«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

تسلیت به مناسبت شهادت «آیت الله رئیسی»

«إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ، وَ بِقَاعُ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ عَلَیْهَا، وَ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ اَلَّتِی کَانَ یُصْعَدُ بِأَعْمَالِهِ فِیهَا، وَ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ. قَالَ: لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ حُصُونُ اَلْمُسْلِمِینَ کَحِصْنِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا[۲]»؛ هم میلاد مَسعود وَلی‌نعمت‌مان، صاحب مَملکت‌مان، پُشت و پَناهمان، اُمیدمان، پَناهگاه‌مان حضرت امام رضا (علیه السلام) را تبریک عرض می‌کنم و هم عُروج شهادت‌گونه‌ی رئیس‌جمهور، تَعبیرات مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) تَعبیرات دقیق و حسابگرانه است؛ رئیس‌جمهور مُحترم و مُغتنم، عالِم رَبّانی، سنگرنشین همیشگی، عُنصر جهادی، انسانِ صبورِ حَلیمِ اخلاقی و عاشق مردم و خدمت به مردم کشور، یار و دلگرمی جبهه‌ی مُقاومت، دارای جاذبه‌ی بین ‌‌المللی، دوست و برادر قدیمی ما، سُخنوَر و خَطیب اَرجمندی که در این مجلس هم نور کلمات ایشان در دل‌ها باقی مانده است، «آیت الله رئیسی» عزیزمان را به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، به نایب امام زمان‌مان (ارواحنا فداه)، به همه‌ی ملّت شریف و حق‌شناس و قَدردان‌مان و به شما اَعزّه‌ی حاضر، برادران و خواهران‌مان از صَمیم قلب تسلیت عرض می‌کنم و با اعتقاد به امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) عرض می‌کنم: آقا جان! در غَم شما سَهیم هستم. چون هم شام ولادت حضرت اباالحسن الرئوف علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) است و هم مُصادف شده است با یک خسارت عظیم، با یک داغ سنگین، فِقدان رئیس‌جمهوری که در طول انقلاب در میان رُؤسای جمهور ما نُقطه‌ی عَطفی است و برای ملّت خودش افتخار آفرید، برای مَکتب خودش زینت بود، عَلمدار با کفایتی برای رهبر خودش بود، مَشعل و چراغی برای ایجاد اُمید در دل‌های مُستضعفان مملکت خودش بود و خار چشمی در چشم دشمنان بی‌رَحم بی‌همه‌چیز نظام اسلامی خودش و رهبرش بود. لذا در دو قسمت عرایضی را به مَحضر شما عُلمای بزرگوار، فُضلا و طُلاب و مردم ارجمند و با ارزش‌مان تقدیم می‌دارم.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (3)

 

ویژگی شاخص حضرت امام رضا (علیه السلام) در کلام امام صادق (علیه السلام)

در ارتباط با حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌ (علیه آلاف التحیّه و الثناء) هم از پدر «یزید بن سَلیط» نَقل شده است و هم از «حسن بن یَقطین[۳]» که می‌گویند: در سفر حجّ خدمت امام جعفر صادق (علیه الصلاه و السلام) شَرفیاب بودم و در مَحضر حضرت امام صادق (علیه السلام)، خانواده و فرزندان‌شان حُضور داشتند. به حضرت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: شما امام هستید و از اهل‌بیت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید و برای ما واجب‌ الاطاعه و رهبر هستید. اگر حادثه‌ای پیش آمد، بعد از شما امام مردم کیست؟ سنّ من بالا رفته است، به من تَرحُّم کنید و راه را که اگر حادثه‌ای پیش آمد و برای این‌که من بی‌ امام نباشم، راه را برای من روشن کنید. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمودند خداوند متعال بعد از من به موسی ـ یعنی حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) ـ علم داده است، حِلم داده است، فَهم داده است، جُود و مَعرفت داده است. بنابراین آنچه که در یک امام ضَرورت دارد که وجود داشته باشد، این چند چیز است: علم است و حِلم است و فَهم است و جُود است و مَعرفت است. این ۵ صفت را پسرم موسی داراست. «وَ یَخرُجُ مِن صُلبِهِ»؛ و از صُلب امام موسی کاظم (علیه السلام) فردی خارج می‌شود که «سَمِیِّ عَلِیٍّ وَ عَلِیٍّ[۴]»؛ همنامِ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) و علی‌بن‌الحسین (علیه السلام) است. «غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا[۵]»؛ از ویژگی‌هایی آن آقایی که بعد از حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) امام شماست، این است که او دادرَس اُمّت است و پَناه اُمّت است و خداوند متعال به او هم علم و فَهم و رِدای حضرت علی (علیه السلام) را عنایت فرموده است. و ای‌کاش من هم او را دَرک می‌کردم. حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) هم امام بعد از خودش را و هم امام بعد از حضرت موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) را مُعرّفی فرمودند. هم صفات و برجستگی‌های حضرت را به عنوان قاعده‌ی امامت برای مردم شاخص‌ها را مُعرّفی فرمودند. هم در جاذبه و در درخشش حضرت همین‌قَدر بس که حضرت امام صادق (علیه السلام) آرزو می‌کنند که ای‌کاش من او را دَرک کرده بودم.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (2)

یکی از مُعجزات امام رضا (علیه السلام) در ارتباط با «هارون الرشید»

حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) حُدود ۲۰ سال طول امامت‌شان بود. ۱۰ سال از دوره‌ی امامت‌شان با حُکومت نَنگین سَفّاک روزگار یعنی «هارون الرشید[۶]» (لعنت الله علیه) مُصادف بود که قاتل پدر بزرگوارش بود و امام رضا (علیه السلام) در این مُدّت مُتحمّل سختی‌ها بودند؛ ولی بی‌پَرده امامت خودشان را اعلان می‌کردند و بعضی از شیعیان که به تَقیّه عادت کرده بودند، نگران می‌شدند. از روی دلسوزی به امام رضا (علیه السلام) عرضه می‌داشتند: شما که به وُضوح امامت را اعلان می‌فرمایید، خطر این خون‌آشام شما را تَهدید می‌کند. این از مُعجزات حضرت امام رضا (علیه السلام) است. فرمودند: من در مورد هارون حرفی را می‌گویم که جَدّم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد «اَبوجَهل[۷]» که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قَتل تَهدید می‌کرد؛ حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اگر اَبوجَهل توانست خَدشه‌ای به من وارد کند، من نبوّت خودم را کنار می‌گذارم؛ یعنی دیگر ادّعای نبوّت نخواهم داشت. و خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از شَرّ ابوجَهل مَصون فرمود تا در جنگ با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دَرک واصل شد. من هم در ارتباط با هاورن اگر خَدشه‌ای از هارون به من وارد بشود، پس امامت من قابل اِنکار است. این را با قاطعیّت می‌گفتند و جلوه‌های هدایت خودشان را از بِستر امامت به همه‌ی شیعیان‌شان می‌رساندند.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (4)

بزرگ‌ترین سیاست امام رضا (علیه السلام) استفاده از قدرت و جایگاه «مأمون عبّاسی» بود

یکی از روش‌هایی که حضرت ثامن الحُجج (علیه السلام) در اِحیای تَشیُّع که امروز کشور ما در شُکوفایی اسلامِ ناب و اقتدار اسلام واقعی، تشکیل حکومت، تشکیل سیاست، در ارتباطات بین ‌المللی، در جلوه‌ی جهانی سرآمد است، همگی از بَرکات حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) است. هم خودشان پایگاه قدرت مَعمولی را در اختیار گرفتند. او سلطنت داشت، او ارتباطات سیاسی با کشورها داشت، او امام رضا (علیه السلام) را آورده بود تا هم زیر نظر باشد، هم تَحت‌الشُعاع باشد و هم از عُلما در رشته‌های مختلف از دور و نزدیک دعوت می‌کرد و این‌ها با امام رضا (علیه السلام) مُناظره می‌کردند و حضرت امام رضا (علیه السلام) بر همه‌ی آن‌ها غالب می‌شد. هم انتقال فرهنگ اسلام از طَریق مُناظرات به اَقصی‌نُقاط کشور و خارج از کشور شد. آوازه‌ی امام رضا (علیه السلام) با استفاده‌ی از پایگاه دشمن جهانی شد و این بزرگترین سیاست و تَدبیری بود که حضرت امام رضا (علیه السلام) علی‌رَغم نیّت شومِ «مأمون[۸]» که فکر می‌کرد اگر امام رضا (علیه السلام) بیاید، حِصار خلافت مأمونی او را مَحصور می‌کند و نور او و هدایت او و نُفوذ مَعنوی او در همین دارالخلافه مَحدود می‌شود؛ اما حضرت امام رضا (علیه السلام) با آمدن‌شان مانند طُلوع خورشید در وسط آسمان ایران بود که هم مردم دارای حُسن سلیقه و هُنر خوش‌پَسند بودند، به اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) علاقه‌مَند بودند، آوازه‌ی امام رضا (علیه السلام) را شنیده بودند، ولی امام و امامت را از نزدیک لَمس نکرده بودند. آمدن امام رضا (علیه السلام)‌ باعث شد چشم ایرانی‌ها به مُعجزات حضرت ثامن الحُجج (علیه السلام) با سیره و روش و رفتارِ حضرت امام رضا (علیه السلام) و با «جواهر الکَلام» حضرت که می‌فرمودند: «لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا[۹]»؛ اگر مردم زیبایی‌های گُفتار ما را می‌فَهمیدند، از ما تَبعیّت می‌کردند. و عَرصه‌ای برای حضرت امام رضا (علیه السلام) پیش آمد که این زیبایی‌ها را به قُلوب مُستعد ایرانیان رساندند. این بزرگترین عاملی بود که ایران در مسیر تَحوُّل به سوی مَکتب اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و اسلامِ ناب قرار گرفتند.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (5)

حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام) مایه‌ی قدرت امامزاده‌ها در کشور ایران بودند

