«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسان باید تَعلُّقات دُنیوی را از خود قَطع نماید

آیات مُبارکات سوره‌ی مبارکه‌ی توبه در زمینه‌ی جهاد و آمادگی برای شهادت به مَحضر شما چند آیه‌ای تقدیم شد. خداوند مَنّان هم سرزنش می‌کند کسانی را که به دنیا چَسبیده‌اند و تا یک سر و صدایی بلند می‌شود، این‌ها برای جهاد، برای جانفشانی نمی‌توانند خودشان را از زندگی بکَنند. خداوند مَنّان با این سؤال که می‌فرماید: «مَا لَکُمْ[۲]»؛ چه مَرضی دارید؟ چه مشکلی دارید که وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شما را برای هجرت به جبهه، برای نَفْر به جبهه فراخوان می‌کند، شما این‌قَدر بارتان سنگین شده است که نمی‌توانید از تَعلُّقات دُنیوی بلند شوید. پَرهایتان بسته شده است، کُند و زَنجیر به پَر و بالتان آویز شده است، از زمین نمی‌کَنید. خداوند متعال مَنشأ آن را هم در همین آیه بیان کرده است. «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ[۳]»؛ تمام بی‌توفیقی‌ها برای تَعلُّق به دنیاست. شَهوات دنیا، لَذائذ دنیا، زَرق و بَرق دنیا، حِسّی بودن شما، جسمی بودنتان، غَریز بودنتان این‌ها باعث می‌شود که دنیا نَقد است، در دسترس‌تان است؛ آن را می‌بینید، ولی آخرت را نسیه فَرض می‌کنید. این را می‌گیرید و آن را از دست می‌دهید. حَواسمان جمع باشد در هر کاری اگر جاذبه‌های دنیا ما را به کاری وادار می‌کند، حجابی بر حجاب‌هایمان اضافه می‌شود. فوراً باید توبه کرد. نه تنها از گناه باید توبه کرد؛ از هر کاری که برای دنیا انجام می‌دهیم باید توبه کنیم. در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[۴]»؛ گاهی بعضی از عکس‌ها را که «حاج قاسم سلیمانی» را در حال نماز نشان می‌دهد، وقتی آدم نگاه می‌کند احساس می‌کند اصلاً حاج قاسم روی زمین نیست. مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) در همه‌ی حالاتشان این‌جور بودند. هم نمازشان واقعاً معراج بود. صدای آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) از این جسم درنمی‌آمد؛ آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بلندگوی خدا بود، نماز او هم خدانَما بود. آوای حقّ بود، طَنین توحید بود؛ لذا در نمازش ذوب می‌شد. در روایت دارد که وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی سوار بر شُتر بودند و وَحی بر ایشان نازل می‌شد، شُتر نمی‌کِشید و می‌اُفتاد. «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۵]»؛ قولِ ثَقیل هم حقیقت و مَفهوم کلمه‌ی «لا اله الّا الله» نه لَفظ آن، حقیقتِ آن را دنیا تَحمُّل نمی‌کند، آب می‌کند. کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الّا الله» نور خداست؛ خیلی قدرت دارد، خیلی قوی است. اگر همه‌ی عالَم به پَناه او بروند، به همه پَناه می‌دهد. لذا فرمود: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی[۶]»؛ یک دِژ است، یک پَناهگاه است. اگر گذشته و آینده در این پَناهگاه پَناهنده بشوند، همه را حفاظت می‌کند. این‌قَدر کلمه‌ی طیّبه‌ی «لا اله الّا الله» اقتدار دارد. بعضی از رَزمندگان جوان هم که گاهی بنده این عکس‌های دوران دفاع مُقدّس را می‌بینم، یک جوانی دارد نماز می‌خواند و عدّه‌ای هم اقتدا کرده‌اند. اصلاً گویا دارد می‌اُفتد. این حالت خُضوع و تَواضُع او را خَم کرده است؛ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ». ولی چه کسانی مؤمنِ رستگار هستند؟ رستگاری در دو جبهه است؛ یعنی رُستَن به مَعنی رُشد کردن است و یکی رَستن به مَعنی رَها شدن است. و این کلمه‌ی فَلاح بارِ هر دو جَهت را دارد. مؤمنِ مُفلح کسی است که لحظه به لحظه دارد تَعلُّقاتش را قَطع می‌کند، وابستگی‌اش را به ماسِوی الله قیچی می‌کند. خیلی زَنجیر داریم؛ یکی دو مورد نیست. در بعضی از روایات بین ما و خدا هفتاد هزار حجاب وجود دارد. باید این‌ها را قَطع کرد، باید تَعلُّقات را قیچی کرد. این رَها شدن می‌شود؛ وابستگی را از خود دور کردن و وارَسته‌ شدن می‌شود.

