متن درس + طبق معمول دوشنبه شبها درس اخلاق حضرت استاد صدیقی (حفظه الله) در مسجد جامع ازگل برگزار گردید.
بسم الله الرحمن الرحیم
در موضوع دعا که از اهم واجبات است، سخن می گفتیم. دعا نسبت به همه عبادتها، به منزله مغز و حقیقت و باطن و روح عبادتها است. لکن دعا شرایطی دارد، لوازمی دارد، مقدماتی دارد، مقارناتی دارد، مؤخرات و تعقیباتی دارد. از این جهت مرحوم علامه بزرگوار، عارف واصل در نوع خودش بی نظیر، ابن فهد حلی، کتابی را اختصاص دادهاند به مسئله دعا و آنچه لازمه دعا است و میشود آنها را به عنوان ضمیمه استجابت دعا قرار داد، همه را در اینجا جمع کرده است.
یکی از مسائلی که در دعا مهم است، این است که باید اهل دعا، انقطاع پیدا کنند. دل از غیر خدا بشویند. باید انسان خانه دلش را جاروب کند، غبار از آیینه دل بزداید و از چشمه دلش همه آلودگیها را پالایش کند. آب دعا زلال باشد، چشمه دعا زلال باشد و انسان خودش باشد و خدای خودش، این نمیشود مگر اینکه علاقه به دنیا را از دل بشود؛ و بیرون کرن حب الدنیا کار بسیار مشکلی است.(۴:۳۳)
در این زمینه، مطالب و روایات بسیار مهمی را یادآوری کرده که برخی از این روایات را در این فصل از دعا، مرحوم ابن فهد آورده است که به محضر شما تقدیم میداریم:
متن کتاب شریف عده الداعی و نجاح الساعی
العاشر البکاء حاله الدعاء
و هو سید الآداب و ذروه سنامها أما أولا فلدلالته على رقه القلب الذی هو دلیل الإخلاص الذی عنده تحصل الإجابه. قَالَ الصَّادِقُ علیهالصلاهوالسلام إِذَا اقْشَعَرَّ جِلْدُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاکَ وَ وَجِلَ قَلْبُکَ فَدُونَکَ دُونَکَ فَقَدْ قُصِدَ قَصْدُکَ.
و لأن جمود العین من قساوه القلب على ما ورد به الخبر و هو یؤذن بالبعد من الله سبحانه و تعالى.
وَ فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى علیهالسلام یَا مُوسَى لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ [وَ قَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ]
و قاسی القلب مردود الدعاء- لِقَوْلِهِ علیهالسلام لَا یَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسٍ. و أما ثانیا فلما فیه من الانقطاع إلى الله تعالى و زیاده الخشوع.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللهوعلیهوآله إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً نَصَبَ فِی قَلْبِهِ نَائِحَهً مِنَ الْحُزْنِ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ إِنَّهُ لَا یَدْخُلُ النَّارَ مَنْ بَکَى مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ تَعَالَى حَتَّى یَعُودَ اللَّبَنُ إِلَى الضَّرْعِ وَ إِنَّهُ لَا یَجْتَمِعُ غُبَارٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّمَ فِی مَنْخِرَیِ الْمُؤْمِنِ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً جَعَلَ فِی قَلْبِهِ مِزْمَاراً مِنَ الضَّحِکِ وَ إِنَّ الضَّحِکَ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ.
و أما ثالثا فلموافقته أمر الحق سبحانه و تعالى فی وصایاه لأنبیائه-
متن سخنان استاد
العاشر البکاء حاله الدعاء دهمین امری که در دعا لازم است، حالت بکاء است. در حال دعا، انسان گریه داشته باشد. و هو سید الآداب؛ دعا، آداب و روشهای مختلفی داشت که تاکنون به برخی از آنها اشاره کردیم، نسبت به سایر ادبهایی که در دعا شرط است، این شرط نسبت به آنها سّید است. و ذروه سنامها این قّله و بالاترین درجهای است که اهل دعا در دعا، باید به آن نایل شوند.
