- فکر کردن قبل از هر عمل
- تفکّر در امورات زندگی
- پست بودن زندگی دنیا
- با ارزش بودن آخرت
- تلاش و کار برای آخرت
- کار کردن فقط برای خدای عزّوجلّ
- شرک سبب حبط اعمال
- رازق بودن خداوند
- شرک گناه غیر قابل بخشش
- بیادبی سبب حبط عمل
- رعایت ادب انبیاء علیهم السلام
- داستان حضرت یونس علیه السلام در قرآن
- جریان ردّ شمس حضرت علی (علیه السّلام)
- ادب و تواضع حضرت یونس علیه السلام
- نجات برای اهل ادب
- اهمّیّت ذکر یونسیّه
- ویژگیهای امام خمینی
- آسایش بعد از سختی
- امام خمینی امام همهی مستضعفین
- ذکر مصیبت امام حسین (علیه السّلام)
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلین طَبِیبِ نُفوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أرْواحُ مَنْ سِوَاهُ فِدَاه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین إِلَی یَوْمِ الدِّین».
فکر کردن قبل از هر عمل
فکر محتوا است و عمل ظهور آن محتوا و باطن است، عملی که متّکی به عقل و اندیشه نباشد این عمل باطن ندارد. لذا بزرگان ما وقتی میخواستند به نماز بیایند ابتدائاً مینشستند و فکر میکردند که کجا میخواهند بروند، چرا میخواهند بروند، پیش چه کسی میخواهند بروند، چه میخواهند بگویند.
مرحوم شیخ محمّد حسین اصفهانی آن فقیه، آن متکلّم، آن مفسّر و آن شیدای واصل، در مقدّمهی تفسیر اخوی ایشان آورده است که به ایشان گفتند: شما از کجا به این مقام دست یافتید؟ مرحوم شیخ محمّد حسین خیلی گریه میکرد، اهل بکاء بود و اهل حضور بوده و اهل کرامت بوده است. برای ایشان مائدهی آسمانی میآمد. میگوید در گرسنگیها با نفس خود مقابله میکردم نمیخوردم و خداوند مائده میفرستاد یک وعده از آن غذا میخوردم تا چند روز نه نیاز به غذا داشتم نه نیاز به آب داشتم. این جملهای که نبیّ مکرّم اسلام دارند فرمود: «أَبِیتُ عِنْدَ رَبِّی وَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِی»[۲]، شبها من پیش خدا هستم، هم به من لقمه میدهد هم شراب میدهد، هم ساقی من است هم مطعم من است.
این دهن بستی دهانی باز شد کو خورنده لقمههای راز شد
به اینها غذای غیبی میدادند، غذای آسمانی میدادند.
به ایشان گفتند شما چطور به این درجه و این مقام نائل شدید؟ فرموده بودند: هر گاه میخواستم به نماز بیایم دو سه ساعت در مورد این سفر فکر میکردم، نماز سفر به سوی خدا است، سفر از خود است، سفر از این دنیا به عالم آخرت و عالم باطن است. اگر نماز حقیقت خود را پیدا کند انسان در حال نماز در این دنیا نیست از اینجا رفته است. ایشان میگوید: من دو سه ساعت فکر میکردم تا در اثر فکر خدای متعال به ما رقّت قلب داد حجابهای دل کنار رفت، نماز او نماز شد.
تفکّر در امورات زندگی
گاهی بنشینیم فکر کنیم، به مرگ فکر کنیم، به رفتن فکر کنیم، به نعمتهای خدا فکر کنیم، به نعمت عمر، به نعمت جوانی که از دست میرود دیگر هم نمیآید فکر کنیم خدا چه به ما داده است. فکر باعث میشود که انسان هم منعم را میشناسد هم نعمت را میشناسد و هم قدر نعمتها را میداند و نحوهی استفاده از عمر را بهتر برنامهریزی میکند.
پست بودن زندگی دنیا
از امور مهمّهای که در قرآن کریم بسیار مهم تلقّی شده است مسئلهی حیات ابدی است، زندگی ما اینجا نیست، اینجا متاع دنیا است، متاع دنیا یعنی متاع پست است. دنیا یعنی پستترین، خیلی بیارزش است، دنیا متاع پستترین است. «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ»[۳]، تعبیر خدا است میگوید دنیا پستترین است، میگوید دنیا قلیل است «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ».[۴] هم کم است و هم ارزشی ندارد. چیزی که از ما میگیرند چه ارزشی دارد؟ چیزی که نمیماند چه ارزشی دارد؟ داریم میرویم اینها میماند. هم کم است و هم پستترین است، ارزش زیادی ندارد.
