روز دوشنبه مورخ ۱۱ دی ماه ۱۴۰۲، درس اخلاق حضرت «آیت الله صدیقی» بعد از نماز جماعت مغرب و عشاء در مسجد جامع ازگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- دلایل نام «زهرا» و «فاطمه» برای اُمّ ابیها (سلام الله علیها)
- دلایل نام «طاهره» و «مُحدثه» برای اُمّ ابیها (سلام الله علیها)
- دلیل اینکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) «بَتول» نامیده شدهاند
- نَفس لَوامه مَهارکنندهی انسان از مُرتکبشدن به گناه است
- اعتراف حضرت آدم (علیه السلام) به ظلمی که در حقّ خودش کرده بود
- نَفس مُطمئنّهای که رَهیافتگان به دَرگاه حقّ به آن خواهند رسید
- مقام رضایِ حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
دلایل نام «زهرا» و «فاطمه» برای اُمّ ابیها (سلام الله علیها)
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ[۲]»؛ ایّام مناسبتهایی برای صحبت دارد که مَجموعاً میتوان گفت ایّامالله هستند. بالاترین مناسبت طلوع خورشید وجود حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است که آفتاب و ماه و همهی اَجرام نورانی نور خودشان را از حضرت زهرا (سلام الله علیها) میگیرند. از امام پُرسید چرا نام مادرتان زهراست؟ جواب فرمودند: برای اینکه «زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ کَمَا تَزْهَرُ نُورُ اَلْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ[۳]»؛ نور مادر ما به اهل آسمانها که مَلائکه همه نوری هستند، ولی از حضرت زهرا (سلام الله علیها) تَغذیه میکنند. همینگونه که آفتاب زمین را روشن میکند، نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) آسمانیها و ملائکه و بهشتیها را نور میدهد. میپُرسند که چرا نام ایشان فاطمه (سلام الله علیها) است؟ ۳ وَجه برای اینکه چرا نام ایشان فاطمه (سلام الله علیها) است، در ۳ روایت آمده است. یکی این است که فرمودند: «فَطَمْتُکِ بِالْعِلْمِ[۴]»؛ خداوند متعال چنان علمی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داده است که از همهی عالَمان مُنقطع است و هیچکسی به پای بیبیِ ما نمیرسد. دوّم فرمودند: «لأنّ الخَلق فُطِمُوا عَن مَعرِفَتِها[۵]»؛ هیچکسی نمیتواند کُنه معرفت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را داشته باشد. یعنی سِرّالله است، کسی به عظمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) سر دَر نمیآورد. سوّم هم این است که فرمودند: «فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ[۶]»؛ به بَرکت بیبی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شیعه در آتش نمیسوزد. مُنقطعاً از سوختن در آتش جهنّم است. هر ۳ نکته هرکدام جای توضیح دارد، بَحث ساعتی میطلبد که انسان در این رابطه صحبت نماید.
دلایل نام «طاهره» و «مُحدثه» برای اُمّ ابیها (سلام الله علیها)
یکی از اسامی بیبی «طاهره» است. میپُرسند که چرا اسم حضرت زهرا (سلام الله علیها) «طاهره» است؟ پاسخ میدهند: برای اینکه از غیرِ خدا پاک است. «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا[۷]»؛ این یک آیه است. شَراب طَهور شَراب محبّت است، شَراب عشق است. وقتی خداوند متعال دریای محبّت خودش را در قلب خودش بریزد، دیگر خبری از او نیست؛ هرچه هست، خداست. جلوهی کامل خداست و جُز خدا در زندگی او، در گُفتار او، در رفتار او و در تَعامُل او نیست. همهجا بوی خداست، صفات الهی است. یکی هم این آیهی کریمه است که میفرماید: «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ[۸]»؛ قلب سَلیم را فرمود آن قلبی است که از غیرِ خدا پاک است. هیچچیزی غیر از خدا در دلش نیست. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مِصداق کامل هر دو آیهی شریفه است. یکی از اَسامی بیبی «مُحدثه» است. بیبیِ ما مُحدثه است. همهی ائمهی ما (سلام الله علیهم اجمعین) مُحدثون هستند که در زیارت شریف جامعهی کَبیره هم هست. اینها مُحدثون هستند. جناب «سلمان[۹]» هم در غیرِ مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) مُحدث است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مُحدثه است و جناب مریم (سلام الله علیها) برحسب آیهی قرآن کریم مُحدثه است؛ ولی هیچکدام این جلوهی مُحدثبودن مانند حضرت زهرا (سلام الله علیها) را ندارند. مُحدث کسی است که مَلَک بر او نازل میشود و او صدای مَلَک را میشنود. قرآن کریم میفرماید: «فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ[۱۰]»؛ در مورد حضرت مریم (سلام الله علیها) میگوید که مَلائکه او را صدا میزدند: «یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ[۱۱]»؛ مریم برای خدا عبادت کُن. «وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی[۱۲]»؛ رُکوع و سَجده کُن. یک مَلَک نبوده است؛ «فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ»، جَمع مَلائکه بوده است. باز در قرآن کریم دارد که مَلائکه حضرت مریم (سلام الله علیها) را صدا میزدند و میگفتند: «یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِینَ[۱۳]». وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برای دختر من هم همان مَلائکه نازل میشوند و همان چیزهایی که به حضرت مریم (سلام الله علیها) میگفتند، به حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هم میگویند: «یا فاطِمَهُ اِنَّ الله اصطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمین[۱۴]»؛ آنوقت از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میپُرسند که حضرت مریم (سلام الله علیها) هم سیّدهی نساء عالَمین است، دختر شما مُصطفات نساء عالَمین است؛ ایشان فرمودند: حضرت مریم (سلام الله علیها) منتخب و برگزیدهی نساء عالَمین زمان خودش است، ولی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) زمان ندارد. مِن الاوّلین اِلی الآخرین فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بر همه برتری دارد و اَفضل است.
