- توجّه دل به خدا
- فواید تفکّر
- نقش تفکّر در سعادت انسان
- شگفتی دوران کودکی
- عیبجویی نکردن از دیگران
- ارزیابی نفس
- همنشینی با نفس و خدا
- لذّت انس با خدا
- اندیشیدن در مرگ
- شیطان در کمین انسان
- آمادگی برای مقابله با شیطان
- اوّلین خطر شیطان برای انسان
- خطر دیگر شیطان برای انسان
- شیطان با انسان مأنوس میشود
- دوست بد و انحراف انسان
- شیطان و لحظات احتضار انسان
- شیطان و فریب انسان با ظواهر دنیا
- هشدار قرآن در مورد شیطان
- رابطهی دین و ولایت
- اهل بیت علیهم السلام و نجات انسان
- استغاثهی امام حسین علیه السلام
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّه وَ الصَّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْأَنْبِیَاء طَبِیبِ نُفوسِنَا حَبِیبِ قُلوبِنَا شَفیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِم مُحَمَّد وَ آلِهِ الْمَعْصومِین سِیَّمَا الْکَهْفِ الْحَصِین مَوْلَانَا الْحُجَّه بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِین أَرْوَاحُنَا وَ أَرْوَاحُ مَنْ سِوَاه فِدَاه وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِم أَجْمَعِین».
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۲].
توجّه دل به خدا
بنا شد که به توفیق الهی اهل فکر باشیم، اهل اندیشه باشیم، از درون حرکت کنیم، خلوت با خود داشته باشیم، از شلوغیهای بیرون به خلوت دل پناه ببریم. بودن با این و آن، توجّه به زرق و برق، تمرکز در تعلّقات کثیره وجود انسان را پراکنده میکند، انسان از زندگی خود هم لذّت نمیبرد، نه تنها نماز انسان حظّی برای انسان ندارد، لذّتی برای انسان ندارد، انسانهایی که حواس آنها جمع نیست، از غذا خوردن خود هم لذّت نمیبرند، از بودن با فرزند خود هم لذّت نمیبرد، فرزند خود را در آغوش میگیرد او را نوازش میکند دل او صد جای دیگر است. در هیچ جایی نمیتواند بهرهی کافی را از هیچ نعمتی از نعمتهای الهی ببرد. امّا کسانی که با تمرین درون خود را متمرکز کردهاند، میتواند با فکر خود را از همهی امور بیگانه خلاص کند و خود را از لشگریان ابالسه، شیاطین، از اسارت آنها نجات دهد.
فواید تفکّر
دل انسان هر جایی هست به آنجا تعلّقی دارد که در کاوش درونی انسان احساس میکند دل او آزاد نیست، اسیر است. اسارت بعضی محدود است، اسارت بعضی نامحدود است. فکر تمرین قطع کردن علایق به بیرون است، انسان به درون خود برمیگردد و صغری و کبری مقدّمه و نتیجهای دارد و اهل اندیشه و فکر است. فعّالیّت درون، حرکت بیرون را هم کیفیّت میدهد، تسهیل میکند و تسریع میکند. کسی که بدون فکر فقط انرژی مصرف میکند و نیروی بدنی خود را در یک مزرعهای، در یک باغی به کار میبرد نتیجهی چندانی نمیگیرد. امّا اگر اهل فکر بود، در کدام زمین من زارعت کنم حاصل آنجا بهتر و باکیفیّتتر است؟ چه بذری را بپاشم سود بیشتری میبرم؟
نقش تفکّر در سعادت انسان
انسان که اهل فکر بود انتخاب خوب خواهد داشت امّا کسی که اهل فکر نیست باری به هر جهت، هر چه پیش آمد انتخاب میکند، بعد میبیند که چقدر راه طولانی شده است. اگر از اوّل مینشست نقشه را جلوی خود میگذاشت و مسیرهای مختلف را میدید با تفکّر راه نزدیکتر را انتخاب میکرد، صرفهجویی در هزینهها میشد، صرفهجویی در عمر و وقت او، برای او چقدر موجب سود بیشتر و زیان کمتر میگردید. لذا در مسئلهی فکر میشود گفت که هویّت انسان به فکر است، اینکه منطقیّین گفتهاند «الإِنسَانُ حِیوانٌ النّاطِق» نطق مبتنی بر تفکّر است. تا بایگانی ذهنی انسان پر نباشد، قدرت تکلّم ندارد.
