«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ یُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ».

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ».

بنا شد یک مقداری راجع به اداء فرائض و اجتناب محارم توجّهی داشته باشیم و تذکّراتی از آیات و روایات به خود بدهیم.

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً * ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ عَلیماً».[۱]

فرمان‌های خداوند متعال برای زندگی انسان

این آیه از آن آیاتی است که برای اهل دل نورانیت مخصوصی دارد، رهگشا است و روح را با مبادی عالیه مرتبط‌تر می‌کند یا ارتباط آن را محکم‌تر می‌کند. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» هر کسی که اطاعت الله بکند، این نشان می‌دهد که فرمان‌های خدای متعال برای زندگی ما شامل است، زندگی ما و مجموعه‌ی زندگی ما یا طاعت هوی است، یعنی چیزهایی که دل ما می‌خواهد، هوای ما، تمایلات طبیعی و حیوانی ما، به ما فشار می‌آورند. خود این دستور است، انسان که گرسنه می‌شود، به خاطر گرسنگی دست به غذا می‌برد، این تحت تأثیر یک غریزه است، او عامل و آمر است و ما مجری هستیم. کارهای دیگر هم همین‌طور است، هر کاری شما انجام می‌دهید. حضور شما در این جلسه‌ی نورانی، ان‌شاءالله خداوند متعال دل خداجویی به شما داده است، دلی داده که جویای امام عصر هستید، دنبال آدرس هستید. به این جلسات می‌آیید، شاید آدرس را پیدا کردید. این اطاعت پروردگار متعال است که می‌خواهید بنده باشید و به خدا برسید، به دنبال آدرس می‌گردید.

Sadighi13940219 (3)

محبوبیت ریاست در نظر انسان

یاد گرفتن راه خدا، تعلیم و تعلّم، اجرای دستور حضرت حق سبحانه و تعالی است و در هر قدم و قلمی، هر نظری، باید دید که انگیزه چیست. اگر انگیزه تبعیت از فشارهای نفسانی است، اعمّ از غریزی، خیالی، توهّمی. ریاست غریز‌ه‌ی خاص ندارد، مثل گرسنگی و تشنگی و نیازهای جنسی نیست، ولی یک گرایش خیالی است و همواره خیال قوی‌تر از طبیعت است. لذا فرمودند: «آخِرُ ما یَخْرُجُ مِنْ قُلُوبِ الصِّدِّیقِینَ حُبُّ الْجَاهِ» در میان نیازهای درونی، مطالبات درونی و تقاضاهای درونی حبّ جاه از همه ریشه‌دارتر است. انسان دوست دارد مطرح بشود، دوست دارد رئیس بشود، دوست دارد مشهور بشود، دوست دارد خدایی کند. هیچ وقت نمی‌خواهد زیر دست باشد، فرمان کسی را اجرا بکند، این یک حالتی است که همه دارند. چه کسی است که دوست ندارد مشهور بشود، مطرح بشود، خوشنام بشود، هر چه گفت، به آن عمل بکنند، نفوذ کلمه داشته باشد. این حالتی خیالی است. انسان تحت فرمان توهّمات و تخیّلات خودش به دنبال مسائلی است که واقعیت خارجی هم ندارد.

تأثیر حبّ ریاست بر نفس و غرائز انسان

در مسائل غریزی که هرمون‌ها ترشّحاتی می‌کنند و انسان به طرف غذا یا آب یا مسائل جنسی کشیده می‌شود، این یک چیز واقعی است، در جسم انسان منشأ دارد؛ عمل است و عکس العمل. ولی مسائل ریاستی اصلاً چیز خاصّی در بدن ما ندارد، این مربوط به خیال ما است. عالم خیال برتر از عالم جسم است، برتر از عالم طبیعت ما است، لذا لذّت آن هم قوی‌تر است. کسی که در وادی ریاست افتاده باشد، به خاطر رسیدن به ریاست خود از غذا و آب و زن و این‌ها هم می‌گذرد. آن هم قوی‌تر، هم لذیذتر و هم خطرناک‌تر است و ریشه‌ی آن هم خیلی محکم‌تر از ریشه‌ی غرائز دیگر است. لذا حواس ما باید خیلی خوب جمع باشد.

