«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

انسانی که در مسیر سُقوط قرار می‌گیرد، از حیوان هم پَست‌تر می‌شود

پروردگار حَکیم، وَدود، مُقتدر بر اَساس حکمت بالغه و لُطف عامّ خودش بَشر را در میان موجودات مُمتاز خَلق کرده است. از مَلَک هم بالاتر است. لذا فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ[۲]»؛ و بعد از حکایت خلقت بَشر «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ[۳]» فرمود: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ[۴]»؛ چون او اَحسنُ الخالقین است، نشان می‌دهد که بَشر اَحسن المَخلوقین است. تَناسُب است بین مَطرح کردن اَحسنُ الخالقین بعد از خلقت دیگری از بَشر که فرمود: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ». و یکی از امتیازاتی که حُکما و عُلما با استفاده‌ی از آیات و روایات بیان کرده‌اند، جامعیّت بَشر است. بَشر از طرفی دنیاست و از طرفی آخرت است. از طرفی جسم است، ماده است؛ از طرفی روح است، مُجرّد است. خداوند متعال عوالِم سه گانه را در بَشر بالفعل یا بالقُوّه قرار داده است. هم در مادیّت با جَمادات و نباتات مُشترکات دارد، با حیوانات مَرز مُشترک دارد و هم به عالَم بَرزخ راه دارد. خواب یکی از آیات الهی است و این تَجلّی عالَم بَرزخ در وجود انسان است. آدم در خواب چشم سرش بسته است، اما چشم دیگری باز شده است و می‌بیند. وجودِ فیزیکی و مادی در بِستر است؛ ولی خودش در شهرهای مُختلف و در زیارتگاه‌های مُختلف سِیر می‌کند. این‌جا دهانش بسته است؛ ولی در عالَم خواب گاهی از غذاهای لَذیذ مُتنعّم است. بالاتر از این عالَم، عالَم عقل است که فوقِ عالَم مَرزبَندی شده است؛ یک کُلیّات است. بَشر دارای این ظرفیّت است و نشان می‌دهد که خداوند متعال عنایت خاصّی به این موجود کرده است که می‌توان گفت: همه‌ی موجودات عالَم گُل‌های عالَم آفرینش هستند؛ زیرا همه زیبا هستند. «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[۵]»؛ هرچیزی را خداوند خَلق کرده است، زیباست؛ اما بَشر روی این گُل‌ها گُلِ سر سَبد است. بهترین گُل عالَم آفرینش بَشر است. و روی این حساب وقتی اوج می‌گیرد، رنگ خدا می‌گیرد. وقتی در مسیر حَضیض قرار می‌گیرد، از حیوان پَست‌تر می‌شود؛ «أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[۶]»؛ به مَراتب سُقوطش از حیوان بیشتر است.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (1)

بُعد دُنیوی و بُعد اُخرویِ انسان

توجّه به این مَعانی انسان را بیدار می‌کند که انسان مسیر صُعود را درنظر بگیرد، برنامه‌ریزی بکند، آدرس بگیرد از بَلدچی‌هایی که از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) برای هدایت و دستگیری ما دلسوزانه آمده‌اند، رایگان آدرس داده‌اند، برای نجات ما کُشته شده‌اند، شهید شده‌اند. خیلی از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) «وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ[۷]»؛ انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به صورت فراوان در راهِ هدایت بَشر خون خودشان را نثار کردند و با چهره‌ی گُلگون به لِقاء الهی پیوسته‌اند. حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) که اَفضل از انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) به جُز خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) است، او هم جوانی خودش را، جانِ خودش را برای نجات ما به بَرکت اِکسیر ولایت نثار کرده است و حضرات ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) همگی‌شان با شهادت از دنیا رفته‌اند و شهادت‌شان برای نجات ما بوده است. ما چه کنیم؟ باید توجّه بکنیم. ما که دو بُعد داریم، بُعد دُنیوی و بُعد اُخروی، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «فرزندان آخرت باشید، فرزندان دنیا نباشید». دامان دنیا شما را آدم نمی‌سازد؛ ولی اگر هرکاری می‌کنید در بِستر آخرت انجام بدهید، این شما را به خداوند متعال می‌رساند. جسم بَشر از زمین است. گرایش‌های جِسمانی همگی زمینی است. گِرایش‌های جسم ما همان گِرایش‌های گاو و چَرندگان و پَرندگان و وُحوش است. وَحشی‌ها خوردن، تولیدِ مثل کردن، احتیاج به مَسْکَن داشتن، جنگ کردن برای حفاظت از موجودیّت خودشان را انجام می‌دهند. این بُعد ما بُعد دُنیوی است و هرچه که مربوط به زمین باشد، مَجذوب جاذبه‌ی زمین است. زمین آدم را می‌کِشد. غَرایز زمینی هم بازدارنده است و نمی‌گذارد آدم بالا برود. کسی که مَحکوم غَریزه است، با غَریزه زندگی می‌کند. نه از غَریزه استفاده می‌کند؛ بلکه غَریزه بر او سوار است. فشار می‌آورد و او هم به خواسته‌های غَرایز حیوانی لبیک می‌گوید. این با این‌که در «أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» آفریده شده است، «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ[۸]»؛ این در اَعماق زمین فُرو می‌رود، دَفن می‌شود. به چاه‌های وِیل انداخته می‌شود و نمی‌تواند خودش را بالا بکِشد. اما اگر آن بُعد «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۹]» را توجّه داشت که او از آسمان آمده است، او عِلوی است، او الهی هست، او از جانب خداست؛ سِنخیّت او، قُماش او و حقیقتش با اَسماء الهی هماهنگ است. اگر انسان به او توجّه کرد، غَریزه و جسم را نوکر روح قرار داد، اَبعاد مادی‌اش را در اختیار دین و عقلش قرار داد، بُعد غَریزی و حیوانی‌اش تَضعیف می‌شود و بُعد روحی و اعتلای مَعنوی‌اش تَشدید می‌شود. لذا هرکسی در دنیا به دستور پروردگار متعال که از آسمان نازل شده است و برای پَرواز روحِ ما نازل شده است، به این پایبَند بشود، تَعلُّقش به دنیا کم می‌شود؛ عَقربه‌ی قلبش به بالا می‌زند؛ میل به لِقاء خداوند روزاَفزون می‌شود؛ میل به رفتن برای انسان بیشتر می‌شود؛ مرگ برای انسان شیرین می‌شود؛ حوادث ناگُوار این عالَم او را دَستپاچه نمی‌کند؛ چون نچسبیده است. نه به مقام چسبیده است، نه به ثروت وابسته شده است. نه به همسر و فرزند عُلقه‌ی شدید دارد. دلش فقط یک دلبَر دارد و آن خداست. چون خداوند دلش را بُرده است، به همه محبّت می‌کند، ولی به کسی جُز خداوند متعال دل نمی‌دهد.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (2)Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (8)