أما أولا فلدلالته على رقه القلب اما چرا مسئله بکاء، گریه اینقدر اهمیت دارد؟ نکته اول اینکه دعا نشان میدهد دل رقیق است، نازک است. دل سخت، مثل سنگ میماند و سنگ نور را منعکس نمیکند، نفوذ ناپذیر است. ولی وقتی دل نرم باشد، پذیرش دارد، رویش دارد. سنگ نه آب در آن نفوذ میکند، نه میشود بذری در آن قرار داد که رویش داشته باشد، چون سخت است. اما زمینی را که شخم میکنی، نرمش میکنی، هم آب را جذب میکند، هم دانه را میرویاند. بنابراین نرمش در تمام رویشها شرط است. آدمهای قصیالقلب، بیرحم، این بدبختها، مثل سنگ صخره میمانند، نه عایدی دارند، نه رحمتی را جذب میکنند.(۷:۴۸)
الذی هو دلیل الإخلاص حالا رقت قلب چه خصوصیتی دارد؟ میگویند نرمی قلب، دلیل بر اخلاص است. اخلاص چرا شرط است؟ الذی عنده تحصل الإجابه. اگر اخلاص نباشد، پالایش نباشد، انقطاع نباشد، اجابت حاصل نمیشود.
قَالَ الصَّادِقُ علیهالصلاهوالسلام إِذَا اقْشَعَرَّ جِلْدُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاکَ وَ وَجِلَ قَلْبُکَ فَدُونَکَ دُونَکَ فَقَدْ قُصِدَ قَصْدُکَ.
فرمودند: وقتی که حالتی که انسان در موقع ترس، در موقع شوق و ذوق، پوستش تغییر میکند، یک حالت لرزشی در اندام انسان، در پوست انسان به وجود میآید. میفرمایند: وقتی که آن حالت در وجود شما و پوست شما پیدا شد و دو چشمتان بارید و قلبتان حالت وجل و تهور پیدا کرد، فَدُونَکَ دُونَکَ حالا بر تو باد و بر تو باد، فَقَدْ قُصِدَ قَصْدُکَ. تو به مقصد رسیدی. هرگاه دل شکست و ابر رحمت اشک، باریدن گرفت، اینجا نشان میدهد که در باز شده است و آغوش رحمت حق، تو را در خود جا داده و دعایت مستجاب است. این یک.(۹:۴۵)
و لأن جمود العین من قساوه القلب
اما دلیل دیگری که حکمت رّقت قلب را روشن میکند، این است که جامدبودن چشم، وقتی چشم جمود پیدا کرده بسته است، نم پس نمی دهد من قساوه القلب مِن، مِن نشویه است. منشأ جمود عین، قساوت دل است.(۱۰:۳۰)
على ما ورد به الخبر و هو یؤذن بالبعد من الله سبحانه و تعالى میفرماید: اینکه ما میگوییم افرادی که گریه ندارند، دلیل بر این میشود که قلبشان قسی شده است، این منشأش خبر است، از پیش خودمان روانشناسی نمیکنیم. کارشناس گفته که اگر کسی چشمش نم پس نمیدهد، دلیل بر این است که دلش سفت شده، سخت شده. و قساوت قلب نشان میدهد که عبد از خدا فاصله گرفته است. خود این قساوت، نشانه دوری عبد،از فناء پروردگار است، خدا او را دور کرده است.
وَ فِیمَا أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى علیهالسلام یَا مُوسَى لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ [وَ قَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ] به کلیم خودش حضرت موسی خطاب فرمود، وحی فرمود: ای موسی در دنیا آرزویت طولانی نشود که هر کسی آرزوهای طول و دراز در امور دنیا دارد، دل داده به این دنیا و باغ و بستانها میکارد، قلبش مشغول است به اینکه در آینده چه خانه وسیعی، چه ماشین اینجوریی، چه منصبی، چه موقعیتی، مرتب این مسائل در دل او رژه میرود و فکرش مشغول است به آیندههای دوری است که احیاناً آرزوهای بیجایی هم هست. یک همچنین چیزی موجب میشود که قلب را قساوت بگیرد. آرزوهای طولانی دنیوی، دل را سخت میکند.(۱۲:۴۷)
[وَ قَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ] خداوند فرمود: کسی که قلبش قساوت گرفته، او از من دور است. وای به حال کسی که خدا دورش کرده باشد. و قاسی القلب مردود الدعاء- و مسئله واضح این است که آدم تا به خدا نزدیک نشود، خدا جوابش را نمیدهد. وقتی دور هستی، قلبت قساوت دارد، دعایت هم مردود است. دعا را خدا قبول نمیکند.(۱۳:۲۶)
لِقَوْلِهِ علیهالسلام لَا یَقْبَلُ اللَّهُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاسٍ.
