دلایل جواز جهاد ابتدایی

در برابر اخبار مذکور، اخبار دیگری بر جواز جهاد ابتدایی دلالت می‌کند، هرگاه فردی از نیکان و پرهیزکاران که جز به پا داشتن احکام و حدود خدا هدف دیگری نداشته و در امر جهاد و معاشرت با سربازان و جنگجویان و اسیران جنگی رفتار شرعی و اسلامی را پیش گیرد، رهبری جهاد را بر عهده داشته باشد.

۱٫‌ موثقه سماعه در کافی از امام صادق (ع):

عباد بصری در راه مکّه خدمت علی بن حسین (ع) رسید. به حضرت عرض کرد: جهاد و سختی‌های آن را ترک کردی و به حجّ آسان روی آوردی! خدای عزّوجلّ می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم‏)؛[۱]  خداوند جان‌ها و اموال مؤمنان را خریداری کرده که در برابر، بهشت برای آن‌ها باشد؛ به این‌گونه که در راه خدا پیکار کنند، بکشند و کشته شوند. این وعده حقی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده. چه کسی وفادارتر از خدا به عهدش است؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده‌اید و آن همان پیروزی بزرگ است.

آن‌گاه علی بن حسین (ع) به او فرمود: آیه را ادامه بده و به پایان ببر. او نیز بقیه آیه را تلاوت کرد: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ)[۲] آنان توبه کنندگان، عابدان، سپاس‌گزاران، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده کذاران، دعوت کنندگان به معروف، نهی‌کنندگان از کارهای بد و منکر، حافظان و نگهدارندگان حدود الهی هستند. به این‌گونه مؤمنان بشارت و مژده دهد.

آن‌گاه امام علی بن حسین (ع) فرمود: وقتی افرادی با این صفات را پیا کنیم، جهاد همراه با آن‌ها برتر از حجّ است.[۳]

در وسائل الشیعه آمده است:

 این خبر را طبرسی در احتجاج به صورت مرسل نقل کرده است و علیّ بن ابراهیم در تفسیرش مثل این روایت را از پدرش و او از استادانش و آن‌ها از امام علیّ بن حسین (ع) نقل کرده‌اند.[۴]

وسائل الشیعه این حدیث را به نقل از صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه به صورت مُرسل، آورده است.

دلالت این روایت بر جواز جهاد ابتدایی به این بیان است: اگر چه آیه دوم دلالت نمی‌کند بر این که دارا بودن این اوصاف در آیه، ملاک جواز اقدام به جهاد است، امّا این که امام (ع) پس از تلاوت این آیه فرمود: «وقتی چنین افرادی را با این صفت‌ها پیدا کنیم، جهاد همراه با آن‌ها برتر از حج است»، این کلام دلالت آشکار بر این ملاک دارد و می‌رساند که جهاد کردن همراه جهادگرانی با این صفات، بهتر از حج است و ظاهر کلام این است که برتری جهاد نسبت به حج، فقط به این بستگی دارد که گردانندگان جهاد، دارای همه اوصافی باشند که در آیه امده است.

بی‌تردید ظاهر معنای جمله ـ چنان که اشاره کردیم ـ این است که گردانندگان جهاد و کسانی که به دستور آن‌ها جهاد صورت می‌گیرد، باید دارای این اوصافی که در آیه آمده باشند؛ نه این که معنا خلاف مفهوم عبارت است،‌ لازمه‌اش این می‌شود که برای کلام امام مصداق و موردی پیدا نشود؛ زیرا بعید است همه سپاه اسلام برای همیشه دارای تمامی آن صفت‌ها باشند.

جمع‌بندی

بی‌شک از ظاهر حدیث می‌فهمیم عمده و مهم این است که فرمانده یا فرماندهان قوای مسلح که فرمان جهاد را صادر می‌کنند، باید دارای این صفات باشند. بر این اساس جواب امام (ع) این بوده است که وقتی عهده‌ِدارِ جهاد دارای این صفات باشد، جهاد با او بهتر و برتر از حج است و آن وقت کنار گذاردن حجّ و رو آوردن به جهاد جایز می‌شود.

