Error loading player:
No playable sources found
- اهمیّت تعقّل
- علّت روی آوردن به اسلام
- اجتناب از مخفیکاری
- جامعیّت دین اسلام
- اسلام برای همهی دنیا و همهی نسلها است
- شناخت اصل هستی
- تعقّل در مسئلهی معاد
- ظواهر عالم دنیا
- اهمّیّت معاد و روح و پست بودن زندگی دنیا
- گذرا بودن زندگی دنیوی
- نمونهای از روح الله
- خدایی که هم محیی است و هم ممیت است
- دمیدن دوبارهی روح بر بدن
- روح الله شدن و رسیدن به خالقیّت
- روح ملکوتی
- درک ملکوت
- ستّار العیوب بودن خداوند
- علّت وحشت از مرگ و عزرائیل
- شناختن سیما
- جنبهی وجه الخلقی عالم مُلک
- داشتن صورت انسانی امّا با دلی که گرگ است
- کنار رفتن پردهها و ظاهر شدن صورت ملکوتی
- شهادت اعضای بدن در قیامت
- ملکوت اعمال
- توبه و استغفار برای آمرزش گناهان
«اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اللَّهِ، اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ الله».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی* یَفْقَهُوا قَوْلِی».[۱]
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلاهُ وَ السَّلامُ عَلَى سَیِّدِ الأَنبیَّاءِ وَ المُرسَلین طَبیبِ نُفُوسِنَا أبِی القَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهِ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ أرْواحُنَا وَ أرْوَاحُ مَن سِوَاهُ فِداهُ وَ الْلَّعْنُ عَلَی أعْدَائِهِمْ أجْمَعِینَ إِلی یَومِ الدِّین».
اهمیّت تعقّل
بر حسب اهتمامی که اسلام و مکتب اهل بیت عصمت و طهارت به عقل و فکر قائل شدهاند، در قرآن کریم کسانی را که اهل تفکّر نیستند، اهل تعقّل نیستند را مذمّت میکنند «أَ فَلَا یَتَفَکَّرُون»[۲]؛ «أَ فَلا یَعْقِلُون».[۳] ما قبل از انقلاب تابستان به جوار حضرت امام رضا (علیه السّلام) میرفتیم، در آنجا مجموعهای از طلبههای مدرسه برنامههایی داشتیم که مرحوم آیت الله، شهید مظلوم، آقای بهشتی مسئول کارهای ما بود و این بزرگوار یک سال یک استاد زبانی در آنجا برای ما شکار کرده بود که اصلاً او به زبان فارسی آشنایی نداشت، مقیم امریکا بود و برای کاری به مشهد آمده بود و آقای بهشتی هم از این فرصت استفاده کردند. ایشان به ما درس زبان انگلیسی میگفتند که ما نتوانیم فارسی صحبت کنیم، مجبور شویم خوب انگلیسی صحبت کنیم. او در اعتقادات شیعی خیلی محکم بود، از آن شیعههای ناب ناب بود. یک فردی که توریست بود ایشان به کلاس آورد و مسیحی بود که به مشهد آمده بود و مسلمان شده بود، دکتر دنس ادونس نام او بود، خدا شهید دکتر صادقی را رحمت کند که از شهدای حزب بود، نمایندهی مشهد هم بود، ایشان عامل مسلمان شدن او بود، او را نزد مرحوم آیت الله العظمی آقای میلانی برده بود، آنجا ایشان به شرف اسلام مشرّف شدند.
