«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».

مقام کَلیم‌اللهی حضرت موسی (علیه السلام)

«وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ[۲]»؛ دهه‌ی کرامت و ماه ذی‌القعده‌الحرام و دهه‌ی اوّل ذی‌الحجّه و ماه ذی‌الحجّه و مُناسبت‌ها یک فُرصت‌های استثنائی است برای کسانی که به دنبال فُرصت هستند تا بار خودشان را ببَندند. ماه ذی‌القعده ماه عُرفاست، ماه سِیر و سُلوک است، ماه مُراقبه است. حضرت موسی (علیه السلام) در میان انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) ویژگی‌های خاصّ خودش را دارد. یکی از ویژگی‌های ایشان کَلیم خداست. حضرت موسی (علیه السلام) کَلیم است، حضرت عیسی (علیه السلام) مسیح است، حضرت ابراهیم (علیه السلام) خَلیل است و حضرت خَتمی مَرتبت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) حَبیب است. آنچه خوبان همه دارند، این حَبیب تنها دارد. ولی کَلیم‌بودن مقامی است که نَصیب کسی نمی‌شود؛ مگر این‌که در امتحانات مُختلف سرافراز بیرون آمده باشد. تمام عُمر حضرت موسی (علیه السلام) آموزش‌های توحیدی خاصّ است. باید دوران حَمل ایشان مَخفی باشد. مادر باید چه‌قَدر قَوی و اراده‌ی آهنین داشته باشد که در دوران حَمل اَحدی مُتوجّه نشود که او باردار است. بعد هم وقتی مُتولّد می‌شود، باید چه‌قَدر ظرفیّت داشته باشد که لُو نرود. بعد هم وقتی مأمورین بو می‌بَرند، می‌ریزند که این طُعمه را کَشف کنند، چه ایمانی دارد که فرزند خودش را درون آتش می‌اندازد، برای سلامت بچه آن خطر، خطر طُغیان فرعون است که کودک‌کُش است. امروز اسرائیل همان فرعون است. کودکان را در سَطح وسیع نابود می‌کند. این کار، کار فرعون بود که قرآن کریم هم در چند جا این جنایت فرعون را برجسته کرده است. «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ[۳]»؛ این‌ها تمام فرزندانی که پسر بودند را ذبح می‌کردند. حالا اسرائیل که خداوند او را نابود کند، بچّه‌ها را زیر آوار از بین می‌بَرد، زیر بُمب‌ها از بین می‌بَرد یا در بیمارستان‌ها گُلوله می‌زند. کودک و مریض و بعد هم گورهای دست‌جمعی این قَتل‌عام‌ها را زیر خاک می‌گیرند. اما در مورد فرعون بدون استثناء جاسوس‌ها از خانواده‌ها نوزادها را می‌گرفتند و جلوی چشم پدر و مادر سر او را می‌بُریدند. ذبح می‌کردند؛ «یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ». همه‌ی این‌ها برای این بود که حضرت موسی (علیه السلام) نباشد. این بچّه‌ها را می‌کُشتند تا یک بچّه‌ای که در میان همه‌ی بچّه‌ها بَناست تاج و تَخت فرعون را به فَنا بدهد، چنین بچّه‌ای به وجود نیاید. خداوند هم قدرت‌نَمایی کرد و حضرت موسی (علیه السلام) را در آتش تَنور از آتش مُحافظت کرد. وقتی مأمورین آمدند و دیدند خبری نیست و رفتند، مادر حضرت موسی (علیه السلام) آمد و دَرب تَنور را برداشت و دید که او در آن‌جا انگار این آتش اسباب‌بازی‌اش است، مَشغول بازی خودش است و هیچ مویی از بدن او هم نسوخته است. نه لباسی سوخته است، نه قُنداقه سوخته است و همگی سالمِ سالم هستند. بعد که از تَنور و از آتش بیرون آمد، خداوند وَحی کرد: «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ[۴]»؛ دامان مادر سَنگر اَمن کودک است؛ ولی دامان تو برای او خطر شده است. حالا او را به آب بینداز. او را از آتش درآوردی، حالا به آب بینداز؛ «فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ».

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (1)

مأموریت الهی به فرعون برای پَرورش حضرت موسی (علیه السلام)