نکته‌ی دوّم این بود که با حُضور حضرت ثامن الحُجج (علیه السلام) در ایران، در پایگاه قدرت و سیاست امامزاده‌های بزرگوار که تعداد کَثیری بودند و همه‌جای دنیا برای آن‌ها نااَمن بود، وجود امام رضا (علیه السلام) آن‌ها را در فَضای اَمنی قرار می‌داد و این‌ها از مدینه و حجاز و سایر کشورهای عَربی برای این‌که در سایه‌ی عنایت حضرت امام رضا (علیه السلام) اَمنیّت احساس کنند، راهی ایران شدند. غالب این‌ها عالِم بودند، ناطق بودند، مُبلّغ بودند و با خودشان فرهنگ آوردند، تَمدُّن آوردند، مَعارف دین را آوردند و ایران را در زمینه‌ی گرایش به اسلامِ ناب این‌ها آماده‌سازی کردند و به تَدریج ایران کشور اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین)و کانون نَشر مَعارف اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) شد. از جمله جناب «احمد بن موسی شاهچراغ» (علیه السلام) است که حضرت امام رضا (علیه السلام) وقتی در مدینه بودند، خودشان به رُخ مأمون کشیدند. مأمون می‌خواست بگوید: به این‌جا که آمدی عزیز شدی، وَلیعهد شدی، موقعیّت پیدا کردی. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آمدن من به این‌جا هیچ‌چیزی به من اضافه نکرد. من در مدینه سوار بر مَرکب خود می‌شدم، از هر کوی و بَرزن عُبور می‌کردم، چشم‌ها به من دوخته بود و هرکسی هر مشکلی داشت، به من عَرضه می‌کرد و من مشکلات آحاد مردم را برطرف می‌کردم. در مسجد مدینه عُلما به بَحث و جِدال می‌پرداختند. هرجایی کم می‌آوردند، به من مُراجعه می‌کردند و من پاسخگوی همه‌ی نیازهای علمی و فرهنگی همه‌ی عُلمای مدینه بودم. در این نُفوذ مَعنوی و اقتدار اجتماعی که حضرت امام رضا (علیه السلام) در مدینه داشتند، گروهی دورِ حضرت احمد بن موسی (علیه السلام) را گرفتند. ایشان هم عالِم بودند، ناطق بودند، زبَردست بودند، عدّه‌ای به او تمایُل پیدا کردند و آمدند و با او بیعت کردند. حضرت احمد بن موسی (علیه السلام) از همه‌ی این‌ها بیعت گرفت و این‌ها را به مسجد نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کرد. در آن‌جا بر فَراز منبر مُستقر شدند و اعلان کردند: ایّها ‌النّاس! من خودم با برادرم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) بیعت کرده‌ام، زیر پَرچم او هستم، او رهبر من است، او امام من است، همه‌ی شما هم با او بیعت کنید. همه را با خودشان آوردند و با حضرت امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند که با آمدن حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایران، حضرت شاهچراغ (علیه السلام) برای استضائه‌ی از نور برادر بزرگوارش حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) و برای کمک به او، مَرام او، گفته‌های او، امامت او راهی ایران شدند. نزدیکی‌های شیراز یکی از فرماندهان مأمون با دستور مأمون با او برخورد کرد و کسی از ناحیه‌ی خلافت اعلان کرد: شما که به سوی دیدار علی‌بن‌موسی‌الرضا می‌روید، امام رضا (علیه السلام) از دنیا رفته‌اند. با شنیدن این خبر ناگُوار عدّه‌ای از حضرت موسی شاهچراغ (علیه السلام) فاصله گرفتند. حضرت شاهچراغ (علیه السلام) با جمع قَلیلی در آن‌جا دَرگیر شدند و خودشان را به شیراز رساندند. در آ‌ن‌جا مُجدداً مورد هُجوم قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. هم خودِ شهادت تَبلیغ بود، خونِ شهید اثری دارد که هیچ‌چیزی آن اَثر را ندارد. خونِ شهید حَیات است، چشمه‌ی زندگی است. «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ[۱۰]»؛ هم شهدا از امامزاده‌هایی که به عشق امام رضا (علیه السلام) آمده بودند و در مسیر عشق آقا به شهادت رسیدند، نَفس شهادت و خودِ مَظلومیّت تَبلیغی بود که هیچ عملی جای آن را نمی‌گرفت؛ زیرا این قُلّه است. شهید هرچه دارد در طَبق اخلاص گذاشته است. نه یک‌ ساعت حرف زده است و هزینه کرده است؛ تمام وجودش را داده است. لذا هم تَبلیغ‌شان، علم‌شان و هم شهادت‌شان بَذر مسأله‌ی ولایت را در ایران کاشت، نَهال آن را کاشت که در زمان ما این بَذر حاصل داد و پَرچم ولایت علوی و رَضوی به دست امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) برافراشته شد و امام فعلی ما که نایب‌الامام و امام هستند، بحمدالله شیعه را در اقتدار قرار داده است و امروز قدرت بلامُنازع منطقه است و مُتنفّس‌ترین قدرت در پَهنه‌ی بین الملل قرار گرفته است.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (1)

پُر رنگ‌شدن مسأله‌ی مَرجعیّت توسط حضرت امام رضا (علیه السلام)

از جمله از روش‌هایی که حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه الصلاه و السلام) به ما آموختند، تربیت شاگردانی بود. آن‌هایی که دسترسی به امام ندارند، مسأله‌ی مَرجعیّت و مُراجعه‌ی به فقیه جامع‌الشرایط را عَملاً امام رضا (علیه السلام) فرهنگ کردند. جناب «زکریا بن آدم[۱۱]» در شهر قُم استقرار داشتند. کسی از عُلما خدمت امام رضا (علیه السلام) آمده است و عرضه می‌دارد: ما مسیر طولانی داریم، همیشه نمی‌توانیم خدمت شما برسیم؛ اگر مشکل فقهی و علمی برای ما پیش آمد، به چه کسی مُراجعه کنیم؟ فرمودند: «عَلَیکَ بِزَکریّا بنَ آدَم»؛ از دیدگاه من او مأمون دینِ و دنیای شماست. این تَثبیت مَرجعیّت و فقاهت بود و فرهنگ‌سازی برای دوره‌ی غیبت کُبری بود که جناب زکریا بن آدم هم در شهر قُم مورد بی‌مِهری قرار گرفت. به امام رضا (علیه السلام) عَرضه داشت: اجازه بدهید من از شهر قُم به جای دیگری هِجرت کنم. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: به چه علّت؟ عرضه داشت: مُشتری ندارم. عالِمی که برای خدمت به مردم اُستخوان خُرد کرده است، خونِ جگر خورده است، دین را خوب فَهمیده است، آماده است تا دردهای جَهل مردم و اخلاقی مردم را با نُسخه‌های شفابَخش اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) دَرمان کند، مریض‌ها طَبیب را قبول نداشته باشند، او را مُتّهم کنند، مورد بی‌اعتنایی قرار بدهند. حضرت امام رضا (علیه السلام) فرمودند: به جَفای مردم نگاه نکُن؛ به تأثیر خودت در جامعه اُمیدوار باش. مَثَل شما در شهر قُم مَثَل پدرم موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) در شهر بَغداد است. همان‌گونه که به بَرکت پدرم موسی‌بن‌جعفر (علیه السلام) خداوند بَلا را از مردم بَغداد رَفع می‌کند، به برکت شما هم بَلاها از مردم قُم دَفع می‌شود.

Sadighi-14030231-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (6)

مهم این است که خدا از انسان راضی باشد

«یونس بن عبدالرّحمن[۱۲]» از شاگردان برجسته‌ی حضرت ثامن‌الحُجج علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) است که حضرت امام رضا (علیه السلام) او را هم به عُنوان یک مَرجع به کسانی که علاقه‌مَند بودند نظریّات امام رضا (علیه السلام) را، امام وقت خودشان را در حوادث واقعه بدانند، امام رضا (علیه السلام) می‌فرمودند: از یونس بن عبدالرّحمن بپُرسید. جناب یونس بن عبدالرّحمن را در بَصره مُتّهم کردند و حضرت امام رضا (علیه السلام) در برابر این رَنجشی که پیدا کرده بود که این‌ها علیه من جَوّسازی می‌کنند، من را مُتّهم می‌کنند، فرمودند: «مَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً[۱۳]»؛ چه مشکلی هست؟ بگو هرچه می‌خواهند در مورد تو حرف بزنند. عُمده این است که امام تو از تو راضی باشد. این‌که امام از تو راضی باشد، نارضایتی مردم مشکلی برای شما درست نمی‌کند که این درس برای همه‌ی عُلما در همه‌ی زمان‌هاست. آدم نباید خودش را خیلی به قَضاوت‌های این و آن مَهموم کند، مَغموم کند. عُمده این است که صاحب از آدم راضی باشد، خدا از آدم راضی باشد.

«همه گویند طاهر کَس نداره     *****     خدا یار مُو چه حاجت کَس[۱۴]»

خداوند این حالت را به همه‌ی ما عنایت بکند.

نکاتی در ارتباط با عنایات ویژه‌ی امام رضا (علیه السلام) به حضرت «آیت الله رئیسی»