انسانی که در راهِ خدا ایثار داشته باشد، به مقام بِرّ نائل خواهد شد

این‌هایی که در عُنفوان جوانی و در کودکی به جهاد می‌روند، شهید «حسین فَهمیده» یا آن بزرگوار اهل جُنوب کشور که در سِنین کودکی اَسلحه به دست گرفتند، نارنجک به خودشان بَستند، این‌ها از ابتدا نچسبیدند. خداوند متعال چه چیزی در وجودشان قرار داده بود که مِغناطیسِ دین قلب این‌ها را با خودشان بالا بُرد؛ اما ما باید خودمان را بسازیم، تَعلُّقات به دنیا را کم کنیم. یک بُعد از آن اِنقاق است. گذشتن از مال، قَطع تَعلُّقات مادی انسان است. لذا بر روی مسأله‌ی اِنفاق، ایثار، اِطعام، صدقه دادن، دستگیری کردن خیلی در روایات ما برجستگی نشان داده است و صَریح قرآن کریم این است که می‌فرماید: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ[۱۰]»؛ هرگز، هیچ‌وقت شما به بِرّ نمی‌رسید، به خوبی‌ها دست پیدا نمی‌کنید، خوب نمی‌شوید؛ مَگر این‌که آن چیزی را که به آن علاقه دارید را بدهید. «حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ»؛ از مَحبوب‌ بگذرید. اگر لباس خوب دارید، در راهِ خدا بدهید. اگر مَتاع خوب دارید، از آن بگذرید. این بانوانی که در این ایّام در تلویزیون به عُنوان تابلوهای ایثار دنیا را مَبهوت می‌کنند؛ مثلاً یادگار مادرش یک انگشتر بوده است، آن را می‌آورد و می‌دهد؛ یک گَردنبند بوده است، آن را می‌آورد و می‌دهد. دارایی‌اش هرچه از زیورآلات بوده است، می‌آورد و در راهِ خدا می‌دهد. این جسم را کم‌تَعلُّق می‌کند و گرایش به خداوند متعال را بیشتر می‌کند؛ رفتن را آسان می‌کند؛ مرگ را برای انسان مَطلوب می‌کند. وجود مُقدّس مولی‌المُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (عَلیه صلواتُ المُصلّین) فرمودند: مرگ دو نوع مرگ است: «طَالِبٌ حَثِیثٌ[۱۱]» و مَطلوب؛ یک مرگی هست که تَعقیب‌تان می‌کند. شما از او فرار می‌کنید و او هم شما را رَها نمی‌کند. به سُرعت سُراغتان می‌آید و بالاخره حُلقوم‌تان را می‌گیرد و شما را از بین می‌بَرد. این «طَالِبٌ حَثِیثٌ» نوعِ مردم از مرگ فراری هستند، مرگ هم مأمور است که این‌ها را دستگیر کند و بالاخره در وقتی که خداوند متعال مأموریتش را مُنجّز می‌کند، می‌گیرد و مرگِ انسان هم با تَلخی و با شِدّت مُواجه می‌شود و این تَلخی مرگ در دوران بَرزخ هم روزگار انسان را سیاه می‌کند؛ هیچ نمی‌تواند خوش باشد. اما مرگِ دوّم مرگ مَطلوب است؛ یعنی شما به دنبال مرگ هستید. چون اعتقاد به آخرت دارید، هرچه دارید برای آن‌جا ذخیره می‌کنید. این‌جا هزینه نمی‌کنید؛ زیرا می‌دانید این‌جا خیلی زود تمام می‌شود و یک زندگی است که یک مَقطع بسیار کوتاهِ آن دُنیاست، در ادامه شما به حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌رسید و فَصل جدید زندگی‌تان پایان‌ناپذیر است. می‌روید و دیگر هم نمی‌آیید. این‌جا بسیار کوتاه است؛ «طَالِبٌ حَثِیثٌ»؛ مرگ به سُرعت شما را دَستگیر می‌کند و خُردتان می‌کند و مَنکوب‌تان می‌کند و بعد که به عالَم آخرت می‌رسید، می‌بینید که هیچ‌چیزی نبُرده‌اید. دلتان این‌جا بوده است، به آن‌جا هم که رفته‌اید آرزوهای دُنیوی‌تان برایتان حَسرت است. عَطش دارید، ولی آب ندارید؛ علاقه‌ی به همسر دارید، ولی همسر ندارید؛ اَبزار ارضاء نَفْس‌تان را ندارید. تمام خواست‌ها را از این‌جا به عالَم آخرت می‌بَرید. برای تأمین خواست‌های خودتان نه اَبزارش را دارید و نه آنچه را که در این عالَم می‌توانید به آن دَسترسی داشته باشید، هیچ‌کدام از آن‌ها برای شما عَملی نیست. اما اگر ایثار کردید، اگر از نامَحرم گذشتید، اگر از پولِ حَرام گذشتید، اگر زبان را از گناه نگاه داشتید، این ایثار که علی‌رَغم مِیل‌تان، علی‌رَغم خواست مجلس‌تان و فَضای جامعه‌تان شما وابسته نبودید، تمام دَغدغه‌تان این بود که دینتان صَدمه نخورد و این سرمایه‌ی دین را سالم به قَبرتان ببَرید. اگر این‌جور شد، پروردگار متعال شما را به بِرّ نائل می‌کند.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (3)