ولی این خانم چه خانمی است! قبل از آن‌که حضرت موسی (علیه السلام) کَلیم باشد، بنَحوی خداوند با او دارد حرف می‌زند. «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى[۵]»؛ وَحی الهی سه گونه است: یک گونه‌ی آن این است که صدا از مَلَک می‌شنود، صدا از درخت می‌شنود، صدا از اَشیائی می‌شنود؛ این یک نوع است که حضرت موسی (علیه السلام) هم این را داشت. یک نوع از آن اِلهام است. آدم در قلب‌ها می‌اُفتد که یک کاری را بکند. تمام عُلوم اِلهام است. بَشر از کجا با فکر به یک جایی می‌رسد؟ این اِلهام الهی است و خداوند در دلش جَرقه می‌زند و مُتوجّه یک نکته‌ی خاصّی می‌شود که دیگران این را ندارند. و نوع سوّم این است که خداوند متعال مُستقیماً با او حرف می‌زند که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی که بر روی شُتر سوار بودند، شُتر می‌خوابید و طاقت نداشت ایشان را ببَرد. از پای درمی‌آمد. از وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که علّت را می‌پُرسیدند، می‌فرمود: وقتی وَحی می‌آید، «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا[۶]»، این وَحی الهی خیلی سنگین است. هم پیامبرمان عَرَق می‌کردند. این عَرَق وَحی که مَشهور است و خداوند متعال این کَرامت را به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) عنایت کرده بود که از طریق دختر بزرگوارش حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) وَصیّت کرد که به پدر بگو: دلم می‌خواهد در آن عَبایی که عَرق وَحی در آن نشسته است، من را کَفن کنید تا من فشار قَبر نبینم. بدون استثناء وقتی وَحی بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد، جسم شریف ایشان خیلی تحت فشار قرار می‌گرفت و بدن نازنین ایشان خیسِ عَرق می‌شد. به مادر حضرت موسی (علیه السلام) «وَ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى»، وَحی است. این وَحی تَلقّی نیست که یک‌چیزی در ذهنش بیاید؛ بلکه حرف خدا را می‌شنود و دارد با خداوند حرف می‌زند. «فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ»؛ می‌فرماید اگر می‌ترسی و نگران فرزندت هستی، دستور ما این است که او را به آب بینداز. بعد هم خداوند متعال به او وعده داد: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ[۷]»؛ ما فرزندت را برمی‌گردانیم. نگران آتش نبودی و او را انداختی و سالم به تو تَحویل دادیم؛ نگران آب هم نباش. ما از آن‌جا هم نجاتش می‌دهیم. حالا آتش خطر است، آب هم خطر است و خطرناک‌تر از همه خودِ فرعون است که این همه کودک را کُشته است تا این بچّه به وجود نیاید. حالا می‌بینند که یک صندوقی روی آب رودِ نیل دارد می‌رود و از آن بالا و از ویلایش دارد نگاه می‌کند. گفت: بروید و ببینید که این صندوق چیست؟ صندوق را آوردند و باز کرد و دید که چه فرزندی است، چه کودکی است! خداوند متعال حضرت موسی (علیه السلام) را از آتش نجات داد، از آب هم نجات داد، حالا گیرِ یک قاتل بی‌رَحم کودک‌کُش اُفتاده است که خداوند او را مأمور کرده است که می‌خواهم در دامان خودت او را پرورش بدهم. آن کسی که بَناست تو را از بین ببَرد، باید خودت او را بزرگ کنی. حالا بیا و قدرت خدا را، حکمت خدا را، رَحمت خدا و عنایت حق‌تعالی را تماشا کُن. آرام زندگی کنید؛ «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ[۸]»؛ خداوند بنده‌ی خودش را رَها می‌کند؟ خیر؛ آتش در اختیار خداست، آب در اختیار خداست. همه‌ی طاغوت‌های عالَم هم مَقهور اراده‌ی پروردگار متعال هستند. اگر خداوند اراده کند، در وجود او تَصرُّف می‌کند. علی‌رَغم خواستِ خودش یک کاری می‌کند که بعدها می‌فَهمد چه خطری با دست خودش برای خودش درست کرده است. آن‌وقت تَعبیر قرآن را ببینید: «فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا[۹]»؛ آل فرعون او را اتّخاذ کردند، از آب گرفتند؛ اما نتیجه‌اش چه شد؟ ما او را مأمور کردیم که بگیرد تا برای خودش غُصّه و دشمن درست کند. دشمن خودش را در دامان خودش پرورش داد. اگر خدا بخواهد، این کار را می‌کند. «عَدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». در این عالَم هیچ‌چیزی شرط هیچ‌چیز دیگری نیست. چرا؟ زیرا «مَا شاءَ رَبّی کان»، باید مَشیّت خدا باشد. اگر آدم چیزی را بخواهد و همه‌ی مُقدّمات هم فراهم باشد، ولی خداوند نخواهد، نمی‌شود.

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (2)

بزرگ‌ترین کلاس الهی برای بنده، کلاس بَلا است

حضرت موسی (علیه السلام) با این بستر خطر از آتش و از آب، از قاتلِ کودک‌کُش، بی‌رَحم که سر فرزند نوزاد را در مقابل پدر و مادر می‌بُرد، ولی نسبت به حضرت موسی (علیه السلام) با چه محبّتی او را نَوازش می‌کرد و او را بزرگ می‌کرد؛ ولی امتحانات حضرت موسی (علیه السلام) تمام نشد. در حالات مرحوم «آیت الله میرزا عبدالکریم حق‌شناس[۱۰]» (اعلی الله مقامه الشریف) که بنده گاهی خدمت شما عرض کرده‌ام که خودِ ایشان برای بنده یکی از تَشرُّفات‌شان را گفتند. فرمودند: یک چِلّه دعای عَهد خواندم. در چهلُمین روز نماز صُبح را در حَرم حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) خواندم و مشغول تَعقیبات بودم. دعای عَهد را خواندم. یک ‌مرتبه دیدم یک کِشش و جاذبه‌ی قَوی من را به طرف راستم می‌کِشاند؛ بی‌اختیار برگشتم. نه کسی صدایم زده بود، نه چیزی اتّفاق اُفتاده بود، ولی دیدم که کِشیده می‌شوم. نگاه کردم و دیدم وجود نازنین امام زمانم (ارواحنا فداه) آقایی فرمودند و به کنار من آمدند. بعد با من هم حرف زدند و یک نُسخه‌ای هم برای من پیچیدند که برای نجات و عاقبت‌ به خیری من آن نُسخه را عمل کردم. این مرحوم آقای حق‌شناس (اعلی الله مقامه الشریف) نَقل کردند که گفته بودند: به حَرم امام رئوف‌مان حضرت امام رضا (علیه السلام) رفته بودم. به من گفته شد: می‌خواهی بروی؟ گفتم: طاقت آن را ندارم. کلاس‌های ابتدایی و مُتوسطه را طی کرد و حالا می‌خواهد آخرین کلاس را ببیند. می‌خواهی آخرین کلاس را ببینی؟ گفتم: طاقت آن را ندارم. گفتند: حالا که کمی تَردید داری، استخاره کُن. من اهل استخاره نبودم، ولی استخاره کردم. خوب آمد و قبول کردم که تا آخرین کلاس بروم. آخرین کلاس چه بود؟ بَلا.

