«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

لُزوم خودشناسی انسان در مورد ناتوانی‌ خود در برابر قدرت حق‌تعالی

انسان به معنی واقعی کلمه موجودِ ناشناخته است. اَبعاد وجودی انسان کَشف نشده است. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، اوصیای انبیاء و ائمه (علیهم السلام) خُصوصاً وجود مُقدّس مولی‌المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مَعرفت انسان نسبت به خودش مَطالب با ارزشی را به یادگار گذاشته‌اند. خودشناسی مُقدّمه‌ی خداشناسی است. تا انسان فقر وجودی خودش را نیابد، غِنای وجودی خداوند متعال را نخواهد شناخت. انسان در سختی‌ها خدا را می‌شناسد. «فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ[۲]»؛ وقتی سوار کشتی می‌شوند، گرفتار طوفان‌های خطرناک و اَمواج سَهمگین دریا می‌شوند، دست‌شان از اَسباب ظاهری برای نجات کوتاه می‌شود، آن‌جا خداوند را می‌خوانند، با وجود خداوند را می‌خوانند، با دل خداوند را می‌خوانند. انسان وقتی مُضطرّ می‌شود و این افرادی را که فکر می‌کرد می‌توانند پارتی باشند، می‌توانند به دادش برسند و می‌توانند به او کمک کنند، دید که دیگر از این‌ها هم کاری ساخته نیست. امام هادی (علیه السلام) فرمودند: «اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ[۳]»؛ به یاد بیاور آن وقتی را که از پای اُفتاده‌ای، حالت جان دادنت هست. «لاَ طَبِیبٌ یَمْنَعُکَ[۴]»؛ دکتر هم آورده‌اند، ولی کاری از او ساخته نیست و دوستانی که دورِ آدم را گرفته‌اند، هیچ‌کدام هیچ کاری نمی‌توانند بکنند. که در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه هم پروردگار متعال آن لحظات را به یاد ما آورده است. «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ * وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ * فَلَوْلَا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَهَا إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[۵]»؛ گویا جان از طرف پا قَبض می‌شود. این هم حکمتی دارد، لُطف خداست، رَحمت خداست. حضرت عزرائیل (علیه السلام) و قُشون ایشان ابتدا گلو را نمی‌گیرند که خَفه کنند؛ روح از پایین پا به همین صورت این بدن را رَها می‌کند تا به حُلقوم می‌رسد. وقتی به حُلقوم رسید، دیگر کار تمام است. این‌که از پایین پا قَبض روح می‌شود، برحَسب روایت برای این است که شاید آدم یک «استغفرالله» بگوید. یک فُرصتی در آن لحظات آخر است که آدم یک «یا الله»، یک «لا اله الا الله»، یک «یا حسین»، یک «یا علی» بر زبانش جاری بشود. ولی خداوند متعال می‌فرماید: اگر راست می‌گویید او را برگردانید. شما که اطراف او را گرفته‌اید و او را هم دوست دارید، او را برگردانید. کسی قدرتی در برابر قدرت خداوند متعال و قدرت نیروهای غیبی حق‌تعالی ندارد. لذا همه‌ی گَردن‌کِشان عالَم وقتی حضرت عزرائیل (علیه السلام) به سُراغشان آمده است، ذَلیل شده‌اند. هیچ قدرتی در خودشان ندیده‌اند. خودشناسی انسان به شناخت ناتوانی و عَجز خودش است.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

یکی از مراحل ایمان به غیب، ایمان به مُدبّرات اَمر است

بَشر موجودی است ناتوان، عاجز، جاهل که در تَشخیص مَصالح و مَنافع، در تَشخیص دوست و دشمن و در تَشخیص خوب و بد تمام عُمرش اشتباهات زیادی کرده است. عُمر انسان به همین آزمون و خطاها سِپَری شده است. این است که خداوند مَنّان پیامبر فرستاده است که از ابتدای خط دستت را در دست پیامبر بگذاری. بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هم امامان معصوم (سلام الله علیهم اجمعین) همیشه حُضور دارند. لذا حُضور غیر از ظُهور است؛ حاضر هستند و غایب؛ ظُهور ندارند ولی حُضور دارند. خداوند متعال همه‌ی ما را مُکلّف کرده است: «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ[۶]»؛ این «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» یکی از ادلّه‌ی قرآنی است که همیشه حُجّت خدا هست و شما باید آن صادق را پیدا کنید و با او مَعیّت داشته باشید. این مَعیّت با صادقین هم مَعیّت جسمی نیست؛ مَعیّت پیروی کردن است، مَعیّت ولایی است. با مَراتبی که وِلاء دارد، وِلاء یک ارتباط زَنجیره‌ای است. ارتباطی است که آدم به دنبال کسی یا کسانی حرکت می‌کند و بین او و مَطبوع خودش، بین او و پیشگام و رهبر خودش فاصله نیست. اوّلین مرحله‌‌ی ولایت و مَعیّت، مَعیّت مَعرفتی است که بر همه‌ی ما واجب است مَعرفت به خداوند متعال، مَعرفت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مَعرفت به ائمه‌ی هدی (سلام الله علیهم اجمعین) و مَعرفت به مَلائکه داشته باشیم. ایمان به مَلائکه هم جُزء لوازم ایمان است. این‌ها نیروهای غیبی هستند. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[۷]»؛ مراحلی که ایمان به غیب دارد، یکی از مراحلش ایمان به مُدبّرات است که خداوند متعال قَسم خورده است: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا[۸]»؛ این مُدبّرات اَمر، فرشتگان در جای‌جای عالَم امکان از ناحیه‌ی پروردگار متعال در تَدبیر اُمور دخالت دارند. ما فکر می‌کنیم خودمان بیدار می‌شویم، خودمان می‌خوابیم، خودمان گریه می‌کنیم، خودمان می‌خَندیم؛ ولی خداوند متعال همه‌ی این‌ها را به خودش نسبت داده است. «هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکَى[۹]»؛ آن کسی که شما را می‌خَنداند، خداست. آن کسی که به شما گریه می‌دهد و می‌گریاند خداست. آن کسی که به شما خواب می‌دهد خداست؛ «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا[۱۰]»؛ دَقیقاً خداوند متعال ما را مُتوجّه کرده است که شما خواب را یک اَمر سطحی نبینید. لذا قبل از خواب حساب و کتاب خودتان را بکنید. یک مُحاسبه‌ای، یک حساب و کتابی، یک خَرج و دَخلی داشته باشید. ببینید روزتان که گذشت زیان کردید یا بُرد کردید. اگر زیان کردید در پیشگاه خدا بنالید، توبه کنید. خداوند متعال خسارت گذشته را برای شما جُبران می‌کند. توبه اِکسیر است، توبه تبدیل می‌کند، توبه انقلاب است، توبه تَحوُّل است.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3) Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)

