«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

با تسلیتِ شهادت مُصیبت‌وار دو مؤمن، دو عالِم، دو مُجاهد، دو سنگرنشینِ دفاع از امنیّت و دفاع از حُقوق مردم، دو انسانِ ایثارگر، دو انسانِ مُوالی و اهل بیتی، دو مُتوسّل به حضرات ائمه خُصوصاً «آقای رازینی» را می‌‌دانم که خیلی حضرت زهرایی بود؛ به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) و به شما خوبان تسلیت عَرض می‌کنم.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

خداوند دشمنان دین را به دست مؤمنین عذاب می‌کند

در آیاتی که در مَحضر این آیات بودیم، خداوند علیّ حَکیم بندگانش را تشویق به جهاد می‌کند. جهاد لازمه‌ی زندگی توأم با عزّت و دیانت است. جهاد سنگر حِفاظ از دین است. جهاد به تَعبیر حضرت زهرا (سلام الله علیها) و به تَعبیر حضرت علی مُرتضی (علیه السلام) کُفوّ حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) «وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ[۲]»، خداوند جهاد را واجب کرده است تا اسلام عزیز بماند. اگر جهاد نباشد، غیرت نباشد، دفاع نباشد، حُضور ایمانی نباشد، کُفّار، مُشرکین، مُنافقین، ظالمین، اهل فِسق و فُجور دین را وَهن می‌کنند، مَسخره می‌کنند. عزّت و اعتباری برای دین باقی نمی‌گذارند. اما وقتی ملّت در سنگر جهاد بود، از دینش، از هُویّت فرهنگی خودش دفاع کرد، شیاطین مُنزوی می‌شوند، نمی‌توانند جولان بدهند، نمی‌توانند به حَریم دین جسارت بکنند. خداوند عزیز در این آیات کریمه مسأله‌ی جهاد و مُجاهد را در یک سطح بالای عَرشی مُعرّفی کرده است که در خیلی از عَرصه‌های دینداری این لطیفه وجود دارد. فرمود: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ[۳]»؛ شما که به میدان بیایید و در برابر بی‌دین‌ها مَصاف بدهید و جنگ کنید، چند خاصیّت دارد. اوّلین و والاترین و باارزش‌ترین اَثر سنگرنشینی در جهاد، جهادِ اَکبر، جهاد اُوسط و جهاد اَصغر این است که شما نماینده‌ی خدا می‌شوید. خداوند عذاب می‌کند؛ وقتی شما شیطان درون را تَضعیف کردید و در چنگ‌تان گرفتید و او را اَسیر کردید، خداوند این کار را می‌کند. «لا مؤثر فی الوجود الا الله تبارک و تعالی»؛ ولی به دستِ شما می‌کند. خدا می‌کند و‌ به دستِ شما می‌کند. «یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ»؛ خدا عذاب می‌کند، هم آن کسی که در لباس کُفر و شِرک و ظُلم و تَجاوز آمده بود و شما در مُقابل او ایستادید و به او ضربه زدید، این ضربه از خداست. «یُعَذِّبْهُمُ»؛ خدا عذاب می‌کند. اگر کُشته می‌شود، در یک آیه‌ی دیگری دارد که می‌فرماید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ[۴]»؛ شما آن‌ها را نکُشتید، خدا آن‌ها را کُشت. مَقتول این، به دَرک واصل‌شدگان در میدان جنگ با حقّ را خداوند از بین می‌بَرد؛ ولی شما کارِ حضرت عزرائیل (علیه السلام) را می‌کنید، شما فرشته‌ی نجات جامعه هستید. خداوند متعال تَصریح می‌کند این جراحتی که بر کافر، بر داعشی، بر تَکفیری، بر بَعثی وارد می‌شود، این جراحت را خدا وارد می‌کند. اما «بِأَیْدِیکُمْ»، خدا به دست شما این کار را می‌کند. خداوند بدون واسطه هم می‌توانست، ولی خواست تو آیینه بشوی، تو رنگ خدا بگیری، تو نمایندگی از خدا را دریافت کُنی. خیلی نکته‌ی لطیف و زیبایی است. کَما این‌که در مَسأله‌ی صدقات هم همین‌جور است. آن‌جا هم خداوند متعال مال مالِ اوست، برای شما که نیست. «وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ[۵]»؛ شما خلیفه‌ی خدا هستید، شما نماینده‌ی خدا هستید. لذا روزی کسی که خداوند گفته است شما روزی‌اش را تأمین کنید، رَزّاق خداست؛ شما که روزی‌رسان نیستید؛ ولی دستِ شما دستِ خدا شده است. خیلی مهمّ است. وقتی آدم با دستی به یک مِسکین و گرفتاری کمک می‌کند، این دست دستِ عَرشی است، دستِ خداست. این به نمایندگی از خداوند دارد این کار را می‌کند.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