تجارتی که نجات‌دهنده‌ی انسان است، مُعامله‌ی با خداست

گذشت از مال نامش جهادِ مالی است و گذشت از جان نامش جهادِ جانی هست. لذا در سوره‌ی مبارکه‌ی صَف فرمود: تجارتی که در این دنیا برای شما عَملی است و این تجارت برای شما نجات‌دهنده است، یک تجارت مُنجی و نجات‌بَخش است، عبارت است از این‌که «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ[۱۲]». و کسانی که این تمرین را نکنند، کسانی که گذشت را تجربه نکنند؛ خداوند متعال «آیت الله خوشوقت[۱۳]» را رحمت کند واقعاً هم خوشبَخت بود و هم خوشوقت بود. ایشان در عُمرشان با اولیاءالله مأنوس بوده‌اند و همه‌ی اهل باطن و اهلِ سِیر و سُلوک را دیده بود. فرموده بودند: ما هرجا شنیدیم خبری هست، به آن‌جا سری زدیم؛ ولی ناقه‌ی دلِ ما در مقابل حَریم «علّامه‌ی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) زانو زد. ما هرچه داریم از آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) داریم. ایشان از یک فردی از همشَهری‌های ما زیاد یاد می‌کرد. با این‌که آن فرد عالِم هم نبوده است، یک فردِ عامی بوده است. در ۴۰ سالگی مرحوم آیت الحقّ «آقای انصاری همدانی[۱۴]» (رضوان الله تعالی علیه) سر راه او قرار گرفته بود و یک نگاهی به او کرده بود. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[۱۵]». یک نگاهی به او کرده بود. از آن نگاه‌هایی که امام حسین (علیه السلام) به «زُهیر» کرد؛ از آن نگاه‌هایی که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به آن جوانِ نَصرانی کردند. خانوادگی این‌ها را از دنیا کَند، از جَهنّم فاصله داد و همگی‌شان را با خودشان به اَعلی علییّن بُردند و در کنار حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) مقامات بهشتی را پیدا کردند. این نظر خیلی مهمّ است. عمل ما که نه خودمان چیزی هستیم و نه عَمل‌مان چیزی است؛ ولی عملِ ما تلاش مَذبوحانه است. وقتی خداوند متعال می‌بیند منِ عاجز بالاخره دست و پا می‌زنم، این نمازِ بی‌حالم را می‌خوانم و غیر از این هم چاره‌ای ندارم.

گفته بود:«برگ سبزی است تُحفه‌ی درویش     *****     چه کند بینَوا ندارد بیش»

ما همین نماز را بَلدیم. خیلی هم دلمان می‌خواهد که نماز ما مانند نمازِ «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) باشد، نماز ما مانند نمازِ امام زمان (ارواحنا فداه) باشد؛ ولی نمی‌توانیم، عاجز هستیم. جُز این از ما ساخته نیست، ولی همین را می‌خوانیم. افرادی هستند که در روایت دارد برای نماز شب بلند می‌شوند، ولی خوابش می‌گیرد؛ اما رَها نمی‌کند. خداوند به این بنده‌اش مُباهات می‌کند. نزد مَلائکه به آن‌ها خطاب می‌کند و می‌فرماید: ببینید این بنده‌ی من با وجودِ این که خواب به او هُجوم آورده است، ولی دلش با ماست. به هر قیمتی می‌خواهد نماز شبش را به ما تَحویل بدهد.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (4)