«هر که در این بَزم، مُقرَّب‌تر است     *****     جام بَلا بیشترش می‌دهند[۱۱]»

چرا هیچ‌کسی به اندازه‌ی امام حسین (علیه السلام) بَلا ندیده است؟ زیرا بَناست او تمام اَدیان الهی را با خون خودش بیمه کند؛ لذا بَلای ایشان سنگین‌ترین بَلاهاست. ما که در سَجده‌ی بعد از زیارت عاشورا می‌گوییم: «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی[۱۲]»؛ تا کسی بَلای ولایت را نکِشد، به جایی نمی‌رسد. «اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ»؛ مُصیبت را امام حسین (علیه السلام) کِشیده است؛ ولی من حَمد می‌کنم. حَمد کسی که برای مُصاب آن‌ها دارد شُکر می‌کند. امام حسین (علیه السلام) بَلاکِش است؛ ولی بَلای امام حسین (علیه السلام) در وجود من هست. او قَتیل‌العَبَره است. شیعه تا روز قیامت دلش برای امام حسین (علیه السلام) مَجروح است. و این موضوع حکمت دارد. تا کسی گریه‌کُن امام حسین (علیه السلام) نباشد، دَرد مُصیبت امام حسین (علیه السلام) در وجودش نباشد، به مقام نمی‌رسد، به مَقصد نمی‌رسد. ما خودمان کربلا نبودیم؛ ولی به حضرت عبّاس (علیه السلام) قَسم رَزمندگان ما، مُدافعین حرم ما، این مُقاومت، مُجاهدین جبهه‌ی مُقاومت به وُضوح به عالَم نشان دادند که اگر در کربلا بودند، در کنار امام حسین (علیه السلام) جانشان را به کَف می‌گرفتند و نمی‌گذاشتند حضرت علی اصغر (علیه السلام) تیر بخورد؛ خودشان را فدا می‌کردند. این‌ها اهل بَلا هستند. آخرین کلاس بَلاست.

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (3)

ظرفیّت حضرت موسی (علیه السلام) در امتحانات الهی

چه کنیم که ما هم ظرفیّت بَلا را پیدا کنیم؟ طاقت بَلا را پیدا کنیم؟ «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى»؛ این آخرین کلاس برای حضرت موسی (علیه السلام) است. حضرت موسی (علیه السلام)‌ قبل از تولّد در کوره‌ی بَلا بوده است، بعد از تولّد بَلاها یکی پس از دیگری مُدام سخت‌تر شده تا به مقام نُبوّت نائل شده است. حالا در مقام نُبوّت چند دوره برای تَکامُل دارد. یکی ابتلای به حضرت خِضر (علیه السلام) بود که قرآن کریم در سوره‌ی مبارکه‌ی کَهف این جریان را می‌گوید که حضرت موسی (علیه السلام) مأمور بود که به دنبال حضرت خِضر (علیه السلام) بگردد و او را پیدا کند. حضرت خِضر (علیه السلام) یک راه‌هایی را بَلد است که حضرت موسی (علیه السلام) باید از او یاد بگیرد. با همه‌ی مقامات، با همه‌ی کلاس‌های سازندگی که نَصیبش شده است و خداوند از روز اوّل او را در بَلا رُشد داده است، حالا باید برود و حضرت خِضر (علیه السلام) را پیدا کند تا اَسرار به او یاد بدهد. حضرت موسی (علیه السلام) هنوز باید برود، باید این نَردبان را طی کند، باید به قُلّه برسد. این بَلا نسبت به آن بَلاهای جسمی بَلای سخت‌تری است. کسی که مقام داشته باشد، حالا خیلی‌ها اعتقاد دارند که حضرت موسی (علیه السلام) به مقام نُبوّت نائل شده بود، ولی مأمور بود که نزد عَبدی از عِباد الهی که دارای مقام سِرّ و مقام ولایت است، تَواضُع کند و نزد او برود و زانو بزند. بالاخره این مقام، زانو زدن، کوچکی کردن، نازکشیدن، دیدن و حرف‌نزدن، توجیه‌نشدن فکر در عین حال صبر کردن تا روشن شدن موضوع، آدم خیلی از جاها به اَشخاص گیر می‌دهد، ولی بعد می‌فَهمد که جهالتش باعث شده است که گیر داده است. یک بنده‌ی خدایی پُشت سر یک امام جماعتی نماز نمی‌خوانده است. گفته بودند: چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفته بود: خودم دیدم که به توالت رفت و بیرون آمد، وضو نگرفت و به مِحراب آمد و نشست. من خودم دیدم که بی‌وضو آمد و نماز خواند، چگونه من پُشت سر او نماز بخوانم؟ گفته بودند: چرا به خودش نمی‌گویی؟ رفته بودند و به خودش گفته بودند. گفته بود: پای من دُمَل داشت؛ دیدم که نزدیک است تا خون او بیاید. به توالت رفتم و آن را شُستم؛ زیرا جلوی مردم نمی‌شد شَلوارم را بالا بزنم. به آن‌جا رفتم و آن را شُستم و آمدم. به همین سادگی اشکال قابل رَفع بوده است؛ ولی با خودِ آن شخص مَطرح نمی‌کند و جَوّ علیه او درست می‌کند و او را به عنوان یک آدم غیرِ عادل مُشخّص می‌کند. حالا بیا و درستش کُن. ذهنیّت‌ها که به این سادگی درست نمی‌شود. حالا حضرت موسی (علیه السلام) در آن مقام باید با یک کسی همراهی کند که او هم در یک رُتبه‌ای مأموریت دارد که حضرت موسی (علیه السلام) را در حَدّ بندگی مانند مُوم کند. به مَحض این‌که گفت: می‌خواهم با تو باشم، گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا[۱۳]»؛ تو صبر رفاقت با من را نداری. این خیلی طاقچه‌بالا گذاشتن است. حضرت موسی (علیه السلام) که از روز اوّل «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی[۱۴]»، خداوند متعال قَدم به قَدم خودش هوای حضرت موسی (علیه السلام) را دارد، او را نَوازش کرده است و بالا آورده است، حالا به یک کسی رسیده است و ناز او را می‌کِشد که اجازه بده من با تو همسَفر باشم. می‌گوید: خیر، این سَفر سَفر سختی است؛ تو نمی‌توانی با من باشی. خیلی ظرفیّت می‌خواهد که کسی دارای این مقامات باشد و به کسی طَمع و تَوقُّع دارد که از او نُسخه بگیرد، از او خط بگیرد و او هم طاقچه‌بالا بگذارد و بگوید که تو ظرفیّت آن را نداری، تو نمی‌توانی با من بیایی. این تَحمُّل کردن و قول دادن به این‌که خواهش می‌کنم، حالا من را امتحان کُن؛ هرچه بگویی انجام می‌دهم. به مَحض این‌که گفت: شرط تو را قبول می‌کنم، جناب خِضر (علیه السلام) به او گفتند: شرط آن این است که از من سؤال نکُنی. هرچه دیدی، سُکوت کُن تا بعد مَعلوم بشود. ۳ قدم او را با خودش بُرد و حضرت موسی (علیه السلام) در هر ۳ جا هم تَحمُّل نکردند. در هر ۳ جا به ایشان گیر دادند و بار سوّم جناب خِضر (علیه السلام) گفت: «قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ[۱۵]».