زهد مرحوم آقا مجتبی تهرانی

خدا حاج آقا مجتبی تهرانی را رحمت کند، انصافاً در میان علماء در نوع خود موفّق بود، یک زهد طبیعی داشت، زهد از روی تظاهر نبود، خیلی ساده زندگی می‌کرد. ما به خانه‌ و دفتر او می‌رفتیم، زندگی او خیلی محدود بود، بسیط بود. یک طلبه‌ای که تازه زندگی خود را شروع کرده، چگونه است، ایشان بهتر از طلبه‌ای که تازه زندگی خود را شروع کرده، زندگی نکرد. با این‌که مرجع تقلید بود، در بازار بود، مریدهای خوبی داشت، به حوزه‌ها شهریه می‌داد، به تهران و مشهد شهریه می‌داد. ولی زندگی بسیار بسیط و محدودی داشت. شما هر کسی را دیدید که مثلاً زندگی او متوسّط است، ایشان یک مقدار پایین‌تر از متوسّط بودند. فکر نکنید این‌ها هم دوست ندارند گرفتار دنیا نباشند، گاهی اشخاص شرایطی در زندگی خود دارند.

گرایشات الهی و دوری از امور در دنیا در خانواده

خدا شهید مطهّری (رضوان الله تعالی علیه) را رحمت کند، خود او یک نوعی بود، ولی داخله‌اش در این جهت توان همراهی با آقای مطهّری را نداشت. برای آن‌ها هم تنقیصی نیست، آن‌ها که حرام نمی‌خواستند. ولی محدوده‌ی او فرق داشت و خیلی‌های دیگر هستند که خود آن‌ها شخصاً دلی با دنیا ندارند، ولی بر حسب روایات توسعه‌ی بر عیال هم جزء اموری است که تأکید شده است. دعا کنید کسانی که همسر دارند، خداوند متعال همسر آن‌ها را «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَهِ اللَّهِ»[۲] قرار بدهد و آن‌هایی هم که هنوز انتخاب نکردند، خدا کسی به آن‌ها بدهد که گرایش‌های آن‌ها الهی باشد، دنیا برای آن‌ها کوچک باشد و با امور دنیا روی خوشی نداشته باشند، آزاد باشند.

تعلّقات مادّی در نظر انسان زاهد

انسانی که آزاد باشد، اگر دنیا به سراغ او هم بیاید، عیبی ندارد. انسانی که آزاد نباشد، اگر دنیا را هم نداشته باشد، زاهد نیست، یعنی همیشه در درون خود باغ و بستان دارد و مشکل دارد، راحت زندگی نمی‌کند. لذا کاخ‌نشینی و کوخ‌نشینی یک واقعیت خارجی نیست، ممکن است کسی در کاخ نشسته باشد، ولی واقعاً زاهد و آزاد باشد، برای او مهم نباشد، ممکن است کسی در کوخ نشسته باشد، ولی واقعاً دنیا برای او بت باشد. به همان مختصری که دارد آن‌چنان چسبیده و اگر چیزهای بالاتری را به دست بیاورد، قطعاً به هیچ چیز دنیا نه نمی‌گوید.

زهد آیت الله محمّدحسین غروی و نگاه او به مادّیات

اشخاصی هم هستند که خدای متعال آن‌ها را در یک شرایطی قرار داده، امکاناتی دارند. مثل مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمّدحسین غروی استاد مرحوم آیت الله العظمی آقای بهجت، علّامه‌ی بزرگوار طباطبایی و دیگر بزرگانی که هم از نظر علمی در مرحوم حاج محمّدحسین فانی بودند و هم از نظر معنوی تحت تأثیر شدید بودند. مرحوم حاج شیخ محمّدحسین غروی جزء بزرگان اهل مراقبه است و با مرحوم سیّد احمد کربلایی مکاتباتی دارند، نشان می‌دهد که اهل راه بوده، رهیافته بوده است. ایشان ثروتی از پدر داشته و امکانات وسیعی داشته، از این امکانات هم استفاده می‌کرده است. شهید آیت الله قدّوسی استاد ما از علّامه‌ی بزرگوار آقای طباطبایی نقل فرمودند که شاگرد حاج شیخ محمّدحسین هستند، گفتند: حاج شیخ محمّدحسین یک تسبیحی داشت که خیلی قیمتی بوده، جنس آن را نگفتند، ولی از تسبیح‌های عتیق بوده، هر دانه‌ی آن ارزش زیادی داشته است. این در دست او بوده، یک عالم متّقی دل به خدا داده و خانه‌ی دل از اغیار پاک کرده یک تسبیحی دارد که خیلی قیمتی است. فرمودند موقع عبور رشته‌ی این تسبیح پاره می‌شود و دانه‌های آن می‌ریزد. مرحوم کمپانی در شأن خود نمی‌بیند که بنشیند و این دانه‌های تسبیح را جمع کند، یک ثروت کلانی را رها می‌کند و می‌رود. اصلاً برای او مهم نبوده است.