انسان باید همیشه عمل خودش را در برابر حق‌تعالی کوچک به حساب بیاورد

اگر انسان کارِ خودش را در مسیرِ تَحصیل رضای خدا قرار بدهد، وَلو ضعیف باشد. اگر عملِ ما ضعیف هم نباشد که واقعاً ضعیف است. «یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ[۱۶]»؛ این یَسیر نه این‌که مثلاً اَعمال مُستحبّی و صدقه‌ی کمِ ما را قبول می‌کند، خیر؛ هرکسی عملِ خودش را کَثیر ببیند، خداوند قبول نمی‌کند. خداوند یَسیر را قبول می‌کند. لذا می‌بینید بی‌بیِ ما، بی‌بیِ دنیا و آخرت ما حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) وقتی کنار بدن حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) آمد، چه عَرض کرد؟ عَرض کرد: «اللّهمّ تقبّل منّا هذا قلیل[۱۷]»؛ ذبح عَظیمی که خداوند او را ذبح عَظیم نامیده است، امام حسین (علیه السلام) است؛ ذبح عَظیم است. اما وقتی می‌خواهیم به خدا بدهیم، همین هم یَسیر است. این برای ما کَثیر است؛ اما در برابر خداوند متعال همین هم یَسیر است. لذا اگر کسی نماز خودش را، احسان خودش را، عَفو خودش را، گذشت خودش را و شَرح صَدر خودش را مایه‌ی عظمت خودش و جَلال خودش قرار بدهد، خداوند از او قبول نمی‌کند. خداوند متعال یَسیر را قبول می‌کند. خودت کم هستی، عملت را هم کم ببین. هم خودت واقعاً فقر هستی و بیشتر نیستی، بیچاره هستی و بیشتر نیستی و هم عَملت این‌گونه است. از آن طرف خداوند متعال «یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ»؛ یعنی هیچ گناهی از گناهان ما کوچک نیست. گناه کوچک ما هم کَثیر است. خداوند متعال یَسیر را قبول می‌کند. هرکسی اَعمال خودش را، جهاد خودش را، خدمت خودش را بزرگ دید باید بداند که این بالا نمی‌رود. این زمین او را بزرگ کرده است، به زمین چسبیده است و بالا هم نمی‌رود. اما اگر کسی واقعاً زمینی نیست، هرکاری می‌کند با شرمندگی انجام می‌دهد؛ می‌گوید ما که عملی نداریم، ما که نتوانستیم کاری بکنیم. وقتی آدم عملِ خودش و خودش را در پیشگاه پروردگار متعال کوچک دید، دیگر به زمین نچسبیده است. لذا چون اِنفاق برایش مهمّ نیست، زیاد نمی‌بیند، هرچه بیشتر می‌دهد باز هم احساس می‌کند حقّ او را اَدا نکرده است. هرچه عبادت، شب‌زنده‌داری و بیداری می‌کِشد، بازهم با شرمندگی باشد.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (5)

دستور جهادِ حق‌تعالی و عَدم حرکت انسان برای جهاد

به همین جهت است که یک اَبعاد تربیتی در این آیاتِ جهاد هست که در جلسه‌ی گذشته این آیه را خواندیم. اگر تأمُّل بکنیم، خداوند متعال چیزهای بیشتری به ما عنایت می‌کند. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ[۱۸]»؛ خداوند متعال خطاب به کسانی که ادّعای ایمان می‌کنند، شما که می‌گویید مؤمن هستید، چه مشکلی دارید؟ یا اگر بخواهیم به تَعبیر خودمان صحبت کنیم، چه مَرضی شما را گرفتار کرده است؟ که وقتی گفته می‌شود «انْفِرُوا»، نَفْر حرکتِ به جایی است که خِلاف میلِ انسان است. لذا دل‌کَندن از وطن، آمدن به حوزه‌ی علمیّه، از پدر، از مادر و از مُحیط رفاه بیرون می‌آید که بیاید و در سنگر علم بنشیند و اَفسر میدانِ جنگ نَرم باشد، با بدی‌ها بجَنگد، با رَذائل بجَنگد، با کُفر بجَنگد، با شِرک مُبارزه کند، با نِفاق مُبارزه کند؛ کارِ آسانی نیست، مَطلوب نیست. جبهه‌رفتن هم همین‌گونه است. «عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا[۱۹]»؛ این به دنبال آیه‌ی جهاد است که می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»؛ رفتنِ به میدان کُشتن و کُشته‌شدن برای آدم شیرین نیست، تَلخ است؛ ولی نَفْر کنید، بروید. با این‌که مَطلوب نیست، سَلب آسایش است، اما بروید. خداوند متعال در این‌جا ابتدائاً شکایت می‌کند، توبیخ می‌کند: «مَا لَکُمْ»؛ یعنی مشکلی پیدا کردید. اگر مشکل نداشتید، گویا یک زنجیری شما را بسته است، مشکل پیدا کردید. «إِذَا قِیلَ لَکُمُ»؛ با این‌که قائل رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آن کسی که دعوت به جهاد می‌کند، به میدان رَزم دعوت می‌کند، وجود نازنین حضرت خَتمی مَرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ اما برای احترام و برای عظمت کار اسم نمی‌بَرد. «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ»؛ شما چه مشکلی دارید که وقتی به شما گفته می‌شود «انْفِرُوا» حرکت کنید، از بِستر عیش و نوش خودتان را کنار بکشید، به مَصاف با دشمنان خودتان بروید. بروید و با مُتجاوزین و با آدم‌کُش‌ها بجنگید. وقتی به شما گفته می‌شود و قائل هم خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، «اثَّاقَلْتُمْ»؛ این «اثَّاقَلْتُمْ» همان وابسته بودن است. «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ»؛ چون زمینی هستیم، زمین می‌کِشد و رفتن سنگین می‌شود. شخصی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عَرضه داشت: آقا! وقتی من جوان بودم، برای نماز شب بیدار می‌شدم؛ ولی حالا که سِنّم بالا رفته است، بیدار نمی‌شوم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ[۲۰]»؛ مُتوجّه نیستی، گناه‌ کرده‌ای و گناه تو را زمین‌گیر کرده است. عینِ زنجیری که به پای آدم ببَندند و وقتی آدم می‌خواهد برود، این زَنجیر نمی‌گذارد آدم برود. این گناه زَنجیر پایت شده است. «قَدْ قَیَّدَتْکَ»؛ قِید شده است. این پای تو را گرفتار کرده است، از حرکت باز مانده‌ای. خداوند متعال در این آیه‌ی جهاد در سوره‌ی مبارکه‌ی توبه می‌فرماید: «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»؛ با این‌که راه راهِ خداست، جهاد رسیدن به خداست. مُبارزه‌ی با دشمن، دَرگیرشدن با دشمنان خدا یک پُلی است که شما را به خدا می‌رساند. این راه است؛ اگر بخواهید نزد خداوند بروید باید از این راه بروید. «مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ»؛ گویا بارِ سنگینی بر روی دوش‌تان گذاشته است که نمی‌توانید خودتان را از این‌جا به یک جای دیگری مُنتقل کنید؛ «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ».

