«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مُقدّمه

تسلیت ایّام وفات مادرِ شخصیّت مُمتازِ جبهه‌ی توحید، مَثَل اَعلای عشق به امام زمانش، ذوب‌شده‌ی در سیّد شهیدان، عَلمدار نمونه‌ی جبهه‌های مَصاف با باطل، مُدرّس بَصیرت، چشمه‌ی مَعرفت و عشق به خداوند و اولیای خدا، حضرت قَمر مُنیر بنی‌هاشم که چه مادری داشت و خدا چه پسرانی به این مادر داد.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

باب توبه راهِ نجات بَشر از اشتباهات گذشته‌اش می‌باشد

در جلسات پیش به فَضل پروردگار متعال آیاتی از سوره‌ی مُبارکه‌ی توبه را سُفره‌ی تَغذیه‌ی جان‌های پاکتان و قلب خودمان قرار دادیم. امشب هم از همان سوره یک آیه را تلاوت می‌کنم. باشد که قرآن با ما حرف بزند و خدا گوشِ جان ما را باز کند. ما هم بشنویم و ان‌شاءالله ایمانمان قَوی‌تر بشود، قَدم‌مان اُستوارتر بشود. هم خودمان هیچ‌وقت گرفتار تَردید نشویم، هم مُردّدین را، کسانی که به هر بادی مانند بید می‌لَرزند، تَردید پیدا می‌کنند، ان‌شاءالله شما بتوانید کوهی باشید که آن‌ها به شما تکیه کنند و نیُفتند. خداوند متعال این سوره را که سوره‌ی بَرائت نامیده می‌شود و سوره‌ی توبه هم گفته می‌شود، خداوند جَلال و جَمال را در کنار هم قرار داده است. جَلال الهی، قَهر الهی آن بَرائت است که خداوند نسبت به مُشرکین همه‌ی دَرب‌های رَحمت را بسته است. لذا در برخورد با آن‌ها هیچ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» گفته نمی‌شود. «بَرَاءَهٌ[۲]»؛ از ابتدا جَلال الهی مَطرح می‌شود؛ ولی در خِلال آیات، خداوند مُکرّراً آیات توبه را در این سوره آورده است که این یأس برای بَشر بَدبختی است؛ یأس جَهنّم دنیاست؛ یأس عاقبت به شَرّی است؛ یأس رُکود است؛ یأس تَسلیم در برابر وَضع موجود است؛ یأس به زانو درآمدن در برابر مشکلات است؛ یأس خود را باختن است؛ یأس خودسوزی است. مأیوس‌شدن کمک به دشمنان است. خداوند متعال توبه را داروی یأس قرار داده است. چرا مأیوس هستید؟ همه‌ی گذشته‌هایتان از دست شما رفته است، ولی بیایید با خدا وَصل بشوید. خدا چاله‌های گذشته‌های شما را پُر می‌کند، بابِ توبه باز است. لذا سوره‌ی بَرائت، سوره‌ی توبه هم نامیده شده است.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

عَهدشکنی مُشرکین در برابر مسلمانان

در مَسأله‌ی بُروز قَهر و جَلال پروردگار متعال، مأموریت مؤمنین برای دَرگیری با مُشرکین است. جنگ جُزء سُنّت‌های اجتناب‌ناپذیر زندگی هست؛ جنگ برای بَقاء خود به میدان آمدن است و مَوانع زندگی را از سر راه برداشتن است؛ جنگ مُقابله‌ی با مُزاحم است؛ جنگ نشان دادن قدرت خدادادی است؛ جنگ زمینه‌ی عزّت‌خواهی است، گُریز از ذلّت و اسارت و تَسلیم در برابر باج‌گیران و زورگویان است. لذا این‌هایی که در این جَهت مُسامحه دارند، می‌گویند حالا ببینیم چه می‌شود، بایستیم تا شهرها را بگیرند و آن‌وقت که به ما رسید ببینیم چه می‌شود؛ خداوند متعال با همین تَعبیر که می‌فرماید: «أَلَا تُقَاتِلُونَ[۳]»؛ آیا جنگ نمی‌کنید؟ قِتال نمی‌کنید؟ نمی‌روید بکُشید و کُشته بشوید؟ «أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ»؛ یک جَمعیّت‌هایی در اطراف شما هستند که این‌ها به هیچ اَصلی پایبَند نیستند. قانون قراردادِ اجتماعی است. آدم‌های قانون‌شِکن تَعهُّدی در برابر پیوندهای پَذیرفته‌شده‌ی در میان عُقلا ندارند و چون هیچ پیمانی، هیچ پیوندی، هیچ تَعهُّدی و هیچ قراردادی را که برای نَظم جامعه و اَمنیّت جامعه از طرف خداوند یا عُقلای عالَم یا فِطرت‌ها جَمعیّت دور هم جَمع شدند، اُصولی را وَضع کردند، زندگی را در یک رِیل مُنظّم قرار دادند، حقّ هرکسی را مَرزبَندی کردند و اَشخاص با تَعهُّد به قانون حُقوق خودشان را می‌شناسند، حُقوق دیگران را می‌شناسند و به حقّ همدیگر تَعرُّض و تَجاوُز نمی‌کنند. قانون مَبنای اَمنیّت است، قانون شالود‌ه‌ی نظام اجتماعی است، قانون فرهنگ است، قانون تَرقّی و تَمدُّن است. اما اگر اَشخاصی آمدند و با شما قرارداد امضاء کردند، پیمان‌های قانونی را پذیرفتند، فردا که مقداری قَوی شدند، آن را نَقض کردند. یا از اوّل هم که آمدند با شما پیمان ببَندند، دارند شما را فَریب می‌دهند. این بَرجام از ابتدا فَریب بود. این‌ها قرارداد با یک کشوری که فکر می‌کنند از آن‌ها ضعیف‌تر است را هیچ‌وقت قبول نمی‌کنند. در تاریخِ موجودیّت آمریکا شما سُراغ ندارید که با یک کشوری قرارداد بسته باشد و به این قرارداد تَن داده باشد. اَساساً مَنطق زورگویان گَردن‌کُلُفتی است، باج‌گیری است. این‌ها سر گَردنه ایستاده‌اند و تا زور دارند از زورشان استفاده می‌کنند. وقتی دیدند زورشان کم می‌شود، این قراردادها و پیمان‌ها را به عُنوان یک فَریب در پیش می‌گیرند. خداوند متعال دارد جامعه‌ی توحیدی را حَسّاس می‌کند که مَبادا با گَردن‌کُلُفت‌ها فَریب بخورید؟! «أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ»؛ شما مُقاتله نمی‌کنید با جَمعیّت و قومی و حکومتی که «نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ»؟ این‌ها قراردادهای خودشان را با شما نَکثْ کردند، نَقد کردند.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