بی‌اعتنایی آیت الله غروی به اعتباریات دنیوی

ولی شرایط عوض می‌شود، ایشان آنچه داشته در راه خدا داده بود، چیزی برای او باقی نمانده بود. فشار زندگی در حدّی بوده که خود او می‌رفته خرید می‌کرده، البتّه جزء مستحبّات هم هست، برای این‌که انسان برای خود بت نشود، گاهی هم برود معامله بکند، در امور زندگی خود مستقیماً حضور داشته باشد. حاج شیخ محمّدحسین (رضوان الله تعالی علیه) می‌روند و پیاز می‌خرند، پیاز را هم در گوشه‌ی عبای خود می‌ریزند، همان آدمی که در شأن خود نمی‌بیند تسبیح قیمتی را جمع کند، حالا پیاز می‌خرد، آن هم در گوشه‌ی عبای خود و وقت عبور پیازها می‌ریزد. ناچار می‌شود بنشیند و این پیازها را جمع کند. ولی خود ایشان فرموده بودند: این حال من خوش‌تر از آن حال من بود. برای او مهم نبوده، آن روزی که داشته، بی‌اعتنا بوده، امروز هم که ندارد، به شأن خود بی‌اعتنا است. برای او داشتن و نداشتن هیچ تفاوتی ندارد، معنی زهد هم همین است. بعضی‌ها ندارند و زاهد نیستند، بعضی‌ها دارند و زاهد هستند، بعضی‌ها هم دارند و فاسد دارند. این‌گونه نیست که ما که نداریم، انسان‌های زاهدی باشیم و هر کسی که دارد، انسان دنیاپرستی باشد.

پست و بی‌ارزش بودن دنیا

اگر دل اسیر چیزی نبود، انسان زاهد است، امّا اگر دل در اختیار این چیزها بود که قبلاً گفتیم حیات دنیا، دنیا مؤنّث ادنی است، زندگی پست. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ مَعَالِیَ الْأُمُورِ وَ یَکْرَهُ سَفْسَافَهَا»[۳] خدا همّت بلند را دوست دارد، کسی در زندگی آرمان‌های بلند داشته باشد، خواسته‌های بلند داشته باشد. ولی کسی برای خانه آه بکشد، برای ماشین نداشتن جریحه‌دار بشود، چشم او به دارایی کسی خیره بشود، غبطه بخورد. این سفساف است، این پستی است، این دل در اختیار این‌ها است، مطیع این‌ها است، دل وضع خوبی ندارد.

بی‌نیازی به دنیا با تکیه بر عشق خداوند

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی»[۴] انسان باید در درون خود بی‌نیاز باشد. چه کسی در درون خود بی‌نیاز است؟ آن کسی که در درون خود خدا را دارد. «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ»[۵] علّت این‌که در نظر آیت الله العظمی علّامه حاج شیخ محمّدحسین غروی تسبیح قیمتی که خود آن یک سرمایه است، برای او مهم نیست، از آن عبور می‌کند و برای او مهم نیست از این‌که دارای آن سابقه بوده و الآن از پیاز نمی‌تواند بگذرد و باید با خود ببرد. این برای این است که دل او مالامال عشق خدا است، اگر نگوییم مالامال خدا است. در دل غیر خدا ندارد. جایی برای غیر خالی نمانده است، این دل مالامال است. وقتی دل از خدا پر بود، همه چیز همان است. هستی مطلق آن‌جا است، قدرت مطلق آن‌جا است، عزّت مطلق آن‌جا است، چه نیازی به غیر دارد؟ هر کس خدا دارد، چه ندارد و هر که خدا ندارد، چه دارد؟ خدا را داشته باشید. آدمی که گفتار حبّ نفس بود، حبّ نفس مادر همه‌ی محبّت‌های دنیا است، آدمی که گرفتار حبّ نفس بود، این حجاب باعث می‌شود انسان بی‌خدا و بی‌صاحب بشود، پشت او خالی بشود، خدا او را رها کرده و خدا ندارد.