علّت روی آوردن به اسلام
ما از این آقای دکتر آمریکایی پرسیدیم چطور شد شما مسلمان شدید؟ گفت: در دوران تحصیلی یک کسی از کشور مصر با ما هم کلاس بود. او آیات قرآن را برای ما به انگلیسی، به لاتین ترجمه میکرد. من دیدم در قرآن مکرّر از کسانی که فکر نمیکنند، تعقّل نمیکنند، انتقاد میکند. تدبّر یعنی کارها را پیگیری نمیکنند که ریشهی آن را پیدا کنند، ولی در انجیل ما به مشکلاتی که بر میخوردیم، نزد پدران روحانی خود به کلیسا میرفتیم از آنها میپرسیدیم، میگفتند سؤال خلاف شرع است، شما باید اینها را قبول کنید و سؤال نکنید. دیدم عجیب است یک دین میگوید چرا سؤال نمیکنید، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[۴] میگوید سؤال بکنید، بعد هم میگوید چرا فکر نمیکنید، چرا تعقّل نمیکنید. این دینی که میگوید چرا فکر نمیکنید، با آن دینی که میگوید فکر نکن، قبول کن این دو یکی نیستند. او میگفت این در ذهن من مانده بود تا اینکه به مشهد آمدیم و در کتابخانهی آستان مقدّس رضوی دنبال کتابی بودیم، با آقای صادقی آشنا شدیم و او اسلام را توضیح داد، ما هم دیدیم این دین درستی است. دینی که عقل پسند نباشد معمولاً آن را مخفی میکنند، ولی چیزی را که پشت ویترین میگذارند معلوم میشود این قابل ارائه است و الّا میبردند آن را در خلوت میگذاشتند میگفتند به هیچ کس نشان ندهید.
اجتناب از مخفیکاری
اسلام دین فکر است، دین اندیشه است، دین خرد است و خدای متعال نه تنها میگوید تعقّل بکنید، تفکّر بکنید، میگوید سؤال بکنید «فَسْئَلُوا» بروید سؤال کنید تا ابهامات شما روشن شود. آدم که به جنس خود اطمینان دارد این جنس را به همه ارائه میکند، هیچ چیزی را مخفی نمیکند. اینکه حضرت آقا میگویند چیزی را از مردم مخفی نکنید، اگر واقعاً چیز محکمی باشد نباید مخفی کنند، باید به مردم بگویند ما این حرفها را زدیم، آنها این حرفها را زدند. وقتی مخفی کاری میکنند آدم تردید پیدا میکند که نکند حقّهای باشد.
جامعیّت دین اسلام
اسلام چیزی برای پنهان کردن ندارد. همهی مسائل را اسلام با عقل قابل استدلال است و قابل عرضهی به تمام محافل علمی دنیا است و از همه جا میشود دفاع کرد. هم عقل پسند است، هم دلبر است، تنها عقلانیّت نیست، عاطفی است. اسلام دین محبّت است، دین مودّت است، دین احسان است، دین خدمت است، دین هدایت است. اسلام جامعیّتی دارد که هم دین دنیا است و هم دین آخرت است، اسلام دین فطرت است. وقتی دین فطرت بود با جبلت ما، با خلقت ما، با فطرت ما هماهنگی داشت و به عقل هم که مراجعه کردیم میگوید استدلال کنید، اگر هم دیدید نمیفهمید بروید بپرسید تا برای شما روشن شود.
اسلام برای همهی دنیا و همهی نسلها است
یک چنین دینی که در متن آن مردم دنیا را دعوت میکند «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ»[۵] ما این قرآن را برای عدّهای قرار ندادیم، برای دنیا و برای همهی نسلها قرار دادیم. «أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» شما در قرآن تدبّر نکردید، مطالعه نکردید یا نه دلهای شما قفل شده است؟ ما که میگوییم این قرآن را ببرید اگر خلاف دیدید به ما بگویید برمیگردیم «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ»[۶] بروید مطالعه کنید بعد خود شما مثل آن را تولید کنید. نمیگوییم بدون مطالعه آن را قبول کنید، بروید مطالعه کنید بعد هم مثل آن را بیاورید.
شناخت اصل هستی
دین، دین فکر است، اساسیترین مسائل هستی را به ما عرضه کرده است بعد گفته است روی آن فکر کنید که در میان مسائل اساسی برای سعادت بشر یکی این است که انسان اصل هستی را بشناسد که این هستی چیست؟ مادّه است یا ماورای ماده است، از کجا آمدهایم، به کجا آمدهایم، به کجا میرویم. اگر قرار است به جایی برویم، آنجا باید چه ببریم، اسلام خیلی روی این مسائل تأکید میکند، دعوت به مطالعه میکند، اقامهی برهان میکند.