نَفی رهبری مُسلمین توسط مُشرکین

«وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ[۴]»؛ این‌ها از ابتدا هم بَنایشان بر این بود که رهبری اُمّت شما را نَفی کنند. «وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ»؛ می‌خواستند رهبری جَمع مُستقل عزّت‌خواه را از میان بردارند، از گردانه خارج کنند. تَضعیف مِحوریّت یک ملّتی که در جبهه هست، فَرماندهی آن‌جا را تَضعیف کردن، پَرچم او را به زمین‌ انداختن این هَمّ دشمنان شماست. می‌خواهد پَرچمی در میان شما بلند نشود. پَرچمداری که بشود پَرچم را برافراشته نگاه دارد و برای شما هُوّتی تَحت این پَرچم تَعریف کند، می‌خواهند چنین چیزی نباشد. «هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ»؛ این‌ها نه تنها خودِ شما را نمی‌پذیرند، هُویّت دینی شما که در گِروی ارتباط شما با رهبری‌تان، اجرای فَرمانبَری فرماندهان شما هست، هَمّ‌شان بر این بود که او را اخراج کنند.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

تنها قدرتی که انسان باید از آن تَرس داشته باشد، قدرتِ الهی است

«وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ[۵]»؛ و آن‌ها اوّلین بار که جنگ شروع شد، همیشه آغازگَر جنگ اهل باطل است و در آتش‌بَس‌ها هم اوّلین کسی که آتش‌بَس‌ را نَقض می‌کند، همین زورگویانِ گَردن‌کُلُفت هستند که این‌ها قانونی غیر از زور را قبول ندارند. گویا قرآن کریم همین امروز دارد حرف می‌زند. «أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ[۶]»؛ شما خیال می‌کنید زور آن‌ها زیاد است، امکانات‌شان زیاد است، پولشان زیاد است، جَمعیّت‌شان زیاد است، شما از این ظَواهر می‌تَرسید؟ در حالی‌که خداوند سزاوار است که از او بتَرسید. این‌ها هیچ‌چیزشان از خودشان نیست، همه عاریَتی است. این مَنصب‌ها عاریَتی است، این امکانات عاریَتی است. اگر خداوند اراده کند، نیازی به قُشون ندارد. «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ[۷]»؛ خداوند خواست یک ارتش مُقتدرِ مَغرور گَردن‌کُلُفتی که خواست خانه‌ی کَعبه را، کانون قِداست مُوحّدین عالَم را ویران کند، خداوند متعال هیچ‌کسی را مأمور نکرد که برود با این‌ها بجَنگد؛ بلکه قدرت خودش را در چَنگال یک پَرنده‌های ضَعیفی قرار داد که آن‌ها را «طِیر اَبابیل» نامید. آن هم با اَتُم این‌ها را از بین نَبُرد؛ با سنگ گِل که فرمود: «تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ[۸]»؛ سنگ گِل بود. یک گُنجشک‌های کوچکی این‌ها را آوردند و بر سر لشکر اَبرهه ریختند و همه را نابود کردند. خداوند یک چنین قدرتی دارد؛ شما از این بتَرسید. آن‌ها که تَرسی ندارند، آمریکا که تَرسی ندارد، داعش که تَرسی ندارد؛ زیرا او الله ندارد. شما الله دارید، شما از خدا بتَرسید. «أَتَخْشَوْنَهُمْ»؛ آن کسی که باعث این می‌شود که آدم سینه سِپَر نکند، در میدان حاضر نشود، از جنگ فرار بکند، هرچه گفتند باج بدهد، هر امضائی را بکند تا جنگ نشود، این ترس عامل شکست و بَدبختی است. جَمعیّتی که می‌تَرسد یَقیناً شکست می‌خورد. حالا چرا می‌تَرسند؟ برای این‌که قدرت خدا را لَمس نمی‌کنند. این‌ها فقط می‌گویند: آن‌ها اَتُم دارند، آن‌ها بُمب‌های چند تُنی دارند. آن‌ها مُوقّت است؛ اگر خدا بخواهد این‌ها را … خداوند دارد امتحان‌تان می‌کند. می‌خواهد ببیند شما تا کُجا ایستاده‌اید و دینِ خودتان را حفظ می‌کنید. «فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ»؛ آن کسی که باید از او تَرسید، او خداست؛ زیرا قدرت او برای خودش است، اما قدرت این‌ها برای بیرون از خودشان است. این اَتُم بیرون از وجود آدم است. این‌ها خودشان هیچ عُرضه‌ای ندارند. اگر اَسلحه‌شان را از آن‌ها بگیری، هیچ‌چیزی از خودشان ندارند. ولی خداوند قدرت است، عینِ قدرت است. خداوند عینِ قدرت است، عینِ جَلال است. از خدا باید تَرسید. غیرِ خدا هیچ‌چیزی از خودشان ندارند، تکیه به بیرون از خودشان دارند و خداوند این تکیه‌گاه را از آن‌ها می‌گیرد. همه‌ی این‌ها نابود می‌شوند. «إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ[۹]»؛ این‌که می‌گوییم خدا سزاوارتر است که از او حساب ببَرید، از دشمنان ظاهری‌تان حساب نبَرید، به شرط ایمان است. اگر مؤمن باشید قَطعاً از هیچ‌چیزی جُز خدا نمی‌ترسید. فقط خداست که باید از او تَرسید.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