Sadighi13940219 (2)

بازگشت به سوی خدا به واسطه‌ی اولیاء الله

وقتی برمی‌گردد و با اولیای الهی مرتبط می‌شود، می‌خواهد حجاب‌های او بریزد و در مقام استغفار برمی‌آید و اولیاء الله واسطه می‌شوند، نور آن‌ها انسان را آب می‌کند. آن‌جا «لَوَجَدُوا اللَّهَ»،[۶] خدا می‌‌توانست بگوید «لَغَفَرَهُ اللَّهَ» ولی این‌طور نمی‌گوید، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ».[۷] انسان باید با یک ره‌یافته‌ای مرتبط بشود، ارتباط با او خود موضوعیت دارد. انسان هر جایی است، استغفار بکند، استغفار عبادت است، کاهش در گناه هم می‌شود، ولی غفران به معنی رفع حجاب است، خدای متعال کسی را تحت پوشش خود قرار بدهد، اویی نمی‌ماند.

استغفار پیامبر (صلّی الله علیه و آله) با وجود عظمت مقام

«وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ»[۸] پیغمبر گناه ندارد، امّا همواره از خدا درخواست می‌کند که خدایا، من نباشم، تو باشی. مغفرت الهی نسبت به وجود نازنین رسول خدا، خداوند متعال پیغمبر را به گونه‌ای قرار داده است که همیشه نگران است خود او مطرح بشود. «وَ اسْتَغْفِرْ»؛ این استغفار دفعی است، رفعی نیست، نه این‌که یک خودیتی احراز کرده، از خدا می‌خواهد من را آب کن. نه، همیشه ذوب بوده، پیغمبر خدا «أَوَّلُ مَا خَلَقَ» است، مقام احدیت پروردگار متعال است، اوّلاً تعیّن است، اوّلین جلوه‌ی پروردگار متعال است، جز خدا هیچ چیزی ندارد، هیچ چیزی نبوده که داشته باشد، آن اوّل جلوه فقط خدا است، غیر خدا هیچ چیزی نیست که آروزی غیر خدا را بکند. ولی مأمور می‌شود: «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ». شب‌ها وحشت‌زده فریاد می‌زد و گریه می‌کرد. حال نبیّ مکرّم اسلام حال کسی بود که خیلی مضطر است، خیلی می‌ترسد. «اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً»[۹] این «وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ» عبارهٌ اخری همان «اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً» است.

عبور از حجاب خود برای رسیدن به معبود

اگر انسان یک لحظه خودش باشد، خود را می‌بیند. باید خود را از بیخ و بن بردارد که نبیند. وقتی هستم، هستم، خودم را نمی‌توانم انکار بکنم. وقتی من، من هستم، انسان نمی‌تواند خود را نادیده بگیرد. من خودم هستم، لذا به خودش توجّه دارد، تا توجّه به خود دارد، توجّه به خدا ندارد. باید منی نباشم، تا منی را ببینم. این‌که من فکر می‌کنم، پس من هستم، می‌دانید بزرگان ما این را رد می‌کنند، می‌گویند همین که تو می‌‌‌گویی من فکر می‌کنم، من را قبل از فکر خود اثبات می‌کنی. اگر انسان خودش باشد، نگاه به خودش هم هست. باید خودش نباشد که نگاه به خود نکند.

لذا یک مقدار دقّت بفرمایید، آن‌جاهایی که نماز می‌خوانید، یک حالی دارید، می‌گویید عجب نمازی خواندم. آن‌جاهایی که گریه می‌کنید، می‌گویید عجب گریه‌ای بود. آن‌جاهایی که آدم فاسدی می‌بینید، یک نوع عجبی پیش می‌آید که من، من هستم، من خوب هستم. این‌ها جزء حجاب‌ها است، این‌ها جزء خطرات است. باید مایی نباشد.

