیه را نوش جان کردید، «إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»، «عباد الله المُخلَصین» در گروی عملِشان نیست، خدای متعال پاداشِ آنها را عملِ آنها قرار نمیدهد، بلکه خدای متعال یک بهشتِ ذات دارد، یک جلوهی ذات دارد، خدای متعال اینها را میهمانِ ذاتِ خود میکند، فراموش نکردهاید که گفتیم بعضیها «عبد الرحمن» هستند، بعضیها «عبد الرحیم» هستند، بعضیها «عبد الغفور» هستند، بعضیها «عبد الستّار» هستند، بعضیها «عبد الحمید» هستند، بعضیها «عبد المجید» هستند، ولی بعضیها «عبد الله» هستند، اینها بندگیِ ذات میکنند، همهی صفاتِ جلال و جمال زیرمجموعهی «الله» است، «الله» اسمِ عَلَم است برای ذاتِ مستجمعِ همهی کمالات.
آنجا میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ * ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً * فَادْخُلی فی عِبادی»، عبادِ «من» بیایید، نه «عبادِ صفاتِ من»، «فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی»، نه «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»، به بهشتِ خودم بیایید، داخلِ عبادِ من بشوید، «عباد الله» بشوید، عبدِ او بشوید، «عبد الحق» بشوید، اگر عبودیتِ ذات نصیبِ شما شد مقامِ شما بالاتر از «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است، «فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی» این جنّتِ ذات است و بندگانِ مخلَصِ خدای متعال که در گروی عمل نیستند دل به خدای متعال دادهاند، فرمود: «یا داوود! من أتانی وهو یحبنی أدخلته الجنه».
بنابراین محبّت، عشقِ به خدای متعال، محبّتی که صادق باشد…
برخی ویژگیِ مخلَصین
امام صادق علیه السلام اشعاری دارند، فرمودند: «تَعصی الإِلَهَ وَأَنتَ تُظهِرُ حُبَّهُ»، معصیتِ خدای متعال را میکنی و بعد هم اظهار میکنی که من خدا را دوست دارم، در کجای عالَم کسی که کسی را دوست دارد او را مرتّب اذیّت میکند و بر خلافِ نظرِ او رفتار میکند؟ در بازارِ عشق اینطور بیصفایی راه ندارد. اگر محبّت صادق باشد انسان همیشه دستپاچه است که نکند یک حرکتی از من صادر بشود و این محبوب بگوید که برو و من با تو رفیق نیستم، محبّت عالَمِ بزرگی دارد.
و مخلَصین اهلِ دل هستند، اهلِ محبّت هستند، اینها بهشت را هم از خدای متعال میخواهند، از جهنّم هم به خدای متعال پناه میبرند، گناه هم نمیکنند، عبادت هم میکنند اما انگیزهی آنها بهشت یا فرار از جهنّم نیست، انگیزهی آنها خدای متعال است، خدای متعال دوست دارد که من و شما بهشت بخواهیم، چون خدای متعال دوست دارد ما هم بهشت میخواهیم، اگر خدای متعال بهشت هم به ما نمیداد ما او را عبادت میکردیم، ما خودِ خدای متعال را دوست داریم، ما خودِ خدای متعال را پسندیدهایم، ما به خودِ خدای متعال دل دادهایم، لذا هر چه محبوب بگوید ما همان را انجام میدهیم، محبوب هم گفته است که بهشت را بخواهید و از عذاب به من پناه ببرید، لذا از جهنّم میترسیم برای اینکه خدای متعال ترس از جهنّم را دوست دارد، بهشت را دوست داریم چون خدای متعال بهشت را دوست دارد، بهشت سفرهی خدای متعال است، بهشت پذیراییِ حق تعالی است، نمیشود من خدای متعال را دوست داشته باشم اما سفرهی خدای متعال را دوست نداشته باشم، ولی من خدای متعال را بخاطرِ سفره دوست ندارم، من خودِ خدای متعال را دوست دارم.
مقصودِ من از کعبه و بتخانه تویی مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانهست
ما خانه را بخاطرِ صاحبخانه میخواهیم، ما سفره را بخاطرِ صاحبِ سفره میخواهیم، بعضیها فقط سفره را میخواهند و اگر سفره را جمع کند دیگر با او کاری ندارند، بعضیها خانه را میخواهند نه صاحبخانه را، دوست دارند ساعتی در این قصر صفا کنند و خوش باشند، برای بعضیها خانه هیچ موضوعیّتی ندارد، چون خانه برای اوست میخواهند به خانه وارد بشوند که او را ببینند.
در زیارتها هم همینطور است؛ بعضیها بخاطرِ حاجت به خدمتِ حضرت رضا علیه السلام میروند، کربلا میرود، مشهد میرود، اما میرود که حاجت بگیرد، بعضیها اینطور نیستند، اگر حاجت هم نداشته باشند اگر یک ماه نزدِ امام رضا علیه السلام نروند گریهیشان میگیرد.
استاد ما مرحوم آیت الله قدّوسی فرمودند سیزده سال است که از زیارت حضرت رضا علیه السلام محروم شدهام، نشستم و فکر کردم که من چه کرده بودم که امام رضا علیه السلام این در را به روی ما بست…
مخلَصین کاری به ماسوی ندارند، او را دوست دارند اما چون او را دوست دارند هر چه را او دوست داشته باشد همان را دوست دارند، اگر انسان کسی را دوست داشته باشد خانهی او را هم دوست دارد، لباسِ او را هم دست دارد، حرکاتِ او را هم دوست دارد، همه چیزِ او را دوست دارد.
این حالتِ مخلَصین است که برای آنها خودی باقی نمانده است تا بخواهند یا نخواهند، «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»[۷]، مشیّت و ارادهی اینها در مشیّتِ خدای متعال ذوب است، هرچه را که خدای متعال دوست دارد دوست دارند، اینها دوستیِ خدای متعال را دوست دارند و منهای خدای متعال حبّ و بغضی در وجودِ آنها باقی نمانده است.
روضه امام جواد علیه السلام
این ایام مربوط به حضرت ثامن الحجج علیه السلام است، ما هفتهی گذشته روضهی خودِ امام رضا علیه السلام را برای شما خواندیم، ولی امام رضا علیه السلام به جوادالائمه علیه السلام علاقهی خاصّی دارند، دوست دارم که دلهای شما یک قافلهای تشکیل بدهد و به سمتِ کاظمین برویم، با حوالهکردِ امام رضا علیه السلام به کاظمین برویم و آنجا دامانِ امام جواد علیه السلام را بگیریم.
میگویند اگر کسی نگران است که در اثرِ گناهانی که از خود سراغ دارد امام رضا علیه السلام جوابِ او را ندهند دو قسم ردخور ندارد و دلِ امام رضا علیه السلام را نرم میکند، یکی قسم به پهلوی مادرِ ایشان است… یکی قسم به عطشِ جوادالائمه علیه السلام است…
امام جواد علیه السلام جوانترین امامی هستند که غریبانه هنگامِ جان دادن در حجره تنها بودند، دخترِ مأمون لعنت الله علیه… ان شاء الله خدای متعال هم مأمون و هم این دخترِ او را لعنت کند… امام جواد علیه السلام را همسرِ ایشان مسموم کرد… اما میگویند جوادالائمه علیه السلام… وقتی انسان مسموم میشود التهاب دارد و به خود میپیچد و بیقراری و بیتابی دارد… دیدهاید که مسموم را به بیمارستان میبرند و به او سرم وصل میکنند و باید مدام به او آب و مایعات بدهند تا مایعِ بدنِ او تمام نشود… امام جواد علیه السلام مسموم بود، عطش بر ایشان شدّت کرد… نانجیب دستور داد کنیزها آواز بخوانند و کف بزنند که نکند کسی صدای «العطش» جوادالائمه علیه السلام را بشنود…
یا جوادالائمه… دلِ ما میسوزد… شما امامِ جوان هستید… همسرِ شما شما را را مسموم کرد و بعد هم با عطش جان دادید… اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله… یا جوادالائمه… خواهری شاهدِ شهادتِ شما نبود، این موضوع فقط برای کربلا بود که حضرت زینب سلام الله علیها بر بالای تلّزینبّیه بودند و نگاه میکردند… دیدند «والشّمر جالسٌ علی…»… حضرت زینب سلام الله علیها بیچاره شدند… دیدند یک بیابان دشمن و یک حسین تنها… هیچ کسی ایشان را حمایت نمیکند… حضرت زینب سلام الله علیها دو دستِ خویش را روی سرِ خود گذاشته بودند و فریاد میزدند «أما فیکُم مُسلِم؟!»… آیا در میانِ شما یک مسلمان نیست که از پسرِ پیامبر دفاع کند؟!….
مرحوم آیت الله بهجت روحی فداه میفرمودند امام حسین علیه السلام در عالَمِ معنا صدای خود را به حضرت زینب سلام الله علیها رساندند که خواهر نگاه نکن…
لا حول و لا قوّه الا بالله العلی العظیم
دعا
نَسئَلُک و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ الاجَّلِ الأکرم اِلَهَنا یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقّ الحُسَین و بهذا القرآن یا الله…
یا أرحَمَ الرّاحِمین، یا غیاثَ المُستَغیثِین…
خدایا! تو را به مقرّبانِ درگاهت و به چهارده معصوم علیهم السلام و به خسمهی طیّبه و به عصمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به این قرآن قسم میدهیم که امام زمان ارواحنا فداه را برسان.
خدایا! توفیقِ درکِ ظهور را با روسفیدی و سربلندی نصیبِ ما بگردان.
خدایا! ما را در این فتنههای آخرالزّمان در مسیرِ شهیدان و امامِ شهیدان ثابتقدم بدار.
خدایا! فرزندانِ ما را از لغزشهای جوانی نگهار.
خدایا! دامهایی را که شیاطین و علاقهمندان به دنیای کفر و غرب برای جوانهای ما از نظرِ عفّت و غیرت و از نظرِ اخلاقی گستردهاند، خدایا! جوانهای ما را موردِ ترحّمِ خودت قرار بده.
خدایا! عاقبتِ خودمان و خانوادهیمان را ختم به خیر بگردان.
خدایا! رهبرِ نورانیِ ما را تا ظهور و در کنارِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مستدام بفرما.
خدایا! نابسامانیِ اقتصادیِ کشورمان را مرتفع بفرما.
خدایا! دستِ بیکفایتها و خیانت را کوتاه بفرما.
خدایا! تو را به محمد و آل محمد علیهم السلام قسم میدهم بازار دین را پُر رونق بگردان.
خدایا! ما را دشمنشاد مفرما.
خدایا! شرّ دشمنانِ ما و در رأسِ آن استکبارِ امریکا و صهیونیزم بین الملل و وهابیتِ خبیث و نفوذیها و منافقین و سکولارهای وابستهی به اجانب را به خودشان برگردان.
خدایا! روح بلند حضرت امام و شهدا و گذشتگانمان را با طَبَقهایی از نور پذیرایی بفرما.
خدایا! عمومِ مریضها و خصوصاً سرطانیهای مورد نظر، افسردهها و عصبیها و دردمندهایی که صعبالعلاج هستند یا دردِ طولانی دارند را شفای عاجل روزی بفرما.
خدایا! ناسازگاریهای خانوادگی را به مهر و محبّت و پیوستگی تبدیل بفرما.
خدایا! هر آفت و بلا و خطر و جنگ و قحطی و بیدینی که این مملکت را تهدید میکند به حق حضرت جواد علیه السلام دفع بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیرِ دین و دنیای ماست به ما روزی بفرما.
صلوات ختم بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۲] سوره مبارکه صافات، آیات ۳۸ تا ۴۳
[۳] سوره مبارکه ص، آیه ۱۸ (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ)
[۴] جامع احادیث شیعه، جلد ۱۴، صفحه ۳۳۹ (أخبرنا الشیخ المفید أبو على الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی رضی الله عنه قال أخبرنا الشیخ السعید الوالد أبو جعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی رضی الله عنه قال أخبرنی أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان قال أخبرنی أبو الطیب الحسین بن محمد التمار قال حدثنی محمد بن القاسم الأنباری قال حدثنی أبی عن الحسین بن سلیمان الزاهد قال سمعت أبا جعفر الطائی الواعظ یقول سمعت وهب بن منبه یقول قرأت فی زبور داود أسطرا منها ما حفظت ومنها ما نسیت فما حفظت قوله یا داود اسمع منى ما أقول والحق أقول من أتانی وهو یحبنی أدخلته الجنه یا داود اسمع منى ما أقول والحق أقول من اتانی وهو مستحیى من المعاصی التی عصانی بها غفرتها له وأنسیتها حافظیه یا داود اسمع منى ما أقول والحق أقول من اتانی بحسنه واحده أدخلته الجنه قال داود یا رب من هذه الحسنه؟ قال من فرج عن عبد مسلم فقال داود (ع) الهى کذلک لا ینبغی لمن عرفک ان یقطع رجاءه منک.)
[۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۷۲ (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)
[۶] سوره مبارکه فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰
[۷] سوره مبارکه تکویر، آیه ۲۹
پاسخ دهید