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (4)

سخت‌ترین حالتِ حضرت موسی (علیه السلام) در بیان خودشان

می‌گویند که در روایت آمده است به جناب موسی (علیه السلام) گفتند: تَلخ‌ترین جَریان زندگی‌ات کُدام بود؟ نگفت وقتی در آتش تَنور بودم، نگفت وقتی در آب نیل سرگردان بودم و باد من را به این سو و آن سو می‌بُرد، نگفت وقتی در کاخ فرعون گرفتار این لَعنتی بودم، شاهد این قَتل‌ها و جنایت‌ها بودم؛ بلکه گفتند: سخت‌ترین و تَلخ‌ترین حال آن حالی بود که جناب خِضر (علیه السلام) به من گفت: «هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ»؛ این جُدایی از وَلی خدا از همه‌ی این‌ها سخت‌تر است. نمی‌دانم چرا ما این احساس را نداریم.

«بِگُل بلبل نشیند زار نالد     *****     مو که دور از گُلانم چون نَنالم[۱۶]».

چرا ما از فراق امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) این درد را احساس نمی‌کنیم؟ اما عرض می‌کنم: آقا جان! همان‌گونه که جناب خضر (علیه السلام) خودش را به حضرت موسی (علیه السلام) نشان داد و دلش را بُرد، سپس او را رَها کرد؛ خب مَعلوم است؛ شما هم یک‌ بار خودتان را به ما نشان بدهید که لااَقل ما این سوز را داشته باشیم. گفت: فراق جناب خضر (علیه السلام) از همه‌ی این‌ها برایم سخت‌تر بود.

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (5)

مأموریت اِنقطاع اِلی‌الله برای حضرت موسی (علیه السلام)

حالا این دوره را هم سِپَری کرد. در دوره‌ی جدید «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى»؛ مسأله‌ی تَعیین خلیفه است. حضرت موسی (علیه السلام) باید ببیند که خلیفه‌اش مَظلوم است. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جریانات گرفتاری‌های حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را برای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌گفتند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُدام رنگ می‌دادند و رنگ می‌گرفتند. مُدام رَگ‌های مبارک ایشان برجسته می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه می‌دادند و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم گوش می‌کردند و گریه می‌کردند. در آخر فقط یک سؤال کردند. فرمودند: «وَ ذَلِک فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی[۱۷]»؛ یا رسول الله! دینم را سالم نگاه می‌دارم؟ فرمودند: بله. عرض کرد: همه‌اش را قبول کردم. حتی کُتک‌خوردن فاطمه (سلام الله علیها) را هم قبول کردم. ایشان خودشان قبول کرده بودند. در مورد حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) وقتی آن حال برای حضرت امام زین‌العابدین (علیه السلام) پیش آمد که بی‌بی نگران شدند، جلو آمدند و عرضه داشتند: «مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إخْوَتی[۱۸]»؛ چه شده است؟ دارم می‌بینم که دارید جان می‌دهید. مگر نه این است ‌که همه‌ی این‌ها را به ما گفته‌اند و قبول کرده‌ایم؟ این نُسخه‌ی الهی بود. تصادفی نبوده است؛ ما همه‌ی این‌ها را دیده‌ایم، خودمان پَذیرفتیم؛ همه‌اش را خودمان پَذیرفتیم. حالا هم حضرت موسی (علیه السلام) باید مَظلومیّت خلیفه‌ی خودش یعنی «هارون[۱۹]» (علیه السلام) را ببیند. «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً»؛ موسی! باید اِنقطاع پیدا کُنی. همه‌ی دوره‌ها را دیده‌ای، ولی مأموریت نجات داشته باشی و این همه هم گرفتاری برای مردم باشد، ولی ما به تو می‌گوییم که همه را رَها کُن. تو ضامن نجات کسی نیستی. تو مأمور به تَکلیف هستی. تو حرفت را بزن، اَمر به معروفت را بکُن، نَهی از مُنکرت را انجام بده. حالا قبول نمی‌کنند یا لَج می‌کنند و در مقابل تو می‌ایستند، تو را دشنام می‌دهند، مهم نیست؛ تو کار خودت را انجام بده. دل‌ها که به دست تو نیست. «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ[۲۰]»؛ پیامبر! مگر تو می‌توانی دلی را تغییر بدهی؟ مگر هدایت به دست توست؟ دل‌ها به دست من است. «یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ[۲۱]»؛ زور زدن تو فقط خودت را آزار می‌دهد. «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا[۲۲]»؛ یا رسول الله! فدای شما بشوم. خداوند دارد به شما تَسلّی می‌دهد. می‌فرماید: حرص نخور؛ دل‌ها به دست تو نیست، به دست من است. هرکسی را بخواهم، هدایت می‌کنم. حالا حضرت موسی (علیه السلام) آمده است، این قوم را از فرعون نجات داده است، نابِسامانی دارد در میان این‌ها موج می‌زند، خطر اِرتداد دارند، خطر بَدبختی دارند؛ ولی در این شرایط حضرت موسی (علیه السلام) مأمور می‌شود که همه‌ی فرزندانش را رَها کند و اِنقطاع اِلی‌الله داشته باشد. هوای خودت را داشته باش. آن چیزی را که ما می‌گوییم باید انجام بدهی. خداوند متعال یک ۳۰ روز را با او مُواعده داشت. می‌خواهم ۳۰ روز هیچ‌کسی با تو نباشد، جُز من هیچ‌چیزی نداشته باشی، غیر از من هیچ‌کسی را نداشته باشی. همه‌کَس و همه‌چیز تو من هستم. می‌خواهم ۳۰ روز با من باشی. این خیلی برای حضرت موسی (علیه السلام) سخت است؛ ولی اطاعت می‌کند. این ۳۰ روز برای حضرت موسی (علیه السلام) خیلی اِنقطاع زیبایی بود. شاکرانه در خدمت خداوند بود.