دلیل اینکه حضرت زهرا (سلام الله علیها) «بَتول» نامیده شدهاند
نکتهی دیگر این است که مَلائکه از جانب خدا برای حضرت مریم (سلام الله علیها) مائده میآوردند، «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا[۱۵]»؛ تا میآمد میدید که کنار مِحراب جناب مریم (سلام الله علیها) غذا هست، غذاهای مَطبوع، بوی غذای بهشتی میدهد. میپُرسید: مریم اینها از کجا آمده است؟ جواب میداد: «هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ[۱۶]»؛ بعضیها باید برنامه داشته باشند تا خداوند روزی آنها را بدهد. روزی مار و عَقرب را خداوند میدهد، روزی این پَرندگانی که هیچوقت سیلو و اَنبار ندارند و مَعلوم است که در زمستان و تابستان نیاز به غذا دارند، ولی خداوند هیچکدام از اینها گُرسنه نمیگذارد و روزیشان را خداوند میدهد. ماهیان دریا در عُمق دریا از خداوند روزی میگیرند، کِرمهای داخل زمین از خداوند روزی میگیرند، شیرانِ بیشه از خداوند روزی میگیرند. بنابراین همهی عالَمیان بر سر سُفرهی خداوند متعال اِرتزاق میکنند. اما بعضیها «بِغَیْرِ حِسَابٍ» است. یعنی روی مُحاسبات عادی و طبیعی نیست؛ بلکه خداوند متعال مُستقیماً به آنها روزی میدهد. حضرت مریم (سلام الله علیها) جُزء آنهاست که مائده از آسمان برای ایشان میآمد. در حالات حضرت مریم (سلام الله علیها) هست که تا زمانی که حضرت عیسی (علیه السلام) را نداشت، به صورت مُرتّب برایش مائده میآمد؛ اما وقتی خداوند حضرت عیسی (علیه السلام) را به ایشان داد، دیگر مائده برایشان نیامد. از بارگاه خداوند متعال مسئلت کرد که چرا دیگر با آمدن حضرت عیسی (علیه السلام) مائدهی من قَطع شد؟ پاسخ آمد: تا عیسی (علیه السلام) را نداشتی، فقط من را داشتی و در دلت غیر از من نبود؛ ولی عیسی (علیه السلام) گوشهی دلت را مَشغول کرده است. اما هیچگاه در وجود نازنین حضرت زهرا (سلام الله علیها) غیرِ خدا راه پیدا نکرد. لذا حضرت زهرا (سلام الله علیها) «بَتول» است. بَتول مَعانی مختلف دارد؛ اما آن چیزی که در سورهی مبارکهی «مُزمّل» میخوانید، این است که میفرماید: «وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا[۱۷]»؛ این بَتول یعنی اِنقطاع اِلیالله. انسانی که تَبتُّل میکند، یعنی از همهجا میبُرد و به خداوند وَصل میشود. گاهی برای بعضیها حالتی پیش میآید که از همه نااُمید هستند. تنها اُمیدشان خداوند است. آنگاه دل میشِکند و انسان با خداوند ارتباط پیدا میکند و غیر خدا را هم دور میریزد. حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسمشان بَتول بود، نه اینکه گاهی اِنقطاع پیدا میکردند؛ بلکه عَلیالدّوام جُز خداوند کسی را نداشتند. همهکَسِ حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) خدا بود. لذا قبل از حضرت زهرا (سلام الله علیها) من ندیدم که نام کسی بَتول باشد. اگر هم بَتول باشد، مَجازاً بَتول است؛ اما اینکه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسم حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بَتول گذاشتهاند، برای اینکه همیشه مُنقطع بودهاند. هیچگاه در قلب و در ذهن و در فکر و فَضای زندگیاش جُز خدا نبوده است. همیشه در پَناه خدا بوده است و جُز خدا کسی نداشته است. از این جهت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) بَتول نامیده شده است.
نَفس لَوامه مَهارکنندهی انسان از مُرتکبشدن به گناه است
بیبیِ عالَم هم «راضیه» است و هم «مرضیه» است. علّت آن هم این است که نَفس مُطمئنّه هستند. ما ابتدائاً نَفس اَمّاره داریم و همهی ما گرفتار نَفس اَمّاره هستیم. حتی حضرت یوسف (علیه السلام) به خداوند متعال عَرضه میدارد: «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی[۱۸]»؛ خدایا! من هم خودم را تَبرئه نمیکنم. نَفس اَمّارهی بالسّوء است، الّا کسی که مورد تَرَحُّم خداوند متعال قرار بگیرد و من مورد تَرَحُّم تو بودم که نَفس اَمّاره من را بیآبرو نکرد، نگذاشتی که نَفس اَمّاره من را خراب کند و تو نجاتم دادی. ابتدا نَفس اَمّاره و بعد نَفس لَوامه است. این دوّمین مرحله است. اینهایی که گرفتار شَهوات هستند، اینهایی که گرفتار غَرایز حیوانی هستند، اینهایی که گرفتار لَذّتهای وَهمی مانند ریاست و شُهرت هستند، اینها واقعیّت خارجی ندارد. اگر آقای رئیس با آقای غُلام را به آزمایشگاه ببَرند، اگر به تالار تَشریح ببَرند، نه خونشان با هم فرق دارد و نه گوشت و عُروق و دیگر موارد. همهی اینها هستند و او با این هیچ فرقی ندارد. اما اینکه به او رئیس میگویند، اینکه به او رأی دادند و نماینده شد، آنچنان لذّتی میبَرد که من نمایندهی مجلس هستم، یا من وزیر الوُزراء هستم. تمام اینها توهّم است. در وجودش هیچچیزی نیست. این وجود با وجود دیگران هیچ تفاوتی ندارد؛ اما لذّتِ خیالی خیلی قَویتر از لذّت غَریزی است. خیلیها از خوردن، از آشامیدن و حتی از ثروت مایه میگذارند و استفاده نمیکنند، ولی میخواهند به ریاست برسند. این نَفس لَوامه میآید و جلوی نَفس اَمّاره را میگیرد. خداوند تُرمُز قرار داده است. انسان لذّتجو هست و طبیعیِ او هم هست؛ اینکه قرآن کریم فرموده است: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا[۱۹]»؛ این «زُیِّنَ» منِ بیچاره خودم نرفتم؛ ولی خداوند متعال برای اینکه من را امتحان کند، دنیا را در جلوی چشمم زیبا جلوه میکند. وقتی بوی غذای خوب میآید، آدم بیاختیار میشود و به طرف آن میرود. اگر دارای نَفس لَوامه باشد، لَذیذترین غذا را هم جلوی او بگذارند، خودش را کُنترل میکند. نَفس لَوامه در دو مرحله فعالیّت دارد؛ یکی قبل از گناه است و یکی بعد از گناه است. قبل از گناه اگر کسی نَفس لَوامهاش را فعّال کرده باشد، تا گناه میآید او شروع به فَضاسازی میکند که سُراغ گناه نروی. فوراً آدم را متوجّه عاقبت کار میکند. اگر بروی، آبرویت میرود؛ اگر بروی، بَلا میبینی؛ اگر بروی، گناه آتش است و متوجّه نیستی که جهنّمی میشوی؛ اگر طرف گناه بروی، از چشم امام زمان (ارواحنا فداه) میاُفتی؛ اگر بروی، خداوند چوب غَضبش را به گونهای میزند که «چوبِ خدا صدا ندارد». به صورت مُرتّب انسان را میترساند. مَلامت میکند و مانع میشود. در فَضای روحِ انسان فَضایی به وجود میآورد که بازدارنده میشود از اینکه به طرف گناه برود و گناه نمیکند. بعد هم چه لذّتی میبَرد. یادش میآید که در فُلانجا چه مالی بود، چه شَهوتی بود؛ ولی چه خدایی داشتم که من را نگاه داشت. همیشه احساس پیروزی میکند. آدمی که با نَفس لَوامه بر نَفس اَمّارهی خودش پیروز شده است، هروقت یادش میآید احساس پیروزی میکند. اما اینهایی که نَفس لَوامهشان را زیر پا گذاشتهاند؛ با وجود اینکه به آنها میگوید که عَجله نکن، میگوید که در حال فیلمبرداری هستند، میگوید که دام هست؛ هرچه از اینجا در ذهنش میآید، فشار غَریزه میگوید: ای بابا! مَعلوم نیست که حالا دَمی است، این دَم را غَنیمت شُمار. همیشه که از این لذّتها برایت پیش نمیآید، همیشه که از این مالها