و مرحوم «آیت الله رئیسی» عزیز جُزء تربیت‌شدگان مَکتب امام رضا (علیه السلام) است. هم از سعادت‌های او این است که از سادات جَلیل‌القَدر است و زادگاه او در پَناه هشتُمین امام حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) بوده است و پدر از دست داده است و طلبگی‌اش را هم در شهر مشهد شروع کرده است. بعد هم مُلاحظه می‌کنید هشتُمین رئیس‌جمهور نظام جمهوری اسلامی آیت الله رئیسی است. ریاست جمهوری برای ایشان در روز میلاد حضرت امام رضا (علیه السلام) به دست مبارک نایب امام زمان (ارواحنا فداه) تَثبیت شد. این مَنصب ریاست‌ جمهوری را در روز میلاد دریافت کرد و روز میلاد حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) هم جان به جان‌آفرین تسلیم کرد و میهمان امام رضا (علیه السلام) شد. این نشان می‌دهد که عنایت حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایشان عنایت ویژه بود. به همین دَلیل مُدّتی به عُنوان خادم‌الرضا (علیه السلام) سِمَت تولیت آستان مُقدّس رَضوی را نُقطه‌ی افتخار خودش قرار داد. آن مُدّت هم دوره‌ی شُکوفایی عشق آقای رئیسی بود و هم دوره‌ی استثنائی برای خودسازی بود. ما گاهی به مشهد می‌رویم و از دیگران هم سُراغ می‌گرفتیم. آیت الله رئیسی در دوران خادمی آستانِ مَلک‌پاسبان حضرت اباالحسن الرئوف علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه آلاف التحیّه و الثناء) بدون استثناء در سَحَر به حَرم مُطهّر می‌آمدندُ کبوتر حَرم بودند. هیچ‌ شبی غایب نبودند. آن هم مُرغ سَحَر آستان مبارک علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) برای نماز شبش می‌آمد؛ ولی در مسیر هرکسی با او سلام و علیک می‌کرد، می‌ایستاد، گَرم می‌گرفت، مُتواضعانه تَحویل می‌گرفت، هرکسی گِره‌ای داشت، حاجتی داشت، اَخم نمی‌کرد؛ حرف‌هایشان را گوش می‌کرد. اگر می‌توانست رَفع مشکل کند در این جهت کَمر همّت می‌بست و اگر نمی‌توانست، او را به نَحوی مورد نَوازش قرار می‌داد. لذا این مُدّت برای آیت الله رئیسی هم کلاس مَعرفت‌الولایه بود که از نزدیک برخوردار از عنایات بی‌پایان حضرت امام رضا (علیه الصلاه و السلام) قرار گرفت. هم مُدیریت آیت الله رئیسی که غالباً در طول عُمرش مُدیر بوده است. جانشین دادستان در دوره‌ی اُوج شَرارت مُنافقین بود. بعد مُدّتی دادستان کُلّ بود. مُعاون اوّل رئیس قُوّه‌ی قَضائیه در ۱۰ سال دوره‌ی ریاست «آیت الله شاهرودی» (رضوان الله تعالی علیه) بود. همه‌ی این‌ها از یک طرف، رئیس سازمان بازرسی کُلّ کشور بود که بنده هم مُدّتی قائم‌ مقام ایشان بودم و از نزدیک از حِلم و بُردباری و اخلاق کَریمه و حُسن مُدیریت ایشان بَهره‌مَند بودیم. ولی همه‌ی این‌ها و حتّی دوره‌ی ریاست جمهوری ایشان در یک طرف و آن دوره‌ی تولیت آستان مُقدّس در یک طرف است. ایشان در آن‌جا یک جلوه‌ی دیگری از عنایات حضرت امام رضا (علیه السلام) را در عُمرشان در کمک به مُستضعفان آن‌جا، در باز کردن گِره‌ها، در ایجاد راه جدیدی در مُدیریت اقتصادی اَموال و مُستغلات حضرت امام رضا (علیه السلام)، در ساختن شهرک برای زائرین و در گرفتن خادمیار که خدمت به امام رضا (علیه السلام) را به کُلّ کشور توسعه دادند که خادم امام رضا (علیه السلام) بَنا نیست که زیر قُبّه‌ی امام رضا (علیه السلام) برود و لباس مَخصوص یا چیزی را به دست بگیرد که این نشانه‌اش باشد، خیر؛ طَبیب در هرجایی هست، می‌تواند خادم امام رضا (علیه السلام) باشد؛ مُهندس می‌تواند خادم امام رضا (علیه السلام) باشد. این خادمیاری و توسعه‌ی آن جُزء ابتکارات بود. ساختن شهر زائر جُزء ابتکارات آیت الله رئیسی بود. لذا آنچنان مَجذوب عنایات حضرت رضا (علیه الصلاه و السلام) قرار گرفته بود که وقتی مقام مُعظم رهبری حضرت آیت الله العُظمی امام خامنه‌ای (اطال الله عُمره الشریف) پیشنهاد ریاست قُوّه‌ی قَضائیه را به ایشان دادند، هم خودش، خودش را در مَعرض یک امتحان بزرگ دید و هم از امام رضا (علیه السلام) دل نمی‌کَند و هم فرمان رهبر را بر خودش واجب می‌دید. لذا جُزء سخت‌ترین شرایط تَصمیم‌گیری آیت الله رئیسی در این مرحله بود. همسر مُکرّمه‌ی ایشان که مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) در تسلیت امروزشان به عُنوان بانوی فاضله از ایشان یاد کردند، به پدرشان «آیت الله عَلم الهُدی» با دل شکسته‌ای التماس می‌کرد که شما به مقام مُعظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) بگویید که اجازه بدهند این خدمت حضرت رضا (علیه السلام) برای ایشان مایه‌ی مُباهاتی است که با هیچ‌چیز قابل مُقایسه نیست. لذا عنایات حضرت امام رضا (علیه السلام) به آقای رئیسی مایه‌ی این همه برکت شد.

«مَعروف کَرخی[۱۵]» نَصرانی بود. هم پدر، هم مادر و هم خودش نَصرانی بودند‌. به مَکتب رفت و اُستاد نَصرانی ایشان مسأله‌ی تَثلیث را به ایشان تَلقین کرد که به این صورت بگو؛ او هم سِماجت کرد و گفت: خیر؛ اَقالیم ثَلاثه باطل است. خداوند خدای واحدی است. خدای اَب و اِبن و روح‌القُدُس نداریم. وقتی در عَأم پذیرش سِماجت کرد، آن مُلّا مَکتبی ایشان را تَنبیه کرد و کُتک مُفصّلی به او زد. مَعروف از منزل خودشان بیرون آمد و راه منزل حضرت رضا (علیه السلام) را در پیش گرفت و مُستقیم به حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام) پَناه بُرد. آغوش امام رضا (علیه السلام) باز بود. به او پَناه داد، اسلام را در جان او نشاند. او با مُسلمانی به منزلش برگشت و با پدرش صحبت کرد و پدر هم مُسلمان شد، مادر هم مُسلمان شد. بعد از آن دیگر در خانه‌ی خودش نماند. آمد و دَربان امام رضا (علیه السلام) شد. به‌قَدری این مُدّت خادمی بیت حضرت رضا (علیه السلام) در او ایجاد بَرکت و اَثر کرد، تاجری برای سفر دریایی می‌خواست برود. خدمت حضرت ثامن‌الحُجج (علیه السلام)‌ آمد تا از ایشان دعایی بگیرد و با آن کشتی‌های آن روز از خطر طوفان دریا در اَمان بماند. دستش به امام رضا (علیه السلام) نرسید و ایشان تَشریف نداشتند. به مَعروف کَرخی گفت: من عازم سفر دریایی هستم؛ نگران طُغیان آب و اَمواج سَهمگین هستم. آمده بودم تا امام رضا (علیه السلام) من را بیمه کند. گفت: تو هرجایی دیدی طوفان است، بگو به سر مَعروف کَرخی دَربان امام رضا (علیه السلام) قَسمت می‌دهم از ما بگذر. این شخص رفت و بعد از بازگشت هم از نظر تجارتی سود کرده بود و هم اَرمغان مهمی برای مَعروف آمد. گفت: هرجا طوفان پیش آمد، به اَمواج دریا خطاب کردم و گفتم: تو را به سر مَعروف کَرخی دَربان امام رضا (علیه السلام) قَسمت می‌دهم از ما بگذر و اَمواج دریا خاموش می‌شد. حالا آقای رئیسی در این اَمواج سَهمگین سیاسی با آن ضعف مدیریت‌هایی که خَزانه خالی شد، حتی برای پرداخت حُقوق گرفتار بودیم، برجام به بُن‌بَست خورد و سرزنش دشمنان روزافزون بود، در سخت‌ترین شرایط آمد و سُکا‌ن‌دار کشتی اجرایی کشور گرفتار بُحران اقتصادی و سیاسی شد. هم اختلافات و دو‌قُطبی‌ بودن، هم وضعیّت اقتصادی همه بهم خورده بود. چگونه توانست در مُدّت کوتاهی هیچ استقراضی از بانک مرکزی و از جای دیگر نداشته باشد و این قَرض سنگینِ طاقت‌فَرسای کَمرشِکَن دولت سیاسی قبلی که به سُراغ کَدخُدا می‌رفت و چشم اُمیدش به کَدخُدا بود، هم باید قَرض‌های آن‌ها را می‌داد و هم باید حُقوق کارمندان را پرداخت می‌کرد و هم باید استقلال کشور را در برابر تَحریم فَلج‌کننده‌ی غَرب، می‌توانست کشور را به سلامت اداره کند. این مانند مَعروف کَرخی است. این عنایت حضرت امام رضا (علیه السلام) بود. این هُنر آقای رئیسی نبود؛ آقای رئیسی خودش نبود؛ بوی امام رضا (علیه السلام) در ریاست جمهوری ایشان بود؛ عنایت حضرت رضا (علیه السلام) شامل حال ایشان بود.

ارتباطات بین المللی و اقتصادی موفّقیّت‌آمیز شهید «آیت الله رئیسی»

لذا دیدید هم در بُعد ارتباطات بین المللی و مُشارکت و عُضویّت در «سازمان شانگهای» و در ارتباطات اقتصادی با همسایه‌ها، با این وزیر اُمور خارجه‌ی شهید نمونه‌ی ما آقای «دکتر امیر عبداللهیان» که الحقّ و الانصاف هم در تَواضُع و مَعرفت مَثَل اعلاء بودند. بنده ایشان را کم دیده بودم؛ ولی آنچنان اَدب و تَواضُع در برابر ما نشان می‌داد که من خجالت می‌کشیدم. اما شما در طول این ۴ دهه هیچ وزیر اُمور خارجه‌ای را به پُر تلاشی و مُجاهدت و مُوفقیّت در دیپلُماسی اقتصادی و اِعزاز نظام جُمهوری اسلامی نمی‌بینید. آقای رئیسی هم در بُحرانی‌ترین شرایط سیاسی و اقتصادی امانت کشورداری را به عُهده گرفت، اما زیر سایه‌ی امام رضا (علیه السلام) کم نیاورد و خلأها را پُر می‌کرد. درست است که ایشان اَرزانی نیاوردند، ولی اعتماد این سرمایه‌ی اجتماعی را برای شما به عُنوان یک سرمایه‌ی عَظیم ملّی به بَرکت امام رضا (علیه السلام) همراه خودش داشت و این هُنرها، اِبتکارها در سازمان مِلل وقتی حُضور پیدا می‌کند، در شرایطی که قرآن‌سوزی می‌کنند، اوّلین و آخرین رئیس‌جمهوری است که قرآن کریم را در صحنه‌ی بین المللی به احتزاز درآورد. به عُنوان پَرچم عدالت، به عُنوان پَرچم حقیقت و به عُنوان پَرچم دانش قرآن را بالا گرفتند و گفت: اگر قرآن را آتش بزنید، مُحتوا و تَعلیمات قرآن کریم آتش‌زدنی نیست. و آنجا خونِ به ناحقّ ریخته‌ی شهید عزّت‌سازمان «شهید سلیمانی» را مَطرح می‌کند و آن رئیس‌جمهور پَلید آمر را در صَحنه‌ی بین الملل به چالش می‌کِشد؛ هَنیئاً لَه! طُوبی لَه! تا وقتی بود هم در مدیریت شاخص بود که مقام معظم رهبری (اطال الله عُمره الشریف) امروز در این بیانیه‌ی تَسلیت‌شان کفایت آقای رئیسی را مَطرح کردند و فرمودند: «رئیس‌جمهور با کفایت» و گاهی هم فرمودند: «رئیسی عزیزمان». اجمالاً یک تُحفه‌ای بودند که از دامان امام رضا (علیه السلام) رُشد کرد و در یک مَقطعی برای مَملکت اُلگو شد، تابلو شد، فِلِش شد. مردم در اُوج خدمتگزاری او را یافتند. دَربه‌دَر به نُقاط مَحروم رفت. آنی آرامش نداشت، شب نداشت، روز نداشت، راحتی نداشت، خواب نداشت. همه‌اش در حال این بود که در یک‌جایی بتواند مشکلی را برطرف کند و مردم حقّ‌شناس ما هم یافته بودند که رئیس‌جمهورشان به مردم علاقه‌مَند است و خدمت به مردم را برای خودش سعادت و عبادت می‌داند. و اَفسوس که «خوش درخشید ولی دولتِ مُستَعجِل بود[۱۶]».

