عدم اجماع در مسأله
تا اینجا بخشی از گفته علمای بزرگوار را نقل کردیم و دانستیم که ظاهر عبارت بسیاری از علمای پیشین و علمای متأخر این است که جهاد ابتدایی فقط با اذن امام معصوم جایز است و در زمان غیبت امام معصوم کسی نمیتواند اقدام به جهاد کند؛ چنان که در ظاهر تذکره و صریح ایضاح بر آن ادّعای اجماع شده است. امّا اگر شما در مطالبی که ما از شیخ مفید در مقنعه و از ابوالصلاح حلبی در کافی و از سلار در مراسم نقل کردیم، دقّت کنید و در تعلیقهای که بر عبارت شیخ طوسی در نهایه و بر عبارت قاضی ابنبراج در مهذّب داشتیم دقّت کنید، میبینید که ادعّای اتّفاق کلمه اصحاب بر عدم جواز جهاد ابتدایی در زمان غیبت محکم نیست، تا چه رسد به ادّعای اجماع؛ بلکه بر اساس تحقیق، مسأله اختلافی است و ناچار در این خصوص باید از مفاد ادلّه بحث کنیم و پیرو دلیل باشیم، بلکه اگر اتّفاق نظر علما را هم در این مورد بپذیریم ـ که پذیرفتنی نیست ـ بیتردید فتوای آنها به اخبار زیادی استناد دارد که صاحب ریاض ادّعای استفاضه، بلکه تواتر آنها را کرده است. پس این اتفاق تنها میتواند کاشف مضمون مثل این اخبار باشد و پوشیده نیست که اگر ما در مورد مفاد این اخبار با آنها همسو نشدیم و با آنها مخالفت کردیم، لازم است از برداشت خود از این اخبار پیروی کنیم.
از مطالب گذشته، روشن شد که نمیتوان با این گفته صاحب جواهر همراهی کرد:
«لا خلاف بیننا بل الإجماع بقسمیه على أنّ الجهاد إنّما یجب بشرط وجود الإمام (ع) و بسط یده أو من نصبه للجهاد و لو بتعمیم ولایته له و لغیره فی قطر من الأقطار، بل أصل مشروعیّته مشروط بذلک فضلًا عن وجوبه؛»[۱]
در میان علمای شیعه اختلاف نیست، بلکه اجماع به هر دو قسم ان (محصّل و منقول) وجود دارد که جهاد ابتدایی وقتی جایز میشود که امام (ع) با اختیارات، حاضر باشد یا کسی که امام او را برای جهاد نصب کرده وجود داشته باشد بلکه همراه با دیگر مسئولیتها در بخضی از جهان برای انجام این مسئولیت نیز منصوب باشد؛ بلکه اصل مشروعیت جهاد به حضور امام یا منصوب امام بستگی دارد تا چه رسد به واجب بودن جهاد.
دلیل عدم پذیرش این است که در میان علما در این ورد اتفاق نظر نیست تا چه رسد به وجود اجماع و اگر به فرض، اتفاق نظر هم باشد، در مثل این مسأله از رأی معصوم (ع) کشف نمیکند. شاید صاحب جواهر به خاطر توجّه به برخی از گفتههای ما، در اخر این مبحث تأمّل کرده و گفته است:
«لکن إن تم الإجماع المزبور فذاک، و إلا أمکن المناقشه فیه بعموم ولایه الفقیه فی زمن الغیبه الشامله لذلک المعتضده بعموم أدله الجهاد؛»[۲]
ممکن است ما در این اجماع خدشه کنیم که در زمان غیبت امام معصوم ولایت فقیه عمومیت دارد و در بر گیرنده مورد جهاد هم هست؛ چنان که عموم ادلّه جهاد هم این را تأیید میکند.
مقتضای قواعد لفظی در جهاد ابتدایی
بیتردید عمومات جهاد اختصاص به حکومت امام معصوم (ع) ندارد؛ مانند آیات زیر:
(وَ قَاتِلُوا فیِ سَبیل اللهِ الّذینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا… وَ قَاتِلُوهُم حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ…)[۳] در راه خدا،با کسانی که به شما میجنگند بجنگید، و از حدّ نگذرید… و با آنها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند و دین مخصوص خدا گردد.
(قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ).[۴]
به کافران بگو چنان که ایمان آورند و نهی خدا را پذیرا باشند گذشته آنها بخشیده خواهد شد و اگر به اعمال سابق باز گردند سنّت خداوند در گذشتگان درباره آنها جاری میشود و با آنها بجنگید تا فتنه برچیده شود و همه دین و پرستش مخصوص خدا شود.
(قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون)؛[۵]
با آن عدّه از اهل کتاب که به خدا و روز جزا ایمان ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام نمیشمرند و آیین حق را نمیپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود بپردازند.
همچنین آیات دیگر که جامعه اسلامی را مورد خطاب قرار میدهد و مسلمانان را به نبرد با کفّار ـ از اهل کتاب و دیگران ـ فرا میخواند تا فتنه وجود نداشته باشد و دین و پرستش همه مخصوص خدا باشد و اهل کتاب جزیه را با خواری بپردازند. تا زمانی که اهداف مذکور در این آیات تحقق پیدا نکند، دستور این آیات به قوّت خود باقی خواهد بود.
نهایت اقتضای انصراف به حکم عقلا در مواردی مثل جهاد این است که اقدام به جهاد نباید بیبرنامه و بدون رهبری باشد؛ امّا وقتی مسلمانان، یک دولت اسلامی را بنیانگذاری کرده و دارای رهبری باشند، شکی نیست این آیات آنها را در بر میگیرد و به موجب عموم این آیات، جهاد بر آنها واجب میشود.