فرموده: خداوند قبول نمیکند دعا را با پشتیبانی قلب قساوت گرفته. دعایی که از پس قلب سنگ و سخت حرکت میکند، این بالا نمیرود.(۱۴:۰۰)
“و أما ثانیا فلما فیه من الانقطاع إلى الله تعالى و زیاده الخشوع.“ و اما مطلب دیگر یا نکته دیگر یا حکمت دیگر، این است که وقتی آدم گریهاش میگیرد، نشان میدهد که آدم از همه جا بریده. آدم تا از همه جا نگسلد، به خدا وصل نمیشود. گسستن مقدمه پیوستن است. اینکه دل بهانه گرفته و حالت سوزی پیدا شد، ذوب شد، آب شد، جوشید و از چشم فرو ریخت، نشان میدهد که هرچه در دل بوده سوخته. دیگر جز خدا آدم کسی را ندارد. این حالت، حالت خوبی است. و أما ثانیا فلما فیه من الانقطاع إلى الله تعالى و زیاده الخشوع. خدای متعال در سوره مؤمنون هم فرموده که: فلاح، رستگاری، نجات، مال مؤمنی است که در نماز خشوع دارد. خشوع همان ذّلت است، همان نرمش است. بعضیها خیلی سرسخت هستند، گردنکلفت هستند، سرشان را بالا میگیرند، خم نمیشوند. اما کسی که در نماز حالتش نشان میدهد که دیگر کمرم خم شده. نشان هم میدهم، با رکوع خودم، با سجده خودم، نشان میدهم که من دیگر مقاومتی ندارم، در برابر تو شکسته شدهام. این حالت خشوع و انقطاع، در دعا لازم است.(۱۵:۵۳)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللهوعلیهوآله إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً نَصَبَ فِی قَلْبِهِ نَائِحَهً مِنَ الْحُزْنِ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبٍ حَزِینٍ وَ إِنَّهُ لَا یَدْخُلُ النَّارَ مَنْ بَکَى مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ تَعَالَى حَتَّى یَعُودَ اللَّبَنُ إِلَى الضَّرْعِ وَ إِنَّهُ لَا یَجْتَمِعُ غُبَارٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّمَ فِی مَنْخِرَیِ الْمُؤْمِنِ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ اللَّهُ عَبْداً جَعَلَ فِی قَلْبِهِ مِزْمَاراً مِنَ الضَّحِکِ وَ إِنَّ الضَّحِکَ یُمِیتُ الْقَلْبَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ.
