«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

برخی از مَصادیق شَعائر الهی در قرآن کریم

«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ[۲]»؛ اُمید است خداوند توفیقی بدهد، اخلاصی بدهد، مَعرفتی بدهد که بتوانیم این دوشنبه شب‌ها یک مُدّتی با نهج البلاغه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مأنوس بشویم. ولی امشب به مُناسبت هشتم شوّال که تَخریب قُبور عَرشی ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین)، چهار امام و صحابی و قُراء و بانوان مُکرّمه و مُجلّله‌ی از بنی‌هاشم است که در قبرستان بَقیع دارای بقاع زیارتی بودند و شیعه و سُنّی برحَسب سُنّت رایج کُهن با دل آن‌جا برای زیارت حاضر می‌شدند. هم تکریم بود، تَجلیل بود و هم پَناهگاه بود و هم از این بقاع مُتبرکه گِره‌گُشایی دیده بودند. لذا مَرجع مُراجعه‌ی توده‌های مُعتقد به اسلام بوده است. ولی این آل سُعود اوّلین پادشاه سعودی‌ها که بیابانی بودند، از «نَجد» آمدند و وهابیّت را به عنوان یک مَسلک رواج دادند و با قتل و غارت و خونریزی هم پایه‌های حُکومت‌شان را مُحکم کردند. بدعتی که این‌ها گذاشتند یکی دو مورد نبود؛ یکی از آن‌ها بی‌احترامی به قُبور شریف مُقرّبان بارگاه خداوند متعال بود. در این رابطه برای این‌که ذهن‌های خودمان هم با ائمه‌ی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) رابطه‌ی احساسی و مَعرفتی برقرار کند، چند نکته‌ی قرآنی و روایی را به سَمع و نظر مبارکتان عرضه می‌کنیم. یکی این آیه‌ای است که به مَحضرتان تلاوت شد که فرمود: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»؛ هرکسی شَعائر الهی را تَعظیم بکند، نشانه‌ی تقوای قلب اوست. یعنی هر ظاهری، هر جلوه‌ای، هر نوع تَجلّی از احترام به مُقدّسات در عمل شما و در اجتماعات شما بُروز بکند، این نشان می‌دهد که قلب شما پاک است و آن باطن باید بنَحوی ظُهور بکند تا مردم بدانند این‌جا یا این عمل مُقدّس است. صورت کُلّی آن این آیه است که می‌فرماید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ».

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

بعد می‌بینید قرآن کریم بعضی از مَصادیق را هم بیان کرده است که این وهّابی‌ها درست مُقابل آن را شعار دادند، عمل کردند، تَحمیل کردند، زور گفتند. فرمود: «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ[۳]»؛ خداوند متعال رَسماً یک محلّی را در کنار بیت الله الحرام به عُنوان شَعائر مُعرّفی کرده است و فلسفه‌ی این هم با خودش هست. خداوند متعال در یک آزمون بزرگی «هاجر[۴]» مادرمان را چند روزی در آن‌جا گرفتارِ غُربت و بی‌آبی و بی‌غذایی کرد. و چون دارای کودک شیرخوار بود و در اَثر دست نیافتن به آب شیر او خُشک شد و این کودک هم گُرسنه شد و هم تشنه شد. شیر مادر برای کودک هم غذاست و هم آب است. وقتی مادر شیر نداشته باشد، بَچّه هم تشنه‌اش می‌شود و هم گُرسنه‌اش می‌شود. این اسماعیلِ نوزاد با تشنگی و گُرسنگی که بر او عارض شد، بیتابی می‌کرد. مادرِ بیچاره سرگردان شد که چه کُنم؟! بین دو کوه صَفا و مَروه کودکش را گذاشت؛ به طرف کوه صفا می‌رفت و مقداری که از بَچّه فاصله می‌گرفت و صدایِ این کودکِ تشنه‌ی رقّت‌بار بلند می‌شد، مانند مغناطیس مادر را برمی‌گرداند. می‌آمد یک سَری می‌زند و به طرف مَروه می‌رفت. ۷ بار رفته و آمده است و بار هفتم مُعجزه‌ی مُقاومت در راه خدا به عُنوان یک سُنّت باقی مانده است و آن این بود که وقتی بار هفتم آمد، دید این بَچّه‌ای که بی‌تابی می‌کند و پاشنه‌های پای خودش را به زمین می‌ساید، از زیر پاشنه‌ی پای این کودک آب جوشید که الآن هم باقی است که به نام «آب زمزم» است. خداوند متعال برای تَکریم هاجر (سلام الله علیها) و برای تَقدیس این مُقاومت، این صبر برای خداوند و این حرکت برای حفظ جان یک پیامبرزاده‌ای که خودش هم پیامبر خواهد شد، خداوند متعال این مَحل را برای همه‌ی مُوحّدان عالَم به عُنوان محلّی که برای تَعظیم شَعائر است و حاجی‌ها باید به آن‌جا بروند و جُزء مَناسک حجّ قرار گرفت؛ «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ».

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

باز محلّی که حضرت ابراهیم خَلیل (علیه السلام) پای مبارکش را به عنوان یک نَردبان و جای بزرگ به آن‌جا گذاشته است و این دیوارهای کَعبه را «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ[۵]»، پدر و پسر مأمور بنای کعبه شدند و چون دیوار مقداری بالا رفت و دستشان نمی‌رسید، صخره‌ای بود، سنگ سختی بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) پایش را بر روی آن گذاشته است و جُزء مُعجزات حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم همین بود. همان‌گونه که خداوند متعال فولاد و آهن را برای حضرت داوود (علیه السلام) نَرم کرد؛ «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ[۶]»؛ ما حَدید را برای داوود (علیه السلام) نَرم کردیم. مانند موم هرچه را می‌خواست در دستش مُسخّر بود، مانند موم بود؛ «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ». در مورد حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم این جای پا الآن وجود دارد و خداوند متعال آن‌جا را به عُنوان مُصلّی فرمود: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ[۷]»؛ آن‌جایی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) قیام کرده است، پایش را گذاشته و ایستاده است، به آن‌جا بروید و آن را مُصلّی قرار بدهید. نماز پُشت مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) جُزء آداب طواف است. ۷ طواف را که انجام دادید، وقتی دو رکعت نماز خوانده می‌شود، پُشت مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) خوانده می‌شود. یک محلّی است که جان ندارد، حرف نمی‌زند. هم مَروه و صفا یک مُحیط جامدی است که خداوند متعال مُتبرّک، مُقدّس و دارای جَلال دینی مُعرّفی فرموده است، هم خداوند متعال مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) را برای همه‌ی موحّدان عالَم و حاجی‌ها مرکزی مُشخّص کرده است که در آن‌جا نماز جُزء مَناسک حجّ شمرده می‌شود. باز در مورد خودِ کعبه «فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا[۸]».