جز خدا نیست «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[۱۰] وقتی انسان نبود، مطاع هم نیست، شهرتی هم از او مطلوب و مرغوب نیست. لذا راه خیلی باریک است، مسیر خیلی تاریک است، کار خیلی سخت است. «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[۱۱] یک آخوند یک عمری در محراب مشرک بوده، روی منبر مشرک بوده است. خود او هم نمی‌دانسته که خدا ندارد، خود را به جای خدا گذاشته و به خورد این و آن می‌دهد، چه کسی از خود او بدبخت‌تر است؟

عبودیت محض لازمه‌ی اطاعت و تسلیم خدا بودن

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» باز تعبیر الله است، مثل «اتَّقُوا اللَّهَ» است، این ذات را «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» کسی که مطیع خدا باشد، یعنی خودی نداشته باشد، تسلیم نباشد، سلم باشد. سفر من الحقّ إلی الخلق باشد، شخصی که خدا را یافت، خدا می‌گوید برای خود این غذا را بخور. من نیستم، مجری هستم، او است، او من را وادار کرده است. توحید افعالی هم اقتضا می‌کند که انسان هیچ کاری را به خود استناد ندهد، همه‌ی کارهای او از آن خدا است، خدا همه کاره است، همه‌ی کارها را هم خود او می‌کند، منی در کار نیست. «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» این اطاعت محض عبودیت محض می‌خواهد، عبد محض که انسان مالک خود نیست، نه مالک خود نیست، یعنی مالی هست و او مالک نیست، اصلاً منی نیستم. عالم خدا است و جلوه‌های خدا است، خدا است و کار خدا. شما در عالم چیزی جز خدا و کار خدا پیدا نمی‌کنید. اگر خدا است و کار خدا، شما هم خود را همین‌طور که کار شما منهای شما چیزی نیست، کار شما جز تعلّق شما چیزی نیست، شما هم تعلّق به خدا هستید. خدا را ببینید، غیر خدا را نبینید.

بازداری نفس انسان از گناه توسّط خداوند

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» انسان این را از ترک حرام و عمل به واجبات شروع می‌کند، آدمی که تحت فشار نفس قرار می‌گیرد، ولی خدا را به یاد می‌آورد، خدا هم می‌گوید نکن، می‌گویی چشم. این الآن تو هستی که می‌گویی چشم، ولی به یک جایی می‌رسی که دیگر تو نیستی. آن‌جا که تو نبودی، خدای متعال نه این‌که تو را از گناه باز می‌دارد، گناه را از تو باز می‌دارد، چون در حریم او هستی و او هستی، جزء متعلّقات او هستی، جزء انوار الهی هستی. آن‌جا دیگر خدای متعال اصلاً به شما زحمت نمی‌دهد که دل تو بخواهد و خود تو دل بکنی، اصلاً دلی نداری تا بخواهی. خود خدای متعال دل تو را گرفته، خود او دلبر تو شده، خود او در دل تو نشسته است. دلی نیست، عاشق و معشوق یکی است. دلبر و دلداده یکی است. این‌جا چیزی نیست.

محبّت خدا؛ زمینه‌ای برای اطاعه الله

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ» کسی که مطیع الله باشد، یعنی دیگر در همه‌ی کارها، نه این‌که در یک بخش، آمدن در این جلسه لذّت جنسی ندارد، ولی چرا به این‌جا آمد؟ اگر خدا گفته بیا، اگر اجرای دستور خدا است، این کار تو طاعت است. «یُطِعِ اللَّهَ» است. خدا را دوست داری، به دنبال بهانه‌ای هستی که او را یاد کنی و با او باشی. به این جلسه می‌آیی و یک یا اللّهی می‌گویی. مثل این‌که در دل تو چیزی متحوّل می‌شود. این برای این است که خدا دوست دارد «فَاذْکُرُونی‏» آمدی که یاد خدا را بکنی، تا مشمول ذکر الهی قرار بگیری. آمدی محبّ خدا باشی یا نه، محبوب خدا بودی؟ خدا تو را دوست داشت. حالا که تو را دوست دارد، می‌خواهد به تو محبّت بدهد، تو هم دارای عشق بشوی و محبّت بکنی. اگر برای «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ»‌[۱۲] آمدی، صرف طاعت است، خوشا به حال تو.