خداوند مُشرکین را به دست مؤمنین عَذاب می‌کند

به دنبال آن می‌فرماید: «قَاتِلُوهُمْ[۱۰]»؛ این‌جا دقّت لازم دارد. خداوند متعال توحید اَفعالی را در این‌جا به خُوردِ ما می‌دهد. «قَاتِلُوهُمْ»؛ ابتدا گِله کرد: «أَلَا تُقَاتِلُونَ»؟ نمی‌خواهید به جبهه بروید؟ نمی‌خواهید آموزش ببینید و آماده‌ی جبهه بشوید؟ این‌جا دَستور می‌دهد: «قَاتِلُوهُمْ»؛ به مَصاف این‌ها بروید، به جنگ این‌ها بروید. اگر رفتید چه می‌شود؟ اگر رفتید خداوند پنج وَعده می‌دهد. ظاهرش شما هستید، ولی باطنش شما نیستید. این‌جا این برادر عزیزمان که الحمدلله اُنس قرآنی دارد و گاهی هم با ما مَطرح می‌کند، گفتند که راجع به عالَم اَمر و عالَم خَلق یک اشاره‌ای داشته باشیم. حالا این آیه را تَوجّه بکنیم. می‌فرماید: «قَاتِلُوهُمْ»؛ به جنگ آمریکا بروید، به جنگ قدرت‌های اَتُمی اُروپا بروید، به جنگ این مُزدوران آمریکا، این عَمله‌ی اسرائیلی‌ها بروید. بعضی از این همسایه‌هایمان که تَجهیز کردند تا مَملکت مُستقلّ سوریه را به چَنگ بی‌دین‌ها دادند و آن را تَجزیه می‌کنند و از بین می‌بَرند. همان روزهای اوّل هم از بین بُردند. تمام پایگاه‌های نظامی و اِقتداری آن‌جا را بُمباران کردند و نشان دادند که اصلاً حَمله، حمله‌ی اسرائیل است. این تَکفیری‌ها یا تُرکیه با این‌ها هستند؛ والّا اَصل قضیّه اسرائیل و آمریکا هستند. «قَاتِلُوهُمْ»؛ به جنگ این‌ها بروید. اگر شما آمدید، «یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ[۱۱]»؛ ظاهرش شما هستید، ولی باطنش شما نیستید. اوّلین وَعده‌ای که خداوند متعال داده است، می‌گوید: خداوند این‌ها را عَذاب می‌دهد، اما به دست شما این کار را می‌کنید. این‌که شما می‌کُشید، شما نمی‌کُشید. «وَ لَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ[۱۲]»؛ خداوند این‌ها را می‌کُشد. ظاهر قَضیّه بسیجی است، ظاهر قَضیّه «مُحسن حُججی» است، ظاهر قَضیّه «حاج قاسم سلیمانی» است؛ این‌ها با امکانات مَحدود، با گروهی که از همه‌ی کشورهای اُروپایی آدم داشتند، گُرگ‌های تَشنه‌ی خون را تَربیت کرده بودند. همه‌ی کشورهای دنیا در این جَهت سَهیم بودند. از کشورهای عَربی که قطر بود، دُبی بود، همگی بودند. داعش را همگی تربیت کردند، همه هم پُشت سر او بودند، همه هم پول می‌دادند. هم پولِ زیاد داشتند، هم سِلاح زیاد داشتند. حاج قاسم چه کسی را داشت؟ حاج قاسم تکیه به ایمان به خدا داده بود. حاج قاسم داعش را از بین بُرد؟ خیر، حاج قاسم به خدا وَصل شد. چه کسی این‌ها را از بین بُرد؟ خداوند. اوّلین چیزی که خداوند مَنّان مَطرح می‌کند، می‌گوید: اگر شما اهل قِتال بودید، شما رَزمنده بودید، شما جبهه‌ای بودید، شما نیستید؛ بلکه عالَم بالاتر از شما، آن کسی که باطن است. دستِ شما به ماشه می‌رود؛ ولی اگر شما جان نداشتید، جان را کسی نمی‌بیند، دست را می‌بینند.‌ دست چه کاره است؟ آن چیزی که اراده می‌کند، جانِ نامَرئی شماست. آن روحِ شماست که هیچ‌وقت نه خودتان دیده‌اید نه کسی آن را می‌بیند. اما اگر آن نبود دست شما حرکت نمی‌کرد. ظاهرش جسم است، ظاهرش سِلاح است، ظاهرش موشک است؛ اما باطنش جان است. همان‌گونه که در این بدن یک اَمر غیبی دارید که آن اَمر غیبی از عالَم اَمر است، نه از عالَم خَلق است. «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی[۱۳]»؛ از روح سؤال می‌کنند. پیامبر من! به این‌ها بگو روح از عالَم اَمر است، از عالَم خَلق نیست. عالَم خَلق عالَم تَدریج است، عالَم کَثرت است، عالَم مُلک است، عالَم فیزیک است، عالَم ماده است، عالَم حِسّ است. این را حِسّ می‌کنند، ولی روح را که حِسّ نمی‌کنند. او از این عالَم نیست. «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»؛ همان‌گونه که روح مایه‌ی حَیات ماست، ولایت روحِ روح است. حَیات روحِ ما به ولایت امام عَصر (ارواحنا فداه) است. حَیات امام عَصر (ارواحنا فداه) از کُجاست؟ خالِق روح چه کسی است؟ او خداست. خدا حقیقتُ الحَقایق است، خداوند حقیقت همه‌ی موجودات است. هر روحی از خدا نَشأت گرفته است. مَگر نفرمود: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۱۴]»؛ روح نَفخه‌ی خداست، نَفَحات آسمان است. از جانب خداوند روح دَمیده شده است. حقیقت وجودیِ فیزیکیِ یک رَزمند‌ه‌ی شُجاع که با این دست مُبارکش آتش‌ها را خاموش کرده است، گُرگ‌ها را خَفه کرده است، ظاهرش دستِ مُبارک حاج قاسم سلیمانی است، «شهید همّت» است، «شهید بروجردی» است، «شهید کاوه» است، «شهید چَمران» است. این‌ها خیلی شُجاعانه رفتند و خیلی از این اَعداء دین را، این گُرگ‌های خون‌آشام مُزدورِ اَجانب را از بین بُردند؛ ولی ظاهرش چَمران بود، واقعش روحی بود که از عَرش آمده است. حقیقتِ روح هم نَفخه‌ی الهی است، دَم خداست. لذا این‌جا خداوند خودش را نشان داده است. فرموده است: «قَاتِلُوهُمْ»؛ با این‌ها قِتال کنید. اهل تَرس نباشید، به جنگ این‌ها بروید که اگر شما رفتید، شما نیستید. «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ[۱۵]»؛ بلکه چه کسی بود تیراندازی کرد؟ «وَ لَکِنَّ اللَّهَ رَمَى[۱۶]»؛ ماشه‌ی شما، دستِ شما، بدن شما، سنگرِ شما همگی مَحسوس است، باطن دارد؛ اگر آن باطن نبود، این‌ها نبودند.‌ «قَاتِلُوهُمْ»؛ شما به قِتال این‌ها بروید. اوّلین کاری که خدا می‌کند، خداوند متعال این‌ها را عَذاب می‌کند. «یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ»؛ خدا دارد این‌ها را عَذاب می‌کند، جراحتی که این‌ها برمی‌دارند کارِ خداست، ناراحتی که این‌ها پیدا می‌کنند، دردی که می‌کِشند، خونی که از این‌ها ریخته می‌شود، این کار کارِ خداست. ولی خدا شما را مَظهر قدرت خودش قرار داده است. «بِأَیْدِیکُمْ»؛ شما یَدالله شده‌اید، شما سیف‌الله شده‌اید، شما سِلاح‌الله شده‌اید. شما سِیف خدا هستید، اَسلحه‌ی خدا هستید. آن کسی که این اسلحه را می‌زند، خودِ خداست. «یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ»؛ خدا دارد این‌ها را عذاب می‌کند، شکنجه می‌کند. این اوّلین وَعده‌ای است که خدا می‌دهد. اگر بروید خدا این‌ها را عَذاب می‌کند. و به شما افتخار می‌دهد که به نامِ شما تمام بشود. به دست شما می‌کند، خدا دارد می‌کند و شما نیستید؛ ولی خدا می‌خواهد این افتخار را به شما بدهد که شما یدالله بشوید. به نامِ شما تمام می‌شود.

