بسم الله الرّحمن الرّحیم

بحث سعادت را که مرحوم نراقی در جامع السعادات]بیان کرده بودند را دنبال می کردیم و[ نظریات حکما را در مورد سعادت مطرح کردند، بنده هم ابتداً در ادامه عرایضم یکی دو روایت را خدمتتان عرض می‌کنم؛ بعد انشاء‌الله توضیحی داشته باشیم و توفیق توسل به ذیل عنایت حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها)  نصیبمان بشود.

 

حقیقت سعادت

در حدیث هست که حضرت زهرا (سلام الله علیها)  نقل می کنند: پدرم حضرت رسول‌الله صلی الله‌و‌علیه‌و‌آله فرمود: «إِنَّ السَّعِیدَ حَقَ‏ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّ علیاً وَ أَطَاعَه‏».[۱]

اگر کسی دنبال سعادت می‌گردد و برایش این گنج مهم است؛ کارشناس گنجِ سعادت که پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است اعلام فرموده است: که حقیقت سعادت عبارت است از اینکه کسی امیرالمؤمنین(علیه السّلام) را دوست داشته باشد، عشق امیرالمؤمنین، دل‌دادن به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اطاعت از او [را دارا باشد، این حقیقت سعادت است.] بنابراین سعادت از دیدگاه کارشناس سعادت، بر دو پایه استوار است؛ یکی محبت و عشق علی(علیه السلام) هست و پایۀ دوم اطاعت و پیروی از حضرت علی(علیه السلام) هست.

” سعادت از دیدگاه کارشناس سعادت، بر دو پایه استوار است؛ یکی محبت و عشق علی(علیه السلام) هست و پایۀ دوم اطاعت و پیروی از حضرت علی(علیه السلام) هست “

در حدیثی از امام جعفر صادق (علیه السلام) هست: «أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِنَا وَ أَخْلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِمَا إِلَیْهِ نَدَبْنَا وَ انْتَهَى عَمَّا عَنْهُ نَهَیْنَا فَذَاکَ مِنَّا وَ هُوَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ مَعَنَا»[۲]

سعید‌ترین مردم آن‌هایی هستند که معرفت به فضل ما دارند. خدای متعال به انبیاء تفضّل کرده، یک اضافه‌ای به این‌ها داده که به هیچ‌کس نداده است. [خداوند سبحان در این باره می فرماید:] «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء».[۳]

ذوات مقدس حضرت نبیّ ما (صلی الله علیه و آله) و ائمۀ هدی(علیهم السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)  در تکوین چیزی اضافی دارند. آن‌ها یک چیزی از خدا گرفته‌اند که کسی دستش به آن رتبه و مقام نمی‌رسد، حتی جبرئیل!

هیچکس علی(علیه السّلام) نمی‌شود، هیچ‌کس فاطمه(سلام الله علیها) نمی‌شود، هیچ‌کس امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) نمی‌شود؛ هیچ مکتبی، کلاسی، کارگاهی، آزمایشگاهی نیست که در آنجا کسی را بسازند که علی(علیه السّلام)، زهرا(سلام الله علیها)، امام حسن(علیه السّلام)، [یا] امام حسین(علیه السّلام) بشود.

این‌ها یک فضلی دارند، [و] آن فضل، آن زیادی، آن فضیلت برتر [است] که آن‌ها را در میان اولین و آخرین ممتاز کرده است. «عَرَفَ فَضْلَنَا و أَحَبَّنَا بِقَلْبِه‏.» وقتی شناخت، [حالا نوبت محبّت است.]

بعضی‌ها فضیلت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) را شناخته بودند، معجزات پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را دیده بودند، امتیازات عملی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) را می‌دانستند؛ اما دلی با او نداشتند. وجود نازنین خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله) در محیط جزیره ‌العرب قبل اینکه به رسالت مبعوث بشود، همه او را به امانت و رسالت قبول داشتند و وجود نازنین پیغمبر ما (صلی الله علیه و آله) وقتی مبعوث به رسالت شد، معجزات فراوانی را ارائه کرد؛ اشخاص دیدند، فهمیدند، شناختند اما قبول نکردند، محبت و عشق نسبت به او پیدا نکردند.