جمعبندی
بیتردید اقتضای عموم ادلّه جهاد این است که در مورد جهاد لازم نیست حتماً رهبری امام معصوم وجود داشته باشد؛ فقط بحث در این است که آیا ادلّه خاصی که خلاف این را اقتضا کند وجود دارد یا نه؟ و آیا جهاد مطلقاً ـ حتّی در زمان غیبت و امام معصوم بدون اذن امام ـ جایز است یا نه؟
دلایل عدم جواز جهاد ابتدایی
براساس اخبار خاصّ ـ که به آنها استدلال شده یا ممکن است استدلال شود ـ جهاد ابتدایی بدون اذن امام معصوم جایز نیست و امام (ع) به فقیه یا مسلمانان عادل اجازه نداده که در زمان غیبت، با کفار جهاد کنند، مگر به عنوان دفاع؛ از جمله این اخبار عبارت است از:خبر بشیر دهّان که در کافی به دو سند و در نهذیب با سند دوم کافی روایت شده است:
۱٫ خبر بشیر دهّان که در کافی به دو سند و در تهذیب با سند دوم کافی روایت شده است:
«قلت له: إنّی رأیت فی المنام أنّی قلت لک: إنّ القتال مع غیر الامام المفترض طاعته حرام مثل المیته و الدم و لحم الخنزیر، فقلت لی: نعم هو کذلک. فقال ابو عبدالله (ع): هو کذلک هو کذلک؛»[۶]
به امام صادق (ع) عرض کردم: من خواب دیدم که به شما میگویم: جنگیدن در کنار امامی که اطاعتش واجب نیست حرام است؛ مثل خوردن مُردار و خون و گوشت خوک، و شما به من فرمودید: بلی، همینطور است. حضرت صادق (ع) فرمود: همینطور است؛ همینطور است.
دلالت این روایت بر حُرمت جهاد همراه با امامی که واجبالاطاعه نیست، روشن است و مراد از امام واجبالاطاعه، امام معصوم (ع) است به گواهی اخبار زیادی که در میان آنها اخبار معتبر وجود دارد. پس جهاد در کنار غیر معصومان را در بر میگیرد. بنابراین، جنگیدن در زمان غیبت امام معصوم (ع) حتّی در کنار فقیه عادل که رهبری دولت اسلامی را به دست بگیرد، جایز نیست تا چه رسد به مؤمنان عادل.
اشکال: وقتی در زمان غیبت، بنیانگذاری دولت اسلامی، شرعی و جایز باشد ناچار این دولت باید رهبر داشته باشد وباید در امور مربوط به اداره کشور، از او اطاعت شود وگرنه رهبر شرعی نخواهد بود؛ زیرا لازمه رهبری اطاعت از اوست و این رهبر، امام محسوب میشود و فرمانبری از او واجب خواهد بود. بنابراین اگر فقیهی عادل بار مسئولیت رهبری را به دوش بکشد یا هر فرد عادل دیگر از میان مؤمنان برازنده و صالح ـ در صورتی که فقیه پیدا نشود ـ در زمان غیبت اقدام به بنیانگذاری دولت اسلامی کند، او امام محسوب میشود و فرمانبری از او واجب است؛ پس جهاد در کنار او جهاد در کنار امام واجبالاطاعه است و دلیل تحریم شامل آن نیست.
جواب: این سخن درست نیست؛ زیرا قبلاً اشاره کردیم که اخبار زیادی دلالت میکند بر این که مراد از امام واجبالاطاعه فقط امام معصوم (ع) است و دیگری را در بر نمیگیرد؛ چه فقیه باشد و چه غیر فقیه.
ضریس کناسی در روایت صحیح میگوید:
«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ عَجِبْتُ مِنْ قَوْمٍ یَتَوَلَّوْنَا وَ یَجْعَلُونَا أَئِمَّهً وَ یَصِفُونَ أَنَّ طَاعَتَنَا مُفْتَرَضَهٌ عَلَیْهِمْ کَطَاعَهِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) ثُمَّ یَکْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ یَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَیَنْقُصُونَا حَقَّنَا وَ یَعِیبُونَ ذَلِکَ عَلَى مَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ التَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ طَاعَهَ أَوْلِیَائِهِ عَلَى عِبَادِهِ ثُمَّ یُخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِیمَا یَرِدُ عَلَیْهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِمْ…؛»[۷]
امام باقر (ع) در میان جمعی از اصحاب خود فرمود: از گروهی در شگفتم که ما را دوست دارند و ما را پیشوای خود میدانند و اظهار میکنند که اطاعت ما همانند اطاعت رسول خدا بر آنها واجب است، سپس دلیل خودشان را میشکنند. به خاطر ضعف دلهایشان با خود دشمنی میکنند و حقّ ما را کم میشمارند و نسبت به کسانی که با عنایت خداوند یا برهان، حقوق ما را میدانند و مطیع ما هستند، عیب میگیرند.
آیا می پندارید خداوند متعال اطاعت اولیا و دوستان خود را بر بندگانش واجب گردانیده، امّا خبرهای آسمانها و زمین را از آنها پوشیده و از آنها مایه علم را در مورد چیزهایی که پا برجایی دینشان در آن است، میگیرد؟
عبارت پایانی امام (ع) استفهام انکاری است و به روشنی دلالت میکند بر این که ولیّ خدا ـ که خداوند اطاعت او را بر هنگان واجب کرده ـ به همه خبرهای آسمانها و زمین آگاهی دارد و هیچکدام آنها بر او پوشیده نمیماند و روشن است که چنین ولیّ خدا تنها مصداقش امام معصوم است و بس.