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

جریان حضرت موسی (علیه السلام) حَمل مَخفی او، ولادت اَسرار آمیز او و بعد برای حفاظت ایشان مأموریت مادر حضرت موسی (علیه السلام) با این‌که پیامبر نبود، امام نبود؛ ولی خداوند متعال در صَریح قرآن کریم دارد که می‌فرماید: «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ[۹]»؛ به مادر موسی (علیه السلام) وَحی کردیم اگر نسبت به فرزندت احساس خطر کردی و بودنِ بَچّه با تو او را نااَمن می‌کند، او را به دریا بینداز. و مادر حضرت موسی (علیه السلام) یک صندوقی را درست کرد، به نجّار سفارش داد که ساخت و این صندوق را محلّ اختفاء کودک نوزاد خودش قرار داد. این را در صندوق گذاشت، دَرب صندوق را بَست و این صندوق را در کنار رود نیل آورد و به آب انداخت. و خداوند متعال آب را مأمور کرد که این را به طرف ساحل بیاورد و فرعون هم از آن بالا که ویلای ساحلی داشت، با تَعجّب دید یک صندوقی از روی آب به سوی ساحل در حرکت است، مأمورین را فرستاد تا این صندوق را آوردند. باز کردند و دیدند که یک کودکِ خیلی زیبا و دوست‌داشتنی است. یکی از ویژگی‌های خاصّی که خداوند متعال به حضرت موسی (علیه السلام) داده بود، هرکسی ایشان را می‌دید به او علاقه‌مَند می‌شد. دلبَری در وجودِ حضرت موسی (علیه السلام) بود. لذا همسر فرعون که جناب «آسیه» است و حقّ به گردن همه‌ی عالَمیان دارد و بر اَساس مُعرّفی قرآن کریم یکی از اُلگوهاست. با این‌که زن هست، بانو هست، ولی حُکم مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را دارد و در قرآن کریم به عُنوان یک اُلگو و مَثَل از او یاد شده است. او تا چشمش به این کودک اُفتاد، به فرعون گفت: ما که فرزندی نداریم؛ این را برای خودمان نگاه داریم تا شاید چشم‌مان به او روشن بشود و فرزند ما بشود. فرعون هم هیچ چون و چرایی نکرد. وقتی خداوند متعال در دلِ دشمن تَصرُّف کند، همه‌چیز حل می‌شود. او هم در نهایت رضایت پذیرفت و این صندوقی که حضرت موسی (علیه السلام) در این صندوق بوده است، ماند. در زمان خودِ حضرت موسی (علیه السلام) در داخل این صندوق اَلواح را، جناب جبرئیل (علیه السلام) این تورات به صورت اَلواح در اختیار حضرت موسی (علیه السلام) قرار می‌داد؛ این اَلواح را در داخل آن صندوق قرار داده بود و برای بعد از حضرت موسی (علیه السلام) هم در دست انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) ماند تا در جریان «طالوت[۱۰]» که بنی‌اسرائیل گرفتار استبداد جالوتی شده بودند، «جالوت» هم مانند فرعون بود، عَرصه را بر بنی‌اسرائیل تنگ کرده بود؛ این‌ها نزد پیامبرشان آمدند. یکی از دلایل مَشروعیّت حُکومت الهی یا ضَرورت تشکیل حُکومت همین آیه است. گفتند: «ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ[۱۱]»؛ این کار انتصاب الهی می‌خواهد؛ برای ما مَلکی را قرار بده تا فرمان جنگ را به عُهده بگیرد تا ما با جالوت و لشکر زورگوی او بجنگیم و خودمان را خَلاص کنیم. با بهانه‌هایی که داشتند، بالاخره بعد از همه‌ی بهانه‌گیری‌ها و لجاجت‌هایی که بنی‌اسرائیل داشتند، حتی برای تأمین خواسته‌ی خودشان به راحتی زیر بار دستور پیامبر نمی‌رفتند، مع‌ذلک وقتی قانع شدند گفتند: حالا ما با چه مُعجزه‌ای قبول کنیم؟ چگونه دلمان آرام بشود؟ آن پیامبر گفت: «إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ[۱۲]»؛ تابوت یعنی صندوق؛ فرمود: نشانه‌ی این‌که این از جانب خداست، این صندوق با این‌ها می‌آید و در این صندوق یک آرامشی هست. این صندوق با هر جمعیّتی باشد، آن جمع احساس امنیّت و احساس آرامش می‌کنند. این نَقل قرآن کریم است. حدیث نیست که بگویند شیعه‌ها این را می‌گویند. این چند نمونه، نمونه‌های قرآنی بود.