انسان باید هر روز حساب و کتابش را با خودش مُشخّص نماید

روایات ما در این‌که ما در روز زیان نکنیم، هر روزمان بهتر از روز قبل باشد، خیلی مَطالب آموزنده‌ای را فرموده است. امام صادق (علیه السلام) می‌فرمایند: «مَنِ اِسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ[۱۱]»؛ کسی که امروز و دیروزش تغییر نداشته است، امروزش رَهاورد جدید نداشته است، آورده نداشته است، مانند دیروزش باشد، این آدم مَغبون است. یعنی زیان کرده است، ضَرر کرده است، سودی نَصیبش نشده است. «وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ خَیْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ[۱۲]»؛ اگر کسی روز دوّمش، روز بعدش بهتر از روز قبلش شد، این آدم خوشبَخت است. همه غِبطه می‌خورند. می‌گویند: خوشا به حالش! او سرمایه‌دار شده است. امروز چیزی نَصیبش شده است که قبلاً نداشته است. مَغبوط است، مورد غِبطه است. این آدم آدمِ خوشبَختی است. «وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ[۱۳]»؛ اما اگر دیروز یک کارهای خوبی می‌کرد، امروز دیگر توفیق از او سَلب شده است، امروز دیگر توفیق عبادت مانند دیروز ندارد، توفیق خدمت مانند دیروز ندارد، توفیق خلوت با خداوند دیگر ندارد، توفیق زیارت ندارد، توفیق تلاوت قرآن کریم را ندارد، توفیق برخوردهای پُرجاذبه را ندارد، اگر روز بعد بدتر از روز قبل شد، این نشان می‌دهد که آدم گرفتار لَعنت خداوند متعال شده است. «فَهُوَ مَلْعُونٌ»؛ گرفتار لَعنت شده است. «وَ مَنْ کَانَ إِلَى اَلنُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ اَلْحَیَاهِ[۱۴]»؛ اگر کسی سود نمی‌بَرد، سرمایه‌اش راکد است، رُشد ندارد، شُکوفایی عقل ندارد، فکرش توسعه پیدا نمی‌کند، عُمق فکری برایش پیش نمی‌آید، محبّت‌هایش سطحی است، فوری وَصل می‌شود و خیلی زودرَنج است و زود هم قَطع می‌کند؛ این‌هایی که خیلی قِشری و سَطحی هستند، هم دوستی‌شان خیلی دوستی احساسی است و هم دشمنی‌شان این‌گونه است. بر اَساس قَضاوت این و آن است، خودشان نیافته‌اند که بر اَساس یافته‌ها با کسی مُتّصل بشوند؛ خودشان نیافته‌اند که بر اَثر یافته‌ها با کسی دشمنی کنند؛ تابع جَوّ هستند. به تَعبیر مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) «هَمَجٌ رَعَاعٌ[۱۵]»، این‌ها پَشه بادی هستند. باد به هر طرفی بوَزد، این‌ها هم با باد حرکت می‌کنند. اقبال و اِدبارشان بر اَساس احساسات و جَوّی است که بر آن‌ها حاکم است.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