با ارزش بودن آخرت
امّا در مورد آخرت میفرماید: «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانٌُ»، آخرت مسلّماً زندگی است لذا در آخرت همه چیز زنده است. در آخرت موهای انسان شهادت میدهد و صحبت میکند، حیات است، زمین صحبت میکند حیات است، آنجا چیز مرده وجود ندارد همه چیز زنده است، در عالم آخرت همه چیز زنده است و زندگی ما از مرگ به آن طرف است، تا دم مرگ زندگی نیست مقدّمهی زندگی است، زندگی ما در عالم آخرت است. ما که به فکر عالم آخرت هستیم قرآن شریف به ما فرموده است مواظب عمل خود باشید، «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ».[۵]
تلاش و کار برای آخرت
ولادت امام عصر (ارواحنا فداه) را در پیش داریم، یکی از برکات وجود امام زمان در این عالم نظارت ایشان بر عملکردها است، او «عَیْنَ اللَّهِ النَّاظِرَهَ» است، چشم بینای خدا است و چیزی از دید امام زمان ما مخفی نیست. بر این اساس قرآن کریم میگوید مواظب باشید «وَ قُلِ اعْمَلُوا»، کار کنید عمل کنید، عمر تلف نکنید، وقت ضایع نکنید، دارید میروید، با خود توشه ببرید، «وَ قُلِ اعْمَلُوا»، بگو که عمل کنید، تلاش کنید، سعی کنید. «فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ»، خدا هم میبیند کسانی که کار نمیکنند بیکار هستند. از نعمتهای خدا استفاده میکند و برای خدا کار نمیکند. مثل کارمندی که از اداره حقوق میگیرد و برای اداره کار نمیکند، مثل خیّاطی که پول میگیرد لباس خوب بدوزد لباس خوب نمیدوزد، مثل نجّاری که پول میگیرد تا در خوبی، صندلی خوبی تحویل بدهد و نمیدهد، مثل همهی کسانی که پول میگیرند ولی جنس خوب تحویل نمیدهند، این خیانت است.
ما از خدا چه چیزی نگرفتهایم؟ چه چیزی نداده است؟ هر چه داریم خدا به ما داده ما برای خدا چه کردهایم؟ انسان از خدا همه چیز بگیرد و برای خدا هیچ کاری نکند. قرآن کریم میفرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا»، حبیب من، پیامبر من، به بندگان بگو که اتلاف عمر نکنند. تا میتوانیم کار کنیم. ای که دستت میرسد شو کارگر، کار کنید، کم میآوریم، زندگی ما پایان ندارد باید ما با خود زندگی ابد را از اینجا ببریم، کار کنید.
کار کردن فقط برای خدای عزّوجلّ
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ». هم خدا ناظر است، میبیند که شما چقدر برای خدا کار میکنید. برای این و آن بیلان دادن و مطلب گفتن و ریا کردن جز بدبختی برای شما چیزی نیست، ریا کردن جز بدبختی برای شما چیزی نیست، برای غیر خدا حساب باز نکنید با خدا حساب باز کنید، از خدا حساب ببرید، خدا عمل شما را میبیند و رسول خدا میبیند. «وَ الْمُؤْمِنُونَ» که ائمّهی اطهار و امام زمان هستند اینها عمل شما را میبینند، شاهد عمل شما هستند. چون عمل ما زیر نظر است باید فکر کنیم که هم عمل را درست انجام دهیم، قابلیّت عرضه داشته باشد، کارنامهی ما امضاء شود و هم اگر عمل خوبی داریم این عمل را با آتش نسوزانیم و موجب نابودی عمل خود نشویم.