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

ذلّت دشمن و قدرتمَند شدن جبهه‌ی اسلام، نتیجه‌ی مُقاومت و ایستادگی در برابر مُشرکین است

«وَ یُخْزِهِمْ[۱۷]»؛ مَسأله‌ی دوّم ذلّت این‌هاست. خداوند این‌ها را سرافکنده می‌کند. بَعثی‌ها هم مَعلول شدند، مَجروح شدند، درد کشیدند، بَدبختی کشیدند هم در نهایت سرافکنده شدند. «یُخْزِهِمْ»؛ این‌ها عزّت دائم نخواهند داشت. خداوند عزّت این‌ها را به دست شما به ذلّت مُبدّل می‌کند. «یُخْزِهِمْ»؛ دوّم ذلّت است.

سوّم قدرت شماست؛ «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ[۱۸]»؛ خدا شما را نُصرت می‌کند. آن‌ها پُشت‌شان خالی است، ولی پُشتیبان شما خداست، خدا کمک‌تان می‌کند. خدا یارِ شماست، ولی آن‌ها یار ندارند. «اَللهُ مَولانا وَ لا مَولی‌ لَکُم[۱۹]»؛ آن‌ها مولا دارند، شما مولا دارید، شما پُشت‌تان گَرم است. پس اوّلین نکته عَذاب و دردِ این‌هاست؛ دوّمین نکته ذلّت و سرافکندگی است؛ سوّم اقتدار شما بر آن‌هاست. بالاخره دنیا در ۸ سال دفاع مُقدّس که همه‌ی دنیا در یک طرف بود، همه با سرافکندگی عَقب‌نشینی کردند و شما قَوی شدید. مَگر قَوی نشدیم؟ ما در جنگ قَوی شدیم. اگر جنگ نبود، ما این قدرت را پیدا نمی‌کردیم. از آثار مُجاهد بودن، میدانی بودن، نتَرسیدن، به مَصاف قدرت‌های باطل رفتن، این است که خداوند شما را قدرتمَند می‌کند. این موشک‌های شما نتیجه‌ی قِتال شماست، مُقاومت شماست؛ «وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ».

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

خداوند جراحات دل‌های مؤمنین را تَسکین می‌دهد و به دل‌هایشان آرامش عنایت می‌کند

دیگر چه چیزی است؟ «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ[۲۰]»؛ مؤمنین از این‌ها خیلی آسیب دیدند، خیانت دیدند، دلشان مَجروح است. شهادت شهیدِ عزیز ما شهید «سیّد حسن نصرالله» هم مالک اَشتر رهبری بود، هم عَمّار بَصیرت رهبری بود، هم ابوذرِ بلندگویِ حق‌گوی رهبری بود. از هرکدام آن برجستگی که آن‌ها در صَدر اسلام داشتند، خدوند همه را در وجود سیّد حسن نصرالله جَمع کرده بود. هم وقتی زبان باز می‌کرد و شُبهات را برطرف می‌کرد، بَصیرت را توسعه می‌داد، تَقویت می‌کرد، تَعمیق می‌کرد و هم این‌که قدرت مالک اَشتر را داشت. نمی‌ترسید و خودش در جنگ شرکت می‌کرد. هم پَرده‌بَرداری می‌کرد؛ همان‌گونه‌ای که ابوذر خلیفه‌ی سوّم را رُسوا کرد، اَشرافیّت و کَنز آن‌ها و مُفت‌خوری آن‌ها را به زبان آورد، نتَرسید و تَبعید شد، سیّد حسن نصرالله هم این‌ها را اِفشا می‌کرد. این‌ها را رُسوا می‌کرد. یک چنین شخصیّتی را از ما گرفتند. دل‌ها مَجروح است، ولی بدانید خداوند قول داده است این جراحت‌ها را مَرهم بگذارد. مقداری صبر کنید؛ خداوند همه‌ی این‌ها را از میان برمی‌دارد و دل‌های شما را خُنک می‌کند. اصلاً وَعده‌اش این است. چهارمین وَعده‌ای که خداوند می‌دهد، این است که می‌فرماید: «یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»؛ خداوند دل‌های مَجروح شما را تَشفّی می‌دهد، آرامش می‌دهد.