برایت پیش نمیآید. این نَفس لَوامه جلوی نَفس اَمّاره را میگیرد؛ ولی افرادی هستند که نَفس اَمّارهشان خیلی مُسلّط است. این نَفس لَوامه در برابر اینها کم میآورد و اینها گناه را انجام میدهند. اما بعضیها با وِجدانی که خداوند داده است و نام آن را نَفس لَوامه گذاشته است و اَخلاقیون میگویند: «وِجدان اَخلاقی»، این وِجدان اَخلاقی وقتی انسان در فشار قرار گرفت و با هوای نَفسش کنار آمد و آلوده شد، آرامآرام که آن فَضا از بین رفت، شروع به مَلامتکردن خودش میکند. ای بدبخت! ای کاش مُرده بودم، ولی این کار را نکرده بودم. چه لَکّهی نَنگی! چه پَروندهی بَدی! چه سابقهی خرابی! چه شرمندگیِ غیر قابل جُبرانی! انسان میبیند که در گودال اُفتاده است؛ «چشم باز و گوش باز و این ذکا[۲۰]». این همه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت، امامان (سلام الله علیهم اجمعین) گفتند، اهل دل گفتند، عُلما گفتند، حدیث خواندند، آیه خواندند. این همه هیچ اثری نکرد. با بودنِ این همه اُموری که باید من را بیدار میکرد، بیدار نشدم و در گودال اُفتادم. حالا شروع به مَلامتکردن میکند. آنچنان این وِجدان سیلی به صورتِ باطنش میزند که آتش نَدامت تا عُمق جانش را میسوزاند. تائب میشود، «حُرّ» میشود، «حاج طیّب رضایی» میشود، اینها میشود. این نَفس لَوامه با اینکه اُفتاده است، ولی رهایش نمیکند. او را بلند میکند. ارتباطش را با خداوند متعال برقرار میکند، گناهش را با اَشک و نَدامت و اینها میشورد و میبَرد. او را پاک میکند. این نَفس لَوامه است. اگر نَفس لَوامه قبل از گناه فعّال بود که انسان مَعصوم میماند، عَملاً مَعصوم میماند. علماً مَعصوم نیست؛ مُجتهدین ما هم در استنباطات علمیشان گاهی اشتباه میکنند. غیر از ۱۴ مَعصوم هیچکسی عصمت علمی ندارد. ولی خیلیها عصمت عَملی دارند. من قَسم جَلاله میخوذم که مرحوم «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) در عُمرشان گناه نکردهاند. امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) در عُمرش گناه نکرده است. مرحوم «سیّد بَحرالعلوم[۲۱]» (اعلی الله مقامه الشریف)، مرحوم «سیّد بن طاووس» (اعلی الله مقامه الشریف) و بزرگان دیگر مَجذوبِ سالک بودند. از دوران کودکی خداوند متعال یک روح تَمیزی به اینها داده بود که همیشه سِنخیّتشان با مَلائکه بود، گرایششان به بالا بود. هیچوقت کِششهای زمینی سُراغ اینها را نمیگرفت. «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ[۲۲]»؛ اصلاً خداوند متعال نمیگذاشت که بدیها و جاذبهها سُراغ اینها را بگیرد. لذا مسیر را درست نزد پروردگار متعال رفتند. اینهایی که قبل از گناه نَفس لَوامه را تقویت کردند، در برابر هوی و هوس قَوی شدند، مَعصوم ماندند. اینهایی که بعد از گناه نَفس لَوامهشان اِحیا شد، شروع به موعظهکردن کرد که حالا دیگر توبه کُن، یکبار اُفتادی مواظب باش تا بار دیگر نیُفتی، دَرب توبه باز است، خداوند متعال غَفّار است، این دوباره بازسازی میشود؛ ولی مثل ظرف شکسته است.
اعتراف حضرت آدم (علیه السلام) به ظلمی که در حقّ خودش کرده بود
وقتی حضرت آدم (علیه السلام) گرفتار لَغزش شد و از بهشت مَحروم شد، به خداوند دو نکته را عَرض کرد: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا[۲۳]»؛ خدایا! من مظلوم هستم؛ ولی مظلومی نیستم که بتوانم یَقهی کسی را بگیرم. ظالم هم خودم هستم. خیلی است که انسان مظلوم باشد، ولی ظالمش بیرون نباشد که کسی بتواند یَقهی او را بگیرد. خودم به خودم ظُلم کردم. هم ظالم من هستم و هم مظلوم من هستم. خدایا! گرفتار ظُلم خودم شدم. در دست خودم مظلوم شدم، با نَفس خودم چوب خوردم؛ خودم، خودم را بیچاره و از بهشت مَحروم کردم. حالا اعتراف میکنم که نتوانستم، نشد. مظلوم شدم. خدایا! «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ[۲۴]»؛ اگر بخواهم بلند بشوم، الآن که اُفتادم. با این مسیر لَغزندهای که قَدم گذاشتم که فرمان شیطان این مسیر است، قَدم گذاشتم و لَغزیدم و از آن بهشت در این پایین اُفتادم. در جای آبادی بودم، بهشت بود؛ ولی از آن بالا تا این اَسفل السّافلین اُفتادم. حالا که اُفتادهام، اگر دو نعمت از تو شامل حال من نشود، برای همیشه سرمایهی عُمرم سوخته است. دیگر نمیتوانم سرم را بلند کنم. آن دو چیز چیست؟ یک: حالا که دیدی من ضعیف هستم، به من تَرَحُّم کُن. دوّم: حالا که من مظلوم شدم، تو رَفع ظُلم کُن. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا»؛ من خودم را مَریض کردم، ویروس لَغزش در وجودم آمد، خودم نمیتوانم خودم را طبابَت کنم، تو باید اثر این ویروس را از وجود من بیرون کنی. مَغفرت و گذشت برای توست. تو در این چالهای که من کَندهام و در آن اُفتادهام میتوانی آن را پُر کنی و من را از این چاله بیرون بیاوری. ولی بیرون آوردی دیدی که من ضعیف هستم و نتوانستم خودم را نگاه دارم. خودم باعث شدم که اُفتادم. اگر دستم را نگیری باز هم میاُفتم. این دو چیز که یکی مَغفرت و دیگری تَرَحُّم است. اگر نَفس لَوامهی کسی قبل از گناه و در تمام آنات بود، او با رنگ عصمت مُزیّن میشود و رنگ خدا میگیرد. «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً[۲۵]»؛ رنگِ خدا میگیرد. خداوند چگونه است؟ در این دعای شریفی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به شاگرد عرفانی خودشان جناب «اُویس قَرنی[۲۶]» تَعلیم فرمودند که ابتدای آن «یَا سَلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ[۲۷]» است، به آن قسمت وسط که میرسد، میفرماید: «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ[۲۸]»؛ خدایا! تو هیچوقت مُنفعل نمیشوی. اینکه به یک کسی کمک کنی و نشود به دیگری کمک کنی، اینگونه نیست. «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»؛ همه تو را صدا میزنند. وقتی جواب یک نفر را دادی، اینگونه نیست که این یک نفر تو را مَشغول کند و دیگرانی که از تو دادخواهی میکنند و فریاد میزنند: «یا الله»، به همه لبیک میگویی. به همهجای عالَم هرکسی تو را صدا بزند، این صدا مانع صدای دیگری نیست. «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ» ، «یَا مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ[۲۹]»؛ نه دَستگیری و گِرهگُشایی از کسی باعث میشود که نتوانی از دیگری گِرهگَشایی کنی و نه جوابدادن به یک کسی که تو را صدا میزند، مانع این نمیشود که جواب دیگری را ندهی. این از خُصوصیّات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
نَفس مُطمئنّهای که رَهیافتگان به دَرگاه حقّ به آن خواهند رسید
دیگر میفرماید: «أَنْتَ الَّذِی لَا تُغَیِّرُکَ الْأَزْمِنَهُ وَ لَا تُحِیطُ بِکَ الْأَمْکِنَهُ[۳۰]»؛ خدایا! تو آن خدایی هستی که مُرور زمان تو را فَرسوده نمیکند. تو آن خدایی هستی که در هیچ مَکانی مَحدود نیستی. نَفس مُطمئنّه رنگِ خدا میگیرد. یعنی مُرور زمان روح و جانِ او را فَرسوده نمیکند. جسم فَرسوده میشود.