چه بشارتهایی! پیغمبر خدا فرمودند: وقتی خداوند بندهای را محبوب خودش قرار داد، در قلبش یک ناعههای، یک ناله پنهانی دارد که منشأ آن ناله باطنی، حزن است. اندوهی از هجران خدا بر قلب عبد سایه میافکند. بعضیها نسبت به امام زمان همیشه حالت فراق دارند. دائماً چشمبهراه و محزونالقلب هستند، آقایمان نیامد. بعضیها بالاتر، نسبت به خدا این حالت را دارند. خداوند هر قلب حزینی را دوست دارد. به آتش وارد نمیشود. منخر این مجرایی است که اشک از آنجا میریزد. این مجاری اشک، با آتش جهنم آشنایی پیدا نمیکنند. بهقدری این مسئله قطعی است، همانگونه که اگر شما شیر را از پستان گوسفندی میدوشید، این شیر دیگر به پستان برنمیگردد، این اشک هم مثل همان شیر است، وقتی ریخت آتش به آنجا برنمیگردد، محال است، کار ممکنی نیست.(۱۸:۲۰)
وَ إِنَّهُ لَا یَجْتَمِعُ غُبَارٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ دُخَانُ جَهَنَّمَ فِی مَنْخِرَیِ الْمُؤْمِنِ أَبَداً و غبار در مسیر خدا، کسی که در راه خدا غبار غم به دلش مینشیند، این با دخان جهنم، با دود جهنم قابل جمع نیست. این چشمه اشک که میریزد، تمام آنچه که غباری بود، دودی بود از گناهانی که این گناهان باطنش جهنم است و فضای قلب انسان را دودآلود کرده بود. این اشک میآید این دود را از بین میبرد. دیگر با غبار جمع نمیشود. غبار حزن، دخان جهنم را از بین میبرد. ولی اگر بندهای از چشم خدا افتاده باشد، خدا او را دوست نداشته باشد، این آدم دائماً حالتش حالت غرور است. هیچوقت با یاد مرگ و با فراق خدا و خلاصه این کمبودها و فاصلهها او را ناراحت نمیکند. لذا دائماً دنبال خوشیهای بیجا هست. مسخره میکند، میخندد، اصلاً هیچوقت حسابی برای آخرتش با خدا باز نمیکند. اینهایی که به یاد مرگ و آخرت و خدا نمیافتند و دلشان تکان نمیخورد، اینها از چشم خدا افتادهاند و خدا ترکشان کرده است.(۲۰:۰۴)
فرازهایی از کتاب شریف جامع السعادات
و هذا المذهب یرجع إلى القول بتجسد الأعمال بصوره مأنوسه مفرّحه أو صوره موحشه معذبه، و قد ورد بذلک أخبار کثیره: منها: ما روى أصحابنا عن قیس بن عاصم عن النبی صلى اللّه علیه و آله و سلم أنه قال: یا قیس «إن مع العز ذلا، و مع الحیاه موتا، و مع الدنیا آخره، و إن لکل شیء رقیبا و على کل شیء حسیبا، و إن لکل أجل کتابا، و انه لا بد لک من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و أنت میت، فإن کان کریما أکرمک، و إن کان لئیما ألأمک، ثم لا یحشر إلا معک و لا تحشر إلا معه و لا تسأل إلا عنه، فلا تجعله إلا صالحا، فإنه إن صلح أنست به و إن فسد لا تستوحش إلا منه و هو فعلک».
و منها: ما استفاض من قولهم علیهم السلام: «إن من فعل کذا خلق اللّه تعالى ملکا یستغفر له إلى یوم القیامه».
و منها: ما روی «ان الکافر خلق من ذنب المؤمن»
متن سخنان استاد
فصلی را مرحوم علامه نراقی اعلی الله مقامه، تحت عنوان “عمل، خودِ پاداش است” مطرح کردند. هرکسی در عالم برزخ، در عالم قیامت، در بهشت و در جهنم، پاداشش خود عمل است. یعنی این حوریه هایی که در بهشت نصیب افراد میشود، قصرهایی که دارند، چیزی غیر از عمل ما نیست. خود عمل تبدیل میشود به قصر، باغ و بستان، درختان میوهای که در آنجا هست. اگر کسی چشم برزخی داشته باشد، اولیای الهی، باطن نمازهای ما را میبینند. باطن گناههای ما را می بینند، باطن این عبادتها بهشت است و نعمتهای بهشتی و باطن آن گناهان، عبارت است از همان مار و عقرب و عذابهای جهنم.(۲۱:۲۴)
در این راستا، حدیثی در جلسه گذشته از غیث ابن عاصم نقل کردیم که حضرت رسول صلیاللهوعلیهوآله فرمودند: مسافری، رفیقی، برای خودت تدارک ببین و این عمل تو رفیق تو هست. آن که زنده هست و با تو میآید وقتی مردهای، آنجا تنهایت نمیگذارد، به دادت میرسد، عملت هست. حالا این عمل اگر عمل خوبی باشد، آنجا احترامت میکند، برایت مشکل گشا میشود؛ ولی اگر عمل بدی داشته باشی، این رفیق بدی است که آنجا موجب ایذائت میشود.(۲۲:۰۸)
و منها: ما استفاض من قولهم علیهم السلام: «إن من فعل کذا خلق اللّه تعالى ملکا یستغفر له إلى یوم القیامه». مثلاً در مورد کسی که گره از کار مؤمن باز میکند، روایت دارد خداوند متعال در برابر هر گره گشایی، یک ملک برای انسان خلق میکند. انسان در قیامت وقتی سر از قبر برمیدارد، این ملک به صورت یک جوان زیبایی با آدم همراهی میکند. انسان باید این عقبههای پنجاهگانه محشر را طی کند؛ عقبههای وحشتناکی هم هست، این شخص به صورت یک جوان وجیه دلانگیزی، دست آدم را میگیرد و از این عقبهها و پل صراط، به سرعت میبرد. راه را بلد است، بهعنوان بلدچی که چند بار آدرس را رفتوآمد کرده، بلد است، آدم را سیر میدهد.