شگفتی دوران کودکی
چرا کودک در دوران کودکی صحبت نمیکند؟ برای اینکه چیزی ندارد مصرف کند، درون او خالی است. خدای متعال این مدّت شیرخوارگی او را، دوران کودکی او را به دیدن و شنیدن مجهّز کرده است، این دیدهها و شنیدهها در درونش برای او زمینه فراهم میکند، به محض اینکه سرمایهی اوّلی قابل هزینه بود شروع به بابا گفتن و مامان گفتن میکند. این اوّلین نوبری است که از سرمایهی درونی خود استفاده میکند. انسانهای عاقل این سرمایه را هر چه بیشتر فراهم میکنند لذا کم میگویند ولی خوب میگویند، کم گوی گزیده گوی. آن کسی که به درون خود اهمّیّت بیشتری میدهد معمولاً به خود مشغول است، کاری به بیرون ندارد.
عیبجویی نکردن از دیگران
اینکه حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: «رَحِمَ الله أُمرَیءً شَغَلَهُ عُیوبِ نَفسِهِ عَن عُیوبِ غَیرِهِ»، خدا رحمت کند -دعای امیر المؤمنین مستجاب است بیایید کاری انجام دهیم که مشمول دعای مولای خود امیر المؤمنین (علیه السّلام) شویم- کسی را که عیوب او، او را از عیوب دیگران بازمیدارد. این آسیبشناسی درونی جز از طریق فکر حاصل نمیشود.
ارزیابی نفس
انسان وقتی خود را مورد ارزیابی قرار میدهد، سود و زیان خود را میسنجد، فضیلتها و رذیلتهای درون خود را زیر ذرّهبین عقل و فکر خود قرار میدهد. مییابد اشکال کار او کجا است، ایراد او کجا است. تا انسان به درون خود برنگردد و خود را رها کند… معمولاً انسان خود را رها کرده به دیگری مشغول است، این است که خود او دارد از بین میرود، آب میشود با دیگران هم یا نیش است یا کمک آنها است. این شرط عقل نیست. انسان هم در یافتن کمالات و شناسایی راههای تکامل نیاز به فکر دارد و هم اینکه در مسئلهی یافتن عیوب و آسیبها و رفع عیبها نیاز به فکر و خلوت درونی با خود دارد. بر این اساس است که قرآن کریم صاحبان فکر، صاحبان عقل را میگوید اینها اهل ذکر هستند و اهل فکر هستند.
همنشینی با نفس و خدا
ذکر هم ذکر زبانی نیست ذکر حالت خاصّی از تفکّر است، انسانی که دل دارد و دل خود را به دلبر داده و هرگز دلبر او دل او را رها نمیکند او اهل ذکر است و کسی که همواره فکر او مشغول است که چه کنم این دلبر من یک وقت ناراحت نشود رها کند، او اهل فکر است. زمینهسازی برای تعمیق ارتباط دل با فکر انجام میشود و ذکر هم دلدادگی و شیدایی و بودن دائمی با محبوب است. روی این جهات ضرورت اهل فکر بودن، اهل اندیشه بودن، درونگرا بودن، اهل خلوت با خود بودن، به تعبیر رساتر با خود آشتی کردن، با خود بودن. اینقدر انسان با خود بیگانه میشود که وقتی تنها است وحشت میکند، از چه چیزی وحشت میکنی؟ تو همیشه با دیگران مأنوس هستی و لذّت میبری، بودن با خود برای تو رنجآور شده است، چرا اینقدر با خود بیگانه شدهای؟ چرا با خود اینقدر بد شدی از خود متنفّر هستی نمیتوانی یک ساعت خودت با خود باشی؟
لذّت انس با خدا
این فکر با خود دوست شدن است، با خود مأنوس شدن است، از دیگران فاصله گرفتن و با خودِ خود لحظاتی نشستن است. «یَا جَلِیسَ الذَّاکِرِینَ»[۳]، «یَا آنَسُ الْآنِسِینَ». این بودن با خود، بودن با خدای متعال هم است، انسان خود را بیابد و در اثر درونگرایی و خلوت با خود، انسان به خود که میرسد به خدای متعال رسیده است. انسانی که به خدای متعال رسید، دیگر دوستی با دیگران برای او خیلی حظّی ندارد، «یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ» انسان از دیگران وحشت میکند. وحشی و وحشت گریز پا بودن است، انسانی که با خدای متعال مأنوس شد از دیگران… «مَنْ أَنِسَ بِاللَّهِ اسْتَوْحَشَ مِنَ النَّاسِ»[۴]، کسی که با خدای متعال دوست شد، هر کسی بیاید و انس او را به هم بزند خوشحال نیست، میگوید با خدای متعال عالمی داشتیم ای کاش نیامده بودند، ای کاش خلوت من را به هم نزده بودند. تا مدّتی اینطور است که خلوت انسان با خود و خلوت انسان با خدای متعال با آمدن دیگران گاهی به هم میخورد، امّا اگر اهل استقامت بود و خلوت با خود را توانست با توسّل، با دعا، با تمرین و مجاهدت ادامه بدهد به جایی میرسد که خلوت او دائمی است، با دیگران است ولی با دیگران نیست. «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»[۵]. خدای متعال اینها را برای ما مشخّص کرده است تا ما حرکت کنیم به آن جایگاه برسیم.
