در روایات بیشماری آمده است: روزی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، دستور دادند که همه دربهای داخل مسجد جز درب منزل علی علیهالسلام بسته شود. این دربها که همگی به خانههای اهل قریش راه داشت، اعتراض آنان را نیز برانگیخت. زیرا این فرمان الهی، فضیلتی را به امیرالمؤمنین اختصاص میداد که آنان از این فیض محروم میکرد. فضیلتی که به اثبات عملی آیه تطهیر میانجامید.
تهیه و تنظیم: مرتضی میرکو
پیامبر اسلام در سال دوم و یا سوم پس از هجرت دستور داد، همه دربهایی که به مسجد باز میشود، بسته شود و فقط درب خانه علی علیهالسلام باز بماند.
ولوله شدیدی بین مردم به پا شد. به خصوص زمانی که فهمیدند علی علیهالسلام میتواند در همه حالات وارد مسجد شود. این همان چیزی است که در نصوصی کثیری بدان تصریح شده است. یعنی این واقعه در حقیقت یک تأویل عملی برای تثبیت آیه تطهیر است.
ما میتوانیم از این واقعه و نص آیه تطهیر بفهمیم، آن جنابتی که آدمی را از ورود به مسجد منع میکند، در رابطه با علی علیهالسلام تحقق نمییابد.
به هر حال مردم به خصوص قریش وقتی این دستور را شنیدند به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفتند:« آیا دربهای خانههای ما را میبندی اما درب خانه علی علیهالسلام را رها میکنی؟!»
و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز به آنها میفرمود:« آن دربها نه به دستور من بسته و نه به دستور من باز میشوند.»
و در بعضی از نصوص دیگر آمده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود:« من از سوی خودم این دستور را صادر نکردم همانا من بندهای مأمورم. من شما را به انجام آن کار امر نکردم بلکه من تنها از آنچه که به من وحی میشود تبعیت کردم.»
در نص دیگری نیز آمده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از منبر بالا رفت و دو مرتبه دستورش را صادر کرد. سپس آنها هر بار از این فرمان سرپیچی کردند. سرانجام رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برای بار سوم با عصبانیت آن دستور را ابلاغ کرد. و مردم نیز پس از آن بود که از این دستور تبعیت کردند.
نصوص فراوانی خشم پیامبر را تأکید و تأیید میکنند که هیچ راه گریزی برای شک کردن در آن وجود ندارد.
عدهای نیز میگویند: همانا حمزه در حالی که اشک از چشمانش جاری میشد، پارچه مخمل قرمز رنگی را به سر کشید و از مسجد خارج شد. سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رو به او کرد و فرمود:« من تو را اخراج و علی علیهالسلام را سکنی نگزیدم. بلکه به خدا قسم این خدا بود که علی علیهالسلام را در مسجد جای داد.»[۱]
بلکه در نص دیگری نیز آمده است: رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به علی علیهالسلام فرمود:« برو و به آنها دستور بده که دربهایشان را ببندند.» علی علیهالسلام به سمتشان رفت و دستور پیامبر را ابلاغ کرد. و همه آنها تبعیت کردند الا حمزه. سپس علی علیهالسلام به پیامبر صلیاللهعلیهوآله گفت:« ای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ! همه دربهایشان را بستند الا حمزه.» پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز جواب داد:« به حمزه بگو که محل درب خانهات را تغییر بده.» علی علیهالسلام نیز به او گفت:« رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به تو امر کرده است که مکان درب منزلت را تغییر دهی.» سپس او نیز چنین کرد. پس هنگامی که علی به سوی او برگشت او نماز میخواند. او به علی علیهالسلام گفت:« به خانهات برگرد.»[۲]
در نص دیگری نیز آمده است منادی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مسلمین را به بستن دربهای منزلشان دستور داد. اما هیچ یک از آنان از این دستور اطاعت نکرد. سرانجام خود رسول خدا در مرتبه سوم خارج شد و فرمود:« قبل از آنکه بر شما عذاب الهی نازل شود درب منازلتان را ببندید.»