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (6)

چِلّه‌نشینی حضرت موسی (علیه السلام) و آثار پس از آن

«وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»؛ این ۳۰ روز را به چِلّه تبدیل‌کردن، یک سُفره‌ای بود که می‌فرماید: «مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً کَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا[۲۳]»؛ خداوند خواست حضرت موسی (علیه السلام) را در ثَواب چِلّه‌نشینی همه‌ی چِلّه‌نشینان حتی اُمّت مرحومه تا روز قیامت هرکسی اهل چِلّه است، بر سر سُفره‌ی حضرت موسی کَلیم (علیه السلام) است. خدا کند من و شما هم توفیق پیدا کنیم یک چِلّه خاطرمان از زبان‌مان جمع باشد که در این یک چِلّه مَلَک هیچ گناهی از زبان ما ننوشته است. یعنی می‌شود؟ اگر بخواهیم خداوند کمک‌مان می‌کند. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ[۲۴]»؛ یک چِلّه نماز اوّل وقت داشته باشیم. یک چِلّه بدون استثناء روزی نباشد که ما اشک بر امام حسین (علیه السلام) نداشته باشیم. یک چِلّه گریه‌ی بر امام حسین (علیه السلام) داشته باشیم. یک چِلّه روزی یک ساعت با امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) باشیم. به هر راهی که با دلمان سازگار است، یک چِلّه روزی یک ساعت من هستم و آقای خودم. با آقای خودمان داشته باشیم. ما یک آقا داریم، ولی به دنبالش نمی‌رویم. روزی یک ساعت برای آقایتان باشید. نمی‌شود؟ چرا تجربه نمی‌کنیم؟ «مَن طَلَبَ شیئاً وَجَدَّ وَجَد وَ مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ وَلَج[۲۵]»؛ آدم دَرب بزند، عاقبت از آن دَرب سریع بیرون می‌آید. یک چِلّه رَها نکنید، از این دَرب فاصله نگیرید. به خدا قَسم َدرب باز می‌شود. چرا ما این‌قَدر کم‌ظرفیّت، عَجول و خیلی تَنبل هستیم. حضرت موسی (علیه السلام) بعد از این مقامات که این چِلّه، چِلّه‌ای است که باید اُوج را در خَلوت با خدا، در چشیدن لذّت اُنس با خداوند، حالا این دوره که تمام شد، برگردد و ببیند که قوم او همگی گوساله‌پَرست شدند. گوساله‌ی سامِری را می‌پَرستیدند. خَلیفه تَعیین کرده بودند. این راه را برای ما مُشخّص کردند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم وقتی نیستند، خلیفه تَعیین کرده‌اند. «وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ»؛ این چِلّه‌، چِلّه‌ی رسیدن به ولایت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. چرا مُتوجّه نیستیم که قرآن کریم دارد به ما درس می‌دهد؟ حضرت موسی (علیه السلام) که رفته است. می گوید: شما اُمّت مرحومه چرا گوساله‌پَرست شدید؟ علی (علیه السلام) و هارون (علیه السلام) خیلی فاصله دارند.‌ ولی تا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرشان را روی زمین گذاشتند، دَرب خانه‌ی حضرت موسی (علیه السلام) را آتش نزدند، همسر جناب هارون (علیه السلام) را نکُشتند؛ ولی برای مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) این اتّفاقات اُفتاد. خداوند متعال خواست با این چِلّه او را به یک بَلایی که سنگین‌تر از این‌ها بود، مُبتلا کند و آن اِرتداد اُمّت خودش و غُربت و مَظلومیّت جانشین و خلیفه‌ی خودش بود. که وقتی ایشان آمد و دید که همه برگشتند، منتظر بَهانه بودند که رَها کنند و فرار کنند. همه از جبهه فرار کردند. از جبهه‌ی عُبودیّت خداوند رفتند و گوساله‌پَرست شدند. موی سر برادر خودش را از روی غَضب الهی گرفت. التماس کرد: «یَا ابْنَ أُمَّ[۲۶]»؛ پسر مادرم! کاملاً عاطفی بود. چه جانشینی بود، چه حُرمتی داشت، چه معرفتی داشت. «لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی[۲۷]»؛ موی سر و صورت من را نگیر. «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی[۲۸]»؛ این قوم من را مُستضعف کردند. یعنی این‌ها زیاد بودند، من کم بودم؛ این‌ها قوی بودند، من ضعیف بودم؛ این‌ها من را مُستضعف کردند. «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی»؛ کسی را به عُنوان حامی نداشتم. من تک و تنها بودم. همه در برابر من بودند. علاوه بر این اگر سِماجت می‌کردم، فتنه‌ی اختلاف بود. ترسیدم بیایی و بگویی: «فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ[۲۹]»؛ دو قُطبی درست می‌کردند. همین کارهایی که امروز گوساله‌های سامِری این کارها را می‌کنند، دو قُطبی درست می‌کنند. هر روز یک حاشیه درست می‌کنند که مردم را علیه انقلاب‌شان و موسی زمان‌شان بشورانند. این در تاریخ به صورت فراوان تکرار شده است. خلیفه‌ی حضرت موسی (علیه السلام) که جناب هارون (علیه السلام) بود، دو نکته را گفت. یکی این بود که من مُستضعف بودم و این‌ها مُستکبر بودند. من تنها بودم و این‌ها همه آن‌طرفی بودند. دوّم این‌که نگران تَفرقه و دو قُطبی جامعه بودم. ترسیدم بیایی و بگویی که چرا رعایت نکردی و جامعه دو نیم شد. وجود مُقدّس مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را هم با دست بسته که می‌بُردند، برگشتند و به طرف قَبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یک نگاهی کردند. عرضه داشتند: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی»؛ ببینید اُمّت شما با من چه کردند.