اشکال: این روایت نسبت به شرایط وجوب جهاد و خصوصیات گردانندگان آن اطلاق ندارد تا این که دلالت کند بر این که موضوع کلّی برای تجویز جهاد، تحقق این صفات است؛ زیرا امام (ع) در مقام بیان آن خصوصیات نیست تا این روایت نسبت به آن‌ها اطلاق داشته باشد، بلکه ایشان در مقام ردّ عباد بصری و در مقام احتجاج، به آیه‌ای استناد می‌کند که باید آن را بپذیرد. پس مقام، مقام بیان وجه ترک جهاد همراه با ستمگران و نفی برتری جهاد در کنار آن‌ها از حج است، نه مقام بیان همه خصوصیات جواز یا وجوب جهاد. پس این روایت اطلاقی ندارد تا به آن تمسک شود به ویژه که پرسش کننده از مخالفانی بوده است که امامت آن بزرگواران را قبول ندارند. با فرض شرط عصمت در رهبری جهاد،‌پرسش کننده، از امام (ع) قبول نمی‌کرد. این بوده است که امام در جوابش به چیزی کفایت کرده که لازم بوده با آن جواب بگوید و این که بر پا دارندگان جهاد دارای این صفات نیستند.

جواب: این اشکال را یکی از فضلا مطرح کرده است و ما چیزی نزدیک به عین عبارت ایشان را آوردیم. به نظر ما اشکال وارد نیست؛ زیرا اگر چه همان گونه که ایشان گفته‌اند امام (ع) در مقام جواب کسی بوده که به امامت و معصوم بودن آن حضرت اعتقاد نداشته است و در مقام بیان حکم خدا نبوده است، امّا بحث این جاست که امام (ع) چه جوابی به او داده است؟ آیا جواب ایشان این بوده که این صفات حتماً‌ باید در گرداننده امر جهاد وجود داشته باشد و چون در رهبران سمتگر، این صفت‌ها نیست، پس جهاد نه واجب و نه برتر از حج می‌شود؟ یا به این نفی بسنده نکرده،‌ بلکه حتّی امام (ع) به تعبیر نفی، چیزی نفرموده است و فقط به بیان این مفهوم اثباتی پرداخته است که اگر مثل این کسانی را که دارای این صفت‌ها باشند ببینیم جهاد همراه آن‌ها بهتر از به جای آوردن حج است؟

معنای این سخن چیزی نیست جز این که وقتی گردانندگان جهاد دارای این صفات باشند جهاد همراه با آن‌ها واجب می‌شود یا برتر و بهتر از حج می‌باشد. آیا امام (ع) این معنای اثباتی را اراده نفرموده است و به زعم ایشان معنای التزامی آن را ـ یعنی وقتی در گرداننده جهاد این صفات نباشد حج بهتر است ـ اراده کرده است؟ گمان نمی‌کنم کسی این معنا (اراده معنای التزامی) را قبول کند و بپذیرد که کلام حضرت کنایه صرف باشد نه چیز دیگر. هرگز معنای التزامی مراد حضرت نبوده است،‌ بلکه اصالت جدّی بودن کلام اقتضا می‌کند که معنای اثباتی به طور جدّ مراد امام (ع) بوده و معنای اراده جدّی حضرت جز بیان میزان برای وجود جهاد یا جواز آن از نظر صفات گرداننده جهاد معنای دیگری نمی‌تواند داشته باشد.

بنابراین امام (ع) می‌توانست به معنای سلبی کفایت کند، امّا معترض سلب نشد، بلکه متعرض معنای اثباتی شد که لازمه‌اش همان سلب است و صریح آن اثبات، بیان معیاری است برای موردی که جهاد از حج برتر است و در کلام امام این معنا هم افاده شده است که جهاد از نظر اوصاف گرداننده آن جز دارا بودن گرداننده با اوصافی که در آیه آمده است شرط دیگری ندارد. ایشان فرموده است:  وقتی این گونه افراد با این صفت‌ها باشند، جهاد با آن‌ها و همراه آن‌ها بهتر از حج است.