منشأ تمام علوم حوزوی و دانشگاهی اِلهامات الهی است

اگر مُعلّم معلّمِ الهی باشد، عُلوم دانشگاهی و عُلوم تجربی را هم برای خدا، زیرا به تَعبیر اُستادمان ما علم غیر مَذهبی نداریم. علم یا تَحقیق در اَقوال خداست، در آیات قولی خداست و یا مُطالعه در اَفعال خداست. کسی که مُهندس زمین‌شناسی است، زمین فعل خداست، این کتاب الله است، کتاب تَکوینی و عینی زمین است، آب است، باران است، کوه است، معدن است؛ همه‌ی این‌ها کار خداست. و تمام عُلما که در رشته‌های مُتنوّع تخصصی در اَشیاء عالَم تَحقیقات می‌کنند و کَشفیّات دارند، سر و کار این‌ها با کار خداست و عَجایب کار خدا را اِستخراج می‌کنند. فُلان گیاه را در آزمایشگاه بُرد و دید برای فُلان بیماری می‌تواند دَوا باشد؛ این گیاه را چه کسی آفریده است؟ گیاه فعل خداست. فعلِ این مُحقّق که نیست؛ او کار خداست. مُحقّق در کار خدا پَژوهش و تَحقیق کرد و اَثری که کار خدا دارد که آن اَثر هم باز کار خداست، این را فَهمید و به صورت یک قانون کُلّی مُتوجّه شد که دَوای فُلان درد این گیاه است. یا این گیاه به اضافه‌ی آن گیاه است. در تمام رشته‌های تخصّصی که دانشمندان در دانشگاه‌ها مَشغول هستند و خیلی پیشرفت کردند، کار این‌ها مُطالعه در اَفعال خداست. کارِ یک مُجتهد، کارِ یک فیلسوف، کارِ یک مُحقّق و مُفسّر تَحقیق در اَفعال خداست، اَقوال خداست که خداوند چه گفته است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه گفته است، امام چه گفته است. حوزه در گفته‌های خدا و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَحقیق می‌کند و دانشگاه در کَرده‌های خداوند کار می‌کند. ولی مُعلّم چه کسی است؟ حتی آن کسی که در دانشگاه تَجربه می‌کند، هم مَغزش را خدا داده است، هم قدرت فکر را خداوند داده است و هم وقتی مُطالعه می‌کند، حَدسی که می‌زند و آن جَرقه‌ای که در ذهنش می‌زند که شاید این‌جور باشد، با آن شاید می‌رود و تجربه‌اش را ادامه می‌دهد، آن جَرقه اِلهام الهی است. او که نداشت، چگونه شد که بَرقی در ذهنش زد و مُتوجّه شد که این باید این اَثر را داشته باشد؟! این آقایی که زیر درخت نشسته است و می‌بیند که سیب از درخت کَنده شد و بر روی زمین اُفتاد، می‌گوید: چرا باید این سیب بیُفتد؟ در ذهنش جَرقه می‌زند که لابُد زمین یک نیرویی دارد، هرچیزی در آسمان باشد یا باید یک قُوّه‌ای او را نگاه دارد که با زمین فاصله داشته باشد و یا زمین او را به سوی خودش می‌کِشد و نمی‌گذارد در آن‌جا باشد. قانونِ جاذبه‌ی زمین را کَشف می‌کند، ولی در یک‌جایی مُطالعه نکرده بود؛ خداوند در ذهن او اِلهام کرد. لذا مَنشأ تمام علوم دانشگاهی و غیر دانشگاهی الهامات پروردگار حَکیم عَلیم هست و هر مُعلّمی به نمایندگی از خدا دارد تَعلیم می‌کند.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

دَرب خاصّ بهشت که مَخصوص مُجاهدین است

«الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ[۶]»؛ مُعلّم قرآن خداست. پس اُستاد تفسیر چه کار می‌کند؟ اُستاد قرآن چه کار می‌کند؟ او نمایند‌ه‌ی خداست. کاری را که خداوند می‌تواند مُستقیماً انجام بدهد، خواسته است به این شَرف بدهد که این به عُنوان خلیفگی خداوند دارد مُعلّمی می‌کند. قرآن را که قولِ پروردگار متعال است، در قلب یک جوانی القاء می‌کند. این مُشرّف به شَرف خلافت و نمایندگیِ پروردگار عظیم‌الشأن می‌شود. در قِتال هم همین‌جور است. در صحرای طَبس خداوند هیچ‌کسی را خلیفه قرار نداد؛ دستور داد شِن‌های بیابان همه‌ی این‌ها را نابود کرد، حتی یک نفر هم سالم برنگشت. حیثیّت آمریکا و اِقتدار آمریکا را زیرِ سؤال بُرد. ولی در ۸ سال جنگ خداوند متعال خواست که این شرافت را به رَزمندگان بدهد. این‌ها به نمایندگی از خدا دشمنان خدا را از پیش پا بردارند تا هم خودشان به عُنوان مُجاهد فی سبیل‌الله از دَرب خاصّ بهشت که آدرسش این است با این آدرس به بهشت بروند که فرموده‌اند: «لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ اَلْمُجَاهِدِینَ[۷]»؛ بهشت یک دَربی دارد که این دَرب به «بابُ المُجاهدین» نامگذاری شده است که اولیای خاصّ خدا که خداوند توفیق جهاد به آن‌ها داده است، این‌ها وارد می‌شوند و «وَ اَلْجَمْعُ فِی اَلْمَوْقِفِ[۸]»؛ مردم در دادگاه عَدل الهی گرفتار هستند تا از حساب فارغ بشوند؛ ولی شهید بدون حساب از آن دَرب که دَرب خُصوصی بهشت است وارد بهشت می‌شود. خداوند جنگ را ۸ سال طول می‌دهد، در حالی که برای خداوند کُن‌فیکون است؛ «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۹]». اگر خداوند اراده کند، اراده کردن همان و شدن همان. ولی خواست هم کُفر سِماجت و لِجاجت خودش را نشان بدهد، ظرفیّت طُغیان او برای اُفتادن در قَعر جَهنّم بُروز کند و هم مُجاهد فی سبیل‌الله که بعضی‌ها در تمام دوره‌ی ۸ ساله در جبهه بودند و ماندند تا جنگ به پایان رسید. اگر خداوند بخواهد این را نُمره بدهد، این را به عُنوان یک اُلگو مُعرّفی بکند، باید این صحنه باقی باشد؛ والّا همان لحظه‌ی اوّل اگر خداوند می‌خواست دشمن را با اراده و با اِعجاز از کار بیندازد، شهید چه زمانی به این مقام می‌رسید؟ جانباز چه زمانی به این مقام می‌رسید؟ رَزمنده چه زمانی مقامات عالی و مَعنویّت‌های خاصّی که در جبهه نَصیبش شده است را در جای دیگری خبری نبود که امام (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: این‌هایی که ۷۰ سال در عرفان نظری و عرفان عملی کار کردند، بیایند از این‌ها یاد بگیرند.