 

ولادت امیرالمؤمنین، فضل علی(علیه السلام) بود. هیچ‌کسی از معاصرین حضرت امیر، منکر این حقیقت نبود که علی(علیه السّلام) در کعبه متولد شده است. اول مُسلِمِ زیر این آسمان بعد پیغمبر، علی بود. هیچ‌ کسی سبقت امیرالمؤمنین(علیه السّلام) را در ایمان، سبقت امیرالمؤمنین را در جهاد انکار نداشت.

این فضیلت امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در بستر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) خوابید تا او را بکشند، اما جان پیمبر سالم بماند؛ چیزی نبود که اطرافیان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) بتوانند آن را انکار بکنند، ایثار امیرالمؤمنین که آیات در موردش نازل شده [است.] سورۀ «هَلْ أَتى»[۴] در موردشان نازل شده، [که] این [موضوع] در مرعی و منظر صحابی پیغمبر [مشهود و ملموس بوده، چرا که] موضوع را از زبان پیغمبر [شنیده و علت] نزول جبرئیل و شأن نزول این آیات را همه فهمیده بودند. آیۀ تطهیر جزِ مسّلمات شیعه و سنی هست و یکی از رواتی که آیۀ تطهیر را دربارۀ خمسۀ طیبّه نقل کرده و می‌گوید محور فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) بود، عایشه هست؛ اما همین عایشه‌ای که جریان حدیث کساء و محوریّت حضرت زهرا را نقل می‌کند، حضرت زهرا(سلام الله علیها) را قبول ندارد.

خیلی از پیروان آن مکتب، این معرفت را به امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) ندارند. با اینکه « عَرَفَ فَضْلَنَا »، این فضل را فهمیده‌اند، شناخته‌اند، مسّلم است، هیچ‌کس نتوانست آن را انکار کند، اما « أَحَبَّنَا بِقَلْبِه ‏» نبودند. این‌ها دلشان، لیاقت نداشت خانۀ مهرِ امیرالمؤمنین(علیه السّلام) و عشق فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) و ائمۀ هدی(علیهم السلام) بشود.

 

نتیجه همه ی دین

نکتۀ بعدی در این حدیث برای افرادی که [خواهان] اوج سعادت هستند، این است که آن‌چه را که ما امر کردیم به آن عمل کنند. علاوه بر محبّت، اطاعت لازم است. ایمان بدون عمل، معرفت بدون اطاعت، انسان را به سعادت کامل نمی‌رساند. قرآن کریم هر‌جا ایمان را می‌گوید، دنبالش عمل صالح را مطرح می‌کند و آیه «مودّت» مقدمۀ «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»[۵] هست.

محبّت، اطاعت را تسهیل می‌کند، آدم کسی را که دوست دارد؛ حرف شنیدن از او، قبول کردن خواسته‌های او، برایش گران نیست. اما کسی که برای انسان محبوبیت ندارد، بخواهد [بر] انسان ریاست بکند، برای انسان ایجاد دافعه می‌کند. خدای متعال برای این‌که به بندگان خودش عنایت بکند، سهل بکند اطاعت از حکومت را، این قدرت گریز از مرکز را بگیرد، محبت این‌ها (اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)) را در متن قرآن واجب کرده و واجبی است که با همۀ دین برابری می‌کند. نتیجه همۀ دین، مودّت است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى».[۶] مجموعۀ دین را در یک کاسه گذاشته، گفته این سرمایه‌ای را که من به شما داده‌ام، چیزی که از شما در مقابل این می‌خواهم، «الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» است. ابتدا دل‌ها را با این‌ها گره می‌زند، بعد می‌گوید حالا [اگر] دنبالش بروید، چون عاشق هستید، با سرعت به دنبال این‌ها حرکت می‌کنید، پیروی می‌کنید و به قله می‌رسید.