شیخ طوسی در تهذیب با اسناد خودش از ابوحمزه ثمالی روایتی همانند همین روایت یا شاید همین روایت را با سندی دیگر نقل کرده است:

«قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع): أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ تَرَکْتَ الْجِهَادَ فَوَجَدْتَ الْحَجَّ أَلْیَنَ عَلَیْکَ وَ اللَّهُ یَقُولُ: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ) الْآیَهَ قَالَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع) اقْرَأْ مَا بَعْدَهَا قَالَ فَقَرَأَ: (التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ) إِلَى قَوْلِهِ  (وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ) قَالَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِذَا ظَهَرَ هَؤُلَاءِ لَمْ نُؤْثِرْ عَلَى الْجِهَادِ شَیْئاً؛»[۵]

مردی به امام علی بن حسین (ع) گفت: به حجّ روی آوردی و جهاد را ترک کردی! حج را آسان‌تر و راحت‌تر دیدی! در حالی که خداوند می‌فرماید: خداوند از مؤمنان جان و مالشان را خریداری کرده است… حضرت فرمود: ادامه آیه را بخوان. گفت:

(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ… وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ) امام فرمود: وقتی چنین افرادی پیدا شوند، چیزی را بر جهاد ترجیح نمی‌دهیم.

حدیث از هر جهت مثل موثّقه سماعه است جز در لفظ جمله آخر آن. جمله پایانی در این روایت صراحت بیشتری دارد در این که صفات یاد شده، در فرمانده قوای مسلّح بلکه در بلند‌پایگان دولت که کارها به دست آن‌ها می‌چرخد، لازم و شرط است. پس اگر سرپرست امّت دارای این صفت‌ها باشد،‌ چیزی بر جهاد ترجیح داده نمی‌شود.

بلی،‌ سند روایت تهذیب مرسل است و بعضی رجال سند مجهولند. به هر حال این روایت،‌خبر موثقه را تأیید می‌کند و مشکلی در کار نیست.

بر این اساس موثقه سماعه دلالت می‌کند بر این که ملاک در وجوب جهاد این است که فرمانده جهاد دارای اوصاف یاد شده باشد؛ پس امامان معصوم (ع) که جهاد همراه با آن‌ها واجب است حتماً به این جهت است که امامان از مصادیق دارندگان این صفات و بالاترین مصداقند و روایت موثقه بر سرّ واجب بودن پیروی از فرمانده جهاد دلالت می‌کند و به این جهت جهاد همراه آن‌ها بر دیگر اعمال ترجیح داده می‌شود؛ چرا که آن‌ها از دیگران بریده و به خدا روی آورده‌اند و به جز خدا چیزی را ستیاش نمی‌کنند و به جز خدا برای کسی فروتنی نمی‌کنند و گردن نمی‌نهند و حدود و مرزهای تعیین شده از سوی خدا را رعایت و دستورهای او را اجرا می‌کنند و تنها به سوی او دعوت می‌کنند و جز رضای او چیزی را نمی‌خواهند. پس اگر دارنده این صفات به رهبری حکومت اسلامی دست یابد، آن‌گاه مسئولیت جهاد، متوجّه او می‌شود و هیچ عملی بر جهاد همراه او ترجیح ندارد.

وقتی این موثقه که در مقام بیان سرّ و علّت است در کنار روایتی همانند صحیحه عبدالله بن مغیره ـ که از جهاد تا هنگام ظهور حکومت امامان (ع) نهی می‌کند ـ گذاشته شود، هیچ تردیدی نمی‌ماند که ظهور حکومت امامان ع) به این جهت پایان نهی قرار داده شده که حکومت ایشان دولت کسانی است که به برترین صورت دارای صفاتی هستند که در آیه مبارکه آمده است و بدین جهت نبوده که برای شخص امامان یا برای مقام عصمت ایشان دخالتی در حکم یاد شده وجود داشته باشد.

بنابراین موثقه، شارح آن صحیحه و دیگر خبرهایی می‌شود که دلالت دارند بر این که شرط بودن دولت امام عادل، به امام معصوم انصارف دارد. بدین ملاک است که دولت، پیرو حق و دعوت کننده به سوی آن و خالی از خواسته‌های نفسانی باشد. فرق نمی‌کند که رهبر آن، دولت امام معصوم باشد یا فقیه عادل یا مؤمن صالح و نیکوکار.

  1. خبر ابوبصیر در علل الشرایع و خصال از امام صادق (ع) از پدرانش (ع).