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

دنیا برای روح انسان مانند یک زندان است

مَطلب دوّم این است که ما زمینی نیستیم. ما «مُرغ باغ مَلکوتیم». این‌جا برای ما زندان است. این‌که در خُطبه‌ی «هَمّام» حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ[۷]»، اگر تَقدیر خدا نبود، خداوند اَجل را حَتمی نکرد بود، مَگر مؤمن در این‌جا می‌توانست دَوام بیاورد؟! پَرواز می‌کرد. روح این بدن را تَحمُّل نمی‌کرد، این قَفس تنگ است. این روح می‌خواهد نزد خدا برود. «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۸]»؛ از نزد خداوند آمده است.‌ باید برود و به مقام عِندَ رَبّی برسد. هم در مورد شهید خداوند متعال فرمود: «وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[۹]»؛ این از آن‌جایی که آمده است، به آن‌جا برمی‌گردد. نُفوس خَبیثه از اُوج نیامده‌اند. این‌ها از دَرجات پایین آمده‌اند و بازگشت‌شان به همان جایی است که آمده‌اند. اما آن‌هایی که از جای بلند آمده‌اند، به جای بلند برمی‌گردند، به قُلّه صُعود می‌کنند. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۱۰]»؛ چون خداوند پاک است، روحِ پاک از جانب خداست، وقتی این از آن عالَم مَلکوت، عالَم عِند رَبّی، عالَم وَحدت، عالَم لقاء و رضوان به این عالَم تَنزُّل کرده است، حضرت آدم (علیه السلام) برای چه گریه می‌کرد؟ هُبوط حضرت آدم (علیه السلام) برای چه بود؟ برای این‌که گرفتار حجاب شد. آن بالا بود، بین او و خدا هیچ فاصله‌ای نبود. او در آغوش رَحمت خدا بود، او جَمال الهی را شُهود می‌کرد، او جَلال الهی را در وجود خودش می‌یافت. هم جَلال‌الله بود و هم جَمال‌الله بود. خودش را می‌دید و خودش حجاب خودش نبود. هرچه می‌دید خدا را می‌دید. وقتی به این‌جا آمد گرفتار ظُلمت شد. این‌جا اَسفل السّافلین است. در این چاه طبیعت، چاه غَریزه و بَهیمیّت، چاه کَثرت به این زَنجیرها گرفتار شد. چون آدم بود، می‌فَهمید. مُرفّهان بی‌درد آدم نیستند. آدم درد فِراق دارد، آدم درد هجران را می‌یابد. آن‌هایی که روحِ پاک دارند، فِراق امام زمان (ارواحنا فداه) برایشان کُشنده است. نمی‌دانید چه سوزی دارند. مرحوم «آیت الله خوشوقت[۱۱]» که رضوان خداوند بر او باد، می‌گفتند: جَمع خراباتی‌ها جَمع بودند که یکی از آن‌ها هم «حاج هادی اَبهری[۱۲]» (رحمت الله علیه) بود. گفتند: در این بَرف نمی‌دانم چه دیده بودند، آنچنان می‌دوید، مُدام می‌اُفتاد و دوباره بلند می‌شد. ولی مَعلوم بود که یک کسی بیقرارش کرده است، یک کسی بیابانی‌اش کرده است. می‌رفت و چه رفتنی در این بَرف بود! چون این‌جور یافته بود، دیده بود، لذا گریه‌هایش با همه‌ی گریه‌ها تفاوت داشت. می‌گفت: گاهی سه ساعت و نیم گریه‌ی مُمتد داشت. ما اگر یک گریه‌ی ۳ـ۲ دقیقه‌ای بکنیم، اَشک چشم‌مان دیگر نمی‌آید و باید در فُرصت دیگری از آن استفاده کنیم. اما می‌گفت که او چون همیشه اَشک می‌ریخت، مَعمولاً چشم‌هایش زَخم بود. این بُکاء دلشُدگان نشانه‌ی آب‌شدن قلب‌شان است. به صورت مُرتّب آب می‌شود و به طَریق اَشک ریزش می‌کند. حضرت آدم (علیه السلام) عاشق بود، دیده بود. آمد و گرفتار فِراق شد، گرفتار حجاب شد. لذا آرام و قرار نداشت، شب و روز نداشت. گریه‌هایش یک گریه‌ی این‌جور بود.

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

نماز انسان را به حَبل الله مُتّصل می‌کند

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»؛ هم چون از بالا آمده است، «ما زِ بالاییم و بالا می‌‌رویم[۱۳]». از آن‌جا آمده‌ایم، باید به آن‌جا هم برگردیم. «إِنَّا لِلَّهِ[۱۴]»؛ باید به خودش برگردیم. غیر از خودش همه بیگانه هستند. اگر کسی بوی او را بدهد، برای دلشُدگان سالک این زندان شکنجه است. چون همه‌اش درد فِراق است و برایشان قابل تَحمُّل نیست. «خُرَّم آن روز کَز این منزلِ ویران بروم[۱۵]». از این ویرانه به مَرتبه‌ی لِقاءالله مُنتقل می‌شود. «مُشْتاقَهً إِلى فَرْحَهِ لِقائِکَ[۱۶]». «اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ[۱۷]»؛ هیچ‌وقت مؤمن دل به این دنیا خوش نمی‌کند. همیشه انتظار رفتن دارد، همیشه چشمش به بالاست. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»؛ نماز سیمِ وِصال است، به بالا وَصل می‌شود. لذا دلش در حالِ نماز خُشوع پیدا می‌کند. چرا؟ زیرا صاحبخانه در خانه‌اش آمده است. این دل خانه‌ی خداست. خداوند موقع نماز می‌پَسندد در این دل جلوه کند. وقتی خداوند در این دل مُستقرّ می‌شود، «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۸]»؛ این عَرشی که خداوند بر آن عَرش مُستوی هست، چه عَرشی است؟ «قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ[۱۹]»؛ قلب مؤمن عَرش خداست. خدایا! می‌شود ما هم یک بار مؤمن بشویم، تو را بیابیم، چشم دلمان باز بشود. آنچه را که نادیدنی است ما هم ببینیم. شُهود خدا بکنیم. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ»؛ اوّلین شرط ایمانِ رَهایی‌بَخش و ایمانی که مَدارج مَعارج است و انسان را بالا می‌بَرد و حَبل الله است و وقتی ما از اَسفل السّافلین دست به آن حَبل بگیریم خدا ما را بالا می‌کِشد، آن حَبل الله نماز است؛ «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ  فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ».

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

آدم باید نسبت به کارهای لَغو اِعراض داشته باشد

اما چه کسی این حالت را پیدا می‌کند؟ «وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۲۰]»؛ شرط این‌که در نماز حُضور پیدا کنیم، تمرکز پیدا کنیم، نماز ما مرآت باشد، آیینه باشد و جَمال خدا را در نماز تماشا کنیم، شرط آن چه چیزی است؟ شرط آن این است که ما از لَغو اِعراض کنیم. لَغو چه چیزی است؟ همه‌ی زندگی‌مان لَغو است. مرحوم «علّامه‌ی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیر این آیه‌ی «الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» می‌گویند: هر کاری که برای آخرت نباشد، لَغو است. حالا شما در شبانه‌روز چند بار برای خدا خوابیده‌ایم؟ چند بار برای خدا غذا خورده‌ایم؟ چند بار برای خدا به یک کسی لَبخند زده‌ایم؟ ما اصلاً خدا را یادمان نمی‌آید. یک کسی را می‌بینیم، خوش و بِش می‌کنیم، تعارُف می‌کنیم، همه‌اش عادت است، فرهنگ است؛ وَگرنه در این رفت و آمدها، در این داد و سِتَدها، در این فریاد و سکوت‌ها، در این جنگ و صِلح‌ها خدا کُجاست؟ کُجای زندگی ما خدا هست؟ وقتی خدا نبود، ذخیره‌ی آخرت نیست. «مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[۲۱]»؛ هرچه برای خدا کرده‌اید، باقی می‌ماند و برای آخرت‌تان است. هر کاری برای غیرِ خدا بود، از دست‌تان رفته است، لَغو است. گرفتار سرگرمی شده‌ایم و از روحِ زندگی که یادِ خداست، بودن با خداست، طاعتِ خداست. از این بالاتر «إِلهِى حَلِیفُ الْحُبِّ فِى اللَّیْلِ سَاهِرٌ[۲۲]»؛ «شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد[۲۳]». در این مُناجات مَنظوم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گویند: مَعبود من! کسی که پیمان عشق با تو دارد، نمی‌تواند بخوابد. «حَلِیفُ الْحُبِّ فِى اللَّیْلِ سَاهِرٌ»؛

«خواب راحت نکند آن‌که دلش بیدارست     *****     ما شبی صبح نکردیم به بیداری دل[۲۴]».