” نتیجه همۀ دین، مودّت است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى». مجموعۀ دین را در یک کاسه گذاشته، گفته این سرمایه‌ای را که من به شما داده‌ام، چیزی که از شما در مقابل این می‌خواهم، «الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى» است “

نظام های دموکراتیک در دنیا، بر عده‌ای تحمیل است؛ و آرایی که بدون محبّت، در یک طوفانی داده می‌شود، دیر یا زود واقعیت اشخاص، منهای جو تبلیغاتی روشن می‌شود؛ و مردم از او دلسرد می‌شوند. بعد تحمل آن رئیسی که خودشان انتخاب کرده‌اند، [برایشان مشکل می شود.] «خود‌ کرده را تدبیر نیست»، باید چند سال تحملش بکنند، و امت را زجر‌ کُش می‌کند.

اما انتساب الهی که بر اساس واقعیت است، «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[۷] به آن‌ها کمالات داده است، به آن‌ها فضل داده، اضافی داده به آن‌ها، چیز‌هایی که دل را می‌برد. معرفتشان را واجب کرده بر ما و معرفت محبّت آورده و محبّت و عشق پیروی را، عمل به دستورات را، برای انسان مثل عسل شیرین می‌کند.

آن‌چه که بر زبان حضرت قاسم(علیه السّلام) آمد، این زبان حال همۀ عاشقان است. هر‌کس عاشق است، جان باختن در برابر معشوق برای او از بهشت برتر است.

 

برخی از نعمات بهشتیان

 و ما در روایات داریم: کسی که به بهشت می‌رود، امکان ندارد آرزو بکند از بهشت خارج بشود، چون بهشت یعنی مرکز تحقق همۀ آمال‌ها و آرزو‌های یک انسان. فرمود: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فیها وَ لَدَیْنا مَزیدٌ»[۸] آن‌چه را که انسان آرزو می‌کند، خداوند در بهشت [آنرا] تإمین می‌کند، [در بهشت] بین آرزو و تحقق آرزو هیچ فاصله‌ای نیست.

 آنجا همۀ بهشتی‌ها بر اریکۀ قدرت استقرار دارند: «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فی‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ».[۹] «لَهُمْ فیها فاکِهَهٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ».[۱۰]می‌گوید هم خودشان و هم بانوانشان را بر اریکه و کرسی قدرت مستقر کردیم. [این] سلطنت انحصاری نیست، تمام بهشتی‌ها سلطنت دارند؛ اما سلطنتی که هیچ سلطانی در عالَم دنیا آن سلطنت را ندیده است. تمام سلاطین در دنیا قدرتشان با قشونشان است، به سلاح و ذراتخانه ‌شان است. به جواهرات و خزینه‌شان است. به داراییشان است. اما [سلطنت] بهشتی بدون این که قشون داشته باشند، ذراتخانه و خزینه داشته باشند، [حاصل می شود،] هر‌چه را که اراده کنند بشود، می‌شود، بدون قشون، کار‌ها برایش عملی هست. «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ».

سورۀ مبارکۀ یس فرمود: «عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ».[۱۱] این‌ها بر اریکه‌های قدرت، بر تخت قدرت تکیه می‌زنند، میوه و اموری که برای ما لذّت دارد متعلق به این‌ها است، این‌ها مالک این لذّت‌ها هستند و آن‌چه را که به آن دعوت کنند در مالکیتشان است، هر‌چه بخواهند می‌شود.