اطاعت رسول مسیر رسیدن به طاعت الهی

این اطاعت الله و به دنبال آن «وَ الرَّسُولَ»؛ این هم توجّه به الگوها است. ما از این مجری می‌توانیم به فرمان خدا عمل کنیم، از مجرای ولایه الله می‌توانیم ذوب در حق بشویم. او فرمان او را به ما می‌رساند، او دل ما را پیش او می‌برد. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ»[۱۳] این «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ» مسئله‌ی تشریع و تکوین، هر دو است. هم کسی که مرید خدا است، سالک إلی الله است، مطلوب او در زندگی خدا است، برای رسیدن به خدا آدرس ندارد و باید از او بگیرد. «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ» حالا «بَدَأَ بِکُمْ» را انسان گاهی نگران بعض توهّمات ابتدایی است و الّا طور دیگری می‌شد گفت.

«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ» هم تشریعاً این‌گونه است، کسی از خود نمازی بسازد، عبادتی بسازد، کارهای خیری می‌کند، به نظر خودش کار خیر می‌کند، تا به امضاء او نرسد، این‌ها خیر نیست، این‌ها باطل است. انسان‌های عارف جز از طریق شرع به معرفت نمی‌رسند. شرع، شریعه، این کنار دریا است، مسیری است که از این‌جا باید وارد بشوی تا به آب برسی. این شریعت است و شما از این مجری می‌توانید به حریم خدا وارد بشوید و الّا وارد نمی‌شوید.

Sadighi13940219 (1)

پاداش اطاعت از خدا و رسول

«وَ الرَّسُولَ» کسی اطاعت الله را بکند و اطاعت رسول الله که منهای اطاعت رسول الله اطاعه الله ممکن نیست، اگر این‌گونه شد «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» این خیلی بالاتر از این است که بگوید به شما بهشت می‌دهم، «جَنَّاتٍ تَجْری» می‌دهم، حور العین می‌دهم. با پیغمبر دوست و همراه می‌شوید، «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» چون پروردگار متعال همیشه با آن‌ها است و آن‌ها هم همیشه با خدا هستند، شما با خدا همراه می‌شوید. «جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی»[۱۴] یا «جَلِیسُ مَنْ جَالَسَنِی».[۱۵]

در این شب‌های رجب تا آخر منادی جار می‌کشد: هر که دارد هوای دوست بسم الله. هر شب سراغ تو را می‌گیرد، یک شب هم نمی‌روی که به جانان خود برسی. یک شبی بیدار شو دولت بگیر، شب‌ها دولت تقسیم می‌کنند. خبر ندارید، اگر این دولت را می‌شناختید، اصلاً به این دولت‌ها هیچ گرایشی نمی‌داشتید.

تأثیر پذیرش مسئولیت اجتماعی در بزرگان

امام (رضوان الله تعالی علیه) در آن جریان خوابی که دیده بود از دنیا رفته، او را در قبر گذاشتند و سنگ پهلوی او را اذیت می‌کند که مرحوم آقای کشمیری خواب را به آقازاده‌ی ایشان گفته بود: پدر شما یک چنین خوابی دیده است. تعبیر خوابی که از این داخل قبر رفتن کرده بود، گفته بود: وقتی یک عارفی مسئولیت سیاسی اجتماعی می‌پذیرد، کأنّ خود را داخل قبر گذاشته است. او آزاد بود، قربهً إلی الله خود را داخل قبر گذاشته است. این مسئولیت‌ها برای انسان قبول قبر است، محدود کردن آن حالات است. مرحوم آقای بروجردی (اعلی الله مقامه) فرموده بودند: تا مرجعیت را قبول نکرده بودیم، یک صداهایی می‌شنیدیم، یک چیزهایی می‌دیدیم، ولی از آن وقتی که آن تمرکز و حضور را از دست دادیم، دیگر این در به روی ما بسته شد. البتّه امام تافته‌ی جدا بافته بود، انسان فکر می‌کند «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».[۱۶]

ارتباط امام خمینی (ره) با ائمّه و عظمت جایگاه ایشان

حاج آقا حسین فاطمی در مکاشفه امام را در کنار امام رضا دیده بود، برداشت او این بوده که حضرت رضا (علیه السّلام) دیکته می‌کند و امام مجری دستورات حضرت رضا است که بعد سبک برخورد او با امام عوض شده بود، خیلی با امام مأنوس بوده است. یکی از بزرگانی که با حاج آقا حسین مأنوس بود، می‌گفت به نجف که رفته بوده، در منزل امام بوده، کسی که با انقلاب امام موافق نبود، ولی بعد از این مکاشفه برگشته بود.