Sadighi-14030224-MasjedeOzgol-Thaqalain_IR (7)

روضه و توسّل به حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها)

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدَهِ الجَلیلهِ الجَمیلهِ … وَ الْمَخْفِیَّهِ قَبْراً الْمَدْفُونَهِ[۳۰]»؛ حاجی‌ها دارند آماده می‌شوند، آموزش می‌بینند. یکی از مُعمترها امشب زنگ زده بود و خداحافظی می‌کرد. می‌گفت: دارم به مَکّه می‌روم. دلم هوای مدینه را کرد. مرحوم آقای «حِسان» نَقل می‌کرد. می‌گفتند: به «علّامه‌ی امینی» (اعلی الله مقامه الشریف) عرض کردم: وقتی به مدینه رفتم، صدای ناله‌ی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را از دَرب و دیوار می‌شنیدم. خلیفه‌ی حضرت موسی (علیه السلام) این سختی‌ها را ندید. این سختی‌ها را خلیفه‌ی پیامبر آخرالزّمان دیدند. غَیورترین مرد عالَم بود. وقتی به ایشان گزارش دادند که لشکریان مُعاویه خَلخال از پای یک زن ذِمیه‌ای درآوردند، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به‌قَدر هیجانی شدند؛ فرمودند: اگر کسی دِق کند و بمیرد، مَلامت ندارد. من زنده باشم و در کشور من از پای یک زن ذِمیه خَلخال دربیاورند؟ یک چنین صاحب غیرتی در مقابل چشمش ناموس خودش را «مُغیره» با غَلاف شمشیر می‌زد. خداوند متعال آن یکی را لَعنت کند؛ تازیانه می‌زد. به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتند: یابن رسول الله! این‌جور که مَشهور است مادرتان خیلی آسیب دیده بود. جراحت‌ها و شکستگی‌های ایشان یکی دو مورد نبود. آسیب زیاد دیده بود، اما کدام آسیب قاتل مادرتان بود؟ ناله‌ی امام صادق (علیه السلام) بلند شد. فرمودند: سبب قَتل مادرم غلاف شمشیری بود که به پَهلوی ایشان می‌زدند. چون پَهلوی ایشان بین دَرب و دیوار شکست، به اُستخوان شکسته می‌زدند. «لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۱]»؛ اُستخوان را شکستند، اُستخوان شکسته را با غلاف شمشیر زدند؛ ولی دیگر اُستخوان‌ها لِه نشده بود. این حُسین (علیه السلام) بود که زیر سُم اسب‌ها دیگر بدنی برایش نمانده بود.

لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم

اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین

دعا

«اللّهُمَّ انّا نَسْئَلُکَ وَ نَدْعُوکَ بِاسْمِکَ الْعَظیمِ الْاعْظَمِ، الْاعَزِّ الْاجَلِّ الْاکْرَمِ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ یا قَدیمَ الْإِحْسَان بِحَقِّ الْحُسَیْنِ[۳۲]».

خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به چِلّه‌نشینی همه‌ی چِلّه‌نشینان از مُقرّبان دَرگاهت قَسمت می‌دهیم به همین زودی لباس ظُهور بر قامت امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) بپوشان.

امروز بنده در روایت می‌دیدم احتمال این‌که ظُهور حضرت مَهدی (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) در ماه ذی‌القعده باشد و روز دَحوالارض باشد، وجود دارد؛ خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم این ماه ذی‌القعده را ماه ظُهور امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) قرار بده.

خدایا! قلب مبارک امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را از ما راضی بدار.

خدایا! توفیق خدمت در ساحت مُقدّس امام‌ زمان‌مان‌‌ (ارواحنا فداه) را از ما دَریغ مَفرما.

الها! پروردگارا! فقر و فحشا و فساد و نِفاق و نَمامی و ایجاد بَدبینی و ایجاد بی‌ایمانی در قِشرهای مُختلف را از این مملکت ریشه‌کَن بفرما.

خدایا! نَسل جوان ما را در کشتی امام حسین‌مان (علیه السلام) مُستقر بفرما.

خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم حاجت حاجتمندان، خاصّه مُلتمسین و کسانی که با ما عَهد دعا دارند و حاضرین در این مَحفل برآورده بفرما.

الها! پروردگارا! مریض‌ها عُموماً، مریض‌های خاصّ مورد نظر را لباس عافیت کامل بر تَن‌شان بپوشان.

خدایا! توفیق شُکر نعمت‌ها را به ما مَرحمت بفرما.

خدایا! هرچه دادی از ما نَگیر.

خدایا! هرچه نداریم و لازم داریم به ما بده.

خدایا! ما را مُحتاج لِئام خَلق خودت قرار مَده.

خدایا! به آبروی حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به عصمت حضرت فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) آبرویمان را در دنیا و آخرت حفظ بفرما.‌

خدایا! آنچه خواستیم و آنچه نخواستیم، اما اقتضای کَرَم تو در این ماه خاصّ ذی‌القعده ماه امام رضا (علیه السلام) است، به ما مَرحمت بفرما.

نِثار روح مُقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همه‌ی شهدا صلوات مَرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.

[۲] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۴۲٫

[۳] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۹٫

«وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ ۚ وَ فِی ذَٰلِکُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ».

[۴] سوره مبارکه قصص، آیه ۷٫

«وَ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ».

[۵] همان.

[۶] سوره مبارکه مزمل، آیه ۵٫

[۷] سوره مبارکه قصص، آیه ۷٫

[۸] سوره مبارکه زمر، آیه ۳۶٫

«أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ».