[«وَ لَدَیْنا مَزیدٌ»[۱۲]] یک چیز‌هایی اصلاً در ذهن بهشتی، در مخیلۀ بهشتی نیست که آرزو کند، هر آن‌چه دیده بیند دل کند یاد، آدم چیز‌هایی را که مز‌مزه کرده یا وصفش را از کسی شنیده، می‌گوید: ای کاش خدا به ما بدهد! اما چیزی را که ندیده و نشنیده که آرزو نمی‌کند، لذا می‌گویند: «کور، هیچ‌وقت رنگی را آرزو نمی‌کند، چون اصلاً نمی‌داند رنگ چیست تا این‌که آرزو کند.» ببیند رنگ گل را یا ببیند چه ریحانی، چه چمنی، برای او دل‌انگیزی دارد، چون ندیده، آرزو هم نمی‌کند.

انسان حس چیزی را که فاقد باشد، آرزوی آن را هم فاقد است. حکما گفته‌اند: «مَن فَقَدَ حساً، فقد فَقَدَ علماً.» هر‌کسی یک حسی را از دست بدهد، علمی را که از کانال آن حس حاصل می شد، آن علم را هیچ‌وقت نمی‌تواند داشته باشد. چون علمش را ندارد، اطلاع ندارد، آرزو هم ندارد؛ اما خدای متعال آن‌چه را که انسان آرزو ندارد به او می‌دهد.

” چیز‌هایی به شما می‌دهیم که نه چشمتان دیده و نه گوشتان شنیده است “

می‌گوید فقال (صلّى اللّه علیه و آله): یا علیّ، إنّ اللّه إذا أحبّ عبدا أکرمه بما لا عین رأت، و لا اذن‏ سمعت، و لا خطر على قلب بشر.[۱۳] چیز‌هایی به شما می‌دهیم که نه چشمتان دیده و نه گوشتان شنیده است، شما هر‌چه می‌خواهید دارید، خواستن همان و داشتن همان، پیش ما یک چیز‌هاییست که فوق خواست شماست، فوق آرزوی شماست آن‌جا یک همچنین واقعیتی خدای متعال به بهشتی‌ها عنایت می‌کند.

 

علت عکس العمل نشان ندادن اهل بیت(علیهم السلام)

آن‌چه به بهشتی‌ها داده می‌شود، در همین عالَم به حضرت علی، به حضرت زهرا  و به ائمۀ هدی(علیهم السلام) داده شده است، این‌ها هر‌چه می‌خواستند می‌شد، اگر این‌ها فدکشان به غصب رفت، اگر دست علی بسته شد، نه این‌که عجز این‌ها بود، ایمان این‌ها بود، نخواستند، وگرنه اراده می‌کردند، دست متجاوزین خشک می‌شد.

” آن‌چه به بهشتی‌ها داده می‌شود، در همین عالَم به حضرت علی، به حضرت زهرا  و به ائمۀ هدی(علیهم السلام) داده شده است “گاهی که خواستند نشان بدهند، نشان دادند؛ هم امام هادی(علیه السلام) به متوکل عباسی نشان داد، هم حضرت زینب (سلام الله علیها) به آن مرد در شام نیرو‌های خودش را که ملائکه را در اختیار دارد نشان داد، هم امام رضا (علیه السلام) در مجلس مأمون با اِحیای شیری که رنگ بود، روی پرده بود،]  به محض گفتن[ شیر شد، و همه دیدند. این‌ها هر‌چه می‌خواهند، خواستن همان و شدن همان!!  

انسانی که به بهشت می‌رود به یک همچنین قدرت و سلطنتی می‌رسد، که هیچ سلطانی در این عالم، هیچ فرعونی در این عالم، هیچ صاحب‌عزتی در این عالم، این چنین قدرتی ندارد. در بهشت تک تک بهشتیان به این اقتدار، به این جلال، به این نفوذ تکوینی، به این ولایت الهی دست پیدا می‌کنند.  