ما بیداری‌مان هم خواب هستیم. «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا[۲۵]»؛ ما تازه موقع مرگ بیدار می‌شویم. آن‌جا بیدار می‌شویم، آن‌جا حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را می‌بینیم، آن‌جا مَلائکه را می‌بینیم. الآن هم ما با مَعصومین هستیم؛ مَلائکه مَعصوم هستند، شب و روز با ما هستند، هیچ‌وقت ما احترام‌شان را نگاه نمی‌داریم. مَلائکه‌ی خودمان را اذیّت می‌کنیم. این غیبت‌ها، این نیشِ زبان‌ها، این مردم‌آزاری‌ها مَلَک‌آزار است. این‌ها اذیّت می‌شوند، این‌ها مُتنفّر می‌شوند و ما تَوجّه نداریم؛ این لَغو است. و کسی که گرفتار لَغو شد، شوق به خدا ندارد. چون شوق به خدا ندارد، هرگز هوای جبهه‌رفتن ندارد. جهاد برای رسیدن به خداست.

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

جهاد دَربی از دَرب‌های بهشت است که مُشتری‌های آن بندگان خاصّ خداوند هستند

لذا جُملاتی که از وجود مُقدّس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در هفته‌های قبل به مَحضر شما قرائت شد، این‌ بار یکی دو کلمه‌اش تَکمیل آن گذشته است. فرمودند: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ[۲۶]»؛ مُکرّر خدمت شما عَرض شده است که بهشت ۸ دَرب دارد و جَهنّم ۷ دَرب دارد. بهشت دَرجات دارد، جَهنّم دَرکات دارد. دَرجات بهشت همان دَرب‌های بهشت است. بهشت‌ دَرجه به دَرجه که می‌رود، بهشت مَسدود نیست؛ «مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوَابُ[۲۷]»؛ دَرب بهشت هیچ‌وقت بسته نیست. هرکسی در یک دَرجه‌ای از دَرجات بهشت است. این بابِ الجَنّه که برای خاصّه‌ی اولیاء است، این برای اَعلی علییّن است. این قُلّه است، این مُنتهی اِلیه است، این مقامِ عِندَ رَبّی است. «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ»؛ یک دَربی از دَرب‌های هشتگانه‌ی بهشت است که این دَرب را خداوند باز کرده است. نه این‌که باز می‌کند؛ این دَرب باز است، ولی مُشتری خاصّ خودش را می‌طَلبد. «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ[۲۸]»؛ مُشتری‌های این دَرب خاصّ، خاصّه‌ی اولیاء خدا هستند.

برخی از ویژگی‌های «جهاد» در کلام حضرت مولی المُوحّدین (علیه السلام)

«وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى[۲۹]»؛ بهشت لباس تقواست. یعنی جَهاد لباس است. تا کسی لباس رَزم نپوشد، او را در میدان جهاد راه نمی‌دهند. رَزمنده‌ها، اَرتشی‌ها و سپاهی‌ها لباس رَزم می‌پوشند؛ ولی باور نکنید این لباس ظاهری لباس رَزم باشد. افرادی بودند که همراه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند، به جبهه رفتند، در رِکاب با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کُشته شدند، در جنگ با مُشرکین کُشته شدند، ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این شهید نبود؛ این قَتیل اُمّ جَمیل بود. چشمش به کَنیز آن مُشرک اُفتاد، به عشق آن کَنیز رفت که صاحب کَنیز را بکُشد و آن اُمّ جَمیل را در اختیار خودش داشته باشد و کُشته شد. این لباس تقوا چیزی نیست که من و شما ببینیم؛ این آن مَلکه‌ای است که ما را از گناه بازمی‌دارد. وِقایه است، تُرمُز باطن است. تا کسی این‌جور خودساخته نباشد، در برابر گناه یک بازدارندگی در وجودش نباشد، به راحتی غیبت می‌کند بعد هم اصلاً برایش مهمّ نیست، ناراحت نمی‌شود. کسی نزد مرحوم آقای «میرزا جواد آقای ملکی[۳۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) شروع کرده بود که غیبت کسی را بکند، رنگ ایشان پَریده بود، مانند گَچ سفید شده بود. بعد هم گفته بودند: به اندازه‌ی یک سال برای من کار درست کردی. در این حَدّ که خودش نکرده است، عامل نبوده است و نمی‌خواهد بشنود؛ ولی ترس از خدا و ترس از گناه خدا یک وَلیّ خدا را این‌جور اذیّت می‌کند. ما عینِ خیالمان نیست؛ غیبت بکنیم، غیبت بشنویم، نگاه‌هایمان هرچه باشد. جهاد دانشگاهِ آمادگی برای لِقاء خداست. اشتیاق به فَرحه‌ی لِقاء پروردگار است. لذا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این را می‌گویند که جهاد لباس تقواست.

«وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ[۳۱]»؛ و زِرهی است که انسان را از همه‌ی بدی‌ها مُحافظت می‌کند. مُجاهد پاک می‌شود، با همه‌ی رَذائل فاصله می‌گیرد. کسی که خدا دلش را بُرده است، برای لِقاء خدا لَه‌لَه می‌زند و گلوله‌ی دشمن و شمشیر دشمن را وسیله‌ی وِصال الهی می‌بیند، یک چنین کسی هیچ مُناسبتی با هیچ رَذیله‌ای ندارد. «دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ» است.

«وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ[۳۲]»؛ پَناهگاهی است که این پَناهگاه را هیچ بُمب سنگرشکنی هم ویران نمی‌کند. این بدن دارد ویران می‌شود؛ آن حقیقت خودش به یک پَناهگاهی دست پیدا کرده است که از این به بعد خودش دینِ مردم را حفاظت می‌کند. دل‌های مردم را دیدبانی می‌کند، پاسداری می‌کند. «یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ[۳۳]»؛ این نِدایی است که از آن‌جا می‌گوید: سرگرمی‌هایتان شما را بیچاره می‌کند. نمی‌دانید این شهادت ما را تا کُجا بالا بُرده است. کاش می‌دانستید ما با این شهادت به کُجا رسیدیم. یا «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ[۳۴]»، این‌هایی که رسیدند به آن‌هایی که در صَف این‌ها بودند و هنوز نیامده‌اند، در راه هستند که برسند، می‌گویند: راهتان راهِ درستی است. ما رسیدیم، خوب هم رسیدیم. «یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛ این‌جا بیایید دیگر هیچ گرفتاری ندارید. همه‌ی گرفتاری‌ها برای زندان است. از زندان که آزاد بشوید، دیگر هیچ مشکلی ندارید. این زندانِ نَفْس، این زندانِ طبیعت، این زندانِ غَرایز برای انسان چه گرفتاری‌هایی درست کرده است!

