«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

امام مَظهر تمام صفات جَمالیه و جَلالیه‌ی حق‌تعالی است

«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاهِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَ کَانُوا لَنَا عَابِدِینَ[۲]»؛ ایّام، ایّامِ شهادت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و آغاز ولایت آخرین ذخیره‌ی الهی، مُنجی عالَم بَشریّت، برقرارکننده‌ی عَدل و داد در اَقطار عالَم، زُداینده‌ی غُبار شِرک در همه‌ی جوانب و نَواحی بَشریّت، مولا و صاحب‌مان حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) است. به این مناسبت نکاتی را با عنایت خودشان به قُلوب نورانیِ عزیزانمان، برادران و خواهرانمان تقدیم‌ می‌داریم. امامت خلافت خداست؛ امامت نمایندگی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در تمام شُئون رُبوبیّت خداوند، تَدبیر خداوند متعال در عالَم امکان است. این‌که امامت را تَعریف می‌کنند که امامت عبارت است از ریاست بر اُمور بَشر، این کَف قضیّه است. امام جلوه‌ی خداست، امام مَظهر همه‌ی صفات جَلال صفات جَمال پروردگار متعال است. دامان او عوالِم فیزیک و عالَم ماده را تَدبیر می‌کند. در عوالِم بَرزخ که همه‌ی ما سه شأن در وجود خودمان داریم، هم جسم داریم با مَراتبی که جسم دارد؛ مَرتبه‌ی جَماد، نَبات و مرحله‌ی حیوانی. علاوه بر جسم ما یک قُوّه‌ای در باطن خودمان داریم که صورت‌ساز است. هم از عالَم فیزیک، از عالَم ماده، از عالَم عینِ مَلموس صورت‌برداری می‌کنیم. خورشید را دیده‌ایم، آن خورشید در جای خودش است، بیش از یک میلیون برابرِ زمین ماست؛ ولی ما در باطن خودمان الآن از خورشید یک صورتی داریم. این صورت وزنی ندارد، این صورت قابل سوختن نیست، این صورت با آب مَرطوب نمی‌شود، نَم نمی‌کِشد. صورت علمی چه صورت‌برداری‌هایی که ما از خارج نَصیب ذهن‌مان می‌شود و چه خَلاقیّت‌هایی که خودِ ذهن دارد؛ ما از گُرسنگی، از تشنگی، از محبّت، از عَداوت یک صورت‌های ذهنی داریم که این مانند خورشید و ماه و درخت و آب و دریا نیست؛ ولی یک صورتی داریم. از یافته‌های باطنی خودمان هم مَفهوم داریم و هم صورت داریم. این عالَم، عالَم بَرزخ است. این‌‌که ما علاوه بر صورت ظاهر، دیدنِ چشم، شنیدنِ گوش، گفتن زبان یک حقیقتی و یک عالَمی در وجود خودمان داریم که در آن عالَم تمام مَعلومات ‌عُمرمان جمع است و سنگینی هم نمی‌کند، در مَعرض سیل و طوفان هم قرار نمی‌گیرد، همچنان هست. این عالَم را عالَم مثال یا عالَم بَرزخ می‌گویند. عالَمی هست که بالاتر از عالَم ماده و عالَم فیزیک و عالَم صورت و مثال؛ آن عالَم، عالَمِ عَقل است. مرحوم «علّامه‌ طباطبایی» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگر بزرگانی که هم حکیم بودند و هم عارف بودند، افرادی که تربیت می‌کردند مادامی که در مرحله‌ی صورت هستند، می‌گفتند که این‌ها به کَمال نرسیدند. هروقت به جایی رسیدید که دیگر از صورت فارغ بودید، به کُلیّت عالَم دست یافتید، آن‌وقت آغاز رسیدنِ شما به اَسماء حُسنای پروردگار متعال است. شما در آن مراحل مَظاهر خداوند خواهید بود. امام هم در عالَم مَلکوت، هم در عالَم‌ جَبروت، هم در عالَم ناسوت نماینده‌ی خداست، خلیفه‌ی خداست. هم مَلائکه‌ای که آن‌ها کُلیّت دارند، فَراتر از صورت هستند؛ ما قدرت دیدنِ مَلَک را نداریم؛ حضرت مریم (سلام الله علیها) مَلَک را با مثال دیده است: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا[۳]»؛ مَلَک بوده است، ولی حضرت مریم (سلام الله علیها) او را به شکل انسان می‌دیده است و چه بَسا بزرگان دیگری هم باشند که این‌ها هم صدایی از مَلَک می‌شنوند یا صورتی می‌بینند و این مَلَک مُمثّل می‌شود. می‌گویند در جنگ ۳۳ روزه‌ی لُبنان با صهیونیست‌های خَبیث، آتش‌اَفروز، بی‌رَحم و لَعنتی آن‌ها دیده بودند اَشخاصی با لباس سفید صهیونیست‌ها را از بین می‌بُردند و سِلاح این‌ها در برابر آن‌ها کاری نبوده است. در تلویزیون‌شان هم بعضی از اَفسران‌شان گفته بودند. یا در «جنگ بَدر» این فرشتگانی که به کمک قُشون توحید از جانب خداوند بسیج و اعزام شدند، این‌ها را مُشرکین هم دیدند؛ یکی از این‌ها وقتی به مکّه برگشت، گفت: یک موجوداتی را می‌دیدیم که به اَسبان اَبلق سوار شدند و وقتی این‌ها می‌زدند، انگشت‌ها را قَطع می‌کردند و جاهای خاصّی از بدن را می‌زدند. این مَلائکه را در شرایطی حتی کُفّار هم می‌دیدند؛ البته برحَسب آنچه که از قرآن کریم اِستحصال می‌شود، وقتی کافر مَلَک را می‌بیند، وقتِ عَذاب و نابودی‌اش است. او در موقع مَرگ مَلَک را می‌بیند و این‌ها مأمورین عذاب الهی هستند که در آن وقت خودشان را مُمثّل می‌کنند.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (1)

در عالَم فقط ائمه‌ی اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) ظرفیّت دَرک حقیقتِ مَلائکه‌ی الهی را دارا هستند

اما حقیقتِ مَلَک مِنهای آن صورت مثالی‌اش، وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقتِ جبرئیل (علیه السلام) را دیده است، ظرفیّت هم داشته است، از جبرئیل (علیه السلام) خواست. وقتی جناب جبرئیل (علیه السلام) خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شَرفیاب می‌شد، غالباً به صورت یک جوان زیبایی از صَحابه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نام «دحیه‌ی کَلبی[۴]» دیده می‌شد. هرکسی می‌دید فکر می‌کرد دِحیه در خدمت نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شَرفیاب است و مشغول اِستضائه است. حضرت نبیّ ما (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جبرئیل! می‌خواهم آن‌گونه‌ای که هستی تو را ببینم. در اَبطح شَرفیاب به مَحضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین درخواستی را مَطرح کردند. عَرضه داشت: یا رسول الله! این‌جا گُنجایش آن را ندارد. «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ[۵]»؛ این قرآن لَفظی در این کاغذ هست، کاغذ هم از بین نمی‌رود، ما هم در دست‌مان می‌گیریم و از بین نمی‌رود؛ ولی اگر حقیقتِ قرآن کریم و یک آیه‌اش بر کوه نازل بشود، کوه مُتلاشی می‌شود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند. می‌گویند مرحوم «میرفِندرسکی[۶]» (رحمت الله علیه) در زمان خودش سفری به هندوستان کرده بود و در آن‌جا عُبور ایشان به کلیسایی از کلیساهای کشیشان مسیحی اُفتاده بود و آن‌ها گفته بودند که دَلیل روشنی که حقانیّت ما را به رُخ ما می‌کِشد، آبادی این کلیساهای ما و استحکام این کلیساهاست؛ ولی مَساجد شما مَخروبه است. ایشان فرموده بودند: خیر، استحکامی که مسجد ما دارد کلیساهای شما ندارد. ما در مَساجدمان قرآن تلاوت می‌کنیم، نماز می‌خوانیم و مسجدها ویران نمی‌شوند؛ ولی کلیسای شما این طاقت را ندارد. گفته بودند: چطور این مطلب را می‌گویید؟ گفته بودند که از کلیساها خارج بشوید. این‌ها خارج شده بودند و ایشان یک «بِسْمِ اللَّهِ» گفته بود و کلیسا فروریخته بود. آن حقیقتِ «بِسْمِ اللَّهِ» که به دست ما نمی‌رسد. همان که در سوره‌ی مبارکه‌ی واقعه فرموده است: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ * لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۷]»؛ اگر مَراتبی از حقیقتش آن در کوهی یا در صَخره‌ای مانند تابِش خورشید بتابد، موجودِ مادی طاقت آن مَعنا را ندارد، می‌ترکد، از بین می‌رود. لذا جبرئیل (علیه السلام) آن‌جا گفت: این‌جا ظرفیّت آن حقیقت وجود ندارد، طاقت نمی‌آورد. در مِنا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با جناب جبرئیل (علیه السلام) دیدار داشت و باز در آن‌جا علاقه‌‌ی خودشان را مَطرح کردند به این‌که جبرئیل (علیه السلام) را با آن صورت ببینند؛ عَرضه داشت: این‌جا هم ظرفیّت این موضوع را ندارد. تا این‌که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به عَرفات تَشریف‌فَرما شدند. در عَرفات باز جبرئیل (علیه السلام) این توفیق را داشت که در برابر نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) زانو بزند. برای مرتبه‌ی سوّم حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن‌جا از جناب جبرئیل (علیه السلام) خواستند که آن‌گونه‌ای که هستی می‌خواهم تو را ببینم. حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گویند: من یک مرتبه دیدم تمام عوالِم پُر از جبرئیل (علیه السلام) است. یعنی از عَرش تا فرش مانند روحی که در تمام بدن وجود دارد، ما نمی‌بینیم ولی می‌یابیم؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یافت که این جبرئیل (علیه السلام) تمام عوالِم امکان را مانند روحی که بدن ما را تَحت تأثیر قرار می‌دهد، این جبرئیل (علیه السلام) تمام عوالِم را در حیطه‌ی خودش دارد. این را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یافت.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (2)