تعقّل در مسئلهی معاد
ملاحظه میکنید در مسئله معاد در سورهی مبارکهی حدید میفرماید: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[۷] بدانید خدا بعد از آنکه زمین میمیرد، آن را زنده میکند. ما چرا این را به شما میگوییم؟ برای اینکه شما تعقّل کنید، شما هم وقتی مردید زنده میشوید. اوّل تجربه را به ما نشان میدهند. شما همه سال معاد را میبینید این زمین مرده بود، ما همه سال میمیرانیم و زنده میکنیم. به شما هم هشدار میدهیم میبینید درخت میمیرد، میبینید زمین میمیرید، میبینید بعد از مرگ دوباره زنده میشود. به شما هم هشدار میدهیم کاری که از ما ساخته است، میگوییم در مورد شما هم همان کار را میکند «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» شما اگر در زمین و زمان در تطوّرات عالم خلقت تأمّل کنید، مسئلهی معاد برای شما قطعی میشود.
ظواهر عالم دنیا
یکی از مسائلی که در قرآن کریم راجع به معاد آمده است این است که ما آنچه در تمام زندگی خود از خوب و بد انجام دادیم اینها محفوظ است. تمام موجودات عالم یک جنبهی گذرا دارند، یک صورت ظاهری دارند. از این عالمی که قرآن کریم «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ»[۸] یک ظاهری، یک پوستهای از زندگی دنیا که معنای زندگی دنیا از زمین و از آسمان، از ستارگان نیست.
اهمّیّت معاد و روح و پست بودن زندگی دنیا
حیات یعنی زندگی، دنیا یعنی پایین، یعنی پست. دنیا اگر از دنو باشد یعنی آن چیزی که دست شما است. دست شما به باطن نمیرسد، راجع به رویش اعمال شما وقتی مرگ میآید پرده کنار میرود، ولی این زندگی که الآن دارید نزدیکترین زندگی به شما است، اگر از دنو باشد. اگر از دنائت باشد، پستترین زندگی است. یعنی حیوانی که در این عالم زندگی میکند، مورچه زندگی میکند، عقرب زندگی میکند، مار زندگی میکند، گرگ زندگی میکند، اژدها زندگی میکند، شما هم زندگی میکنید. یک زندگی است که حیوانات هم از آن برخوردار است. این یک چیز فوق العادهای نیست «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُم»[۹] این هم خوراک شما است و هم خوراک حیوانات شما است.
گذرا بودن زندگی دنیوی
این زندگی برای شما نیست، شما آمدید این جا توشه به دست بیاورید و به یک زندگی برتر برسید. زندگی دنیوی شایستهی شما نیست، شما یک روحی دارید که آن روح بزرگتر از این عالم است، آن روح خدا است «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[۱۰] خدا از روح خود به ما داده است. ما از روح خدا یک بارقهای داریم، یک نمونهای داریم، یک جرقهای از آن در وجود ما است، ولی اگر ما این روح را کشف کنیم و در تربیت روح به دستوراتی که خالق روح به ما داده است، دستور پرورش روح را انجام دهیم، ارتقاء روح را از روحآفرین بگیریم، خود ما روح الله میشویم. نه «مِنْ رُوحی» یعنی از روح خودم به شما. یعنی یک ذرّهای از آن دریا را به دست آورید. اگر این ذرّه را به دریا وصل کنید خود شما دریا میشوید، روح الله میشوید.
نمونهای از روح الله
آنطور که حضرت عیسی روح الله بود، اینکه حضرت عیسی میگفت «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ»[۱۱] من از طین، از گِل یک پرنده درست میکنم بعد در آن میدمم «فَأَنْفُخُ فیهِ» به او میدمم، زنده میشود. من مُرده را زنده میکنم. «أُحْیِ الْمَوْتى» از طین، از گِل پرنده درست میکنم در او میدمم، او روح پیدا میکند یعنی خود من روح است، روح الله هستم به هر چیزی بخواهم حیات بدهم، چون روح الله هستم مُرده را زنده میکنم، من خلق میکنم، من خالق هستم، من محیی هستم، من شافی هستم، اینها اسماء خدا است.