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

نکاتی به مُناسبت سالگرد شهید «حاج قاسم سلیمانی»

مرحوم «شهید سلیمانی» (اعلی الله مقامه الشریف) و سایر شهدا که در رأس آن‌ها بگوییم در این شهدای مُدافع حرم «سیّد حسن نصرالله) است، از اُوتاد بود، از اولیای الهی بود. رِجال الغیب با او مُرتبط بودند، خبرهایی به او می‌دادند، بشارت‌هایی به او می‌دادند. ایشان به یک کسی گفته بود: اگر به قُم می‌روید، خدمت «آیت الله بهاءالدینی» (رضوان الله تعالی علیه) بروید. یک نکته‌ای را گفته بود که در مورد سیّد بپُرسد. آن فردی که از رِجال الغیب با ایشان مُرتبط بود، آمده بود و گِله کرده بود. مَگر گرفتار تَردید هستی که کسی را به آن‌جا می‌فرستی؟ این‌ها واقعاً این‌که شهید سلیمانی می‌گفت: «کسی شهید می‌شود که در این‌جا زندگی شهیدانه داشته باشد»، لطافت روحی که شهید پیدا می‌کند، زُلال می‌شود، آیینه می‌شود.

«آیینه شو وصال پَری طلعتان طَلب     *****     اوّل بروب خانه دگر میهمان طلب[۳۵]»

اگر غُبار دل را پاک کردی، اگر توانستی این پَرده‌های گناه را پاره کُنی و بیرون بریزی، دل تو خدا را نشان می‌دهد. و رَمز شهادت شهید چه چیزی است که به او شهید می‌گویند؟ امام (رضوان الله تعالی علیه) این جُمله را از حدیث اِقتباس کرده بودند. شهید نَظر به وَجه‌الله می‌کند. ما می‌شنویم، در  ذهن می‌فَهمیم؛ ولی شهید می‌بیند. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ[۳۶]»؛ این «وَجْهُ رَبِّکَ» که الآن ما هم  در سایه‌اش هستیم، ما که دَرک نمی‌کنیم. شهید وَجه رَبّ را می‌بیند و کسانی که قبل از شهادتشان دل را زُلال کردند، خانه‌ی دل را جاروب کردند، اَغیار را از خانه‌ی یار بیرون کردند این‌ها همین‌جا هم یک‌ چیزشان می‌شود. نمازشان با ما فَرق دارد، سَحرشان با ما فَرق دارد، رِقّت قلب‌شان با ما فَرق دارد، وَحشت‌شان از گناه نشان می‌دهد که این‌ها مُتفاوت هستند، این‌ها مانند ما نیستند. سِعه‌ی صَدرشان، تَکفُّل اَیتام آل پیامبر (سلام الله علیهم اجمعین) که برای عُلمای بِالله است، عارفین بِالله است. این شهید سلیمانی یک نفر بود؛ این همه بَرکت عُمر، این سرکِشی به خانه‌های شهدا، این اُمیدی که بَچّه‌های پدر از دست‌داده‌ در جبهه به شهید سلیمانی داشتند. مانند پدر در آغوش او می‌نشستند، انگشتر او را می‌خواستند، مشکلات‌شان را با حاج قاسم مَطرح می‌کردند. این یک بَسط وجود بود. این در قَفس نبود، هیچ جاذبه‌ای از جاذبه‌های دنیا او را از تَکلیف و مَسئولیت الهی غافل نمی‌کرد. لذا هم حالات ارتباطش با حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) که گاهی پای مِنبر ما من گریه‌های حاج قاسم را دیده بودم؛ الحقّ و الانصاف کمتر کسی آن‌جور گریه می‌کند، مَخصوصاً نسبت به صدیقه‌ی طاهره حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) که در یکی از که بَنا بود غَوّاص‌ها از اَروند عُبور کنند و بر اَساس پیش‌بینی‌های هواشناسی وقت مُناسبی بود، ولی برخلاف پیش‌بینی اَبرها ظاهر شده بود، طوفان‌ها وَزیده بود و موج اَروند این‌ها را به وَحشت انداخته بود، آن‌جا حاج قاسم گفته بود: فقط حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که می‌تواند این‌ها را رام کند. با یک سیمی که به مادرش وَصل کرده بود با تَصرُّف حضرت زهرا (سلام الله علیها) این اَروند آرام گرفته بود و این‌ها توانسته بودند به مَقصد برسند. یافته بود که حضرت زهرا (سلام الله علیها) پَناه است، مادر است، دست بَچّه را می‌گیرد. در تَوسّلش این بود، در نمازش آن بود. در جبهه هم در تمام عُمرش یک‌بار هم نترسیده بود. در حین جنگ یک‌مرتبه می‌دیدند حاج قاسم سوار موتور است و دارد می‌رود. اصلاً کسی فکر نمی‌کرد این فَرمانده است؛ در ستاد نبود، فَرمانده‌‌ی ذهنی و کتابی نبود. فَرماندهی بود که خودش در میان شهادت‌طَلب‌ها سینه‌اش مُقابل تیرِ دشمن قرار می‌گرفت. میدانی بود، فَرمانده‌ی میدانی بود.

Sadighi-14031010-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

اعتقاد راسخِ «شهید سلیمانی» نسبت به نایب امام زمان (ارواحنا فداه)