«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) لَا یَخْرُجُ الْمُسْلِمُ فِی الْجِهَادِ مَعَ مَنْ لَا یُؤْمَنُ عَلَى الْحُکْمِ وَ لَا یُنْفِذُ فِی الْفَیْ‌ءِ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ- فَإِنَّ [فَإِنّه إن ـ ئل] إِنْ مَاتَ فِی ذَلِکَ [الْمَکَانِ-  ئل] کَانَ مُعِیناً لِعَدُوِّنَا فِی حَبْسِ حَقِّنَا [حقّنا ـ ئل] وَ الْإِشَاطَهِ بِدِمَائِنَا وَ مِیتَتُهُ مِیتَهٌ جَاهِلِیَّهٌ؛»[۶]

امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: مسلمان برای جهاد همراه کسی که حکم و دستور او مورد اطمینان نیست و در مورد غنایم جنگی و دیگر مشترکات دستور خدا را اجرا نمی‌کند، بیرون نمی‌رود. پس اگر در این را بمیرد در بازداشتن حقوق ما و هدر دادن خون ما همکار دشمنان ما محسوب می‌شود و مُردن او مُردن جاهلیت و بی‌خبری از اسلام خواهد بود.

مفاد این حدیث، نهی از بیرون شدن برای جهاد همراه با کسی است که احکام شرعی را رعایت نمی‌کند و مفهوم آن این است: بیرون شدن برای جهاد همراه کسی که احکام خدا را در تمام مراحل آن اجرا کند، جایز است.

چه بسا بگوییم این خبر مفهوم ندارد و این که امام (ع) نهی از جهاد را معلّق برنداشتن اطمینان بر حکم و عدم اجرای دستور خدا کرده،‌ منظور بیان رمز این نهی بوده است. پس منافات ندارد که سرّ و علّت‌های دیگری نیز وجود داشته باشد که سبب عدم جواز جهاد در موارد دیگر هم باشد. در این صورت، شاید یکی از آن علّت‌ها این باشد که دولت به دست امام معصوم و منصوب از طرف خدا،‌ نیست.

  1. خبر محمّد بن عبدالله سمندری:

«قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنِّی أَکُونُ بِالْبَابِ یَعْنِی بَابَ الْأَبْوَابِ فَیُنَادُونَ السِّلَاحَ فَأَخْرُجُ مَعَهُمْ قَالَ فَقَالَ لِی أَ رَأَیْتَکَ إِنْ خَرَجْتَ فَأَسَرْتَ رَجُلًا فَأَعْطَیْتَهُ الْأَمَانَ وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنَ الْعَقْدِ مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلْمُشْرِکِینَ أَ کَانَ یَفُونَ لَکَ بِهِ قَالَ قُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا کَانُوا یَفُونَ لِی بِهِ قَالَ فَلَا تَخْرُجْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لِی أَمَا إِنَّ هُنَاکَ السَّیْفَ؛»[۷]

به امام صادق (ع) عرض کردم: من در دروازه ـ یعنی دروازه اصلی ـ زندگی می‌کنم و مرا به گرفتن سلاح دعوت می‌کنند و من همراه آن‌ها بیرون می‌روم. حضرت به من فرمود: آیا یقین داری اگر همراه آن‌ها بیرون شوی و مردی را اسیر بگیری و به او امان بدهی، و برای او پیمانی را که پیامبر (ص) برای مشرکان قرار می‌داد قرار بدهی آن‌ها به پیمان تو وفادار می‌مانند؟ عرض کردم: نه به خدا قسم، آن‌ها نسبت به آن پیمان وفا نمی‌کنند. فرمود: پس همراه آن‌ها بیرون نرو. سپس به من فرمود: بدان که آن‌جا شمشیر است.

دلالت این خبر نیز همانند خبر ابوبصیر بستگی دارد به این که حضرت در سؤال خود ـ که از پایبندی آن‌ها به احکام شرعی جهاد پرسیده ـ اراده مفهوم کرده باشد و همان اشکالی که در مورد خبر ابوبصیر داشتیم ـ یعنی عدم پذیرش وجود مفهوم ـ در این‌جا هم پیش می‌آید و شاید سرّ سؤال این بوده که حضرت خواسته به بعضی از علّت‌های حرمت جهاد اشاره کند وگرنه علّت‌های دیگری هم این‌جا وجود دارد.