اندیشیدن در مرگ
جایگاه ما جایگاه کثرت نیست، جایگاه وحدت است. روح ما واحد بارقهی الهی است جسم ما کثیر است، لذا تعلّقات جسمانی ما را با ظلمات مربوط میکند امّا تعلّقات روحی ما را با نور واحد که حضرت حق است مربوط میکند. این تمرکز فکری کمک میکند انسان آن حقیقت واحد خود که مظهر وحدانیّت حق تعالی است درک کند. گفتیم حالا که بنا شد با توجّه به آثار و برکاتی که فکر برای انسان دارد اهل فکر باشیم، اهل خلوت باشیم، اهل سیر درونی باشیم، اهل ارزیابی و سنجش باشیم و بالاخره متفکّر و اندیشمند شویم، اندیشه را باید از مرگ شروع کنیم. مسائلی که تاکنون دربارهی مرگ گفته شد، همه جای تأمّل و تفکّر است که اگر همهی اینها راست باشد که راست است، ما چه کنیم که این مشکلات برای ما آسان شود. یکی از خطراتی که در مرگ در روایات ما آمده است و این آیهی کریمهی سورهی ابراهیم که برای شما قرائت کردیم در ذیل این آیه روایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) به ما هشدار دادهاند آمدن شیطان به بالین محتضر است.
شیطان در کمین انسان
شیطان دشمن قسم خوردهی ما است، شوخی هم ندارد، دست از سر هیچ کسی جز مخلَصین برنمیدارد. به مخلِصها هم کار دارد، روایت دارد «المُخلِصونَ فِی خَطَرٍ عَظِیم»[۶] آنهایی که حتّی اخلاص دارند و توانستهاند کارهای خود را خالصاً برای خدای متعال انجام دهند خیلی مطمئن نباشند. شیطان همین کارهای خالص آنها را با تاکتیکهایی که میداند از بین میبرد و تمام اندوختههای خالص شما را در یک لحظهی غفلت به آتش میکشد، نمیگذارد شما عمل سالمی را به خانهی ابد خود منتقل کنید، دائماً در کمین است. قرآن کریم تاکتیکهای شیطان و روشهایی که خود او گفته است برای ما بیان کرده است تا دقّت داشته باشیم.
آمادگی برای مقابله با شیطان
اگر شما بدانید داعش دارد حمله میکند چه میکنید؟ آمادگیهای لازم را پیدا میکنید که یک مرتبه نیاید همه چیز شما را از شما بگیرد و شما غافل باشید. کشور عراق غفلت داشت و آنها نقشه کشیده بودند، آماده بودند، آمدند بدون هیچ دردسری یکی دو استان را اشغال کردند و چقدر آدم کشتند و چقدر تجاوز ناموسی داشتند و چقدر دردسر برای کشور عراق درست کردند. چرا؟ برای اینکه آنها دشمن را جدّی نگرفته بودند. ما هم اگر دشمنی که خداوند منّان به ما معرّفی کرده است، جای او را به ما نشان داده است، آدرس او را به ما گفته است اگر حواس ما جمع نبود او دائماً دارد ما را رصد میکند.