«هر چند پیر و خستهدل و ناتوان شدم ***** هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم[۳۱]»
خداوند چون تغییرناپذیر است، انسانی که به خدا وصل میشود، اِنگار زمانی برایش نگذشته است. خداوند متعال همان نشاط جوانی را به او برمیگرداند. این نَفس مُطمئنّه است. نَفس مُطمئنّه نَفسی است که با تُرمُز نَفس لَوامه همیشه یک سِپَری داشته است، یک تُرمُزی داشته است و خودش را در برابر نَفس نگاه داشته است. وقتی این تکرار شده است، دیگر نیازی به نَفس لَوامه ندارد. دیگر کارش تمام شده است، دیگر خطر اُفتادن به جهنّم نیست. از جِسر جهنّم با پُل تقوا به طرف خدا عُبور کرد و نَفس مُطمئنّه شد. نَفس مُطمئنّه آن چیزی است که خداوند متعال او را تحویل گرفته است. فرموده است: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۳۲]»؛ اگر تو اهل مُجاهدت باشی، اگر اهل مُراقبه باشی، به یک دَرجهای میرسی که دیگر تو نیستی و من خودم تو را میبَرم. در آنجایی که خداوند متعال بُراق ایمان را در اختیارِ انسان قرار میدهد و مؤمن را سوار بر بُراق ایمان میکند و به حَدّی میبَرد که دیگر بُراق هم نمیتواند برود، او را به رَفرَف سوار میکند، او را الهی میکند و دلش را از غیر خدا پاک میکند و تمام دل را تَحت تأثیر خودش قرار میدهد، این نَفس مُطمئنّه است. دیگر جنگ و صُلح، دارایی و نَداری برایش فرقی ندارد. اگر دُشنام بدهند، ناراحت نمیشود و اگر زنده باد بگویند، خوشحال نمیشود. ثروت داشته باشد هیچ فرقی برایش ندارد و اگر فقیر هم باشد، برایش هیچ فرقی نمیکند.
«من از درمان و درد و وصل و هجران ***** پسندم آنچه را جانان پسندد[۳۳]»
خدایا! هرچه میخواهی من همان را میخواهم.
«در بلا هم میچشم لذات او ***** مات اویم مات اویم مات او[۳۴]»
مقام رضایِ حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) نَفس مُطمئنّه بودند. لذا وقتی خداوند متعال به پیامبرش فرمود و جبرئیل (علیه السلام) آمد و گفت: خدا به فاطمه (سلام الله علیها) سلام میرساند و میفرماید خَزائن من در اختیار فاطمه (سلام الله علیها) است. هرچه میخواهد، میشود. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) جواب دادند: «لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم[۳۵]»؛ من جُز اینکه پَردهای نیندازد که من او را نبینم، همیشه میخواهم ماتِ وَجه جَمیل باشم. «غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم»؛ میخواهم همیشه آن وَجه کَریم او را ببینم. میخواهم بین من و خدا حجابی نباشد، چشم دلم همیشه جَمال الهی را ببیند. غیر از این هم من هیچ خواستهای در زندگی ندارم. هیچچیزی نمیخواهم. وقتی به مقام مُطمئنّه میرسد، آنگاه «راضیه» و «مرضیه» میشود. دلیل اینکه راضیه است زیرا حتی در سختترین بَلاها میگوید: «الهی رِضَاً بِقَضائِکِ»؛ نه اینکه میگوید، بلکه حالتش این است. حضرت سیدالشهدا (علیه الصلاه و السلام) تَعبیری را که مرحوم آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه و سلام الله علیه) ایشان این جمله را میگفتند. گاهی بنده بعد از روضه میآمدم و در کنار ایشان مینشستم، برای بنده نکته میگفتند، برایم روضه میگفتند. در خیلی از جاها چیزهایی را که در کتابها متوجّه نشده بودم، ایشان در گوش بنده میگفتند. ایشان میگفتند: راوی میگوید رفتم ببینم چگونه آن جَلّاد حَرامزاده چگونه سر امام حسین (علیه السلام) را جُدا میکند. میخواستم کیفیت قَتل او را ببینم. «وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ[۳۶]»؛ این عینِ عبارتی است که از مرحوم آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) است. قَسم جَلاله میخورد و میگوید: اینقَدر صورت میدرخشید، اینقَدر جلوهی جَمال در وجودش تَجلّی کرده بود که اصلاً متوجّه قاتل و خَنجر و این بساط نشدم. اصلاً اِنگار نور خدا بود که میدرخشید. مگر میشد به غیرِ او نظر کرد؟! دیگری میگوید: «فواللّهِ ما رأَیْتُ مَکثوراً قطُّ قد قُتِلَ ولدُه وأَهلُ بیتِه وأَصحابُه أَربطَ جأْشاً و لا أَمضى جَناناً منه[۳۷]»؛ مَکثور و داغدیدهای را در عالَم سُراغ ندارم که به اندازهی امام حسین (علیه السلام) قوّت قلب داشته باشد. گویا هیچ داغی ندیده است. نوع شُجاعت و شَهامت و سُخنوریاش آنچنان قوی بود، آنچنان روحیهی عالَم در وجودش بود که گویا هیچ مشکلی ندارد. این را نَفس مُطمئنّه میگویند. چنین کسی وقتی این همه داغ دیده است و الآن هم در گودالِ قتلگاه اُفتاده است، چه میگوید؟ میگوید: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ[۳۸]»؛ این راضیه است. هیچ نارضایتی مُطلقا در زندگی نداشت. نَفس راضیه آن است که یک بار در زندگی ایکاش ندارد. اینکاش اینگونه نشده بود، برای کسانی است به نَفس مُطمئنّه نرسیدهاند و مقام رضا به اینها داده نشده است. تمام عُمرشان حَسرت است. ایکاش چه چیزی داشتم، ایکاش کجا رفته بودم، ایکاش چه چیزی گیرم آمده بود، ایکاش فُلانجا فُلان زمین را خریده بودم، ایکاش در جوانی چنین کرده بودم. اصلاً کاش ندارند. میگویند: «هرچه از دوست میرسد، نیکوست» و واقعاً هم این را نیکو میبینند، نه اینکه تَلقین کنند. این مقامِ رضاست. اما مقام حضرت زهرا (سلام الله علیها) در مقامِ رضا که مرضیه است، اصلاً چیز دیگری است که مقام معظم رهبری (مدّ ظلّه العالی) هم در دیدار اَخیرشان با بانوان نکتهای را گفتند و فرمودند که من در مورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) چیزی بالاتر از این سُراغ ندارم و آن این است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) هم این را به رُخ کودتاچیهایی حقّ ایشان و فَدک ایشان را غَصب کردند و امامِ او را خانهنشین کردند، از آنها اِقرار گرفت و آن است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاکِ[۳۹]»؛ نمیگوید که فاطمه (سلام الله علیها) با رضای خدا راضی است و با غَضب خداوند خشم میکند؛ بلکه میگوید: خدا با رضای فاطمه (سلام الله علیها) راضی است. این خیلی است. این نکته خیلی متقاوت است. لذا یکی از اَسامی مبارک حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) راضیه است که مُطلقا ایکاش ندارد، هیچ ایکاش ندارد و این عبارتی که شما در دعای نُدبه میخوانید و در زیارت حضرت صدیقهی طاهره فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هم میخوانید. در دعای نُدبه میگوییم: «أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّناءَ الْجَلِیَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ[۴۰]»؛ خدایا! تو قبل از آنکه اینها را به این عالَم بیاوری، در آن عالَم قبل از این عالَم برایشان شرط کردی که هیچ تَعلُّقی به دنیا نداشته باشند. «شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ»؛ تو با پیامبران (سلام الله علیهم اجمعین) شرط کردی که وقتی به دنیا میروند، هیچ جاذبهای از انواع جاذبههای دنیا دل اینها را نَلرزاند. اینها هم این شرط را پذیرفتند و تو هم تَعهّد اینها را قبول کردی. لذا بر اینها مَلائکه نازل کردی و اینها را به بزرگی یاد کردی. در زیارت حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) هم عینِ همین را میگوییم. میگوییم: «یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ[۴۱]»؛ خداوند قبلاً به تو گفت که این بَلاها سرت میآید و تو هم دستت را بالا کردی که خدایا اگر برای توست، شیرین است. «امْتَحَنَکِ اللّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ»؛ خداوند تو را امتحان کرد، قبل از اینکه تو را به این عالَم مَخلوق کند. قبل از عالَم خلقت تو را امتحان کرد. یعنی آن حوادثی که بعداً بر سرت میآید، همه را در آنجا به تو نشان داد. تو هم همه را قبول کردی. این ولایت مُطلقه پیدا میکند که در همین زیارت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) میخوانیم. این چند جملهای در مورد حضرت حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) عرض کردیم.
دعا
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم امام زمان ما (ارواحنا فداه) را در همین ایّام برسان.
بارالها! پروردگارا! نایب امام زمان (ارواحنا فداه)، عَلمدار امام زمان (ارواحنا فداه)، سُکاندارِ کشتی انقلاب، اُلگوی جامع ما در زمانمان، در دورهی غیبت حضرت حُجّت (ارواحنا فداه)، مُقتدا و رهبر ما را با کفایت و کرامت تا صبح ظهور امام زمان (ارواحنا فداه) مُستدام بدار.
بارالها! پروردگارا! چشم ما را به جَمال امام زمان (ارواحنا فداه) روشن بفرما.
خدایا! دلهای ما را از تَعلّق به جلوههای دنیا مُنقطع بفرما.
خدایا! دل ما را از غیرِ دوست پاک بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم عاقبت ما را با مُهر شهادت مُزیّن بگردان.
خدایا! این جوانهای عزیز ما، این مُشتریهای خدا و و اولیای خدا و مَکتب را و همهی جوانهای کشور ما را از خطر غَرایز و از خطر وَساوس مَصونیت عنایت بفرما.
خدایا! اَمر ازدواج، اَمر اشتغال، اَمر تأمین مَعیشت را برای همهی مؤمنین و برای همهی مردم عزیز ما در تَراز حفظ عزّتشان تأمین بفرما.
خدایا! ما را دشمنشاد نکن.
خدایا! همهی گرفتارها، گرفتار مورد نظری که انشاءالله آن ۵ صلوات شما در ابتدای جلسه گِره را باز کرده باشد، گِرهاش را باز بگردان.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم امام ما (رضوان الله تعالی علیه)، شهدای ما، شهید سلیمانی ما (اعلی الله مقامه الشریف)، شهدای مِحراب ما، گذشتگان و ذَویالحقوق و مَشایخ و آیت الله بهجت ما (اعلی الله مقامه الشریف)، «آیت الله مصباح» ما که سالگرد رحلت ایشان هم امروز بود و انشاءالله در یک جلسهای حقّ ایشان را هم فیالجمله وظیفه داریم که اَدا کنیم، هم جُزء فُقها بودند، جُزء حُکما بودند، جُزء عُرفا بودند، جُزء سیاستمدارها بود، جُزء مُجاهدین نَستوه و فداکارِ دین و انقلاب و مَکتب بود؛ خدایا! همهی آنها را در اَعلی علییّن بر سر سُفرهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دودمان ایشان مُتنعّم و اَرواح طیّبهشان را از ما راضی بدار.
خدایا! این دستهای خالی ما را خالی برمگردان.
خدایا! حَوائج ما و حَوائج مُلتمسین و متوقّعین و حقّداران ما را برآورده بفرما.
خدایا! مریضها عُموماً، مریضهای سفارششده و مورد نظر خُصوصاً شِفای عاجل و عافیت کامل مَرحمت بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] سوره مبارکه کوثر.
[۳] علل الشرایع، جلد ۱، صفحه ۱۸۱.
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى اَلْجَلُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا اَلْجَوْهَرِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَهَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ فَاطِمَهَ لِمَ سُمِّیَتِ اَلزَّهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّهَا کَانَتْ إِذَا قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا زَهَرَ نُورُهَا لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ کَمَا تَزْهَرُ نُورُ اَلْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ».
[۴] الوافی، جلد ۳، صفحه ۷۴۶.
«مُحَمَّدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ عَبْدِ اَلْمَلِکِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ أَوْحَى اَللَّهُ إِلَى مَلَکٍ فَأَنْطَقَ بِهِ لِسَانَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَسَمَّاهَا فَاطِمَهَ ثُمَّ قَالَ إِنِّی فَطَمْتُکِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُکِ مِنَ اَلطَّمْثِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اَللَّهُ بِالْعِلْمِ وَ عَنِ اَلطَّمْثِ فِی اَلْمِیثَاقِ».
[۵] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۱، صفحه ۷۲.
«تفسیر فرات : محمّد بن القاسم بن عبید – معنعنا – عن أبی عبد اللّه علیه السّلام – فی حدیث-: إنّما سمّیت فاطمه لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها».
[۶] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۷۲.
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یُوسُفَ اَلْبَغْدَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُیَیْنَهَ قَالَ حَدَّثَنَا دَارِمُ بْنُ قَبِیصَهَ اَلنَّهْشَلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالاَ سَمِعْنَا اَلْمَأْمُونَ یُحَدِّثُ عَنِ اَلرَّشِیدِ عَنِ اَلْمَهْدِیِّ عَنِ اَلْمَنْصُورِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ لِمُعَاوِیَهَ أَ تَدْرِی لِمَ سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ فَاطِمَهَ قَالَ لاَ قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُهُ».
[۷] سوره مبارکه انسان، آیه ۲۱٫
«عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ ۖ وَ حُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّهٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا».