آن از عاطفه‌ی یَتیم‌نَوازی‌اش و سرکِشی‌ ایشان و در کنار همه‌ی این‌ها که به همه‌ی این‌ها ارزش می‌دهد، اعتقادی به نیابت امام زمان (ارواحنا فداه) داشت. نمی‌شود کسی امام زمان (ارواحنا فداه) را دوست داشته باشد، ولی حرف امام زمان (ارواحنا فداه) را که خودش برای خودش نایب به مردم مُعرّفی کرده است: «أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَهُ[۳۷]»، این جُمله جُمله‌ی خودِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است؛ «أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا». غیبت تامّه واقع شد. خودشان فرمودند: «وَقَعَتِ الْغَیْبَهُ التَّامَّهُ[۳۸]»؛ غیبت تامّه واقع شد. دیگر من پَس پَرده هستم؛ اما در حوادث واقعه «فَارْجِعُوا»، من شما را سرگردان نمی‌گذارم، مَرجع برایتان تَعیین می‌کنم. این وَلی‌فقیه مَرجعی است که امام زمان (ارواحنا فداه) به شما مُعرّفی کرده است. می‌شود کسی امام زمان (ارواحنا فداه) را قبول بکند، ولی آدرسی که امام زمان (ارواحنا فداه) داده است را قبول نداشته باشد؟! این بود که حاج قاسم می‌گوید: اگر ولایت فقیه نبود این مَملکت با پاکستان چه فرقی دارد؟ پاکستان قدرت اَتُمی دارد، ولی هیچ‌وقت امنیّت ندارد، همیشه کُشت و کُشتار است، فقر بیداد می‌کند، تَضادّ بیداد می‌کند. و کشورهای دیگری را نام می‌بَرد. می‌گوید: رَمز نجات کشور ما بعد از انقلاب در تمام بُحران‌ها برای پَرچم ولایت فقیه بوده که این مَملکت را حفظ کرده است. همان جُمله‌ی حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) که فرمودند: «پُشتیبان ولایت فقیه باشید تا مَملکت شما آسیب نبیند». امروز هم خدا می‌داند اگر دولت‌ها به حرف ولی‌فقیه گوش می‌کردند و نُسخه‌های او را اجرا می‌کردند، ما گرفتاری نداشتیم. تمام گرفتاری‌ها برای این است که ما آدرس امام زمان (ارواحنا فداه) را قبول نداریم. به دنبال سازش با آمریکا هستیم، می‌ترسیم که این نه با ایمان می‌سازد، نه با تَشیُّع می‌سازد. تَشیُّع، شیعه یعنی شیعه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)؛ حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به لشکر خودشان می‌فرمودند: اگر من در جنگ شرکت می‌کنم، «لَوْ لَا رَجَائِی الشَّهَادَهَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِی لِقَاؤُهُ[۳۹]»؛ شما سِنخ من نیستید؛ ولی چه کنم که شما را تَحمُّل می‌کنم، به اُمید شهادت هستم. در هر جبهه‌ای قَدم می‌گذارم تشنه‌ی شهادت هستم که با شما می‌آیم و در جبهه حُضور پیدا می‌کنم.

شهدای ما همگی بر سر سُفره‌ی مرحوم «علّامه‌ی مصباح» (رضوان الله علیه) هستند

در ارتباط با «علّامه‌ی مصباح» (اعلی الله مقامه الشریف) شما باور کنید که شهدای ما سر سُفره‌ی علّامه‌ی مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) هستند. اگر بدانید سیّد حسن نصرالله برای کتاب‌های علّامه‌ی مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) و نوشته‌ها و سخنرانی‌های ایشان چگونه اصرار داشت که حزب‌ الله از این چشمه‌‌ی زُلال و از این مرد شُجاع جان به کَف آبرو در کَف گرفته مایه بگیرند. آن‌وقت می‌دانید که جایگاه علّامه‌ی مصباح (اعلی الله مقامه الشریف) برحَسب روایت «فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء[۴۰]» است. ان‌شاءالله در فُرصت‌های دیگر روحِ بلند علّامه‌، آیت الله، وَلیّ مُسلّم خدا و مُجاهد دوران اگر نَصیب‌مان شد، شاید بعضی از خُصوصیّات ایشان را هم مایه‌ی نجات خودمان قرار بدهیم؛ «عِندَ ذِکرِ الأخیار تَنزِلُ البَرَکات».

روضه و توسّل به حضرت رقیّه خاتون (سلام الله علیها)

بنده این ۳ـ۲ روزه خیلی برای حرم حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) و حرم حضرت رقیّه (سلام الله علیها) هم نگران هستم، ناموس امام حسین (علیه السلام) است. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی یارانش را از دست داد و به میدان آمد و به نیزه‌ی غَریبی تکیه کرد، ابتدئاً فریادش بلند بود: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی؟[۴۱]»؛ من پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، من حُجّت خدا هستم. این همه جَمعیّت، یعنی یک‌ نفر نیست که بیاید و من را کمک کند؟! بعد فرمودند: حالا من نمی‌خواهم در جنگ به من کمک کنید، «هَلْ مِنْ ذَابٍّ عَنّی؟»؛ این همه تیرها من را نشان گرفته است، این همه شمشیرها برای من تیز شده است؛ یک کسی نیست تا از من دفاع کند، سینه سِپَر کند؟ دیدند که این وجدان‌ها بیدار نمی‌شود، یک‌چیزی گفتند که همه‌ی ما به آن حَسّاس هستیم. فرمودند: «‌‌هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ[۴۲]»؛ یعنی یک مُدافع حرم پیدا نمی‌شود؟ این زینبِ من، این رُبابِ من، این دخترانِ من! این‌ها حَرم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. این سه‌ساله باب‌الحَوائج است. ببینم امشب با این دل‌های شکسته می‌توانید آتش را در مَنطقه خاموش کنید. آقا جانمان تَشریف بیاورند؛ بیش از این نبینیم کودکان را می‌کُشند، بیمارستان را به آتش می‌کِشند، مریض زیر تیغ جَرّاحی را هم آتش می‌زنند، طَبیب را می‌سوزانند. این همه جنایت‌ها را انجام می‌دهند. این دختر خیلی بابایی بود. این همه سیلی خورده بود، از روی کَجاوه اُفتاده بود، در بیابان‌ها دَویده بود، پاهایش زَخمی بود؛ اما یک‌ بار نشد جای تازیانه را به عَمّه‌اش نشان بدهد.‌ یا بگوید: عَمّه جان! جای سیلی می‌سوزد، اذیّت می‌شوم. تنها چیزی که از عَمّه تَوقُّع داشت، این بود که پدرم چه زمانی می‌آید؟ این‌قَدر سُراغش را گرفت که بابا در خرابه‌ی شام آمد. در دلِ شب آمد؛ اما با پا نیامد، با سر آمد. این دختر سر بابا را روی دامانش گذاشت، گویا زبانِ‌حال است، شاید هم زبانِ‌قال است. بابا! مُنتظر بودم با پا بیایی و من را در آغوش بگیری؛ فکر نمی‌کردم با سر بیایی و من تو را در آغوش بگیرم. بابا! دردهایم را به هیچ‌کسی نگفته‌ام، کَبودی‌های بدنم را به عَمّه هم نشان ندادم. مُنتظر بودم بابا بیاید تا بگویم چه بر سرم آمده است. اما بابای مَظلومم! می‌بینم درد تو بیشتر است. من نمی‌گویم، تو با دُخترت حرف بزن. بابا جان! «یا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ![۴۳]»؛ بابا! چه کسی رَگ گَردنت را بُرید؟ «مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ![۴۴]»؛ چه کسی مَحاسنت را با خونت خَضاب کرد؟ «مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی[۴۵]»؛ آخر وقتِ یَتیمی من نبود؛ من خیلی به نَوازش پدرم احتیاج داشتم. کُدام ظالمی من را یَتیم کرد؟ مُدام اَبَتاه اَبَتاه گفت؛ یک‌وقت دیدند این بُلبُل خوشخوان خاموش شد. سر یک طرف اُفتاد، سه‌ساله یک طرف اُفتاد. اَمان از دل زینب (سلام الله علیها)…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