اوّلین خطر شیطان برای انسان
اوّلین خطری که خدای متعال از شیطان به ما گوشزد کرده است فرموده است: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»[۷] او یعنی این موجود لعین، شیطان که رئیس اشرار عالم است او و لشگریان او، قبیلهی او، همراهان او، اعوان و انصار او، میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. خیلی عجیب است، ماهوارههای دشمن وقتی فعّال باشد و تمام حرکات ما را زیر نظر داشته باشد، تمام اسلحه خانهها و زرّاد خانههای ما را زیر ذرّهبین داشته باشند همین که ما حرکت میکنیم، آنها میفهمند، متناسب با دارایی و امکانات و حرکات ما برای ما اسلحه تهیّه میکنند و ما را در موقعی که بخواهند بزنند میزنند. امّا اگر ما چشمی داشتیم که میتوانستیم آنها را ببینیم، ما خود را از تیررس دید آنها کنار میکشیدیم. متأسّف هستیم از اینکه ما زیر دید امواج شیاطین قرار گرفتیم و مسجد میرویم ما را زیر نظر دارند، حرم میرویم ما را زیر نظر دارند، کنار کعبه باشیم ما را زیر نظر دارند، در نماز باشیم ما را رها نمیکنند.
خطر دیگر شیطان برای انسان
یکی «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ» خیلی خطرناک است که انسان دشمن را نبیند ولی دشمن انسان را ببیند و زیر نظر داشته باشد، خیلی خطر جدّی است. دوم اینکه او از بیرون ما را زیر نظر ندارد. این نکتهای که مقام معظّم رهبری (اطال الله عمره الشّریف) به مسئولین هشدار دادند که دشمن در فکر انسان خلل وارد میکند و در ادراک و برداشت انسان، سوء فهم برای او ایجاد میکند. میتواند خلل در ادراک انسان ایجاد کند، واقعیّات انسان را عوض میکند، سراب را برای انسان آب نشان میدهد، آب را برای انسان سراب میکند، دوست را برای انسان دشمن میکند، دشمن را برای انسان دوست میکند، خود را در نظر ما بزرگ میکند، خود ما را پیش ما کوچک میکند. دشمن روانشناسی میداند و نحوهی تبلیغات او در ادراکات شما خلل وارد میکند. این بزرگترین خطر است. لذا در روایت دارد که «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِِ»[۸].
شیطان با انسان مأنوس میشود
همینطور که خون در رگهای ما جریان دارد، شیطان در درون ما سریان و جریان دارد. میآید در ذهن ما مینشیند، در مخیّلهی ما مینشیند، در واهمهی ما مینشیند، او به ما خوراک فکری میدهد، او فکر ما را اشتباه میبرد، او رعب بیدلیل در جان ما میاندازد، او خوف فقر برای ما پیش میآورد که از تحریم بترسیم و خود را ببازیم و خود را تسلیم دشمن کنیم. تنها دیدهبان بیرونی نیست که ما را زیر نظر گرفته است، این در درون ما نفوذ دارد. به فکر ما، به قلب ما، به خیال ما، به واهمهی ما راه دارد، اینطور نیست که فقط در بیرون بایستد و ما را وسوسه کند. این خطرها همچنان ادامه دارد تا دم مرگ آخرین فشار و حملهی خود را میآورد که بتواند انسان را کافر از دنیا ببرد. این آیهی کریمهی سورهی مبارکهی حشر «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینََ».[۹]
دوست بد و انحراف انسان
مثل دوستان بد است. دوست بد یک جوانی را فریب میدهد میگوید نمیدانی استفادهی از مثلاً شیشه یا فلان مادّهی دیگر چه لذّتی دارد، دنیا دمی است، برویم یک لحظه خوش باشیم. وقتی وارد مجلس میشود بعد میبیند که مأمورین در کمین بودند دستگیر کردند، وقتی دستگیر میکنند خود آنها علیه همدیگر صحبت میکنند، این دیگر مواظب او نیست. تا وقتی ببرد او را منحرف کند، منّت او را میکشد، وقتی گرفتار شود میگوید او باعث شد. این میگوید تقصیر او بود، این میگوید تقصیر او بود.