نزدیک به این مضمون، خبر ابوحمزه و خبر جامعه بن سعد خثعمی است.[۸]
در روایت معتبر ابوالصباح کنانی از امام صادق (ع) آمده است:
«نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا لَنَا الْأَنْفَالُ وَ لَنَا صَفْوُ الْمَالِ وَ نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ…؛»[۹]
ما قومی هستیم که خدای متعال اطاعت ما را واجب کرده؛ انفال برای ماست؛ غنیمتهای جنگی برای ماست و ما راسخان در علم و دانش هستیم.
این حدیث شریف در مقام شمارش بعضی از خصیصههای امامان (ع) است، همانگونه که راسخ بودن در علم مخصوص آنهاست وجوب اطاعت نیز مخصوص آنهاست؛پس تنها اطاعت آنها بر همگان واجب است.
سلیم بن قیسم از امیر مؤمنان (ع)روایت میکند:
«إِنَّمَا الطَّاعَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاهِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أُمِرَ بِطَاعَهِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِهِ؛»[۱۰]
فرمانبری تنها مخصوص خدا و پیامبرش و والیان امر حکومت است. علّت فرمان به اطاعت از صاحبان امر این است که آنان معصوم و پا کند، و به معصیت خدا امر نمیکنند.
این خبر به روشنی دلالت میکند اطاعت تنها مخصوص ائمّه معصوم (ع) است و میتوان اخبار دیگری را نیز در این زمینه پیدا کرد.
بنابراین اخبار مستفیض ـ که در لابهلای آنها اخبار معتبر وجود دارد ـ آشکارا دلالت میکنند بر این که آنان که اطاعتشان واجب است فقط امامان معصوم هستند که به خبرهای آسمانها و زمین آگاهند و آنها پاکان و نیکانند و به نافرمانی از خدا دستور نمیدهند. پس امام مفترضالطاعه که در حدیث بشیر آمده ـ که با غیر او نمیتوان جهاد کرد ـ تنها امام معصوم (ع) است.
پس در زمان غیبت امام معصوم (ع) جنگیدن در کنار غیر معصوم، هر کس که باشد، اگر چه فقیه عادلی باشد که دولت اسلامی را رهبری کند، همانند خوردن مردار و خون و گوشت خوک حرام است.
انصاف این است که دلالت خبر بشیر بر حرمت جهاد در کنار غیرمعصوم کاملاً رسا و تمام و بیاشکال است. اطلاق این خبر آن صورتی را نیز در بر میگیرد که جهاد زیر پرچم دولت اسلامی در زمان غیبت باشد.
امّا سند این خبر ضعیف است؛ زیرا بشیر دهّان در هر دو سند توثیق نشده است؛ از این گذشته سند اوّل مُرسل است.
به فرض که مشهور به مضمون این خبر فتوا داده باشند، لیکن معلوم نیست استناد آنان به این خبر باشد شاید مستند آنان اخبار دیگری باشد که در ادامه، آن اخبار را میآوریم.
تنها انطباق فتوای مشهور بر یک خبر ـ تا یقین نکرده باشیم که آنها به آن خبر استناد کردهاند ـ سبب جبران ضعف سند خبر نمیشود.
- صحیحه عبدالله بن مغیره:
«حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ عَنْ آبَائِهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِهِمْ [له بعضهم ـ خ ئل]: إِنَّ فِی بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ یُقَالُ لَهُ قَزْوِینُ وَ عَدُوّاً یُقَالُ لَهُ الدَّیْلَمُ فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ فَقَالَ عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ فَأَعَادَ عَلَیْهِ الْحَدِیثَ فَقَالَ عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ أَ مَا یَرْضَى أَحَدُکُمْ أَنْ یَکُونَ فِی بَیْتِهِ یُنْفِقُ عَلَى عِیَالِهِ مِنْ طَوْلِهِ یَنْتَظِرُ أَمْرَنَا فَإِنْ أَدْرَکَهُ کَانَ کَمَنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بَدْراً وَ إِنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِأَمْرِنَا کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ قَائِمِنَا ع هَکَذَا فِی فُسْطَاطِهِ وَ جَمَعَ بَیْنَ السَّبَّابَتَیْنِ وَ لَا أَقُولُ هَکَذَا وَ جَمَعَ بَیْنَ السَّبَّابَهِ وَ الْوُسْطَى فَإِنَّ هَذِهِ أَطْوَلُ مِنْ هَذِهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) صَدَقَ؛»
محمّد بن عبدالله به امام رضا (ع) عرض کرد: پدرم از پدرانش برایم نقل کرد که او به بعضی از آن بزرگواران گفت: در شهرهای ما محلی به نام «قزوین» است که در آن خود را برای جهاد آماده میکنند و در محلی به نام «دیلم» دشمنان هستند. آیا اجازه جهاد یا اجازه آمادگی برای جهاد هست؟ حضرت فرمود: این خانه را داشته باشید و به قصد زیارت به سوی ان بروید. او دوباره همان حرف را تکرار کرد؛ حضرت فرمود: این خانه را داشته باشید و به طرف آن سفر کنید، ایا یکی از شما دوست ندارد که در خاناش باشد، بر عیالش از دسترنج خود خرج کند و منتظر فرمان ما باشد؟ اگر چنین کند مثل کسی میشود که در خدمت رسول خدا در برد حاضر بوده است. اگر در حال انتظار دستور بمیرد مثل کسی است که با قائم ما در خیمه آن حضرت جان داده باشد. (آن وقت دو انگشت سبابه و میانی خود را به هم چسبانده و فرمود: (نمیگویم این طور میشود. (آنگاه انگشت سبابه و انگشت میانی خود را به هم چسباند و فرمود: (زیرا این انگشت از یکی بلندتر است. امام رضا (ع) فرمود: راست گفته است.