  1. خبر ابوعمرو زهری یا زبیدی:

«قُلْتُ لَهُ: أَخْبِرْنِی عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ أَ هُوَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا یَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ؟ أَمْ هُوَ مُبَاحٌ لِکُلِّ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ آمَنَ بِرَسُولِهِ (ص) وَ مَنْ کَانَ کَذَا فَلَهُ أَنْ یَدْعُوَ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ إِلَى طَاعَتِهِ وَ أَنْ یُجَاهِدَ فِی سَبِیلِهِ فَقَالَ: ذَلِکَ لِقَوْمٍ لَا یَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا یَقُومُ  لَکَ به [بِذَلِکَ ـ کا ـ یب ـ‌فی] إِلَّا مَنْ کَانَ مِنْهُمْ قُلْتُ مَنْ أُولَئِکَ قَالَ مَنْ قَامَ بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْقِتَالِ وَ الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ فَهُوَ الْمَأْذُونُ لَهُ فِی الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ قَائِماً بِشَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْجِهَادِ عَلَى الْمُجَاهِدِینَ فَلَیْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِی الْجِهَادِ وَ لَا الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ حَتَّى یَحْکُمَ فِی نَفْسِهِ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ شَرَائِطَ الْجِهَادِ؛»[۸]

به امام صادق (ع) عرض کردم: مرا از دعوت به جهاد در راه خدا آگاه کن؛ آیا این کار مخصوص افراد خاصی است و کسی جز آنان حق ندارد به آن اقدام کند، یا این کار برای هر کسی که به یگانگی خدا قائل باشد و به پیامبر خدا ایمان آورد مباح و مجاز است و کسی که چنین باشد می‌تواند به سوی خدا و به طاعت و فرمانبری خدا دعوت کند و در راه او جهاد کند؟

حضرت فرمود: این کار حلال نیست جز برای آن‌ها و کسی غیر از آنان حق ندارد به این کار دست بزند. عرض کردم: آن‌ها چه کسانی هستند؟

فرمود: هر کس شرایطی را که خداوند متعال در مورد جنگ و جهاد برای مجاهدان بیان کرده داشته باشد، اجازه دارد که به سوی خدا دعوت کند و کسی که آن شرایط را ندارد، اجازه جهاد ندارد و نمی‌تواند به سوی خدا دعوت کند؛‌ مگر این که آن شرایط را پدید آورد.

سؤال کننده از خصوصیات کسی سؤال کرده که می‌تواند به سوی خدا دعوت کند و در راه او جهاد نماید و امام (ع) در جواب فرموده: هر کسی که دارای شرایطی باشد که خداوند برای مجاهدان شرط کرده است می‌تواند به این کار اقدام کند. با در نظر گرفتن کل حدیث، آشکارا استفاده می‌شود که این شرایط، همان شرایط مذکور در سوره توبه است: الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ…

چکیده آن شرایط، داشتن تقوا و دوری همه جانبه از نافرمانی خداست. پس کسی که پرهیزکار واقعی باشد می‌تواند به سوی خدا دعوت کند و به جهاد بخواند؛ اگر چه این فرد فقیه عادل یا مؤمن صالح باشد.

امّا انصاف این است که این حدیث در مقام بیان اوصاف مجاهدان به معنای اعم است؛ یعنی کسانی که در جنگ حاضر می شوند و در جهاد علیه کفار شرکت می‌کنند. پس این حدیث دلالت می‌کند بر این که هر سرباز مبارز با دشمنان اسلام، باید این شرایط را داشته باشد؛ امّا آن که مردم را به سوی جهاد دعوت می‌کند باید ببینیم آیا او هم مثل یکی از سربازان است یا این که در مورد او شرایط دیگری وجود دارد؟ حدیث در مقام بیان این مطلب نیست.