خدایی که هم محیی است و هم ممیت است
خدای متعال در آیات مختلف فرموده است: «تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ»[۱۲]؛ در سورهی حدید میفرماید: «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ»[۱۳] هم احیا میکند و هم اماته میکند. پس خدا محیی است، خدا ممیت است. خدای منّان هم احیاء و اماته میکند و هم خلّاق است. خلق برای خدا است «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»[۱۴] هم خلق برای خدا است، هم امر برای خدا است. ولی حضرت عیسی چون خودش نیست، روح الله است، این کارها مربوط به خود او نیست، روح الله است. وقتی روح الله شد رنگ او را دارد «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»[۱۵] حضرت روح الله بر حسب تصریح قرآن کریم هم خالقیّت را به خود نسبت میدهد، نمیگوید خدا به دست من خلق میکند، میگوید «مَن أخلقُ» من خلق میکنم. حضرت عیسی فرمود من خلق میکنم، من مُرده را زنده میکنم.
دمیدن دوبارهی روح بر بدن
حضرت عیسی بن مریم فرمود: من گِل را صاحب حیات و زندگی میکنم. مرغی که گِل بود و قالب درست کردیم آن را پرندهی واقعی میکنم، آن را به کارخانه نمیبرم که فعل و انفعالات انجام دهم، با فوت خود او را زنده میکنم. دم من زنده میکند. عجیب این است خدای متعال فرموده است: «نَفَخْتُ»[۱۶] یعنی دمیدن. خدا در آدم دمیده است، روح خود را در آدم دمیده است. خدا با این دم چه کرده است، با یک دم کسی را ساخته است که تمام اسماء الهی در وجود او است. یعنی حضرت آدم جام جهاننما بود. آنچه در عالم امکان از گذشته و آینده است، امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[۱۷] که خدا هر چه اسم دارد به آدم تعلیم داد، فرمود: همه چیز را به آدم نشان داد حتّی این سجّادهای که زیر پای من است. من که روی این سجّاده نشستم آدم این را هم میدانست.
این دم خدا است، به دم یک ظرفیّتی داد که تمامی عوالم در وجود او انعکاس دارد و مرآت خالق و خلق شد. هم آیینهای بود که خدا را نشان میداد، از اسرار حق در وجود او بود، هم با یک دم خلق را نشان میداد. آن وقت حضرت عیسی که میخواهد یک پرندهای را زنده کند «فَأَنْفُخُ»[۱۸] من هم با دم خود این کار را انجام میدهم. هم دم خدا گرم است، هم روح خدا گرم است، زنده میکند چه زنده کردنی.
روح الله شدن و رسیدن به خالقیّت
پروردگار عزیز وقتی ما را از روح خود خلق کرده است و به ما اجازه داده است که از او هستیم، روح او شویم، خود ما روح الله شویم نه از روح الله باشیم. وقتی روح الله شدیم خود ما هم میتوانیم خالق باشیم، هم میتوانیم ممیت باشیم، هم میتوانیم محیی باشیم، هم میتوانیم شافی باشیم. اگر حضرت عیسی صفت خالقیّت دارد، این خالقیّت برای او نیست، خدا خالق است، امّا عیسی خالق است، خالقیّتش برای او نیست. عیسی محیی است، ولی محیی بودن برای خودش نیست، عیسی شفا میدهد امّا شافی بودن برای او نیست، عاریتی است، کسی به او داده است. اگر بخواهد بگیرد هیچ کاری از دست حضرت عیسی ساخته نیست. آن چیزی را که وهابیها کور شدند و در آن ماندهاند همین است، تصوّر میکنند ما که میگوییم حضرت علی کار خدایی میکند، خود او این کار را میکند، نه خود حضرت علی چیزی ندارد، امّا خدا تمام صفات خود را به حضرت علی داده است، اگر عیسی میتواند خلق کند، حضرت علی که بیشتر میتواند خلق کند.
روح ملکوتی
این ظاهر قضیه است ورای مُلک ملکوت است، ملکوت آن باطن است، آن روح است، آن چیزی که دیدنی نیست، جسم که عالم مُلک است ما آن را احساس میکنیم، هم درد را احساس میکنیم، هم لذّت را احساس میکنیم، ولی روح را با حواس خود احساس نمیکنیم. اگر آن روح نباشد چشم ما همهی مقدّمات دیدن را داشته باشد، ولی روح نباشد نمیبیند.