در کافی با سند صحیح از بزنطی از محمّد بن عبدالله مثل این روایت را آورده است:
«قُلْتُ لِلرِّضَا (ع) إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ آبَائِکَ (ع) أَنَّهُ قِیلَ لِبَعْضِهِمْ إِنَّ فِی بِلَادِنَا… الحدیث؛»[۱۱]
به امام رضا (ع) عرض کردم: پدرم از پدران شما برای من نقل کرد که به بعضی از آن بزرگواران گفته شد که در محل ما … .
دلالت این حدیث بر جایز نبودن جهاد با غیر امام معصوم (ع) چنین است که پرسش کننده ظاهراً از عدم جواز جهاد در دولت رهبران ستمگر پرسیده است و عطف «رباط» ـ که امری مستحب است ـ به جهاد، این ظهور را تقویت میکند و سؤال از خصوص وجوب جهاد نشده؛ زیرا ظاهر لفظ سؤال، بر خلاف آن است به ویژه با داشتن عطف یاد شده.
به هر حال جواب امام (ع) که فرموده است: «عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ» دلالت آشکار و التزامی دارد بر این که جهاد وآماده شدن برای جهاد در دولت رهبر ستمگر ممنوع است؛ به خصوص که کلام امام (ع) در مقام جواب ـ پس از آن که سؤال، دو یا سه بار تکرار شده ـ مکرّر شده است، و نهی از چیزی ـ اگر چه با دلالت التزامی هم باشد ـ درست به معنای منع الزامی و حُرمت است؛ به جهت همان وجهی که در دلالت صیغه نهی ذکر میشود.
جمعبندی
کلام امام (ع) که :«عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْبَیْتِ فَحُجُّوهُ» دلالت دارد بر این که جهاد در دولت ستمگر حرام است و وقتی کلام بعدی امام (ع) را که :«أَ مَا یَرْضَى أَحَدُکُمْ….» در کنار همان جواب بگذاریم، معنایش این میشود که حکم حرمت جهاد تا ظهور حضرت قائم (ع) به قوت خود باقی است و اطلاق این حکم دربرگیرنده آن صورتی نیز هست که دولت بر حق اسلامی در زمان غیبت به رهبری یک فقیه عادل یا به رهبری مؤمنان برازنده و صالح بنیانگذاری شود. بنابراین،جهاد همراه با این دولت نیز حرام میشود؛ زیرا فرض این است غرضی که جهاد برای آن تحریم شده، حاصل نشده است و مدّت حرام بودن جهاد تمام نشده است. پایان مدّت حرام بودن جهاد، آشکار شدن دستور و حکومت امامان معصوم (ع) است که با قیام قائم آن بزرگواران صورت خواهد گرفت.
بنابراین روایت صحیح عبدالله بن مغیره را اگر چه ممکن است به زمان حاکمان جور و رهبران ستمگر اختصاص دهیم، امّا این عمل با اطلاق این روایت سازگار نیست و اختصاص آن به زمان خاص، نیازمند دلیلی است که بر این تقیید دلالت کند وگرنه اطلاق روایت میرساند که جهاد پیش از آشکار شدن فرمان و حکومت امامان معصوم (ع) حتّی در زمان دولت بر حق در عصر غیبت، حرام است.
- خبر کاملالزیارات از عبدالله بن عبدالرحمان اصمّ، از جدّش از امام صادق (ع) ـ که در آن حج را بر صدقه برتری داده است ـ نقل میکند:
«الْجِهَادُ أَفْضَلُ الْأَشْیَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ فِی وَقْتِ الْجِهَادِ،وَلَا جِهَادَ إِلَّا مَعَ الْإِمَام؛»[۱۲]
پس از نمازهای واجب، جهاد، در وقتش از همه چیز برتر و بالاتر است و جهادی نیست مگر با امام.
حضرت با صراحت حکم کرده است که جهاد بدون وجود امام صورت نمیگیرد؛ بنابراین جنگیدن با کفار بدون حضور امام، جهاد شمرده نمیشود و نفی تحقق حقیقت جهاد که همراه با غیر امام صورت بگیرد اگرچه به تنهایی ملازمت با حرمت جهاد با غیر امام (ع) را ندارد و شاید هم در آن زمان جایز، بلکه مطلوب بوده است، امّا ادعای این که روایت عُرفا ظهور در نفی جواز جهاد با غیر امام دارد، بعید نیست. چنان که لفظ «امام» ظاهراً انصراف به امام معصوم دارد؛ خواه این لفظ مطلق آورده شود ـ مثل اینجا ـ و خواه مقید به وصف عدالت باشد. گواه این مدّعا اخبار زیاد در شأن امامان و امامت است؛ مثل این روایت:
«إنّ إِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ؛»[۱۳]
امام کسی است که از طرف خدا انتخاب شده است و راهنمای مردم و پناهگان عموم و جایگاه نجات خلق است. امام کسی است که حق را به پا میدارد و محلّ امید است. خداوند او را برای این کار برگزیده و در عالم ذرّ، خدا او را برای این مسئولیت آفریده است.
نیز مانند این روایت:
«الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ منِ الْعُیُوبِ؛»[۱۴]
امام از گناهان، پاک و از عیبها منزّه است.