امام در بخشی از حدیث می فرماید:

«وَ لَسْنَا نَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ الْجِهَادَ وَ هُوَ عَلَى خِلَافِ مَا وَصَفْنَا مِنْ شَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ لَا تُجَاهِدُوا وَ لَکِنْ نَقُولُ قَدْ عَلَّمْنَاکُمْ مَا شَرَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَهْلِ الْجِهَادِ الَّذِینَ بَایَعَهُمْ وَ اشْتَرَى مِنْهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِالْجِنَانِ فَلْیُصْلِحِ امْرُؤٌ مَا عَلِمَ مِنْ نَفْسِهِ مِنْ تَقْصِیرٍ عَنْ ذَلِکَ وَ لْیَعْرِضْهَا عَلَى شَرَائِطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ رَأَى أَنَّهُ قَدْ وَفَى بِهَا وَ تَکَامَلَتْ فِیهِ فَإِنَّهُ مِمَّنْ أَذِنَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِی الْجِهَادِ؛»[۹]

ما به کسانی که بخواهند به جهاد بروند در حالی که آن شرایطی را که خدای متعال برای مؤمنان و مجاهدان شرط کرده ندارند، نمی‌گوییم جهاد نکنید، امّا می‌گوییم: ما شرایط خدای متعال بر اهل جهاد را به شما یاد دادیم؛ خدا از آن‌ها پیمان گرفته و جان و مالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است. هر کس این شرایط را ندارد، باید خود را اصلاح کند و خود را با شرایط را دارد و در او به حدّ کمال رسیده، او از کسانی است که خدا به او اذن داده که به جهاد اقدام کند… .

این حدیث تقریباً صراحت دارد در این که هر مجاهد راه اسلام، باید آن شرایط را داشته باشد و در این فقره روشن ساخته است که داشتن این صفات برای هر مجاهدی ضروری است و باید پس از اصلاح خود، اقدام به جهاد کند. پس حدیث در صدد بیان چیز دیگری است. از این گذشته اشکال دیگر این حدیث، ضعف سند آن است.

  1. طلحه‌ی بن زید ـ که از عامّه است و کتابش قابل اعتماد می‌باشد ـ در روایت معتبری می‌گوید:

«سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ بِأَمَانٍ فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِینَ دَخَلَ عَلَیْهِمْ قَوْمٌ آخَرُونَ قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یَمْنَعَ نَفْسَهُ وَ یُقَاتِلَ عَنْ حُکْمِ اللَّهِ وَ حُکْمِ رَسُولِهِ وَ أَمَّا أَنْ یُقَاتِلَ الْکُفَّارَ عَلَى حُکْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا یَحِلُّ لَهُ ذَلِکَ؛»[۱۰]

از امام صادق (ع) در مورد مردی پرسیدم که با امان به سرزمین جنگ داخل شد، آن‌گاه با آن قوم ـ که بر آن‌ها وارد شده بود ـ قومی دیگر شروع به جنگ کردند؟ حضرت فرمود: فرد مسلمان باید خود را کنترل کند و طبق دستور خدا و پیامبر او بجنگند. امّا اگر ظالمانه و طبق دستور حاکم جور و ستمگر و به روش سمتگران بخواهد بجنگد، این کار برای او جایز نیست.

چگونگی استدلال: مراد از این که باید جنگ طبق حکم خدا و دستور پیامبر باشد ـ به قرینه فقره ذیل حدیث، این است که برنامه جنگ باید الهام گرفته از سنّت پیامبر و احکام نورانی اسلام باشد. موضوع جواز جهاد کلاً‌ این است که باید از ضوابط اسلام پیروی کند و طبق احکام دین جریان یابد. پس این که فقیه می‌تواند اقدام به جهاد کند، از مصادیق آشکار این اطلاق است.

اشکال: همان گونه که جنگیدن بر طبق ضوابط شرعی و رعایت احکام جهاد ممکن نیست، همین‌طور لازم است فرمانده جهاد نیز صفات لازم را باید داشته باشد تا فرمان جهاد از کسی که واجد شرایط است صادر شود. پس حدیث دلالت می‌کند بر این که همه شرایط جهاد باید رعایت شود حتّی شرایطی که لازم است در فرمانده جهاد وجود داشته باشد. پس این حدیث اطلاقی ندارد تا بتوان با آن برای جواز جهاد ابتدایی استدلال کرد.