بیننده چشم نیست، روح میبیند، بیننده گوش نیست، روح میشنود. همهی اینها برای روح است، اینکه من الآن صحبت میکنم و شما به این خوبی گوش میکنید، گوینده من نیستم، شما گوینده را نمیبینید، شما گوشی تلفن را میبینید، گوینده روح ملکوت من است، او صحبت میکند، زبان من وسیله است، حرف من را میرساند و الّا گوینده کس دیگر است. اگر شما گوینده را میدیدید چه بسا اصلاً پای صحبت او نمینشستید، نمیدانم من نزد خدا زشت هستم یا زیبا هستم، نمیدانم من چه صورتی دارم. از صورت ملکوتی خود اطّلاع ندارم.
درک ملکوت
حضرت علی (علیه السّلام) میفرماید: «لَوْ تَکَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ»[۱۹] شما مُلک یکدیگر را درک میکنید ولی از ملکوت یکدیگر خبر ندارید. اگر پردهها کنار میرفت شما حاضر نبودید جنازهی یکدیگر را دفن کنید، حاضر نبودید دنبال جنازهی کسی بروید. خدا آن ملکوت را با ستّار العیوب خود میپوشاند.
ستّار العیوب بودن خداوند
خدا بنا دارد در اینجا ستّار العیوب باشد، در عالم قیامت خدا برای عدّهای ستّار العیوب است، ولی برای بقیّهی مردم هم فرموده است «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرٌُ»[۲۰] قرار است پردهها را کنار بزنیم یعنی عالم ملک رفت، ما با مرگ خود از عالم ملک به عالم باطن رفتیم دیگر ملکی نداریم، آنجا همه ملکوت است. لذا اگر کسی کارهای بدی انجام داده باشد، به محض مرگ کارهای بد دامن او را میگیرد.
علّت وحشت از مرگ و عزرائیل
اینکه آدم از مرگ وحشت دارد، از حضرت عزرائیل وحشت دارد، از کارهای بد خود وحشت دارد. وحشت مرگ بیرونی نیست، درونی است. حضرت عزرائیل آیینه است. هر کسی هر صورتی دارد خود را وجود عزرائیل میبیند. بعضی از خود یک صورتی ساختند که خودشان از خود وحشت دارند و این آیهی کریمهی «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَت»[۲۱] وحشیها روز قیامت محشور میشوند، حیوانات تکلیف ندارند تا قیامت و حشر و نشری داشته باشند. این وحشیها آدمهایی هستند که خود را وحشی ساختند. آن آدمهایی که به دیگران ظلم میکنند، حقّ دیگران را پایمال میکنند آنها به صورت گرگ و خرس و… محشور میشوند.
شناختن سیما
لذا هم سیمای ملکوتی خود انسان آنجا… فرمود: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ»[۲۲] اصلاً لزوم ندارد محکمه باشد، وقتی همه مجرم را میبینند، میفهمند او چه کاره است. در این دنیا با سیما هیچ کس را نمیشناسند. آقای بهاء الدّینی سیما را میشناخت، کسانی که اهل جهنّم بود را میشناخت، کسانی که اهل بهشت بود را میشناخت. مرحوم آقای بهجت معمولاً به صورتها نگاه نمیکرد، چون سیما را میشناخت، همیشه یا سر او پایین بود، یا سر او بالا بود. ولی وقتی به صورتها نگاه میکرد میگفت یا ستّار. تکیه کلام او در ملأ یا ستّار بود.
جنبهی وجه الخلقی عالم مُلک
روز قیامت یک مسئلهی «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسیماهُمْ» است، این جنبهی وجه الخلقی یعنی بُعد ملکی ریخته است، ما این پوسته را اینجا گذاشتیم، با مرگ از پوستهی خود خارج شدیم، آن لُب و باطنی که از خود ساختیم، آن را حضرت عزرائیل میگیرد و به عالم دیگر میبرد. لذا در آنجا اصلاً پردهپوشی ندارد. آدم بد نمیتواند آنجا ریا کند، جای ریا نیست، جای مخفی کردن نیست. اگر وجود او ظلمت است، اگر گندیده است، اگر وحشی است، اگر حیوان است، به هر صورتی در آمده است همه با همان صورت او را میبینند دیگر صورت ظاهری غیر از باطن ندارد.