برای بیمه‌شدنِ پَرچمدار انقلاب، کسی که مورد وَصیّت همه‌ی شهدا هست، نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، بیمه‌شدنِ اَمنیّت کشور، مَعیشت مردم، نجات جوان‌هایمان، زُدوده‌شدن غُبارهای سَهمگین تَبلیغات دشمن، همگی‌مان به اَسلحه‌ی جَهاد تَبیین مُسلّح بشویم و بتوانیم در برابر این همه اَمواج ان‌شاءالله ما هم نوراَفشانی کنیم، دل‌ها را بی‌غُبار کنیم، همه را به هم خوشبین کنیم، جَمع‌مان را جَمع کنیم و این توفیقات را پیدا کنیم، ان‌شاءالله این سه‌ساله یک نگاهی به ما هم خواهد کرد.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ[۴۶]».

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! مُقدّمات ظُهور را برای ما قابل تَحمُّل کُن.

خدایا! تَسهیلی در ظُهور مُقدّر بفرما.

خدایا! به ما ثَبات‌قَدم عنایت بفرما.

خدایا! جوان‌های ما را از گِرداب تَبلیغات دشمن نجات عنایت بفرما.

خدایا! هَرزگی، فساد، کَشف حجاب، تَبلیغات دشمن، اِنحرافات فکری و عَقیدتی، تَبعیّت از طاغوت‌های زمان، همه‌ی این آسیب‌ها را از جامعه‌ی حُسینی ما دور بگردان.

خدایا! دل‌ها را به نور ایمان و ولایت و محبّت آل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و به عشق انتظار روشن بگردان.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت عُلمای صالح‌مان، مَراجع دلسوزمان، خاصّه رهبر عزیزمان را با اقتدار، با عزّت، با کفایت و با کرامت تا ظُهور مولایمان و مولایش حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) مُستدام بفرما.

خدایا! دشمنان ایشان را با چوب غَضب خودت اَدب بفرما.

خدایا! خیر و بَرکت بر مَعیشت مردم و همه‌ی ما نازل بفرما.

خدایا! ما را مُحتاج نااَهل مَگردان.

خدایا! نااَهلان و نامَحرمان را بر ما مُسلّط مَفرما.

خدایا! سوریه را به ما برگردان.

خدایا! دَرب رَحمت حَرم زینبی و رُقیّه‌ای را به روی ما باز بگردان.

خدایا! این دو حَرم شریف را با نابودی تَکفیری‌ها، صهیونیست‌ها و اِشغالگرها از غُربت برطرف بفرما.

خدایا! اِشغالگران را نابود بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آمریکا و اَیادی‌اش، خُصوصاً این رژیم جَعلی کودک‌کُش را در همین ایّام نابود بگردان.

الها! پروردگارا! این مَملکت ما را از خطرات، از قَحطی‌ها، از آشوب‌ها و از فتنه‌ها در پَناه امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! مریض‌ها عُموماً، عالِم جلیل‌القَدر از رُفقایمان در شهر قُم، مریضه‌ی مورد نَظر شِفا و عافیت عاجل و کامل و موجب عاقبت بخیری روزی بگردان.

خدایا! نعمت سلامتی، اَمنیّت، ولایت و نظام اسلامی که از خَزائن غیب خود به ما داده‌ای، از ما زَوال نَیاور.

خدایا! توفیق شُکر این نعمت‌ها را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه)، شهدا، مَشایخ و گذشتگان‌مان را بر سر سُفره‌ی این سه‌ساله‌ی امام حسین (علیه السلام) مُتنعّم و از ما راضی بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ».

[۳] الکافی، ثقه الإسلام کلینى‏، ج ۲، ص ۱۳۰؛ خصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۲۵؛ مشکاهالأنوار، على بن حسن طبرسى‏، ص ۲۶۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۷۰، ص ۵۹.

«سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ مَا مِنْ عَمَلٍ بَعْدَ مَعْرِفَهِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَعْرِفَهِ رَسُولِهِ ص أَفْضَلَ مِنْ بُغْضِ الدُّنْیَا وَ إِنَّ لِذَلِکَ لَشُعَباً کَثِیرَهً وَ لِلْمَعَاصِی شُعَباً فَأَوَّلُ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ الْکِبْرُ وَ هِیَ مَعْصِیَهُ إِبْلِیسَ حِینَ أَبَى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ وَ الْحِرْصُ وَ هِیَ‏ مَعْصِیَهُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ فَأَخَذَا مَا لَا حَاجَهَ بِهِمَا إِلَیْهِ فَدَخَلَ ذَلِکَ عَلَى ذُرِّیَّتِهِمَا إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ أَکْثَرَ مَا یَطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لَا حَاجَهَ بِهِ إِلَیْهِ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِیَ مَعْصِیَهُ ابْنِ آدَمَ حَیْثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِکَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَهِ وَ حُبُّ الرَّاحَهِ وَ حُبُّ الْکَلَامِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَهِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَالٍ فَاجْتَمَعْنَ کُلُّهُنَّ فِی حُبِّ الدُّنْیَا فَقَالَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَهِ ذَلِکَ حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَهٍ وَ الدُّنْیَا دُنْیَاءَانِ دُنْیَا بَلَاغٍ وَ دُنْیَا مَلْعُونَهٍ».

[۴] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱ و ۲٫

[۵] سوره مبارکه مزمل، آیه ۵٫

[۶] اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۱۸٫

«کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی».

[۷] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۹۳ (مشهور به خطبه مُتّقین).

«و من خطبه له (علیه السلام) یَصِفُ فیها المتقین‏: رُوِیَ أَنَّ صَاحِباً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) یُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ کَانَ رَجُلًا عَابِداً فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صِفْ لِیَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ فَتَثَاقَلَ (علیه السلام) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ یَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ، فَ«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا الْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله) ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ لِأَنَّهُ لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَهُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ طَاعَهُ مَنْ أَطَاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ، غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلَاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخَاءِ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ‏] عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ، قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَهٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِیفَهٌ وَ حَاجَاتُهُمْ‏ خَفِیفَهٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِیفَهٌ، صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَهً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهً طَوِیلَهً تِجَارَهٌ مُرْبِحَهٌ یَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ، أَرَادَتْهُمُ الدُّنْیَا فَلَمْ یُرِیدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَهٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ».