 

ویژگی های انسان سعادتمند

در این حدیث شریف مسئلۀ فضل و برتری ائمه (علیهم السلام) و بَعد شناخت حرف این‌ها و محبّت این‌ها و اطاعت از اوامر این‌ها و پرهیز از آن‌چه که این‌ها نهی کرده‌اند، این‌ها «اسعد الناس» هستند، آنوقت جایشان کجاست؟ رتبه‌شان تا کجا بالاست؟ این اسعد‌ها، این‌هایی که سعادت برتر را دارند می‌گوید: «اولئِکَ معَنا.» «أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا وَ تَقَرَّبَ إِلَى اللَّهِ بِنَا وَ أَخْلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِمَا إِلَیْهِ نَدَبْنَا وَ انْتَهَى عَمَّا عَنْهُ نَهَیْنَا فَذَاکَ مِنَّا وَ هُوَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ مَعَنَا».[۱۴]

 [فَذَاکَ مِنَّا وَ هُوَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ مَعَنَا] این‌ها هم‌رتبۀ ما هستند، کسی که ذوب در کسی شد، از او جدایی ندارد. این قدرت عشق و محبّت است که انسان را در وجود نازنین این‌ها ذوب می‌کند، انسان را از خودش بیرون می‌آورد، این آن می‌شود، لذا «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ»[۱۵] که قرآن فرموده اشخاصی هستند که رنگ خدا دارند. خدا که رنگ ندارد، اما رنگ خداداشتن یعنی الهی شدن، یعنی ربّانی شدن، یعنی مظهریّت برای صفات الهی پیدا کردن.

 

مرحوم علامۀ نراقی اَعَلَی اللهَ مقامه، وقتی بحث سعادت را مطرح می‌کنند، نهایتاً به این نکتۀ لطیف و دقیق متذکر می‌شوند. از قول بعضی حکما که سعادت واقعی به این نیست که انسان آمال‌ها و آرزو‌های درونی‌اش که طبعش اقتضا می‌کند یا تخیلش اقتضا می‌کند یا منفعت‌سنجی عقلش اقتضا می‌کند، به این‌ها برسد؛ [نه!]

بلکه انسان سعادتمند کسی است که: رنگ خدا بگیرد. رنگ خدا بگیرد یعنی چه؟ یعنی در این جهت که خدای متعال افعالی که انجام می‌دهد خارج از ذات خودش مقصدی ندارد. انسانی که کار خوب می‌کند اما کار خوبش را مقدمه قرار داده تا جلب نظر مردم بشود، این خدمت می‌کند، راه می‌کِشد، پول می‌دهد، به ضعفا می‌رسد؛ اما قصدش از این کار‌های خیر این است که دل‌ها را در اختیار خودش داشته باشد. چند سال دیگر هم بتواند رأی‌های مردم را داشته باشد، این عرصه را خالی نکند، می‌خواهد این‌جا را داشته باشد، می‌بیند بهترین راهِ داشتن پست، این است که دل‌های مردم را با خودش داشته باشد. این شخص کار خیر می‌کند، حُسن فعلی دارد اما حُسن فاعلی ندارد. برای خود او رشد نمی‌آورد، ترقی معنوی ندارد، کار خیر اثر قطعی دارد، کار خوب، خوب است، کار خوب از هر‌کسی خوب است؛ اما کنندۀ خوب همیشه خوب نیست.

 گاهی آدم‌های دنیا‌پرست به خاطر حفظ دنیایشان خیلی کار‌های خیر می‌کنند و این سنگریست برای حفاظت خودشان، این‌ها برای مردم نمی‌کنند، برای خودشان می‌کنند، نظرشان، انگیزه‌شان، این است که مردم در اختیار این‌ها باشند و این‌ها بتوانند حکومت بکنند. لکن، سعید از دیدگاه حکمای الهی این است که کارش هیچ منفعتی در آن منظور نشود، بعد شاهد می‌آورند ائمۀ اطهار(علیهم السلام) را، [و می گویند] این سورۀ مبارکۀ هل أتی یک نمونه‌اش است.