و پنجمین وَعده این است که فرمود: «وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ[۲۱]»؛ این عُقده‌هایی که در دل مانده است. گاهی آدم مَجال ندارد که فریاد بزند؛ والّا این‌قَدر عُقده دارد که می‌خواهد فَغان کند. می‌خواهد شور و هَیجان خودش را برساند. خداوند متعال وَعده داده است: «وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ»؛ این عَصبانیّت و غیظی که در دلتان هست، خداوند وقتی به شما قدرت می‌دهد، عزّت می‌دهد، به آن‌ها ذلّت و درد می‌دهد، آرام آرام خداوند متعال دلتان را از آن حالت غیظ نجات می‌دهد. خالی می‌شوید، عُقده‌هایتان خالی می‌شود، خداوند متعال آرامشی به شما عنایت می‌کند؛ «وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ[۲۲]».

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

روضه و تَوسُّل به حضرت اُمّ البَنین (سلام الله علیها)

روضه، روضه‌ی حضرت اُم‌ّ البَنین (سلام الله علیها) است. خیلی حقّ به گَردن ما دارد. امام حسین (علیه السلام) اِحیاگَر اَدیان توحیدی از حضرت آدم (علیه السلام) تا روز قیامت است. گذشته‌ها را حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بیمه کرد، آینده‌ها را هم حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در خطّ جهاد و عزّت قرار داد. بَذر «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه[۲۳]» را امام حسین (علیه السلام) در وجود ما ریخته است که ما در این ۴۶ سال با این شُعار زیر بار شرق و غرب نرفتیم. هرچه داریم، از امام حسین (علیه السلام) داریم؛ «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَینٍ[۲۴]». ولی گویا حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم هرچه دارد از اباالفضلش دارد. «شیخ عبدالزهرا» شعری را گفت که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا به حضرت اباالفضل (علیه السلام) پَناه آورد. بعد ناراحت شد. امام حسین (علیه السلام) امام بود، حضرت اباالفضل (علیه السلام) مأموم بود، رَعیّت آن امام بود، نوکر آن امام بود، عاشق آن امام بود، پَروانه‌ی آن امام بود. چرا گفتم که امام حسین (علیه السلام) به حضرت اباالفضل (علیه السلام) پَناه بُرد؟ ولی در عالَم مَنام امام حسین (علیه السلام) را دید، شعرش را تکرار کرد. بله در روز عاشورا گِره‌گُشای ما حضرت اباالفضل (علیه السلام) بود، پَناه بَچّه‌های امام حسین (علیه السلام) حضرت اباالفضل (علیه السلام) بود، سَقای بَچّه‌ها حضرت اباالفضل (علیه السلام) بود. لذا مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف)‌ می‌گویند: در عالَم باطن خداوند به من نشان داد در عالَم امکان خدا به هر موجودی هر لُطفی دارد، به دست امام حسین (علیه السلام) این لُطف به دست همه‌ی موجودات می‌رسد. اما پیشکارِ امام حسین (علیه السلام) حضرت اباالفضل (علیه السلام) است. امام حسین (علیه السلام) به هرکسی بخواهد عنایتی بکند، به دست عَبّاسش عنایت می‌کند. او دو دستش را در راهِ خدا داد، خدا هم دو بال به او داد. لذا قدرت حُضور در همه‌‌جای عالَم را دارد و این عبّاس با این مقامش در دامان حضرت اُم‌ّ البَنین (سلام الله علیها) تربیت شده است. بنابراین حضرت اُم‌ّ البَنین (سلام الله علیها) حقّ به گَردن گذشتگان و آیندگان دارد. می‌گویند مَظهر اَدب بوده است. یکی از گزارش‌ها این است که وقتی می‌خواهد به خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد بشود، جلوی دَرب ایستاد تا بَچّه‌های فاطمه (سلام الله علیها) به او اجازه بدهند. بعد این‌ها را با تَواضُع جمع کرد. آمد و مانند پَروانه دورِ این بَچّه‌ها گَشت. گفت: بَچّه‌های فاطمه! من نیامده‌ام جای مادرتان باشم؛ من آمده‌ام کَنیز بَچّه‌های فاطمه باشم. مُدّتی گذشت، خداوند چهار فرزند به او داد. خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد و عَرضه داشت: یا علی! می‌شود از شما تَقاضا بکنم دیگر به من «فاطمه» نگویید؟ چرا؟ مَگر با اسم فاطمه مشکل داری؟ گفت: خیر، به این دلیل که بَچّه‌‌های فاطمه (سلام الله علیها) نام مادرشان را می‌شنوند، دلشان می‌شِکند، خاطرات مادر برایشان زنده می‌شود. لذا با درخواست خودش از آن به بعد دیگر لقب «اُم‌ّ البَنین» به او گفته‌اند؛ زیرا خداوند چهار فرزند به او داده بود، مادر پسران شد. اما بعد از حادثه‌ی کربلا یکی دو نکته دل‌ها را مَجروح می‌کند، آتش می‌زند. یکی این‌که «بَشیر» به دستور امام زین‌العابدین (علیه السلام) آمد و مردم مدینه را به استقبال کاروان اَسیران دعوت کرد. «یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها[۲۵]»؛ مردم مدینه! چه نشسته‌اید؟ کاروان کربلا دارد می‌آید، قافله‌ی حُسینی دارد می‌آید. این زنان بنی‌هاشم که عزیزانشان را بَدرقه کرده بودند، لَه‌لَه می‌زدند که مُسافرانشان از کربلا سالم برگردند از خانه‌ها بیرون ریختند. می‌آمدند و جلوی بَشیر را می‌گرفتند و می‌پُرسیدند: بَشیر! از امام حسین (علیه السلام) چه خبر؟ می‌گفت: هرکسی خبر می‌خواهد کنار قَبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاید، در آن‌جا خبرها دارم. ولی در میان مُستقبلین دید یک بانوی مُجلّله تکیه به عَصا زده است، دست یک پسر بَچّه‌ای را هم در دستش گرفته است. با یک دنیا وِقار و جَلالت جلوی بَشیر را گرفت؛ بَشیر! چه خبری از کربلا داری؟ بَشیر تَحت تأثیر شخصیّت این بانو قرار گرفت. گفت: این خانم چه کسی است این‌قَدر عظمت دارد؟ گفتند: این مادر قَمر مُنیر بنی‌هاشم است. این اُم‌ّ البَنین است. تَعظیم کرد، سلام کرد، تسلیت گفت، اسم فرزندانش را بُرد، نَحوه‌ی شهادت‌شان را گفت. همین‌جوری که بَشیر داشت توضیح می‌داد، صبر حضرت اُم‌ّ البَنین (سلام الله علیها) تمام شد. گفت: بَشیر! چه می‌گویی؟ «أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین[۲۶]»؛ همه‌ی فرزندان من و عالَمیان به قُربان یک تارِ موی حسین (علیه السلام)؛ از حسین (علیه السلام) برایم بگو. دارد بَند دلم پاره می‌شود، از حسین (علیه السلام) برایم بگو. شاید همین‌جا بود که گفت: از حسین می‌پُرسی؛ از بدنش بگویم یا از سرش؟

«اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ     *****     وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ[۲۷]»؛

جسم مُبارکش برهنه بر روی خاک‌های گَرم کربلا اُفتاد؛ اما سر مُقدّسش را بالای نیزه زدند، از این شهر به آن شهر گرداندند…

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

دعا

خدایا! امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مُبارک امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! جبهه‌ی حقّ را پیروز کُن.

خدایا! جبهه‌ی باطل را نابود کُن.

خدایا! اسرائیل و صهیونیست‌ها را ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! شیطان بزرگ را رُسوا و نابود بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این مُنافقین مُزدوران اسرائیل و آمریکا که خیانت کردند، خواستند جبهه‌ی مُقاومت را تَضعیف کنند، خودشان را ناتوان، ذَلیل و نابود بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حزب الله قهرمانِ تشنه‌ی شهادت را بر این قوم مُتّکی به قدرت‌های بزرگ پیروز بگردان.

خدایا! جمع مُجاهدان فی سبیل الله در جبهه‌ی مُقاومت، با پَرچمداری پَرچمدار عزیز ما، نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، جمع‌شان را پَریشان نکُن.

خدایا! جمع دشمنان‌شان را بهم بریز.

خدایا! آن‌ها را به جان هم بینداز.

خدایا! با دست خودشان، خودشان را نابود بگردان.

خدایا! مَضجع شریف حضرت زینب کُبری و حضرت رقیّه (سلام الله علیهما) را به ما برگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم کشور عراق، کشور ایران، اَعتاب عالیه را از شَرّ این اَشرار مَصون و مَحفوظ بفرما.

خدایا! همه‌ی مؤمنین را در کشورهایی که قیام کردند و مُقاوم هستند، همه را به عزّت، قدرت و به پیروزی نهایی نائل بگردان.

خدایا! مریض‌هایمان را شفا بده.

خدایا! خیر و بَرکتت را بر مَعیشت مردم ما نازل بفرما.

خدایا! نگرانی و گرانی را از این کشور و از همه‌ی کشورهای مُقاومت برطرف بفرما.

خدایا! امام (رضوان الله تعالی علیه) و شهدا را بر سر سُفره‌ی حضرت اُم‌ّ البَنین (سلام الله علیها) مُتنعّم و روحشان را از ما راضی بفرما.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

Sadighi-14030926-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۱٫

«بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».

[۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۳٫

«أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ ۚ أَتَخْشَوْنَهُمْ ۚ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».

[۴] همان.

[۵] همان.

[۶] همان.

[۷] سوره مبارکه فیل، آیه ۱٫

[۸] سوره مبارکه فیل، آیه ۴٫

[۹] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۳٫

[۱۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

«قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ».

[۱۱] همان.

[۱۲] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

[۱۳] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۵٫

«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ۖ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا».

[۱۴] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۱۵] سوره مبارکه انفال، آیه ۱۷٫

[۱۶] همان.

[۱۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

[۱۸] همان.

[۱۹] حوادث بعد از جنگ احد؛ «گفته‌اند که پس از حوادث دردناک جنگ احد، میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابوسفیان با فاصله‌ای که داشتند، سخنانی رد و بدل شد. ابوسفیان گفت: این پیروزی ما در مقابل شکست ما در بدر بود. مسلمانان پاسخ دادند در عوض شهیدان ما در بهشت و کُشتگان شما در دوزخ‌اند. آن ها گفتند: «لَنَا العُزّی وَلا عُزّی لَکُم»؛ یعنی خداوند مولای ماست و شما مولایی ندارید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مسلمانان فرمود: بگویید: «اَلّلهُ مَولانا وَلا مَولی لَکُم»؛ یعنی خدا مولای ماست و شما مولایی ندارید. ابوسفیان تهدید کرد: وعده‌ی ما در سرزمین «بدر صغری»! لذا آیه‌ی فوق نازل شد و به آن‌ها دستور داد در تعقیب دشمنان کوتاهی نکنید. اگر شما زخم خورده‌اید، آن ها نیز زخم خورده‌اند (جنگ همیشه برنده و بازنده دارد). لذا مسلمانان با همان حال، دشمنان را تعقیب کردند. وقتی خبر تعقیب مسلمین به مشرکین رسید با سرعت به مکه بازگشتند. این آیه به ما می‌آموزد که در برابر دشمن حالت دفاعی به خود نگیرید، بلکه بر آن‌ها حالت تهاجمی داشته باشید. مسلمانان با این که در احد شکست خورده بودند، آن‌ها را تعقیب کردند و این امر موجب وحشت و فرار آن‌ها گردید».

[۲۰] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۴٫

[۲۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۵٫

«وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ ۗ وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».

[۲۲] همان.

[۲۳] مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۳۸۴ ش، ص ۱۶۶.

[۲۴] ابن قولویه، چ۱۳۵۶، نص، ص ۵۲٫

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ Jحُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاط».

[۲۵] اللهوف فی قتلى الطفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۱۵٫

«قال الراوی : ثم انفصلوا من کربلاء طالبین المدینه قال بشیر بن جذلم : فلما قربنا منها أنزل علی بن الحسین علیه السلام فحط رحله وضرب فسطاطه وأنزل نسائه وقال : یا بشر رحم الله أباک لقد کان شاعرا فها تقدر على شئ منه فقال بلى یا ابن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم إنی شاعر فقال علیه السلام أدخل المدینه وانع أبا عبد الله علیه السلام قال بشیر فرکبت فرسی ورکضت حتى دخلت المدینه فلما بلغت مسجد النبی صلى الله علیه وآله وسلم رفعت صوتی بالبکاء وأنشأت أقول:

یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها   ***   قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ

اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ   ***   وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ

قال ثم قلت هذا علی بن الحسین علیهما السلام مع عماته وأخواته قد حلوا بساحتکم ونزلوا بفنائکم وأنا رسوله إلیکم أعرفکم مکانه ، قال : فما بقیت فی المدینه مخدره ولا محجبه إلا برزن من خدورهن مکشوفه شعورهن مخمشه وجوههن ضاربات خدودهن یدعون بالویل والثبور فلم أر باکیا أکثر من ذلک الیوم ولا یوما أمر على المسلمین منه وسمعت جاریه تنوح على الحسین علیه السلام فتقول. نعى سیدی ناع نعاه فأوجعا * وأمرضنی ناع نعاه فأفجعا فعینی جودا بالدموع وأسکبا * وجودا بدمع بعدد معکما معا على من دهى عرش الجلیل فزعزعا * فأصبح هذا المجد والدین أجدعا على ابن نبی الله وابن وصیه * وإن کان عنا شاحط الدار اشعا ثم قالت أیها الناعی جددت حزننا بأبی عبد الله علیه السلام وخدشت منا قروحا لما تندمل فمن أنت رحمک الله فقلت : أنا بشیر بن جذلم وجهنی مولای علی بن الله فقلت : أنا بشیر بن جذلم وجهنی مولای علی بن الحسین علیه السلام وهو نازل فی موضع کذا وکذا مع عیال أبى عبد الله الحسین علیه السلام ونسائه قال فترکونی مکانی وبادرونی فضربت فرسی حتى رجعت إلیهم فوجدت الناس قد أخذوا الطرق والمواضع فنزلت عن فرسی وتخطیت رقاب الناس حتى قربت من باب الفسطاط وکان علی بن الحسین علیه السلام داخلا فخرج ومعه خرقه یمسح بها دموعه وخلفه خادم معه کرسی فوضعه له وجلس علیه وهو لا یتمالک عن العبره وارتفعت أصوات الناس بالبکاء وحنین النسوان والجواری والناس یعزونه من کل ناحیه فضجت تلک البقعه ضجه شدیده…».

[۲۶] منتهی المقال، ج ۲، ص ۷۰؛ تذکره الشهداء، ص ۴۴۳٫

[۲۷] اللهوف فی قتلى الطفوف، السید بن طاووس، جلد ۱، صفحه ۱۱۵٫