شرک سبب حبط اعمال
اینکه انسان باعث میشود عمل خوب او بینتیجه شود، ضایع شود یا حتّی نابود شود این را قرآن کریم تحت عنوان حبط آورده است. یکی از چیزهایی که عمل را حبط میکند شرک است چه شرک خفی و چه شرک جلی. کسی فرعون زمان آمریکا را خدای خود بداند و فکر کند اگر با او ارتباط برقرار نکند روزی او تأمین نمیشود این شرک در رازقیّت خدا است
رازق بودن خداوند
خدا را بنده باش روزی را هم از خدا توقّع داشته باش، روزی به دست خدا است. اگر همهی عالم در به روی شما ببندند ولی کلید تقوا داشته باشید خدا خزائن خود را به سوی شما باز میکند، به خدا کم نمیآید شما را اداره میکند. «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»[۶]، یعنی خدا برای بنده کافی نیست؟ کفایت نمیکند؟ خدای متعال روزی را در قرآن کریم در آیات متعدّد هم در مورد بشر هم در مورد سایر جنبندگان فرموده است، «وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»[۷]، فرمود هیچ جنبندهای روی زمین نیست مگر اینکه رزق او به دست خدا است. در مورد بشر هم فرمود: «فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونََ»[۸]، قسم خورد «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»[۹]، سراغ حرام نروید من حلال را برای شما نگه داشتهام، سراغ حرام میروید از حلال محروم میشوید، سراغ بیگانه نروید سراغ بیگانه رفتید من شما را رها میکنم به آنها واگذار میکنم، بیگانه به شما چیزی نمیدهد شما را نابود میکند، به سراغ من بیایید. فرمود روزی شما در آسمان است بعد هم در آیات فرمود: راه رسیدن به روزی تقوا است، «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً».[۱۰]
در آیات دیگر فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۱۱]، اگر ایمان و تقوا داشته باشید خدا هم از آسمان برکت برای شما میفرستد هم از زمین برای شما برکت را میجوشاند، شما را خدای متعال نمیگذارد محتاج بیگانه شوید. با خدا باشید در را به روی بیگانه ببندید در خدا به روی شما باز میشود. این شرک در رازقیّت خدا است که خدا نمیبخشد.
شرک گناه غیر قابل بخشش
خدا در قرآن فرموده همهی گناهان را خدا ممکن است ببخشد غیر از شرک، فرمود: «إِنَّ اللَّهَ»[۱۲]، با کلمهی «إِنَّ» فرموده، «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»، خدای متعال نمیبخشد کسی به او شرک بورزد. به جز شرک تمام گناهان کبیره و صغیره را خدا در مورد هر کسی که اراده کند ببخشد میبخشد ولی با قاطعیّت تمام اعلان کرده شرک را خدا نمیبخشد، شرک آتش است. شرک هم خود آتش است هم مشرک هر چه داشته باشد این شرک آن را میسوزاند. لذا فرمود: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»[۱۳]، اگر شرک بورزید خدای متعال عمل شما را حبط میکند، بینتیجه میکند.
بیادبی سبب حبط عمل
نکتهی دیگری که در قرآن کریم به عنوان سبب حبط عمل، خنثی شدن عمل، نابودی عمل معرّفی کرده بیادبی است. ادب را خدای متعال بیمهگر قرار داده، ادب حریم است، ادب سنگر است، ادب قرقگاه است، بیادبی بیحرمتی است، بیحریمی است، بیحفاظی است. انسان که حفاظ نداشته باشد دزد میآید هر چه دارد میبرد، ادب حفاظ انسان است. شیطان بیادب بود از این جهت شیطان شد، شیطان بیادب بود آدم ادب دارد، فرزند آدم باید وارث پدر خود آدم باشد. آدم از بهشت بیرون شد هیچ جسارتی به خدای خود نکرد عذرخواهی کرد، گفت: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»[۱۴]، هم خود هم همسر او، هر دو ادب داشتند، گفتند عذر میخواهیم بد کردیم، «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا». ولی شیطان بیادبی کرد گفت: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی»[۱۵]، گفت: تو من را گمراه کردی، «لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینََ». شیطان بیادبی کرد شش هزار سال عمل او سوخت، به خاک سیاه نشست، حضرت آدم ادب کرد خدا در توبه را به روی او باز کرد، خدا آنچه از او گرفته بود به او داد، بهشت ابد را به دست آورد. ولی شیطان در اثر بیادبی هر چه داشت از دست داد، تمام اندوختههای عبادتی خود را با بیادبی خاکستر کرد.