از آثار تَرک جهاد فرهنگی بی‌هُوّیتی جامعه‌ی اسلامی است

امروز جَوّ حاکم برای این شبکه‌های لَعنتی است که حاکمیّت ملّی در دست بیگانگان است. ما هیچ اختیاری نداریم. سرویس‌هایش در این‌جا نیستند؛ دشمنان ما در حال هُویّت‌سازی هستند، در حال نظرسازی هستند، در حال عقیده‌سازی هستند. علی‌رَغم فریادهای بیدارگَر رهبر غَیورمان دولت‌ها و مجلس شورای اسلامی کاری در این رابطه نکردند. همین‌جور امروز و فردا شد. باید با فساد مبارزه می‌کردند؛ باید هزینه می‌کردند و زیرساخت‌های این پایگاه‌ها را در خودِ کشور فراهم می‌کردند و مردم ما در این جهت خودشان مالک بودند؛ نه این‌که کانال‌های آن‌ها در خانه‌های ما بچّه‌های مَعصوم ما را هم بی‌هُویّت می‌کرد و از دین و آیین و شَرف و احترام و وِقار تُهی می‌شدند. این سُستی‌ها عَوارض دارد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گِله‌هایی که در نَهج البلاغه دارند، می‌فرمایند: در تابستان گفتم به جنگ بروید، گفتید هوا گرم است؛ در زمستان گفتم به جنگ بروید، بَهانه آوردید و گفتید هوا سرد است و در این سرما نمی‌شود؛ کسی که از سرما و گرما فرار می‌کند طاقت شمشیر را نخواهد داشت. این مردِ جنگ نیست. این تَسویف، کار امروز را به فردا انداختن، زمان را مُفت از دست دادن باعث می‌شود: «فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ[۱۶]»؛ مُدام به یکدیگر پاس دادید و تَخاذُل کردید تا این‌ها آمدند و غارت‌تان کردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) امروز را می‌دیدند و این غارت سرمایه‌ی ایمان و حجاب، الآن خیلی وَضع برای مؤمن کُشنده است و این‌ها یک‌روزه انجام نشده است؛ با همین جنگ تَبلیغاتی و جنگ فرهنگی که داریم، این‌ها با با این جنگ‌ها خاکریزهای ما را فَتح کردند. حالا چه زمانی ما دوباره بتوانیم خاکریزهای فَتح‌شده‌ی دشمن را برگردانیم، باید عدّه‌ای آبرویشان و جانشان را در کَف بگذارند، جلو بیُفتند تا بشود یک تَحوُّلی در جامعه پیش بیاید و آن قُبح از بین رفته دوباره برگردد.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

دو جبهه‌‌ای که خداوند انسان را به آن دعوت کرده است

این مسأله در جنگ نظامی هم به همین صورت است. در جنگ فرهنگی تَواکُل، تَخاذُل، قیام نکردن، در میدان نبودن و فُرصت را به دشمن دادن باعث می‌شود آن‌ها داخل بیایند، جای پایشان را مُحکم کنند و دیگر شما نتوانید بیرونشان کنید. در جنگ نظامی هم این آیاتی را که در جلسه‌ی گذشته به مَحضرشان مُشرّف بودیم، این آیات سوره‌ی مبارکه‌ی توبه فرمود: ابتدا توبیخ است. زبان زبانِ سرزنش است. می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا[۱۷]»؛ شما که مؤمن هستید، کافر که نیستید، مُشرک که نیستید، خداوند را قبول دارید، مَعاد را قبول دارید. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»؛ تکیه به ایمان‌تان می‌کند. خداوند می‌خواهد ما را تَهییج کند. اگر من در ایمانم صادق هستم، «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا[۱۸]»؛ چه مشکلی دارید؟ چه عارضه‌ای برایتان پیش آمده است؟ چه طوفانی شما را گرفتار کرده است؟ گرفتار کدام موج شدید که وقتی دشمن در مُقابل شما اعلان موجودیّت کرده است و به شما گفته می‌شود به پا خیزید، به دادِ اسلام برسید، به دادِ سرمایه‌های فرهنگی و ناموسی و شَرف و سرمایه‌های دُنیوی خودتان برسید. «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا»؛ وقتی به شما گفته می‌شود، آن گوینده یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است و یا دیگر نمایندگان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. وقتی به شما گفته می‌شود: «انْفِرُوا»، هجرت کنید، بیرون بیایید، به استقبال سختی‌ها و فشارهای دشمن بروید تا نابود نشوید، «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ[۱۹]»؛ همین‌جوری که آدم برای نماز شب برایش سخت است، گاهی واقعاً بلند نمی‌شود. بیدار هم می‌شود؛ ولی سنگین است، نمی‌تواند بلند بشود. جهاد رفتن هم همین‌جور است. اَنواع جهاد کار آسانی نیست. آدم می‌خواهد تَرک خانه بکند، تَرک عزیزانش را بکند، تَرک خوشی‌ها و آسایشی که این‌جا دارد، می‌‌خواهد از همه‌ی این‌ها صَرف‌نظر بکند؛ مَگر آسان است؟ خداوند «شهید حُججی» را رحمت کند که واقعاً حُجّت بر ماست و دلبَری‌اش نسبت به شهدای دیگر یک دلبَری خاصّی است. دیده‌اید در آن نَواری که از او ضبط شده است، عَیالش را دوست داشت؛ به بچّه‌ای که خداوند تازه به او داده بود علاقه‌مَند بود؛ آدم همسرِ جوانش را که خیلی وقت هم نیست که ازدواج کرده است، یک حاصلی هم دارد که خداوند به او فرزند داده است، مَگر آسان است که آدم چشم بپوشد، همسرِ جوانش را رَها کند و برای جنگ برود؟ یا بچّه‌ای که نیاز به پدر دارد، پدری که دل به این بچّه داده است، به بچّه‌اش دلبَستگی دارد و او را رَها کند، این آسان نیست. لذا تَعبیر نَفْر کرده است. نَفْر حرکتی است که آدم به سوی سَختی‌ها می‌کند. آسان نیست. رفتن به حِجله‌ی عروسی نَفْر نیست؛ ولی رفتن به جبهه نَفْر است، رفتن به حوزه هم نَفْر است. باید به این دو توجّه داشته باشیم که هر دو جهاد است. جهادِ فرهنگی، مُبارزه‌ی با فساد، مُبارزه‌ی با طاغوت‌ها، مُبارزه‌ی با بدعت‌گُذارها کار آسانی نیست. آدم را می‌زنند، برای آدم پَرونده درست می‌کنند، آدم را هُو می‌کنند. شما در جبهه عَلم به دست بگیرید، مُؤثر باشید، نُفوذ مردمی داشته باشید، ثابت‌قَدم باشید و از خطّ ولایت خارج نشوید، خدا می‌داند که رَهایتان نمی‌کنند، برایتان پَرونده درست می‌کنند. لذا این دو جبهه را خداوند متعال با کلمه‌ی نَفْر بیان کرده است؛ هم مسأله‌ی جبهه‌ی نظامی و هم جبهه‌ی فرهنگی را. «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا»؛ وقتی به شما گفته می‌شود نَفْر کنید، یعنی به سوی سختی‌ها حرکت کنید، «اثَّاقَلْتُمْ»؛ آنچنان زمین شما را گرفته است که گویا به زمین چَسبیده‌اید. «اثَّاقَلْتُمْ»؛ حالا سنگین شدید و نمی‌توانید بلند شوید.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