داشتن صورت انسانی امّا با دلی که گرگ است
در روایت دارد در آخر الزّمان عدّهی زیادی صورت او صورت انسان است، صورتهای آنها، عالم ملک آنها صورت انسان است، ولی «قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الذِّئَابِ»[۲۳] دلهای آنها گرگ است، همدیگر را میدرّند. گرگ، گرگ را نمیخورد، ولی آدمی که باطن او گرگ شده است آدم را میخورد. آبروی او را میخورد، مال او را میخورد، حیثیّت او را میبرد.
اینکه اینجا میخورد ملکوت او گرگ میشود، روز قیامت همه میبینند گرگ است، ولی میداند گرگ بیابان نیست. او کسی است که خود را گرگ ساخته است، خودش خود را اینگونه خلق کرده است. او هم روح داشت منتها از این روح الهی در خالقیّت خود مظاهر غضب خدا را خلق کرده است، مظاهر جمال خدا را خلق نکرده است.
کنار رفتن پردهها و ظاهر شدن صورت ملکوتی
روز قیامت یکی مسئلهی سیما است که هر کسی به هر شکلی که در این عالم خود را ساخته است، پردهی ملکی کنار میرود، صورت ملکوتی خود را نشان میدهد. نکتهی دوم این است که هم خود ما ملکوت داریم، هم عمل ما ملکوت دارد. ما گاهی در منبرها این را از دار السّلام مرحوم حاجی نوری نقل کردیم که ایشان در آنجا از مرحوم نراقی (أعلی الله مقامه) نقل میکند، میگوید در ایّام نوروز برای صله رحم به اصفهان آمدیم، فامیلهای ما نبودند. دیدیم که نیستند، خسته بودیم، گرسنه بودیم. به قبرستان تخته فولاد رفتیم و آنجا سر یک قبری نشستیم، گفتیم ما غریب هستیم اقلاً شما یک پذیرایی از ما بکنید. از قبر صدا آمد که برو سه شنبه بیا، ما از شما پذیرایی میکنیم. سه شنبه آمدیم دیدیم در قبر باز شد، ما از یک دالانی به داخل وارد شدیم، دیدم در داخل یک باغی یک قصری است، داخل قصر یک تخت مرصعی است، تخت شاهانه است، یک جوانی است که وقتی به جمال او نگاه میکنید مبهوت او میشوید، چه جوان رعنایی، چه جوان وجیهی. وارد قصر شدیم، روی تخت آن جوان را دیدیم، آن جوان گفت: من گفته بودم روز سه شنبه بیایید. همین که خواست با ما احوالپرسی کند من دیدم یک عقرب خطرناکی نزدیک میشود، ما پشیمان شدیم که این چه شوخی بود ما با این مُرده کردیم، گفتیم از ما پذیرایی کنید، کاش چنین حرفی را نزده بودیم. اگر عقرب به ما نزدیک شود ما که اینجا قدرت دفاعی نداریم، نه چوب داریم، عقرب هم عقرب بزرگ و خطرناکی بود. ولی دیدم مسیر عقرب به طرف من نیست، مسیر عقرب به طرف همان جوان است. تا نزدیک او شد به طور اتوماتیک، بدون اینکه فرمانی صادر شود، یک مرتبه دیدم زبان این جوان بیرون آمد.
شهادت اعضای بدن در قیامت
در جلسات گذشته عرض کردیم که قرآن میفرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ»[۲۴] در یکی از مواقف قیامت خدا دهان را مُهر میزند، امّا زبان از پشت سر کشیده میشود و از او اقرار میگیرند نه اینکه زبان چیزی نمیگوید. بر حسب روایات این دهان را که میبندند، دهان را بیرون میکشند. لسان آنجا شهادت میدهد، تمام غیبتهایی که کردید، دروغهایی که گفتید، کلاههایی که سر مردم گذاشتید همهی آنها آنجا وبال جان او میشود.