امام مَجرای فیض پروردگار متعال در همه‌ی عوالِم است

امام یک ظرفیّتی دارد که این جبرئیل (علیه السلام) در وجود امام می‌گُنجد. دلیل آن هم سوره‌ی مبارکه‌ی قَدر است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ * وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ * لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ * تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا[۸]»؛ این‌ها کُجا نازل می شوند؟ همه‌ی مَلائکه، جبرئیل (علیه السلام) با آن حقیقتش، میکائیل (علیه السلام) با آن حقیقتش، اسرافیل (علیه السلام) با آن سِعه‌ی وجود‌اش، عزرائیل (علیه السلام) با همان بَسط وجودی که دارد. به جناب عزرائیل (علیه السلام) گفتند: چگونه شما در آنِ واحد در نقاط مُختلف عالَم قَبض روح می‌کنید؟ یک کسی در آن طرف عالَم است، یک کسی در این طرف عالَم است؛ خدا می‌داند الآن که ما این‌جا نشسته‌ایم هزاران هزار نفر در نقاط مُختلف عالَم در حال جان‌دادن هستند. این دعای شریف «جوشن صغیر» را گاهی بخوانید. در دَفع دشمنان عباراتش هم عبارات سنگین و ویژه‌ای است؛ ولی مُحتوای بَدیع و فوق‌العاده‌ای دارد. یکی از آن مسائلی که در آن‌جا به عُنوان نعمت در مَحضر خداوند اِقرار می‌کنیم، دو سه مورد آمده است. فردی که در حال جان دادن است، چشمش دارد از حَدقه بیرون می‌آید، به اطراف خودش نگاه می‌کند، خودش را در حال مُفارقت از اَحبّاء می‌بیند، هیچ‌کاری از او ساخته نیست، زبان گفتن بسته شده است، نمی‌تواند ارتباط برقرار کند و به من مُهلت دادی و من در حال احتضار نیستم. این هزاران مردمی که در اَقطار عاَلم و در وقت واحد جان می‌دهند، از جناب عزرائیل (علیه السلام) سؤال شد: چگونه شما در آنِ واحد در اَقطار عالَم حُضور دارید؟ فرمود: همه‌ی عالَم مانند یک گردو در کَف شماست. همین‌گونه که شما یک تخم‌مرغی یا یک گردویی را در کَف دست‌تان می‌گذارید و در چَنگ‌تان است، تمام عوالِم در چَنگ من است؛ لذا من مُحیط بر آن‌ها هستم. این‌جور نیست که بدوم به جایی بروم، جای بگیرم و بعد دوباره به این‌جا بیایم؛ این برای مَلک‌ المُوت نیست؛ مَلک‌ المُوت‌ یک وجود مَبسوطی است که در همه‌جای عالَم حُضور دارد. خداوند در این «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ» هیچ مَلَکی را استثناء نکرده است. مَلائکه یعنی فرشتگان، «الْمَلَائِکَهُ» یعنی هرچه مَلَک هست در شب‌قَدر نازل می‌شوند. کُجا نازل می‌شوند؟ وجود مبارک امام زمان ما (ارواحنا فداه) این گُنجایش را دارد. لذا امامت را که تعریف می‌کنند، در ولایت فقیه و در ولایت امام که ولایت مُطلقه دارد یا ندارد، آن هم در حَدّ مُدیریت جامعه‌ی بَشری، دریافت این‌ها از امامت خیلی ضعیف است. اصلاً این در شأن نیست که بگوید امام مدیر جامعه‌‌ی دُنیوی است. نه، امام مالک تمام عوالِم امکانی در طول مالکیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. هم مَجرای وجود است، هم سَبب بَقاء است، هم واسطه‌ی رِزق است، هم واسطه‌ی علم است و هم همه‌ی مَلائکه در شب‌قَدر از حضرت دریافت فیض می‌کنند و آن به آن وجودِ عینیِ فعلی‌شان هم با وساطت و مَجرای وجودِ حُجّت مُطلقه‌ی خدا، صاحب ولایت مُطلقه حضرت حُجّت (ارواحنا و ارواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است. بنابراین امام یک حقیقتِ مُطلقی است، در شُعاع وجود خداست، هم اَزلی است، هم اَبدی است، هم لاهوتی است، هم مَلکوتی است، هم جَبروتی است و هم ناسوتی است. امام در تمام عوالِم حُضور دارد، حُضور او هم حُضور الهی است، حُضور اسم اَعظمی است، حُضور مَجرایی است، مَجرای فیض پروردگار متعال در همه‌ی عوالِم است.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (3)

امامت بالاترین مقامی است که خداوند در عالَم امکان به کسی اعطاء می‌کند

خداوند متعال مسأله‌ی خلافت خودش را، خلافت مُطلق را در دو مرحله بیان فرموده است. یکی در مورد حضرت آدم (علیه السلام) فرمود: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً[۹]»؛ این زمین کانون تَجلّی خلافت الهی است؛ وَگرنه در همان آیاتی که مربوط به حضرت آدم (علیه السلام) و نَحوه‌ی استضائه‌ی او از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) که «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا[۱۰]»، آن‌جا «أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ[۱۱]» نشان می‌دهد که خلافت حضرت آدم (علیه السلام) در زمین بوده است، ولی مَحدود به زمین نبوده است. خودِ مَلائکه از حضرت آدم (علیه السلام) اِنباء گرفتند، مُعلّم شد. آن‌ها در برابر خلیفه‌ی خدا زانو زدند و نبأها و خبرهایی را از حضرت آدم (علیه السلام) دریافت کردند. این مسأله‌ی خلافت که حُجّت خدا، خلیفه‌ی مُطلق خداست و مَقول به تَشکیک هم هست. ولی ما در کنار مسأله‌ی خلافت، مسأله‌ی امامت را داریم و امامت بالاترین مقامی است که خداوند در عالَم امکان به کسی می‌دهد. انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) در مَحدوده‌ی سِعه‌ی وجودی خودشان خلیفه‌الله هستند، ولی همه‌ی انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) امامت ندارند. امامت شأنی از شُئون الهی است، شأنی از شُئون رُبوبیّت خداوند است، شأنی از شُئون حکمت خداوند متعال است. لذا بَحث در امامت بَحث فقهی نیست، بَحث کَلامی است. این از اَفعال خداست، بَحث در فعل خداست، بَحث در اسم خداست، بَحث در صفات باری‌تعالی است. آن‌جایی که ارتباط امام با خَلق است، وقتی نسبت به وظیفه‌ی خَلق صحبت می‌شود، تَولّی واجب است، تَبرّی واجب است، این مسأله‌ی فقهی می‌شود. آنچه که مربوط به اَفعال بَشر است، فقه عُهده‌دار آن است؛ آنچه مربوط به اَفعال خداست، علم کَلام نسبت به آن عُهده‌دارِ بَحث هست. لذا مسأله‌ی امامت یک مسأله‌ی بسیار عَمیق و رَفیع و لَطیف و نورانی است و کسانی که در مسأله‌ی امامت به مَراتبی برسند، این‌ها سِیر در اَسماء الهی کرده‌اند و به مقام قُرب الهی مِنهای مَعرفت امام آن هم با آن حقیقتش نمی‌شود. لذا فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرَفْ إمامِ زَمانِهَ ماتَ میتهً جاهِلیَّه[۱۲]»؛ نماز، روزه، حَجّ، جهاد، حتی قَتل در جبهه اگر توأم با مَعرفتِ امامت نباشد، آن کسی که در جبهه هم می‌میرد ولی امام ندارد، مَعرفتِ امامت ندارد، «ماتَ میتهً جاهِلیَّه»؛ این حدیث هم اختصاص به مُحدّثین شیعه ندارد؛ بلکه جُزء احادیث مُتواتری است که هم اهل سُنّت نَقل کرده‌اند و هم امامیّه همگی قبول دارند؛ «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرَفْ إمامِ زَمانِهَ ماتَ میتهً جاهِلیَّه».

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (4)

عنایت ویژه‌ی امام زمان (ارواحنا فداه) نسبت به «شیخ حُرّ عاملی» (رحمت الله علیه)

بزرگان ما در مسأله‌ی امامت کتاب‌های فراوانی نوشته‌اند و مرحوم «علّامه حِلّی[۱۳]» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «قاضی نورالله شوشتری[۱۴]» (اعلی الله مقامه الشریف) و دیگر بزرگان ما مانند «شیخ مُفید» (سلام الله علیه)، «شیخ طوسی» (رحمت الله علیه) که هرکدام از این اَعلام شیعه دست به قَلم بُردند راجع به بَحث امامت اَدای دِین کرده‌اند و در حَدّ بضاعتی که خداوند به آن‌ها داده بوده است در مسأله‌ی امامت بَحث کرده‌اند. ولی مرحوم «شیخ حُرّ عاملی[۱۵]» (رضوان الله تعالی علیه) که قَبر شریف ایشان در صحت عَتیق حضرت ثامن الحُجج، ولی نعمت ما، اُمید ما حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) است، در آن‌جا ضَریح دارد. تنها کسی که آن‌جا ضَریح دارد و رَسماً زائرین امام رضا (علیه السلام) به عُنوان زائر به آن‌جا می‌روند و زیارت می‌کنند، قَبر شریف شیخ حُرّ عاملی (رضوان الله تعالی علیه) است. از وجودهای پُر بَرکت عالَم تَشیُّع است. علّت آن هم این است که این حَیات مُجدد ایشان را خودِ حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) عَطا کرده‌اند. او طلبه بوده است و در جوانی مَریض می‌شود که قبل از آن هم مُقدّماتی داشته است. وقتی مَلائکه برای قَبض روح می‌آیند، این بزرگوار حضرات ائمه‌ی مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را می‌بینند. این‌که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی[۱۶]»؛ حارث همدانی! همه در حال مُردن و در حال احتضار من را می‌بینند. ۱۴ مَعصوم حاضر می‌شوند؛ نزد همه‌ی کسانی که دارند جان می‌دهند، حُضور پیدا می‌‌کنند. حُضور آن‌ها قَوی‌تر از حُضور مَلَک المُوت و حُضور مَلائکه‌ی مُقرّب پروردگار متعال است. آن‌ها حُضور الهی دارند و در حال مُوت که انسان اِنقطاع از این عالَم پیدا می‌کند، چشم بَرزخی‌اش باز می‌شود و حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) را با صورت بَرزخی می‌بیند، نه با صورت عَقلی که هُنر کسی نیست. با صورت بَرزخی می‌بینند. لذا وجود مبارک شیخ حُرّ عاملی (رضوان الله تعالی علیه) می‌گوید: به مَحضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرض اَدب کردم؛ به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و همین‌جور به همه‌ی بزرگواران عرض اَدب می‌کردم؛ وقتی به حضرت امام صادق (علیه السلام) رسیدم، ایشان با من گُفتگو کردند، ولی در خاطرم نیست که به بنده چه فرمودند. تا به آقای خودمان حضرت حُجّت امام زمان (ارواحنا فداه) رسیدم، گریه کردم و گفتم: دارم به آن‌جا می‌آیم؛ فُرصتی نداشتم تا توشه بیاورم. جوان هستم، فُرصت نداشتم که کار بیشتری برای عالَم بَقاء و عالَم اَبدیّت انجام بدهم.