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

خداوند متعال صفا و مَروه را، خودِ بیت را که جُز یک سنگ چیز دیگری نیست، مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) و بعد این تابوت را و بالاخره مَسأله‌ی پیراهن حضرت یوسف (علی نبیّنا و آله و علیه السلام) را مَطرح فرموده است که فرمود: «اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَذَا[۱۳]»؛ به برادرانش وقتی که دیگر مَعلوم شد عزیز مصر همان کسی است که این‌ها او را در چاه انداخته بودند، ولی خداوند باید بالا ببَرد. به اراده‌ی مردم نیست کسی را بالا ببَرند یا پایین بیاورند، مُتّهم بکنند، او را تیر بزنند؛ اگر خداوند بخواهد کسی را بالا ببَرد، کسی نمی‌تواند او را زمین بزند. این پایین رفتن، این چاه اُفتادن برای حضرت یوسف (علیه السلام) نَردبانی بود. بالاخره عزیز مصر شد، به سلطنت رسید و حضرت یعقوب (علیه السلام) هم در فراق یوسف خود از شدّت گریه چشمانش نابینا شده بود. «وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ[۱۴]»؛ هر دو چشمش نابینا بود. حضرت یوسف (علیه السلام) با قاطعیّت ـ احتمال نبود ـ گفت: این پیراهن من را ببَرید و به صورت پدرم القاء کنید، «یَأْتِ بَصِیرًا[۱۵]»؛ خیلی روشن گفت: این پیراهن را که به صورت او می‌اندازید، چشم‌هایش باز می‌شود. این در این‌جا پیراهن فرستاده است، این‌ها هنوز نزد حضرت یعقوب (علیه السلام) نبُرده بودند که حضرت یعقوب (علیه السلام) در «مَدْیَن» گفت: «إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ[۱۶]»؛ بَچّه‌ها! من بوی یوسف را احساس می‌کنم. پیراهن داشت می‌آمد؛ ولی حضرت یعقوب (علیه السلام) بوی حضرت یوسف (علیه السلام) را از همین پیراهن استشمام می‌کند و برای این‌که ما بدانیم ضریح حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، ضریح امام رضا (علیه السلام)، ضریح همه‌ی ائمه‌ و امامزاده‌هایمان (سلام الله علیهم اجمعین) کم از پیراهن حضرت یوسف (علیه السلام) ندارد، این‌ها هم بوی حضرات مَعصومین ما (علیهم السلام) را می‌دهند.

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

زیارت قُبور ائمه زنده نگاه‌داشتن شَعائر الهی و اسلامی است

بنابراین این مَسأله‌ی زیارت قُبور ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) هم به عُنوان یک سُنّت تَرویجی و شَعائری است، زنده‌ نگاه‌داشتن آوازه‌ی دیندارانی است که این‌ها اجرای دستور خدا کردند و به حُکم الهی خودشان و زندگی‌شان را وَقف نجات بَشر کردند، خداوند متعال هم خواست همه‌چیزِ این‌ها نَقش داشته باشد، برای مردم بابِ رَحمت خدا باشد؛ هم از نظر مَعنوی تَقویت مَعنویّت باشد و هم از نظر ظاهری حُکم موجوداتِ ذی‌حَیات ظاهری را داشته باشد. این هم سَند قرآنی دارد، هم عَملاً قبل از وهابیّت نه تنها قُبور ائمه‌ی مَعصومین ما (سلام الله علیهم اجمعین) در قَبرستان بَقیع مُحترم بوده است، ما تصاویرش را دیده‌ایم که بقاع مُتبرّکه بُقعه بوده است، گُنبد داشته است، ضَریح داشته است؛ علاوه بر این‌‌ها عَمّه‌های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در قَبرستان بَقیع دارای بُقعه و زیارتگاه بوده‌اند و بزرگان اهل سُنّت، آن‌هایی که برای ما هم مَطرح نیستند، این ائمه‌ی اَربعه‌ی اهل سُنّت مانند «ابوحَنیفه»، «مالک» و اَمثال این‌ها قَبرشان مورد زیارت اهل سُنّت بوده است و الآن هم هست. ولی وهّابی‌ها که یک دین نیست، مانند بَهائیّت است؛ این‌ها یک مَرام سیاسی است، دستِ استعمار این‌ها را درست کرده است و کار این‌ها قِداست‌شِکنی است. برای این‌که اعتقادات را نسبت به شخصیّت‌های الهی تَخریب کنند تا پایگاهی که آن پایگاه پیام می‌دهد، سازنده است، انقلاب ایجاد می‌کند، برای این‌که این‌ها را از مردم بگیرند، این‌ها سِلاح ماست، این‌ها پَرچم ماست، عَلم مبارزه‌ی با ظُلم و جَهل و خُرافات است؛ پایگاه‌های نور و هدایت است.

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

جنایات وهابّیت در تَخریب قُبور ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام)

خودِ ضریح امام حسین (علیه السلام) حرف می‌زند. جهادِ تَبیین را خودِ این ضَریح دارد، خودِ این گُنبد و بارگاه دارد. و این‌ها بر اَساس یک سیاست حساب‌شده آمدند و با خُشونت هرچه تمام‌تر دو مرتبه قبرستان بَقیع را تَخریب کردند. یک‌ مرتبه تَخریب شد، دوباره بَنا شد و حدود ۸۰ـ۷۰ سال قبل مُجدداً تَخریب کردند که در آن تَخریب قبلی به کربلا هم رسیدند و ضریح مُقدّس امام حسین (علیه السلام) را به آتش کشیدند و همه‌ی جواهرات و چیزهایی که در موزه قیمتی بود را به غارت بُردند. در نجف یکی از مَراجع مُجاهد ما مرحوم آیت الله العُظمی «شیخ جعفر کاشف الغطاء[۱۷]» (رضوان الله تعالی علیه) حُکم جهاد داشتند و جهاد هم بُرج و بارو داشت، مردم نجف مُقاومت کردند و این‌ها را طَرد کردند؛ ولی این داغ هنوز بر روی دل ما مانده است.

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

سیره‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) در بابِ زیارت اَهل قُبور

حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، حضرات امام باقر، امام زین‌العابدین و امام صادق (علیهم السلام) چهار امام مَعصوم ما در دست وهابیّت مانند دوران حَیاتشان مَظلوم هستند و این مَظلومیّت همچنان دل همه‌ی آزادگان عالَم را می‌سوزاند. این‌ها تاریخ‌سوزی کردند، این‌ها قِداست‌زُدایی کردند، این‌ها برخلاف قرآن کریم رفتار کردند، برخلاف سیره‌ی حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و عامّه‌ی مسلمان‌ها عمل کردند. پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) بر سر قبر مادرش «آمنه خاتون» آمد، آن‌جا زیارت کرد، گریه کرد؛ بر سر قبر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) می‌آمد و زیارت می‌کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نَهج البلاغه دارد بر این‌که وقتی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به خاک سِپُرد، آن‌جا می‌گویند: «وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ[۱۸]»؛ اگر نبود که دشمن‌ها حَسّاس می‌شوند، من همین‌جا اعتکاف می‌کردم و بر سر قَبرت می‌ماندم و از این‌جا نمی‌رفتم. این‌ها حضرت علی (علیه السلام) را که خلیفه‌ی چهارم می‌دانند، حضرت علی (علیه السلام) را که بابِ علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانند؛ این روایت «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها[۱۹]» جُزء اَحادیثی است که همه‌ی اهل سُنّت قبول دارند، مُحدّثین‌شان قبول دارند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بابِ مدینه‌ی علم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، بابِ قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، باب القرآن است. بر سر قَبر حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌آید و آرزو هم می‌کند که ای‌کاش مانعی نبود تا من برای همیشه در کنار قَبرت می‌ماندم. و حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) به زیارت قَبر فرزندشان حضرت اسماعیل (علیه السلام) می‌آمدند و جریان حضرت امام هادی (علیه السلام) که این‌ ائمه‌ی ما برای اهل سُنّت هم همگی مَرجع علمی هستند؛ «إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ[۲۰]»؛ حدیثی است که همه‌ی مُحدّثین اسلامی قبول دارند، این‌ها همیشه مَرجعیّت علمی عترت را پذیرفته‌اند، ولی عمل نمی‌کنند. دو نفر از این ائمه‌ی چهارگانه‌ی اهل سُنّت بلاواسطه شاگرد امام صادق (علیه السلام) هستند و دو نفر دیگر با واسطه شاگرد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هستند. هرچه دارند از امام صادق (علیه السلام) دارند و ائمه‌ی دوازده‌گانه‌ی ما هم در اَحادیث آن‌ها فی‌الجُمله مُتواتر است که امام و خلیفه‌ی بعد از پیامبر ۱۲ نفر است. این جریان امام هادی (علیه السلام) همه‌ساله برای همه‌ی شما در مجالس مُختلف خوانده می‌شود. هم زیارت جامعه‌ی کبیره که از حضرت امام هادی (علیه السلام) است، می‌خوانیم: «لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِکُمْ[۲۱]»؛ ما به قَبر شما پَناه می‌آوریم، روی می‌آوریم. مَلاذ ماست، محلّ مُراجعه‌ی ماست و این‌جا پَناهگاه ماست. قُبور این‌ها برای ما مَلاذ و پَناهگاه است و حضرت امام هادی (علیه السلام) وقتی به اذن خودشان بیماری بر وجود نازنین‌شان عارض شد، کسی را مأمور کردند که به کربلا برود و برای امام هادی (علیه السلام) زیر قُبّه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) طَلب استشفاء کند. راوی می‌گوید: وقتی من دیدم این مأمور امام هادی (علیه السلام) چنین چیزی را بر زبان آورد، گفتم: حرکت نکُن تا من بروم و فلسفه‌اش را از امام هادی (علیه السلام) بپُرسم. شَرفیاب شدم و عرض کردم: آقا جان! مَگر شما خودتان امام نیستید؟ مَگر خداوند شما را دارای ولایت مُطلقه قرار نداده است؟ چطور شده است که برای شِفای شما باید کسی برود و در آن‌جا زیارت کند؟ حضرت امام هادی (علیه السلام) جواب فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ بِقَاعاً یُحِبُّ أَنْ یُدْعَى فِیهَا[۲۲]»؛ خداوند یک مکان‌هایی را دوست دارد که در آن‌جا دعا بشود و زیر قُبّه‌ی جَدّم امام حسین (علیه السلام) جُزء آن مکان‌هایی است که خداوند ناله‌های آن‌جا را دوست دارد، دعاهای آن‌جا را دوست دارد. لذا یک اَمر قَطعی مُسلّم عملی قرآنی به دست وَهابیّت مورد هَجمه قرار گرفت و بعد هم برای عدّه‌ای فرهنگ شد. این خُشونت، این بی‌مَنطقی، این تَخریب مُقدّسات و سُنّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند «نماز تَراویح[۲۳]» که یک‌چیزی را به اجبار آمدند و از خودشان نماز ساختند و نماز مُستحبّی را به جماعت خواندند؛ ولی یک بدعتی بود که زور داشتند و حُکومت جا انداخت و همین‌جور باقی مانده است. این هم از آن ساخته‌های قدرت‌های پوشالی مُتّکی به انگلیس بوده است. ما خداوند را شاکر هستیم که بحمدالله کشور ما همیشه برای شیعیان ما اَمن بوده است، بِقاع مُتبرّکه، یادگاران امیرالمؤمنین و پیامبر اکرم و حضرت زهرا (سلام الله علیهم اجمعین) برای ما قِداست داشته است. در بالای کوهی یک امامزاده‌ای شهید شده است یا از دنیا رفته است، مردم ما رفته‌اند و در آن‌جا بُقعه ساخته‌اند. به آن‌جا می‌رویم، زیارت می‌کنیم و با آثار حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) عشقبازی می‌کنیم و همه‌ی این‌ها برای ما قِداست دارند. زیارتشان به تَعبیر مرحوم «آیت الله العُظمی آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) این‌ها حُکم ویتامین‌ها و غذاهای مُکمّل هستند. این بِقاع مُتبرّکه ایمانِ ما را تَکمیل می‌کند. و برای ما افتخار است که این پَناهگاه‌ها برای ما مَحفوظ بوده است و جُزء توفیقاتی است که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است.

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

روضه و توسّل به ائمه‌ی بقیع (علیهم السلام)