تا آنجا که اعتراض کردند و گفتند:« درب منازل ما را میبندی اما درب منزل علی که از همه ما کوچکتر است را رها میکنی؟» گروهی دیگر پاسخ دادند:« به خاطر رابطه خویشاوندیش به علی چنین دستوری نداده است.» و گروه دیگر جواب دادند:« حمزه نزدیکتر از علی است. او برادر رضاعی پیامبر است… پس چرا با او نیز چنین کرده است؟»[۳]…
این نکته نیز حائز اهمیت است که دربهای باز شده در مسجد، همگی درب منازل مهاجرین بود. شاهد این مطلب قول امیرالمؤمنین است. علی علیهالسلام آنجا که اهل شوری ایشان را برای مشورت طلب میکنند، فرمود:« آیا جز من کس دیگری هست که در کتاب خدا مطهر خوانده شده باشد. آن هم زمانی که پیامبر صلیاللهعلیهوآله درب منازل همه اهل قریش را بسته و درب منزل مرا باز گشودند؟ »[۴]
روات این حدیث و میزان اعتبار آن
جوینی میگوید:« حدیث (سد الابواب) از طریق سی نفر از صحابه نقل شده است که غریبترین[۵] آن حدیث عبدالله بن عباس است.»[۶]
و سیوطی نیز در رابطه با این حدیث گفته است که آن را از حدود چهل طریق نقل کردهاند. که شیخ مظفر نیز بر همین نظر قائل است.[۷]
و از روات این حدیث نیز کسانی را ذکر کردهاند که عبارتند از: علی علیهالسلام ، عمر بن خطاب، پسر او عبدالله، زید بن ارقم، براء بن عازب، عبدالله بن عباس، ابوسعید خدری، جابر بن سمره، ابوحازم الاشجعی، جابر بن عبدالله، عائشه، سعد بن ابی وقاس، انس بن مالک، بریده، ابورافع مولی رسول الله صلیاللهعلیهوآله، حذیفه بن اسید غفاری، ابن مسعود، ابوذر غفاری، ام سلمه ام المؤمنین و نیزعبدالمطلب بن عبدالله بن حنطب ابو الحمراء، و حبه العرنی، کیسان البراد و… .
این اجمالی از ماجرا بود. قطعاً کسی که در پی تتبع در کتب است، خصوصیات پراکندهای را از کتابهای مختلف مییابد. اما این روایات عموماً پر از چیزهایی است که توجه به آن مورد نیاز نمیباشد.
با این همه ما باز هم در فیشهای بعدی به یک سری از این امور را اشاره خواهیم کرد.
منبع: صفحات ۱۰۲ تا ۱۰۴ جلد ۳ کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیهالسلام / علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]. راجع النصوص المتقدمه فی المصادر التالیه: مسند أحمد ج۴ ص۳۶۹ وج۲ ص۲۶ وج۱ ص۱۷۵ و ۳۳۱ ومجمع الزوائد ج۹ ص۱۱۴ و ۱۱۵ و ۱۲۰ والخصائص للنسائی ص۷۲ ـ ۷۵ ومستدرک الحاکم ج۳ ص۱۲۵ و ۱۱۷ و ۱۳۴ وتلخیصه للذهبی (بهامشه)، والقول المسدد ص۱۹ ـ ۲۶ وأحکام القرآن للجصاص ج۲ ص۲۰۴ ومعرفه علوم الحدیث ص۹۹ ونزل الأبرار ص۶۹ وفتح الباری ج۷ ص۱۲ ـ ۱۴ وإرشاد الساری ج۶ ص۸۴ و ۸۵ ووفاء الوفاء للسمهودی ج۲ ص۴۷۴ ـ ۴۸۰ وبحار الأنوار ج۳۹ ص۱۹ ـ ۳۴ عن کثیر من المصادر، والبدایه والنهایه ج۷ ص۳۴۲ واللآلی المصنوعه ج۱ ص۳۴۶ و ۳۵۴ والصواعق المحرقه ص۱۲۱ و ۱۲۲ و ۱۲۵ والمناقب للخوارزمی ص۲۱۴ و ۲۳۵ و ۲۳۸ وفرائد السمطین ج۱ ص۲۰۵ ـ ۲۰۸ ومناقب الإمام علی لابن المغازلی ۲۵۲ و ۲۶۱ وسنن الترمذی ج۵ ص۶۳۹ ـ ۶۴۱ وکنز العمال ج۱۵ ص۹۶ و ۱۰۱ و ۱۲۰ و ۱۵۵ وأنساب الأشراف (بتحقیق المحمودی) ج۲ ص۱۰۶ والإصابه ج۲ ص۵۰۹ وفضائل الخمسه ج۱ ص۲۳۱ وج۲ ص۱۴۹ ـ ۱۵۷ وحلیه الأولیاء ج۴ ص۱۵۳ والطرائف لابن طاووس۶۰ ـ ۶۳ وترجمه الإمام علی >علیه السلام من تاریخ ابن عساکر (بتحقیق المحمودی) ج۱ ص۲۵۲ ـ ۲۸۱ و ۳۲۷ و ۲۱۹ وکفایه الطالب ص۲۰۱ ـ ۲۰۴ وتذکره الخواص ص۴۱ وتاریخ بغداد ج۷ ص۲۰۵ والدر المنثور ج۳ ص۳۱۴ وعلل الشرایع ص۲۰۱ و ۲۰۲ وکشف الغمه للأربلی ج۱ ص۳۳۰ ـ ۳۳۵ وینابیع الموده ص۲۸۳ ومنتخب کنز العمال (بهامش مسند أحمد) ج۵ ص۲۹ وذخائر العقبى ص۷۶ و ۷۷ و ۸۷ ولسان المیزان ج۴ ص۱۶۵ وراجع: سنن البیهقی ج۷ ص۶۵ وشرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۹ ص۱۹۵ والغدیر ج۳ ص۲۰۱ ـ ۲۱۵ وج۱۰ ص۶۸ عن غیر واحد ممن تقدم، وإحقاق الحق (الملحقات) ج۵ من ص۵۴۰ حتى ص۵۸۶ عن کثیر ممن تقدم وعن الحاوی للفتاوى ج۲ ص۱۵ وغیره من المصادر.
وقد نقلنا بالواسطه عن: غایه المرام ص۶۴۰ وأرجح المطالب (ط لاهور) ص۴۲۱ والکشاف ج۱ ص۳۶۶ وأحکام القرآن للجصاص ج۲ ص۲۴۸ وأخبار القضاه ج۳ ص۱۴۹ والخصائص الکبرى ج۲ ص۲۴۳ ورواه أیضاً: الطبرانی فی الکبیر والأوسط، وأبا یعلى، وسعید بن منصور، والضیاء فی المختاره، والکلاباذی، والبزار، والعقیلی، وابن السمان، وکثیر غیرهم.
[۲]. کنز العمال ج۱۵ ص۱۵۵ و ۱۵۶ / (ط مؤسسه الرساله) ج۱۳ ص۱۷۵ عن البزار ؛ وفاء الوفاء ج۲ ص۴۷۸ ؛ مجمع الزوائد ج۹ ص۱۱۵ بإسناد رجاله ثقات، إلا حبه العرنی وهو ثقه، وذکره الأمینی فی الغدیر ج۳ ص۲۰۸ عن المجمع ؛ السیره الحلبیه ج۳ ص۳۴۶ / (ط دار المعرفه) ج۳ ص۴۶۰ / شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج۱۶ ص۳۴۹ / ج۲۳ ص۹۱ و ۹۶٫
[۳]. وفاء الوفاء ج۲ ص۴۷۸ و ۴۷۹ عن ابن زباله، ویحیى ؛ شرح إحقاق الحق (الملحقات) ج۵ ص۵۶۶ عن تاریخ المدینه المنوره (ط مصر) ج۱ ص۳۳۹ ؛ شرح الأخبار ج۲ ص۱۸۰٫
[۴]. اللآلی المصنوعه ج۱ ص۳۶۲ وکنز العمال (ط مؤسسه الرساله) ج۵ ص۷۲۵ وشرح إحقاق الحق (الملحقات) ج۳۱ ص۳۲۴ وضعفاء العقیلی ج۱ ص۲۱۱٫
[۵]. حافظ قسطنطینی در کتاب نتیجه النظر فی نقطه الفکر درباره حدیث غریب میگوید قسم چهارم از اقسام حدیث حدیث غریب میباشد که راوی حدیث آن در نقل منفرد است و برای آن غریب نامیده شده که از افاده علمی دور است. (ثمی بذالک غریباً لبعده عن افاده العلم) ص ۷۱
[۶]. فرائد السمطین ج۱ ص۲۰۸ ؛ غایه المرام ج۶ ص۲۴۲٫
[۷]. دلائل الصدق ج۲ ص۲۶۶٫
پاسخ دهید