پایبَند شدن انسان به لذّات‌های دُنیوی و صَرف‌نظر کردن از لذّات اُخروی

علّت این تَثاقُل و این سنگینی چه هست؟ علاقه‌ی به دنیاست. شما از دنیا بیشتر از بهشت خوشتان می‌آید؛ اما خودتان مُتوجّه نیستید. یک طرف بهشت است، یک طرف زن‌های این‌جایی است که هم جَمالشان مُوقّت است، هم وفایشان مُوقّت است. اما یک نگاهی به این‌جا می‌کنید و دیگر اصلاً نمی‌خواهید آن‌جا را ببینید. این «أَرَضِیتُمْ» تَعبیر خیلی تَعبیر دقیق و لَطیفی است. شما یک وقت از این‌جا خوشتان نیاید و آن‌جا را رَها کنید؟! «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ[۲۰]»؛ از لذّت‌های این‌جا و آسایش این‌جا خوشتان آمده است. چون از این خوشتان می‌آید، اصلاً حاضر نیستید بگویید که یک سختی بکِشم تا به دلیل گذشتن از این خوشی‌های مُوقّت، مَقطعی و بی‌پایه یک خوشی اَبدی را تأمین کنم. لذّت این‌ها که لذّت نیست؛ تمام نوش‌های دنیا با نیش‌ها همراه است؛ مُطمئن باشید. شما هیچ نوشِ بی‌نیشی در این عالَم ندارید. لازمه‌ی این دنیاست؛ چون به هرچه بخواهید برسید، باید از یک چیز دیگری جُدا بشوید تا به آن برسید. همیشه این فِراق و وِصال در این دنیا هم‌آغوش هستند. این‌جا لذّت عَمیقی وجود ندارد. بعداً چوبِ این لذّت‌های مَقطعی را می‌خورید. باید تاوانش را پَس بدهید. خداوند در این عالَم به این سادگی نخواسته است که آدم لذّت دائم و لذّت واقعی داشته باشد. لذا خیلی صَریح واقعیّت دنیا را برای ما بیان کرده است. فرموده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ[۲۱]»؛ اصلاً دنیا را جای سختی قرار داد. شما لذّت‌هایتان هم در گروی سختی‌هاست. لذا این «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا» یعنی چشمت را باز کُن. می‌دانی این خوشی‌های این‌جا چه هزینه‌ای برایت دارد؟ می‌دانی چه چیزی را از دست می‌دهی؟ بهشت آن طرف است. اگر به سوی جبهه بروی، در حال رفتن به سوی بهشت هستی. اگر از خوشی‌های این‌جا بگذری، از مَوانعی که مانع وِصال تو با خداست، مانع وِصال تو با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) است، در حال عُبور کردن از این‌ مَوانع هستی. «أَرَضِیتُمْ»؛ حَواست جَمع نیست چه چیزی را می‌پَسندی و چه چیزی را صَرف نظر می‌کُنی و از دست می‌دهی؟ «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ».