اما چون روز تَخریب قُبور شریف بَقیع است، باید به یاد داشته باشیم. این‌هایی که به مدینه رفته‌اند می‌دانند الآن آل سُعود از نظر کانون‌های انرژی بَرق‌های قَوی دارد، نوراَفکن‌های قَوی در همه‌جا هست؛ اما تنها جایی که هیچ چراغی ندارد این قَبرستان بَقیع است. شب‌ها تاریک و خاموش است؛ نه کسی حقّ دارد در آن‌جا شمعی روشن کند، چراغی روشن کند و این‌ها جَفا می‌کنند، به دل‌های ما زَخم می‌پاشند. دل‌های زخمی ما را نمک می‌پاشند. قُبور شریف امامزاده‌ها و امام رضا (علیه السلام) را می‌بینید که چه جَلالی دارند! چه عظمتی دارند! چه شکوهی دارند! چه دل‌های عاشقی مانند پَروانه دور ضَریح مُقدّس امام رضا (علیه السلام) طَواف می‌کنیم؛ به معنی واقعی کلمه طَواف می‌کنیم. این زیارت دوره طواف عملی است که از ناحیه‌ی خودِ این بزرگان به ما توصیه شده است. اما الآن قَبرستان بَقیع یک زائر ندارد، یک چراغ ندارد. قَبر چهار مَعصوم را ویران کردند، تَخریب کردند. به قُبور شریف اِهانت کردند. گاهی هم خاطرات بدی است که زائرینی که رفته‌اند می‌دانند؛ گاهی گازوئیل بر روی قَبرها می‌ریزند که کاملاً تَحقیر کرده باشند. خَذَلَهُمُ الله! لَعَنَهُمُ الله! اما دل‌ها بسوزد برای سیّد شهیدان عالَم امام حسین (علیه السلام). جنازه‌ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را که تنها قَبر ایشان نیست که مَظلوم است، غریب است؛ هم در خانه‌ی خودش مَظلوم بود، گرفتار یک همسری بود که جاسوس بیگانه بود و بالاخره رَحم نکرد؛ او را با زبان روزه مَسموم کرد. وقتی بدن نازنین ایشان حَمل شد تا کنار قَبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ببَرند و طواف بدهند و بعد بیاورند، اما آن زن گفت: وقتی زنده بود هم من او را دوست نداشتم؛ نگذارید به آن‌جا ببَرند. به «مروان» دستور تیرباران کردن را داد. وقتی جنازه‌ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را کنار قبری که برای ایشان آماده کرده بودند گذاشتند، امام حسین (علیه السلام) با صدای بلند گریه می‌کرد. با دست مبارکش این تیرها را از بدن بیرون می‌کِشید. فرمود: برادرم! غارت‌زَده آن کسی نیست که مالِ او را به غارت بُردند؛ غارت‌زَده من هستم که برادری مانند تو را از من گرفتند. این‌جا با صدای بلند گریه کرد و گفت که من غارت‌زَده هستم. اما کنار نَهر عَلقمه یک تیر و دو تیر نبود؛ با یک بدنی مُواجه شد که دست در بدن ندارد؛ جای سالمی در بدن باقی نمانده بود. عَمود بر فَرق مُقدّسش زدند، کنار بدن نشست. «بَکاء بُکاءً شَدیدا»؛ سخت گریه کرد. آن‌جا این جُمله از امام حسین (علیه السلام) نَقل شده است. باب‌الحَوائج است؛ ان‌شاءالله همه‌ی ما در نابودی اسرائیل، نجات مَظلومین غَزّه، برآورده‌شدن حاجات خودتان دامان باب‌الحَوائج را بگیرید. جایی که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) با صدای بلند گریه کرد، با این‌که دشمن تماشا می‌کرد، در کنار بدن پاره‌پاره‌ی اباالفضلش بود. آن‌جا گفت: «الْآنَ انْکَسَرَ ظَهْرِی[۲۴]»؛ برادرم! پَرچمدارم! کَمرم شکست. «وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[۲۵]»؛ دیگر بیچاره شدم…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارک ایشان را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! توفیق تماشای جَمال امام زمان (ارواحنا فداه)، زانو زدن در مَحضر حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)، استماع کلمات دلنشین و رَوان ایشان را به ما روزی بفرما.

خدایا! نام ما را در لیست خدمتگزاران آن بزرگوار و مُدافعین حَریم ایشان ثَبت بفرما.

خدایا! جوان‌های عزیز ما را به سامان مَعنوی و دُنیوی برسان.

خدایا! مَملکت ما را از گَزند اَشرار، مُنافقین، توطئه‌گران و همه‌ی فتنه‌گران مَصون و مَحفوظ بدار.

خدایا! به حقیقت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فرزندان ایشان، به ولایت ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم نظام ما را، رهبری حکیم و نورانی و بی‌بَدیل نظام را با اقتدار، با عزّت، با کفایت، با کرامت، با غَلبه‌ی بر همه‌ی دشمنان و ساختن زمینه‌ی ظُهور برای امام زمان (ارواحنا فداه) تا ظُهور مُستدام بدار.

الها! پروردگارا! باران رَحمت، خیر و بَرکت بر سرزمین ما نازل بفرما.

خدایا! مَملکت ما را از فقر، از قَحطی، از نااَمنی، از بی‌ایمانی، از بی‌حجابی مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! به مَظلومیّت ائمه‌ی بَقیع (علیهم السلام) قَسمت می‌دهیم آنچه از این خطرها دامان ما را گرفته است، هرچه زودتر این غُبار را از دامان این کشور و این نظام پاک بگردان.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، مریض‌های مورد نظر، آقای «حاج علی اکبری» ما که مُدّتی نمی‌تواند در نماز جُمعه هم شرکت کند، یعنی پاهای ایشان اجازه نمی‌دهد، شِفای عاجل و کامل روزی بفرما.

خدایا! نعمت‌هایی که به ما داده‌ای، توفیق شُکر آن را مَرحمت بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را بر سر سُفره‌ی ائمه‌ی بَقیع (سلام الله علیهم اجمعین) مُتنعّم و اَرواحشان را از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14040118-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه حج، آیه ۳۲٫

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۸٫

«إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ».

[۴] هاجَر همسر ابراهیم (علیه السلام) و مادر اسماعیل. هاجر کنیز پادشاه مصر بود که به ساره، همسر ابراهیم، هدیه داده شد و ساره او را به ابراهیم فروخت و پس از مدتی اسماعیل را به دنیا آورد. پس از تولد اسماعیل، در پی ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر و فرزنددار نشدن خود، ابراهیم به دستور خدا هاجر و فرزندش را از شام به مکه که در آن روز بیابانی خشک بود و هیچ کس در آن ساکن نبود منتقل کرد. بنا به نقل تورات، برخلاف منابع اسلامی، هجرت هاجر، پس از تولد اسحاق و بدون همراهی ابراهیم بوده است. مزار هاجر در محل حجر اسماعیل قرار دارد. بنا بر نقلی، هاجر دختر پادشاه مصر بوده که پس از شورش گروهی از مردم عین‌الشمس بر پادشاه مصر، به بردگی گرفته شده و به پادشاه جدید مصر فروخته شده است. در روایتی تاریخی، پیامبر اسلام، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم)، از اصحابش خواسته بود تا با مردم مصر به نرمی رفتار کنند؛ چرا که هاجر از آنان بوده است. ابراهیم از ساره فرزنددار نمی‌شد، از این رو ساره، هاجر را به او فروخت تا شاید ابراهیم از او صاحب فرزند شود. مدتی بعد که هاجر اسماعیل را به دنیا آورد، سبب ناراحتی ساره شد؛ چرا که خود فرزندی نداشت. پس از تولد اسماعیل و ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر، خداوند به ابراهیم دستور داد تا اسماعیل و مادرش را از شام به سرزمین مکه منتقل کند. ابراهیم آن دو را به مکه که در آن روز بیابانی خشک و بدون سکنه بود، منتقل کرد و در محلی که بعدها خانه خدا در آنجا بازسازی شد، در نزدیکی چاه زمزم فعلی گذاشت. نام هاجر در قرآن نیامده اما در سوره ابراهیم به ماجرای نقل مکان او از شام به مکه اشاره شده است.