اجمالاً اگر انسان برود، او را می‌برند و اگر ببرند؛ آن را که خبر شد خبری باز نیامد. یک عدّه‌ای امام را فقط به عنوان رهبر سیاسی می‌شناسند، آن را که خبر شد خبری باز نیامد. هیچ کس از آن عوالم امام خبری ندارد، این است که با دلی شاد و ضمیری امیدوار رفت، چه رفتنی. نرفت! رفته بود، از اوّل آن‌جا بود.

توصیه‌های اخلاقی

گاهی دوستان می‌گویند چه کنیم اخلاص نداریم؟ می‌گویم تو کار خیر بکن، اخلاص را خداوند به تو می‌دهد. خود این وسوسه‌ی شیطان است که انسان بگوید چون اخلاص ندارم، پس مثلاً نماز شب نخوانم، پس فلان کار خیر نکنم. شیطان دوست دارد شما انجام ندهید، از راه دیگر نمی‌تواند، می‌آید می‌گوید خالص که نیستی، خود را دوست داری، همین که می‌فهمی خود را دوستی داری، این لطف خدا است، ان‌شاءالله برطرف می‌کنی. همه از خود او است، آنچه رضای خدا است، انجام بده، ولو با نگرانی از ریا باشد. خدا باید ریشه‌ی ریا را بکند، ما که قدرت آن را نداریم.

هر کسی یک راهی به سوی خدا دارد، هر کسی حال یک کاری را دارد، اجمالاً چلّه‌ها توجّه به تحصیل رضای خدا است. انسان از خود غافل نباشد، یک چلّه حواس او به خودش باشد. بدبختی ما این است که ما از خود غافل هستیم، نمی‌دانیم چه بر سر خود می‌آوریم، چه چیزی از دست می‌دهیم و چه چیزی به دست می‌آوریم. عمر را از دست می‌دهیم و در برابر آب شدن این عمر چه به دست می‌آوریم؟ حواس ما باشد.

مسئله‌ی ورزش هم جزء سفارشات اکید حضرت آقا است و هم برای تأمین نشاط، علاوه بر تأمین نشاط برای بچّه‌هایی که مجرّد هستند، برای تخلیه‌ی انرژی خیلی لازم است.

نتیجه‌ی مذاکرات هسته‌ای

در مورد مذاکرات لوزان؛ این‌ها هنوز جزئیات مذاکرات لوزان را منتشر نکردند. آقا هم فرمود: با مردم همدلی داشته باشید. به نفع خود آن‌ها است، ولی پس پرده را که نشان نمی‌دهند، ظواهر آن هم لذّت‌بار و نامرغوب است. ولی شعارهایی که آمریکایی‌ها دادند، خیلی علنی هم اعلام کردند و این‌ها خلاف آن چیزی را مکتوب ارائه نکردند، به نظر می‌رسد که دغدغه‌ی حضرت آقا دغدغه‌ای جدّی است، یقیناً دغدغه‌ای جدّی است.


 [۱]– سوره‌ی نساء، آیات ۶۹  و ۷۰٫

[۲]– بحار الأنوار، ج ‏۴۳، ص ۱۱۷٫

[۳]– وسائل الشیعه، ج ‏۱۷، ص ۷۳٫

[۴]– إقبال الأعمال، ج ‏۱، ص ۳۴۲٫

[۵]– نهج البلاغه، ص ۳۰۳٫

[۶]– سوره‌ی نساء، آیه ۶۴٫

[۷]– همان.

[۸]– سوره‌ی محمّد، آیه ۱۹٫

[۹]– إقبال الأعمال، ج ‏۱، ص ۱۶۰٫

[۱۰]– سوره‌ی حدید، آیه ۳٫

[۱۱]– سوره‌ی یوسف، آیه ۵۳٫

[۱۲]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۵۲٫

[۱۳]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۵٫

[۱۴]– الکافی، ج ‏۲، ص ۴۹۶٫

[۱۵]– بحار الأنوار، ج ‏۹۵، ص ۳۷۷٫

[۱۶]– سوره‌ی نور، آیه ۳۷٫