«نگارِ من که به مَکتب نرفت و خط ننوشت     *****     به غَمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد[۱۰]»

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

مُجاهد نماینده‌ی حق‌تعالی است

خیلی از این جوان‌ها و نوجوان‌ها در دوران دفاع مُقدّس اهل‌الله بودند. بعضی‌ از آن‌ها کرامت داشتند. آینده را می‌گفتند. در مورد «شهید نیلفروشان» گفتند که دقیق می‌دانست شهادت خودش چه زمانی است. همین شهید آقای رازینی ما که سلام خداوند بر آقای رازینی، سه روز اعتکاف را به جای آورد، با عَیالشان مُعتکف بودند. وقتی از اعتکاف آمد، به ایشان گفته بودند: ما را دعا کردید؟ به یکایک عائله‌شان گفته بود که برای شما چه خواسته‌ام. گفته بودند: برای خودت چه خواستی؟ گفته بود: شهادت. بعد هم شبی که صبح آن شهید شد، عَیال ایشان گفت؛ بنده همان شب اوّل برای تسلیت به منزل ایشان رفتم. عَیال ایشان گفت تا صبح اصلاً نخوابید. مَشغول دعا و نیایش و گریه بود و بی‌سابقه هم بود. بنده به ایشان گفتم: چرا این‌جور هستید؟ گفت: دیگر این‌جور هستم. بعد هم می‌گفتند: یک لباسی داشت که مَخصوص مشهد ایشان بود. هروقت می‌خواست به زیارت امام رضا (علیه السلام) برود، آن لباس را می‌پوشید؛ همان را به تَن کرد و رفت. من مُطمئن هستم یک چیزش بود. یا خواب دید، یا به او گفتند. می‌دانست که یک خبری هست. قَضایا همین‌جوری نبود. لذا پروردگار عظیم‌الشأن به یک مُجاهد که او را نماینده‌ی خدا کرده است نمایندگی خاصّ است که با همه‌ی نمایندگی‌ها فرق دارد. راهِ میانبُر برای رسیدن به مقام وَجه‌اللهی راهِ جهاد است. راهی نزدیک‌تر برای رسیدن به قُرب خدا وجود ندارد. مرحوم «آیت الله دستغیب[۱۱]» (اعلی الله مقامه الشریف) از اُستادشان مرحوم آیت الحقّ «آقای شیخ جواد انصاری[۱۲]» (رضوان الله تعالی علیه) که مُعلّم او خدا بود، بی‌واسطه به مقامات عرفانی دست یافته بود، مرحوم دستغیب (اعلی الله مقامه الشریف) از ایشان مقام فَناء را خواسته بود. ایشان گفته بودند: مقام فَنای شما با شهادت شما حاصل می‌شود. به جای این‌که سال‌ها ریاضت بکِشد تا به آن مقام برسد، با شهادت این فاصله طِیّ می‌شود و انسان به مقام شُهود در مَرتبه‌ی ذات نائل می‌شود. بنابراین این نکته خیلی نکته‌ی لطیف و زیبایی است که می‌فرماید: «قَاتِلُوهُمْ»؛ قِتال کنید، بکُشید و کُشته شوید، جبهه‌ای باشید، رَزمنده باشید. چرا؟ برای این‌که خدا می‌خواهد دست شما را دستِ خودش قرار بدهد. «یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ»؛ خدا آن‌ها را عذاب می‌کند، ولی با چه کسی؟ «بِأَیْدِیکُمْ»، با دستِ شما. این نکته‌ی اوّل که عالی‌ترین مقامی است که خداوند متعال برای یک مُجاهد و برای یک رَزمنده مَنظور فرموده است و خواسته دل ببَرد و در قرآنش هم بیان فرموده است.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

خواری دشمنان به دستِ مؤمنین

نکته‌ی دوّم فرمود: «وَ یُخْزِهِمْ[۱۳]»؛ خدا می‌خواهد دشمنانش را خوار کند. اما خواسته است شما واسطه باشید؛ یعنی شما مَظهریّت برای مُذلّ بودن خدا باشید. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ[۱۴]»؛ واسطه‌ی عزّت بنده‌ی خدا می‌شود، آیینه‌ی خدا مُعزّ الهی شده است، مَظهر اسم شریف مُعزّ شده است. در آن طرف هم خِزی و ذلّت را خداوند با دست شما نَصیب آن‌ها می‌کند. این ذلّتی که امروز یهودی‌ها گرفتار آن هستند، رُسوای همه‌ی عالَم حتی دنیای کُفر مُتنفّر هستند و علیه‌شان تظاهرات می‌کنند، این مُقاومت مَظلومین این‌ها را این‌قَدر رُسوا کرد. بَدبخت‌ها این‌قَدر هزینه کردند، کُشته دادند، کُشته‌دادنِ آن‌ها غیر از ماست. مسلمان شهادت دارد، ولی آن‌ها قائل به شهادت نیستند؛ آن‌ها فکرمی‌کنند نابود شده‌اند. همه‌ی کسان‌شان از بین رفته‌اند. اما در این‌جا مردم عادی کُشته شده‌اند. ولی آن‌جا هر کُدام‌شان یک اَفسری بود که برای این‌ها خیلی مهمّ بود. این‌ها سرمایه‌هایشان را از دست دادند. پول خرج کردند، اقتصادشان خراب شد، این‌ همه هم آد‌م‌ها و گُرگ‌هایشان را به جَهنّم فرستادند و به هیچ‌کدام از اَهدافشان هم نرسیدند. این کار کارِ خدا بود، کارِ بَشر نبود. بَشر می‌تواند این‌قَدر صبر داشته باشد؟ این‌قَدر مُقاومت داشته باشد؟ والله قَسم مِنهای عنایت خاصّ خدا مُمکن نیست. آب را به روی کسی ببندند، اقتصادش را مَسدود کنند، دارو به او نرسد، همه‌ی دَرب‌ها را برای زندگی بر روی او ببَندند، به صورت مُرتّب هم آتش بر سرش بریزند، خانه‌ها را هم بر سرشان ویران کنند، ولی این‌ها هیچ تظاهراتی علیه مسئولین‌شان نکنند! همه مُقاومت بکنند، صُفوف کُشته‌هایشان را بگذارند و نماز بخوانند و هیچ عَقب‌نشینی نکنند. مَعلوم است کارِ عادی نیست. خداوند یک نگاه به این‌ها می‌کند، «وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا[۱۵]»؛ این‌که مادر حضرت موسی (علیه السلام) به راحتی فرزند خودش را به رود نیل انداخت، مَگر مادر می‌تواند فرزندش را درون آب بیندازد؟ این کار کارِ او نبود؛ خدا می‌گوید ما دل او را قُرص کردیم. در دلش اِلهام کردیم که نگران نباش. خیلی خاطرش جمع بود، بَچّه‌اش را در دامانِ آب انداخت که از دامان خودش اَمن‌تر بود و او هم آرام‌تر بود. خداوند این کارها را می‌کند. «وَ یُخْزِهِمْ»؛ این نکته‌ی دوّم است.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