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (6)

حَیات دنیا در برابر حَیات آخرت بسیار ناچیز است

حالا خداوند متعال مَنشأ آن را می‌گوید، در زبان توبیخ هم می‌گوید، برای ما حکمت است اگر مُتوجّه بشویم. «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ[۲۱]»؛ شما دو چیز دارید؛ بین دنیا و آخرت گیر هستید. شما دنیا را مورد رضایت قرار دادید، از آخرت پسندیدید. دنیا و آخرت جلوی پای شما بود؛ ولی شما دل به این دادید، رضای به این دادید و به آن دل ندادید. «أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ»؛ دنیا را از آخرت انتخاب کردید. با این‌که آخرت اَبدی است، شما دنیا را پَسندیدید؛ دلتان را به این خوش کردید. ولی خداوند متعال می‌فرماید که ضَرر می‌کنید؛ «فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ[۲۲]»؛ حَیات دنیا در برابر آخرت خیلی کم است. این چه عقلی است که شما چیزِ کم را انتخاب می‌کنید و چیزِ زیاد را از دست می‌دهید؟ این یک بیدارباشی است که خداوند متعال وِجدان ما را بیدار می‌کند، عقل ما را مُتوجّه می‌کند که با مُحاسبه اگر کسی عقل درستی داشته باشد، رفتن به سوی سَعادت آخرت خیلی بهتر از این چند روزه‌ی این‌جاست. تازه اگر آدم در این‌جا بماند، مَگر تَضمینی دارد که اگر جهاد نرفت نمی‌میرد؟ مَگر تصادُف نیست؟ خداوند آقای «تَقوی» را رحمت کند که امروز با یک تصادُف از بین رفت. این‌هایی که جهاد نرفتند و شهید نشدند، نُمردند؟! حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنبال همان دو نوع مرگی که فرمودند «طَالِبٌ حَثِیثٌ» و مَطلوب هست، می‌فرمایند: «إن لا تُقتَلُوا تَمُوتُوا[۲۳]»؛ اگر شما کُشته نشوید، شهید نشوید، مرگ که شما را رَها نمی‌کند. و بدانید آن کسی که شهید شده است، عُمرش همان‌قَدر بوده است. یَقیناً اگر به جبهه هم نمی‌رفت، در پُشت جبهه عُمرش بیش از آن نبود. حضرت عزرائیل (علیه السلام) می‌آمد و مرگ طالب بود. تَعقیب می‌کرد، او را دَستگیر می‌کرد و می‌بُرد. اما چون خودش رفت، او مرگ را تَعقیب می‌کرد و طُعمه‌اش بود که آن را گرفت و خیلی هم شیرین بود. خورد، نوشِ جانش کرد و زیبا رفت. خداوند لذّتش را به ما هم بچِشاند.

Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (7)Sadighi-14030807-Masjed Ozgol-Thaqalain_IR (9)

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«السَّلامُ عَلَیکِ یَا فاطِمَه الزَّهراء (سلام الله علیها)»

با این‌که نَفَس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به این‌ها خورده بود، با این‌که آیات قرآن کریم را از دو لَب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند، اما وقتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت فرمودند در جبهه‌ی دفاع از ولایت همه رُفوزه شدند. بی‌بیِ عالَم حضرت زهرا (سلام الله علیها) قاعدتاً با این‌که مَعلول بود، جانباز بود؛ اما به مُدّت ۴۰ شب هرشب دَرب خانه‌‌ی مُهاجر و اَنصار می‌رفت. چه شخصیّتی بود! چه عظمتی داشت! اما کار به کُجا کِشید؟! یک بانوی پَهلو شکسته باید دست حَسَنین (علیهما السلام) را بگیرد، برود و دَرب خانه‌ها را بزند و بگوید: شما که از پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدید، چرا نگاه کردید که حقّ علی (علیه السلام) را غَصب کردند، خلافت را غَصب کردند؟ قیام کنید. در مسأله‌ی ولایت به میدان جهاد بیایید. قول می‌دادند، اما فردایش نمی‌آمدند. عَهد می‌کردند، اما عَهد را می‌شکاندند. چه‌قَدر برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) سنگین بود. این بود که وقتی دیگر از پای اُفتاد، زنان مدینه به عیادت ایشان آمدند. بی‌بیِ ما روز به روز دارد نَحیف می‌شود، بدنش آب می‌شود، دیگر قدرت حرکت را از دست می‌دهد. وقتی بانوان مدینه به قَبرستان بَقیع رفتند و مُنتظر شدند، دیدند سخنگوی هر روز نیامد. خیلی نگران شدند. بی‌بی برای این مَحفل خیلی ارزش قائل بود. می‌آمد و بانوان را دور خودش جمع می‌کرد، اِفشاگری می‌کرد، با اشک‌های خودش حضرت علی (علیه السلام) را حمایت می‌کرد. حالا چه شده که نیامده است؟ دست جَمعی دَرب خانه‌ی بی‌بی رفتند و دَرب زدند. «فضّه» پُشت دَرب آمد. گفتند: ما مُشتری‌های همه‌روزه‌ی بی‌بی بودیم. رفتیم و دیدیم دیگر نیامد. فضّه گفت: بانوان! مُنتظر نباشید؛ دیگر کارِ فاطمه (سلام الله علیها) تمام است. گفتند: می‌خواهیم بی‌بی را ببینیم. رفت و از حضرت زهرا (سلام الله علیها) اجازه گرفت، ایشان هم اجازه داد. آمدند و دور بِستر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) حلقه زدند. یک نگاهی به جسم نَحیف حضرت فاطمه (سلام الله علیها) کردند، یک نگاهی به همدیگر می‌کردند، اشک‌هایشان جاری می‌شد؛ اما گریه‌هایشان را کُنترل می‌کردند. عَرضه داشتند: بی‌بی جان! «کَیْفَ أَصْبَحْتِ[۲۴]»؛ حالتان چطور است؟ بی‌بی از حال خودشان نگفتند. فرمودند: در حالی هستم که «قَالِیَهً لِرِجَالِکُنَّ[۲۵]»؛ من از مردان شما بیزارم. و از دنیا دل کَنده‌ام. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۲۶]»؛ حضرت زهرا (سلام الله علیها) دَرب خانه‌ها را زد، «هَل مِن ناصر» گفت؛ اما کسی برای یاری حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیامد. اما دیگر بدنِ حضرت علی (علیه السلام) را قطعه‌قطعه نکردند، اما دیگر مُتعرّض زنان حَرم نشدند. حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) به نیزه‌ی غَریبی تکیه زد. یک نگاهی به طرف راست کرد، یک نگاهی به طرف چپ کرد. دید که دیگر هیچ‌کسی را ندارد. با صدای بلند فریاد برآورد: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی[۲۷]»؛ یعنی یک نفر پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری نمی‌کند؟ هیچ‌کسی جواب نداد. برای دوّمین بار فرمود: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ[۲۸]»؛ اگر به من کمک نمی‌کنید، نکنید؛ اما ناموسِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این بیابان است. از حرم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کنید. یک‌وقت صدای شیوَن از خیمه‌ها بلند شد. آقا حَسّاس بودند، به سرعت برگشتند. حضرت زینب کُبری (سلام الله علیها) را صدا زدند و فرمودند: مَگر من نگفتم تا زنده هستم صدایتان به گریه بلند نشود؟ عَرضه داشتند: یا اباعبدالله! این کودک در گَهواره وقتی صدای اِستنصار شما بلند شد تکان خورد. گویا اعلان کرد: بابا! گرچه دستی که شمشیر بگیرد ندارم؛ اما می‌توانم گلوی نازُکم را سِپَر تو قرار بدهم.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به خَمسه‌ی طیّبه (سلام الله علیهم اجمعین)، به آن اسمی که وقتی با آن اسم تو را بخوانند جواب می‌دهی، به آن اسم مُستأثره‌ات قَسمت می‌دهیم در همین ایّام لباس ظُهور به قامت دل‌آرای امام زمان‌ ما (ارواحنا فداه) بپوشان.