خدایا! به حقیقتِ امام حسن عسکری (علیه السلام)، به حقیقتِ ولایت همه‌ی ائمه (علیهم السلام) ما را هم برای استعدادِ مُوت، برای فراهم‌کردن توشه برای زندگی اَبدی‌مان از خواب غفلت بیدارمان بگردان.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (5)

شیخ (رضوان الله تعالی علیه) با وجود این‌که در طلبگی‌اش مُتّقی بوده است، مُقدّس بوده است، عامِل وظیفه بوده است، ولی می‌داند: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ[۱۷]»؛ این سفر سفری است که بازگشت ندارد. ۱۰ میلیون سال و ۱۰ میلیارد سال که نیست؛ می‌رویم که می‌رویم و دیگر هم برنمی‌گردیم و این چند روزه بَناست تا ما توشه‌ی اَبد تهیه کنیم. لذا فُرصت‌ها خیلی مَحدود است. اگر انسان بداند سفر مرگ چه سفری است، هیچ لحظه‌ای از عُمرش را ضایع نمی‌کند. همه‌ی عُمرش را صَرف آبادکردن خانه‌ی آخرتش می‌کند. شیخ حُرّ عاملی (رضوان الله تعالی علیه) به حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) شکایت می‌کند که عُمر کوتاهی دارم، به من فُرصتی داده نشد تا من توشه‌ی بیشتری برای عالَم آخرت بیاورم. وجود مُقدّس حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) به ایشان جامی می‌دهند و برمی‌گردد. مَلائکه‌ای که برای قَبض روح آمده بودند، با اَمر حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) برمی‌گردند و او دوباره زنده می‌شود. و این حَیات مجُدد ایشان حَیات نظرکرده‌ی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) می‌شود، لذا بَرکت می‌کند. ایشان یک دوره فِقه روایی دارد که اسم کتاب ایشان «وسائل الشیعه[۱۸]» است. امروز هر طلبه‌ای که به دوره‌ی سطح عالی می‌رسد، دیگر با وسائل الشیعه مأنوس می‌شود. مَراجع تقلید ما، فُقهای بزرگ ما، مُحقّقین ما، مُصنّفین ما همگی بر سر سُفره‌ی شیخ حُرّ عاملی (رضوان الله تعالی علیه) هم در مَباحث فِقهی و هم در مسائل اخلاقی هستند. در مسائل اخلاقی هم این بابِ جهاد کتاب وسائل را مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) به طلبه‌ها توصیه می‌کردند؛ زیرا روایات اخلاقی فراوانی در آن‌جا می‌تواند برای طلبه توشه‌ی طلبگی‌اش باشد.‌ یک دوره کتاب کَلامی نوشت و نام آن را «إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ المُعْجِزات[۱۹]» گذاشت. اِثبات هادیان یعنی امامان، اما از دو طَریق ثابت می‌کند؛ یکی از طَریق نَصّ و دیگر از طَریق مُعجزه.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (6)

برخی از ویژگی‌های مُنحصر به فرد درباره امامت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

در مورد حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) هم از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نَصّ داریم و هم در حدیث لُوح نَصّ برای امامت ایشان وجود دارد و هم در ذیل آیه‌ی کریمه‌ی «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ[۲۰]»، «جابر بن عبدالله انصاری[۲۱]» روایت نَقل کرده است. اسامی حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) علاوه بر این‌که فرمود: «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ[۲۲]»، یا «أَوْصِیَاء بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ» و اَمثال این‌ها که در فرمایشات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد، علاوه بر این اسم مبارک‌شان و در حدیثی خُصوصیّات ایشان وجود دارد. در حدیث لُوح برای هرکدام از امامان ما یک ویژگی هم نَقل شده است.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (10)

امام حسن عسکری (علیه السلام) علاوه بر مسأله‌ی نَصّ، اقتضاء داشت که با مُعجزه بیشتر شناخته شود. چون حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)  خودشان در نامه‌ای که در «تُحف العُقول» به «اسماعیل نیشابوری» می‌نویسند، می‌گویند: بَلیه‌ی من عظیم‌تر از آباء من هست. در هیچ زمانی در مسأله‌ی امامت این‌قَدر اِلقاء شُبهه و شَک نشده است که در زمان ما شده است. لذا حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) با مُعجزات زیرا که امام هادی (علیه السلام) هم در سنّ جوانی به شهادت رسیده است، مُحیط هم مُحیز خَفقانی بوده است و فرزند اَرشد امام هادی (علیه السلام) جناب «سیّد محمّد» بوده است که در عراق شیعیان بعد از حضرت اباالفضل (علیه السلام) خیلی به این امامزاده‌ی واجب‌التَعظیم اعتقاد راسخ دارند، نُذورات می‌کنند، نتیجه می‌گیرند، شفا می‌گیرند و چون این سیّد محمّد فرزند اَرشد بود، بعضی‌ها اَفکار را به سوی او گُسیل می‌دادند و برخی هم مأمور بودند که اِلقاء شُبهه بکنند. لذا وجود مُقدّس حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) برای حفظ نُفوس مُستعده و فطرت‌های سالم مُعجزه نشان می‌دادند و از ۱۸۰ مُعجزه تا کمتر از ۱۰۰ مورد در این کُتُب کَلامی ما و کُتُب تاریخی ما از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نَقل مُعجزات شده است. گروهی از شیعیان آمده بودند و در سامرا اجتماع کرده بودند که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را زیارت کنند. از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نامه‌ای به این‌ها رسید که وقتی من می‌آیم و از میان شما عُبور می‌کنم، هیچ‌کسی به من سلام نکند، هیچ‌کسی دست به سوی من دراز نکند؛ زیرا مأمورین در آن‌جا بودند و این‌ها مُترصد بودند که ببینند چه کسی تَشیُّع دارد، چه کسی اعتقاد دارد و این‌ها را تَحت تَعقیب قرار می‌دادند و مورد ایذاء و اذیّت قرار می‌دادند. لذا حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به این‌ها رساند که شرایط به گونه‌ای نیست که شما بتوانید از من سؤال و جواب کنید یا من از شما تَفقُّدی بکنم؛ بنابراین هیچ‌کسی هیچ‌چیزی نگوید. یک کسی از مدینه آمده است. راوی می‌گوید من به او گفتم که از کُجا آمده‌ای؟ گفت: از مدینه آمده‌ام. گفتم: برای چه آمده‌ای؟ گفت: در آن‌جا اِلقاء شُبهه نسبت به امامت زیاد شده است؛ من آمده‌ام یک مُعجزه‌ای و یک‌چیزی ببینم و دلم نسبت به امامت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) قُرص بشود و من از نَواده‌های «ابوذر غفاری» هستم. می‌گوید: حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آمدند، بر اَساس آنچه که خودشان دستور فرموده بودند که کسی با من صحبت نکند، هیچ‌کسی صحبتی نکرد؛ تا حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به این جوان رسیدند که از نَواده‌های ابوذر غفاری بود. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) یک نگاهی کردند؛ «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند[۲۳]». آقا! شما را به مادرتان قَسم می‌دهیم یک نگاهی هم به ما بکنید؛ ما خیلی احتیاج داریم، اما کسی به ما نگاه نمی‌کند. یک نگاهی کردند و فرمودند: «أنتَ مِنَ الغِفاری؟[۲۴]»؛ تو از نَواده‌های ابوذر غفاری هستی؟ عَرض کرد: «نَعَم». حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: «اُمُّکَ حَمدَوِیه؟[۲۵]»؛ مادر تو حَمدویه است؟ عَرض کرد: بله. حضرت عُبور کردند و رفتند. آن راوی می‌گوید: من به این جوان گفتم: این مقدار برای اِثبات امامت او کفایت کرد؟ گفت: کمتر از این مقدار هم برای من کافی بود. چون مُشتعل بود و مُنتظر بود تا یک جَرقه‌ای بزند. آدم‌هایی که پاک هستند، خیلی اهل شُبهه نیستند. امام با یک جَرقه‌ای این‌ها را آرام می‌کند. این مُقدّمه بر این بود که شأن اصلی امام این است که سیمِ دل‌ها را با خدا مُتّصل کند. این حکومت ظاهری که برای امام هست، «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» از جمله آیاتی است که این آیه دامنه‌ی حاکمیّت مُطلق دینی را تا دامنه‌ی قیامت ثابت می‌کند. تا اسلام اسلام است و تا مسلمان مسلمان است، باید زیر پَرچم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اُولی‌الاَمر باشیم. اُولی‌الاَمر هم ۱۲ امام هستند. در دوره‌ی غیبت امام زمان (ارواحنا فداه) هم تَکلیف مردم را هم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم امامان (سلام الله علیهم اجمعین) خُصوصاً حضرت امام حسن عسکری (علیه الصلاه و السلام) با این جملاتِ نازنین و روشن‌شان که فرمودند: «فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ[۲۶]»؛ حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) خیلی روشن مسأله‌ی ولایت فقیه را در عبارات صَریح و روشنی تَکلیف مردم را روشن فرمودند. این تشکیل حکومت، این دخالت در سیاست که درست است در همه‌ی این‌ها دنیا آباد می‌شود، ولی دنیا ارزشی ندارد، یک پُلی است که دارید از آن عُبور می‌کنید. مَقصد این است که سیمِ دل با خدا مُتّصل بشود و بدون وساطت امام در هیچ روحی نورِ خداوند واقع نمی‌شود. این است که فرمود: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرَفْ إمامِ زَمانِهَ ماتَ میتهً جاهِلیَّه». این مَعرفت امام برای همه‌ی ما جُزء واجبات در اولویت اوّل است و هرکسی مُسامحه بکند، زیرا مَعرفت غیر از تاریخ است؛ اگر کسی بداند امام چه زمانی مُتولّد شده است، نام مادرش چه بوده است، در چه شهرهایی زندگی کرده است، نام همسر امام چه بوده است، این‌ها مَعرفت نیست؛ «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ مَعْرِفَهُ اللَّهِ[۲۷]»؛ مَعرفت به نورانیّت که همان مَعرفت به خلافت الهی است که این امام از عوالِم دیگر است، مُحیط بر عوالِم است، ولایت مُطلقه‌ی الهی در وجود او مُستتر است. این نکاتی راجع به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) که با این مُقدّمه خواستیم یک بَحث طلبگی هم در این مَحفل نورانی مَطرح شده باشد.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (7)