بر پایه روایتی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، زمانی که ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در سرزمین مکه گذاشت و برگشت، اسماعیل تشنه شد و هاجر برای یافتن آب، هفت بار فاصله میان دو کوه صفا و مروه را رفت و برگشت، ولی آب پیدا نکرد. هاجر، وقتی نزدیک اسماعیل آمد، دید او از تشنگی پا بر زمین کشیده و آب از زیر پایش شروع به جوشیدن کرده است که به چاه زمزم معروف است. این واقعه سبب وجوب سعی بین صفا و مروه به‌عنوان یکی از اعمال حج دانسته شده است. بنا بر منابع اسلامی، هجرت هاجر پیش از تولد اسحاق و به دلیل ناراحتی ساره از فرزنددار شدن هاجر بوده است؛ درحالی‌که بنا به گزارش تورات، هاجر پس از تولد اسحاق نقل‌مکان کرده است در تورات، دلیل دستور خدا به ابراهیم برای انتقال هاجر و اسماعیل از شام به مکه، چنین توصیف شده که ساره دید اسماعیل، اسحاق را آزار می‌دهد، به ابراهیم گفت فرزند این کنیز (هاجر) با وجود فرزند من، اسحاق، نمی‌تواند وارث تو باشد؛ او و فرزندش را از خانه بیرون کن. همچنین بنا به گزارش تورات و برخلاف روایات اسلامی ابراهیم در این هجرت، هاجر و اسماعیل را همراهی نکرده است. هاجر بنا به نقلی در ۹۰ سالگی وفات نمود. مطابق با حدیثی از امام صادق (علیه السلام)، اسماعیل، هاجر را در محل حجر اسماعیل دفن نمود و قبرش را مرتفع قرار داد و بر روی آن دیواری بنا نمود تا مردم روی آن راه نروند. بنا به برخی روایات، به احترام قبر وی است که مسلمانان هنگام طواف کعبه دور حجر می‌گردند و نباید داخل آن شوند تا پا روی قبر هاجر نگذارند.

[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۷٫

«وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».

[۶] سوره مبارکه سبأ، آیه ۱۰٫

«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا ۖ یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ ۖ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۲۵٫

«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَهً لِلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَ عَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعَاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ».

[۸] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۷٫

«فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ ۖ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا ۗ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا ۚ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ».

[۹] سوره مبارکه قصص، آیه ۷٫

«وَ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ».

[۱۰] طالوت یکی از پادشاهان بنی‌اسرائیل، از نسل بنیامین فرزند یعقوب (علیه السلام) بود. طالوت را اهل علم و دارای جسم قوی دانسته‌اند. طالوت با دستور الهی به عنوان پادشاه بنی‌اسرائیل انتخاب شد. قرآن داستان امتحان سپاهیان بنی‌اسرائیل توسط طالوت را نقل کرده است. حضرت داوود داماد طالوت بود. طالوت که «شاؤل»، «شارک» و «ساوا» نیز خوانده شده از نسل بنیامین فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) بود. از پدرش با نام‌های «قیس» و «امال» یاد شده است. برخی معتقدند طالوت را به جهت طول قدش طالوت نامیده‌اند. نام طالوت در دو آیه ۲۴۷ و ۲۴۹ سوره بقره آمده و داستان او نیز در ۶ آیه از همین سوره بیان شده است. قرآن طالوت را دارای علم و جسمی قدرتمند می‌داند. تورات نیز او را بلند قد و خوش اندام معرفی می‌کند. تورات از طالوت به نام شاؤل یاد کرده است. طالوت بیش از پنج قرن بعد از حضرت موسی (علیه السلام)‌ زندگی می‌کرده است. گفتارهای مختلفی در مورد شغل طالوت وجود دارد. برخی او را چوپان عده‌ای او را دَبّاغ و تعدادی نیز او را سقّاء و فروشنده آب دانسته‌اند. برخی محققان معتقدند او فقیر بوده است اما این مطلب، مخالفانی دارد. در زمان طالوت جنگ بزرگی در گرفت. طالوت وعده داد هر شخصی جالوت؛ بزرگ‌ترین قهرمان سپاه دشمن را بکشد، نصف مالش را به او می‌دهد و دخترش را نیز به عقد او در می‌آورد. در آن جنگ حضرت داوود توانست جالوت را بکشد و نصف اموال طالوت را گرفت و داماد او شد. براساس برخی منابع، طالوت در اواخر عمر خود به حضرت داوود حسادت کرده و تصمیم به کشتن او گرفت. اما پس از وقایعی از تصمیم خود پشیمان شده و طلب توبه کرد. طالوت برای قبولی توبه خود به همراه فرزندانش به جهاد رفت و پس از کشته شدن فرزندانش،‌ خود به میدان رفته و کشته شد. براساس برخی منابع دیگر طالوت به مرگ عادی و در خواب مرد.

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۶٫

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَىٰ إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا ۖ قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا ۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ۗ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ».

[۱۲] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۴۸٫

«وَ قَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَهَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّهٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَىٰ وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».

[۱۳] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۳٫

«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَ أْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ».

[۱۴] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۴٫

«وَ تَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ».

[۱۵] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۳٫

[۱۶] سوره مبارکه یوسف، آیه ۹۴٫

«وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ».