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)

عَدم شرکت انسان در جهاد موجب می‌شود آخرت را از دست بدهد

اما خداوند متعال مهربانی می‌کند. می‌گوید: «فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ[۲۲]»؛ به چیزِ کم قانع شدی و زیاد را از دست دادی. پَرده را برداشته است و خودش دارد مهربانی می‌کند. «فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا»؛ این عقل نیست که آدم چیز بی‌قیمتی را انتخاب بکند و چیز قیمتی از او فُوت بشود؟ این عقل نیست. این یک تَنبُّه است، یک بیدارباش است و یک توبیخ افرادی است که بی‌تفاوت هستند، چشم‌شان را باز نمی‌کنند، واقعیّت‌ها را نمی‌بینند و ایستا و مُتوقّف و آبِ راکد هستند. که اگر آب زُلال هم باشد، وقتی حرکت نکنید و جلو نمی‌روید، در آخر گَندیده می‌شوید. کارِ شما دائماً جهاد است. یا جهاد با دشمنان ظاهری، یا دشمن باطنی که نَفْس اَمّاره است، یا وَسوسه‌های شیاطین و مَفاسدی که همیشه به سُراغ شما می‌آید. این مُبارزه‌ی با ظُلم، مُبارزه‌ی با فساد، مُبارزه‌ی با شَهوات، مُبارزه‌ی با هواهای بازدارند و مُخرّب باید همیشه شما را جبهه‌ای بکند و آن کسی که جبهه‌ای نیست مورد سَرزنش پروردگار متعال است و نتیجه‌ی عَدم حُضور در جهاد و در جبهه‌های مُختلف این است که آخرت را از دست می‌دهید. چیزِ کم را به دست می‌آورید و چیزِ زیادی را از دست می‌دهید.

Sadighi-14030814-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (10)

بی‌توجّهی به جهاد جامعه را گرفتار عذابی دردناک خواهد کرد

اما تنها این نیست. خداوند متعال می‌گوید: من خودم هم برایتان برنامه دارم. «إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ[۲۳]»؛ این دیگر خیلی غیر قابل تَحمُّل است. اگر شما به پا نخیزید، از دینتان دفاع نکنید، از شَرف و ناموس‌تان دفاع نکنید، از عزّت و مَعنویّت‌تان دفاع نکنید، «یُعَذِّبْکُمْ»؛ نه این‌که دشمن می‌آید و در سرت می‌زند؛ خودم در سرت می‌زنم. خودِ خداوند این را می‌گوید. «إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ»؛ اگر شما اهل نَفْر نباشید، اهل جبهه نباشید، گرفتار عذاب الهی خواهید شد. عذاب الهی هم اَنواعی دارد. یک شاهی می‌آید، بساط شرابخواری و بساط آلودگی به اَنواع حرام‌ها را برایتان فراهم می‌آورد و نتیجه‌اش ذلّت دنیا و عَذاب آخرت می‌شود. گاهی هم این‌طور نیست؛ خداوند برایتان بَلا می‌فرستد. بَلاهایی که فکر آن را هم نمی‌کردید.  ولی اِجمالاً باید یَقین داشته باشیم اگر جهاد واجبی را پُشت پا زدیم، اقبال نکردیم و از آن سُستی کردیم و دشمن مَجال پیدا کرد تا به دین ما صَدمه بزند، به ناموس و عفّت زنان ما، به فرهنگ ما، به آیین و معنویّت ما دستبُرد بزند، خداوند می‌گوید من عَذابت می‌کنم. «یُعَذِّبْکُمْ»؛ خداوند عَذاب می‌کند. «إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»؛ عَذاب من هم عَذاب ساده نیست؛ «عَذَابًا أَلِیمًا». یک عَذابی که دَردمند است. این خیلی مهمّ است. خداوند پَرده را کنار می‌زند که ما واقعاً بترسیم و بدانیم که وَعید خداوند همین‌جور نیست. «یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»؛ چه عَذابی بدتر از این‌که یک آدم خودفُروخته‌ی عَیاش بی‌عُرضه بر آدم رئیس بشود؟ یک حکومت لَجنی بیاید و همه را گرفتار کند. این عَذاب الهی است. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[۲۴]»؛ بدترین عَذاب حکومتِ بد است، مسئولین بد است، مُدیران بد است و این عکس‌العَمل عمل مُسامحه کاری و بی‌توجّهی به جهاد است. «یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»؛ و اصلاً شما را جارو می‌کنیم. اصلاً انگار نه انگار شما را داشته‌ایم. شما را می‌شوییم، زمین را از وجود شما پاک می‌کنیم، یک آدم‌هایی که سنگرنشین هستند می‌آورند. «یَسْتَبْدِلْ»؛ خداوند اِستبدال می‌کند «قَوْمًا غَیْرَکُمْ». که در روایات هم یَمنی‌ها به رُخ کشیده شده‌اند. در روایت دارد این‌که خداوند متعال می‌گوید شما را می‌بَریم و گروه دیگری را می‌آوریم، یَمنی‌ها هستند. آن‌ها می‌آیند، اهل قیام هستند، اهل مُبارزه هستند، ایستادگی می‌کنند، قناعت می‌کنند و در برابر دشمن کوتاه نمی‌آیند. و برحَسب اَحادیث مُتعدّد ایرانی‌ها هستند. هم در مورد ایرانی‌ها و هم در مورد یَمنی‌ها این حدیث، این اِستبدال اَعراب حجاز و عربستان و کشورهایی که خیلی زود حضرت علی (علیه السلام) را رَها کردند، خیلی مُفت حکومت حقّ را از دست دادند، خیلی ساده از کنار این اَمر بسیار پیچیده‌ی دارای نکبت اَبدی برایشان گذشتند. کسی چشم ببندد و حضرت علی (علیه السلام) خانه‌نشین بشود؟ آیا خداوند می‌گذارد که او یک زندگی خوبی داشته باشد؟ امکان ندارد. «یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ»؛ خداوند یک گروه دیگری می‌آورد. این اِختصاص به اَعراب هم ندارد؛ ما هم اگر قَدردانِ ولایت نبودیم و اگر زیر پَرچم ولایت از استقلال خودمان، از عزّت خودمان، از دینِ خودمان، از ارزش‌های دینی خودمان دفاع نکردیم، خداوند بَلد است که ما را هم جارو کند و بریزد در جایی که باید بریزد، گروه جدیدی می‌آورد که حالا این‌ها جُنوب لُبنانی‌ها باشند. کسی خواب می‌دید که غَزّه‌ای‌ها این‌قَدر سِمِج باشند که همه‌چیزشان را به آتش بکِشند، اما عَقب‌نشینی نکنند؟! رهبر گروه جهاد خودش مانند یک سرباز ساده در میدان است و با آن بدن خونین تَسلیم نمی‌شود و همچنان در کنار دیگر رَزمندگانش می‌ماند. این «یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ» مَگر غیر از این است؟ این برای ما حُجّت است. خداوند متعال دارد به ما نمونه نشان می‌دهد. «یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا[۲۵]»؛ و فکر نکنید خداوند چیزی را از دست می‌دهد. اگر شما را از دست داد، این ریزش‌های شما به دینِ خدا، به حاکمیّت خداوند متعال ضَربه‌ای می‌زند؛ خیر، این دین یک سرمایه‌ای است که اگر شما قَدر آن را ندانستید، خداوند یک مُشتری‌های جدید می‌آورد که آن‌ها می‌آیند و از این سرمایه استفاده می‌کنند. «وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا»؛ یعنی «هر چه کُنی به خود کُنی». خداوند نه از رفتن شما نَفع می‌بَرد و نه از عَدم قیام و همراهی شما ضَرر می‌کند. شما هرکاری کردید، برای خودتان می‌کنید؛ «وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