[۸] سوره مبارکه شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹٫
[۹] سلمان فارسی ایرانی، از جلیلالقدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از شیعیان خاص و یاران امام علی (علیه السّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است». سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مورد بازخواست خلیفه قرار گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سال تا سیصد پنجاه سال در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن به خاک سپرده شد. نام سلمان در مراحل گوناگون زندگی او تا پیش از پذیرش اسلام با ابهام روبروست. در منابع کهن مطلقا اشارهای به نام سابق او نشده است اما از قرن ششم منابعی همچون مجمل التواریخ و القصص نام قبل از اسلام او را “ماهبه بن بدخشان بن آذرحبسس بن مرد سالار” ضبط کردهاند و در منابع دیگر نیز از این زمان به بعد اسامیای شبیه به این مورد را ضبط کردهاند که احتمالا همۀ آنها تصحیف کلمه “ماه به” در ردیف “روزبه” و “سال به” از اسامی رایج ایرانی پیش اسلام در ایران میباشند و همچنین کلمه “آذرجسس” نیز تغیر یافته “آذر گشنسب”میباشد. سلمان مشهور به کنیه ابو عبدالله در بعد از اسلام بود و از اهالی روستای جی از توابع اصفهان، پدرش دهقان و از متدینین زرشتی بود و سلمان نیز در کودکی از پیروان این آیین بود آیین مسیح در نخستین جلوه مثل بارقهای از ایمان بر قلب روزبه میتابد یک روز که وی از سوی پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود در مسیر راه خود عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت هستند روح کنجکاوی و پرسشگری او باعث شد تا او به دنبال حقیقت این آئین تازه باشد و از پیروان این آئین دربارۀ کیششان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان به این دین در آمد و آئین مسیحیت را اختیار کرد. این عمل وی سبب شد که از سوی پدر و خانواده مورد مؤاخذه قرار گیرد.
سرانجام روزبه به همراه کاروانی رهسپار شام مرکز مسیحیت آن زمان شد و در شام در کلیسایی به مدت هفت سال به خدمتگذاری مشغول شد و بعد از آن نزد راهبی در موصل و بعد شهر عموریه رفت و از آنجا به همراه کاوانی برای پیدا کردن پیامبر اسلام به حجاز آمد ولی اهالی کاروان او را به یک یهودی فروخته و او نیز سلمان را به زنی بنام خلیسه در یثرب فروخت. او کارهای مزارع و نخلستانهای این زن را در یثرب انجام میداد که با خبر شد پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه مبعوث به امر رسالت شده است اما او نتوانست تا زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه آمد او را ببیند. سلمان که از قبل میدانست پیامبری در این سرزمین ظهور میکند و برای او نشانهایی است همچون اینکه صدقه نمیپذیرد، هدیه میپذیرد و بین دو شانهاش مهر پیامبری ممهور است لذا وقتی او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در منطقه قبا بود ملاقات کرد و مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید حضرت به یاران خود دستور تناول دادند ولی خود از آن خرماها تناول نکردند چون صدقه بودند و سپس یک روز در مدینه وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از این خرماها تناول کردند و برای دیدن نشانۀ سوم یک روز زمانی که پیامبر به “مقیع الفرقد” آمده بودند برای تشییع یکی از اصحاب خود، سلمان پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ حضرت مهر رسالت را بر پشت آن جناب بدید و خود را بر آن فکند و آن را بوسید و گریه کرد و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرد. دربارۀ آزادی سلمان از بردگی روایات زیادی نقل شده است ولی روایتی که بیشتر به آن اعتماد شده است به این قرار است که سلمان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ارباب خود قرار داد بست که در ازاء سیصد تا چهارصد درخت خرما زرد و قرمز که میکارد و به ثمر میرساند آزاد شود اما این کار چند سال طول میکشید، و با اعجاز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد. لذا به همین دلیل سلمان در جنگهای اولیه اسلام شرکت نداشت و نخستین جنگی که موفق به شرکت در آن بعد از آزادی شد جنگ خندق بود.
در صدر اسلام بخاطر برابری مسلمانان به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بین آنان پیمان اخوت بسته شد که سلمان نیز با ابو درداء پیمان اخوت بست. اما ماندگاری نام سلمان در تاریخ از حضور او در جنگ خندق بود هنگامی که سواران خزاعی در فاصله چهار روز از مکه به مدینه بودند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از حرکت قریش و سپاه عظیم عرب با خبر ساختند و نیز هنگامی که مسلمانان از پیمانشکنی یهود مطلع شدند، ابری از هراس بر فضای مدینه گسترده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلافاصله یاران خود را برای رای زنی فرا خواندند گروهی بر آن بودند که از مدینه خارج شوند و هر جا با دشمن رو به رو شدند همانجا دست به شمشیر ببرند ناگهان سلمان فارسی جلو آمد و پیشنهاد تاریخی خود را مبنی بر اینکه به رسم ایرانیان در موقع جنگ، بر اطراف شهر خندقی حفر شود، را مطرح کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد او را پذیرفتند. در بحبوئه جنگ خندق بین مهاجر و انصار نزاع لفظی در گرفت که هر کدام سلمان را به خود نسبت میدادند در این میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنی گفت که به این نزاع پایان داد “سلمان منا اهل البیت”سلمان از اهل بیت من است و لذا او را ” سلمان محمدی ” نیز شمردهاند. سلمان اولین کسی بود که قرآن را به فارسی ترجمه کرد و برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز کار مترجمی زبان فارسی به عربی و بالعکس را انجام میداد. او از جمله تعداد معدودی بود که در تدفین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشت و بر بدن آن حضرت نماز خواند و از جمله صحابهای بود که در بدو امر با ابوبکر بیعت نکرد تا زمانی که او را مجبور کردند. وی از شیعیان خاص و یاران علی (علیه السّلام) میباشد. سلمان در زمان خلافت عمر حضور مستمری در فتوحات مسلمانان و جنگهای فتح ایران داشت و در فتح مداین با مردم شهر مذاکره کرد و آنان پذیرفتند که جزیه بپردازند.
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۹٫
«فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ».
[۱۱] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۳٫
«یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ».
[۱۲] همان.
[۱۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۴۲٫
«وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ».