تلاش بی‌وقفه‌ی شهید «آیت الله رئیسی» برای حلّ مشکلات مردم

شام میلاد حضرت رضا (علیه السلام) است. گاهی در لَیالی قَدر آیت الله رئیسی را در همین مسجد دعوت می‌کردیم و ایشان منبر می‌رفتند، روضه می‌خواندند، گریه می‌کردند. در حُسینیه‌ی منزل ما حُضور پیدا می‌کردند، منبر می‌رفتند. در اُوج ریاست ‌جمهوری‌شان هم از رفاقت‌شان نسبت به ما کم نگذاشتند. در این طوفانی که علیه ما به پا شد و خدا را شُکر که ما هم یک چیزی را چِشیدیم که بزرگان ما چشیده بودند. بین خود و خدا ما هیچ جایگاهی برای خودمان قائل نیستیم. یک طلبه‌ی پَر شکسته‌ی جامانده‌ی وامانده هستیم؛ ولی آقای رئیسی ناراحت بودند. می‌گفتند: من بَنا دارم تا برای حمایت از شما به مدرسه‌ی شما بیایم. ما هم مُنتظر بودیم که مقداری آرامش پیدا کند و این سر و صداها نباشد و برای بار دوّم به حوزه بیایند. مَرد بودند. در روزهای سخت اهل مُلاحظه نبودند. غیرت داشتند، حمایت داشتند، واقع‌بین بودند. می‌دانست کسی را که دشمن می‌زند، او بخاطر بدی آدم، آدم را نمی‌زند؛ لابُد او یک اَثری در یک کسی می‌بیند که دشمن هم دست می‌زند و هَمدست ‌شده است و همه تیر می‌اندازند. آقای رئیسی که رضوان خداوند بر او باد، خودشان را هم امروز دیدید که مقام مُعظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) یک فَرازی، رَنج‌نامه‌ای را ارائه کردند. علی‌رَغم زَخم‌زبان‌هایی که به ایشان می‌زدند، ولی هرگز به حاشیه‌ها نمی‌پرداخت. ایشان مَشغول خدمت‌شان بودند. دیگران مُنتظر بودند که ایشان مَشغول پاسخگویی بشوند و از خدمت باز بمانند؛ ولی این همّت بزرگ‌شان این بود که مشکلات مردم را حل کنند و مردم هم هرکسی هرچه می‌خواهد بگوید. عاشَ سَعیداً و سُشهِدَ سَعیداً!

روضه و توسّل به حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

ما هم چون شام ولادت امام رضا (علیه السلام) است و فَضای مملکت آکنده‌ی از غَم است، فِراق رئیس‌جمهوری مُتواضع، با مَعرفت، عالِم، فقیه، خدمتگزار، گِره‌گُشا و دَربه‌دَر است، ما هم از امام رضا (علیه السلام) مایه بگذاریم. فرمودند: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ[۱۷]»؛ پسر شَبیب! اگر کسی بخواهد به کسی گریه کند، به امام حسین (علیه السلام) گریه کند. «فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ[۱۸]»؛ چرا؟ برای این‌که حسین (علیه السلام) را سر بُریدند. اما سر بُریدن عادی نبود؛ امام بود، خامس آل عَبا بود، یادگار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، قرآن ناطق بود. اما سر بُریدند، رَحم‌شان نمی‌آمد. انگار دارند گوسفند را سر می‌بُرند. خیلی عادی بود. من عرض می‌کنم: یا علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام)! فدای شما بشوم. درست است که در بی‌رَحمی همان‌گونه که قَصاب کُشتن یک گوسفند را عادی می‌داند و ناراحت نمی‌شود، قَتَله‌ی امام حسین (علیه السلام) هم با آرامش سر می‌بُریدند. اما هیچ قَصابی گوسفند را تشنه سر نمی‌بُرد، به او آب می‌دهد. اما اَرباب مَظلوم ما را با لب تشنه سر بُریدند.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۱۹]».

خدایا! امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! قلب مبارک حضرت حّجت (ارواحنا فداه) را همواره از ما راضی بدار.

خدایا! سایه‌ی پُر برکت رهبر عَظیم‌الشأن ما، این انسانِ خودساخته‌ی فرهیخته‌ی حکیمِ دلسوزِ ما را تا ظُهور امام‌ زمان‌ (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.

خدایا! ملّت شهیدداده‌ی شهیدپَرور حقّ‌شناسِ قَدردانِ مسئولین و رئیس‌جمهور فَقید را به سامان و ساحل عزّت و کرامت بیش از سابق نائل بگردان.

خدایا! فقر و فحشا و کَشف‌حجاب و خیانت و فساد و دوقُطبی و نامهربانی را از این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! اتّحاد و حمایت و هَمدلی و دلسوزی را در آحاد مردم ما جاری بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما، جوان‌های حاضر مَحفل ما را به قُلّه‌ی مَعنویّت، توحید، مَعرفت، محبّت و طاعت خودت و اولیائت نائل بگردان.

الها! پروردگارا! جوان‌هایی که مُنتظر بازشدن باب رَحمت در تَشکیل خانواده هستند، به آرزویشان برسان.

خدایا! بهترین‌ها را نَصیب‌شان بگردان.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم مریض‌ها را عافیت عاجِل و عافیت کامل نَصیب‌شان بگردان.

خدایا! ما را قَدردانِ نعمت‌هایی که داریم قرار بده.

خدایا! رئیس‌جمهور فَقید شایسته‌ی باکفایتِ مُتدیّن ولایت‌مَدار انقلابیِ جهادیِ ما را با اَجداد طاهرینش خُصوصاً با مولایش حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه السلام) مَحشور بفرما.

خدایا! همراهان آن بزرگوار، آیت الله آل هاشم که در ارتش بودند و منشأ تَحوُّل بودند، خیلی نافذ، محبوب و نماینده‌ی مقام معظم رهبری (مُدّ ظلّه العالی) در ارتش بودند؛ بعد از آن هم که امام جمعه شدند، در میان امام جمعه‌ها نُقطه‌ی عَطف بودند؛ خدایا! این امام جمعه‌ی عزیز ما و این آقای امیر عبداللهیان عزیز ما، آن اُستاندار انقلابی ما که از عَجایب این است که هم در دامان هشتُمین امام بود، هم روز ولادت هشتُمین امام رئیس‌جمهور شدند، هم تولیت هشتُمین امام بودند، هم روز ولادت هشتُمین امام جان باختند و هم هشت نفر با هم پرواز کردند و میهمان امام رضا (علیه السلام) شدند؛ خدایا! السّاعه هر هشت‌ نفرشان را طَبق‌هایی از نور بر آن‌ها نازل بفرما.

خدایا! عاقبت اَمر ما را هم شهادت قرار بده.

بارالها! حَوائج همه و این جمع را برآورده بفرما.

خدایا! امام راحل ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای عظیم‌الشأن ما، شهید سلیمانی ما و شهید رئیسی ما را همواره از ما راضی بدار.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲]  قرب الإسناد، جلد ۱، صفحه ۳۰۳٫

«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ جَمِیعاً، عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ، وَ بِقَاعُ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ عَلَیْهَا، وَ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ اَلَّتِی کَانَ یُصْعَدُ بِأَعْمَالِهِ فِیهَا، وَ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ. قَالَ: لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ حُصُونُ اَلْمُسْلِمِینَ کَحِصْنِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا».

[۳] حسن بن علی بن یقطین بن موسی بغدادی، اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم‌ السّلام) و از فقیهان، متکلمان و محدثان موثق شیعه در عصر امام جواد (علیه ‌السّلام) بود. حسن بن علی بن یقطین بن موسی بغدادی، از فقیهان، متکلمان و محدثان موثق شیعه و از موالی بنی‌هاشم یا بنی‌اسد بود. و در شمار اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهم ‌السّلام) قرار داشت و از آن سه امام روایت دارد. همچنین از ابراهیم بن ابی‌البلاد، حفص بن محمد مؤذّن، عیسی بن سلیمان و پدرش علی بن یقطین روایت نموده است. روایتگرانی همچون یعقوب بن یزید، محمد بن عیسی، اسحاق بن محمد بصری، محمد بن عثمان بن رشید، احمد بن محمد بن عیسی اشعری و احمد بن محمد برقی از وی روایت کرده‌اند. اثر حسن بن علی کتاب مسائل ابی الحسن موسی (علیه ‌السّلام) می‌باشد.

[۴] اصول کافی، کتاب الحجه، نص بر امامت امام رضا (علیه السّلام)، حدیث چهاردهم.

«أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْحَکَمِ الْأَرْمَنِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ یَزِیدَ بْنِ سَلِیطٍ الزَّیْدِیِّ قَالَ أَبُو الْحَکَمِ وَ أَخْبَرَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَهَ الْجَرْمِیُّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ سَلِیطٍ قَالَ: لَقِیتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ ع وَ نَحْنُ نُرِیدُ الْعُمْرَهَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَلْ تُثْبِتُ هَذَا الْمَوْضِعَ الَّذِی نَحْنُ فِیهِ قَالَ نَعَمْ فَهَلْ تُثْبِتُهُ أَنْتَ قُلْتُ نَعَمْ إِنِّی أَنَا وَ أَبِی لَقِینَاکَ هَاهُنَا وَ أَنْتَ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَعَهُ إِخْوَتُکَ فَقَالَ لَهُ أَبِی‏ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی أَنْتُمْ کُلُّکُمْ أَئِمَّهٌ مُطَهَّرُونَ وَ الْمَوْتُ لَا یَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ فَأَحْدِثْ إِلَیَّ شَیْئاً أُحَدِّثُ بِهِ مَنْ یَخْلُفُنِی مِنْ بَعْدِی فَلَا یَضِلَّ قَالَ نَعَمْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَؤُلَاءِ وُلْدِی وَ هَذَا سَیِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَیْکَ وَ قَدْ عُلِّمَ الْحُکْمَ وَ الْفَهْمَ وَ السَّخَاءَ وَ الْمَعْرِفَهَ بِمَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النَّاسُ وَ مَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ وَ دُنْیَاهُمْ وَ فِیهِ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ حُسْنُ الْجَوَابِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِیهِ أُخْرَى خَیْرٌ مِنْ هَذَا کُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِی وَ مَا هِیَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی قَالَ ع یُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا وَ عَلَمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَضْلَهَا وَ حِکْمَتَهَا خَیْرُ مَوْلُودٍ وَ خَیْرُ نَاشِئٍ یَحْقُنُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الدِّمَاءَ وَ یُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ الْبَیْنِ وَ یَلُمُّ بِهِ الشَّعْثَ وَ یَشْعَبُ بِهِ الصَّدْعَ وَ یَکْسُو بِهِ الْعَارِیَ وَ یُشْبِعُ بِهِ الْجَائِعَ وَ یُؤْمِنُ بِهِ الْخَائِفَ وَ یُنْزِلُ اللَّهُ بِهِ الْقَطْرَ وَ یَرْحَمُ بِهِ الْعِبَادَ خَیْرُ کَهْلٍ وَ خَیْرُ نَاشِئٍ قَوْلُهُ حُکْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ یُبَیِّنُ لِلنَّاسِ مَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ یَسُودُ عَشِیرَتَهُ مِنْ قَبْلِ أَوَانِ حُلُمِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِی بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ هَلْ وُلِدَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ بِهِ سِنُونَ قَالَ یَزِیدُ فَجَاءَنَا مَنْ لَمْ نَسْتَطِعْ مَعَهُ کَلَاماً قَالَ یَزِیدُ فَقُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ ع فَأَخْبِرْنِی أَنْتَ بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُوکَ ع فَقَالَ لِی نَعَمْ إِنَّ أَبِی ع کَانَ فِی زَمَانٍ لَیْسَ هَذَا زَمَانَهُ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ یَرْضَى مِنْکَ بِهَذَا فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اللَّهِ قَالَ فَضَحِکَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ ضَحِکاً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُکَ یَا أَبَا عُمَارَهَ إِنِّی خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی فَأَوْصَیْتُ إِلَى ابْنِی فُلَانٍ وَ أَشْرَکْتُ مَعَهُ بَنِیَّ فِی الظَّاهِرِ وَ أَوْصَیْتُهُ فِی الْبَاطِنِ فَأَفْرَدْتُهُ وَحْدَهُ وَ لَوْ کَانَ الْأَمْرُ إِلَیَّ لَجَعَلْتُهُ فِی الْقَاسِمِ ابْنِی لِحُبِّی إِیَّاهُ وَ رَأْفَتِی عَلَیْهِ وَ لَکِنْ ذَلِکَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَجْعَلُهُ حَیْثُ یَشَاءُ وَ لَقَدْ جَاءَنِی بِخَبَرِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ أَرَانِیهِ وَ أَرَانِی مَنْ یَکُونُ مَعَهُ وَ کَذَلِکَ لَا یُوصَى إِلَى أَحَدٍ مِنَّا حَتَّى یَأْتِیَ بِخَبَرِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ جَدِّی عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ رَأَیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص خَاتَماً وَ سَیْفاً وَ عَصًا وَ کِتَاباً وَ عِمَامَهً فَقُلْتُ مَا هَذَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لِی أَمَّا الْعِمَامَهُ فَسُلْطَانُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا السَّیْفُ فَعِزُّ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْکِتَابُ فَنُورُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا الْعَصَا فَقُوَّهُ اللَّهِ وَ أَمَّا الْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ الْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ لِی وَ الْأَمْرُ قَدْ خَرَجَ مِنْکَ إِلَى غَیْرِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرِنِیهِ أَیُّهُمْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا رَأَیْتُ مِنَ الْأَئِمَّهِ أَحَداً أَجْزَعَ عَلَى فِرَاقِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْکَ وَ لَوْ کَانَتِ الْإِمَامَهُ بِالْمَحَبَّهِ لَکَانَ إِسْمَاعِیلُ أَحَبَّ إِلَى أَبِیکَ مِنْکَ وَ لَکِنْ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ وَ رَأَیْتُ وُلْدِی جَمِیعاً الْأَحْیَاءَ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتَ فَقَالَ لِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع هَذَا سَیِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى ابْنِی عَلِیٍّ فَهُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ وَ اللَّهُ مَعَ الْمُحْسِنِینَ قَالَ یَزِیدُ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ ع یَا یَزِیدُ إِنَّهَا وَدِیعَهٌ عِنْدَکَ فَلَا تُخْبِرْ بِهَا إِلَّا عَاقِلًا أَوْ عَبْداً تَعْرِفُهُ صَادِقاً- وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ الشَّهَادَهِ فَاشْهَدْ بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها «۱» وَ قَالَ لَنَا أَیْضاً وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَهً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ «۲» قَالَ فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ ع فَأَقْبَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقُلْتُ قَدْ جَمَعْتَهُمْ لِی بِأَبِی وَ أُمِّی فَأَیُّهُمْ هُوَ فَقَالَ هُوَ الَّذِی یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَسْمَعُ بِفَهْمِهِ وَ یَنْطِقُ بِحِکْمَتِهِ یُصِیبُ فَلَا یُخْطِئُ وَ یَعْلَمُ فَلَا یَجْهَلُ مُعَلَّماً حُکْماً وَ عِلْماً هُوَ هَذَا وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ ابْنِی ثُمَّ قَالَ مَا أَقَلَّ مُقَامَکَ مَعَهُ فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِکَ فَأَوْصِ وَ أَصْلِحْ أَمْرَکَ وَ افْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّکَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُمْ وَ مُجَاوِرٌ غَیْرَهُمْ فَإِذَا أَرَدْتَ فَادْعُ عَلِیّاً فَلْیُغَسِّلْکَ وَ لْیُکَفِّنْکَ فَإِنَّهُ طُهْرٌ لَکَ وَ لَا یَسْتَقِیمُ إِلَّا ذَلِکَ وَ ذَلِکَ سُنَّهٌ قَدْ مَضَتْ فَاضْطَجِعْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ صُفَّ إِخْوَتَهُ خَلْفَهُ وَ عُمُومَتَهُ وَ مُرْهُ فَلْیُکَبِّرْ عَلَیْکَ تِسْعاً فَإِنَّهُ قَدِ اسْتَقَامَتْ وَصِیَّتُهُ وَ وَلِیَکَ وَ أَنْتَ حَیٌّ ثُمَّ اجْمَعْ لَهُ وُلْدَکَ مِنْ بَعْدِهِمْ فَأَشْهِدْ عَلَیْهِمْ وَ أَشْهِدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً قَالَ یَزِیدُ ثُمَّ قَالَ لِی أَبُو إِبْرَاهِیمَ ع إِنِّی أُوخَذُ فِی هَذِهِ السَّنَهِ وَ الْأَمْرُ هُوَ إِلَى ابْنِی عَلِیٍّ سَمِیِّ عَلِیٍّ وَ عَلِیٍّ فَأَمَّا عَلِیٌّ الْأَوَّلُ فَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمَّا الْآخِرُ فَعَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع أُعْطِیَ فَهْمَ الْأَوَّلِ وَ حِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ وُدَّهُ وَ دِینَهُ وَ مِحْنَتَهُ وَ مِحْنَهَ الْآخِرِ وَ صَبْرَهُ عَلَى مَا یَکْرَهُ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یَتَکَلَّمَ إِلَّا بَعْدَ مَوْتِ هَارُونَ بِأَرْبَعِ سِنِینَ ثُمَّ قَالَ لِی یَا یَزِیدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا الْمَوْضِعِ وَ لَقِیتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَیُولَدُ لَهُ غُلَامٌ أَمِینٌ مَأْمُونٌ مُبَارَکٌ وَ سَیُعْلِمُکَ أَنَّکَ قَدْ لَقِیتَنِی فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِکَ أَنَّ الْجَارِیَهَ الَّتِی یَکُونُ مِنْهَا هَذَا الْغُلَامُ جَارِیَهٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مَارِیَهَ جَارِیَهِ رَسُولِ اللَّهِ ص أُمِّ إِبْرَاهِیمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّی السَّلَامَ فَافْعَلْ قَالَ یَزِیدُ فَلَقِیتُ بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع عَلِیّاً ع فَبَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا یَزِیدُ مَا تَقُولُ فِی الْعُمْرَهِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی ذَلِکَ‏ إِلَیْکَ وَ مَا عِنْدِی نَفَقَهٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا کُنَّا نُکَلِّفُکَ وَ لَا نَکْفِیکَ فَخَرَجْنَا حَتَّى انْتَهَیْنَا إِلَى ذَلِکَ الْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ یَا یَزِیدُ إِنَّ هَذَا الْمَوْضِعَ کَثِیراً مَا لَقِیتَ فِیهِ جِیرَتَکَ وَ عُمُومَتَکَ قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَیْهِ الْخَبَرَ فَقَالَ لِی أَمَّا الْجَارِیَهُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ السَّلَامَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَکَّهَ فَاشْتَرَاهَا فِی تِلْکَ السَّنَهِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِکَ الْغُلَامَ قَالَ یَزِیدُ وَ کَانَ إِخْوَهُ عَلِیٍّ یَرْجُونَ أَنْ یَرِثُوهُ فَعَادُونِی إِخْوَتُهُ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ فَقَالَ لَهُمْ إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ إِنَّهُ لَیَقْعُدُ مِنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ بِالْمَجْلِسِ الَّذِی لَا أَجْلِسُ فِیهِ أَنَا».

[۵] همان.