 

 

 

تکراری نبودن نعمات بهشتیان

اما نکات قرآن پایان‌ناپذیر است. قرآن سفرۀ الهی است نعمت‌های این سفره تمام نمی‌شود چون نعم الهی نعم باطنیّه هست نظیر پذیرایی خدا در بهشت است، در بهشت نعمت‌ها هیچ وقت تکرار ندارد و تمام نمی‌شود. «کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِه»[۱۶]

در توضیحش می‌توان گفت، در بهشت کسی آرزوی گلابی می‌کند، تا گلابی خواست جلویش پیدا می‌شود، پدید می‌آید، آدم این گلابی را می‌بیند، گلابی خوشمزۀ دنیا در ذهنش می‌آید، می‌گوید: «قَالُواْ هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ.» این از آن گلابی‌های خوبیست که آنجا خورده بودم، امّا وقتی که مز‌مزه می‌کند می‌بیند این اصلاً آن نیست، این کجا و آن کجا، ابتدا تصورش این است که همان چیز قبلی است، اما نه خیر، این آن نیست. «وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِه» شبیه آن هست اما خود آن نیست. مرحلۀ بعدی هم که نصیبش می‌آید، آن قبلی نیست، باز یک چیز جدیدی است. میلیارد ها مرتبه انسان در آنجا یک میوه‌ای مورد آرزویش باشد، وقتی مصرف می‌کند، [چیزی] غیر از آن قبلی است؛ لذا آنجا همیشه نو است، آنجا هیچ چیز تکرار[ی نیست.]، در [آنجا] هیچ امری که مایۀ فرسایش باشد، خستگی بیاورد، وجود ندارد.

ثروتمندان این عالَم وقتی به پایان ثروت می‌رسند به تمام آرزو‌ها رسیده‌اند، بن‌بست است، دیگر بعدش چیزی نیست که بخواهد. هر‌چه می‌خواست دارد، چون آرزوی جدیدی ندارد، یک جایی دست به خودکشی می‌زند، این‌ها برایش خستگی می‌آورد، فرسایش می‌آورد، بهشتی همیشه نو است و هیچ تکراری در عالم لذّات بهشت وجود ندارد.  

اگر انسان سورۀ مبارکۀ هل أتی را بخواند و الگو‌هایی که همیشه پدیده‌های نو خدا بوده‌اند چهرۀ جدید خدا بوده‌اند، هیچ‌گاه هیچ امامی وجودش تکرار نیست. همواره برای عالَم، ایجادِ جدید است، تحفۀ جدید است، مزۀ جدید دارد حلاوت جدیدی دارد.

” هیچ‌گاه هیچ امامی وجودش تکرار نیست. همواره برای عالَم، ایجادِ جدید است، تحفۀ جدید است “

فرو رفتن در معارف حقّه، غور در دریایی است که هر‌چه بروی به عمقش نمی‌رسی. پایانی ندارد که شما به ساحلش برسید. هر‌چه معرفت پیدا کنید، این تازه پله‌ایست برای معرفت بالاتر، یک همچنین حقایقی را خدای متعال در این عالَم در دسترس ما قرار داده [است.]

 

برخی از اوصاف ابرار

حالا به سورۀ مبارکۀ هل أتی نگاهی بکنیم:

«إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً(۵) عَیْنًا یَشْرَبُ بهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونهَا تَفْجِیرًا(۶) یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخَافُونَ یَوْمًا کاَنَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا(۷)».[۱۷]