یکی از وجوه «نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ» در عین حال «تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ» همین است که دهان بسته است، ولی زبان را بیرون میکشند و آنجا از او اقرار میگیرند.
ملکوت اعمال
اینجا هم میگوید من دیدم زبان او بیرون زد تا زبان او بیرون آمد، عقرب آمد یک نیشی به نوک زبان او زد، این جوان پودر شد. جوان به آن زیبایی پودر شد. ما هم وحشت کردیم، ولی طولی نکشید که دوباره خدا او را زنده کرد. گفت: میدانید این عقرب چیست؟ گفتم: نه. گفت یک دختری در همسایگی ما بود، خواستگاری برای او آمد، از ما مشورت گرفت گفت: دختر همسایهی شما چگونه دختری است. ما هم بدگویی کردیم، بدگویی در او نبود، ولی به گونهای توصیف کردیم که او به درد شما نمیخورد. با این بدگویی ما، او منصرف شد دیگر آن دختر را نگرفتند و دختر در خانه ماند. آن بدگویی و تهمتی که من به آنها زده بودم به صورت این عقرب در آمده است. چون روز سه شنبه من یک چنین کاری کرده بودم هر سه شنبه او به سراغ من میآید و این عذاب ادامه دارد. لذا یکی از شهود خود ملکوت عمل است، هم خود ما ملکوت داریم، هم اعمال ما دارای ملکوت است.
توبه و استغفار برای آمرزش گناهان
ماه رجب است، ماه توبه است. ماه توجّه است، ماه تحوّل است، ماه خودسازی است. با روزه گرفتن، با استغفار کردن، با مناجات، با دعا، با زیارت رجبیّه و با خدمت به بندگان خدا که «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[۲۵] آدم خدمت کند خدا به خاطر این ترحّمی که به مردم کرده است، دلهایی را شاد کرده است آن عقربهایی که ما برای خود تدارک میدیدم شاید آنها را قبل از رفتن آب کند که دیگر آنجا به سراغ ما نیاید.
(روضه خوانی)
استغفارهایی که برای ماه رجب… ولی استغفار واقعاً عذرخواهی واقعی باشد، خدا بار عام داده است، برویم عذرخواهی کنیم. هم صبح و شام ۷۰ بار «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» این از مراقبات ماه رجب است. یکی هم «اسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»[۲۶] ۱۰۰ مرتبه در روز خیلی آثار دارد.
[۱]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۶۱، ص ۱۰۷٫
[۳]– سورهی یس، آیه ۶۸
[۴]– سورهی نحل، آیه ۴۳٫
[۵]– سورهی محمّد، آیه ۲۴٫
[۶]– سورهی بقره، آیه ۲۳٫
[۷]– سورهی حدید، آیه ۱۷٫
[۸]– سورهی روم، آیه ۷٫
[۹]– سورهی نازعات، آیه ۳۳٫
[۱۰]– سورهی حجر، آیه ۲۹٫
[۱۱]– سورهی آل عمران، آیه ۴۹٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۲۷٫
[۱۳]– سورهی حدید، آیه ۲٫
[۱۴]– سورهی اعراف، آیه ۵۴٫
[۱۵]– سورهی بقره، آیه ۱۳۸٫
[۱۶]– سورهی حجر، آیه ۲۹٫
[۱۷]– سورهی بقره، آیه ۳۱٫
[۱۸]– سورهی آل عمران، آیه ۴۹٫
[۱۹]– الأمالی (للصدوق)، ص ۴۴۶٫
[۲۰]– سورهی طارق، آیه ۹٫
[۲۱]– سورهی تکویر، آیه ۵٫
[۲۲]– سورهی الرّحمن، آیه ۴۱٫
[۲۳]– بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۱۷۳٫
[۲۴]– سورهی یس، آیه ۶۵٫
[۲۵]– سورهی هود، آیه ۱۱۴٫
[۲۶]– الإقبال بالأعمال الحسنه، ج ۳، ص ۲۱۶٫
پاسخ دهید