نُصرت الهی مُؤثّرتر از تمامی سِلاح‌های عالَم است

نکته‌ی سوّم می‌فرماید: «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ[۱۶]»؛ می‌خواهم دنیا بداند که مَسائل نُصرت‌های ماوَرائی بیشتر از اَسلحه کار می‌کند. «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ»؛ ۳۱۳ نفر با هزار نفر، ۳۱۳ نفر جَمعیّت فقیری که بعضی از آن‌ها بی‌خانمان و بعضی از آن‌ها بی‌اَسلحه بودند، به هزار نفر آدمی که همه‌ی سِلاح‌های روز را داشتند و پُشت‌شان هم گرم بود و گَردن‌کُلُفت هم بودند، این‌ها بر آن‌ها پیروز شدند. همه فَهمیدند که این کارِ خداست. «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ»؛ این نُصرت خداوند را خواست به عالَمیان نشان بدهد که مؤمنین تشویق بشوند و حُجّت بر کُفّار هم تمام بشود.

و چهارمین اَثر و خاصیّت حُضور در جبهه‌های جنگ، چه جنگ فرهنگی، چه جنگ اقتصادی، چه جنگ نظامی «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ[۱۷]» است. ما در غَزّه نیستیم، ما در لُبنان نیستیم، ولی وقتی آن‌ها پیروز می‌شوند، همه‌ی مؤمنین در ایران، در عراق و در یَمن یک تَشفّی خاطر برایشان پیدا می‌شود. گویا خداوند متعال یک مَرهمی بر این جراحت‌ها می‌گذارد.

Sadighi-14031101-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

نکاتی در ارتباط با «شهید رازینی»

چند نکته‌ای هم از شهید عزیزمان آقای رازینی  که رضوان خداوند بر او باد عرض می‌کنیم. آقای رازینی جُزء شخصیّت‌های اَثرگذار نظام از قبل از انقلاب بود. قبل از انقلاب جُزء مبارزین بود، سه نفر از مدرسه‌ی ما دستگیر شدند که یکی از آن‌ها آقای رازینی بود. ایشان به زندان اُفتاد و در زندان شروع به تَحقیق در قرآن کریم کردند. مُفردات قرآن کریم را در دوره‌ی زندانشان استخراج کردند. بعد هم آورد و یک نُسخه هم به ما دادند و یک کارِ حسابی بود. همان مَبدأ تَحقیقات در مُفردات نَهج البلاغه ایشان شد. این که از همه‌ی تَهدیدها فُرصت درست کردن یعنی همین. در حُجره‌ی طلبگی نبود، آن‌جا کتابخانه نبود؛ ولی با همان دارایی علمی در آن‌جا سرمایه‌گذاری کرد. از زندان استفاده کرد و برای خودش باقیّات الصّالحات باقی گذاشت. استعداد ایشان استعداد بالایی بود، جُزء نُخبگان بود. مرحوم آقای رازینی که ما با ایشان همکلاس بودیم و مَعمولاً درس‌ها را گوش نمی‌کردند. بازیگوش بودند. هنگام درس یا ریاضی حَل می‌کرد، یا نقّاشی می‌کِشید، یک‌مَرتبه اِشکال هم می‌کرد و اِشکال درستی هم می‌کرد. یعنی برای اُستاد جالب بود که این چگونه است. در این جهت آدم فوق‌العاده‌ای بود. آدم مُستعدّی بود، آدم نُخبه‌ای بود. در انقلاب هم سِمَت‌هایی که برای خدمت به آستان ملّت شهیدپَرور کرد، ایشان جُزء مَعدود قُضاتی بود که امام (رضوان الله تعالی علیه) خودشان به ایشان حُکم داد. ایشان دو بار از امام (رضوان الله تعالی علیه)‌ حُکم گرفتند. یکی در مَسأله‌ی بسیار خطرناک و مهمّی بود که هیچ‌کسی جُرأت آن را نداشت که جریان «مهدی هاشمی» بود. یک باند بودند، یک نفر نبود. یک جریان خطرناکی بودند که قبل از انقلاب ترورهایی را انجام داده بودند، آن حِشمت و پسرش را کُشتند. آن‌ها مسلمان بودند؛ ولی بدون نماز و بدون غُسل و بدون کَفن آن‌جا انداختند و خاک بر رویشان ریختند. بعد هم «آیت الله شمس‌آبادی[۱۸]» را هنگام نماز صُبح رُبودند و بُردند و عَمامه را به گَردن ایشان پیچیدند و او را خَفه کردند. مَگر کسی جُرأت می‌کرد به این‌ها بگوید بالای چشمتان اَبروست؟! آدم‌های مُسلّح بودند، شبکه بودند، خطرناک بودند. به آن قائم مقام رهبری هم تکیه کرده بودند و او هم حمایت همه‌جانبه داشت. لذا کسی نمی‌توانست دست به ترکیب‌شان بزند. اما خداوند «آیت الله ری‌شهری» را رحمت کند. او وزیر اطّلاعات بود و دادستان در ذهنم نیست، ولی حاکم شَرع آن آقای رازینی بود. حُکم اعدامش را داد و اِجرا کرد. یک چنین شُجاعتی در یک بُحرانی، این تأسی به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که از فَضاسازی نمی‌تَرسد، از آبروریزی نمی‌تَرسد. برای اجرای حُکم خداوند همه نوع آمادگی را دارد. در طُغیان مُنافقین که صف اُتوبوس مُنفجر می‌کردند، آدم‌ها را می‌گرفتند و می‌بُردند و می‌سوزاندند، این نامَردها خیلی‌ها را سوزاندند. تا یک سال قبل آماری که از شهدای به دست مُنافقین می‌دادند می‌گفتند ۱۷ هزار نفر هستند. ولی با کَشفیّات جدید به ۲۱ هزار تَن می‌رسد. این‌ها این همه مردم بیچاره را کُشتند. کسی جُرأت کند این‌ها را اعدام کند؟! این کارِ همه نبود. آقای رازینی یکی از این قُضاتی بود که رفت و در مشهد مُستقر شد و جان به کَف گرفت و شمشیر الهی برای قَلع و قَمع این‌ها شد و دادگاه انقلاب در آن روز توانست این امنیّت را برقرار کند و آقای رازینی در خطّ مُقدّم جبهه بود. سازمان قَضایی نیروهای مُسلّح را او سازمان کرد. آدم خوش‌فکری بود، آدم مُبتکری بود. نوعِ مُدیران در هر وزارتخانه و اداره‌ای که بروند، هَضم در آن‌جا می‌شوند؛ ولی او هیچ‌جا هَضم نشد. هرجایی رفت، یک چیزی اضافه کرد. یک مسیر جدیدی را اِبتکار کرد، مَنشأ تَحوُّل بود. لذا هم سازمان قَضایی نیروهای مُسلّح، هم دیوان عدالت اداری، هم دانشکده‌ی علوم قَضایی که ایشان در این‌ها تَجربه‌ی مُدیریت داشت. در دادگُستری تهران تَجربه‌ی ریاست دادگُستری را داشت. هرکُجایی رفت، یک تغییرات و تَحوُّلی در آن‌جا بود. بعد هم که همه‌ی سِمَت‌ها را از ایشان گرفتند، به هیچ‌جایی دست و پا نزد. ناراحت بشود و بگوید: ما بودیم که این همه خطر کردیم که شما امنیّت پیدا کردید؛ حالا یک کسانی که اصلاً در کار نبودند، روی کار آمدند؟! کنار رفت و هیچ برایشان مهمّ نبود. ما مُطلقا ژِست ریاست در ایشان ندیدیم. تَقیُّداتی که یک طلبه‌ی عادی هم دارد، ایشان نداشت. خیلی بی‌اعتنا بود که حالا می‌گویند بد شد و این‌جور شد؛ اصلاً به این چیزها تَقیُّدی نداشت. همه‌ساله هم برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) در فاطمیّه‌‌ی اوّل روضه می‌گذاشت، گاهی هم از ما دعوت می‌کرد. عَجب دلی داشت! عَجب اَشک چشم ایشان پُر باران بود! یک دل شکسته‌ای داشت، یک اَشک رَوانی داشت! خداوند ایشان را رَحمت کند. این نابِکار از نُفوذی‌هایی بوده است که مرحوم «آقای مُقیسه» خودشان ایشان را آورده بود. در یک قسمت دیگری بوده است، آقای مُقیسه از او خوشش آمده بود و او را به این‌جا آورده بود. و این‌ هم که آقای رازینی از شب تا صبح ناله کرده است، پُشت میزش مَشغول کار بود که او وارد شده بود و ایشان را زده بود. مَعلوم بوده که خیلی هم کار کرده بوده است! خیلی ماهر بوده است؛ هیچ یک از تیرهایش خطا نرفته است. مانند «حَرمله» که سه تیر زد و هر سه را به هَدف زد. این هم سه تیر زد و هر سه را به هَدف زده است. همان پُشت میز مُستقیم به قلب ایشان زده بود. این‌هایی که دیده بودند، گفتند: مَظلومانه اُفتاده بود. مرحوم آقای مُقیسه حرکت کرده بود و او تیر دوّم را از پُشت زده بود. باز دَقیقاً به قلب زده بود. یعنی مَعلوم بود که قبلاً خیلی خوب کار کرده بود. بعد هم به شُعبه‌ی قاضی سوّمی رفته بود و به او هم گفته بود که شما با مُجاهدین چه کردید؟ بعد هم لیستی که از او درآورده بودند، لیست ۲۰۰ نفر از اعدامی‌ها نزد او بوده است. گفته بود: شما با این‌ها چه کرده‌اید؟ ولی تو را نمی‌زنم. چون آخوند نبود، او را نزده بود. ولی فَهمانده بود که چرا دارد می‌زند. بعد هم بیرون آمده بود و خودش را به جَهنّم واصل کرده بود. خیلی بَدبخت بوده است. «خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ[۱۹]».

روضه و توسّل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)

به کربلا برویم. «أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ[۲۰]»؛ اَرباب مَظلوم ما، اَرباب بی‌کَفن ما، اَرباب بی‌کَسِ ما محاسن شریفش چند بار با خون خَضاب شد.‌ بار اوّل گویا صورت به صورت حضرت علی اکبر (علیه السلام) گذاشت. نه این‌که عَمود به سر حضرت علی اکبر (علیه السلام) زده بودند، خون از سر ریخته بود و تمام صورتش خونی شده بود. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) صورت به صورت خونین گذاشت و با دست مُبارکش هم خون‌ها را پاک می‌کرد و به صورت خودش می‌مالید. بار دوّم وقتی بود که شش‌ماهه‌اش را بر روی دستش گرفت. فریادش بلند شد: «اما ترونه کیف یتلظی عطشا»؛ مردم! نمی‌بینید بچّه‌ام دارد از تشنگی بال‌بال می‌زند؟ هنوز کَلام امام حسین (علیه السلام) تمام نشده بود، دید گلو پاره شد. «فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ اَوْ مِنَ الْاُذُنِ اِلَی الْاُذُن[۲۱]»؛ از این گوش تا آن گوش پاره شد. ای فدایت بشوم مَظلوم عالَم! دست مبارکش را زیر گلو گرفت. وقتی کَف مُبارکش از خون گلو پُر می‌شد، خون را به آسمان می‌پاشید.‌ بعد دست خونینش را به مَحاسن مُبارکش کِشید. بار سوّم دیگر همه‌کَس را از دست داده بود، خودش یک‌تَنه با دریایی از دشمن دراُفتاد. خیلی جنگ جانانه‌ای کرد. جراحت بدن از حَد فُزون شد. خونریزی دیگر اَمان از او گرفت. «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً[۲۲]»؛ به نیزه‌ی غَریبی تکیه زد که یک نَفَسی تازه کند. نامَرد سنگی به پیشانی مُبارکش زد. خون پیشانی به صورت مُبارکش جاری شد. پیراهن عَربی را بالا آورد تا خون چشم‌هایش را پاک کند، سفیدی سینه‌اش دیده شد. حَرمله تیر سه شُعبه برداشت و قلب مُبارکش را هدف قرار داد. تیر جای گرفته بود، آقا دست بُردند تا تیر را از جلو بکِشند اما نشد. از پُشت بیرون کِشید، ولی خون فَوران می‌کرد. آقا سیدالشهدا (علیه السلام) این خون‌ها را به صورت مُبارکشان می‌کِشیدند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به قرآن کریم، به قلبی که این قرآن بر آن قلب نازل شد، به حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که قرآن ناطق تو بودند قَسمت می‌دهیم به همین زودی امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! ما را از مَقبولین در خدمت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بنوی(سلام الله علیها)

خدایا! عاقب اَمرمان را به سعادت شهادت خَتم بگردان.