لذا در قرآن کریم ادب را در موارد مختلف به ما توصیه کردهاند، یکی ادب «مَعَ الله» است که انسان وقتی گناه میکند رعایت ادب را نکرده، بیحیایی کرده، حالا میخواهد ادب کند توبه کند، توبه بازگشت به ادب است انسان از خدا عذرخواهی میکند این بازگشت به سنگر ادب است. انسان خجالت بکشد، کار بدی انجام میدهم نباید گردن راست کنم و فخر فروشی کنم که من کار بد انجام دادهام، این خیلی بدبختی است، خیلی شقاوت است. انسان کار بد انجام داد باید در درون خود خجل شود و از خدای خود عذرخواهی کند. عذرخواهی ادب است. چرا بعضی کار بد انجام میدهند، حرف بد میگویند، حاضر نیستند عذرخواهی کنند؟ این عذرخواهی از بندگان خدا عذرخواهی از خدا است. یکی ادب «مَعَ الله» است.
رعایت ادب انبیاء علیهم السلام
قرآن کریم در موارد مختلف هم در مورد حضرت آدم ادب آدم را به رخ ما میکشد و برای ما تابلو میکند، حضرت آدم بعد از اینکه امر ارشادی خدای خود را رعایت نکرد و به شجرهی منعیّه نزدیک شد، بیرون شد، برگشت گفت خدایا بد کردم، عذرخواهی کرد. ادب بود، عذرخواهی ادب است. هم در مورد سایر انبیاء، حضرت یونس گرفتار زندان شد زندان سختی هم بود، احدی در عالم زندان حضرت یونس را ندیده است. خدای متعال او را در شکم ماهی بسیار ضعیف کرد. قامت انبیاء همه درشت بوده، چهارشانه بودند، قوی بودند، مثل قهرمانها بودند و بازوان ستبری داشتند، هیکل قوی داشتند، در همهی جهات خدای متعال انبیاء را، ائمّه را بر دیگران رجحان داده است. هم صورت آنها هم سیرت آنها از اقتدار، از استحکام برخوردار است. امّا حضرت یونس را این زندان آنچنان ضعیف کرد که وقتی ماهی در ساحل آمد و او را بالا آورد مثل یک بچّهی کوچک بود. یک انسان با آن هیکل ضعیف شده بود. قرآن کریم میگوید ما سایهی برگ کدو را روی او قرار دادیم به تدریج رشد کرد و به حالت اوّلیّه به قدرت خدا برگشت.
داستان حضرت یونس علیه السلام در قرآن
امّا ادب حضرت یونس را خدای متعال در قرآن آورده «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینََ».[۱۶] نون به معنی ماهی است، «وَ ذَا النُّونِ»، هم نون به معنی ماهی است هم حوت به معنی ماهی است، «وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ»[۱۷]، حضرت یونس را یک جا قرآن کریم «صاحِبِ الحوت» معرّفی کرده یک جا «ذَا النُّونِ» معرّفی کرده، «ذَا» یعنی صاحب، کسی که صاحب ماهی شد، مصاحب ماهی شد، در شکم ماهی قرار گرفت. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً»، او از قوم خود، از قوم یاغی خود، از قوم حرف گوش نکن خود قهر کرد و با غضب از آنها فاصله گرفت و فکر میکرد آنها را عذاب میگیرد از عذاب آنها فاصله میگیرد، فکر نمیکرد که خدا به آنها ارفاق میکند، در اثر ناله و انکساری که برای آنها پیش میآید خدا آنها را مورد ارفاق قرار میدهد و عذاب مقدّر خود را از آنها رفع میکند امّا یونس را خدا گرفتار میکند. فکر میکرد اینها گرفتار میشوند او داشت از گرفتاری خود را کنار میکشید.
ارادهی خدا هم بر این تعلّق گرفت که پیغمبر خود را گرفتار کند و قوم گنهکار او را مورد ترحّم قرار بدهد. نه اینکه دست آنها از همه جا کوتاه بود آمدند با همدیگر قاطی شدند، فاصلهها را برداشتند، کینهها را رفع کردند، درها را به روی هم باز کردند. وقتی همه به ناله پرداختند، نالههای دستهجمعی، توبههای دستهجمعی کردند، خدای متعال هم با اینکه عذاب را مقدّر کرده بود در اثر این توبهی جمعی برداشت. ولی یونسی که فکر میکرد گرفتار نمیشود خدا این یونس را گرفتار شکم ماهی کرد. یونس حالا گرفتار شده، گناهی هم نکرده اهل گناه نبوده ولی خدا هم او را امتحان کرد هم معلّم نجات از زندانها قرار داد، او را الگو برای زندانیهایی که دوست دارند رها شوند قرار داد، راه خلاصی از زندان این است که انسان به خود بیاید بداند که هر کسی زندانی میشود خود او باعث میشود، خودم کردم، خود کرده را… حالا که خود کرده را تدبیر نیست انسان باید خود را به جایی وصل کند که تدبیر به دست او است، آن هم خدا است. جناب یونس گناهی نکرده بود از نظر ظاهری هم مستحسن است که انسان از اهل عذاب فرار کند.
جریان ردّ شمس حضرت علی (علیه السّلام)
جریان ردّ الشّمس حضرت امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب (علیه الصّلاه و السّلام) که حضرت علی دو مرتبه ردّ شمس کرده، یک مرتبه در حلّه بوده است. مسجد ردّ شمس در حلّه دیدن دارد، إنشاءالله این مرتبه مشرّف شدید به حلّه بروید و مسجد ردّ شمس امیر المؤمنین را آنجا تماشا کنید. آنجا یک کتابی بود من نگاه کردم حضرت امیر (علیه السّلام) از جنگ صفّین برمیگشتند به آن منطقه که رسیدند وقت نماز بود آن منطقه منطقهی نزول عذاب بود، قومی در آنجا گرفتار عذاب الهی شده بودند. حضرت امیر فرمود: بر وصیّ پیغمبر روا نیست در محیط عذاب نماز بخواند، اینجا جایی نیست که نور داشته باشد، محیط ظلمت است، اینجا گنهکارها مورد عقاب و کیفر قرار گرفتهاند. از آنجا عبور فرمود آمد به آنجا بیاید آفتاب غروب کرد امیر المؤمنین با ارادهی الهی خورشید را برگرداند و نماز خود را به موقع خواند، آنجا مسجد ردّ شمس حضرت امیر شد.
ادب و تواضع حضرت یونس علیه السلام
بنابراین از محیط عذاب و محلّ عذاب و قومی که مقدّر است عذاب شوند فاصله گرفتن استحسان هم دارد ولی حضرت یونس باید منتظر میشد به امر خدا این کار را میکرد، از پیش خود انتخاب کرد خدای متعال هم او را گرفتار کرد. امّا وقتی گرفتار شد سر سوزنی گله از خدا ندارد بلکه زبان او زبان ادب است. «فَنادى فِی الظُّلُماتِ»[۱۸]، با خدا قهر نکرده است. با خدا قهر میکنی مگر جز خدا کسی را داری؟ خدا در حدیث قدسی فرموده که من با بندهی خود طوری رفتار میکنم که گویا غیر از این بنده بندهی دیگری ندارم، همهی عالم را در اختیار او قرار دادم، هر چه خواست به او دادم، امّا بندهی من با من طوری رفتار میکند که گویا خدای دیگری هم دارد. مگر کس دیگری داری با او قهر میکنی؟ کجا میخواهی بروی؟
در مورد حضرت یونس خدا ادب یونس را آنجا مطرح فرموده: «فَنادى فِی الظُّلُماتِ»، در آن زندان تو در توی ظلمات در ظلمات، آنجا ندا کرد نه اینکه خود را دور شدهی از خدا میدید. ندا برای کسی است که از دور صدا میزند، نجوا برای کسی است که در گوشی صحبت میکند، مناجات برای نزدیک است منادات برای دور است، ندا صدا زدن از دور است. حضرت یونس با این جریانی که برای او پیش آمد مطمئن شد که از خدا دور شده لذا ندا کرد، در همان دل ماهی فریاد برآورد، «فَنادى»، ندا کرد، صدای خود را بلند کرد: «أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ»، من که جز تو کسی را ندارم، «أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ»، پناهی جز تو ندارم، معبودی جز تو ندارم، کسی جز تو نیست.
«سُبْحانَکَ»، تو منزّه هستی من از تو گله ندارم، حقّ من بوده، هر چه به سر من میآید حقّ من است، من که گله ندارم، طلب ندارم، جز تو هم کسی را ندارم. «إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینََ»، اقرار به اینکه خود من باعث شدم، این ادب است.
نجات برای اهل ادب
کسی که ادب را رعایت کرد خدا با او چه معاملهای میکند؟ «وَ نَجَّیْناهُ»[۱۹]، نجات برای اهل ادب است. هر کس ادب دارد اهل نجات است هر کس ادب ندارد خدا او را رها میکند. خدا کسی را رها کند جز قعر جهنّم به جایی راه نمییابد، به بیراهه میرود سر از جهنّم درمیآورد. راه را خدا باید نشان بدهد، هدایت برای خدا است و باید خدا راه ببرد، هم راه نشان میدهد هم راه میبرد. کسی که ادب ندارد از خطّ بندگی خارج میشود خود را کسی میبیند بیادبی میکند خدا او را رها میکند. شیطان بیادبی کرد خدا او را رها کرد، آدم مظهر ادب بود خدا دست او را گرفت برگرداند، حضرت یونس اهل ادب بود «وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ»، ما او را از این گرفتاری نجات دادیم. بعد خدا به صورت یک قانون کلّی رحمت خود را به رخ ما میکشد «وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»، این اختصاص به یونس نداشت شما هم اگر اینطور با ادب باشید اهل تسبیح باشید، به خدای خود اشکال نگیرید اشکال را به خود ببینید، مسبّح باشید، «کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»، خدا مؤمنین را اینچنین نجات میدهد، نجات شما در این است که خدا را پاک بدانید و گرفتاریهای خود را به خود مستند کنید، خدا را تنزیه کنید، خدا پاک است، خدا که ظلم نمیکند، خدا که جفا نمیکند، خدا که کم نمیگذارد. مسبّح باشید جلال خدا را قبول کنید، «کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»، ما اینچنین خدا را… ما اگر ادب نشان دادیم خدای متعال «کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ»، اینچنین همهی مؤمنین را نجات میدهیم. «الْمُؤْمِنینَ»، الف و لام وقتی سر جمع درمیآید افادهی استغراق میکند، یعنی هر مؤمنی که راه یونس را برود اهل ادب باشد خدا را تنزیه کند ما تمام مؤمنین را نجات میدهیم که در خطّ یونس باشند.
اهمّیّت ذکر یونسیّه
از این جهت برای سالکین الی الله، برای سلسلهی عرفای از فقهای ما، از مرحوم آقا سیّد علی شوشتری گرفته تا مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت که آنجا در سلسلهی دیگر بسته شد اینها اهل ذکر یونسیّه بودند. ذکر یونسیّه حجابهای دل را… ما به زندان بیرون فکر میکنیم، به تحریم فکر میکنیم، نه، درهای درون بسته میشود انسان در نفس و لجن نفس خود زندانی میشود. خلاصی از ظلمات نهنگ نفس جز از طریق ذکر یونسیّه که با تقوا و ایمان همراه باشد، «کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینََ»، مؤمن بخواهد از ظلمات درون خود خلاصی پیدا کند راهی جز راه حضرت یونس را ندارد. همهی ما زندانی هستیم، منجی نهایی بشریّت امام زمان است، آقا باید ما را از خود نجات بدهد، از زندان درون نجات بدهد.
ویژگیهای امام خمینی
ایّام ارتحال حضرت امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) هم در پیش است. امام عارف بود، امام راه حضرت یونس را رفته بود، امام از نهنگ نفس خود نجات پیدا کرده بود و امام منشأ نجات بشریّت هم شد و راه ظهور امام زمان را برای ما هموار کرده که فشارهای داخلی را به فال نیک بگیرید.
آسایش بعد از سختی
وجود مقدّس حضرت امیر (علیه الصّلاه و السّلام) در نهج البلاغه دارند که «عِنْدَ تَضَایُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یَکُونُ الرَّخَاء»[۲۰]، هر وقت دیدید حلقههای بلا به همدیگر جوش خورده و به شما فشار میآورد بدانید که در باز میشود. فشار نشانهی شکوفایی است، فشار وقتی به نهایت رسید دیگر باز میشود. «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ»[۲۱]، وقتی کار به اینجا رسید که همهی شما گفتید پس خدا چه زمانی بنا است ما را نجات بدهد، «حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ»، به اینجا که رسیدید، وقتی به لب رسید، «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَریبٌٌ»، صبح نجات دارد میدمد، نزدیک است.
امام خمینی امام همهی مستضعفین
امام (رضوان الله تعالی علیه) به گردن همهی بشریّت حق دارد، امام هم امام مسلمین بود هم امام مؤمنین بود هم امام المستضعفین بود. انقلاب امام انقلاب ایران نبود، انقلاب مستضعفین عالم بود، امام راه نجات را برای همهی مستضعفین باز کرد که امروز ما میبینیم مرز انقلاب ما توسعه پیدا کرده است. مقاومت یمن مقاومت عادی نیست، تمام دنیا بر سر یمن دارند آتش میریزند، آمریکا کمک اطّلاعاتی میکند، کمک مدیریتی میکند، کشورهای عربی هم با پولی که دادند، از خون این مسلمانها کشیدند دادند و از آمریکا اسلحه گرفتند، با آن دارند یمن را نابود میکنند ولی یمن ایستاده، یمن دارد استقامت میکند. این فشار به نابودی آل سعود و همدستان او منجر میشود و إنشاءالله از جریان شام و عراق و یمن امام زمان درمیآید. این همه از برکات حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) است.
ذکر مصیبت امام حسین (علیه السّلام)
امام زمان ما کربلایی است، میدانید علاوه بر اینکه حضرت حجّت زائر کربلا است «أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلَاءَ»[۲۲]، وقتی تشریف بیاورند خود را اینطور معرّفی میکنند: «یَا أَهلَ العَالَم إِنَّ جَدِّیَ الحُسَین»[۲۳]. به ما گرفتار تحریم شدهها امام زمان ندا میدهد، «إِنَّ جَدِّیَ الحُسَین»، کدام حسین؟ آن حسینی که محاصرهی غذایی کردند؟ تحریم اقتصادی کردند؟ خیر او را تحریم آب کرده بودند. «إِنَّ جَدِّیَ الحُسَین قَتَلوه»، کدام حسین؟ آن حسینی که به قتل رساندند، کشتند، امّا چگونه کشتند؟ «قَتَلوهُ عَطشان»، آب را به روی او بستند امّا این تحریم امام حسین و یاران او را تسلیم نکرد، کشته شدن را قبول کردند امّا زیر بار زورگو نرفتند، «قَتَلوه عَطشان».
عزیزی میگفت خیلی افراد آب میخورند و یاد امام حسین میکنند امّا اباالفضل آب نخورده یاد امام حسین کرد، همین که دست زیر آب برد «فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ». الحمدلله مظهر ادب حضرت اباالفضل است و روضهی ما هم به این کانون ادب خاتمه پیدا کرد.
[۱]– سورهی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۴۰۳٫
[۳]– سورهی عنکبوت، آیه ۶۴٫
[۴]– سورهی نساء، آیه ۷۷٫
[۵]– سورهی توبه، آیه ۱۰۵٫
[۶]– سورهی زمر، آیه ۳۶٫
[۷]– سورهی هود، آیه ۶٫
[۸]– سورهی ذاریات، آیه ۲۳٫
[۹]– همان، آیه ۲۲٫
[۱۰]– سورهی طلاق، آیه ۲٫
[۱۱]– سورهی اعراف، آیه ۹۶٫
[۱۲]– سورهی نساء، آیه ۴۸٫
[۱۳]– سورهی زمر، آیه ۶۵٫
[۱۴]– سورهی اعراف، آیه ۲۳٫
[۱۵]– سورهی حجر، آیه ۳۹٫
[۱۶]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۱۷]– سورهی قلم، آیه ۴۸٫
[۱۸]– سورهی انبیاء، آیه ۸۷٫
[۱۹]– همان، آیه ۸۸٫
[۲۰]– نهج البلاغه، ص ۵۳۶٫
[۲۱]– سورهی بقره، آیه ۲۱۴٫
[۲۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۳۰۶٫
[۲۳]– إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب عجل الله تعالى فرجه الشریف، ج ۲، ص ۲۳۳٫
پاسخ دهید