در پایان، مؤمن بهعنوان تشکر میگوید: ما خیلی نگران اوضاع قیامت بودیم، خدا خیرت بدهد، تو سر راه ما قرار گرفتی آنچه را که ما شنیده بودیم و نگرانش بودیم و برایش گریهها کرده بودیم، اصلاً احساس نکردیم عالم قیامت مشکلی دارد. شما بهآسانی ما را به مقصد رساندید، شما چه کسی هستید؟ آنجا جواب میدهد: من همان خیرات شما هستم، همان گرهگشایی تو هستم. باطن عین عمل را کسی ببیند، ملکی است که در روز سختی، -که گره افتاده به کارش، هیچ دستی گره گشایی نمی کند، طاقت عقبات قیامت را ندارد،- میآید گرهها را باز میکند و انسان را پیش میبرد.(۲۴:۱۹)
و منها: ما روی «ان الکافر خلق من ذنب المؤمن» دیروز بعضیها در جلسه حضرت آیت الله خوشبخت این حدیث را گفتند، ایشان فرمودند: من ندیدهام، اینجا مرحوم علامه نراقی به عنوان روایت نقل کردهاند. «ان الکافر خلق من ذنب المؤمن» کافر از گناه مؤمن خلق میشود. این کافر، اگر مراد شخص کفار باشد، آنها را همان جور که حضرت آیت الله خوشبخت، در جلسه خصوصی بیان فرمودند: نه، حالا ایشان خیلی باز نکردند. به هر حال “کلاََّ إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِى عِلِّیِّین“ مطففین؛ ۱۸ “کَلاَّ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفی سِجِّینٍ“ مطففین؛ ۷ کافر طینتش بد است، مؤمن هم طینتش پاک است. هر کدام از اینها سرشتی دارند و این سرشت، در آنجا خودش را نشان میدهد، به صورت خیرات یا به صورت شرور خودش را نشان میدهد.(۲۵:۴۱)
لکن اگر کافر را به معنی شیاطین [در نظر بگیریم، معنای حدیث صحیح می شود.] آدم عملش شیطان میشود، دیو میشود و در آنجا، این دیو کافر، یقه کافر را میگیرد. عمل انسان گاهی به صورت مار و عقرب در میآید، گاهی چون دشمن مؤمن کافر است، کافر لزوماً بشر نیست که بگوییم این چطور از آن خلق میشود؟! نه مؤمن وقتی گناه میکند، کافری را برای خودش رفیق درست میکند، آنجا آدم احساس میکند آدم بی دین، آدم نیست. شخص کافر همه خوبیها را پوشانده، دیگر نمیگذارد خوبی بروز کند.
باید از خدا ترسید و از ابتدای حرکت، آدم از گناه دور باشد که این گناهان باطن دارد، نیش دارد، زهر دارد، خطرناک است، به صورت آتش در میآید، به صورت گودالهای جهنم درمیآید، به صورت مار و عقرب آنجا یقه آدم را میگیرد. باید در نهایت هوشیاری، راه درست را طی کرد تا به مقصد رسید.(۲۷:۰۶)
در ادامه روضه و دعا
پاسخ دهید