[۸] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۶۹٫

[۱۰] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫

«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».

[۱۱] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[۱۲] مرحوم حاج هادی ابهری روابط عجیبی با ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود. مرحوم مبرور سالک صادق و تقی متقی حاج هادی ازمردم با ایمان و پرهیزکار ابهر است و در زمان خود از بکائین شمرده می شد زیرا روزی نبود که از گریه آرام داشته باشد مردی عامی بی سوادی بود ولی روی اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و مودتی که داشت کلمات حکمت آمیزی روی زبانش جاری می شد. گویا مصداق حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله وسلم  که می فرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه الی لسانه) بود گریه بسیار می کرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایایی از آن مرحوم دارم که اگر بخواهم آن چه را که دیده و شنیده ام از آن مرحوم بنویسم یک کتابی خواهد بود. در سال ۱۳۶۱ قمری که برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کردم با دست خالی به حضرت امیر علیه السلام عرض کردم اگر اجازه توقف به این عبد خود می دهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید. بعد از چند روز در صحن مطهر به مرحوم حاج هادی مزبور برخورد کردم و اصلا او را از قبل ندیده و نمی شناختم چون مرا دید گفت: اسمت محمد است؟ گفتم آری گفت اهل شاه عبدالعظیم هستی؟ گفتم آری گفت خدمت حضرت امیر تقاضایی دادی؟ گفتم آری گفت به من حواله کرده اند که ما یحتاج ماندن تورا فراهم کنم و هرچه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقی به من داد و مرا از آیت الله اصفهانی و غیره مستغنی نمود. خلاصه آن مرحوم مکاشفات و منامات غریبی داشت. مورد توجه مخصوص مرحوم آیت الله العظمی اصفهانی و بعضی از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمومنین عقد اخوت و برادری بسته و با بسیاری از علماء معاصر صیغه برادری خوانده بود.

[۱۳] مولانا، دیوان شمس، غزلیات، غزل شماره ۱۶۷۴٫

[۱۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۶٫

«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».

[۱۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۵۹٫

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف امین الله.

«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللّٰهِ فِی أَرْضِهِ، وَ حُجَّتَهُ عَلَىٰ عِبادِهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ ، أَشْهَدُ أَنَّکَ جاهَدْتَ فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَ عَمِلْتَ بِکِتابِهِ، وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتّىٰ دَعاکَ اللّٰهُ إِلىٰ جِوارِهِ فَقَبَضَکَ إِلَیْهِ بِاخْتِیارِهِ، وَ أَلْزَمَ أَعْداءَکَ الْحُجَّهَ مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهِ عَلَىٰ جَمِیعِ خَلْقِهِ. اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ، راضِیَهً بِقَضائِکَ، مُولَعَهً بِذِکْرِکَ وَ دُعائِکَ، مُحِبَّهً لِصَفْوَهِ أَوْلِیائِکَ، مَحْبُوبَهً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ، صابِرَهً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِکَ، شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعْمائِکَ، ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائِکَ، مُشْتاقَهً إِلىٰ فَرْحَهِ لِقائِکَ، مُتَزَوِّدَهً التَّقْوىٰ لِیَوْمِ جَزائِکَ، مُسْتَنَّهً بِسُنَنِ أَوْلِیائِکَ، مُفارِقَهً لِأَخْلاقِ أَعْدائِکَ، مَشْغُولَهً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِکَ وَ ثَنائِکَ. اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ و الِهَهٌ، وَ سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شارِعَهٌ، وَ أَعْلامَ الْقاصِدِینَ إِلَیْکَ واضِحَهٌ، وَ أَفْئِدَهَ الْعارِفِینَ مِنْکَ فازِعَهٌ، وَ أَصْواتَ الدَّاعِینَ إِلَیْکَ صاعِدَهٌ، وَ أَبْوابَ الْإِجابَهِ لَهُمْ مُفَتَّحَهٌ، وَ دَعْوَهَ مَنْ ناجاکَ مُسْتَجابَهٌ، وَ تَوْبَهَ مَنْ أَنابَ إِلَیْکَ مَقْبُولَهٌ، وَ عَبْرَهَ مَنْ بَکَىٰ مِنْ خَوْفِکَ مَرْحُومَهٌ، وَ الْإِغاثَهَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِکَ مَوْجُودَهٌ، وَ الْإِعانَهَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مَبْذُولَهٌ».

[۱۷] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۴، صفحه ۲۴۲.

«محص، [التمحیص] ، عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلدُّنْیَا سِجْنُ اَلْمُؤْمِنِ وَ جَنَّهُ اَلْکَافِرِ فَأَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَیُرَوَّعُ فِیهَا وَ أَمَّا اَلْکَافِرُ فَیُمَتَّعُ فِیهَا».

[۱۸] سوره مبارکه طه، آیه ۵٫

[۱۹] بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، الجزء ۵۵، الصفحه ۳۹٫

[۲۰] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۳٫

[۲۱] سوره مبارکه نحل، آیه ۹۶٫

«مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ».

[۲۲] مفاتیح الجنان، فرازی از مناجات منظوم منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).

«…إِلهِى أَنِلْنِى مِنْکَ رَوْحاً وَ رَاحَهً   ***   فَلَسْتُ سِوى أَبْوَابِ فَضْلِکَ أَقْرَعُ

إِلهِى لَئِنْ أَقْصَیْتَنِى أَوْ أَهَنْتَنِى‌   ***   فَمَا حِیلَتِى یَا رَبِّ أَمْ کَیْفَ أَصْنَعُ

إِلهِى حَلِیفُ الْحُبِّ فِى اللَّیْلِ سَاهِرٌ   ***   یُناجِى وَ یَدْعُو وَ الْمُغَفَّلُ یَهْجَعُ

إِلهِى وَ هَذَا الْخَلْقُ مَا بَیْنَ نَائِمٍ‌   ***   وَ مُنْتَبِهٍ فِى لَیْلِهِ یَتَضَرَّعُ

وَ کُلُّهُمُ یَرْجُو نَوَالَکَ رَاجِیاً   ***   لِرَحْمَتِکَ الْعُظْمىٰ وَ فِى الْخُلْدِ یَطْمَعُ…».

[۲۳] سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۱۹۴٫

[۲۴] از اَشعار آیت الله العظمی آخوند ملا علی معصومی همدانی (ره).