خدایا! این سه ماه عزیز را برای ما ماه نجات از همه‌ی شُرور نَفْس اَمّاره‌مان قرار بده.

خدایا! ما را گرفتار اَشرار نکُن.

خدایا! اَشرار را بر ما مُسلّط نکُن.

خدایا! دشمن فقر را از این کشور اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) ریشه‌کَن کُن.

خدایا! کسانی که مَشنأ نااَمنی در جبهه‌های مُختلف علیه شیعه ایجاد نااَمنی می‌کنند، نااَمن‌شان کُن.

خدایا! نابودشان کُن.

خدایا! نیست‌شان کُن.

خدایا! نَقشه‌هایشان را به خودشان برگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آبروی شیعه، آبروی مُقاومت، آبروی ایران، آبروی نظام، آبروی شهدا و امامین شهدا را حفظ بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم دل‌ها را به هم مهربان بگردان.

الها! پروردگارا! دشمن غَدّار ما آمریکا، صهیونیست‌ها، حکومت‌های بی‌خاصیّت و کمک‌کارِ اسرائیل در مَنطقه، همگی‌شان را با چوب غَضب خودت اَدب بفرما.

خدایا! سُفره‌ی وجود حُکومت‌شان را از روی زمین جمع کُن.

خدایا! تروریست‌ها، تَکفیری‌ها، کسانی که ما و مَظاهر جَلال ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) را نمی‌توانند ببینند، همگی‌شان را از صفحه‌ی روزگار رَفع بفرما.

خدایا! همه‌ی مریض‌ها، مریض‌های مورد نظر شِفای عاجل، شِفای با بَرکت روزی بفرما.

خدایا! نعمت‌هایی که به ما داده‌ای، امنیّت، عافیّت، دلِ راحت، مَعنویّت، تَوسُّل، اَشک بر اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)، نظام اسلامی، رهبر اسلامی، رهبر خوب، این‌ها را از خَزائن کَرَم خودت به ما داده‌ای، از ما نَگیر.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! ما را مورد شِماتت بدخواهان قرار نَده.

خدایا! این جوان‌های عزیز ما را برای نورانی‌کردن دل‌ها و خُشنودکردن امام زمان (ارواحنا فداه) مُجهّز بفرما.

الها! پروردگارا! همه‌ی تَهدیدها را برای این‌ها فُرصت قرار بده.

خدایا! جوان‌های ما را در تشکیل خانواده و داشتن همسران خوب مُوفّق بفرما.

خدایا! نَسل شیعه را تَکثیر کُن.

خدایا! نَسل دشمنان ما را تَقلیل کُن.

الها! سایه‌ی پُر بَرکت رهبر خوب ما را با اقتدار، با عزّت، با کفایت، با کرامت تا ظُهور مولایمان حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عظیم‌الشأن ما، این دو شهید عزیز و خوشبخت ما را السّاعه بر سُفره‌ی اَرباب‌مان امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم بگردان.

خدایا! مَشایخ و والدین و همه‌ی حق‌داران‌مان را میهمان امام حسین (علیه السلام) قرار بده.

آن‌هایی که می‌توانند ان‌شاءالله نماز لیله‌الدَفن برای این دو شهید عزیز را از یاد نبَرند.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ ق، ج ۲۹، ص ۲۱۵؛  صدوق، من لا یحضر، ۱۴۰۴ ق، ج ۳، ص ۵۶۷-۵۶۸؛ منتظری، خطبه حضرت زهرا علیها السلام، ۱۳۸۵ ش، ص ۳۷؛ ابن طیفور، بلاغات النساء، ۱۳۲۶ ق، ص ۱۷-۲۵؛ شهیدی، زندگانی فاطمه زهرا، ۱۳۶۲ ش، ص ۱۲۲؛ نگاه کنید به آذربادگان، «نگاهی گذرا به اسناد و منابع مکتوب خطبه فدک» ص ۴۹-۵۶؛ بخشی از خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«…اَنْتُمْ عِبادَ اللَّـهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیهِ، وَ حَمَلَهُ دینِهِ وَ وَحْیهِ، وَ اُمَناءُ اللَّـهِ عَلی اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَی الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیکُمْ، وَ بَقِیهٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیکُمْ: کِتابُ اللَّـهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَهً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَهً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیهً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَهً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَی الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَی النَّجاهِ اسْتِماعُهُ، بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّـهِ الْمُنَوَّرَهُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَهُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَهُ، وَ بَیّناتُهُ الْجالِیهُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیهُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَهُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَهُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَهُ. فَجَعَلَ اللَّـهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاهَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاهَ تَزْکِیهً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَ اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَهِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ. وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَهً لِلْعامَّهِ، وَ بِرَّ الْوالِدَینِ وِقایهً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَهَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماهً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیهَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ…».

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ».

[۴] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۵] سوره مبارکه حدید، آیه ۷٫

«آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ ۖ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ».

[۶] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۱ و ۲٫

[۷] ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الجزء ۱، الصفحه ۱۸۹٫

«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لِلْجَنَّهِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ اَلْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ اَلْمُجَاهِدُونَ مُتَقَلِّدُونَ سُیُوفَهُمْ وَ اَلْجَمْعُ فِی اَلْمَوْقِفِ وَ اَلْمَلاَئِکَهُ تَتَرَحَّبُ بِهِمْ فَمَنْ تَرَکَ اَلْجِهَادَ أَلْبَسَهُ اَللَّهُ ذُلاًّ – وَ فَقْراً فِی مَعِیشَتِهِ وَ مَحْقاً فِی دِینِهِ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَعَزَّ أُمَّتِی بِسَنَابِکِ خَیْلِهَا وَ مَرَاکِزِ رِمَاحِهَا».

[۸] همان.

[۹] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۱۰] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷٫

[۱۱] سید عبدالحسین دستغیب شیرازی (۱۲۹۲-۱۳۶۰ش) مجتهد شیعه، شهید محراب، امام جمعه شیراز. شهرت او بیشتر به سبب درس اخلاق و کتاب‌های فراوان اخلاقی او است. گناهان کبیره، قلب سلیم، داستان‌های شگفت از جمله آثار سید عبدالحسین دستغیب است. او در مبارزات انقلاب اسلامی نقش فعالی داشت و پس از انقلاب به امامت جمعه شیراز منصوب شد. در آذر ۱۳۶۰ش، پس از اقامه نماز جمعه در یک حمله تروریستی انتحاری توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق مشهور به منافقین به شهادت رسید و سومین شهید محراب نام گرفت. دستغیب تحصیلات مقدماتی را نزد پدر آموخت. او پس از درگذشت پدرش سرپرستی مادر، سه خواهر و دو برادر کوچک‌تر را بر عهده گرفت و در مدرسه خان شیراز نزد کسانی چون ملا احمد دارابی و علی‌اکبر ارسنجانی به تحصیل ادامه داد. دستغیب در بیست‌سالگی اقامه نماز جماعت مسجد باقرخان، در محله بازار مرغ شیراز را بر عهده گرفت. در دوره حکومت رضا شاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) برای حفظ لباس روحانیتش به ناچار در امتحان طلاب علوم دینیه که اداره معارف برگزار کرده بود- شرکت نمود و با قبولی در امتحان، لباسش را حفظ کرد. چندی بعد به بهانه سخنان تحریک‌آمیز و مخالفت‌هایش به زندان افتاد و میان ترک وطن یا کنار نهادن لباس روحانیت مخیر شد. در نتیجه، در سال ۱۳۱۴ش به نجف رفت و در آن شهر نزد استادانی چون محمدکاظم شیرازی و سید ابوالحسن اصفهانی به ادامه تحصیل در مراتب عالی پرداخت و پس از سقوط حکومت رضاشاه به توصیه استادش محمدکاظم شیرازی، به شیراز بازگشت. دستغیب پس از این در کنار برگزاری مجالس وعظ و سخنرانی، تدریس و تألیف، به امور عام‌المنفعه‌ای چون تأسیس و بازسازی مساجد و مدارس از جمله مسجد جامع عتیق شیراز و مدرسه علمیه حکیم پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷ش امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. افزون بر آن وی نماینده امام در استان فارس و نیز نماینده مردم فارس در مجلس خبرگان قانون اساسی بود. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود. او در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ویژه مجاهدین خلق پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید. امام خمینی در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.

[۱۲] محمدجواد انصاری همدانی(۱۲۸۰-۱۳۳۹ش) روحانی، عارف و عالم شیعی. وی در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رسید.علاوه بر فقه، اصول با طبابت نیز آشنا بود. در اثر حادثه‌ای مسیر زندگی‌اش تغییر یافت و به سلوک و عرفان روی آورد. او مسیر عرفانی خود را بدون استاد طی نمود. از شاگردان عرفان وی می‌توان به حسنعلی نجابت شیرازی، سید عبدالحسین دستغیب، سید محمدحسین حسینی طهرانی، محمداسماعیل دولابی اشاره کرد. برخی از ویژگی‌های اخلاقی وی، پای‌بندی به شرع، دوری از شهرت و خدمت به دیگران بود. وی اولین مرحله سلوک را انجام واجبات و ترک محرمات می‌دانست. افرادی مانند سید علی قاضی و علامه طهرانی از انصاری همدانی به بزرگی یاد کرده‌اند. بخشی از مستند حدیث سرو زندگی وی را بازسازی کرده است. انصاری همدانی از ۸ سالگی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. علم صرف، نحو و منطق را نزد پدرش آموخت. سپس فقه، اصول و فلسفه را نزد علمایی چون میرزا علی خلخالی و سید علی عرب فراگرفت. درس طب خمسه یونانی را نزد میرزا حسین کوثر همدانی گذراند. در ۲۴ سالگی در همدان صاحب کرسی تدریس شد و علمای آن دیار اجتهادش را تایید کردند. پس از آن به قم مهاجرت کرد و بیش از پنج سال در درس خارج عبدالکریم حائری شرکت نمود. علمایی چون عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمدتقی خوانساری، قمی بروجردی اجتهاد او را تایید کردند. وی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، با طبابت نیز آشنا بود و برای درمان بیماران به خانه آنها می‌رفت. اولین توصیه او برای کسی که می‌خواست وارد مسیر سلوک شود، انجام واجبات و ترک محرمات بود. بعد از آن اگر تشخیص می‌داد که طرف واقعا این‌ها را رعایت می‌کند، کم‌کم ابواب معرفتی را برایش باز می‌کرد. دستورات عبادی وی به شاگردانش، به‌اندازه‌ای بود که خسته نشوند. معتقد بود که ذکر بدون توجه قساوت قلب می‌آورد، از این رو با شاگردان در حد استعدادشان کار می‌کرد. سفارشش به شاگردان بی‌اعتنایی به کرامات و مکاشفات بود، مگر در جایی که دستور داشته باشند. روش عرفانی او در تربیت شاگردان مبتنی بر دنیاگریزی نبود بلکه شاگردان را به حضور در اجتماع و شغل مناسب ترغیب می‌نمود. هنگام برخورد با مشکلات اخلاقی شاگردان، در جلسات عمومی مشکلات شاگردان را با ایما و اشاره عنوان می‌کرد و گاهی اوقات به بعضی‌ها به صورت خصوصی تذکر می‌داد.

[۱۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

[۱۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۲۶٫

«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۱۵] سوره مبارکه قصص، آیه ۱۰٫

«وَ أَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا ۖ إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».

[۱۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

[۱۷] همان.