[۱۴] امالی، شیخ صدوق، ص ۴۸۶، ح ۱۸ ؛ بشاره المصطفی، عماد الدین طبری، ص ۱۷۷؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۳۷، ص ۸۴، ح ۵۲٫
«إن رسول الله ص کان جالسا ذات یوم و عنده علی و فاطمه و الحسن و الحسین ع فقال اللهم إنک تعلم أن هؤلاء أهل بیتی و أکرم الناس على فأحب من أحبهم و أبغض من أبغضهم و وال من والاهم و عاد من عاداهم و أعن من أعانهم و اجعلهم مطهرین من کل رجس معصومین من کل ذنب و أیدهم بروح القدس منک ثم قال ص یا علی أنت إمام أمتی و خلیفتی علیها بعدی و أنت قائد المؤمنین إلى الجنه و کأنی أنظر إلى ابنتی فاطمه قد أقبلت یوم القیامه على نجیب من نور عن یمینها سبعون ألف ملک و عن یسارها سبعون ألف ملک و بین یدیها سبعون ألف ملک و خلفها سبعون ألف ملک تقود مؤمنات أمتی إلى الجنه فأیما امرأه صلت فی الیوم و اللیله خمس صلوات و صامت شهر رمضان و حجت بیت الله الحرام و زکت مالها و أطاعت زوجها و والت علیا بعدی دخلت الجنه بشفاعه ابنتی فاطمه و إنها لسیده نساء العالمین فقیل یا رسول الله ص أ هی سیده لنساء عالمها فقال ص ذاک لمریم بنت عمران فأما ابنتی فاطمه فهی سیده نساء العالمین من الأولین و الآخرین و إنها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون ألف ملک من الملائکه المقربین و ینادونها بما نادت به الملائکه مریم فیقولون یا فاطمه إن الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین ثم التفت إلى علی ع فقال یا علی إن فاطمه بضعه منی و هی نور عینی و ثمره فؤادی یسوءنی ما ساءها و یسرنی ما سرها و إنها أول من یلحقنی من أهل بیتی فأحسن إلیها بعدی و أما الحسن و الحسین فهما ابنای و ریحانتای و هما سیدا شباب أهل الجنه فلیکرما علیک کسمعک و بصرک ثم رفع ص یده إلى السماء فقال اللهم إنی أشهدک أنی محب لمن أحبهم و مبغض لمن أبغضهم و سلم لمن سالمهم و حرب لمن حاربهم و عدو لمن عاداهم و ولی لمن والاهم».
[۱۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۳۷٫
«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا ۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ».
[۱۶] همان.
[۱۷] سوره مبارکه مزمل، آیه ۸٫
«وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا».
[۱۸] سوره مبارکه یوسف، آیه ۵۳٫
«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی ۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ».
[۱۹] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴٫
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعَامِ وَ الْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ».
[۲۰] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بخش ۴۳.
[۲۱] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.
[۲۲] سوره مبارکه یوسف، آیه ۲۴٫
«وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ کَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ».
[۲۳] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۳٫
«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ».
[۲۴] همان.
[۲۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۳۸٫
«صِبْغَهَ اللَّهِ ۖ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً ۖ وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ».
[۲۶] ابوعمرو اُوَیس بن عامر قَرَنی (شهادت ۳۷ق)، از تابعین و شهدای صفین. او در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دیدار حضرت به مدینه آمد، اما موفق به دیدار او نشد. اویس با حضرت علی (علیه السلام) بیعت کرد و در جنگ صفّین در رکاب آنحضرت به شهادت رسید. اویس به زهد و پارسایی شناخته شده و او را یکی از زاهدان هشتگانه در میان تابعین خواندهاند. ابوعمرو اویس بن عامر بن جزء قرنی مرادی یمنی از تیره قَرَن، شاخهای از قبیله یمانی بنی مراد بود. نام پدر او عامر و در برخی منابع انیس، خلیص یا عمرو هم آمده است. اویس یکبار به مدینه آمد تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببیند ولی نتوانست و همانروز به یمن بازگشت. او در خلافت عمر بن خطاب و برپایی کوفه (۱۷ق) به این شهر آمد. و در ۳۷ق/۶۵۷م، سن ۶۷ سالگی، در جنگ صفین بههمراه امام علی (علیه السلام) شرکت کرد و بدست نیروهای معاویه کشته شد. قبری در ناحیه رقه در سوریه و نیز در جاهای دیگری همچون قبرستان بابالصغیر دمشق، اسکندریه و دیار بکر به قبر وی منسوب است. مزار منسوب به اویس در رقه، سمت چپ قبر عمار یاسر قرار دارد. و گنبد، بارگاه و صحن دارد. روی سنگی که نصف روی قبر را گرفته به خط کوفی نام اویس نوشته شده است. اویس در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، در یمن میزیست و هرگز موفق به دیدار آن حضرت نشد. او از راه شتربانی روزگار را با مادر پیر، نابینا و ناتوان خود سپری میکرد. زمانی که آوازه دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید، از مادرش درخواست کرد برای دیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه برود. مادرش به او اجازه داد ولی شرط کرد که بیش از نصف روز در آنجا نماند. اویس به مدینه سفر کرد ولی زمانی که به خانۀ پیامبر رسید، وی در خانه نبود. به خاطر قولی که مادر از او گرفته بود مدینه را به قصد یمن ترک کرد. زمانی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه بازگشت، فرمود: این نور کیست که در این خانه مینگرم؟ گفتند: شتربانی که اویس نام داشت به اینجا آمد و زود رفت. فرمود: این نور را در خانه ما هدیه گذاشت و رفت.
در ادبیات صوفیانه اشارۀ زیادی به احوال اویس شده است و در این میان حدیثی مشهور شده که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است بدین مضمون: «بوی بهشت از جانب یمن به مشام من میرسد». طبق روایتی، اویس در حالی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار دور بوده، از احوال آن حضرت آگاهی مییافته است. امام علی(علیه السلام) در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که ایشان در مورد اویس فرموده: او از حزب خدا و رسول اوست. مرگش به شهادت در راه دین خواهد بود، و گروه بسیاری به واسطه شفاعت او از آتش جهنم رهایی مییابند. بر اساس نقلی که عطار نیشابوری در تذکره الاولیاء آورده، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحاب خود سفارش کرد سلام حضرت را به او برسانند، لباسش را به او داده و از او بخواهند تا در حق امت پیامبر دعا کند. بعد از وفات پیامبر، خلیفه دوم وی را در سرزمین عرفات دید و سفارش پیامبر را انجام داد. در قندهار، شهری در جنوب افغانستان، مکانی بهنام زیارت خرقه شریف وجود دارد که گفته شده محل نگهداری همین لباس اهدایی پیامبر به اویس قرنی است. نزد شیعه امامیه، اویس قرنی به عنوان یکی از یاران امام علی (علیه السلام) مقامی ویژه دارد. شیخ مفید نام اویس را از جمله کسانی آورده است که با علی (علیه السلام) بیعت کرد. در ۲۱ رمضان سال ۱۴۳۴ق / ۶ مرداد ۱۳۹۲ش، همزمان با شبهای قدر، گروههای تکفیری در سوریه که کنترل استان رقه را به دست گرفته بودند، با حمله خمپارهای به حرم عمار یاسر و اویس قرنی، صحن آن را تخریب و با شلیک پیاپی موشک به دیوارهای حرم، بخشهایی از آن را منهدم کردند. در ۶ فروردین ۱۳۹۳ش/ ۲۴ جمادیالاول ۱۴۳۵ق گروه تروریستی تکفیری داعش با کارگذاشتن مواد منفجره، دو مناره مقبره عمار یاسر و اویس قرنی را تخریب کردند. داعش در مرحله بعد در ۲۵ اردیبهشت همان سال/ ۱۵ رجب ۱۴۳۵ق این زیارتگاه را به طور کامل تخریب کرد.
[۲۷] مفاتیح الجنان، دعای بلدالامین (این دعا را امام علی (علیه السلام) به اویس قرنی تعلیم نمودند).