خدایا! حَسرت دیدار جَمالش را بر دل ما مَگذار.

خدایا! دست ما را از دامانش کوتاه مَفرما.

خدایا! این آتش ظُلم، آتش قَساوت، آتش بی‌دینی و بی‌رَحمی و کودک‌کُشی که همین‌جور دارد دِرو می‌کند، هر روز دارد وجدان‌ها را جَریحه‌دار می‌کند، با نابودی آتش‌اَفروزان، صهیونیست‌ها، مُنافقین، سَران دنیای غَرب، این پادشان بی‌غیرت و عَیّاش مَنطقه این آتش را خاموش بفرما.

خدایا! نظام ما، ملّت ما و جبهه‌ی مُقاومت را دشمن‌شاد مَگردان.

خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بفرما.

خدایا! حَوائج همه‌ی حاجت‌مَندان، مُلتمسین، عزیزانی که با ما عَهد دعا دارند، آن‌هایی که تَوقُّع دعا دارند، کسانی که بی‌‌تَوقُّع ما را دعا می‌کنند، حَوائج همه و حَوائج منظورین و حاجات رهبر عزیزمان و مولای رهبرمان را السّاعه برآورده بفرما.

الها! پروردگارا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم در دنیا و آخرت ما را از قرآن کریم و نَبیّ خود و اهل بیت نبیّ خود جُدا مَفرما.

الها! پروردگارا! عُمر ما را حَسرت قیامت‌مان قرار مَده.

خدایا! اگر تا کُنون بخشیده نشدیم، به خون شهدا قَسمت می‌دهیم السّاعه گناهان ریز و دُرشت ما، حقّ‌الله و حقّ‌النّاس که همگی در اختیار تو هستند، دل‌ها هم در اختیار تو هستند، آن‌هایی که حقّ به گَردن ما دارند اگر تو بخواهی از ما راضی می‌شوند؛ همه‌ی گناهان‌مان را ببخش و بیامُرز.

خدایا! عاقبت اَمرمان را به شهادت خَتم بفرما.

خدایا! گذشتگان‌مان و امام راحل‌مان (رضوان الله تعالی علیه) را با حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) مَشحور و از ما راضی بفرما.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت رهبر بزرگوارمان را مُستدام بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه تین، آیه ۴٫

[۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫

«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».

[۴] همان.

[۵] سوره مبارکه سجده، آیه ۷٫

«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ».

[۶] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۷۹٫

«وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا و َلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ».

[۷] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۵۵٫

«فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا».

[۸] سوره مبارکه تین، آیه ۵٫

[۹] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۹۲٫

«لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ۚ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ».

[۱۱] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۲۳٫

«و من کلام له (علیه السلام) قاله لأصحابه فی ساحه الحرب بِصفّین: وَ أَیُّ امْرِئٍ مِنْکُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَهَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا فَلْیَذُبَّ عَنْ أَخِیهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِی فُضِّلَ بِهَا عَلَیْهِ کَمَا یَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ. إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِیثٌ لَا یَفُوتُهُ الْمُقِیمُ وَ لَا یُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إِنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ، وَ الَّذِی نَفْسُ ابْنِ أَبِی طَالِبٍ بِیَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَهٍ بِالسَّیْفِ أَهْوَنُ عَلَیَّ مِنْ مِیتَهٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِی غَیْرِ طَاعَهِ اللَّهِ. وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِیشَ الضِّبَابِ، لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَیْماً؛ قَدْ خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ، فَالنَّجَاهُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَکَهُ لِلْمُتَلَوِّم».