برخی با این روایت استدلال می‌کنند بر این که جهاد، تنها پس از دستور پیامبر به جهاد، جایز می‌شود؛ با این ادعا که مراد از «حکم خدا و پیامبر» که در حدیث آمده، دستوری  است که در جهاد از پیامبر صادر شده باشد؛ چه این دستور جنبه نفی داشته باشد و چه جنبه اثبات و بدین صورت می‌توان گفت: جهاد به حکم پیامبر و طبق فرمان او می‌باشد؛ بنابراین جهاد جایز نمی‌شود مگر بعد از این که پیامبر یا یکی از امامان معصوم ـ که جانشین آن حضرت هستند ـ دستور دهد.

دقت در مطالب پیشین نشان می‌دهد که این احتمال درست نیست و مراد از حکم خدا و حکم پیامبر ـ ولو به قرینه ذیل ـ احکامی است که باید در کیفیت جهاد رعایت شوند و این معنا اگر چه عمومیت دارد و همه احکام مربوط به جهاد را در بر می‌گیرد و از این رو با احتمال لزوم اذن امام معصوم نمی‌شود با این روایت بر جواز جهاد ابتدایی با اذن غیر معصوم استدلال کرد؛ امّا درست با عین همین وجه پس از احتمال این که اذن امام معصوم شرط نیست نمی‌توان بر جواز جهاد ابتدایی استدلال کرد.

این بود خلاصه بحث از ادلّه کسانی که جهاد ابتدایی را ممنوع یا جایز می‌دانند.

دانستیم که موثقه سماعه کاملاً دلالت دارد بر این که هر فقیه مسئول دولت اسلامی،‌ بلکه هر مؤمن صالح ـ در صورت نبود چنین فقیهی ـ می‌تواند به جهاد ابتدایی اقدام کند و به ملاحظه‌ی که این موثقه به منزله شرح اطلاقات منع از جهاد ابتدایی است پس دلالتش کافی و اقناع کننده می‌باشد.

روشن شد که مسأله، اختلافی است و اگر اتفاق در مسأله را بپذیریم، باز چنین اتفاقی که احتمال دارد به استناد اخبار، مانع از جهاد ابتدایی باشد نمی‌تواند کاشف قول معصوم (ع) باشد و این اتفاق نمی تواند بیشتر از مضمون این اخبار را کشف کند. بنابراین اگر بر این عقیده باشیم که مقتضای جمع میان دو دسته از اخبار (اخبار جواز و اخبار منع) جواز جهاد ابتدایی است، دیگر برای این اتفاق ارزشی باقی نمی‌ماند.

 بنابراین ظاهراً اقدام به جهاد ابتدایی برای دولت اسلامی که در زمان غیبت امام معصوم (ع) به طور مشروع و بر حق تشکیل شده باشد، جایز است و این همان قولی است که مرحوم شیخ مفید اختیار کرده است.

پس از اتمام این مقاله، به فتوای استاد بزرگوار آیت‌الله خویی (ر) در چاپ‌های اخیر کتاب ارزشمند منهاج الصالحین برخورد کردم که ایشان به جواز جهاد ابتدایی در زمان غیبت فتوا داده است. در باب جهاد از مسائل و فروع جهاد بحث کرده است و در مقام اثبات جواز جهاد ابتدایی به بحث استدلالی پرداخته است. نوشتار را به بخشی از آن به پایان می‌بریم:

«إنّ الجهاد مع الکفّار من أحد أرکان الدین الإسلامی و قد تقوّى الإسلام و انتشر أمره فی العالم بالجهاد مع الدعوه إلى التوحید فی ظلّ رایه النبیّ الأکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، و من هنا قد اهتم القرآن الکریم به فی ضمن نصوصه التشریعیّه… و من الطبیعی أنّ تخصیص هذا الحکم بزمان موقّت و هو زمان‌ الحضور لا ینسجم مع اهتمام القرآن و أمره به من دون توقیت فی ضمن نصوصه الکثیره…إلی أن قال: و قد تحصّل من ذلک أنّ الظاهر عدم سقوط وجوب الجهاد فی عصر الغیبه و ثبوته فی فی کافّه الاأعصار، لدی توفّر شرائطهف و هو فی ز من الغیبه منوط بتشخیص المسلمین من ذوی الخبره فی الموضوع أنْ فی الجهاد معهم مصلحه للاسلام، علی أساس انّ لدیهم قوّه کافیه من حیث العدد و العدّه لرحرهم، بشکل لا یحتمل عاده أن یخسروا فی المعرکه، فاذا توفّرت هذه الشرائط عندهم وجب علیهم الجهاد و المقائلته معهم… فهل یعتبر فیها ـ أی مشروعیته ـإن الفقیه الجامع للشرایط او لا؟ یظهر من صاحب الجواهر (ق) اعتباره، بدعوی عموم ولایته لمثل ذلک فی زمن الغیبه، و هذا الکلام غیر بعید بالتقریب الاتی؛»[۱۱]