[۱۷] جعفر بن خضر بن یحیی جناجی حلّی نجفی، ملقب به‌ کاشف الغطاء (۱۱۵۶ – ۱۲۲۸ق) از مراجع تقلید شیعه در قرن سیزدهم قمری بود. شیخ جعفر پس از استادش سید محمدمهدی بحرالعلوم، مرجعیت را بر عهده گرفت. او همچون استاد دیگرش وحید بهبهانی به مبارزه با اخباریان پرداخت و آثاری در ردّ آرای آنان نگاشت. شیخ جعفر در حمله وهابیان به نجف، به دفاع از این شهر پرداخت و نخستین عالم شیعی بود که در ردّ وهابیت کتاب نوشت. کاشف الغطاء آثاری در فقه، اصول و کلام هم دارد. مشهورترین اثر او کشف الغطاء است که به سبب نگارش آن به کاشف الغطاء مشهور شد. او منهج الرشاد لمن اراد السداد را در ردّ آراء وهابیان و الحقّ المبین فی تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین را در ردّ اخباریان نگاشت. محمدحسن نجفی، معروف به (صاحب جواهر)، از شاگردان وی بوده است. آل کاشف الغطاء، از خاندان‌های علمی شیعی قرن ۱۳ و ۱۴ق، از تبار وی هستند. نسب آل کاشف الغطاء به مالک اشتر می‌رسد. پدر او خضر، از عالمان و زاهدان روزگار خود شمرده می‌شد، از جُناجیه در اطراف حله به قصد تحصیل به نجف رفت و در همان شهر ماند و در سال ۱۱۸۱ق درگذشت. شیخ جعفر هم در نجف زاده شد. او در کربلا و نجف به تحصیل پرداخت و پس از آموختن علم تا پایان عمر در نجف ساکن بود. او در ۲۲ رجب ۱۲۲۸ق در نجف درگذشت و در مقبره‌ای که خود آماده کرده بود (یکی از حجره‌های مدرسه خود)، در محله عماره نجف دفن شد. گنبدی بر مقبره او ساخته‌اند. جمعی از اولاد و اعقاب او در همین مقبره دفن شده‌اند. شیخ جعفر کاشف الغطاء، در صدر خاندان کاشف الغطاء قرار دارد که از خاندان‌های علمی شیعی قرن ۱۳ و ۱۴ق است. محمدحسین کاشف‌الغطاء، از مراجع تقلید شیعه قرن ۱۴ قمری، نوه اوست. کاشف‌الغطاء از شاگردان سید محمدمهدی بحرالعلوم (۱۱۵۵۱۲۱۲ق) بود و به گفته سید موسی شبیری زنجانی، شیخ جعفر با اینکه تقریبا با بحرالعلوم هم‌سن بود ولی به او احترام زیادی می‌گذاشت تا این حد که با تحت الحنک عمامه خود، نعلین سید را تمیز می‌کرد و تبرک می‌جست. برای احترام به درس او می‌رفت و او را استاد خطاب می‌کرد. همچنین منقول است که در مورد بحرالعلوم چنین گفته‌است که اگر او مجتهد باشد من هیچ مجتهد نیستم. شیخ جعفر نزد پدر مقدمات علوم را خواند و پس از آن خارج فقه و اصول را نزد عالمان عراق مانند سید صادق فَحّام (۱۱۲۴۱۲۰۵ق)، شیخ محمد دوْرَقی (م ۱۱۸۷ق)، شیخ فتّونی، وحید بهبهانی در کربلا، و اندکی نزد و خود از مجتهدان و عالمان بلندآوازه گردید و به تدریس پرداخت. شیخ جعفر پس از درگذشت بحرالعلوم، به رهبری دینی شیعیان عراق و ایران و دیگر کشورها دست یافت و بر شهرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی او افزوده شد. با اینکه پیش از شیخ مرتضی انصاری نظریه وجوب تقلید از اعلم چندان رواج نداشت و از این‌رو مقلّدان شیعی همزمان از مجتهدان مختلف و عمدتاً محلّی و منطقه‌ای تقلید می‌کردند، کاشف الغطاء عملاً مرجع تقلید شیعیان جهان گردید.

[۱۸] أمالی، شیخ طوسی، صفحه ۱۱۰-۱۰۹؛ امالی شیخ مفید، صفحه ۲۸۱-۲۸۳٫

«فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّیْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ وَ حَبِیبَتِکَ، وَ قُرَّهِ عَیْنِکَ وَ زَائِرَتِکَ، وَ الثَّابِتَهِ فِی الثَّرَى بِبُقْعَتِکَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَهَ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَ ضَعُفَ عَنْ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِی، إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِسُنَّتِکَ وَ الْحُزْنِ الَّذِی حَلَّ بِی لِفِرَاقِکَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّی، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودِ قَبْرِکَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُکَ عَلَى صَدْرِی، وَ غَمَضْتُکَ بِیَدِی، وَ تَوَلَّیْتُ أَمْرَکَ بِنَفْسِی، نَعَمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَهُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ‏ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، لَا یَبْرَحْ الْحُزْنُ‏ مِنْ قَلْبِی أَوْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی فِیهَا أَنْتَ مُقِیمٌ، کَمَدٌ مُقَیِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَیِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَیْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْکُو، وَ سَتُنْبِئُکَ ابْنَتُکَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِکَ عَلَیَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَکَمْ مِنْ غَلِیلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِیلًا، وَ سَتَقُولُ وَ یَحْکُمَ اللَّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ‏. سَلَامٌ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَهٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ، الصَّبْرُ أَیْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَهُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَیْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِکَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْکُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّکْلَى عَلَى جَلِیلِ الرَّزِیَّهِ، فَبِعَیْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُکَ سِرّاً، وَ یُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ یُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلَقْ مِنْکَ الذِّکْرُ، فَإِلَى اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَکَى، وَ فِیکَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا وَ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».

[۱۹] المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۸ ح ۴۶۳۹، المناقب لابن المغازلی: ص ۸۰ ح ۱۲۰ کلاهما عن جابر بن عبد اللّه و ص ۸۱ ح ۱۲۱، المعجم الکبیر: ج ۱۱ ص ۵۵ ح ۱۱۰۶۱، تاریخ بغداد: ج ۴ ص ۳۴۸ ح ۲۱۸۶ و ج ۱۱ ص ۴۹، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۷ و ص ۳۸۱ ح ۸۹۸۱، اُسد الغابه: ج ۴ ص ۹۵ ح ۳۷۸۹، المناقب للخوارزمی: ص ۸۳ ح ۶۹ والثمانیه الأخیره عن ابن عبّاس، الاستیعاب: ج ۳ ص ۲۰۵ الرقم ۱۸۷۵؛ صحیفه الإمام الرضا علیه السلام: ص ۱۲۳ ح ۸۲ عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۹۶ ح ۳۷ عن أبان عن الإمام الصادق علیه السلام عن عمّار بن یاسر، شرح الأخبار: ج ۱ ص ۸۹ ح ۲ عن ابن عبّاس، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۳۴. / المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۴۶۳۷ و ح ۴۶۳۸، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۸ کلّها عن ابن عبّاس و ص ۳۸۳ ح ۸۹۸۵ وفیه «الدار» بدل «المدینه»، تاریخ بغداد: ج ۲ ص ۳۷۷ ح ۸۸۷ وفیه «البیت» بدل «المدینه»، الفردوس: ج ۱ ص ۴۴ ح ۱۰۶ والثلاثه الأخیره عن جابر، کنز العمّال: ج ۱۳ ص ۱۴۸ ح ۳۶۴۶۳؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۳۳ ح ۱ عن الریّان بن الصلت، تحف العقول: ص ۴۳۰ کلاهما عن الإمام الرضا علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الفصول المختاره: ص ۲۲۰، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۱۹، عوالی اللآلی: ج ۴ ص ۱۲۳ ح ۲۰۵. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۸ ح ۸۹۷۶، البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۳۵۹ کلاهما عن الصنابحی عن الإمام علیّ علیه السلام. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۸۰ ح ۸۹۷۹، تذکره الحفّاظ: ج ۴ ص ۱۲۳۱ ح ۱۰۴۷، فرائد السمطین: ج ۱ ص ۹۸ ح ۶۷ کلّها عن ابن عبّاس. /  المناقب لابن المغازلی: ص ۸۵ ح ۱۲۶؛ الأمالی للطوسی: ص ۵۷۸ ح ۱۱۹۴، العمده: ص ۲۹۴ ح ۴۸۶ کلّها عن محمّدبن عبداللّه اللاحقی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۲۰، نهج الإیمان: ص ۳۴۲. / الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ عن مکحول عن الإمام علیّ علیه السلام، المجازات النبویّه: ص ۲۰۷ ح ۱۶۶، مائه منقبه: ص ۶۴ ح ۱۸ عن ابن عبّاس وفیه «تؤتی» بدل «تدخل»، کفایه الأثر: ص ۱۸۴ عن اُمّ سلمه وفیه «وما تؤتی» بدل «لن تدخل»؛ المناقب لابن المغازلی: ص ۸۲ ح ۱۲۲ عن جریر عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیه «لا تؤتی البیوت إلّا من أبوابها» بدل «لن تدخل…». / التوحید: ص ۳۰۷ ح ۱، الاختصاص: ص ۲۳۸، الأمالی للصدوق: ص ۴۲۵ ح ۵۶۰ کلّها عن الأصبغ بن نباته عن الإمام الحسن علیه السلام و ص ۶۵۵ ح ۸۹۱ عن الحسن بن راشد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تفسیر فرات: ص ۲۶۵ ح ۳۶۰ عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیهما «تؤتی» بدل «تدخل». / الإرشاد: ج ۱ ص ۳۳ عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج ۴۰ ص ۲۰۳ ح ۷.

[۲۰] شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۲۳۳.

«إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کیفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا».

[۲۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِما آمَنْتُمْ بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِما کَفَرْتُمْ بِهِ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ وَ بِضَلالَهِ مَنْ خالَفَکُمْ، مُوالٍ لَکُمْ وَ لِأَوْلِیائِکُمْ، مُبْغِضٌ لِأَعْدائِکُمْ وَ مُعادٍ لَهُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُطِیعٌ لَکُمْ، عارِفٌ بِحَقِّکُمْ؛ مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ، مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ، مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ، مُعْتَرِفٌ بِکُمْ، مُؤْمِنٌ بِإِیابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ، عامِلٌ بِأَمْرِکُمْ، مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ، زائِرٌ لَکُمْ، لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِکُمْ، مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ، وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ، وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرادَتِی فِی کُلِّ أَحْوالِی وَ أُمُورِی، مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانِیَتِکُمْ، وَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ، وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ، وَ مُفَوِّضٌ فِی ذٰلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ، وَ مُسَلِّمٌ فِیهِ مَعَکُمْ؛ وَ قَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ، وَ رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ، وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّهٌ حَتَّىٰ یُحْیِیَ اللّٰهُ تَعَالىٰ دِینَهُ بِکُمْ، وَ یَرُدَّکُمْ فِی أَیَّامِهِ، وَ یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ، وَ یُمَکِّنَکُمْ فِی أَرْضِهِ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لَامَعَ غَیْرِکُمْ، آمَنْتُ بِکُمْ، وَ تَوَلَّیْتُ آخِرَکُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَکُمْ…».

[۲۲] تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۴۸۲.

«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: إِنَّ لِلَّهِ بِقَاعاً یُحِبُّ أَنْ یُدْعَى فِیهَا فَیَسْتَجِیبَ لِمَنْ دَعَاهُ وَ اَلْحَیْرُ مِنْهَا».

[۲۳] نماز تَراویح از نمازهای مستحبی شب‌های ماه رمضان که اهل‌سنت به ‌دستور عمر بن خطاب آن را به جماعت می‌خوانند، اما شیعیان به‌جماعت خواندن آن را بدعت می‌دانند. به گزارش منابع شیعه و سنی، نوافل ماه رمضان در دوره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوبکر، فُرادا خوانده می‌شد؛ اما عُمَر در دوره خلافتش، دستور داد آن‌ها را به جماعت بخوانند. اهل‌بیت (علیهم السلام) به‌جاآوردن نوافل ماه رمضان به جماعت را بدعت می‌دانستند. برخی از فقها و بزرگان اهل‌سنت نیز این نماز را به صورت فرادا می‌خوانده‌اند. نماز تراویح هر ساله در شب‌های ماه رمضان در مساجد اهل‌سنت، به‌ویژه مسجدالحرام و مسجدالنبی به جماعت خوانده می‌‌شود. فقهای اهل‌سنت درباره جزئیات و احکام آن اختلاف‌نظرهایی دارند.

[۲۴] بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۴۱.

[۲۵] همان.