[۶] هارون عباسی (۱۴۵ ـ ۱۹۳ق) معروف به هارون الرشید پنجمین خلیفه‌ عباسی (حکومت:۱۷۰ ـ ۱۹۳ق) است که هم عصر با امام موسی کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بود. به گزارش تاریخ،‌ زندانی شدن امام کاظم (علیه السلام)، شهادت او و تحت فشار قرار دادن شیعیان در دوران هارون بوده است. هارون یکی از فرزندان مهدی عباسی است که دوران حکومتش به جهت درآمد اقتصادی، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت‌ در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می‌شود. در دوران خلافت هارون، جنگ‌های خارجی متعددی از جمله جنگ با رومیان درگرفت و ملکه روم مجبور به صلح و پرداخت غرامت به سپاه هارون شد. در دوره او شورش‌هایی علیه حکومت واقع شد که مهم‌ترین آن قیام یحیی بن عبدالله، برادر نفس زکیه بوده است. از دیگر فعالیت‌های هارون،‌ پیشبرد علوم و افزایش ترجمه متون علمی به ویژه از یونانی به عربی بوده است. هارون عباسی معروف به هارون الرشید، از خلیفه‌های عباسی در سال ۱۴۵ قمری در ری به دنیا آمد. او فرزند مهدی عباسی و کنیزی به نام خیزران بود. پدرش در زمان تولد هارون، امیر منطقه ری و خراسان بود. کنیۀ هارون ابوجعفر است. هارون در سال ۱۷۰ ق با مرگ برادرش هادی به خلافت رسید و تا سال ۱۹۳ هجری حکومت کرد. بنا بر نقل منابع تاریخی، دولت عباسی در زمان هارون و مأمون به اوج عظمت خود رسید. هارون را از مشهورترین خلفای عباسی دانستند. عصر هارون به جهت درآمد زیاد، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت‌ در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می‌شود. نواحی غربی بغداد، از شهر الانبار تا مصر و آفریقا، قسمت شرقی از شیروان تا ترکیه و منطقه خراسان تحت سلطه هارون بود.

در دوران خلافت هارون الرشید جنگ‌های خارجی متعددی درگرفت از جمله آنها جنگ با رومیان بود. از جمله این جنگ‌ها، سال ۱۸۱ق بود که هارون با سپاهی بزرگ تا آسیای صغیر و قسطنطنیه پیش رفت و ملکه روم که قدرت مقابله با سپاه هارون را نداشت، به او پیشنهاد صلح و غرامت سالانه را داد. اما چند سال بعد یکی از امپراطورهای روم با قرار داد صلح و غرامت مخالفت کرد و تصمیم گرفت، تمام غرامت‌های پرداخت شده را برگرداند. این تصمیم با برخود تند و تحقیرآمیز هارون مواجه شد و به سرانجام نرسید. برخی کتاب‌های تاریخی برخورد هارون با شیعیان را شدید دانسته‌اند. از ابوالفرج اصفهانی و طبری نقل کرده‌اند، هارون در دوران خلافت خود، درگیری‌های مختلفی با علویان داشته و به کشتار آنان اقدام کرده است. برخی مورخان نقل می‌کنند، هارون برای حفظ حکومت و جلوگیری از قیام شیعیان، آنان را سرکوب می‌کرد. شخصی به نام سفیان بن بزار می‌گوید روزی نزد مأمون بودم و او در جمعی گفت، مذهب تشیع را پدرم هارون به من آموخت و اگر شیعیان را به قتل می‌رساند، به‌خاطر حکومت بود؛ چراکه حکومت عقیم و نازا است.

هارون هم‌عصر با امام کاظم (علیه السلام) بود و دستور به قتل ایشان نیز داد. همچنین قیام‌های شیعی و غیرشیعی علیه هارون شکل گرفت و حکومت به پیشرفت‌های اقتصادی و علمی دست یافت. ۱۳ سال از دوران امامت امام کاظم (علیه السلام)، در دوره خلافت هارون سپری شد. نقل می‌کنند، هارون در اوایل حکومت خود چندان سختگیری انجام نمی‌داد؛ ولی کم‌کم برخوردهای او با موسی بن جعفر تغییر کرد. درباره زندانی شدن امام به‌دست هارون آورده‌اند که هارون برای حفظ حکومت از طرفی و سخنانی که امام در مخالفت با او می‌زد، موسی بن جعفر را زندانی کرد نقل می‌کنند، هارون دو مرتبه امام را زندانی کرد که مرتبه اول بعد از مدتی آزاد شد و مرتبه دوم آن از سال ۱۷۹ تا ۱۸۳؛ به مدت چهار سال به طول انجامید. در نهایت امام کاظم (علیه السلام) به‌دستور هارون به شهادت رسید. بر اساس منابع تاریخی، هارون برای پیشرفت علوم و ترجمه آثار بیگانه بسیار تلاش کرد و در زمان حکومتش کتاب‌های بسیاری به زبان عربی ترجمه شد. او با کمک وزیرش یحیی ین خالد،‌ به مترجمان آثار یونانی کمک می‌کرد. هارون کسانی را به امپراطوری روم فرستاد تا نسخه‌های خطی یونانی را خریداری کنند و از این طریق بسیار نسخه‌های نفیس خطی وارد بغداد شد.

نقل شده، در این دوره، تکیه اصلی بر ترجمه آثار در علوم مختلف از زبان‌های سریانی، فارسی و هندی به عربی بوده است. یحیی ‌بن خالد برمکی، وزیر هارون برای بدست‌آوردن مترجمانی قابل، کوشش بسیاری کرد. در زمان هارون، کتابخانه شهرهایی که بعد از جنگ به دست مسلمانان می‌افتاد، همگی به بغداد منتقل می‌شد. نخستین آثار علوم یونانی، از جمله کتاب‌های اصول هندسه اُقلیدس و کتاب مجموعه مقالات ریاضی به نام مِجَسطی نوشته بَطلَمیوس به عربی ترجمه شد. در منابع تاریخی و حدیثی آورده‌اند، روزی هارون به موسی بن جعفر اعلام کرد، که حاضر است فدک را بازگرداند. اما امام به هارون گفته است اگر حدود فدک را مشخص کند، هارون آن را نخواهد بخشید. نقل می‌کنند، امام یک حد را از عدن تا سمرقند، حد دیگر آفریقا و حد چهارم را سیف البحر مشخص می‌کند. برخی گفتند این سخنان اشاره به بحث جانشینی پیامبر و جریان سقیفه داشته است. هارون با ناراحتی به امام گفت: چیزی برای ما باقی نگذاشتی از مجلس ما بیرون برو. امام به او فرمود من گفته بودم گه اگر حدود فدک را تعیین کنم به ما نخواهی داد.هارون پس از این ماجرا تصمیم به کشتن امام گرفت. بنا بر برخی منابع تاریخی، در پی آشوب‌های خراسان به وسیله رافع بن لیث و آرام نشدن منطقه به وسیله نماینده هارون، خود خلیفه در سال ۱۹۲ق راهی خراسان شد تا منطقه را آرام کند؛ ولی در طوس در روستایی به نام سناباد به علت بیماری در جمادی الاولی سال ۱۹۳ق در چهل و شش سالگی درگذشت و پسرش صالح، نماز میت را بر او خواند. بعدها محل دفن هارون به بقعه هارونیه معروف شد. شب مرگ هارون در طوس، مردم با پسر او امین در بغداد بیعت کردند. در سال ۲۰۳ قمری به خواست مأمون، امام رضا (علیه السلام) در این مکان در کنار هارون دفن شد.

[۷] عمرو بن هشام بن مغیره از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و همواره با او دشمنی می‌کرد. پدرش هشام بن مغیره از تیره بنی‌مخزوم بود و قریش مرگ او را مبدا تاریخ خود قرار داده بودند. مادرش اسماء دختر مخربه بن جندل حنظلی از بنی‌تمیم بود. از این رو او ابن‌حنظلیه نیز نامیده شده است. کنیه ابوجهل ابوالحَکم بود اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ابوجهل نامید. دلیل این نامگذاری جهالت او و دشمنی‌اش با اسلام ذکر شده است. همچنین برپایه روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرعون امت اسلام، ابوجهل است. عِکرمه بن ابی‌جهل فرزند او بود که با پیامبر دشمنی می‌کرد اما پس از فتح مکه مسلمان شد. ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی می‌کرد و به شیوه‌های مختلف به او ناسزا می‌گف و توهین می‌کرد. همچنین شان نزول برخی از آیات قرآن ابوجهل و رفتارهای او در مخالفت با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته شده است. در دایره المعارف قرآن ۳۲ آیه از قرآن ذکر شده که مفسران آنها را مرتبط با وی دانسته‌اند. او برای جلوگیری از گسترش اسلام اقداماتی انجام داد برخی از آنها عبارتند از: محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لهَذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِیهِ لَعَلَّکمُ‌ْ تَغْلِبُون‌؛ کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» از ابن‌عباس نقل کرده که هر زمان پیامبر قرآن می‌خواند، ابوجهل می‌گفت دادوفریاد کنید تا متوجه نشوند او چه می‌گوید. به گزارش عبدالملک بن هشام، مشرکان مکه در دارالندوه برای تصمیم‌گیری درباره نحوه برخورد با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد هم آمدند هر یک پیشنهادی مطرح کردند ابوجهل پیشنهاد داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشیم اما در قتل او همه قبایل مشارکت کنند تا بنی‌هاشم نتواند با همه قبایل درگیر جنگ شود و به خون‌بهای او رضایت دهند. پیشنهاد او پذیرفته شد از این رو در لیله‌المبیت برای عملی کردن نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر قبیله یک نفر حاضر شد. ابوجهل نیز در میان حاضران بود و آنان را تشویق می‌کرد اما با خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خوابیدن امام علی (علیه السلام) در جای او این نقشه عملی نشد. ابوجهل در سی سالگی به عضویت دارالندوه درآمده بود، در حالی که در آن زمان اعضای دارالندوه به جز بنی‌قصی می‌بایست بیش از چهل سال داشته باشند. در سال دوم هجری کاروانی از قریش که ابوسفیان ریاست آن را برعهده داشت مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت. او از قریش تقاضای کمک کرد ابوجهل با لشکری برای حمایت از آن کاروان از مکه خارج شد. با آنکه کاروان به سلامت گذشت، اما به اصرار ابوجهل لشکر مکه به سوی چاه‌های بدر حرکت کرد و در آنجا جنگ بدر میان آنان و سپاه مسلمانان رخ داد. لشکر مکه از مسلمانان شکست خورد و ابوجهل به همراه شماری دیگر از سران قریش کشته شدند. ابوجهل به‌دست معاذ ‌بن عمرو و فرزندان عفراء کشته شد و عبدالله‌ بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.