پاکیِ انسان باعث می‌شود مَجذوب جَذبه‌ی حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) بشود

اما روز نُهم رَبیع آغاز ولایت حضرت حُجّت‌ بن ‌الحسن‌ المَهدی بقیه‌الله الاعظم، ولی‌‌الله الاعظم (روحی و اَرواح العالَمین لتُراب مَقدمه الفداه) است. مرحوم «میرزا جواد آقای ملکی تبریزی[۲۸]» (اعلی الله مقامه الشریف) در این کتاب «الُمراقبات» شان برای شادی آن روز که سابقاً تَحت عُنوان «عید الزّهرا (سلام الله علیها)» شیعیان مجالسی داشتند و شادی‌های غیر مُنضبط هم انجام می‌دادند. بنده هم فکر می‌کردم که این هم یک فَضایی بوده است که این اعتقاد شیعه یعنی ولایت و برائت مَحفوظ بماند. یک حدیث مُفصّلی هم در «بحار الانوار» هست؛ ولی علاوه بر این آقای میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) یک حدیثی را در این کتاب المُراقبات نَقل کردند که روز نُهم رَبیع را هم شاد باشیم و هم اِطعام جُزء مُستحبّات روز نُهم رَبیع است که آغاز ولایت و امامت مولا و سیّد ما، پَناه ما، اُمید ما، سُفره‌گُستر نور دل ما، هدایت جان ما، واسطه‌ی رابطه‌ی ما با خدای ما، سُفره‌ی رِزق ما، سُفره‌ی احسان خدا بر ما و یار و یاوَر ما در مشکلات، حامی ما در جبهه‌های جنگ و در جبهه‌های مُقابله‌ی با باطل، مُقابله‌ی با اعتقادات اِنحرافی، با سوء اَخلاق و با سَجایا، همه‌ی این‌ها تا نُصرت و سایه‌ی امام بر سر ما نباشد، کاری از ما ساخته نیست. چون «تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ[۲۹]»؛ آتش می‌سوزاند، اما به اِذن الله می‌سوزاند؛ آب سیراب می‌کند، اما به اِذن الله سیراب می‌کند؛ غذا سیر می‌کند، اما به اِذن الله سیر می‌کند. این اِذن الله وساطت ولیّ مُطلق است. تا امام زمان (ارواحنا فداه) اجازه ندهد، آب آدم را سیراب نمی‌کند. لذا نه تنها آتش به اَمر خداوند بر حضرت ابراهیم (علیه السلام) «بَرْدًا وَ سَلَامًا[۳۰]» شده است، بلکه بر آن فردی که از خراسان آمده بود برای حضرت امام صادق (علیه السلام) که دعوت به رهبری انقلاب می‌کرد و حضرت امام صادق (علیه السلام) با یک آزمونی که گفت داخل تَنور بُرو و نتوانست برود و فَهماند که شما برای قیام جَهانی مردان ما نیستید؛ آن‌هایی که باید برای قیام حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) بیایند، باید تَسلیمِ مَحض باشند، بی چون و چرا حاکمیّت دینی را قبول کرده باشند، ولایت را قبول کرده باشند. اما وقتی «هارون مَکّی» وارد شد، حضرت فرمود: داخل تَنور بُرو، هیچ توقّف نکرد، لحظه‌ای نگفت که آقاجان چرا بروم؟ آقاجان چه کردم؟ مانند کسی که دارد به حِجله می‌رود، امام فرموده است که درون آتش بُرو؛ با عشق و با علاقه دوید و رفت و درون آتش نشست. حضرت امام صادق (علیه السلام) هم با این مرد خراسانی مشغول گفتگو و حرف‌زدن و نَوازش و احوالپُرسی بود. این میهمانش است و خیلی با او گَرم گرفت. یک‌مرتبه دادِ این مرد بلند شد: آقا! این در آن‌جا از بین رفت. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) دستور فرمودند و آن روپوش تَنور را برداشتند. وقتی بیرون آمد، حتی یک تار مو هم از او نسوخته بود. امام چنین حاکمیّتی دارد. ولایت مُطلقه یعنی این و امام زمانِ ما (ارواحنا فداه) با ولایت مُطلقه‌ی خودشان نماز ما را دارای اَثر می‌کنند. اگر ولایتی بر نماز ما نباشد، نماز ما قبول نمی‌‌شود، اَثری در سازندگی ندارد؛ «إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ[۳۱]». چرا نمازهای ما بی‌خاصیّت است؟ «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ» نیست؟ برای این‌که با ولیّ مُطلق‌مان ارتباط نمی‌گیریم. یک‌وقتی بنده به حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) در ارتباط با حُضور قلب در نماز سؤال کردم که چه کنیم در نماز حُضور قلب داشته باشیم؟ ایشان یک نُسخه‌ی عُمومی دادند و فرمودند: حُضور قلب اَمر دَفعی نیست؛ این در سِیر مُجاهدتی که یک عَبد در سِیر اِلی‌الله و مُخالفت با هواهای نَفْس می‌کند، به تَدریج ـ خداوند مرحوم «آیت الله خوشوقت[۳۲]» (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند؛ ایشان می‌گفت: اگر آدم باتقوا باشد، عَقربه‌ی دلش بالا می‌رود. آدمِ بی‌تقوا عَقربه‌ی دلش رو به زمین است، رو به هَوی و هَوس است؛ اما آدمِ باتقوا پالایش‌شده است. روح آسمانی است، زمینی که نیست؛ «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[۳۳]»؛ این نَفخه‌ی خداست، این دَم خداست، این از بالاست؛ لذا علاقه‌اش به پَرواز است. اما جسم ما از زمین است. جسم رو به زمین می‌رود و روح رو به بالا می‌رود. اگر روح ما در اختیارِ جسم و جسمانیّات باشد، میلِ این به زمین است؛ اما اگر تَعلُّقات این عالَم را کم کردیم، روح خود به خود پَرواز می‌خواهد. روح به بالاست. لذا قرآن کریم چه تَعبیر زیبایی دارد؛ می‌فرماید: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ[۳۴]»؛ صُعود! «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ»؛ اگر جان پاک باشد، ـ صَریح قرآن کریم است ـ از گناهان پاک باشد، از حَسد و تَکبُّر پاک باشد، از کینه و بُغض پاک باشد، از تَعلُّقات مادی پاک باشد، صُعود می‌کند، پَرواز می‌کند. روح پَرنده است، طائر است. چرا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «رَحِمَ اَللَّهُ اَلْعَبَّاسَ[۳۵]»؛ خداوند عَمویم عبّاس (علیه السلام) را رَحمت کند. دو دستش را داد و خداوند دو بال به او داد. خیال نکنید که این بال مانند بالِ پَرنده‌هاست؛ این طَیران روح است، این سِعه‌ی وجود است. حضرت اباالفضل (علیه السلام) هروقت هرجایی بخواهد عنایتش شامل بشود، آن‌جا حُضور دارد. طَیران مَعنوی هست. از سِنخه‌ی اَسماء الهی است، حُضور است. وجودِ حضرت اباالفضل (سلام الله علیه) در همه‌ی اَقطار عالَم است. او طَیران دارد.

«طَیران مرغ دیدی، تو ز پایبند شَهوت     *****     به دَر آی تا ببینی طَیران آدمیت[۳۶]»

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (8)

خداوند آدم را برای پَرواز آفریده است؛ ولی آلودگی ما را زمین‌گیر می‌کند. «وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى[۳۷]»؛ در دعای کمیل می‌گوییم که من خودم خود را زَنجیری کردم. این تَعلُّقات دُنیوی و گناهان من را زَنجیری کرده است، زمین‌گیر کرده است. اگر پاک بودیم، اهل طَیران بودیم، پَرواز می‌کردیم. این چه جاذبه‌ای بود که این «شهید حُججی» را بیقرار کرده بود؟ بالاخره پَرواز کرد و رسید و تکان داد. یک جوان ۲۵ ساله، امام‌ندیده، جبهه‌ندیده چه نَقش عَظیمی داشت. این برای پاکیِ روح است. روح که پاک باشد، عشق به شهادت به خودیِ خود می‌آید. لازم نیست آدم برود؛ شهادت می‌آید و در هرجایی که هست، نَصیب انسان می‌شود. این طَیران است. این برای جَذبه است و این جَذبه برای امام زمان (ارواحنا فداه) است. لذا نمازی که جَذبه و عشق ندارد، آن نماز نیست. آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: مُجاهده می‌خواهد، در طول زمان حاصل می‌شود. آقای خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: تقوا باعث می‌شود که عَقربه‌ی دل بالا برود. ولی گویا آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) بعداً دلشان سوخت. فرمودند: حالا اگر یک‌وقتی دیدید که مُضطرّ هستید و حالِ حُضور ندارید، به این عبارت تَوسُّل پیدا بکنید: «یَا مُحَمَّدُ یَا عَلی یَا فاطِمَه یَا صاحِبَ الزَّمان أدْرِکْنِی وَ لا تُهْلِکْنِی»؛ ای امام زمان! می‌خواهم سفر الهی و سفر عَرشی بروم، ولی پای من ناقص است و با این پا که نمی‌توانم بروم، بُراق ندارم؛ بُراق ما تقوای ماست. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۳۸]»؛ خداوند یک نوری می‌دهد که سوار بر آن نور می‌شوید و آن نور شما را می‌بَرد. نه این‌که جسم‌تان سوار بر نور می‌شود؛ بلکه قلب‌تان مَرکب پیدا می‌کند و شما را بالا می‌بَرد.