«یَا سَلَامُ (الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ) الطَّاهِرُ الْمُطَهَّرُ الْقَاهِرُ الْقَادِرُ الْمُقْتَدِرُ یَا مَنْ یُنَادَى مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ بِأَلْسِنَهٍ شَتَّى وَ لُغَاتٍ مُخْتَلِفَهٍ وَ حَوَائِجَ أُخْرَى یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ أَنْتَ الَّذِی لَا تُغَیِّرُکَ الْأَزْمِنَهُ وَ لَا تُحِیطُ بِکَ الْأَمْکِنَهُ وَ لَا تَأْخُذُکَ نَوْمٌ وَ لَا سِنَهٌ یَسِّرْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ عُسْرَهُ وَ فَرِّجْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ کَرْبَهُ وَ سَهِّلْ لِی مِنْ أَمْرِی مَا أَخَافُ حُزْنَهُ سُبْحَانَکَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ (إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی إِنَّهُ لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً».
[۲۸] همان.
[۲۹] الصحیفه العلویّه، جلد ۱، صفحه ۳۶۶.
«دُعَاؤُهُ فِی تَعْقِیبِ کُلِّ فَرِیضَهٍ: یَا مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یَا مَنْ لاَ یُغَلِّطُهُ اَلسَّائِلُونَ وَ یَا مَنْ لاَ یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ اَلْمُلِحِّینَ أَذِقْنِی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلاَوَهَ رَحْمَتِکَ وَ مَغْفِرَتِکَ».
[۳۰] مفاتیح الجنان، دعای بلدالامین (این دعا را امام علی (علیه السلام) به اویس قرنی تعلیم نمودند).
[۳۱] حافظ، غزلیات، غزل شماره ۳۲۱.
[۳۲] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹٫
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ».
[۳۳] باباطاهر، دوبیتیها، دوبیتی شماره ۲۸.
[۳۴] مولانا، مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۶۴
[۳۵] زندگانى حضرت زهرا علیها السلام (ترجمه جلد ۴۳ بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص ۹۲۳٫
«شَغَلَنی عَنْ مَسأَلته لَذَّه خِدْمَته، لا حاجَه لی غیر النَّظر اِلی وَجْهِهِ الْکَریم».
[۳۶] لهوف، سید بن طاووس.
قسمتی از مقتل شریف: «قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ…».
[۳۷] شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۱۱۱.
«حینٍ ففرِّقْهم فِرَقاً ، واجعلْهم طَرَائقَ قدَداً ، ولا تُرْضِ الولاهَ عنهم أبداً ، فإِنّهم دَعَوْنا لیَنصُرونا ، ثمّ عَدَوْا علینا فقتلونا». وحملتِ الرّجّالهُ یمیناً وشمالاً على من کانَ بقیَ معَ الحسینِ فقتلوهم حتّى لم یَبقَ معَه إلاّ ثلاثهُ نفر أو أربعهٌ ، فلمّا رأى ذلکَ الحسینُ دعا بسراویلَ یمانیّهٍ یُلمَعُ فیها البصرُففَزَرَها ثمّ لبسَها ، وانّما فَزَرَها لکی لا یُسْلَبَها بعدَ قتلِه. فلمّا قُتِلَ عَمَدَ أبجر بنُ کعبِ إِلیه فسلبَه السّراویلَ وترکَه مُجَرَّداً ، فکانتْ یدا أبْجر بن کعبِ بعدَ ذلَکَ تَیْبسانِ فی الصّیفِ حتّى کأنّهما عُودَانِ ، وتترطّبانِ فی الشِّتاَءِ فتنضحانِ دماً وقیحاً إِلى أن أهلکَه اللهُ. فلمّا لم یبقَ معَ الحسینِ أَحدٌ إلاّ ثلاثهُ رهطٍ من أَهلهِ ، أَقبلَ على القومِ یدفعهُم عن نفسِه والثلاثهُ یَحْمونَه ، حتّى قُتِلَ الثلاثهُ وبقیَ وحدَه وقد أُثْخِنَ بالجراحِ فی رأسِه وبدنِه ، فجعلَ یُضارِبُهم بسیفِه وهم یتفرّقونَ عنه یمیناً وشمالاً. فقالَ حُمَیدُ بنُ مسلم : فواللّهِ ما رأَیْتُ مَکثوراً قطُّ قد قُتِلَ ولدُه وأَهلُ بیتِه وأَصحابُه أَربطَ جأْشاً و لا أَمضى جَناناً منه، إِنْ کانت الرّجّالهُ لَتشدُّ علیه فیشدُّ علیها بسیفِه ، فتنکشِفُ عن یمینهِ وشمالهِ انکشافَ المِعزى إِذا شدَّ فیها الذِّئبُ. فلمّا رأَى ذلکَ شمرُ بنُ ذی الجوشنِ استدعى الفرسانَ فصاروا فی ظهورِ الرّجّالهِ ، وأَمرَ الرُّماهَ أَن یَرموه، فرشقوه بالسِّهام حتّى صارَ فی هامش «ش» فزر الثوب : اذا مدّه حتى یتمیز سداه من لحمته. فی هامش «ش» و «م» المکثور: الذی أحاط به الکثیر»
[۳۸] حماسه حسینى، ج ۱، ص ۱۵۷، به نقل از مقتل الحسین، مقرم، ص ۳۵۷٫
[۳۹] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۲۵٫
«اِبْنُ شُرَیْحٍ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اِبْنُ سَعِیدٍ اَلْوَاعِظُ فِی شَرَفِ اَلنَّبِیِّ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَبُو صَالِحٍ اَلْمُؤَذِّنُ فِی اَلْفَضَائِلِ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ وَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعُکْبَرِیُّ فِی اَلْإِبَانَهِ وَ مَحْمُودٌ اَلْأَسْفَرَائِینیُّ فِی اَلدِّیَانَهِ رَوَوْا جَمِیعاً أَنَّ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَى لِرِضَاکِ وَ جَاءَ سَنْدَلٌ إِلَى اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ سَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ یَا سَنْدَلُ أَ لَسْتُمْ رُوِّیتُمْ فِیمَا تَرْوُونَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَغْضَبُ لِغَضَبِ عَبْدِهِ اَلْمُؤْمِنِ وَ یَرْضَى لِرِضَاهُ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا تُنْکِرُ أَنْ تَکُونُ فَاطِمَهُ مُؤْمِنَهً یَغْضَبُ لِغَضَبِهَا وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا فَقَالَ سَنْدَلٌ اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ».
[۴۰] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف ندبه.
«الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، وَ صَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً . اللّٰهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَىٰ مَا جَرىٰ بِهِ قَضاؤُکَ فِی أَوْلِیائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ، إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لَازَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجاتِ هٰذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذٰلِکَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ، فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّناءَ الْجَلِیَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ، وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ؛ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَهَ إِلَیْکَ، وَ الْوَسِیلَهَ إِلَىٰ رِضْوانِکَ، فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ إِلَىٰ أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْها، وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ، وَ نَجَّیْتَهُ وَ مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَهِ بِرَحْمَتِکَ، وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلاً، وَ سَأَلَکَ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ، وَ جَعَلْتَ ذٰلِکَ عَلِیّاً، وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَهٍ تَکْلِیماً، وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءاً وَ وَزِیراً، وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ، وَ آتَیْتَهُ الْبَیِّناتِ، وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ، وَ کُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَهً وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیاءَ…».
[۴۱] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
«یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً، وَ زَعَمْنا أَنَّا لَکِ أَوْلِیاءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِیُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْناکِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلایَتِکِ».
پاسخ دهید