روضه و توسّل به حضرت اُمّ ابیها فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَی الصِّدِّیقَهُ الفاطِمَه» ؛ «السَّلامُ عَلَی الشَّهِیدَهُ».

تا آخر ایستاد. هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) در میدان عاطفه آمد و به غاصبین خلافت هَجمه بُرد. این گریه‌ای که در مسجد کرد، گریه‌ی عادی نبود. جَمع بانوان دور ایشان را گرفته بودند. یک چادر بلندی سراسر بدنش را پوشانده بود. آمد و تا وارد مسجد شد، یک ناله‌ای زد، یک صیحه‌ای زد. بمیرم برایت مادر! یک ناله‌ای بود که همه‌ی حاضرین مُنقلب شدند. شیوَن‌ها از مسجد بلند شد، همه گریه کردند. با همین یک گریه اگر اهل بودند، باید هدایت می‌شدند. می‌گویند گریه‌ی مرحوم آقای «شیخ محمّد حسین مُفسر[۲۶]» (رضوان الله تعالی علیه) که ایشان خیلی کَثیر البُکاء بودند، ولی گریه‌ی ایشان بعضی از شیطان‌پَرست‌ها را هدایت کرده بود. ولی این‌ها از شیطان‌پَرست‌ها هم بدتر بودند. گریه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) هم برایشان بیداری نبود. بعد شروع به روشنگری کردند. حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) جهاد تبیین را آغاز کرد و هر کلامی که از دهان مُبارک‌شان بیرون می‌آمد، یک تیری بود که به قلب نِفاق می‌خورد  و نِفاق بی‌پَرده می‌شد و مُتوجّه می‌شد. وقتی گفتند مسأله‌ی فَدک برای مردم است، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است که ما ارث نمی‌بَریم، آن‌جا حضرت زهرا (سلام الله علیها) پَرده را کنار زدند: «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ[۲۷]»؛ آیات ارث که پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) از یکدیگر ارث بُردند را تلاوت کرد، بعد فرمود: قَصد شما علی (علیه السلام) نیست؛ شما با اسلام مُقابله می‌کنید. می‌خواهید آیات ارث را زیر پا بگذارید. این افشاگری‌های حضرت زهرا (سلام الله علیها)، این خُطبه‌ی سراسر اِتمام حُجّت ایشان بود که اگر کسی به اندازه‌ی سر سوزنی ایمان به خدا و آخرت داشت، دیگر حرفی برای گفتن نداشت. باید در کنار حضرت زهرا (سلام الله علیها) بلند می‌شد و از کسی که غاصب هست حقّ اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) را می‌گرفت که حقّ اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) هم حقّ مردم بود. حضرت علی (علیه السلام) حقّ مردم است، عدالت حقّ مردم است، مهربانی حقّ مردم است. حضرت علی (علیه السلام) را کنار زدند، یک آدم‌های خَشن و آدم‌کُش مَسند حکومت را در اختیار گرفتند. تا جایی که کربلا به پا کردند، بچّه‌های کوچک را هم از دَم شمشیر گذراندند. این ظُلم به همه‌ی مردم بود که اگر حضرت علی (علیه السلام) حاکم بود، امروز این همه کودک کُشته نمی‌شد، این همه مریض‌ها را در بیمارستان‌ها نمی‌سوزاندند. این‌ها همه عَوارض عَدم نَفْر آن‌ها در غُربت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مَظلومیّت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. این جنگ نَرم بود. در جنگ سخت هم حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودش پُشت دَرب آمد. آمدند و خانه را مُحاصره کردند. دَرب زدند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواستند بلند شوند تا پُشت دَرب بیایند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عَرضه داشتند: علی جان! ـ این تَحمیل است، زبانحال است ـ کارها را پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم کرده است؛ کارِ بیرون، «جنگ اُحُد» با تو بود، «جنگ بَدر» با تو بود؛ ولی کارِ خانه را به من واگذار کرده است؛ این‌جا من فرمانده هستم. لذا حضرت علی (علیه السلام) نشست، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) پُشت خاکریز آمد. نامَرد دید دَرب را باز نمی‌کنند، تَهدید کرد و گفت که این خانه را می‌سوزانم. رفتند و هیزُم آوردند. حاضرین به او گفتند: می‌خواهی چه کُنی؟ گفت: می‌خواهم خانه را با اهل آن به آتش بکِشم. گفتند: «إنَّ فِیها فاطِمَه؟[۲۸]»؛ مَگر خَبر نداری دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پُشت دَرب است. گفت: «وَ إنْ[۲۹]»؛ فاطمه را هم می‌سوزانم. شُعله‌های آتش بالا رفت، تا دَرب نیم‌سوز شد. نامَرد لَگد مُحکمی به دَرب زد. ای وای! دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بانویی که حَمل دارد با ضَربت دَرب زمین خورد. بعضی‌ها می‌گویند دَرب روی حضرت زهرا (سلام الله علیها) اُفتاد و این نامَردها از روی دَرب عُبور کردند. این‌جا فقط حضرت زهرا (سلام الله علیها) درون آتش بود، اما این آتش به کربلا سِرایت کرد. خیمه‌ها را آتش زدند. همه‌ی بَچّه‌ها و بانوان در آتش گیر اُفتادند. بی‌بی آمد. پسر برادرم! تو حُجّت خدایی؛ خیمه‌ها آتش گرفته است. وظیفه‌ی ما چیست؟ فرمود: «عَلَیکُنَّ بِالفرار»؛ عمّه‌ جان! همه‌ی شما از این آتش فرار کنید.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! لباس ظُهور بر قامت صاحب‌مان بپوشان.