Sadighi-14030619-Masjede Ozgol-Thaqalain_IR (9)

روضه و توسّل به حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)

خداوند مرحوم آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) را رَحمت کند که ما این دهه‌ی آخر ماه صفر بیش از یک دهه مِنبر ایشان بودیم. ایشان وقتی دهه‌ی صفر تمام می‌شد، روز اوّل رَبیع را هم روضه می‌گرفتند. علّتش هم این بود که روز اوّل ماه رَبیع احتمالاً شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) است. هم روز اوّل را گفته‌اند که روز شهادت است و هم روز هشتم را گفته‌اند که روز شهادت است و ما روز نُهم را به مُناسب آغاز ولایت آقاجانمان جَشن می‌گیریم، خوشحالی می‌کنیم. اما جَمع آن به این است که حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را در روز اوّل مَسموم کرده‌اند. بعد هم حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) خیلی مَظلوم بودند. این‌که هیچ‌یک از آباء ما گرفتار مشکل نبودند، یکی از مشکلاتش همین بود که در درون خانه‌ی ایشان اَجانب حُضور داشتند، حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را مَسموم کردند و برای این‌که همسر و فرزند در کنارشان نباشد، در قالب طَبیب یک عدهّ‌ای را مَأمور کردند که کنار بِستر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مُراقبت کنند که حتماً ایشان به شهادت برسند. این ۸ روز حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مَسموم بودند، به خودشان می‌پیچیدند و کسی جُرأت نمی‌کرد از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) پَرستاری کند، پذیرایی کند. تا روز هشتم مُطمئن شدند که دیگر کار تمام است، عوامل حُکومت رفتند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آب خواستند ولی نشد، فرمودند: بگویید پسرم بیاید. پَرده را کنار زدند. دیدند حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) حُضور دارند. به ایشان گفتند: آقا! حالشان خوب نیست، بیایید. امام آمدند. حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به قَدری نَحیف شده بودند که بدنشان می‌لَرزید. نمی‌توانستند آبی را که در قَدح ریخته بودند بنوشند؛ دست می‌لَرزید، لب‌ها می‌لَرزید؛ اما امام زمان (ارواحنا فداه) پدر را در آغوش گرفت. با اَشک چشم بَدرقه کردند و نگذاشت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تشنه جان بدهد. آب داد. اما «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۹]»؛ این روضه‌ی عَطش خیلی عَجیب است. امام حسین (علیه السلام) خودش از حُلقوم بُریده روضه‌ی عَطش خودش را خوانده است، نازدانه به ما رسانده است؛

«شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی     *****     اَوْ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی

لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی     *****     کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی[۴۰]».

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

خدایا! به عصمت بی‌بی‌مان حضرت زهرای مَرضیّه (سلام الله علیها)، به همه‌ی مُقرّبان دَرگاهت قَسمت می‌دهیم در همین ایّام لباس ظُهور بر قامت مولا و سیّد و پَناه و اُمید و صاحب ما امام زمان‌ (ارواحنا فداه) بپوشان.

خدایا! توفیق دیدن جَمال امام زمان (ارواحنا فداه) را از ما دَریغ مَدار.

خدایا! قلب مبارک امام زمان (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! سایه‌ی پُر بَرکت نایب نورانی‌شان را بر سر ما مُستدام بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم آبروی انقلاب، آبروی ولایت، آبروی شهدا، آبروی ایمان و مؤمنین را در دنیا و آخرت بیمه‌ی اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم ما را دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! ما را از صحنه‌ی خدمت به دین مَحروم نَفرما.

الها! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم به حوزه‌های علمیّه‌ی ما نور و بَرکت و مَعنویّت نازل بفرما.

خدایا! همه‌ی عُلمای ما و طُلّاب عزیز ما را سنگرنشین و جبهه‌ای و پَرچم‌داران مُبارزه‌ی با بدی‌ها، با باطل‌ها، با ظُلم‌ها و فسادها قرار بده.

خدایا! همه‌ی مفاسدی که مملکت ما را تَهدید می‌کند، خُصوصاً کَشف‌حجاب، حَرام‌خوری، رِباخوری، به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این سُفره را جمع بفرما.

خدایا! با استقرار احکام اسلامی، عفّت، حجاب و غیرت دل‌های ما را آرامش عنایت بفرما.

خدایا! روح شهدا و امام (رضوان الله تعالی علیه) را از ما راضی بگردان.

خدایا! مریض‌ها عُموماً، مریض‌های خاصّ که با یک اُمیدی به ما التماس دعا گفته‌اند، شِفای عاجب، شِفای کامل و شِفای پایدار روزی‌شان بفرما.

خدایا! شُکر نعمت عافیت، نعمت امنیّت و نعمت ولایت را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! دل‌های ما را برای بندگی و خدمت نشاط عنایت بفرما.

خدایا! طَبق‌هایی از نور بر روح امام ما (رضوان الله تعالی علیه) و شهدای ما عاید بفرما.

خدایا! عاقبت اَمرمان را خَتم به خیر بگردان.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۷۳٫

[۳] سوره مبارکه مریم، آیه ۱۷٫

«فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا».

[۴] دِحْیَه بن خلیفه کَلبی، معروف به دحیه کلبی، صحابی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). وی پیش از جنگ بدر اسلام آورد و در جنگ احد و نبردهای پس از آن حضور داشت. دحیه در سال ششم هجری، مأمور رساندن نامۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ رسالت ایشان به فرمانروای روم شرقی شد. همچنین وی مأمور رساندن نامه‌ای دیگر از پیامبر اکرم به اسقفی مسیحی شد. دحیه صورت زیبایی داشت و در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت او بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ظاهر می‌شد. تمثل جبرئیل به صورت دحیه پرسش‌هایی میان متکلمان مسلمان برانگیخته است. سید مرتضی در ضمن جوابات المسائل المصریات به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گفته است. عارفان مسلمان ظهور جبرئیل در صورت دحیۀ کلبی را نمونه‌ای از ظهور و تجلی موجوداتی دانسته‌اند که در جهان مادی صورتی ندارند. او پس از رحلت پیامبر به شام مهاجرت کرد و در روستای مِزّه سکونت گزید. منابع به رخسار نیکوی دحیه اشاره کرده‌اند و بنا بر گزارشی، پیامبر او را در زیبایی به جبرئیل تشبیه کرده است. همچنین در برخی نقل‌ها آمده است که جبرئیل گاهی به صورت دحیۀ کلبی بر پیامبر ظاهر می‌شد. تمثل جبرئیل به صورت دحیه پرسش‌هایی میان متکلمان مسلمان برانگیخته است. سید مرتضی (درگذشت ۴۳۶ق) در ضمن کتاب جوابات المسائل المصریات به برخی از این پرسش‌ها پاسخ گفته است. عارفان مسلمان ظهور جبرئیل در صورت دحیۀ کلبی را نمونه‌ای از ظهور و تجلی موجوداتی دانسته‌اند که در جهان مادی صورتی ندارند. به گفته ابن کثیر از دحیه فرزندی نماند. اما به نوشتۀ ابن عساکر، گروهی که در منطقه بقاع در نزدیکی دمشق سکونت داشتند، خود را از نسل دحیه معرفی می‌کرده‌اند. برخی گفته‎‌اند در عصر خلافت یزید بن ولید یکی از نوادگان وی والی عراق شد و به گفته ابن اثیر نام وی عبد العزیز بن هارون بن عبد الله بن دحیه کلبی بود. بنا بر نقلی دحیه کلبی در سال۴۸ق و بنا بر نقل دیگر در سال ۶۰ق وفات کرد. در محل دفن وی اختلاف است.

[۵] سوره مبارکه حشر، آیه ۲۱٫

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».

[۶] ابوالقاسم فِندِرسکی، معروف به میرفندرسکی (حدود۹۷۰-۱۰۵۰ق)، حکیم و دانشمند دوره صفوی و از استادان مکتب اصفهان و از معاصران میرداماد و شیخ بهائی بود. وی در هندسه، ریاضیات و کیمیا (شیمی) صاحب‌نظر بود. پدران او از بزرگان سادات استرآباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیه فِندِرسک از شهرهای استرآباد صاحب املاکی بود و بعد از جلوس شاه‌عباس اول (۹۶۶ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاه‌عباس خدمت می‌کرد و مورد تکریم بود. ابوالقاسم در شهر کوچکِ فندرسک به دنیا آمد و گویا مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت،‌ ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی (درگذشت۱۰۴۱) که خود از شاگردان افضل‌الدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل حکمت و علوم پرداخت. وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد. ظاهراً محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادی‌طلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی بیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اکبرشاه و سیاست «صلح کل او»، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود می‌کشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقه‌ای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. ظاهراً سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذکره عرفات العاشقین و عرصات العارفین) بوده است. وفات او در ۱۰۵۰ق در اصفهان روی داد و در همانجا در مقبره بابا رکن الدین در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف است به خاک سپرده شد. مقبره میر همیشه در اصفهان حرمت خاصی داشته و زیارتگاه مردم بوده است. گفته‌ شده که پس از مرگ وی طبق وصیتش کتابهایش به کتابخانه سلطنتی شاه صفی منتقل شد. از زندگانی شخصی او چیزی نمی‌دانیم و معلوم نیست که بازماندگان وفرزندان او چه کسانی بوده‌اند. از نوادگان او تنها میر ابوطالب بن میرزابیک معروف است که از شاگردان علامه مجلسی و مردی فاضل و شاعر بوده است و آثار فراوان دارد و بازماندگان این خاندان تا همین اواخر از سادات محترم منطقه استرآباد بوده‌اند.

[۷] سوره مبارکه واقعه، آیات ۷۷ الی ۷۹٫

[۸] سوره مبارکه قدر، آیات ۱ الی ۴٫

[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۰٫

«وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ».

[۱۰] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۱٫

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ».

[۱۱] سوره مبارکه بقره، آیه ۳۳٫

«قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ».

[۱۲] بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۲۳-۹۵، چاپ دوّم؛ و چاپ امین الضّرب، ج ۱۶، ص ۷-۲۰٫

[۱۳] علامه حلّی (۶۴۸-۷۲۶ق) فقیه و متکلم شیعه در قرن هشتم هجری. وی بیش از ۱۲۰ کتاب در رشته‌های مختلف علمی مثل فقه، کلام، تفسیر، منطق، اصول، و رجال نگاشته که برخی از آنها جزو منابع تدریس و تحقیق در حوزه‌های علمیه شیعه است. علامه حلی دارای نقش مهمی در گسترش فقه شیعه دانسته می‌شود و همچنین گفته می‌شود که وی مبانی کلامی و اعتقادی شیعه را با تکیه بر مبانی عقلی تبیین کرد. کتاب‌های باب حادی‌عشر و کشف المراد علامه حلی که شرح تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی است، جزء منابع اصلی مطالعه اعتقادات در شیعه به شمار می‌رود. نهج الحق و کشف الصدق، خلاصه الاقوال، الجوهر النضید، تذکره الفقهاء، قواعد الاحکام و مختلف الشیعه معروف‌ترین آثار او هستند. علامه حلی نخستین کسی دانسته شده که با لقب آیت‌الله خوانده شد. قطب‌الدین رازی، فخرالمحققین، ابن‌معیه و محمد بن علی جرجانی از شاخص‌ترین شاگردان وی بوده‌اند. حضور او در ایران و دربار سلطان محمد خدابنده دارای نقش موثری در رواج مذهب تشیع در ایران دانسته شده است.

علامه حلی در علوم مختلفی چون فقه، اصول فقه، کلام، حدیث، تفسیر، رجال، فلسفه و منطق آثار بسیاری تألیف کرده است. درباره تعداد این تألیفات اختلاف است. علامه حلی خود در خلاصه الاقوال ۵۷ اثر برای خودش ذکر می‌کند. سید محسن امین در اعیان الشیعه می‌نویسد: «تالیفات علامه بیش از یکصد کتاب است و من ۹۵ کتاب او را دیده‌ام که بسیاری از آنها چندین مجلدند». او همچنین می‌گوید کتاب الروضات آثار علامه را حدود هزار کتاب تحقیقی دانسته است. میرزا محمد علی مدرس نیز در ریحانه الادب.۱۲۰ اثر و کتاب گلشن ابرار حدود ۱۱۰ اثر برای علامه نام برده‌اند. از آثار معروف علامه حلی می‌توان به مختلف الشیعه و تذکره الفقهاء در علم فقه، کشف المراد، باب حادی عشر و منهاج الکرامه در علم کلام، خلاصه الاقوال در علم رجال و جوهر النضید در علم منطق اشاره کرد. علامه دو کتاب در اصول عقاید شیعه به نام‌های نهج الحق و کشف الصدق و نیز منهاج الکرامه را تالیف نموده و به رسم تحفه به پیشگاه اولجایتو برد. علامه حلی پس از مرگ سلطان محمد خدابنده در سال ۷۱۶ قمری به شهر حله بازگشت و تا آخر عمر در آنجا اقامت گزید. وی سرانجام ۲۱ محرم ۷۲۶ق در سن ۷۸ سالگی، در شهر حله وفات یافت و در حرم امیرالمومنین (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

[۱۴] سید نورالله حسینی شوشتری (۹۵۶ -۱۰۱۹ق) یا مرعشی معروف به قاضی نورالله شوشتری یا شهید ثالث، فقیه، اصولی، متکلم، محدث و شاعر شیعی در عهد صفویه است. شوشتری تالیفات بسیاری از جمله احقاق الحق و ازهاق الباطل، مجالس المؤمنین، الصوارم المهرقه و مصائب النواصب دارد. او قاضی القضاه هند بود و بر اساس مذاهب چهارگانه اهل سنت، فتوا می‌داد. او سرانجام با بدگویی بدخواهان، به فرمان جهانگیرشاه به مرگ محکوم شد و به قتل رسید. وی در آگرای هند مدفون است. سید نورالله حسینی مرعشی در سال ۹۵۶ق در شوشتر از شهرهای خوزستان به دنیا آمد. تبار وی به امام سجاد (علیه السلام) می‌رسد. پدر او سید شریف الدین، از علمای عصر خود بود. سید شریف الدین دارای آثاری در علوم نقلی و عقلی بود. اجداد قاضی نورالله به نجم الدین محمود حسینی مرعشی آملی که از آمل به شوشتر هجرت کرد بازمی‌گردد. قاضی نورالله همواره به پیوند خود به این سلسله افتخار می‌کرد و این مسئله در آثارش نمایان است. سید نورالله، در شوشتر به تحصیل علم پرداخت. علوم نقلی و عقلی را نزد پدرش آموخت و طب را نزد حکیم مولانا عماد الدین فراگرفت. میر صفی الدین محمد و میر جلال الدین محمد صدر از معلمان او بودند. او در ۲۳ سالگی در سال ۹۷۹ (ه‍.ق) به همراه برادر کوچکترش سید وجیه الدین محسن برای تحصیل به مشهد رفت. قاضی نورالله در مشهد در درس مولا عبدالواحد شوشتری حاضر شد و بیشترین بهره علمی خویش را در زمینه‌های فقه، اصول، کلام و حدیث و تفسیر از او کسب کرد. او از درس مولا محمد ادیب قاری تستری، ادبیات عرب و تجوید قرآن کریم را فراگرفت و در ادامه تحصیل از بزرگانی اجازه روایت کسب کرد. از آن میان می‌توان به عبدالرشید شوشتری فرزند خواجه نورالدین طبیب (مؤلف کتاب مجالس الامامیه در اعتقادات) و همچنین مولا عبدالوحید تستری اشاره کرد. قاضی سید نورالله شوشتری در زمان پادشاهی جهانگیر شاه فرزند اکبر شاه در ۱۸ جمادی‌الثانی سال ۱۰۱۹ق به اتهام شیعه بودن، در زیر ضربات شلاق به شهادت رسید. دلیل شهادت وی، نوشتن کتاب احقاق الحق و ازهاق الباطل و بنابر نقلی مجالس المؤمنین بود. در نتیجه این حادثه، نورالله شوشتری به شهید ثالث معروف شد و مزار او در آگرا هندوستان(اکبر آباد) زیارتگاه مسلمانان شبه قاره گردید.

[۱۵] محمد بن حسن بن علی بن محمد بن حسین (۱۰۳۳ – ۱۱۰۴ق) معروف به شیخ حُرّ عاملی، محدث و فقیه امامیه در قرن یازدهم هجری قمری و مؤلف وسائل الشیعه است. او عالمی اخباری و معتقد به صحت تمام احادیث کتب اربعه بود و برای اثبات این ادعا، در بخش پایانی کتاب وسائل الشیعه بیش از ۲۰ دلیل ذکر کرده است. شیخ حر عاملی بر آن است که نمی‌توان به ظن عمل نمود چون امکان دست‌یابی به علم در مورد احکام شرعی وجود دارد. شیخ حر به صاحب وسائل نیز شهرت دارد. شیخ حر عاملی در ۲۱ رمضان ۱۱۰۴ق در ۷۱ سالگی در مشهد درگذشت و در ایوان یکی از حجره‌های حرم امام رضا (علیه السلام) (این حجره اکنون در صحن انقلاب قرار دارد) به خاک سپرده شد.خاندان «آل حر»، به تصریح خود شیخ حر عاملی و دیگران، از اهل علم و معرفت و علاقه‌مند به خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و فقها و دانشمندان بزرگی را پرورش داده‌اند. حسن بن علی پدر شیخ حر عاملی، شخصیتی فاضل، دانشمند، ادیب، فقیه و آگاه به فنون عربی و مورد مراجعه عموم مردم بود. مادرش نیز دختر علامه شیخ عبدالسلام و از بانوان بافضیلت و ادیب بود. عمویش شیخ محمد بن علی بن محمد حر عاملی نویسنده کتاب الرحله، و دارای حواشی و تعلیقات و رساله‌ها و دیوان شعر بزرگی است. شیخ حر عاملی تألیفات متعددی را از خود برجای گذاشت. مهم‌ترین اثر او، کتاب «وسائل الشیعه» است که از زمان نگارش تاکنون، همواره مورد توجه و عنایت فقها و مجتهدان شیعه قرار گرفته است. این کتاب شامل احادیث منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه و دیگر منابع حدیثی در مباحث فقهی است. صاحب وسائل در این اثر ۳۶ هزار روایت را با سند آن در موضوعات متعدد فقهی تحت عنوان یک باب آورده است. این اثر به دلیل اهمیت و جایگاه آن دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمه‌هایی است.

[۱۶] دیوان امام علی علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۳۵۲٫

«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی   ***   مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلاً

یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ   ***   بِنَعْتِهِ وَ اِسْمِهِ وَ مَا فَعَلاَ

وَ أَنْتَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ مُعْتَرِضِی   ***   فَلاَ تَخَفْ عَثْرَهً وَ لاَ زَلَلاً

أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُوقَفُ   ***   لِلْعَرْضِ ذَرِیهِ لاَ تَقْرَبِی اَلرَّجُلاَ

ذَرِیهِ لاَ تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَهُ   ***   حَبْلاً بِحَبْلِ اَلْوَصِیِّ مُتَّصِلاً

أَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَى ظَمَإٍ   ***   تَخَالُهُ فِی اَلْحَلاَوَهِ اَلْعَسَلاَ

قَوْلُ عَلِیِّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ   ***   کَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَهٍ لَهُ حَمَلاَ».

[۱۷] نهج البلاغه، حکمت ۷۷؛ بی‌اعتنایی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دنیا.

«وَ مِنْ خَبَرِ ضِرَارِ بْنِ [ضَمْرَهَ الضَّابِیِ] حَمْزَهَ الضَّبَائِیِّ عِنْدَ دُخُولِهِ عَلَى مُعَاوِیَهَ وَ مَسْأَلَتِهِ لَهُ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)، وَ قَالَ فَأَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی بَعْضِ مَوَاقِفِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّیْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ فِی مِحْرَابِهِ، قَابِضٌ عَلَى لِحْیَتِهِ، یَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِیمِ وَ یَبْکِی بُکَاءَ الْحَزِینِ وَ [هُوَ] یَقُولُ: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ».

[۱۸] تَفْصیلُ وَسائلِ الشیعَه إلی تَحْصیلِ مَسائلِ الشَّریعَه معروف به وسائل الشیعه اثر شیخ حر عاملی (درگذشت؛۱۱۰۴ق) و شامل ۳۶ هزار روایت با سند آن در موضوعات متعدد فقهی شیعه در باب‌های جداگانه است. این احادیث از منابع روایی شیعه مانند کتب اربعه گردآوری شده است. وسائل الشیعه دارای شروح، معاجم، تلخیص و ترجمه است. سید حسن صدر (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) وسایل الشیعه را جامع و کامل دانسته و گفته این کتاب موجب حیرت علما گشته و مانند آیه قرآن در برابر دیگر سخنان مطرح شده است. عبدالحسین امینی (۱۳۲۰-۱۳۹۰ق) این کتاب را باعث ستایش نویسنده‌اش، حر عاملی بیان کرده است. مؤلف در مقدمه کتاب، انگیزه خود را نوشتن کتابی بدون دراز نویسی و تکرار اعلام کرده که در آن، از منابع مورد اعتماد و مشهور، فقط احادیث مورد نیاز یا کاربردی گردآوردی شده باشد. کتاب وسائل الشیعه را شاخص‌ترین کتاب در زمینه تقطیع احادیث دانسته‌اند. تقطیع روایات به معنای بخش‌بخش کردن احادیث برخی از دانشمندان شیعه همچون موسی نجفی خوانساری، حجت کوه‌کمره‌ای، خوئی و مکارم شیرازی تقطیع اخبار را عادت صاحب وسائل دانسته‌اند. به باور برخی محققان جامع احادیث الشیعه توسط آیت‌الله بروجردی جمع‌آوری شد تا نقصان تقطیع احادیث در وسائل الشیعه جبران شود. البته برخی معتقدند که صاحب وسائل منافع تقطیع را بیش از مضرات دیده که دست به تقطیع زده است. همچنین گفته شده که شیخ حر عاملی با بیان اسناد و اشاره به نسخه‌های دیگر یک روایت در کتاب‌های دیگر، مواضع تقطیع را برای خوانندگان خود مشخص ساخته است. بعضی از محققان بر این باورند که درباره حجم اشکالات ناشی از تقطیع در وسائل الشیعه بزرگ‌نمایی شده و موارد خطای ناشی از تقطیع در این کتاب نسبت به حجم تقطیع، بسیار نادر و اندک است.

[۱۹] إثْباتُ الهُداه بِالنُّصوص وَ  المُعْجِزات تألیف محدث شیعه، شیخ حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ق) است. این کتاب در شرح حال و اثبات امامت و ولایت معصومین از طریق روایت‌های وارده و معجزات صادره از آنان است. مؤلف در ۳۵ فصل ساختار کتاب را تشکیل داده که هر فصل، دارای ابوابی است. موضوع کتاب بیان احادیثی است که دلالت بر نبوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) کرده و همچنین معجزات و کرامات آنان را در بر دارد. آقا بزرگ تهرانی می‌نویسد: تألیف کتاب در سال ۱۰۹۶ق پایان یافته است. شیخ حرّ عاملی چون کتابی را که در این باب کافی باشد و آنچه را که عقلا به گردآوری‌اش علاقمند باشند، دست نیافته و متوجه گردیده پراکندگی این مطالب به گونه‌ای بوده که اگر کسی بخواهد بر آن‌ها آگاهی یابد، نیازمند صرف وقت زیادی است، و نیز به جهت پاسخ گفتن به درخواست برخی از دوستانش دست به تألیف این کتاب زد. مؤلف به دلیل گرایش اخباری به همه روایات به دیده قبول نگریسته و هر روایتی که در منابع قدیم شیعه بوده جمع آوری نموده و جز توضیحات معمولی، از نقد و بررسی آن‌ها سخنی نگفته است. همین موضوع موجب آسیب پذیری این اثر همانند دیگر آثار مشابه در مناقب و مثالب است. توضیحات مؤلف به شیوه کتاب دیگرش وسایل است و غالباً توضیح می‌دهد که شبیه این روایت در فلان باب نیز آمده یا خواهد آمد. شیخ حر مأخذ هر خبر را به طور دقیق در آغاز آن خبر بیان کرده و سند آن را هم آورده است.

[۲۰] سوره مبارکه نساء، آیه ۵۹٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا».

[۲۱] «جابر بن عبدالله انصارى»، صحابی جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که از او تعداد زیادی حدیث در کتب شیعه و سنی نقل شده است. جابر به خاطر روایات خاصی که در فضیلت اهل بیت علیهم السلام نقل نموده و همچنین زیارت امام حسین علیه السلام در روز اربعین شهادت آن حضرت، از صحابیان معروف در بین شیعیان و دارای جایگاه خاصی است. جدّ جابر بن عبدالله، عَمرو بن حرام بن کعب بن غَنْم بود و نسبتش به خَزْرَج می رسید. پدرِ جابر پیش از هجرت پیامبر اکرم به یثرب، مسلمان شد و در بیعت عَقَبه دوم با رسول خدا صلی اللّه علیه وآله پیمان بست و جزو دوازده نقیبی شد که پیامبر آنان را به نمایندگی قبایلشان برگزید. وی در غزوه بدر حضور داشت و در غزوه احد به شهادت رسید. کنیه جابر، به سبب نام فرزندانش، در منابع به صورتهای گوناگون آمده، اما از میان آنها کنیه ابوعبداللّه صحیح تر دانسته شده است. از عبدالرحمان، محمد، محمود، عبداللّه و عقیل، به عنوان فرزندان جابر یاد شده است. از وجود افرادی منتسب به جابر در افریقیه و بخارا گزارشهایی در دست است. در ایران نیز عده ای از نسل او هستند که مشهورترین ایشان شیخ مرتضی انصاری، فقیه و اصولی بزرگ شیعه در دوران معاصر بود. اولین آگاهی ما از زندگی جابر، حضور او با پدرش در بیعت عقبه دوم در سال سیزدهم بعثت است. وی کم سال ترین ناظرِ بیعت اوس و خزرج با پیامبر صلی اللّه علیه وآله بود. باتوجه به سال مرگ و مدت عمرش، احتمالاً در آن زمان حدود شانزده سال داشته است. پس از هجرت پیامبر اکرم از مکه به مدینه، جابر از جوانانی بود که در بیشتر غزوه ها و سریّه ها حضور داشت و فقط در غزوه بدر و احد غایب بود. عذر حضور نیافتن جابر در این دو غزوه، اطاعت از پدرش بود که او را سرپرست خانواده پرجمعیت خود کرده بود. غزوه حمراءالاسد، که در سال چهارم هجرت و در پی غزوه احد رخ داد، اولین تجربه جنگی جابر بود. به فرموده پیامبر اکرم، فقط شرکت کنندگان در غزوه احد اجازه همراهی با آن حضرت را در این مأموریت نظامی داشتند، اما جابر تنها کسی بود که به رغم غایب بودن در غزوه احد، در این جنگ شرکت کرد، زیرا رسول اکرم عذر وی را پذیرفت.

از جابر افراد فراوانی نیز حدیث نقل کرده اند. از مشهورترین راویان حدیث از جابر، سعیدبن مُسیِّب، حسن بن محمدبن حنفیه، عطاء بن أبی رباح، مجاهد بن جَبر، عمرو بن دینار مکی، عامر بن شَراحیل شعبی و حسن بصری بودند. از امامان شیعه، امام باقر علیه السلام، و نیز امام صادق و امام کاظم علیهما السلام به نقل از امام باقر، چند حدیث نبوی از جابر بن عبداللّه نقل کرده اند. جابر در حوزه احکام فقهی صاحب رأی بوده و فتوا می داده و از این رو، ذهبی او را «مفتی مدینه» و مجتهد و فقیه خوانده است. بر اساس طبقه بندی ابن سعد در الطبقات الکبری، جابر جزو «اصحاب مفتی و مقتدا» یا «اهل العلم و الفتوا» قرار نگرفته، اما باتوجه به آرای فقهی و فتواهای جابر، دیدگاه ابن حزم که وی را از مفتیان متوسط صحابه دانسته است، موجه به نظر می رسد. روایات فقهی جابر که در کتابهای چهارگانه شیعه آمده، اندک است. شیخ طوسی در کتاب «الخلاف»، در مواردی آرای فقهی جابر را نقل کرده است. در تفسیر قرآن کریم، از جابر روایات بسیاری نقل شده که در منابع تفسیری به آنها استناد گردیده است. آرای تفسیری جابر در باره برخی آیات قرآن، همسو با دیدگاه تفسیری شیعه است. جابر بن عبدالله انصاری در پایان عمر خود، یک سال در جوار خانه خدا در مکه زیست. در آن مدت، بزرگانی از تابعین، مانند عطاء بن ابی رَباح و عمرو بن دینار، با وی دیدار کردند. جابر در اواخر عمر نابینا شد. وی در مدینه درگذشت. مِزّی روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹ قمری، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ قمری و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.