[۲۵] سمعانی، روح الأرواح فی شرح أسماء الملک الفتاح، ۱۳۸۴ ش، ص ۷۰۱؛ ورام بن أبی‌فراس، مجموعه ورام، ۱۴۱۰ ق، ج ۱، ص ۱۵۰؛ سمعانی، روح الأرواح، ۱۳۸۴ ش، ص ۷۰۱؛ سید الرضی، خصائص الأئمه علیهم السلام، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۱۲٫

[۲۶] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۲۷٫

«و من خطبه له (علیه السلام) و قد قالها یستنهض بها الناس حین ورد خبر غزو الأنبار بجیش معاویه فلم ینهضوا. و فیها یذکر فضل الجهاد، و یستنهض الناس، و یذکر علمه بالحرب، و یلقی علیهم التبعه لعدم طاعته: فضل الجهاد: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ. فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُیِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَهِ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ وَ أُدِیلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْیِیعِ الْجِهَادِ وَ سِیمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ. إستنهاض الناس: أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اللَّهِ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لَا تُغِیرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ وَ یُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ. فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی أَیَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّهُ الْقَیْظِ أَمْهِلْنَا یُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُکُمْ بِالسَّیْرِ إِلَیْهِمْ فِی الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّهُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا یَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ. کُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ فَإِذَا کُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّیْفِ أَفَرُّ.  البرم بالناس: یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ مَعْرِفَهً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَیْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِی طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَکِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً وَ أَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی؟ لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ وَ هَا أَنَا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَ لَکِنْ لَا رَأْیَ لِمَنْ لَا یُطَاعُ».

[۲۷] سوره مبارکه ص، آیه ۵۰٫

«جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَهً لَهُمُ الْأَبْوَابُ».

[۲۸] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۲۷٫

[۲۹] همان.

[۳۰] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۳۱] همان.

[۳۲] همان.

[۳۳] سوره مبارکه یس، آیات ۲۶ و ۲۷٫

«قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ ۖ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ».

[۳۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۷۰٫

«فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ».

[۳۵] صائب تبریزی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۹۲۰٫

[۳۶] سوره مبارکه الرحمن، آیات ۲۶ و ۲۷٫

«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ».

[۳۷] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۲۷، صفحه ۱۴۰٫

«وَ فِی کِتَابِ إِکْمَالِ اَلدِّینِ وَ إِتْمَامِ اَلنِّعْمَهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ اَلْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ اَلتَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلاَنَا صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اَللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ إِلَى أَنْ قَالَ: وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اَللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ اَلْعَمْرِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی. وَ رَوَاهُ اَلشَّیْخُ فِی کِتَابِ اَلْغَیْبَهِ عَنْ جَمَاعَهٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ وَ أَبِی غَالِبٍ اَلزُّرَارِیِّ وَ غَیْرِهِمَا کُلِّهِمْ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ وَ رَوَاهُ اَلطَّبْرِسِیُّ فِی اَلْإِحْتِجَاجِ : مِثْلَهُ».

[۳۸] الغیبه، الشیخ الطوسی، جلد ۱، صفحه ۳۹۵٫

«وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ بَابَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ: کُنْتُ بِمَدِینَهِ السَّلَامِ فِی السَّنَهِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قُدِّسَ سِرُّهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّهِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَهُ التَّامَّهُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَهِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی‌ مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَهَ [أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَهَ] قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ قَالَ فَنَسَخْنَا هَذَا التَّوْقِیعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا کَانَ الْیَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَیْهِ وَ هُوَ یَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِیلَ لَهُ مَنْ وَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ‌».

[۳۹] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۱۹؛ نکوهش سستی در جهاد.

«و من کلام له (علیه السلام) و قد جمع الناس و حَضَّهم على الجهاد فسکتوا مَلیّا: فَقَالَ (علیه السلام) مَا بَالُکُمْ أَ مُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَکَ. فَقَالَ (علیه السلام) مَا بَالُکُمْ لَا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ وَ لَا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ، أَ فِی مِثْلِ هَذَا یَنْبَغِی لِی أَنْ أَخْرُجَ وَ إِنَّمَا یَخْرُجُ فِی مِثْلِ هَذَا رَجُلٌ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ، وَ لَا یَنْبَغِی لِی أَنْ أَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَیْتَ الْمَالِ وَ جِبَایَهَ الْأَرْضِ وَ الْقَضَاءَ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ النَّظَرَ فِی حُقُوقِ الْمُطَالِبِینَ ثُمَّ أَخْرُجَ فِی کَتِیبَهٍ أَتْبَعُ أُخْرَى. أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِی الْجَفِیرِ الْفَارِغِ وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ الرَّحَى تَدُورُ عَلَیَّ وَ أَنَا بِمَکَانِی فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا وَ اضْطَرَبَ ثِفَالُهَا؛ هَذَا لَعَمْرُ اللَّهِ الرَّأْیُ السُّوءُ. وَ اللَّهِ لَوْ لَا رَجَائِی الشَّهَادَهَ عِنْدَ لِقَائِی الْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِی لِقَاؤُهُ، لَقَرَّبْتُ رِکَابِی ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْکُمْ فَلَا أَطْلُبُکُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ؛ طَعَّانِینَ عَیَّابِینَ حَیَّادِینَ رَوَّاغِینَ، إِنَّهُ لَا غَنَاءَ فِی کَثْرَهِ عَدَدِکُمْ مَعَ قِلَّهِ اجْتِمَاعِ قُلُوبِکُمْ. لَقَدْ حَمَلْتُکُمْ عَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ الَّتِی لَا یَهْلِکُ عَلَیْهَا إِلَّا هَالِکٌ، مَنِ اسْتَقَامَ فَإِلَى الْجَنَّهِ وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى النَّارِ».

[۴۰] من لا یحضره الفقیه، ج‏ ۴، ص ۳۹۹؛ الأمالی(للصدوق)، ص ۱۶۸؛ الأمالی (للطوسی)، ص ۵۲۱٫

«عَنْ مُدْرِکِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَال‏ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتِ الْمَوَازِینُ فَتُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَمَاءِ فَیَرْجَحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَى دِمَاءِ الشُّهَدَاء».

[۴۱] محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱؛ سید ابن‌طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ ش، ص ۱۱۶؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ ق، ص ۷۰.

[۴۲] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۲ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫

«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُوا اللّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِی إِعانَتِنا».

[۴۳] نفس المهموم، صفحه ۴۵۶.

«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمه حَتّی تَکْبُر».

[۴۴] همان.

[۴۵] همان.

[۴۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۶۲٫

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ».