چهارمین جلسه «شرح دعای عرفه» در تاریخ بیست و دوم آذرماه ۱۳۹۱ در دانشگاه امیرکبیر تهران برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
تقدیم به محضر مبارک قطب عالم، جان جانان، امید ما، پناه ما، دادرس و فریاد رس ما، امام منتظر، حضرت بقیه الله ارواح نافداه صلوات هدیه بفرمایید.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
خیر و احسان دم به دم از خداست
“یَا مَنْ أَیَادِیهِ عِنْدِی لَا تُحْصَى یَا مَنْ نِعَمُهُ عِنْدِی لَا تُجَازَى یَا مَنْ عَارَضَنِی بِالْخَیْرِ وَ الْإِحْسَانِ وَ عَارَضْتُهُ بِالْإِسَاءَهِ وَ الْعِصْیَانِ یَا مَنْ هَدَانِی بِالْإِیمَانِ قَبْلَ أَنْ أَعْرِفَ شُکْرَ الِامْتِنَان“ إقبال الأعمال ج۱ ص ۳۴۴ . باز لحن نویی است [که] حسین علیه السلام [به عنوان] عاشق، با خدای معشوق خودش مطرح می کند: “یَا مَنْ عَارَضَنِی بِالْخَیْرِ وَ الْإِحْسَانِ”؛ ای معبودی که با من، با خیر و احسان برخورد می کنی و هر وقت ارتباط تو را با خود ارزیابی می کنم، می بینم که برخورد تو با من، همیشه برخورد خیر رسانی و احسان است. لحظه ای نیست که من از تو خیر و محبتی دریافت نکنم.
خدای متعال وجود خیر و نبود شر است و دائماً به ما وجود می دهد. وجود ما وجود پایدار نیست. تجلی خدا تکرار ندارد و این گونه نیست که ما از مادر که متولد شدیم، هستیم تا مرگمان برسد؛ نه، هستی ما دم به دم از جانب خدا به ما می رسد و هر لحظه خدا وجود نو به ما می دهد و ما جلوه ی جدید خدا هستیم. [اگر] لحظه ای خدا عنایتش را بردارد و به ما [وجود] ندهد، ما نیستیم. خداوند متعال به ما خیر می دهد. وجود، خیر است و عدم، شر. دائماً خدا به ما وجود می دهد. هستی ما لحظه به لحظه است و خدا این عنایت را برای ما قطع نمی کند و همچنان این عنایتش در وجود ما متجلی است.
از طرف دیگر برخورد الهی، برخوردی [از روی] عقل نیست؛ [بلکه] احسان است؛ “إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان”؛ النحل؛۹۰_ خدا به عدالت و نیکى کردن و بخشش به خویشان فرمان مىدهد.
هرچیزی در سرجایش زیباست
خدای متعال برای اینکه زندگی بشر باطراوت و بالنده باشد و جوشش داشته باشد، دو چیز را مورد فرمان قرار داده است؛ یکی عدل است که بدون آن، زندگی [دچار] هرج و مرج است. زندگی بدون عدل، زندگی زشت و قبیحی است. هنر و زیبایی این است که هرچیزی را در جای مناسب خودش قرار دهیم. هنرمندی که نقاشی می کشد، خطاطی می کند، شعری می گوید و یا سخنوری که هنر سخن گفتن دارد، وقتی هنرمند [واقعی] است که هرچیزی را در جای خودش [قرار دهد]. [سخنران هر سخنی را در جای خود] بگوید و نقاش هر خطی را در جای خودش ترسیم کند. ۵:۰۰ اگر خطوط را جابه جا بکشد] نقاشی خراب می شود. خطاطی، خوانندگی [و سایر هنر ها نیز] همینطور است. آهنگ اگر به جا مصرف نشود، صدای زیبایی نخواهد بود. در تمام این هنر ها چون هرچیزی در جای خودش قرار می گیرد، زیبا است.
عدل اگر قاطی با احسان نشود سخت است
[درباره ی] زیبایی عالم، خداوند فرمود: ” الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَه “ السجده؛۷_ همان که خلقت همه چیز را نیکو کرده. خدا هرچیزی را که آفرید، زیبا آفرید. زیبایی آفرینش [در] این است که هرچیزی در جای خود قرار گرفته است. هرچیزی به جای خویش نیکوست. این عدل مایه ی زیبایی است؛ ولی عدلی که اعمال قانون است و تحقق فرمول های ریاضی خدا در روی زمین است، اگر آمیخته ی احسان نباشد، تحمل آن سخت است.