[۲۲] من لا یحضره الفقیه، جلد ۴، صفحه ۱۷۹٫

«وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِیِّ عَنْ عَمِّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَى أُمَّتِی بَعْدِی اَلْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ اَلْمُنْکِرُ لَهُمْ کَافِرٌ».

[۲۳] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۹۶٫

[۲۴] بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۷۴.

[۲۵] همان.

[۲۶] الاحتجاج : ۲/۵۱۰/۳۳۷٫

«الإمامُ العسکریُّ علیه السلام ـ بَعدَ تَقبِیحِ تَقلِیدِ عَوامِ الیَهودِ لِعُلَماءِ الفَسَقَهِ ـ : فَمَن قَلَّدَ مِن عَوامِّنا مِثلَ هؤلاءِ الفُقَهاءِ فَهُم مِثلُ الیَهودِ الذینَ ذَمَّهُمُ اللّه ُ بالتَّقلیدِ لِفَسَقَهِ فُقَهائهِم. فَأمّا مَن کانَ مِن الفُقَهاءِ صائنا لنفسِهِ حافِظا لِدینِهِ مُخالِفا على هَواهُ مُطِیعا لأمرِ مَولاهُ فلِلعَوامِّ أن یُقَلِّدُوهُ ، وذلکَ لا یکونُ إلّا بَعضَ فُقَهاءِ الشِّیعَهِ لا جَمیعَهُم».

[۲۷] بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲٫

«رُوِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَهَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی سَلْمَانَ الْفَارِسِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَهُ الْإِمَامِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام بِالنُّورَانِیهِ قَالَ یا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّی نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِک قَالَ فَأَتَینَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّی جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَا جَاءَ بِکمَا قَالا جِئْنَاک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَسْأَلُک عَنْ مَعْرِفَتِک بِالنُّورَانِیهِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَرْحَباً بِکمَا مِنْ وَلِیینِ مُتَعَاهِدَینِ لِدِینِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصِّرَینِ لَعَمْرِی إِنَّ ذَلِک الواجب [وَاجِبٌ ] عَلَی کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلَیه السَّلام إِنَّهُ لَا یسْتَکمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّی یعْرِفَنِی کنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَهِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَهِ ذَلِک فَهُوَ شَاک وَ مُرْتَابٌ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ عَلَیه السَّلام مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَهُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیهِ وَ هُوَ الدِّینُ الْخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاهَ وَ یؤْتُوا الزَّکاهَ « البینه: ۵- »…».

[۲۸] میرزا جواد آقا مَلکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه، عارف و استاد اخلاق. کتاب المراقبات یا اعمال السَّنَه از آثار اوست. گفته شده امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) از شاگردان اوست اما به گفته آیت‌الله خامنه‌ای (مدّ ظله العالی) رهبر جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) فقط دو بار درس وی حاضر شده است. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه)، فرزند میرزاشفیع در تبریز متولد شد. تاریخ دقیق ولادت وی مشخص نیست، اما گفته شده اواخر قرن ۱۳ یا اوایل قرن ۱۴ قمری بوده‌است. دلیل نامگذاری او به ملکی، نسبت فامیلی با خاندان ملک‌التجار تبریزی است. ملکی تبریزی برای تحصیل به نجف رفت و در سال ۱۳۲۱ قمری، به تبریز بازگشت و به ترویج دین پرداخت. در سال ۱۳۲۹ق (۱۲۹۰ش) و در ابتدای جریانات مشروطه و درگیری‌های تبریز مجبور به عزیمت به قم شد و تا پایان عمر نیز در همان‌جا ماند. میرزا جواد آقا (رضوان الله تعالی علیه) در ۱۱ ذی‌الحجه سال ۱۳۴۴ق (۳۱ خرداد ۱۳۰۵ش) درگذشت. پیکر او پس از تشییع در قبرستان شیخان قم به خاک سپرده شد.

[۲۹] صحیفه سجادیّه، فرازی از دعای هفتم.

«یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ. فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَهٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَهٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَهَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی‏ مِنْ لَدُنْک رَحْمَهً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ».

[۳۰] سوره مبارکه انبیاء، آیه ۶۹٫

«قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ».

[۳۱] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۴۵٫

«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاهَ ۖ إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[۳۲] عزیزالله خوشوقت (زاده ۱۰ مهر ۱۳۰۵ درگذشته ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه) مجتهد، از روحانیون شیعه معاصر بود. او در حکمت و عرفان از شاگردان سید محمدحسین طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) و در فقه از شاگران سید حسین بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) و سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) بود. او همچنین سال‌ها امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) واقع در سه‌راه طالقانی تهران (پیچ شمران) بود. او در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای مدتی کوتاه نماینده ویژه سید روح‌الله خمینی (رضوان الله تعالی علیه) در شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. کتابی با موضوع زندگی‌نامه وی با عنوان (درّ مکنون علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)) وی را متولد تهران و نام دقیقش را عزیز ذکر کرده‌است. وی با روحانیونی چون محمدتقی بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، محمدجواد انصاری (رضوان الله تعالی علیه) و هادی ابهری (رضوان الله تعالی علیه) مأنوس بود. عزیزالله خوشوقت (رضوان الله تعالی علیه) در ماه رجب سال ۱۳۰۵ در شهر بادکوبه (باکو) متولد شد. پدر و مادر او اهل زنجان بودند اما مدتی را به سبب ناامنی‌های موجود در منطقه، به باکو مهاجرت نمودند و او (عزیز) به‌عنوان دومین فرزند در آن‌جا متولد شد. این روحانی فعال، بعد از تحصیلات خود در دبیرستان، روی به‌سوی علوم حوزوی آورد و بعد از مدت پنج سال تحصیل در مسجد لرزاده (حوزه علمیه تهران) به شهر قم رفت. وی بعد از به اتمام رساندن دروس حوزه به تهران برگشت و هنگامی که ۳۳ سال داشت ازدواج کرد که در نتیجه این ازدواج، صاحب دو پسر و چهار دختر شد. وی نهایتاً در ۲ اسفند ۱۳۹۱ در شهر مکه به سبب بیماری درگذشت.

[۳۳] سوره مبارکه ص، آیه ۷۲٫

«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».

[۳۴] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۰٫

«مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا ۚ إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ۚ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ ۖ وَ مَکْرُ أُولَٰئِکَ هُوَ یَبُورُ».

[۳۵] الخصال، جلد ۱، صفحه ۶۸٫

«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْهَمَذَانِیُّ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنِ اِبْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِی صَفِیَّهَ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ : رَحِمَ اَللَّهُ اَلْعَبَّاسَ یَعْنِی اِبْنَ عَلِیٍّ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اَللَّهُ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ اَلْمَلاَئِکَهِ فِی اَلْجَنَّهِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَنْزِلَهً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ اَلشُّهَدَاءِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ . وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَهِ».

[۳۶] سعدی، مواعظ، غزلیات، غزل شماره ۱۸٫

[۳۷] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…اللّٰهُمَّ لَاأَجِدُ لِذُنُوبِى غَافِراً، وَ لَا لِقَبائِحِى سَاتِراً، وَ لَا لِشَىْءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَیْرَکَ، لَاإِلٰهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِى، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِى، وَ سَکَنْتُ إِلَىٰ قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَ مَنِّکَ عَلَىَّ. اللّٰهُمَّ مَوْلَاىَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ؛ اللّٰهُمَّ عَظُمَ بَلَائِى، وَ أَفْرَطَ بِى سُوءُ حالِى، وَ قَصُرَتْ بِى أَعْمالِى، وَ قَعَدَتْ بِى أَغْلالِى، وَ حَبَسَنِى عَنْ نَفْعِى بُعْدُ أَمَلِى، وَ خَدَعَتْنِى الدُّنْیا بِغُرُورِها، وَ نَفْسِى بِجِنایَتِها وَ مِطالِى، یَا سَیِّدِى فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَایَحْجُبَ عَنْکَ دُعائِى سُوءُ عَمَلِى وَ فِعالِى، وَ لَا تَفْضَحْنِى بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّى، وَ لَا تُعاجِلْنِى بِالْعُقُوبَهِ عَلىٰ مَا عَمِلْتُهُ فِى خَلَواتِى مِنْ سُوءِ فِعْلِى وَ إِساءَتِى، وَ دَوامِ تَفْرِیطِى وَ جَهالَتِى، وَ کَثْرَهِ شَهَواتِى وَ غَفْلَتِى؛ وَ کُنِ اللّٰهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِى فِى کُلِّ الْأَحْوالِ رَؤُوفاً، وَ عَلَىَّ فِى جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً، إِلٰهِى وَ رَبِّى مَنْ لِى غَیْرُکَ، أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّى، وَ النَّظَرَ فِى أَمْرِى…».

[۳۸] سوره مبارکه حدید، آیه ۲۸٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».

[۳۹] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۴۰] موسوى وادقانى، سید احمد، یاران کوچک امام حسین علیه السلام، ص ۱۳۲؛ به نقل از اسرار الشهاده، فاضل دربندى، ص ۴۶۲؛ دمعه الساکبه، ملا باقر بهبهانى، ص ۳۵۰؛ معالى السبطین، محمد مهدى، مازندرانى، ج ۲، ص ۳۱٫

«شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَی عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی     ***     أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی‏

وَ أَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیرِ جُرْمٍ قَتَلُونی     ***     وَ بِجَرد الخَیلِ بَعْدَ القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی

لَیتَکُم فی یوْمِ عاشُورا جمیعاٌ تَنْظُرونی     ***     کَیفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا أَن یرْحَمُونی

و سَقَوهُ سَهْمَ بَغْىٍ عِوَضَ الماءِ المَعینِ     ***     یا لَرُزْءٍ وَ مُصابٍ هَدَّ أرْکانَ الحَجِونِ

وَیلَهُم قَدْ جَرَحُوا قَلْبَ رَسُولِ الثَّقَلَینِ     ***     فَالْعَنُوهُم مَا اسْتَطَعْتُم شِیعَتِى فِى کُلِّ حِینٍ».