و مانند روایت زیر:
«إِنَّ الْإِمَامَهَ هِیَ مَنْزِلَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَهَ خِلَافَهُ اللَّهِ وَ خِلَافَهُ الرَّسُولِ (ص) وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (ع) إِنَّ الْإِمَامَهَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَهَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی؛»[۱۵]
امامت جایگاه پیامبران و ارث اوصیاست؛ امامات جانشینی خدا و جانشینی پیامبر (ص) است و نیز مقام امیر مؤمنان (ع) و میراث حسن و حسین (ع) است؛ امامت زمام دین و نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت و سربلندی مؤمنان است. به یقین امامت پایه اسلام بالنده و شاخه بلند و برومند آن است.
روایات دیگری نیز دلالت میکنند بر این که امام از طرف خدا نصب شده است و امامت یک منصب خدایی است. پس چنین مقامی ناچار به امام معصوم (ع) اختصاص دارد.
از این حدیث به دست میآید که جهاد و جنگیدن همراه با غیر امام (ع) جایز نیست و اطلاق این روایت در بر گیرنده همه زمانهاست و نیز شامل موردی میشود که دولت اسلامی به رهبری فقیه عادل یا به رهبری مؤمنان صالح و برازنده در زمان غیبت امامان معصوم برپا شده باشد.
لیکن حدیث، ضعیف است؛ زیرا سند ان به عبدالله بن عبدالرحمان اصمّ میرسد که به ضعف و دروغگویی او تصریح شده است، و او از جدّش روایت کرده که از او در کتب رجال ذکری به میان نیامده است؛ مگر این که کفایت کنیم به این که این روایت در کاملالزیارات آمده است و سندهای کاملالزیارات را صحیح بدانیم.
- در تحف العقول و بحارالانوار از بشاره المصطفی از امیر مؤمنان (ع) نقل شده که حضرت در سفارش طولانی به کمیل بن زیاد میگوید:
«یَا کُمَیْلُ لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ وَ لَا نَفَلَ إِلَّا مِنْ (مع ـ خ بحار) إِمَامٍ فَاضِلٍ یَا کُمَیْلُ! لَوْ [أرأیت لو ـ خ بحار] لَمْ یَظْهَرْ نَبِیٌّ وَ کَانَ فِی الْأَرْضِ مُؤْمِنٌ تَقِیُّ لَکَانَ [أکان ـ خ بحار] فِی دُعَائِهِ إِلَى اللَّهِ مُخْطِئاً أَوْ مُصِیباً بَلْ [بلی ـ بحار] وَ اللَّهِ مُخْطِئاً حَتَّى یَنْصِبَهُ اللَّهُ لِذَلِکَ وَ یُؤَهِّلَهُ [یا کمیل! الدین لله، فلا تغترّن باقوال الا الامّه المخدوعه الّتی قد ضلّت بعد ما اهتدت، و انکرت و حجدت بعد ما قبلت ـ بحار] یَا کُمَیْلُ الدِّینُ لِلَّهِ فَلَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ أَحَدٍ الْقِیَامَ بِهِ إِلَّا رَسُولًا أَوْ نَبِیّاً أَوْ وَصِیّاً یَا کُمَیْلُ هِیَ نُبُوَّهٌ وَ رِسَالَهٌ وَ إِمَامَهٌ وَ لَیْسَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَّا مُوَالِینَ مُتَّبِعِینَ أَوْ عَامِهِینَ مُبْتَدِعِینَ- إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛»[۱۶]
ای کمیل! اگر پیامبری ظهور نمیکرد و در روی زمین مؤمنی پرهیزکار وجود میداشت، در دعوت به سوی خدا به خطا میرفت یا بر صواب میبود؟ به خدا قسم به خطا میرفت مگر این که خدا او را برای این کار نصب کند و اهلیت به او بدهد.
ای کمیل ! اگر پیامبری ظهور نمیکرد و در روی زمین مؤمنی پرهیزکار وجود میداشت، در دعوت به سوی خدا به خطا میرفت یا بر صواب میبود؟ به خدا قسم به خطا میرفت مگر این که خدا او را برای این کار نصب کند و اهلیت به او بدهد.
ای کمیل! دین برای خداست پس با حرفهای امّت فریب خورده که پس از هدایت، گمراه شدند و پس از قبول حق، آن را انکار کردند گول مخور.
ای کمیل! دین از آن خداست خدا از کسی گردانندگی امر دین را نمی پذیرد مگر این که او رسول یا پیامبر یا جانشین و وصی پیامبر باشد.
ای کمیل! آنچه حق است نبوّت و رسالت و امامت است. غیر از اینها سایر مردم یا دوستداران و پیروان آن هستند یا سرگردانان و بدعتگذاران و خداوند فقط عمل پرهیزکاران را میپذیرد.
این روایت در دلالت بر این که مراد از امام، امام معصوم است و در چگونگی دلالت همانند خبر کامل الزیارات است، بلکه روشنتر از آن است؛ چرا که در این روایت، امام با وصف عادل ذکر شده و دیگر این که در فقرات بعدی، گاهی امامت معادل نبوت و رسالت آمده و گاهی از امامت تعبیر به وصایت شده که معادل نبوت و رسالت است.
لیکن این روایت نیز بنابر نقل تحف العقول مرسل است و شاید آنچه تحفالعقول نقل کرده مختصرتر از نقل بشاره المصطفی باشد. بنابراین سند نقل بشاره المصطفی ضعیف است؛ زیرا افرادی در آن وجود دارد که در کتابهای رجالی ما از آنها یادی نشده است و ناشناختهاند. والله العالم.