مسئلۀ اول، عنوان این‌هاست، این‌ها ابرار هستند. سعی کنید ابرار باشید، اشقیا نباشید، بِرّ و بَرّ این‌ها نیکوکاری و نیکی هست، این‌ها نیکان هستند، این‌ها جز نیکی در وجودشان چیزی نیست، همه‌اش نیکی و خیر است این‌ها جرعه‌نوش و کأس‌نوش سفرۀ حق تعالی هستند، خدای متعال به خورد این‌ها جام محبت می‌دهد که مزاجش گرم است و روی و آب و رنگ و حرارت عشق را دارد. مزاجش زنجبیل است. زنجبیل مزاجش گرم است، خدای متعال به آن‌ها از آن جان‌های محبّت ناب می‌نوشاند و گرمشان می‌کند، «عَیْنًا یَشْرَبُ بهِا عِبَادُ اللَّهِ» حالا لطیف‌ترش می‌کند این‌ها از یک چشمه‌ای می‌نوشند که این چشمه مخصوص “عباد الله” است. کسی که عبد مطلق خدا نشده، در وجودش رگه‌هایی از نا‌خالصی دارد؛ از این چشمۀ زلال بهره‌ای ندارد، « یَشْرَبُ بهِا عِبَادُ اللَّهِ» چشمه‌ایست که خدا این چشمه را تحفه ای مخصوص برای عباد الله قرار داده است. اما آیا این چشمه بیرون است که باید با یک مواد منفجره‌ای منفجرش کنند که از آن آب بجوشد؟ نه، عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونهَا تَفْجِیرًا این ها انفجارشان در وجود خودشان است، این‌ها خودشان می جوشند، خودشان جریان دارند، خودشان شربت الهی هستند، خودشان شراب الهی هستند، خدا خود این‌ها را به خورد ما می‌دهد این چشمه، انفجارش، جریانش در وجود خود این‌ها است.

آدم گاهی دسترسی به چشمه ندارد باید با وسیله برود، گاهی چشمه در وجود خودش است هروقت بخواهد می جوشد و سیراب می‌کند، این خود‌آبی است، این خود‌کفایی است، این مثَل خدا شدن است به خالق خودش دیگر هیچ نیازی ندارد هر‌چه بخواهد در ارادۀ خودش است، در خواست خودش است «خلق‏ اللَّه‏ الأشیاء بالمشیّه و خَلَقَ المشیّه بنفسها.»[۱۸] بعد «یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً»[۱۹] این‌ها اهل وفای به تعهدات خودشان هستند، نذر وتعهدی که به عهدۀ این‌ها گذاشته شده این‌ها هیچ‌وقت کم نمی‌گذارند، یُوفُونَ یعنی کم نگذاشتن، حق هر تعهدی را “کما هوحقه” ادا می‌کنند هیچ کم نمی‌گذارند، با این‌که کم نمی‌گذارند یَخافُونَ ، ما‌ها کاری را ناقص انجام می‌دهیم بعد طلبکار هم هستیم، یک قدم جزی برداشتیم، میگوییم: من بودم که این کار را انجام دادم؛ اگر من نبودم این کار، این انقلاب به ثمر نمی‌رسید، اگر من نبودم این جبهه به پیروزی نمی‌رسید، مرتب طلبکار هستیم، این‌ها اینطور نیستند، صفت الهی این است که منتی بر کسی ندارند، یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وفای به نذر می‌کنند امّا در حین این‌که در عملشان هیچ کم نگذاشته‌اند و تعهدشان را به نحو احسن ایفا کرده اند نگران هستند، طرف خیلی بزرگ است از کجا معلوم است راضی شده باشد؟! من درخور شأن او چه کاری کرده‌ام؟ یُوفُونَ هم وفا می‌کنند، اهل وفا هستند هم یَخافُونَ در عین وفا و تلاش ترس دارند، بدهکار می‌دانند، نگران هستند، طلبکار نیستند.

این حالت که انسان خدمت بکند ولی طلبکار نباشد، خدمت بکنند اما در وجود خودش، عُجب نداشته باشد، فکر نکند من خیلی آدم مهمی هستم من خیلی خدمت کردم، خیلی گره باز کردم، هیچ‌کس مثل من نیست در اتاق من باز است هر‌کس آمده هر‌چه توانستم به او خدمت کرده‌ام، این‌ها دلیل بر ضعف نفس است، خدای متعال کم ندارد که با کار خودش، خودش را به دیگران نشان بدهد، این‌ها ]ابرار[ کار می‌کنند اما کاری که برای نشان‌دادن خودشان نیست. خوبی عادت ذاتی این‌هاست. «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم»[۲۰] عادتشان احسان است، سجیّه‌شان هم کرم به دیگران [است]؛ این اصلاً صفتش است، این این‌کاره است، کاری ندارد، شما خوشت می‌آید یا نمی‌آید، ممنون می‌شوی یا نمی‌شوی، زنده‌باد می‌گویی یا مرده‌باد می‌گویی، هیچ برایشان تإثیری ندارد.