شیطان و لحظات احتضار انسان
شیطان هم همینطور است، شیطان مثل انسانهای فریبکار است، وقتی انسان را بیچاره کرد دیگر کاری به او ندارد. «إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ»، دم احتضار میآید، چون آنجا دست انسان از همه جا کوتاه است، دیگر نه پدر میتواند برای او کاری انجام دهد، نه دوست میتواند کاری انجام دهد، انسان دارد از همه کس جدا میشود، دارد همه چیز خود را از دست میدهد. در آن لحظات خطرناک انسان همه چیز و همه کس خود را میگذارد و تنها و فقیر دارد به عالم دیگر میرود. «الغَرِیق یَتَشَبَّثُ بِکُلِّ حَشیشٍ»[۱۰] آنجا اگر کسی پیدا شود بگوید من تو را از مرگ نجات میدهم، هر وعدهای بخواهد از او میگیرد. لذا شیطان در آن لحظات میآید و یک چیزهایی را هم نمایش میدهد، آن چیزهایی که انسان خیلی دوست دارد و الآن دارد از آنها جدا میشود، آنها را بیشتر آب و رنگ میکند، تزیین میکند تا انسان ناچار شود اگر او چیزی گفت قبول کند و تسلیم او شود.
شیطان و فریب انسان با ظواهر دنیا
میگوید تو فلان خانه را که خیلی دوست داری، فلان باغ را که تازه خریده بودی هنوز داخل آن نرفتی آمدهاند تو را ببرند، اگر بخواهی من برگردانم باید به من سجده کنی، باید به خدای متعال بد بگویی، باید به ائمّه (علیهم السّلام) بد بگویی. آن وقت در آن لحظه فکر میکند اگر تسلیم شد میتواند او را از مرگ برگرداند. کافر میشود و با کفر از دنیا میرود. آن وقت به او پوزخند میزند میگوید: دیدی تو را نابود کردم، من دشمن قسم خوردهی تو و پدر تو بودم، پدر تو را از بهشت بیرون کردم اینقدر سماجت کردم که تو را هم از بهشت محروم کنم، حالا برو، میخواستی حرف من را گوش نکنی. تمام شیاطین انسی هم همینطور هستند، انسان را گرفتار شبکههای جهنّمی میکنند، وقتی انسان گرفتار شد میگوید برو میخواستی حرف من را گوش نکنی. شیطان این حالت را دارد.
هشدار قرآن در مورد شیطان
قرآن کریم هم این موضوع را مطرح میکند که «إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَریءٌ مِنْکَ»، انسان وقتی کافر شد برای اینکه… نه اینکه واقعاً بری است از خدای متعال میترسد برای اینکه بیشتر او را آزار دهد، او را اذیّت کرده است حالا میخواهد او را بیشتر اذیّت کند. او را کافر کرده است، حالا که کافر شده است همهی رشتههای امید او به ناامیدی قطع شده است یک لگد هم به او میزند، میگوید برو، «إِنِّی بَریءٌ مِنْکَ»، من اصلاً از تو بری هستم، از تو بیزار هستم. «إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینََ». چون او از خدای متعال نترسید در گودال جهنّم افتاد اینکه میگوید من از خدای متعال میترسم یک اذیّت مضاعف است. لذا به خدای متعال از دوستان بد، از دوست شیطان، از همسر شیطان، از فرزند شیطان ، از فامیل شیطان پناه ببریم که اینها انسان را میبرند، وقتی گرفتار خطر شد یک لگد هم میزنند، خود آنها هم در پروندهسازی کمک میکنند برای اینکه دوستی را که فریب او را خورده است آزار بدهند و خود را مبرّی نشان دهند. خداوند متعال در قرآن در سورهی ابراهیم میفرماید «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۱۱]. خدا آقای بهجت عزیز سفر کردهی ما را امشب از این مجلس ما شاد کند و ما را با ایشان محشور کند. ایشان دعایی که در موقع خداحافظی یا گاهی همینطور به ما میکردند میگفتند «ثَبَّتَکَ الله بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»، با لهجهی زیبای خود که داشتند، «ثَبَّتَکَ الله بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ». کسانی که رابطهی آنها با امیر المؤمنین (علیه السّلام) خوب است، کسانی که پناهگاه آنها ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) هستند، «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی… وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[۱۲]، «وَلَایَهُ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِب حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[۱۳].