[۱۲] سوره مبارکه صف، آیه ۱۱٫

«تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ».

[۱۳] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[۱۴] محمدجواد انصاری همدانی(۱۲۸۰-۱۳۳۹ش) روحانی، عارف و عالم شیعی. وی در ۲۴ سالگی به درجه اجتهاد رسید.علاوه بر فقه، اصول با طبابت نیز آشنا بود. در اثر حادثه‌ای مسیر زندگی‌اش تغییر یافت و به سلوک و عرفان روی آورد. او مسیر عرفانی خود را بدون استاد طی نمود. از شاگردان عرفان وی می‌توان به حسنعلی نجابت شیرازی، سید عبدالحسین دستغیب، سید محمدحسین حسینی طهرانی، محمداسماعیل دولابی اشاره کرد. برخی از ویژگی‌های اخلاقی وی، پای‌بندی به شرع، دوری از شهرت و خدمت به دیگران بود. وی اولین مرحله سلوک را انجام واجبات و ترک محرمات می‌دانست. افرادی مانند سید علی قاضی و علامه طهرانی از انصاری همدانی به بزرگی یاد کرده‌اند. بخشی از مستند حدیث سرو زندگی وی را بازسازی کرده است. انصاری همدانی از ۸ سالگی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. علم صرف، نحو و منطق را نزد پدرش آموخت. سپس فقه، اصول و فلسفه را نزد علمایی چون میرزا علی خلخالی و سید علی عرب فراگرفت. درس طب خمسه یونانی را نزد میرزا حسین کوثر همدانی گذراند. در ۲۴ سالگی در همدان صاحب کرسی تدریس شد و علمای آن دیار اجتهادش را تایید کردند. پس از آن به قم مهاجرت کرد و بیش از پنج سال در درس خارج عبدالکریم حائری شرکت نمود. علمایی چون عبدالکریم حائری، سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمدتقی خوانساری، قمی بروجردی اجتهاد او را تایید کردند. وی علاوه بر اجتهاد در فقه و اصول، با طبابت نیز آشنا بود و برای درمان بیماران به خانه آنها می‌رفت. اولین توصیه او برای کسی که می‌خواست وارد مسیر سلوک شود، انجام واجبات و ترک محرمات بود. بعد از آن اگر تشخیص می‌داد که طرف واقعا این‌ها را رعایت می‌کند، کم‌کم ابواب معرفتی را برایش باز می‌کرد. دستورات عبادی وی به شاگردانش، به‌اندازه‌ای بود که خسته نشوند. معتقد بود که ذکر بدون توجه قساوت قلب می‌آورد، از این رو با شاگردان در حد استعدادشان کار می‌کرد. سفارشش به شاگردان بی‌اعتنایی به کرامات و مکاشفات بود، مگر در جایی که دستور داشته باشند. روش عرفانی او در تربیت شاگردان مبتنی بر دنیاگریزی نبود بلکه شاگردان را به حضور در اجتماع و شغل مناسب ترغیب می‌نمود. هنگام برخورد با مشکلات اخلاقی شاگردان، در جلسات عمومی مشکلات شاگردان را با ایما و اشاره عنوان می‌کرد و گاهی اوقات به بعضی‌ها به صورت خصوصی تذکر می‌داد.

[۱۵] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶.

[۱۶] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای مختصر سحرهای ماه رمضان.

«یَا مَفْزَعِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ یَا غَوْثِی عِنْدَ شِدَّتِی إِلَیْکَ فَزِعْتُ وَ بِکَ اسْتَغَثْتُ‏ وَ بِکَ لُذْتُ لاَ أَلُوذُ بِسِوَاکَ وَ لاَ أَطْلُبُ الْفَرَجَ إِلاَّ مِنْکَ فَأَغِثْنِی وَ فَرِّجْ عَنِّی‏ یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِی إِلاَّ مَا کَتَبْتَ لِی‏ وَ رَضِّنِی مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏ یَا عُدَّتِی فِی کُرْبَتِی وَ یَا صَاحِبِی فِی شِدَّتِی وَ یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی وَ یَا غَایَتِی فِی رَغْبَتِی‏ أَنْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتِی وَ الْآمِنُ رَوْعَتِی وَ الْمُقِیلُ عَثْرَتِی فَاغْفِرْ لِی خَطِیئَتِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ‏».

[۱۷] کبریت احمر، ص ۳۷۶ (به نقل از: الطراز المُذهّب)؛ عنوان الکلام،  ص ۵۷؛ شهادت نامه امام حسین علیه السّلام، محمد محمدی ری‌شهری، جلد ۱، صفحه ۵۹٫

[۱۸] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاهِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَهِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا قَلِیلٌ».

[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۱۶٫

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

[۲۰] علل الشرایع، جلد ۲، صفحه ۳۶۲٫

«أَبِی رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنِّی قَدْ حُرِمْتُ اَلصَّلاَهَ بِاللَّیْلِ قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْکَ ذُنُوبُکَ».

[۲۱] سوره مبارکه توبه، آیه ۳۸٫

[۲۲] همان.

[۲۳] الإرشاد : ۱/۲۳۸٫

«عنه علیه السلام: إنّکُم إن لا تُقتَلُوا تَمُوتُوا، و الذی نَفسُ عَلِیٍّ بیدِهِ، لَألفُ ضَربَهٍ بالسَّیفِ عَلَى الرَّأسِ أیسَرُ مِن مَوتٍ على فِراشٍ».