- روایت حفص بن غیاث از امام صادق (ع):
«سَأَلَ رَجُلٌ أَبِی (ص) عَنْ حُرُوبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) وَ کَانَ السَّائِلُ مِنْ مُحِبِّینَا فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً (ص) بِخَمْسَهِ أَسْیَافٍ: ثَلَاثَهٌ مِنْهَا شَاهِرَهٌ لَا تُغْمَدُ إِلَى أَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها وَ لَنْ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا آمَنَ النَّاسُ کُلُّهُمْ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً وَ سَیْفٌ مِنْهَا مَکْفُوفٌ وَ سَیْفٌ مِنْهَا مَغْمُودٌ سَلُّهُ إِلَى غَیْرِنَا وَ حُکْمُهُ إِلَیْنَا.
فَأَمَّا السُّیُوفُ الثَّلَاثَهُ الشَّاهِرَهُ فَسَیْفٌ عَلَى مُشْرِکِی الْعَرَبِ قَالَ اللَّهُ عَزّوجلّ: (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ…)
وَ السَّیْفُ الثَّانِی عَلَى أَهْلِ الذِّمَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً) نَزَلَتْ فِی أَهْلِ الذِّمَّهِ ثُمَّ نَسَخَهَا قَوْلُهُ عزوجل(قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ) السَّیْفُ الثَّالِثُ سَیْفٌ عَلَى مُشْرِکِی الْعَجَمِ…. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِی أَوَّل السُوره الَتی یَذکر فِیها «الَذیِن کَفَروا» ا فَقَصَّ قِصَّتَهُمْ ثم قَالَ (فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ….) أَمَّا السَّیْفُ الْمَکْفُوفُ فَسَیْفُ أَهْلِ الْبَغْیِ وَ التَّأْوِیلِ قَالَ اللَّهُ عزّوجلّ: (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا…) فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ بَعْدِی عَلَى التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَى التَّنْزِیلِ فَسُئِلَ النَّبِیُّ (ص) مَنْ هُوَ فَقَالَ هُوَ خَاصِفُ النَّعْلِ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ع)…
وَ أَمَّا السَّیْفُ الْمَغْمُودُ فَالسَّیْفُ الَّذِی یُقَامُ بِهِ الْقِصَاصُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- النَّفْسَ بِالنَّفْسِ «۳» الْآیَهَ فَسَلُّهُ إِلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ وَ حُکْمُهُ إِلَیْنَا…؛»
مردی از پدرم درباره جنگهای امیر مؤمنان (ع) پرسید. پرسش کننده از دوستان ما اهل بیت بود. امام باقر (ع) به او فرمود: خداوند متعال حضرت محمّد (ص) را با پنج شمشیر فرستاد؛ سه تا از آن شمشیرها کشیده شده است و غلاف نمیشود تا جنگ تمام شود و جنگ تمام نمیشود تا خورشید از طرف مغرب طلوع کند. وقتی خورشید از طرف مغرب طلوع کند مردم همگی در آن روز ایمان آوردنش خیری را به دست نیاورده باشد، سود ندارد و شمشیری از آن شمشیرها باز داشته شده است و شمشیری دیگر از آن شمشیرها غلاف شده است که کشیدن آن به شخصی غیر از ما محوّل است و حکم آن با ماست.
سه شمشیر کشیده شده عبارت است از:
شمشیری که علیه مشرکان عرب کشیده شده است؛ چنان که خداوند متعال فرموده است: (فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ…)[۱۷] هر جا مشرکان را یافتید بکشید و آنها را دستگر و اسرشان سازید و آنها را محاصر کنید و در هر کمینگاه بر سر آنها بنشینید.
شمشیر دوم علیه اهل ذمّه کشید شده است. خداوند متعال میفرماید: (وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنَا)؛ با مردم کلام خوش بگویید. این آیه درباره اهل ذمّه فرود آمد و سپس با این آیه نسخ شد: (قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُون)؛[۱۸]با آن عدّه از اهل کتاب که به خدا و روز واپسین باور ندارند و آنچه را که خدا و پیامبر او حرام کردهاند حرام نمیدانند وبه آیین حق و دین راستین نیستند بجنگید، تا وقتی که جزیه را با خضوع و تسلیم به دست خود بپردازند.»
شمشیر سوم بر ضد مشرکان عجم کشیده شده است. خداوند در ابتدای سورهای پس از ذکر داستان و سرگذشت کافران، میفرماید: (فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّی إِذَا أَتْخَنتُوُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ…) [۱۹]هنگامی که با کافران در میدان جنگ رو به رو شدید، گردنهایشان را بزنید تا وقتی که آنها را درهم بکوبید؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید.
شمشیر باز داشته شده شمشیری است که بر تجاوز کاران و اهل تأویل و رأی کشیده شده است. خداوند میفرماید: (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا…)[۲۰] اگر دو گروه از مؤمنان علیه همدیگر جنگیدند… پس از نزول این آیه، پیامبر خدا (ص) فرمود: برخی از شما پس از من جهت تأویل قرآن میجنگد، چنان که برای تنزیل آن جنگیدم. از پیامبر خدا پرسیدند: او کیست؟ حضرت فرمود: آن که کفش خود را پینه میزند. منظور حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بود ….
امّا شمشیر غلاف شده شمشیر اقامه قصاص است… کشیدن آن برای اولیای مقتول و حکم ان مربوط به ماست…»[۲۱]
استدلال به این حدیث، چنین است که حضرت شمشیرهای اسلام را پنج نوع کرده است که خدای متعال پیامبرش را با آن شمشیرها مبعوث کرده است. سه نوع از آن شمشیرها برای جهاد یا دفاع از شرّ کافران و مشرکان است و یکی برای جهاد با گردنکشان و ستمگران و پنجمی شمشیر قصاص است که بیرون کشیدن آن شمشیر از غلاف، حقّ صاحبان خون و اولیای مقتول است و حکم به جواز قصاص، به امامان معصوم (ع) مربوط میشود.
ظاهر این که خدای متعال پیامبر را با این شمشیرهای پنجگاه مبعوث کرده این است که اختیار همه این شمشیرها ـ چه از حهت حکم و چه از نظر به کار بردن ـ به آن حضرت موکول شده است. فرموده حضرت در مورد شمشیر، پنجم که: «سَلُّهُ إِلَى غَیْرِنَا وَ حُکْمُهُ إِلَیْنَا» نسبت به شمشیرهای چهارگانه دیگر، آن ظهور را تأکید میکند و شمشیر پنجم را که از بقیّه استثنا کرده، تنها در مورد به کار بردن آن شمشیر و کشیدن آن است.
جمعبندی
ظاهر این کلام ـ که نزدیک به صراحت است ـ این است که اختیار کشیدن این شمشیرهای چهارگانه و استفاده از آنها با پیامبر خدا و امامان معصوم (ع) است. پس کشیدن هر کدام از آنها و به کار بردن آن شمشیرها بدون اذن آن بزرگواران جایز نیست و این عبارت دیگر از عدم جواز جهاد به جز با اذن و اجازه معصومان (ع) است.
منصفانه است که بگوییم: اگرچه این حدیث دلالت میکند بر این که اختیار به کار بردن آن چهار شمشیر با امامان معصوم (ع) است، امّا ظهور ندارد در این که به کار بردن این شمشیرها شخصاً به امامان موکول شده است؛ بلکه اگر دلیل داشته باشیم بر این که در زمان غیبت، بنیانگذاری دولت اسلامی به رهبری فقیه عادل یا مؤمنان برازنده جایز است، دلالت این حدیث بر عدم جواب کاربرد این شمشیرها برای رهبر اسلامی پذیرفته نیست، بلکه لازم است در مورد او از عموماتی که درباره جهاد با کفّار و مشرکان آمده است پیروی کنیم. والله العالم.
به عبارت دیگر میتوان گفت: امامان معصوم (ع) عناوین و اوصاف متعددی دارند مانند عصمت و نیز مانند رهبری بر حق دولت اسلامی و … اگر چه خبر حفص دلالت میکند بر این که به کار بردن شمشیرهای چهارگانه به امامان معصوم واگذار شده است، امّا این خبر ظهوری ندارد در این که این واگذاری به شخص آنان یا به جهت عصمت آنها یا به خاطر نصب از طرف خدا بوده است، تا برای غیر آنها به کارگیری این شمشیرها جایز نباشد؛ بلکه به احتمال قوی مسئولیت استفاده از این شمشیرها جایز نباشد؛ بلکه به احتمال قوی مسئولیت استفاده از این شمشیرها به این جهت دولت اسلامی هستند و به فرض که دلیل معتبر بر ثبوت این رهبری برای فقیه عادل وجود داشته باشد نتیجه این میشود که با اذن فقیه نیز میتوان این شمشیرها را به کار گرفت. پس با کارگیری این شمشیرها به رهبر بر حق دولت اسلامی موکول شده است؛ چه این رهبر معصوم باشد یا غیر معصوم و با وجود این احتمال نمیتوانیم با خبر حفص برای شرط بودن اذن امام معصوم در مورد جهاد ابتدایی استدلال کنیم.
از این توضیح معلوم میشود که استدلال به خبر کمیل بن زیاد که از تحفالعقول و بشاره المصطفی نقل شده، درست نیست و همچنین استدلال به خبر عبدالله اصمّ در کامل الزیارات، صحیح نیست؛ زیرا کلمه «امام» یا «امام عادل» در این دو خبر، اگر چه برگشت و انصراف به امام معصوم و منصوب از طرف خداوند دارد، امّا در این ظهور ندارد که معصوم بودن یا منصوب بودن از طرف خدا در مورد کسی که اذنش در جهاد شرط است معتبر و لازم باشد. این احتمال جدّی وجود دارد که اذن امامان در جهاد از این جهت شرط شده است که رهبری بر حق حکومت اسلامی را به عهده داشتهاند؛ پس اگر فرض شود که اینگونه رهبری مثلاً برای فقیه عادل نیز ثابت است، باید بگوییم که اقدام به جهاد با اذن فقیه نیز جایز است و با وجود این احتمال، نمیتوان به این دو خبر استدلال کرد و از مفاد دیگر ادلّه باب باید پیروی کنیم.
- عبدالملک بن عمرو میگوید:
«قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا عَبْدَ الْمَلِکِ مَا لِی لَا أَرَاکَ تَخْرُجُ إِلَى هَذِهِ الْمَوَاضِعِ الَّتِی یَخْرُجُ إِلَیْهَا أَهْلُ بِلَادِکَ قَالَ قُلْتُ وَ أَیْنَ فَقَالَ جُدَّهُ وَ عَبَّادَانُ وَ الْمَصِّیصَهُ وَ قَزْوِینُ فَقُلْتُ انْتِظَاراً لِأَمْرِکُمْ وَ الِاقْتِدَاءِ بِکُمْ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ فَإِنَّ الزَّیْدِیَّهَ یَقُولُونَ لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ جَعْفَرٍ خِلَافٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا یَرَى الْجِهَادَ فَقَالَ أَنَا لَا أَرَاهُ بَلَى وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاهُ وَ لَکِنْ أَکْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِی إِلَى جَهْلِهِمْ؛»[۲۲]
امام صادق (ع) به من فرمود: ای عبدالملک! چرا نمیبینم به این جاهایی که همشریان تو میروند بروی؟ عرض کردم: کجا؟ فرمود: جدّه، عبّادان، مصیصه و قزوین. عرض کردم: به جهت انتظار فرمان شما و پیروی از شما. حضرت فرمود: بلی، به خدا قسم اگر رفتن به این شهرها خوب بود بر ما پیشی نمیجستند. عرض کردم: زیدیّه میگویند: میان ما و جعفر اختلافی نیست جز این که او جهاد را جایز نمیشمرد. فرمود: من جایز نمیشمرم؟!والله، من جایز میدانم، امّا دوست ندارم علم و آگاهی خود را ترک کرده و در پی نادانی آنها باشم.
دلالت این خبر چنین است که اگر چه احتمال دارد مراد از محلها در کلام امام (ع) جایگاه آمادگی و بسیج بوده است ـ همانگونه که صحیحه عبدالله بن مغیره سابق شاید بر آن گواهی داشته باشد ـ امّا نقل گفته گروه زیدیه در حق آن حضرت در پایان این حدیث، دلالت میکند بر این که این شهرها در زمان صدور حدیث، محل جهاد با دشمنان بوده است و این که راوی میگوید :«منتظر فرمان شما و پیرو شما هستم» و تأیید امام (ع) که: «اگر رفتن به آنجاها خوب بود بر ما پیشی نمیگرفتند» دلالت دارد بر این که پیش از ظهور حکومت امامان در جهاد خیر و مصلحتی نیست و این که به طور مطلق خیر بودن جهاد نفی شده ـ با این که جهاد از بهترین واجبات است ـ این عُرفا دلیل بر نفی مشروع بودن جهاد است تا وقتی حکومت ائمّه آشکار شود و از آنها پیروی شود.
این خبر هم همان اشکال خبر پیشین را دارد. تقریری که از کلام امام (ع) استفاده میشود اطلاقی نسبت به دولتی که از طرف امامان امضا شده حتّی اگر رهبری آن به دست فقها یا مؤمنان صالح باشد، ندارد.
روایتهای مذکور، ادلّه عمدهای است که بر شرط بودن اذن امام معصوم در جهاد ابتدایی با آنها استدلال شده یا ممکن است استدلال شود بر پایه این ادلّه، جهاد ابتدایی بدون اذن امام جایز نیست حتّی اگر فرض شود دولت برحق اسلامی به دست فقیه عادل بنیانگذاری شده باشد.
پیشتر تمام بودن دلالت خبر بشیر و صحیحه ابنمغیره و کامل بودن سند صحیحه را نیز بیان کردیم و مقتضای قاعده این است که عموماتی که جهاد ابتدایی را تجویز میکند با روایات یاد شده تخصیص خورده و روایات مطلق با این روایات مقید شود.
منبع: کتاب جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولایت فقیه/آیت الله مومن قمی/با مقدمه و تحقیق دکتر بهداروند/ صفحه ۱۴۵ الی ۱۶۵
[۱] ـ جواهر، ج ۲۱، ص ۱۱٫
[۲] ـ همان، ص ۱۴٫
[۳] ـ سوره بقره / ایات ۱۹۰ ـ ۱۹۳٫
[۴] ـ سوره انفال / آیات ۳۸ ـ ۳۹٫
[۵] ـ سوره توبه / آیه ۲۹٫
[۶] ـ وسائل، باب ۱۲ از ابواب جهاد با دشمن؛ ح ۱؛ کافی، ج ۵، ص ۲۳ و ۲۷؛ تهذیب، ج ۶، ص ۱۳۴، ح ۲٫
[۷] ـ کافی، ج ۱، ص ۲۶۱٫
[۸] ـ اصول کافی، ج ۱، صص ۲۶۱ و ۲۵۶، ح ۳ و ۶٫
[۹] ـ همان، ص ۱۸۹٫
[۱۰] ـ علل الشرایع، باب ۱۰۲، ص ۱۲۳٫
[۱۱] ـ کافی، ج ۵، ص ۲۲، ح ۲؛ وسائل، باب ۱۲ از ابواب جهاد با دشمن، ح ۵٫
[۱۲] ـ وسائل، باب ۴۲ از ابواب وجوب حج، ح ۱۷٫
[۱۳] ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۰۰٫
[۱۴] ـ همان، ص ۲۰۴٫
[۱۵] ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۲۰۰ و ۲۰۴، ح ۱ و ۲٫
[۱۶] ـ تحف العقول، ص ۱۷۵؛ بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۲۷۴٫
[۱۷] ـ سوره توبه / آیه ۵٫
[۱۸] ـ همان، آیه ۲۹٫
[۱۹] ـ سوره محمّد / ایه ۴٫
[۲۰] ـ سوره حجرات / آیه ۹٫
[۲۱] ـ وسئل، باب ۵ از ابواب جهاد عدّو، ح۲؛ کافی، باب وجوه جهاد، ح ۲، صص ۱۰ـ ۱۲٫
[۲۲] ـ وسائل، باب ۱۲، از ابواب جهاد عدوّ، ح ۲؛ کافی، ج ۵، ص ۱۹٫
پاسخ دهید