[۹] سوره مبارکه قصص، آیه ۸٫

«فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَنًا ۗ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا کَانُوا خَاطِئِینَ».

[۱۰] میرزا عبدالکریم حق‌شناس تهرانی (۱۲۹۸-۱۳۸۶ش) از عارفان و اساتید اخلاق در تهران. وی متولد تهران بود و در درس سید محمد حجت کوه‌کمری، سید محمدتقی خوانساری و امام خمینی شرکت کرد. عرفان و علوم عقلی را از محمدعلی شاه‌آبادی و میرزا مهدی آشتیانی آموخت. حق‌شناس به اصرار آیت‌الله بروجردی به تهران رفت و تا آخر عمر به تدریس و تربیت طلاب و عامه مردم در این شهر پرداخت. او در تهران، تولیت مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله را بر عهده داشت. عبدالکریم تحصیلات ابتدایی و مقدمات را نزد شیخ محمدرضا تنکابنی آموخت و سپس به قم رفت تا از محضر دیگر اساتید نظیر سید محمد حجت و سید محمدتقی خوانساری در دروس فقه و اصول استفاده کند. مدتی نیز نزد امام خمینی فقه و اصول آموخت و در بحث اخلاق هم مراوداتی با ایشان داشت. وی عرفان را نزد شاه‌آبادی و بخشی از علوم عقلی را نزد میرزا مهدی آشتیانی گذراند. حق‌شناس افزون بر زبان عربی، به زبان‌های فرانسه و انگلیسی هم مسلط بود و اجازه اجتهادش را از سید ابوالقاسم خویی، سید محمد حجت، شیخ عبدالنبی عراقی و محمدعلی شاه‌آبادی دریافت کرد. حق‌شناس در همان کلاس‌های درس آیت‌الله شاه‌آبادی با امام خمینی آشنا شد و در همان اوایل به دیدار وی رفت و از او اجازه ورود به کلاس فلسفه‌اش را گرفت. علاقه حق‌شناس در این دوران به امام خمینی آن‌قدر زیاد شد که هر روز خودش را زودتر به نماز جماعت در مدرسه فیضیه می‌رساند تا بتواند در صف نماز جماعت کنار او بنشیند و با او هم‌کلام شود. گاهی او و امام خمینی با هم به تهران می‌آمدند و میرزا عبدالکریم در یکی از این سفرها، او را با شیخ محمدحسین زاهد آشنا کرد. میرزا عبدالکریم در سال ۱۳۸۶ش درگذشت و در حرم عبدالعظیم حسنی دفن شد.

[۱۱] ملا احمد نراقی، معراج السعاده، باب چهارم، صفت سیزدهم، شماتت کردن.

[۱۲] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت عاشورای حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…اللّٰهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَىٰ مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ عَظِیمِ رَزِیَّتِی، اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ أَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ‌السلام».

[۱۳] سوره مبارکه کهف، آیه ۷۵٫

«قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا».

[۱۴] سوره مبارکه طه، آیه ۴۱٫

[۱۵] سوره مبارکه کهف، آیه ۷۸٫

«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ ۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا».

[۱۶] باباطاهر، دوبیتی‌ها، دوبیتی شماره ۱۴۲٫

[۱۷] مفاتیح الجنان، فرازی از خطبه شعبانیه.

«…قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ؟ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ. ثُمَّ بَکَی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَبْکِی لِمَا یَسْتَحِلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِ کَأَنِّی بِکَ وَ أَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ شَقِیقُ عَاقِرِ نَاقَهِ ثَمُودَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَهً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِکَ فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِی. فَقَالَ علیه‌السلام فِی سَلَامَهٍ مِنْ دِینِکَ. ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنِی وَ مَنْ أَبْغَضَکَ فَقَدْ أَبْغَضَنِی وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنِی لِأَنَّکَ مِنِّی کَنَفْسِی رُوحُکَ مِنْ رُوحِی وَ طِینَتُکَ مِنْ طِینَتِی إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ إِیَّاکَ وَ اصْطَفَانِی وَ إِیَّاکَ وَ اخْتَارَنِی لِلنُّبُوَّهِ وَ اخْتَارَکَ لِلْإِمَامَهِ وَ مَنْ أَنْکَرَ إِمَامَتَکَ فَقَدْ أَنْکَرَ نُبُوَّتِی یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ أَبُو وُلْدِی وَ زَوْجُ ابْنَتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی أَمْرُکَ أَمْرِی وَ نَهْیُکَ نَهْیِی أُقْسِمُ بِالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ وَ جَعَلَنِی خَیْرَ الْبَرِیَّهِ إِنَّکَ لَحُجَّهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَی سِرِّهِ وَ خَلِیفَتُهُ فی عِبَادِهِ».

[۱۸] کامل الزیارات، ص ۲۷۴ – ۲۷۵؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۵۷ و ج ۴۵، ص ۱۷۹؛ نفس المهموم، ص ۲۱۰ و مقتل الحسین مقرّم، ص ۳۰۸٫