[۲۴] طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ ق، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۰۹؛ بخشی از خطبه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در جمع زنان مدینه.

«وَ قَالَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَهَ لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَهُ (سَلامُ الله عَلَیها) الْمَرْضَهَ الَّتِی تُوُفِّیَتْ فِیهَا دَخَلَتْ عَلَیْهَا نِسَاءُ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ یَعُدْنَهَا فَقُلْنَ لَهَا کَیْفَ أَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ یَا ابْنَهَ رَسُولِ اللهِ فَحَمِدَتِ اللهَ وَ صَلَّتْ عَلَی أَبِیهَا ثُمَّ قَالَتْ أَصْبَحْتُ وَ اللهِ عَائِفَهً لِدُنْیَاکُنَّ قَالِیَهً لِرِجَالِکُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاهِ وَ صَدْعِ الْقَنَاهِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَیْحَهُمْ أَنَّی زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِی الرِّسَالَهِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّهِ وَ الدَّلَالَهِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِینِ وَ الطَّبِینِ بِأُمُورِ الدُّنْیَا وَ الدِّینِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ وَ مَا الَّذِی نَقَمُوا مِنْ أَبِی الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) نَقَمُوا وَ اللهُ مِنْهُ نَکِیرَ سَیْفِهِ وَ قِلَّهَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّهَ وَطْأَتِهِ وَ نَکَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اللهِ وَ تَاللهِ لَوْ مَالُوا عَنِ الْمَحَجَّهِ اللَّائِحَهِ وَ زَالُوا عَنْ قَبُولِ الْحُجَّهِ الْوَاضِحَهِ لَرَدَّهُم إِلَیْهَا وَ حَمَلَهُمْ عَلَیْهَا وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ حشاشه [خِشَاشُهُ‏] وَ لَا یَکِلُّ سَائِرُهُ وَ لَا یَمَلُّ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً صَافِیاً رَوِیّاً تَطْفَحُ ضَفَّتَاهُ وَ لَا یَتَرَنَّقُ جَانِبَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً وَ نَصَحَ لَهُمْ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ لَمْ یَکُنْ یَتَحَلَّی مِنَ الدُّنْیَا بِطَائِلٍ وَ لَا یَحْظَی مِنْهَا بِنَائِلٍ غَیْرَ رَیِّ النَّاهِلِ وَ شُبْعَهِ الْکَافِلِ وَ لَبَانَ لَهُمُ الزَّاهِدُ مِنَ الرَّاغِبِ وَ الصَّادِقُ مِنَ الْکَاذِبِ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ أَلَا هَلُمَّ فَاسْمَعْ وَ مَا عِشْتَ أَرَاکَ الدَّهْرَ عَجَباً- وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ لَیْتَ شِعْرِی إِلَی أَیِّ سِنَادٍ اسْتَنَدُوا وَ إِلَی أَیِّ عِمَادٍ اعْتَمَدُوا وَ بِأَیَّهِ عُرْوَهٍ تَمَسَّکُوا وَ عَلَی أَیَّهِ ذُرِّیَّهٍ أَقْدَمُوا وَ احْتَنَکُوا لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ وَ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا اسْتَبْدَلُوا وَ اللهِ الذَّنَابَی بِالْقَوَادِمِ وَ الْعَجُزَ بِالْکَاهِلِ فَرَغْماً لِمَعَاطِسِ قَوْمٍ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً … أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ- وَیْحَهُمْ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ أَمَا لَعَمْرِی لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَهٌ رَیْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُبِیداً هُنَالِکَ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ وَ یُعْرَفُ الْبَاطِلُونَ غِبَّ مَا أُسِّسَ الْأَوَّلُونَ ثُمَّ طِیبُوا عَنْ دُنْیَاکُمْ أَنْفُساً وَ اطْمَأَنُّوا لِلْفِتْنَهِ جَاشاً وَ أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ سَطْوَهِ مُعْتَدٍ غَاشِمٍ وَ بِهَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ جَمْعَکُمْ حَصِیداً فَیَا حَسْرَتَی لَکُمْ وَ أَنَّی بِکُمْ وَ قَدْ عَمِیَتْ عَلَیْکُمْ أَ نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ قَالَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَهَ فَأَعَادَتِ النِّسَاءُ قَوْلَهَا (سَلامُ الله عَلَیها) عَلَی رِجَالِهِنَّ فَجَاءَ إِلَیْهَا قَوْمٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ مُعْتَذِرِینَ وَ قَالُوا یَا سَیِّدَهَ النِّسَاءِ لَوْ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ذَکَرَ لَنَا هَذَا الْأَمْرَ قَبْلَ أَنْ یُبْرَمَ الْعَهْدُ وَ یُحْکَمَ الْعَقْدُ لَمَا عَدَلْنَا عَنْهُ إِلَی غَیْرِهِ فَقَالَتْ (سَلامُ الله عَلَیها) إِلَیْکُمْ عَنِّی فَلَا عُذْرَ بَعْدَ تَعْذِیرِکُمْ وَ لَا أَمْرَ بَعْدَ تَقْصِیرِکُمْ».

[۲۵] همان.

[۲۶] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۲۷] محدثی، فرهنگ عاشورا، ۱۳۷۶ ش، ص ۴۷۱؛  سید ابن‌طاووس، اللهوف، ۱۳۴۸ ش، ص ۱۱۶؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ ق، ص ۷۰.

[۲۸] مقتل الحسین خوارزمى، ج ۲، ص ۳۲ و بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫

«هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّد یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَلْ مِنْ مُغیث یَرْجُوا اللّهَ فِی إِغاثَتِنا؟ هَلْ مِنْ مُعین یَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِی إِعانَتِنا».