خدایا! قلب مبارکش را از ما راضی بدار.

خدایا! توفیق فَهم دینت، عمل به دینت، حُضور در سنگرهای جهاد را در اَبعاد مُختلف به ما مرحمت بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما، جوان‌های حاضر در این مَحفل از یاران خاصّ، از یاوران امام زمان (ارواحنا فداه) و از مُدافعین حَریم حقّ قرار بده.

الها! پروردگارا! سایه‌ی پُر بَرکت عُلمای صالح خاصّه مقام مُعظم رهبری (اطال الله عمره الشریف) را تا ظُهور و کنار آقایمان مُستدام بفرما.

خدایا! هر بَلایی این کشور را تَهدید می‌کند دَفع بفرما.

خدایا! دست نِفاق، دست خیانت و دست نُفوذ را کوتاه بفرما.

خدایا! شَرّ مُنافقین را به خودشان برگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم اگر تا کُنون در نامه‌ی اَعمال ما گناهانی ثَبت است، همه را مَحو بفرما.

خدایا! عاقبت ما را به شهادت خَتم بگردان.

خدایا! حاجات همه‌ی حاجتمَندان، گرفتاران، جمع حاضر، مُلتمسین و مَنظورین را رَفع بفرما.

خدایا! به حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها عُموماً، بیماران مورد نظر خاصّه شِفای عاجل و کامل و مُفید عنایت بفرما.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌هایی که داده‌ای را به ما بده.

خدایا! این نعمت‌ها را از ما زَوال نیاور.

خدایا! امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهیدان ما، شهدای بزرگ دوران انقلاب و دفاع مُقدّس، شهدای مُدافع حرم، شهدای عَظیم‌الشأن حزب الله خاصّه سیّد بزرگوار و فرماندهانش را السّاعه طَبق‌هایی از نور بر ایشان نازل بفرما.

خدایا! روح بلندشان را در تقویت جبهه و زَوال صهیونیست‌ها نافذ قرار بده.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۵٫

«فَإِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».

[۳]   نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، جلد ۱، صفحه ۱۴۱٫

«وَ قَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اُذْکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَیْ أَهْلِکَ، لاَ طَبِیبٌ یَمْنَعُکَ وَ لاَ حَبِیبٌ یَنْفَعُکَ».

[۴] همان.

[۵] سوره مبارکه واقعه، آیات ۸۳ الی ۸۷٫

[۶] سوره مبارکه توبه، آیه ۱۱۹٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ».

[۷] سوره مبارکه بقره، آیه ۳٫

«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».