[۱۸] سید ابوالحسن شمس‌آبادی (۱۲۸۱-۱۳۵۵ش) از مجتهدان شیعه و وکیل سید حسین طباطبایی بروجردی و سید ابوالقاسم خویی در اصفهان. او در نجف در درس عالمانی چون سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی شرکت کرده بود. شمس‌آبادی در مدرسه صدر بازار تدریس می‌کرد و فعالیت‌های زیادی در زمینه امور خیریه و تأسیس مؤسسات عام‌المنفعه و همچنین اعزام مبلغ به سراسر استان اصفهان داشت. شهرت او مبارزه با وهابیت و بهائیت بود. او همچنین فعالیت‌هایی در حمایت از امام خمینی در سال ۱۳۴۲ش داشت. پیکر شمس‌آبادی در ۱۸ فروردین سال ۱۳۵۵ش در خارج از شهر اصفهان پیدا شد که به قتل رسیده بود. بر اساس اعترافات و برخی اسناد سازمان امنیت وقت، برخی از همفکران سید مهدی هاشمی از طلاب منطقه قهدریجان اصفهان، به عنوان قاتل معرفی شدند. شمس‌آبادی پس از تشییع جنازه، در تخت فولاد به خاک سپرده شد.

[۱۹] سوره مبارکه حج، آیه ۱۱٫

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ».

[۲۰] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف ناحیه مقدسه.

«…أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَهِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاْبْدانِ السَّلیبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَهِ الْقَریبَهِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَهِ عَنِ الاْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسامِ الْعارِیَهِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَهِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِکَ، الطّـآئِفینَ بِعَرْصَتِکَ، الْوارِدینَ لِزِیارَتِکَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ فَإِنّی قَصَدْتُ إِلَیْکَ، وَ رَجَوْتُ الْفَوْزَ لَدَیْکَ، أَلسَّلامُ عَلَیْکَ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِکَ، الْمُخْلِصِ فی وِلایَـتِکَ، الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللهِ بِمَحَبَّـتِکَ، الْبَرىءِ مِنْ أَعْدآئِـکَ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِکَ مَقْرُوحٌ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِکَ مَسْفُوحٌ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ، سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ، لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ، وَ بَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَکَ لِلْحُتُوفِ، وَ جاهَدَ بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ نَصَرَک َ عَلى مَنْ بَغى عَلَیْکَ، وَ فَداکَ بِرُوحِهِ وَ جَسَدِهِ وَ مالِهِ وَ وَلَدِهِ، وَ رُوحُهُ لِرُوحِکَ فِدآءٌ، وَ أَهْلُهُ لاِهْلِک َ وِقآءٌ، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ، وَ لَمْ أَکُنْ لِمَنْ حارَبَکَ مُحارِباً، وَ لِمَنْ نَصَبَ لَکَ الْعَداوَهَ مُناصِباً، فَلاَ نْدُبَنَّکَ صَباحاً وَ مَسآءً، وَ لاَبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَهً عَلَیْکَ، وَ تَأَسُّفاً عَلى ما دَهاکَ وَ تَلَهُّفاً، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَهِ الْمُصابِ، وَ غُصَّهِ الاِکْتِیابِ، أَشْهَدُ أَنَّک َ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلوهَ، وَ اتَیْتَ الزَّکوهَ، وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْعُدْوانِ، وَ أَطَعْتَ اللهَ وَ ما عَصَیْتَهُ، وَ تَمَسَّکْتَ بِهِ وَ بِحَبْلِهِ فَأَرْضَیْتَهُ، وَ خَشیتَهُ وَ راقَبْتَهُ وَ اسْتَجَبْتَهُ، وَ سَنَنْتَ السُّنَنَ، وَ أَطْفَأْتَ الْفِتَنَ، وَ دَعَوْتَ إِلَى الرَّشادِ، وَ أَوْضَحْتَ سُبُلَ السَّدادِ، وَ جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ الْجِهادِ، وَ کُنْتَ للهِ طآئِعاً، وَ لِجَدِّکَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ تابِعاً، وَ لِقَوْلِ أَبـیکَ سامِعاً، وَ إِلى وَصِیَّهِ أَخیکَ مُسارِعاً، وَ لِعِمادِ الدّینِ رافِعاً، وَ لِلطُّغْیانِ قامِعاً، وَ لِلطُّغاهِ مُقـارِعاً، وَ لِلاْمَّهِ ناصِحاً، وَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ سابِحاً، وَ لِلْفُسّاقِ مُکافِحاً، وَ بِحُجَجِ اللهِ قآئِماً، وَ لِـلاْسْلامِ وَ الْمُسْلِمینَ راحِماً…».

[۲۱] معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین (عَلَیهِما السَّلام)، ص ۲۵۹٫

[۲۲] الملهوف على قتلى الطّفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۷۲.

«قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ. قَالَ الْبَاقِرُ عَلَیهِ السَّلام ‏فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ. قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ إِنَّ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبِرَازِ فَلَمْ یَزَلْ‏ یَقْتُلُ کُلَّ مَنْ بَرَزَ إِلَیْهِ حَتَّى قَتَلَ مَقْتَلَهً عَظِیمَهً وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ‏ الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ. قَالَ بَعْضُ الرُّوَاهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ وَ إِنْ کَانَتِ الرِّجَالُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَیَنْکَشِفُ عَنْهُ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهِ الذِّئْبُ وَ لَقَدْ کَانَ یَحْمِلُ فِیهِمْ وَ لَقَدْ تَکَمَّلُوا ثَلَاثِینَ أَلْفاً فَیُهْزَمُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى مَرْکَزِهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یَزَلْ عَلَیهِ السَّلام یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ‏ وَیْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَ ذَلِکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَطْلُبُ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ فَلَا یُجْدِی حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَهً فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ عَلَیهِ السَّلام بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَهَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَهَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً. قَالَ الرَّاوِی:فَاسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى‏ بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیْئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَتَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَهٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام. ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی: وَ قَالَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّهُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ عَلَیهِ السَّلام ‏جَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَهٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ عَلَیهِ السَّلام سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلام مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَهً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم. قَالَ الرَّاوِی: وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ‏ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَهُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ عَلَیهِ السَّلام زُرْعَهَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَهً کَبَا عَلَیهِ السَّلام بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ عَلَیهِ السَّلام وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ عَلَیهِ السَّلام فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صَلّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ».