«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ یَا مَوْلَایَ یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ أَغِثْنَا وَ أَدْرِکْنَا وَ لَا تُهْلِکْنَا».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفوسِنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصومینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ مَوْلَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أَرْوَاحُنَا وَ أرْوَاحُ مَنْ سِواهُ فِدَاهُ وَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحْبَتَهُ وَ نُصْرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

عدم پیروی پیامبر از خواسته‌های افراد

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».[۲]

ایّام میلاد حضرت فاطمه‌ی شهیده (سلام الله علیها) که آغاز سال نو تقارن با ایّام ولادت نور را همراه داشت، به امام زمان (علیه السّلام) و به شما مردم عزیز، بانوان، آقایان، فرهیختگان، مؤمنان، تبریک عرض می‌کنیم.

Sadighi-13950116-Masjed-ThaqalainSite (4)

فرمود که بدانید مسلّماً در میان شما رسول الله است، اگر او از شما اطاعت می‌کرد در کثیری از چیزهایی که شما می‌خواهید، او دنباله‌رو شما می‌شد، شما خیر نمی‌دیدید، نابود می‌شدید. ملاحظه می‌فرمایید اگر خلبان هواپیما در اختیار مسافرین باشد، در میان مسافرین هم افراد دیوانه‌ای وجود داشته باشند، از هر سری آوازی به وجود بیاید و خلبان بخواهد با خواسته‌ی مسافرین مختلف هواپیما را هدایت کند، به کجا می‌برد؟ در یک اتوبوسی که عدّه‌ای سرنشین دارد، اگر راننده در اختیار مسافرها باشد، هر مسافری بخواهد بیاید فرمان را بگیرد و ببرد، سرنوشت این مجموعه‌ای که در یک اتوبوس همه می‌خواهند در هدایت ماشین دخیل باشند، به مقصد می‌رسند یا همه بدبخت می‌شوند؟ تصادف می‌کنند به درّه می‌افتند.

در وجود شخصیِ خود ما که خدا در وجود ما عقل قرار داده، ما یک عقل داریم ولی ده‌ها میل و غریزه داریم، اگر غرایز ما، خواست‌های ما، دل‌بخواه‌های ما، بخواهد عقل را در اختیار خود بگیرد، آیا باعث خاموشی چراغ عقل نمی‌شود؟ انسانی که عقل را کنار بگذارد و هواها و هوس‌هایی که در وجود او است بنا باشد فرمان بدهند و عقل از آن‌ها فرمان ببرد، سرنوشت ما چه خواهد شد؟ پیامبر ما عقل کل است و جانشینان پیامبر ما هم وارثان عقل خدادادی هدایت‌گر همه‌ی جامعه‌ی بشری هستند. سلیقه‌ها مختلف است، خواست‌ها مختلف است.

اطاعت از رهبر

این اختلافاتی که در جامعه وجود دارد که منشأ آن اختلاف هواها است، تمایلات و سلیقه‌ها است، باید یک رهبری باشد که همه با او حرکت کنند. مثل سکنه‌ی هواپیما، سکنه‌ی کشتی، سکنه‌ی… این‌که فرموده‌اند در مسئله‌ی امر به معروف و نهی از منکر مثل جامعه مثل ساکنان کشتی است، اگر ساکنان کشتی هر یک خود را صاحب حق می‌داند به اعتبار این‌که حق دارد در این کشتی بنشیند، بخواهد آن‌جایی را که نشسته سوراخ کند، کشتی را معیوب کند، آیا این حق را جامعه به او می‌دهد؟ چرا نمی‌دهد؟ برای این‌که این سرنوشت همه را به خطر می‌اندازد. این است که ملوان کشتی، خلبان هواپیما، راننده‌ی اتوبوس و آن کسی که قطار را هدایت می‌کند، همه‌ی مسافرین باید تن بدهند یک نفر ببرد. اگر همه بخواهند این کار را انجام دهند معنای آن این است که هیچ‌کس به مقصد نرسد.

Sadighi-13950116-Masjed-ThaqalainSite (1)

انتخاب یک نفر به عنوان رهبر

این تعبیر قرآن کریم «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» یک امر واضح عقلانی است که جامعه یک رهبر می‌خواهد، جامعه همه مسافر هستند و حکم جامعه، حکم سکنه‌ی یک کشتی و هواپیما و ماشین و اتوبوس را دارد و سرنشینان باید به این تن بدهند که یک کسی فرمان را بگیرد و ببرد. اگر همه بخواهند دخالت کنند همه ضرر می‌کنند. این قضیّه را قرآن کریم به وضوح برای ما بیان کرده است.

جای لجاجت هم نیست، اگر شما فکر می‌کنید یک حاکمی اشتباه می‌کند شما درست می‌گویید، در کنار شما ده‌ها نفر دیگر هم هستند آن‌ها می‌گویند شما اشتباه می‌کنید، نمی‌شود همه دخیل باشند، باید کسی جلو بیفتد دیگران دنبال او باشند. این یک مسئله‌ای است که هم از نظر اخلاقی این‌طور است، در سیر و سلوک می‌گویند کسی که استاد ندارد اگر کتاب‌‌هایی که اذکار دارد، اوراد دارد، نسخه‌های عرفانی دارد، خود اشخاص بخواهند این‌ها را بخوانند و راه بیفتند نه تنها به مقصد نمی‌رسند بلکه خود آن‌ها شیطان می‌شوند.

نفوذ و قدرت شیطان

مگر شیطان کم عبادت کرده بود؟ مگر الآن نفوذ شیطان کمتر از عرفایی است که یک شئونی از باطن به دست آن‌ها آمده است؟ شیطان خیلی نفوذ دارد، شیطان همه جا راه دارد، در دل همه راه دارد، مگر شیطان کم قدرت دارد؟ این قدرت را با عبادت‌های خود به دست آورده، شش هزار سال عبادت کرده است. ولی چون شش هزار سال عبادت او بدون استاد بوده، بدون این‌که زانو بزند، کوچکی کند، کسی را بالای سر خود ببیند، خود او بزرگ شده بود. چون بزرگ شده بود نتوانست خود را کوچک کند در برابر آدم تمکین کند. لذا شش هزار سال عبادت او اثر داشت، اثر آن این است که تا قیامت یا تا وقت معلوم…

Sadighi-13950116-Masjed-ThaqalainSite (2)

مهلت دادن خداوند به شیطان

او درخواست کرد: «أَنْظِرْنی‏ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»،[۳] خدایا تا روز قیامت به من مهلت بده، تا روز بعث دست من باز باشد بتوانم گمراه کنم. خدای متعال به او مهلت داد ولی نفرمود تا قیامت، فرمود: «فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ * إِلى‏ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ».[۴] این وقت معلوم که پیش خدا معلوم است، پیش خود شیطان و مردم معلوم نیست چه زمانی است، ولی به او مهلت داد. چرا خدا این مهلت را به شیطان داد؟ برای این‌که زحمت کشیده، شش هزار سال زحمت کشیده، اثر زحمت خود او است، اثر تلاش خود او است که فعلاً دست او باز است همه جا هم راه دارد، می‌تواند همه جا وسوسه کند. این اثر خود را دارد، ولی نهایتاً ابدیت او از بین رفت، تا ابد در آتش جهنّم خواهد بود، ملعون ابد قرار گرفت. خدا به او فرمود: «إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی‏ إِلى‏ یَوْمِ الدِّینِ»،[۵] لعنت من تا روز قیامت بر تو باد.

اطاعت از رهبری شرط عاقبت به خیری

می‌شود، فرض دارد که انسان با عبادت، با عمل کردن به نسخه‌هایی که در کتاب‌ها نوشته شده به یک جاهایی هم برسد، با ریاضت‌ها به یک جاهایی هم برسد، نیّت‌خوانی کند، اسرار مردم را بداند، دل مردم را بداند، هیچ دلیل بر سعادت و عاقبت به خیری نیست. امّا اگر کسی زیر لوای پیغمبر، راه پیغمبر را با تبعیّت از رسول و جانشینان او در هر زمانی… استاد ره یافته‌ای دست او را گرفت و با خود برد، این سالم به مقصد می‌رسد. ممکن است دیر نتیجه بگیرد ولی سالم به مقصد می‌رسد. «لَوْ یُطیعُکُمْ»، در بعد عرفانی، سیر و سلوک، تبعیّت از یک عالمی که خود ساخته است، هر کسی خود ساخته نیست، نمی‌شود دنبال هر مدّعی رفت، باید اشخاص را در امتحانات مختلف دید. باید دید خود او گفته‌های خود را قبول دارد یا نه؟ چقدر خدا را باور دارد؟ چقدر قیامت را باور دارد؟ چقدر به قبر خود، به برزخ خود اعتقاد دارد؟ چقدر دارد کار می‌کند؟

Sadighi-13950116-Masjed-ThaqalainSite (3)

اهمّیّت رهبر در طیّ مسیر

اگر کسی را پیدا کردیم که راه را رفته بود و با استاد رفته بود، به حکمت رسیده بود، چشمه‌های حکمت در اثر اخلاص در وجود او جوشش داشت. اگر همراه او بودیم، این‌که در روایت دارد: «الرَّفِیقَ ثُمَّ الطَّرِیقَ»،[۶] در هر سفری بلدچی، تضمین‌کننده‌ی منافع آن سفر است، تضمین‌ کننده و بیمه کننده‌ی پیشگیری از خطرات آن سفر است. ولی انسان نابلد به یک شهری برود که انواع خطرات در آن شهر است بعید است سالم به خانه‌ی خود برگردد. اوّل رفیق بعد راه، «الرَّفِیقَ ثُمَّ الطَّرِیقَ».

باز فرمودند: «الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ»،[۷] خیلی به کیفیت خانه و وسعت و منظره‌ی آن و ویلایی بودن آن فکر نکنید، ببینید با چه کسی می‌خواهید کنار هم زندگی کنید. اوّل همسایه را انتخاب کن بعد خانه را، اوّل رفیق و بلدچی پیدا کن بعد راه بیفت. تو که نرفتی با یک انسانی که بلدچی تو باشد، با او همراه باشی، هم نزدیک‌‌ترین راه را می‌تواند انتخاب کند زود به مقصد برسی، هم از خطرات راه شما را نگه می‌دارد. امّا انسان نابلد سر خود را پایین بیندازد یک وقت سر از بیراهه درمی‌آورد، سر از ناکجا آباد درمی‌آورد. این هم در بعد فردی جزء شرایط لازم سالم به مقصد رسیدن است و هم در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی، در مسائل اقتصادی. در همه جا باید یک پرچم، یک فلشی که حق‌نما است، سلامت راه را نشان می‌دهد، برای انسان تضمین می‌کند، باید با این تابلوها همراهی کرد، با این فلش‌ها همراهی کرد. خودسرانه، بی‌اعتنایی به این فلش‌ها و تابلوها و اَعلام هدایت مایه‌ی سقوط قطعی انسان می‌شود.

پیامبر، رهبر و راهنمای مردم

لذا فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ»، خدا در میان شما چراغی روشن کرده، خدا تابلویی را نصب کرده، خدا فلشی را برای شما مقرّر کرده، خدا برای شما قبله و قبله‌نمایی قرار داده، شما با این مغناطیس می‌توانید قبله را تشخیص بدهید. این مغناطیس عالم وجود است، خدانما است، با او همراهی کنید، تسلیم او باشید، از او تبعیّت کنید. چون و چرا نکنید، دخالت نکنید تا سالم به مقصد برسید. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»، این خطاب خطاب به همه است، امّا در مقام عمل دو گروه هستند. یک گروه کسانی هستند که اهوای خود را می‌خواهند به امام خود، به پیغمبر خود، به رهبر خود تحمیل کنند. همه که یک شکل نیستند، بنا باشد همه صاحب نظر باشند، همه هم نظر خود را اعمال کنند، جز هرج و مرج، جز اختلاف داخلی، جز جنگ داخلی، جز به جان هم افتادن هیچ نتیجه‌ای ندارد.

اطاعت از رهبر شرط سعادت

این‌که قرآن تعبیر می‌کند «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»، شما هلاک می‌شدید، ما برای خود شما می‌گوییم نه برای پیغمبر می‌گوییم، پیغمبر برای شما آمده است. او امام النّاس است، او «هُدىً لِلنَّاسِ»[۸] آورده، برای شما است. ولی خیر شما در این است که با او باشید، از او جدا نشوید، با او همراه باشید، از او تبعیّت کنید. آن‌هایی که تابع می‌شوند تا یار که را خواهد و میلش به که باشد. این‌ها دلی دارند که پیغمبر دل آن‌ها را می‌برد، انسان دنبال دل خود است. هر دلی دل به پیغمبر نمی‌دهد، دلبر هر دلی رسول خدا نیست. دل بعضی هرزه است یک دقیقه دنبال پیغمبر می‌رود، ولی تا پول می‌بیند، تا طوفان شهوت پیش می‌آید پیغمبر را رها می‌کند به آن طرف حرکت می‌کند.

ترجیح امور دنیوی بر پیامبر

در سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه خداوند منّان می‌فرماید که «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ… * وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَهِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقینَ».[۹] پیغمبر بالای منبر نشسته بودند خطبه‌ی نماز جمعه را ایراد می‌کردند. یک تاجری، اسم او را هم نوشته‌ام به مناسبتی نمی‌خواهم اسم او را ببرم. او کالاهای تجارتی آورده بود طبل تجارت خود را به صدا درآورده بود. آن‌هایی که نشسته بودند خطبه‌ی جمعه گوش کنند همین‌که دیدند بازاری برگزار شده رها کردند دنبال بازار خود دویدند.

این آیه آمد: «إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها»، وقتی آن‌ها تجارتی را یا لهوی را… یک مسابقه‌ی فوتبال است، یک مسابقه‌ی سرگرم کننده‌ی غیر فوتبال است، یک عدّه‌ی زیادی حاضر نیستند آن را رها کنند به سراغ نماز بیایند، نماز را رها می‌کنند دنبال فوتبال می‌روند. در ارائه‌ی برخی فیلم‌های تلویزیون گاهی مسجدها خلوت می‌شود. امر دایر باشد برنامه‌ی تلویزیونی سرگرم کننده یا مسابقات فوتبال را ببیند، یا پیش یک استادی برود علم یاد بگیرد، یا در مسجد برود برای آخرت خود ذخیره کند، کدام را انتخاب می‌کند؟ «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِماً»، شما را روی منبر سرپا می‌گذارند و رها می‌کنند، دنبال تجارت خود می‌روند.

عاقبت بد ترجیح دادن دنیا

این مئال خوبی ندارد. از دیدگاه قرآن کریم که نسخه‌ی دردهای بشریّت است این نتیجه‌ی خوبی نمی‌دهد، این جواب نمی‌دهد. انسانی که به بازی بیشتر از علم علاقه دارد، انسانی که به هدایت، به قیامت، به اندازه‌ی دنیا علاقه ندارد، آن‌جایی که بازی بر علم مقدّم می‌شود، سرگرمی بر معنویت مقدّم می‌شود، بذله‌گویی بر اخلاق مقدّم می‌شود، بدگویی و تیز زبانی و نیش زبان بر متانت و اخلاق چیره می‌شود، نتیجه‌ی این‌طور چیزها هلاکت است. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ». هر کسی در زندگی شخصی خود در این دو راهی‌ها که قرار می‌گیرد، یک طرف پیغمبر است، یک طرف خدا است، یک طرف آخرت است، یک طرف اخلاق و معنویت است، یک طرف هم سرگرمی است، خوشی است، تفریح است، منافع دنیا است، ببینید ما چطور هستیم. این «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ» یک امر کلّی نیست، در مصادیق زندگی خود را محک بزنیم، ببینیم اگر پیغمبر ما در یک طرف باشد بازی پیش آمده، مسابقه پیش آمده، تجارت پر فایده پیش آمده، ما سراغ پیغمبر را می‌گیریم یا سراغ آن‌ها را می‌گیریم.

در همین مسائل سیاسی، اجتماعی، آن‌جایی که آمریکا و منافع احتمالی موهوم است ما آن را انتخاب می‌کنیم یا این‌جا که حرف استقلال و عزّت دائم و مقاومت است؟ این کمی دردسر دارد ولی آینده دارد، آن برگ سبز نشان می‌دهد، هنوز هم به ما نداده، با برگ سبز دل ما آن‌طرف می‌رود، این‌ها نشانه‌های خوبی نیست. قرآن کریم می‌گوید اگر این‌طور بودید هلاک می‌شوید. به والله خدا حق گفته، در همه‌ی زمان‌ها مصداق دارد. کمی قرآنی زندگی کنیم، کمی این هشدارها را جدّی بگیریم. «لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ».

راه‌یابی به مسیر حق با توفیق الهی

این‌هایی که دنبال پیغمبر می‌روند تحمیل نیست، پیغمبر دل آن‌ها را برده، «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»، آن‌هایی که جز راه پیغمبر راه دیگر را انتخاب نمی‌کنند، تمام عالم پر از طلا باشد، پیغمبر یک طرف طلای همه‌ی عالم یک طرف. آن‌هایی که این را رها می‌کنند به آن‌‌جا می‌روند این کار کار دل است، باید دل را درست کرد. مواظب دل خود باشید، نگذارید دل شما آلوده شود، مغناطیس دل آلوده را نمی‌برد. باید براده‌های همجنس آن باشد تا جذب آن شود.

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»، این خدا بود که دل شما را با جاذبه‌ی ایمان مجذوب کرد، «وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ»، چراغ ایمان فضای قلب شما را نورانی کرده، چلچراغ ایمان آن‌جا را مزیّن کرده است. در قلب شما چلچراغی از جانب خدا نصب شده با دل‌های تاریک فرق دارد. چلچراغ ایمان مایه‌ی زینت قلب شما شده است.

کشش به سوی ایمان از طریق دل

از یک طرف شما به سوی ایمان کشش دلی پیدا کرده‌اید، نه فهم شما، فهم را همه می‌فهمند ولی همه به علم خود عامل نیستند، به فهم خود عامل نیستند. هوی و هوس انسان را می‌برد، دل انسان را می‌برد، به داد دل خود برسید ببینید دل شما کجایی است. دل در هر کجایی باشد شما همان‌جایی هستید، اگر دل شما برای بهشت می‌تپد یقیناً بهشتی هستید، امّا اگر دل شما برای گناه می‌تپد این گناه جهنّم است، با این نمی‌شود به بهشت رسید.

تو که ناخوانده‌ای علم سماوات                       تو که نابرده‌ای ره در خرابات

به جانان کی رسی هیهات هیهات

این‌جا خراباتی شدن می‌خواهد، خراباتی‌ها اهل دل هستند، دل عاشق دارند، این دل عاشق انسان را به پیغمبر وصل می‌کند. ولی دلی که هرز است، آن‌هایی که ادّعای عشق می‌کنند به خدا عاشق نیستند، عاشق یک دختر شده، عاشق یک پسر شده، عاشق یک خانه شده، یک چیز بهتر به او نشان بدهی این را رها می‌کند. آن‌جا معلوم می‌شود دروغ می‌گفت عاشق نبوده، این عاشق شهوت خود بوده، عاشق منافع خود بوده، عاشق تو نبوده است.

بعضی هر رئیسی بیاید، هر کسی پشت این میز بنشیند عاشق او هستند، دروغ می‌گویند، عاشق این‌جا هستند، دنبال منافع خود هستند. لذا دل خود را به رسول الله بدهید، بگویید یا رسول الله دل من ناقابل است خود تو دل من را پاک کن و ببخش، با این دل… می‌دانم، این دل دلی نیست که تو خریدار آن باشی، ولی من که نمی‌توانم دل خود را پاک کنم، تو بیا. به فضّه‌ی فاطمه بگو دل من را جارو کند تا جای قدم شما باشد، دیگران نیایند. آقای من، مولای من:

خطبه تو خوان تا خطبا دم زنند                       سکّه تو زن تا امرا کم زنند

بیا خود تو رونق دل من باش، این دل بیچاره‌ی من سرگردان است، من را رها نکن.

تأثیر دل شکستگی در پاکی قلب

انسان بخواهد دلبری از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شامل او شود باید این دل بشکند، دل قصاوت گرفته را نمی‌خرند. ظرف‌ها وقتی بشکند در بازار خریدار ندارد، جز ظرف دل، تا نشکند خدا و رسول این دل را نمی‌خرند، خدا مشتری دل شکسته است، «عِنْدَ الْمُنْکَسِرَهِ قُلُوبُهُمْ»،[۱۰] من در دل شکسته مستقر می‌شوم. وسیله‌ای که ما برای انکسار خود داریم دستگاه حضرت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است.

نشسته بلبلان با گل بنالند                             مو که دور از گلانم چون ننالم

ذکر مصیبت

جراحت قلب او کاری‌تر از جراحت بدن او بود، بدن مجروح بود، جای سالمی برای بوسیدن زینب او نبود. خم شد، لب به رگ‌های بریده گذاشت. امّا جراحت قلبی که امام حسین (علیه السّلام) را به زانو درآورد، گویا اوّلین مرتبه کنار بدن علیّ اکبر آمد، هرای می‌کشید، «وَلَدی وَلَدی وَلَدی عَلی». نگاه کرد دید بدن قطعه قطعه است،  «فَقَطَعوهُ بِسیوفِهِم إِرباً إِربا»،[۱۱] با سوز دل گفت: «قَتَلوک»،[۱۲] پسرم، تو را کشتند، «مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوکَ»، به تو آب هم ندادند.


[۱]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

[۳]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۴٫

[۴]– سوره‌ی حجر، آیات ۳۷ و ۳۸٫

[۵]– سوره‌ی ص، آیه ۷۸٫

[۶]– بحار الانوار، ج ۱۳، ص ۴۲۸٫

[۷]– وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۱۱۳٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۸۵٫

[۹]– سوره‌ی جمعه، آیات ۱۰ و ۱۱٫

[۱۰]– بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۱۵۷٫

[۱۱]– همان، ج ۴۵، ص ۴۴٫

[۱۲]– همان، ص ۱۹۶٫