” آدم در حین احسان، انفاق، خدمت، اگر خود را به خدا بدهکار دید و نگران و ترس داشت، این تخلق به اخلاق ائمۀ اطهار پیدا کرده است “

این‌ها [ابرار] در عین وفا نگران هستند، می گویند: خدایا یعنی ما در شأن مقام تو توانستیم یک کاری بکنیم، یخَافُونَ یَوْمًا کاَنَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا روز بزرگی را در پیش دارم.  اگر کسی خوبی را به خاطر خوبی انجام داد و هیچ بازتابی را از بیرون منتظر نبود و در حین این‌که خوبی از وجودش می‌جوشد، چشمۀ جوشانی است که تفجیر می‌شود در عین حال انسان در برابر پروردگار متعال و حسابی که باید از عمرش پس بدهد خودش را نگران ببیند، محتاج ببیند، دنبال این باشد که خدا به او ارفاق بکند. آدم در حین احسان، انفاق، خدمت، اگر خود را به خدا بدهکار دید و نگران و ترس داشت، این تخلق به اخلاق ائمۀ اطهار پیدا کرده است و با این پیروی که می‌کند ذاتش هی شفاف‌تر می‌شود، عشقش مشتعل‌تر می‌شود، ذوب در آن‌ها که شد رنگ آن‌ها را می‌گیرد و آن‌ها هم چون رنگ خدا را دارند بشر رنگ آن‌ها را می‌گیرد.


 

[۱] الأمالی( للصدوق)، ص: ۳۸۳ مجلس ستون.

[۲] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: ۱۱۵

[۳] این عبارت سه مرتبه در قرآن ذکر شده است: مائده؛ ۵۴ – حدید؛ ۲۱ – جمعه؛۴

[۴] انسان؛ ۱ – هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً

[۵] نساء، ۵۹

[۶] شوری؛ ۲۳ – بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]

[۷] مریم، ۹۶ – مسلّماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، خداوند رحمان محبّتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد!

[۸] ق؛ ۳۵

[۹] یس؛ ۵۶ – آنها و همسرانشان در سایه‏هاى (قصرها و درختان بهشتى) بر تختها تکیه زده‏اند.

[۱۰] یس؛ ۵۷

[۱۱] یس؛ ۵۶ – آنها و همسرانشان در سایه‏هاى (قصرها و درختان بهشتى) بر تختها تکیه زده‏اند.

[۱۲] ق؛ ۳۵

[۱۳] دلائل الإمامه (ط – الحدیثه)، معرفه تزویجها بأمیر المؤمنین(صلوات الله علیهما) ، ص  ۸۲٫

[۱۴] عیون الحکم و المواعظ (للیثی)،  ص ۱۲۴، الفصل التاسع فی وزن أفعل و یعبر عنه بألف التعظیم

[۱۵] بقره؛ ۱۳۸

[۱۶] بقره؛ ۲۵

[۱۷] انسان؛ ۵-۷  – به یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى‏نوشند که با عطر خوشى آمیخته است،(۵) از چشمه‏اى که بندگان خاص خدا از آن مى‏نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مى‏سازند!(۶) آنها به نذر خود وفا مى‏کنند، و از روزى که شرّ و عذابش گسترده است مى‏ترسند.(۷)

[۱۸] مجموعه رسائل در شرح احادیثى از کافى، ج‏۱، ص ۲۰۷، شرح حدیث«خلق الله الأشیاء بالمشیه»

[۱۹] انسان؛ ۷

[۲۰] مفاتیح‏الجنان ، زیارت دوم‏جامعه کبیره، ص  ۵۴۴