[۸] عبدالله ملقّب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی‌هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او (به نقلی کنیزی) به نام مَراجِل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. اُستادْسیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل بن سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند. مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان بود که پس از نزاع با برادر خلیفه‌اش امین عباسی، او را شکست داد و به خلافت رسید. خلافت مأمون به دنبال درگیری او با خلیفه وقت امین عباسی صورت گرفت. مأمون با تدبیر فضل بن سهل سپاهی را به سرداری طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین برای مقابله با علی بن عیسی سردار سپاه امین فرستاد که سپاه امین با کشته شدن علی بن عیسی در سال ۱۹۵ قمری در ری شکست خورد. سپاه مأمون در نهایت توانست در سال ۱۹۸ق پس از جنگی شدید بر بغداد مسلط شود. پس از این شکست امین زندانی و کشته شد. به دنبال پایان خلافت امین، مأمون در ۱۹۸ق در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. برخی پژوهشگران درگیری میان دو برادر را در دو عامل دانسته‌اند: چالش ولایت‌عهدی، درگیری دو حزب عربی و ایرانی. یکی از چالش‌های اساسی خلفای عباسی قیام‌های متعدد علویان در سراسر قلمرو خلافت بود. علویان که از دوره منصور عباسی همواره مورد ظلم و شکنجه خلفا قرار گرفته بودند در فرصت‌های مناسب علیه خلیفه وقت قیام می‌کردند اما قیام آنان در بیشتر موارد به شکست منجر می‌شد. درگیری امین و مأمون بر سر خلافت در سال‌های ۱۹۳-۱۹۷ق موجب ضعف حکومت عباسی و عامل مهمی برای گسترش و افزایش قیام‌های علویان در مناطق مختلف حجاز، یمن و عراق شد. اطلس قیام‌های علویان در دوره مأمون. نخستین و مهم‌ترین آن، قیام‌ ابن‌طباطبا از علویان زیدی مذهب به فرماندهی ابوالسرایا در کوفه بود. این قیام به تدریج به مناطق دیگر قلمرو خلافت اسلامی نظیر حجاز، مکه و یمن سرایت کرد و تا مدتی خلافت مأمون را متزلزل نمود.

علویان در دوره مأمون چند قیام انجام دادند. بیشتر این قیام‌ها توسط شاخه زیدی علویان صورت می‌گرفت. مهمترین این قیام‌ها که منجر به برپایی حکومتی مستقل شد قیام فردی ملقب ابن‌طباطبا در کوفه بود. این قیام که در ۱۹۹ق اتفاق افتاد به اعتقاد برخی مورخان ضربه سنگینی بر دولت عباسی وارد کرد و موجب شد جبهه‌های دیگری توسط علویان در مناطق مختلف علیه خلافت عباسی شکل بگیرد و در آن مناطق اعلام خودمختاری شود. از این رو علاوه بر کوفه، زیدبن موسی ملقب به زیدالنار در بصره، ابراهیم بن موسی بن جعفر در یمن، حسین بن حسن بن علی معروف به ابن‌افطس در مکه و محمد بن جعفر الصادق معروف به محمد دیباج در حجاز قیام کردند. بیشتر این قیام‌ها به دنبال قیام ابن‌طباطبا شکل گرفت. مأمون برای آنکه بتواند از خطر قیام‌های علویان برای همیشه در امان باشد و برای تثبیت حکومت خود نزد خراسانیان که علاقه‌مند به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به فکر آن افتاد تا خود را دوستدار اهل بیت (علیه السلام) نشان دهد. از این‌رو امام رضا (علیه السلام) را از مدینه به مرو احضار کرد و وانمود کرد که خلافت و حکومت را رها کرده و به برترین فرد از آل‌علی یعنی امام رضا (علیه السلام) تسلیم می‌کند. با رد مقام خلافت توسط امام رضا (علیه السلام) مأمون ایشان را وادار کرد تا ولایت‌عهدی را بپذیرد.

به اعتقاد برخی محققان هدف واقعی مأمون آن نبود که خلافت را به امام رضا (علیه السلام) واگذار کند بلکه او می‌خواست در ظاهر حکومت را به امام سپرده اما در حقیقت همه کارها به دست او اداره شود. پس از پذیرش اجباری ولایت‌عهدی توسط امام رضا (علیه السلام) در سال ۲۰۱ق، مردم با ایشان بیعت کردند. به دستور مأمون لقب «الرضا» بر امام نهاده شد، به نام ایشان سکه زده شد، دستمزد و پاداش به لشکریان و دولتمردان از این سکه پرداخت شد و لباس سیاه که نماد بنی عباس بود به لباس سبز که نماد علویان بودند به‌عنوان لباس رسمی خلافت عباسی تغییر کرد. مأمون با اجرای این سیاست به علویان نشان داد تا قیام‌هایی که آنان با شعار الرضا من آل محمد مردم را به خود فرامی‌خواندند اینک با ولایت‌عهدی کسی که مصداق «الرضا» است، محقق شد و دلیلی برای قیام کردن وجود ندارد. این اقدام مأمون موجب شد از قیام‌های علویان تا حد زیادی کاسته شود.

پس از آنکه مأمون توانست قیام‌های علویان را مهار کند و خلافت خود را به ثبات نسبی برساند، سیاست‌های حکومت خود را تغییر داد. تغییر سیاست او در چند مورد آشکار شد: کنار نهادن شیوه ایرانی و مشاوران ایرانی در حکومت‌داری، بازگشت به آیین عربی و توجه به بغداد پایتخت پدران خودش، شهادت امام رضا (علیه السلام)، فشار مجدد بر علویان و آشکار کردن نماد عباسیان که لباس سیاه بود و منع استفاده از لباس سبز علویان. مأمون از جوانی به سبب تربیت نزد ایرانی‌ها، علاقه شدید به علم و حکمت داشت و همواره به ترجمه کتب از یونانی، سریانی، پهلوی و هندی به عربی توصیه می‌کرد. دربار او نیز مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره بود. بر اساس پیش‌گویی امام علی‌ (علیه السلام) هفتمین خلیفه بنی‌عباس، یعنی مأمون، داناترین آنها معرفی شده است. در این پیش‌گویی، امام علی (علیه السلام) از روی کار آمدن دو حکومت بر مسلمان‌ها خبر داده است که برخی حدیث‌شناسان این دو حکومت را بر خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس تطبیق کرده‌اند. مأمون در حالی که مشغول حمله به روم بود در ۱۸ رجب ۲۱۸ق به علت بیماری در بَدَندون از دنیا رفت و در طَرَسوس دفن شد. قبر وی در دوره کنونی در مسجد جامع شهر طرسوس در استان مَرسین جنوب ترکیه و در مرز سوریه واقع شده است.

[۹] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، جلد ۲۷، صفحه ۹۲٫

«وَ فِی عُیُونِ اَلْأَخْبَارِ عَنْ عَبْدِ اَلْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَلسَّلاَمِ اَلْهَرَوِیِّ عَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا قُلْتُ کَیْفَ یُحْیِی أَمْرَکُمْ قَالَ یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا اَلنَّاسَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلاَمِنَا لاَتَّبَعُونَا اَلْحَدِیثَ».

[۱۰] مصباح ‏المتهجد، شیخ طوسی، ص ۷۱۸؛ إقبال‏الأعمال، سید بن طاووس، ص ۳۳۴  نحوه؛ البلدالأمین، ابراهیم بن على عاملى کفعمى‏، ص ۲۸۹ نحوه؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج ۹۸، ص ۲۰۱٫

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ السَّلَامُ‏ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَلِیِّ النَّاصِحِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُم‏».

[۱۱] زکریا بن آدم اَشْعَری قمی محدث امامی قرن دوم و سوم هجری، از اصحاب امام صادق (علیه السلام)، از راویان امام کاظم (علیه السلام) و وکیل امام رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام). وی در قبرستان شیخان قم دفن است. ابویحیی زکریا بن آدم از خاندان اشعریون است که از کوفه به قم مهاجرت کردند. پدر او آدم بن عبدالله بن سعد اشعری است که شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) شمرده است. آدم بن عبدالله حدیثی از امام رضا (علیه السلام) را به روایت پسرش زکریا نقل کرده است. برادر او اسحاق بن آدم از راویان امام رضا (علیه السلام) و پسر عموی او زکریا بن ادریس نیز از راویان امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بوده‌اند. شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) دانسته است. هیچ یک از منابع رجالی او را از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) نخوانده‌اند ولی از او در زمره راویان امام کاظم (علیه السلام) نام برده شده است. شیخ طوسی او را از اصحاب امام رضا (علیه السلام) نیز شمرده است. بنا بر برخی روایات، امام رضا (علیه السلام) مردم را در مسائل دینی به زکریا بن آدم ارجاع داده و او را امین در مسائل دین و دنیا معرفی کرده است. او وجوهات شرعی مردم قم را از طرف امام دریافت می‌کرد. زکریا در یک سفر حج از مدینه تا مکه با امام رضا (علیه السلام) همراه و همسفر بوده است. مطابق نقلی وی به امام رضا (علیه السلام) گفت: می‌خواهم از میان خاندانم بیرون بروم چون افراد سفیه و نادان در میان‌شان زیاد شده‌اند. امام به او فرمود: چنین نکن، زیرا خدا به سبب تو بلا را از خاندان تو (در نسخه دیگر: از اهالی قم) دور می‌کند، همان‌گونه که به سبب اباالحسن کاظم (علیه السلام) بلا را از اهالی بغداد دور می‌کند. او را در زمره اصحاب امام جواد (علیه السلام) نیز به شمار آوردهاند. با توجه به روایت رجال کشی زکریا وکیل امام نهم شیعیان در قم بوده است. برای او یک کتاب و یک مجموعه مسائل برشمرده‌اند که به طرق مختلف روایت شده است. ظاهراً این مجموعه مسائل، سؤالات وی از امام رضا (علیه السلام) بـوده است. او حدود چهل حدیث (با واسطه یا بدون واسطه) از امامان نقل کرده است. زکریا در زمان حیات امام جواد (علیه السلام) از دنیا رفت. پس از وفات وی، امام در نامه‌ای، درباره‌اش نوشت: خدای او را رحمت کند در روزی که زاده شد و روزی که مُرد و روزی که زنده مبعوث خواهد شد. او در دوران زندگی‌اش عارف، معتقد و پایبند به حق زیست و نسبت به آنچه در نزد خدا و رسولش واجب است قیام نمود. او -که رحمت خدا بر او باد- در حالی از دنیا رحلت نمود که پیمانی را نشکست و حکمی را تبدیل نکرد. پس خداوند بر وی اجر نیت (نیکش) و جزای سعیش را عطا فرماید. قبر او در قم در قبرستان شیخان در نزدیکی حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) قرار دارد.

