جنس این دنیا اینطور است، آبنما است. خیلی چیزها است که آب نیست، سراب است، آدم فکر میکند آب است، گول میخورد. سورهی حدید را در قرآن ببینید، خود خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»[۱] اصلاً حیات دنیا چیزی نیست جزء متاع غرور، کالای غرور دارد. خیلی چیزهای آن سراب است، خیلی چیزهای آن گول زننده است. از جمله مصادیق بسیار بزرگ فریب و غرور آن که خیلیها به آن مبتلا هستند، این است که این دنیا که قرار بود مسافرخانه باشد، این را تبدیل به یک منزل کنند. آدم فریب میخورد، آدم گول میخورد، یعنی فکر میکند همیشه میخواهد بماند. این مسافرخانه را یک مرتبه منزل حساب کند و همیشه به اینجا میرسد.
شما به عنوان مثال فرض کنید ۱۰ روز به مشهد رفتید، در هتلی رفتید، وقت شما هم خیلی نیست ۱۰ روز بیشتر وقت نیست، سر برگردانید تمام میشود. این ۱۰ روز که به هتل رفتید، حالا شما دائم به این بپردازید که دکوراسیون اتاق خود را عوض کنید، پردههای آن را عوض کنید، مبلهای آن را عوض کنید، فرش آن را عوض کنید. دائم به اینجا بپردازید، آن هدف شما که زیارت بود یا فراموش میشود، یا اینکه اگر هم به زیارت برود، فوری برمیگردید و میآیید برای آن خیلی وقت نمیگذارید، یعنی آدم مسافرخانه را خانه قرار میدهد.
یکی از مصادیق بزرگ فریب در دنیا همین است که آدم در خود دنیا سر بچرخانی، عمر تو تمام شده است از کسانی که ۷۰ سال عمر دارند بپرسید. از کسانی که الآن ۷۰ سال عمر دارند، توی جوان که ۲۰ ساله هستی، مثلاً ۱۸ ساله هستی، ۲۲ ساله هستی، از آن کسی که ۸۰ سال دارد، ۹۰ سال دارد، بپرس. میگوید: من هنوز دیروز خود را به یاد دارم که داشتم در کوچهها بازی میکردم، بچّگیهای خود را به یاد دارم که داشتم بازی میکردم. چقدر زود گذشت، همه همینطور هستند، حالا آدم در این مدّت بسیار کوتاه، به یک چیزهای دیگر بپردازد.
مولوی یک تشبیه خیلی زیبایی دارد، میگوید: دنیا از یک جهت مثل حمام میماند، حمام دو رو دارد، یک روی حمام اینکه آدمها به آنجا میروند و تمیز میشوند، امّا یک روی دیگر حمام این است این چرکها که بیرون میریزند، خوب در این… حالا به خصوص در این حمامهای قدیمی که جویهای فاضلاب آن هم پیدا بود، وقتی این کثافتها را میشورند در آن جوی فاضلاب میرود، این کثافتها از آنجا میرود. یک عدّه سر آن جویها میایستند، دلو دلو کثافت جمع میکنند، با هم داد و ستد میکنند. یک عدّه در این دنیا میآیند و در این حمام تمیز میشوند، یک عدّه فقط دلو دلو کثافتها را جابهجا میکنند، داد و ستد میکنند. این دروغ به او میگوید او هم دروغ به این میگوید، او سر او کلاه میگذارد، او هم سر آن کلاه میگذارد، این غیبت او را میکند، آن هم غیبت او را میکند. رشوه میدهد، مال مردم میخورد، حق مردم ضایع میکند، اهانت به دیگران میکند. خوب ببینید اینها همان است که چرک و کثافتها را جابهجا کردن است، رد و بدل کردن با هم دیگر است، تا اینکه یک مرتبه ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد، بیا به آن طرف برو، هیچی در دست او نیست، فقط یک مقدار زیادی چرک جمع کرده است، هیچ چیز دیگر در دست او نیست.
[۱]ـ سورهی حدید، آیه ۲۰٫
پاسخ دهید