اساساً قانونمندی کار بسیار دشواری است. چرا انسان را مکلف می گویند؟ تکلیف یعنی چه؟ یعنی قانون مداری انسانی که ملزم شده [است که] در زندگی با قانون زندگی کند و در جدول حرکت کند . از جدول ها و خطوط ترسیمی پایش را فراتر نگذارد. این اسمش تکلیف است.
بشر حد ندارد
اما چرا [می گویند] “تکلیف“؟ برای اینکه سخت است. قانون گریزی، مطابق طبع غریزی انسان است. انسان با غریزه زندگی می کند و غریزه ترمز و کنترل ندارد و خط نمی شناسد. اگر فرمول های طبیعی الهی نبود، [و مثلا] حالت تهوع به انسان دست نمی داد و مشکلات گوارشی پیدا نمی کرد، هر قدر که دلش می خواست از غذای لذیذی که به آن دسترسی پیدا می کرد، می خورد. در مسائل شهوتی نیز همینطور است. بشر حد ندارد و به یکی دو تا قانع نمی شود. در پول [و مادیات] نیز همینطور است؛ به این دلیل که انسان گرفتار طبیعت است و طبیعت و غریزه مرز نمی شناسند.
انسان نامحدود
عدلی که خدای متعال در عالم اعمال کرده و خواسته است که ما هم به عدل عمل کنیم، یعنی در چهارچوب قوانین تشریع شده زندگی کنیم و بی قانونی نکنیم؛ اما [این کار] بسیار سخت است. [به عنوان مثال، اگر] پلیس نباشد، [اینکه] کسی چراغ قرمز را رد نکند، کار آسانی نیست؛ “الانسان حریص علی ما منع”، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهارج۲ ص۶۷. انسان به چیزی که منع شده حرص دارد؛ یعنی محدودیت را در هم شکستن و خود را نا محدود و بی مرز دیدن، خواست غریزه ی انسان است و چون بر خلاف طبع و طبیعتش، [باید] قانون را قبول کند و الزامات را بپذیرد، [دشوار و] تکلیف می شود.
الإنسان محلّ الخطاء و النّسیان
[از آنجا که تکالیف] دارای مشقت است، انسان اگر غفلت کند، از چراغ قرمز رد می شود. اگر غفلت کند، در مجلسی که حضور دارد، غیبت و بدگویی می کند و بدی و عیب کسی را مطرح می کند. اگر غفلت کند، می بیند که نگاه حرام انجام داده است. خب حالا که انسان گاهی مبتلا می شود، اگر گذشت در زندگی نباشد، چه خواهد شد؟ اگر سخت گیری باشد [چه می شود؟] [مثلا] در خانواده، اعضای خانواده وظایف اخلاقی را نسبت به همدیگر اداء نکرده اند و کاری را که باید در جایش انجام می داده، انجام نداده اند.
“الإنسان محلّ الخطاء و النّسیان”، مسکن الفؤاد عند فقد الأحبه و الأولاد ص ۱۶۰. انسان ها مبتلا هستند به اشتباهات و فراموشی ها. انسان فراموشکار و غفلت زده، خیلی وقت ها از روی غفلت و نسیان به وظیفه ی خود عمل نمی کند. حال با یک ترک وظیفه، ما باید چه کنیم؟ اگر عدل باشد، باید از دایره خارج کنیم و بگوییم که تو همکار ما نیستی. آنوقت: “گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنچه که هست گیرند.“
شما دنبال خلاف بگردید! چه کسی را پیدا می کنید که خلافی در زندگی آن شخص ثبت نشده باشد؟ تنها معصومین هستند که این ها هم خودشان، خودشان را کنترل نمی کنند. معصومین عاصم نیستند؛ [بلکه] خدا ی متعال نوری در وجود آنها قرار می دهد که اگر آن نور را نمی دیدند، آنها هم مثل ما در چاله ها می افتادند؛ ولی مرتب نوری آنها را هدایت می کند.
یوسف
در مورد حضرت یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام [آمده است که:] “ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِه“یوسف؛۲۴_ وى یوسف را قصد کرد. زلیخا دل داد؛ یعنی تمام همت خود را گذاشت که به او وصل شود، “وَ هَمَّ بِها”. [اگر] یوسف هم دل می داد، ” لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ” یوسف هم اگر برهان پروردگار خویش ندیده بود قصد او کرده بود، اگر آنچه را که یوسف دید، نمی دید، او هم مانند زلیخا بود [و گمراه می شد].
پاسخ دهید