رابطهی دین و ولایت
این دو یک چیز است، لا اله الّا الله بدون ولایت زمینه ندارد، مجرا ندارد، لذا حکومتی که ولایی نیست، کانون تمام شرور و بدیها است. انسانی که ولایت ندارد، دین او دین نیست. «هَباءً مَنْثُوراً»[۱۴] است. «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ»[۱۵]، آنهایی که رشتهی ولایت آنها قوی است و در این دنیا برای ائمّه (علیهم السّلام) از همه چیز خود گذشتهاند، آنجا هم شیطان از اطراف که میآید -إنشاءالله در جلسهی بعد این تجسّمی را که قرآن کریم از محاصرهای که شیطان برای ما به وجود میآورد امیدوار هستم توفیق داشته باشیم، برای شما بازگو کنیم- اجمالاً آنجا ائمّه (علیهم السّلام) به ما کمک میکنند و به ما حقایق را تلقین میکنند و گفته میشود «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِه»[۱۶].
اهل بیت علیهم السلام و نجات انسان
جانی که با اعتقاد به رسول خاتم و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) آرام است، ما بیکس که نیستیم، آنجا هم یا علی میگوییم، آنجا هم یا زهرا میگوییم. اگر اینجا سیر دل ما به آن طرف باشد، آنجا هم این ارتباط محفوظ است و ملائکه میگویند نگران نباش، تو اینجا پناهگاه داشتی حالا آنجا هم که باطن اینجا است پناهگاه خود را ببین. «إِرجَعی»، آن وقت چشم برزخی انسان باز میشود میبیند وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین (علیه السّلام) و ائمّهی اطهار (علیهم السّلام) کنار او هستند، دیگر تسلیم شیطان نمیشود، تا آنجا درست رفته آنجا هم پناه میبرد، در آغوش بزرگواران قرار میگیرد. «أَعَاذَنَا اللَّه مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَیِّئَاتِ أَعْمَالِنَا وَ مِن فِتَنِ زَمَانِنَا».
استغاثهی امام حسین علیه السلام
«صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ». داغ همهی عزیزان خود را دیده بود، وسط میدان آمد، هیچ کسی را نداشت، یک نگاهی به طرف راست خود کرد، یک نگاهی به طرف چپ خود کرد، دید دیگر هیچ یاوری ندارد. برای اتمام حجّت با صدای بلند فریاد برآورد: «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی»، «هَل مِن مُعینٍ یُعِینُنی» «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»[۱۷].
آیا یک نفر پیدا میشود به من غریب کمک کند؟ آیا یک مردی پیدا میشود از حرم پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دفاع کند، از نوامیس پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دفاع کند؟ هیچ کسی لبّیک نمیگوید. اینجا که امام حسین میبیند از زندهها خبری نیست رو به شهدا میکند صدا میزند: «یا مُسلِمِ بْنِ عَقیلِ وَ یَا هانِیِ بْنِ عُروَه یَا زُهَیر یَا بُرَیر مَا لِی أُنَادِیکُم فَلَا تُجِیبونی یَا أَبْطَالَ الصَّفَاءَ وَ یَا فُرْسَانَ الْهیجاءِ قُومُوا عَنْ نُومَتِکُمْ وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسول»، ای در خون خفتگان، ای قهرمانان، ای شهیدان، چه به سر شما آمده است که حسین شما را صدا میزند ولی جواب نمیگویید؟ من خود نیاز به کمک ندارم ولی از خواب ناز خود برخیزید از زینب من دفاع کنید، از حرم پیغمبر دفاع کنید.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۷٫
[۳]– بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۵۶٫
[۴]– غرر الحکم و درر الکلم، ص ۵۹۷٫
[۵]– سورهی نور، آیه ۳۷٫
[۶]– روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج ۱۲، ص ۲۶۸٫
[۷]– سورهی اعراف، آیه ۲۷٫
[۸]– بحار الأنوار، ج ۶۰، ص ۲۶۸٫
[۹]– سورهی حشر، آیه ۱۶٫
[۱۰]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۲۹۷٫
[۱۱]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۷٫
[۱۲]– بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۱۲۷٫
[۱۳]– همان، ج ۳۹، ص ۲۴۶٫
[۱۴]– سورهی فرقان، آیه ۲۳٫
[۱۵]– سورهی ابراهیم، آیه ۲۷٫
[۱۶]– الکافی، ج ۳، ص ۱۲۸٫
[۱۷]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۴۶٫
پاسخ دهید