جهاد با کفار یکی از ارکان دین اسلام است؛ اسلام به وسیله جهاد همراه با دعوت به توحید زیر سایه پرچم پیامبر اکرم (ص) نیرو گرفته و در جهان گسترش یافته است. بدین جهت، قران کریم در ضمن نصوص تشریعی خود به جهاد اهمیّت داده است… طبیعی است که مختصّ بودن این حکم به یک زمان موقت ـ یعنی زمان حضور امام معصوم ـ با اهتمامی که قرآن به موضوع جهاد دارد و فرمان‌‌هایی که در جای جای قرآن بدون اختصاص به محدوده زمانی خاصی در مورد جهاد صادر شده است،‌ سازگار نیست. نتیجه سخن آن است که ظاهراً وجوب جهاد در زمان غیبت امام معصوم (ع) ساقط نمی‌شود و در همه زمان‌ها این حکم در صورت فراهم بودن شرایط آن ثابت است.

وجوب جهاد در عصر غیبت، بسته به تشخیص مسلمانانی است که در موضوع جهاد اهل خبره هستند و تشخیص می‌دهند که جهاد به مصلحت اسلام است و آنان توانایی کافی از نظر عده و امکانات لازم برای شکست دشمن دارند وبه صورت عادی احتمال شکست خود را نمی‌دهند. بنابراین، هنگامی که این شرایط برای آن‌ها فراهم شود جهاد و جنگ با کفار بر آن‌ها واجب می‌گردد…

آیا در مشروعیت جهاد، اذن فقیه جامع‌الشرایط لازم است یا نه؟ ظاهر کلام صاحب جواهر لزوم است؛ به ادعای این که ولایت فقیه در زمان غیبت امام معصوم عام بوده و شامل این‌گونه موارد می‌باشد. این کلام صاحب جواهر ـ‌ با بیانی که می‌آید ـ بعید نیست.

 منبع: کتاب جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولایت فقیه/آیت الله مومن قمی/با مقدمه و تحقیق دکتر بهداروند/ صفحه  ۱۶۵   الی ۱۷۹


 

[۱] ـ سوره توبه / آیه ۱۱۱٫

[۲] ـ همان، آیه ۱۱۲٫

[۳] ـ فروع کافی، ج ۵، کتاب جهاد، باب الجهاد الواجب مع من یکون، ص ۲۰، چاپ دارالتعارف للمطبوعات،‌ بیروت.

[۴] ـ وسائل، باب ۴۴، از ابواب وجوب حج، ح ۲٫

[۵] ـ وسائل، باب ۱۲، از ابواب جهاد عدوّ، ح ۶؛ تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴٫

[۶] ـ وسائل، باب ۱۲، از ابواب جهاد عدّو، ح ۸؛ خصال، احادیث چهارصدگانه، ص ۶۲۵٫

[۷] ـ وسائل، باب ۱۲، از ابواب جهاد عدّو، ح ۷؛ تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۵٫

[۸] ـ وسائل، باب ۹، از ابواب جهاد عدّو، ح ۱، ج ۱۱، صص ۲۳ و ۲۸؛ کافی، ج ۵، صص ۱۳ و ۱۹٫

[۹] ـ وسائل، باب ۹، از ابواب جهاد عدّو، ح ۱، ج ۱۱، صص ۲۳ و ۲۸؛ کافی، ج ۵، صص ۱۳ و ۱۹٫

[۱۰] ـ وسائل، باب ۶، از ابواب جهاد، ح ۳؛ تهذیب، ج ۶، صص ۱۳۵ـ ۱۳۶٫

[۱۱] ـ منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۳۶۳، چاپ بیست و هشتم.