[۱۹] هارون بن عمران از پیامبران الهی، برادر، جانشین و همراه حضرت موسی (علیه السلام) بود که در قرآن از قول موسی به فصاحت وی در سخن گفتن اشاره شده است. در حدیثی از پیامبر اکرم، جایگاه امام علی (علیه السلام) نسبت به پیامبر اکرم به جایگاه هارون نسبت به موسی تشبیه شده است. این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده و به حدیث منزلت شناخته می‌شود. هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به طور سینا رفت، هارون را جانشین خود قرار داد. در این مدت، فردی به نام سامری گوساله‌ای ساخت و بنی‌اسرائیل را به پرستش آن دعوت کرد و هارون نتوانست مانع آنها شود؛ البته تورات، ساخت گوساله را به هارون نسبت داده است. هارون در ۱۲۳ سالگی در طور سینا از دنیا رفت، در کوه هور اردن که به جبل هارون شهرت دارد، مقبره‌ای به او منسوب است. هارون، برادر حضرت موسی بود، پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشت. نسب صفیه دختر حیی بن اخطب از همسران پیامبر که از یهودیان بنی نضیر بود، به وی می‌رسد. هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به طور سیناء رفت، هارون را جانشین خود در میان بنی‌اسرائیل قرار داد. در این مدت سامری با طلاهایی که قوم موسی از فرعونیان با خود به همراه آورده بودند، گوساله‌ای ساخت و قوم موسی را به پرستش آن دعوت نمود. تلاش‌ هارون برای جلوگیری از پرستش گوساله فایده‌ای نداشت. موسی پس از بازگشت، به سختی با هارون سخن گفت که چرا مانع آنها نشده است. هارون گفت که قوم نزدیک بوده او را به قتل برسانند، و از موسی درخواست کرد که او را دشمن‌شاد نکند و با ظالمان یکسان نپندارد. از این رو موسی برای خود و برادرش از خداوند طلب بخشش کرد. بنابر آیات قرآن، گوساله‌‌پرستی بنی‌اسرائیل، کار سامری بود و هارون با آن مبارزه کرد؛ اما تورات، کتاب مقدس یهودیان، گوساله‌سازی و دعوت به بت‌پرستی را به هارون نسبت داده است. هرچند برخی از مفسرانِ یهود در صدد توجیه و تأویل سخن تورات در این زمینه برآمده‌اند.

در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جایگاه امام علی (علیه السلام) نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همانند جایگاه هارون نسبت به موسی معرفی شده است این حدیث در منابع شیعه و سُنّی نقل شده و به حدیث منزلت شناخته می‌شود. بر اساس این حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به علی (علیه السلام) فرمود: «أنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هارونَ مِنْ مُوسی؛ تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست.» به گفته یعقوبی، هارون در ۱۲۳ سالگی و در زمان حیات حضرت موسی (علیه السلام)، به نقل مسعودی در سن ۱۲۶ سالگی و بنابه نقل مقدسی در کتاب «البدء و التاریخ»، وی در سن ۱۲۸ سالگی و سه سال قبل از موسی (علیه السلام) از دنیا رفته است. براساس روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سن هارون به هنگام مرگ ۱۳۳ سال بود. بر پایه روایتی، موسی هارون را به کوه طور سینا برد و در آنجا ملک الموت او را قبض روح کرد. مطابق حدیث مذکور، موسی به همراه هارون به طور سینا رفتند و در آنجا اتاقی را دیدند که بر درِ آن درختی بود و بر آن درخت دو لباس آویزان بود، موسی به هارون گفت: «جامه‌ات را بیرون آر و این دو جامه را بپوش و داخل اتاق شو و روی تختی که در آن قرار دارد بخواب» چون هارون روی تخت خوابید مرگش فرا رسید. موسی به نزد بنی‌اسرائیل بازگشت و خبر مرگ هارون را به آنها داد. بنی ‌اسرائیل موسی را تکذیب کردند و گفتند: تو او را کشته‌ای. خدا به فرشتگان دستور داد جنازه هارون را روی تختی در هوا حاضر کردند و بنی اسرائیل او را دیدند و دانستند که هارون از دنیا رفته است. بنا به گزارش یعقوبی، اَلیعازَر فرزند هارون نیز در جریان مرگ پدرش به همراه موسی بوده است. در غرب اردن بر قله کوه هور مقبره‌ای منسوب به هارون است. این کوه به نام «پِترا» و «جبل هارون» نیز شهرت دارد. بنای این مقبره به قرن هشتم قمری برمی‌گردد. همچنین مقبره دیگری در روستای «کاترین السیاحیه» در اردن – در حاشیه ساحلی خلیج عَقَبه- بر روی تپه کوچکی به وی منسوب است.

[۲۰] سوره مبارکه قصص، آیه ۵۶٫

«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ».

[۲۱] سوره مبارکه نور، آیه ۴۶٫

«لَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ ۚ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».

[۲۲] سوره مبارکه کهف، آیه ۶٫

«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا».

[۲۳] الفصول المختاره من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۳۶٫

«قَوْلِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ سَنَّ سُنَّهً حَسَنَهً کَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّهً سَیِّئَهً کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ».

[۲۴] سوره مبارکه محمد، آیه ۷٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».

[۲۵] غررالحکم، ح ۳۷۵۸٫

[۲۶] سوره مبارکه طه، آیه ۹۴٫

«قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی».

[۲۷] همان.

[۲۸] سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۰٫

«وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ ۖ وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْدَاءَ وَ لَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».

[۲۹] سوره مبارکه طه، آیه ۹۴٫

[۳۰] مفاتیح الجنان، صلوات بر حضرت زهرا (سلام الله علیها).

«اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدَهِ الجَلیلهِ الجَمیلهِ الْمَعْصُومَهِ الْمَظْلُومَهِ الْکَرِیمَهِ النَّبِیلَهِ الْمَکْرُوبَهِ الْعَلِیلَهِ ‏ذَاتِ الْأَحْزَانِ الطَّوِیلَهِ فِی الْمُدَّهِ الْقَلِیلَهِ الرَّضِیَّهِ الْحَلِیمَهِ الْعَفِیفَهِ السَّلِیمَهِ الْمَجْهُولَهِ قَدْراً وَ الْمَخْفِیَّهِ قَبْراً الْمَدْفُونَهِ سِرّاً وَ ‏الْمَغْصُوبَهِ جَهْراً سَیِّدَهِ النِّسَاءِ الْإِنْسِیَّهِ الْحَوْرَاءِ أُمِّ الْأَئِمَّهِ النُّقَبَاءِ النُّجَبَاءِ بِنْتِ خَیْرِ الْأَنْبِیَاءِ الطَّاهِرَهِ الْمُطَهَّرَهِ الْبَتُولِ الْعَذْرَاءِ ‏فَاطِمَهَ التَّقِیَّهِ النَّقِیَّهِ الزَّهْرَاءِ (عَلَیْهَا السَّلَامُ)»

[۳۱] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.

لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.

متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».

[۳۲] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۴۵، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.