[۸] سوره مبارکه نازعات، آیه ۵٫

[۹] سوره مبارکه نجم، آیه ۴۳٫

[۱۰] سوره مبارکه زمر، آیه ۴۲٫

«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا ۖ فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».

[۱۱] معانی الأخبار، جلد ۱، صفحه ۳۴۲٫

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: مَنِ اِسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ خَیْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یَرَ اَلزِّیَادَهَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى اَلنُّقْصَانِ وَ مَنْ کَانَ إِلَى اَلنُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ اَلْحَیَاهِ».

[۱۲] همان.

[۱۳] همان.

[۱۴] همان.

[۱۵] نهج البلاغه، بخشی از حکمت ۱۴۷؛ ارزش علم و علما.

«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ. قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ: إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ. النَّاسُ ثَلَاثَهٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ. یَا کُمَیْلُ، الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ. یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَهُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَهَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَهِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ. یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ، أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَهٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَهٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَهً؛ بَلَى [أُصِیبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِیَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَهِ الْحَقِّ، لَا بَصِیرَهَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ، یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَهٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّهِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَهِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَیْسَا مِنْ رُعَاهِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ، أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَهُ؛ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ، وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ؟ أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً، یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ، حَتَّى یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ؛ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِیقَهِ الْبَصِیرَهِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى؛ أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاهُ إِلَى دِینِهِ؛ آهِ آهِ، شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِهِمْ. انْصَرِفْ یَا کُمَیْلُ إِذَا شِئْتَ».

[۱۶] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۲۷؛ نتیجه‌ی ترک جهاد.

«…إستنهاض الناس: أَلَا وَ إِنِّی قَدْ دَعَوْتُکُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَیْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَکُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ یَغْزُوکُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِیَ قَوْمٌ قَطُّ فِی عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاکَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَیْکُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِکَتْ عَلَیْکُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَیْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَکْرِیَّ وَ أَزَالَ خَیْلَکُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَهِ الْمُسْلِمَهِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَهِ، فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِینَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ کَلْمٌ وَ لَا أُرِیقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً».

[۱۷] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ».

[۱۸] همان.

[۱۹] همان.

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه بلد، آیه ۴٫

[۲۲] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸٫

[۲۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۹٫

«إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَ لَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا ۗ وَ اللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».

[۲۴] سوره مبارکه رعد، آیه ۱۱٫

«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».

[۲۵] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۹٫

[۲۶] محمدحسین غروی اصفهانی، مشهور به کمپانی (۱۲۹۶-۱۳۶۱ق) فقیه، اصولی و فیلسوف قرن چهاردهم. او در کنار آقاضیاء عراقی و میرزای نایینی، یکی از سه مکتب اصولی در شرح و بسط مکتب اصولی آخوند خراسانی را ایجاد کرده است. کتاب نهایه الدرایه از مهمترین آثار او در اصول فقه و در شرح کفایه الاصول آخوند خراسانی است. تلاش او برای تغییر در باب‌های علم اصول با مرگ او ناتمام ماند. دیوان کمپانی در مدح و رثای اهل بیت از آثار اوست. تخلص او در شعر «مفتقر» است. محمدحسین اصفهانی، فرزند محمدحسن اصفهانی نخجوانی، در ۲ محرم سال ۱۲۹۶ق در نجف متولد شد. پدرش اصالتاً نخجوانی بود و پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و سپس به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. پدرش از تجار مشهور کاظمین بود. او دوست داشت محمدحسین راه او را در تجارت ادامه دهد؛ اما محمدحسین با توسل به امام کاظم (علیه السلام) رضایت پدر را به دست آورد و در حدود بیست سالگی برای تحصیل علم راهی حوزه علمیه نجف شد. وی به سبب شغل پدرش به «کمپانی» مشهور بود. گفته شده است وی از این نام ناخشنود بود. با این حال، دیوان اشعار او در یکی از چاپ‌ها به نام دیوان کمپانی منتشر شده است. محمدحسین غروی اصفهانی در ۵ ذی‌الحجه سال ۱۳۶۱ق درگذشت. پیکر او در حجره‌ای متصل به گلدسته شمالی ایوان طلای حرم امیرالمؤمنین، نزدیک مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد. درگذشت او یک هفته پس از وفات آقاضیاء عراقی بود.

[۲۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۵۰٫

«أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ ۚ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ».

[۲۸] ابن‌قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۹، باب کیف کانت بیعه علی بن ابی طالب کرم الله وجهه

«وان ابا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه، فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده. لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له یا ابا حفص. ان فیها فاطمه؟ فقال وان، فخرجوا فبایعوا الا علیا فانه زعم انه قال: حلفت ان لا اخرج ولا اضع ثوبی علی عاتقی حتی اجمع القرآن، فوقفت فاطمه رضی الله عنها علی بابها، فقالت: لا عهد لی بقوم حضروا اسوا محضر منکم، ترکتم رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وسلم) جنازه بین ایدینا، وقطعتم امرکم بینکم، لم تستامرونا، ولم تردوا لنا حقا.»

[۲۹] همان.