[۱۲] یونس بن عبدالرحمن (سال ۲۰۸ق) از اصحاب اجماع. وی امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) را ملاقات کرده و از امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) روایت کرده است. او همچنین وکیل امام رضا (علیه السلام) بود. بنابر روایتی امام رضا (علیه السلام) سه بار بهشت را برای او ضمانت کرده است. وی ۵۴ حج به جای آورد که آخرین آن‌ها به نیابت از امام رضا (علیه السلام) بود. یونس آثار مکتوب بسیاری از خود برجای گذاشته است. یونس بن عبدالرحمن، از آن رو که آزاد شده علی بن یقطین بن موسی بود به «مولی آل یقطین» معروف است. کنیه‌اش ابومحمد و بنا بر برخی شواهد از منابع تاریخی نسبتش، قمّی است. سال ولادت او به صورت دقیقی ذکر نشده است؛ ولی جمعی از عالمان رجالی تاریخ ولادتش را دوران زمامداری هشام بن عبدالملک ذکر کرده‌اند که با این حساب می‌توان گفت وی بین سال‌های ۱۰۵ تا ۱۲۵ق متولد شده است. بنابر گزارش‌های تاریخی، امام رضا (علیه السلام) شیعیانی را که از وی دور بوده و دسترسی به ایشان نداشتند به یونس بن عبدالرحمن ارجاع می‌داد و او را معتمد خود و ثقه در امور دینی و سؤالات علمی شیعیان معرفی می‌کرد. ابوهاشم جعفری نقل کرده است: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبد الرحمن را نزد امام عسکری (علیه السلام) بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حقّ و حقیقت است. خداوند به ازای هر کلمه از این کتاب نوری در قیامت به او عطا کند. همچنین درباره یونس گفته‌اند: علم امامان شیعه به چهار نفر منتهی می‌شود که یکی از آنان یونس بن عبدالرحمان است. یونس نزد امامان شیعه و به خصوص امام رضا (علیه السلام) جایگاه ویژه‌ای داشت و بارها از وی با عنوان عبد صالح و بنده نیک خدا یاد شده است. او وکیل امام رضا (علیه السلام) بود. مطابق با منابع رجالی، امام رضا (علیه السلام) سه بار بهشت را از طرف خود و پدرانش برای وی ضمانت کرده و فرمود: «یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان در زمان خود بود.» در نقل دیگری، هنگامی که یونس از بدگویی مردم درباره خود و نزد امام هشتم شیعیان غمگین گردید، امام در دلجویی از او رضایت کامل خود را از وی اعلام کرد و عنوان نمود این قبیل بدگویی‌ها از رضایت امام نسبت به او نمی‌کاهد. یونس ۵۴ بار به حج تمتع و ۴۵ بار به عمره رفت. آخرین حج وی به نیابت از امام رضا (علیه السلام) بود. یونس بن عبدالرحمن در سال ۲۰۸ ق در مدینه درگذشت و در کنار روضه رسول کرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاک سپرده شد. امام رضا (علیه السلام) در مورد وفات او فرمود: «عاقبت کار یونس را بنگرید خداوند متعال او را در کنار رسول گرامی‌اش قبض روح کرد.»

[۱۳] رجال الکشی، ص ۷۸۱، ح ۹۲۴؛ بحار الأنوار ج ۲، ص ۶۶، ح ۵.

«مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ أَخِیهِ جَعْفَرٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام وَ عِنْدَهُ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِذِ اسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَهِ فَأَوْمَأَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام إِلَی یُونُسَ ادْخُلِ الْبَیْتَ فَإِذَا بَیْتٌ مُسْبَلٌ عَلَیْهِ سِتْرٌ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَتَحَرَّکَ حَتَّی یُؤْذَنَ لَکَ فَدَخَلَ الْبَصْرِیُّونَ فَأَکْثَرُوا مِنَ الْوَقِیعَهِ وَ الْقَوْلِ فِی یُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام مُطْرِقٌ حَتَّی لَمَّا أَکْثَرُوا فَقَامُوا وَ وَدَّعُوا وَ خَرَجُوا، فَأَذِنَ یُونُسَ بِالْخُرُوجِ فَخَرَجَ بَاکِیاً فَقَالَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ إِنِّی أُحَامِی عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَهِ وَ هَذِهِ حَالِی عِنْدَ أَصْحَابِی. فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام یَا یُونُسُ فَمَا عَلَیْکَ مِمَّا یَقُولُونَ إِذَا کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً، یَا یُونُسُ! حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ وَ اتْرُکْهُمْ مِمَّا لَا یَعْرِفُونَ کَأَنَّکَ تُرِیدُ أَنْ تُکَذَّبَ عَلَی اللَّهِ فِی عَرْشِهِ یَا یُونُسُ! وَ مَا عَلَیْکَ أَنْ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ الْیُمْنَی دُرَّهٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَهٌ أَوْ بَعْرَهٌ وَ قَالَ النَّاسُ دُرَّهٌ هَلْ یَنْفَعُکَ شَیْئاً؟؟! فَقُلْتُ لَا. فَقَالَ هَکَذَا أَنْتَ یَا یُونُسُ إِذَا کُنْتَ عَلَی الصَّوَابِ وَ کَانَ إِمَامُکَ عَنْکَ رَاضِیاً لَمْ یَضُرَّکَ مَا قَالَ النَّاسُ».

[۱۴] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۷۱٫

[۱۵] معروف کرخی از بزرگان صوفیه در قرن دوم که وی را حلقه اتصال تصوف و تشیع معرفی کرده‌اند. بسیاری از فرقه‌های تصوف مانند نعمت‌اللّهیه و ذهبیه وی را سرسلسله خود معرفی و خود را متعلق به سلسله معروف کرخی مشهور به «سلسله السلاسل» می‌دانند. برخی منابع وی را آغازگر مکتب تصوف بغداد می‌دانند که نقش مهمی در انتقال تصوّف از زهد به عرفان دارد. منابع صوفیه و برخی کتاب‌های تاریخی وی را از موالی امام رضا (علیه السلام)، دربان وی و از اصحاب خاصش به شمار آورده‌اند و از این راه خرقه تصوف را متصل به معصومین (علیهم السلام) می‌دانند. این منابع درباره معروف، کرامات فراوانی ذکر کرده‌اند که بسیاری از محققین این کرامات را اغراق شده می‌دانند. به جز تعدادی از کتاب‌های متاخر، هیچ‌یک از منابع رجالی شیعه، معروف را در زمره اصحاب امامان شیعه (علیهم السلام) ذکر نکرده‌اند و به همین دلیل بسیاری از عالمان شیعه ارتباط وی با امام رضا (علیه السلام) را نفی می‌کنند. ابو محفوظ بن فیروز مشهور به کَرخی از شخصیت‌هایی است که درباره او ابهامات بسیاری وجود دارد. نام پدرش را فیروز، فیروزان و علی ذکر کرده‌اند. بنابر مشهور والدین او مسیحی بوده‌اند. برخی نیز مذهب آنان را زرتشتی و دیگران نیز صابئی دانسته‌اند. از سال ولادت او گزارشی در دست نیست. وی در کرخ بغداد متولد شد و به همین سبب به کرخی معروف است. معروف کرخی از عارفان طبقه اوّل بوده و وی را آغازگر مکتب تصوّف بغداد می‌دانند که نقش مهمی در انتقال تصوّف از زهد به عرفان دارد. گفته شده که معروف اولین تعریف از تصوّف را ارایه کرده است. او تصوّف را (گرفتن حقایق و گفتن دقایق و نومیدی از دست خلایق) می‌داند. این تعریف مورد توجه عارفان پس از وی و مستشرقانی گردید که به مطالعه و شناخت جریان عرفان و تصوّف پرداختند.

سلسله معروف کرخی به «السلاسل» مشهور شده است؛ در میان فرقه‌های صوفیه، معروفیه که بعدها به نعمت اللهیه تغییر نام داد، به همراه تمام شعباتش به معروف کرخی منتهی می‌شود و از این طریق نسبت خود را به امام رضا (علیه السلام) و حضرت علی (علیه السلام) می‌رسانند. فرقه ذهبیه نیز سلسله خود را به معروف کرخی و به واسطه وی به معصومین (علیهم السلام) می‌رساند. منابع صوفیه تصریح دارند که معروف کرخی توسط امام رضا (علیه السلام) مسلمان شده است، بنابر این گزارش‌ها، وی در جریان فرار از استادش که سعی در آموزش عقاید مسیحی به وی را داشت به دست امام رضا (علیه السلام) مسلمان شده و در بازگشت به خانه، والدین او نیز بلافاصله تغییر دین می‌دهند. اولین راوی این گزارش را ابی عبدالرحمن سلمی و کتاب طبقات الصوفیه می‌دانند؛ که بعد از او افرادی مانند ابن خلکان، این حکایت را بدون تفحص و تحقیق از درستی آن نقل کرده‌اند. همه منابع بعدی نیز همین گزارش را با استناد به سخن سلمی نقل کرده‌اند. تغییر دین معروف کرخی و وقایع مربوط به آن و احوالات و مناقب وی پس از آن نقطه اتکای نظریه‌ای است که وی را حلقه اتصال میان تصوف و تشیع می‌داند. این منابع معتقدند سلسله‌های صوفیه که شکل گرفت همگی از طریق معروف کرخی به امام رضا (علیه السلام) اتصال می‌یابند. بنابر مشهور، معروف کرخی در سال ۲۰۰ قمری درگذشته است. کسانی که وی را دربان امام رضا (علیه السلام) می‌دانند مرگ وی را نیز بر اثر شکسته شدن دندههایش در پی اذحام جمعیت بر در خانه امام هشتم شیعیان دانسته‌اند. وی در شونیزیه کرخ بغداد دفن شده است.

[۱۶] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۲۰۷٫

[۱۷] شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۱۳۷۸ ق، ج ۱، ص ۲۹۹ و۳۰۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۷۶ ش، ص ۱۲۹ و ۱۳۰.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا (عَلَیهِ السَّلام) فِی أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْیَوْمَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی دَعَا فِیهِ زَکَرِیَّا (عَلَیهِ السَّلام) رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِکَهَ فَنَادَتْ زَکَرِیَّا وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‏ فَمَنْ صَامَ هَذَا الْیَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ کَمَا اسْتَجَابَ اللَّهُ لِزَکَرِیَّا ثُمَّ قَالَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّهُ حُرْمَهَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَهَ نَبِیِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیهِمَا السَّلام) فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ أَرْبَعَهُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ یُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ یَقُومَ الْقَائِمُ (عَجَّلَ الله تَعالَی فَرجَهُ الشَریف) فَیَکُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ الْحُسَیْنِ‏ (عَلَیهِ السَّلام) یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ (عَلَیهِ السَّلام)  أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ (عَلَیهِ السَّلام) أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى الْحُسَیْنِ حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ (عَلَیهِ السَّلام) یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّهَ فِی الْجَنَّهِ مَعَ النَّبِیِّ (صَلَّیَ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَیْنِ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) فَقُلْ مَتَى ذَکَرْتَهُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ».

[۱۸] همان.

[۱۹] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.